ثروتمندان كسانى اند كه در آن سوى مشكل فقر هستند به همين سبب اميرالمومنين على عليهالسلام به آنان پند و و اندرز مىدهد به اميد آنكه از بار فقر برادران نيازمند خود بكاهند از مهمترين سخنانى كه امام عليهالسلام خطاب به ثروتمندان مىفرمايد عبارت است از:
1- برترى نفروختن بر نيازمندان،يعنى آنكه ثروتمند خود را بزرگتر از فقير نبيند از امام عليهالسلام درباره امورى پرسيدند كه زودتر عقوبت را فراهم آورد امام فرمود:
استطالة الغنى على الفقير؛ برترى فروختن ثروتمند بر نيازمند برترى فروختن با توجه به مفاهيم تكبر و بزرگ بينى كه در خود دارد سرآغاز پيدايش نظام طبقاتى در جامعه است نظام طبقاتى زلزلهاى است كه جامعه را مىلرزاند و آن را به بيمارىهاى بيشمار دچار مىسازد.
2- ترحم به فقرا و نيازمندان
امام على عليهالسلام مىفرمايد:ارحم الفقراء لقلة صبرهم، با فقيران به خاطر كمى صبر و بردباريشان مهربانى كن.
شخص نيازمند كم صبر است يعنى وقتى كه نيازمند است پس طبيعى است كه كم صبر باشد و از ثروتمندان خواسته شده كه به فقرا به ديده دلسوزى و مهربانى نگاه كنند و راه را براى بر آوردن نيازشان فراهم مىسازند.
3- شتافتن در برآوردن نياز فقرا و با خوشرويى و فروتنى با آنان برخورد كردن در اين باره امام مىفرمايد:
الق الناس عند حاجتهم اليك بالبشر و التواضع فان نابتك نائبه و حالت بك حال لقيتهم و قد أمنت ذلة التنصل اليهم و التواضع .
با مردم به هنگام نيازشان با خوشرويى و فروتنى برخورد كن پس اگر گرفتار مصيبتى شوى و حالت دگرگون شود با آنان برخورد كنى و از خوارى و فروتنى در امان خواهى بود.
هيچ صفتى بالاتر و بهتر از اين نيست كه ثروتمند با فقير در راه خدا فروتنى كند امام مىفرمايد:
ما أحسن تواضع الاغنياء للفقرا طلبا لما عندالله
چه نيكوست فروتنى توانگران در برابر بينوايان براى بدست آوردن خشنودى خداوند.
4- ثروتمندى موجب طغيان و سركشى نگردد،زيرا يكى از انگيزههاى تكبر فخر فروشى بر مردم است اميرالمومنين فرموده است:لا يكن غناك طغيانا، ثروتمندى تو موجب سركشى نگردد.
5- سپاسگزار خداوند باشد،زيرا ثروتى كه بدست آورده از جانب خداوند است و بر اوست كه از خدايى كه او را روزى داده است سپاسگزارى كند زيرا خداوند مىتواند روزيش را قطع كند.
الشكر زينة الغنى؛ سپاسگزارى زيور توانگرى است.
و شكر راه افزايش ثروت و به تبع آن راه افزايش بهره مندى است امام على عليهالسلام مىفرمايد:
ما أنعم الله على عبد نعمة فشكرها بقلبه الا استوجب المزيد عليها قبل ظهورها على لسانه
خداوند نعمتى بر بندهاى روزى نكند كه شكرش را با قلبش بجاى آورد مگر اينكه نعمتش را پيش از جارى شدن شكر بر زبانش چند برابر سازد.
6- سخاوت،آن است كه به ديگران پيش از آنگه سوال كنند ببخشى امام اميرالمومنين على عليهالسلام مىفرمايد:
السخاء ما كان ابتداء فاما ما كان عن مسألة فحياء و تذمم
سخاوت هنگامى است كه بخشش بدون سوال بود و پس از سوال يا از شرم است و يا از بيم بدگويى مردم.
آنان كه دست به بخشش مىزنند همان سخاوتمندانند كه اگر مالى در اختيار داشته باشند انفاق كنند و چون انفاق كنند خير و بركتها همه جا پراكنده شود و اموالشان چون سرزمين حاصلخيزيست كه مىتواند موجب رشد پيشرفت و ترقى گردد امام على عليهالسلام مىفرمايد:
اجتماع المال عند الاسخياء أحد الخصبين؛ تجمع ثروت نزد سخاوتمندان يكى از دو عامل حصلخيزى است در اينجا امام ديدگاه خود را نسبت به تجمع مال تغيير مىدهد و برخورد ايشان با اين مسأله برخوردى دور انديشانه است لذا مىبينيم كه نظرشان در مورد مال هنگامى كه در اختيار سخاوتمند است تغيير مىكند چون مال بدون هيچ چشمداشت و بلاعوض انفاق مىكنند و اين انفاق چرخ اقتصاد را به حركت در مىآورد.
و طبيعى است كه سخاوتمندان بزرگان و پيشوايان مردم باشند و مردم از همه جا گرداگرد آنان جمع گردند و امام در اين باره مىفرمايد:
سادة الناس فى الدنيا الاسخياء؛ سخاتمندان در دنيا زعماى مردمند.
7- مروت و جوانمردى،انگيزه درونى و وجدانى است كه انسان را وامى دارد تا با ديگران به انصاف عمل كند و با آنان رفتارى انسانى و عادلانه داشته باشد و اين صفت و ويژگى ضرورى است كه نمىتوان آن را به خصوص درباره توانگرانى كه چرخ زندگى هزاران كارگر و خانواده اشان به آن بستگى دارد فراموش كرد.
امام على عليهالسلام مىفرمايد:
المروءة بلامال كالاسد الذى يهاب و لم يفترس و المال بلامروءة كالكلب العقور الذى يجتنب عقرا ولم يعقر
جوانمردى بدون ثروت همچون شيرى است كه از او بترسند ولى ندرد و ثروت بدون جوانمردى مانند سگى گزنده است كه از گزيدن دورى مىكند و نمىگزد.
عبارت است از اقداماتى كه شخص مىتواند با نگاهى دقيق زمينههاى آن را در جامعه اسلامى بيابد و امام عليهالسلام توانست با اين اقدامات سايه فقر را از جامعه دور كند و فقير را به سطح غنى برساند چون جامعه اسلامى جامعهاى غنى است و هر عضو اين جامعه نيز بايد غنى باشد و احساس نياز نكند بر خلاف جوامع ماركسيستى كه جامعه را از نظر اقتصادى در يك سطح نگه مىدارد ولى همه افراد جامعه نيازمند فقيرند و همه به دولت محتاجند و اين دولت است كه سرمايههاى جامعه را در اختيار دارد و در چنين جوامعى تنها دولت ثروتمند است و اقدامات اقتصادى را كه امام براى ريشه كنى فقر ترسيم مىكند داراى سه جهت است:
جهت اول:اقداماتى كه فرد بايد انجام دهد(وظايف فرد)
جهت دوم: اقداماتى كه جامعه بايد به صورت يك مجموعه انجام دهد(وظايف جامعه)
جهت سوم:اقداماتى كه دولت بايد انجام دهد(وظايف دولت)
اول:وظايف فرد
1- طلب علم و دانش
بيشتر علل و انگيزههاى فقر ريشه در جهل و بيسوادى دارد امروزه هر كارى نيازمند علم و دانش است كشاورزى اصلاح اراضى زدودن املاح و شخم زدن آن با ماشينهاى پيشرفته زراعت مكانيزه مبارزه با آفات همگى نيازمند دانش است و بدون دانش كشاورزى پيشرفتى ندارد صنعت نيز چون كشاورزى بى نياز از علم نيست زيرا هر چه را كه انسان بخواهد بسازد اول بايد دانش آن را داشته باشد امروزه علم توانسته است زمينههاى صنعت را به شكل گستردهاى پيشرفت دهد به طورى كه توليد امروز هزاران مرتبه با توليد ديروز متفاوت است.
كشورهاى فقير براى رسيدن به كاروان ترقى كشورهاى بزرگ صنعتى تنها دانش و توابع آن را كم دارند اين كشورها در گذشته از كشورهايى كه امروز جزء كشورهاى فقير به شمار مىآيند ضعيفتر و فقيرتر بودند و كشورهاى اروپايى نيز پس از نهضت علمى كه در قرن هفدهم ميلادى برپا شد راه پيشرفت را پيمودند از اينجاست كه اسلام براى علم و عالمان كه در جامعه اسلامى جايگاه والايى دارند ارزش و اهميت قايل است علم مورد نظر اسلام علمى كاربردى و عملى و مرتبط با زندگى انسان است امام على عليهالسلام مىفرمايد:
فالعلم مقرون بالعمل فمن علم عمل؛ بايد كه علم با عمل همراه باشد پس هركه آموزد بايد كه به كار بندد.
و چنين علمى در زندگى مردم موثر است و ضامن رهايى جامعه از قيد و بند فقر و تنگدستى است.
اميرالمومنين على عليهالسلام درباره اين علم مىگويد:
تعلموا العلم فانه زين للغنى و عون للفقير
دانش بياموزيد كه دانش زيور توانگر و ياور نيازمند است.
علم چگونه فقر را يارى مىكند؟
در پاسخ بايد گفت:وقتى كه مقرر شده است كه فقر بواسطه علم از بين برود پس فقير مىآموزد كه چگونه كشاورزى كند چگونه كالا توليد كند بنابراين اگر علم با عمل همراه شود و يعنى كاربردى باشد و نه نظرى و غير كاربردى راهى است به سوى ثروت و بى نيازى.
مال و ثروت در سرمايه گذارى و توزيع به علم نياز دارد به وسيله علم سرمايه چند برابر مىشود و بسيارى از ناهنجاريهاى اجتماعى را درمان مىكند در حالى كه بدون دانش سرمايه به ناهنجارى جامعه مىافزايد اميرالمومنين مىفرمايد:
العلم حاكم و المال محكوم عليه؛ علم حاكم است و مال محكوم.
پس ثروت و مال چه در سرمايه گذارى يا هزينه كردن بايد از پشتوانههاى علمى برخوردار باشد تا بتواند آن را مهار كرده و به مسير افزايش به شكلى كه به مصلحت همه جامعه باشد رهنمون كند.
2- كسب تجربه
تجربه غير از علم است زيرا كه انسان تجربه را با تمرين و ممارست بدست مىآورد،تجربه به انسان قدرت و توانايى بيشترى در تصرف و اداره امور مىدهد كشاورز با تجربه در زراعت پنبه به مراتب بهتر از كسى است كه در اين زمينه تجربهاى ندارد.علم به تنهايى و بدون آنكه تجربه هدايتش كند كافى نيست چون علم به خودى خود نه پيشرفت مىآورد نه عقب ماندگى به همين سبب مىبايد با تمرين و ممارست و همنشينى با صاحبان تجربه به كسب آن پرداخت و در نهج البلاغه رهنمودهاى بسيارى از سوى امام در خصوص تجربه و همنشينى با صاحبان تجربه آمده است:
عليك بمجالسة أصحاب التجارب فانها تقوم عليهم بأغلى الغلاء و تأخذها منهم بأرخص الرخص
با صاحبان تجربه همنشينى كن زيرا تجربهاى را كه گران بدست آوردهاند تو ارزان در اختيار مىگيرى.
تجربهاى را كه شخص با صرف مال و وقت زياد به دست آورده است تو مىتوانى با همنشينى و نشست و برخاست با صاحبان تجربه آن را به رايگان فرا چنگ آورى اميرالمومنين على عليهالسلام مىفرمايد:
فى التجارب علم مستانف در تجربه دانشى نو نهفته است.
دانشى كه تجربه در اختيار انسان قرار مىدهد دانشى كاربردى است كه براى انسان در امور مختلف زندگى مفيد خواهد بود دستيابى به تجربه براى انسان گران تمام مىشود و اين هيچ آسيبى به او نمىرساند زيرا وى از راه تجربهاى كه بدست آورده است اين خسارت را جبران مىكند.
امام على عليهالسلام مىفرمايد:لم يذهب من مالك ما وعضك،از مال تو آنچه از دستت رفته و سبب عبرت تو بوده است از دستت نرفته است.
پس تجربهاى را كه انسان به دست مىآورد خسارتش را جبران مىكند زيرا به دانشى نو دست مىيابد كه اگر خود مىخواست به آن دست پيدا كند زيرا به دانشى نو دست مىيابد كه اگر خود مىخواست به آن دست پيدا كند مىبايست هزينه زيادى را صرف آن كند.
پس انسان بايد همواره از تجربه استفاده كند و آن را از ياد نبرد بلكه به تجربهاش عمق و ژرفاى بيشترى بخشد پس كسى كه تجربه زرگرى دارد مىبايد از تجربه خود استفاده كند گونههاى متنوعى از زيور آلات را به بازار عرضه كند تا پاسخگوى نياز بازار باشد و هيچگاه اين شغل را با اين تجربه رها نكند و به شغل ديگرى روى آورد تا شانس خود را بيازمايد.
پس پيشرفت و ترقى بايد طولى باشد نه عرضى و اين يك قاعدهاى بنيانى در اقتصاد مشاغل و حرف است به همين سبب كسى كه در يك شغل از تجربه و سابقه زياد برخوردار است به جاى آنكه به كارهاى مختلف روى آورد بايد تجربهاش را در شغل و حرفه خود كاملتر و پختهتر سازد تا به مرحله كمال برسد امام على عليهالسلام در اين باره مىفرمايد:من التوفيق حفظ التجربه؛ تجربه اندوزى نشان پيروزى است.
3- كار
اسلام هيچ را مانند كار مقدس نشمرده است و آن را نه تنها در دنيا بلكه براى آخرت نيز اساس عبادت قرار داده است پس هر كس نتواند معاش خود را فراهم آورد معادى براى او نيست اهميت كار در سخنان و گفتارهاى اميرالمومنين به وضوح ديده مىشود كه مىتوان آن را در نكات زير خلاصه كرد:
اول:واقعيت نه رويا
هستند كسانى كه در رويا زندگى مىكنند و فراموش مىكنند كه در برابر خداوند و جامعه و خانواده مسئولند و به آنچه كه زندگى از آنان انتظار دارد اهميتى نمىدهند كسى كه با روياها زندگى مىكند به انسانى رويايى و خيالى تبديل مىشود در حالى كه اسلام دينى واقعى است و امام عليهالسلام نيز از ما مىخواهد كه واقع گرا باشيم لذا مىفرمايد:فبادروا بالعمل و كذبوا الامل.
دوستان خدا به انجام دادن عمل نيكو مبادرت ورزيدند و آرزوها را دروغ شمردند و نيز در اين باره فرمود:من أطال الأمل أساء العمل؛ هر كس دامنه آرزوهايش گسترده شود كردارش ناروا گردد.
دوم:كار معرف شخصيت انسان است
انسان به كارش شناخته مىشود و ارزش وى به كارى است كه به خوبى از عهدهاش بر مىآيد پس اگر تاجرى درستكار باشد شخصيت اجتماعى او نيز با آن ارزيابى مىشود و ساير كارها و مشاغل نيز به همين ترتيب است تا آنجا كه در گذشته رسم بوده است القاب اشخاص را روى كارهايشان به آن مىدادند مثلا سخنور موفق خطيب ناميده مىشد سپس اين لقب به فرزاندانش منتقل مىگرديد همينگونه بودند خانواده زرگر، نجار، نانوا،عطار آهنگر همه اين خانوادهها به جايى مىرسيدند كه مىتوانستند از عهده اين كارها به خوبى برآيند و هر كس به يكى از اين القاب معروف مىشد خويشاوندانش نيز به آن لقب شناخته مىشدند اميرالمومنين على عليهالسلام مىفرمايد:
من أبطابه عمله لم يسرع به حسبه؛ هر كار در كارها درنگ كند شرف نسب سبب سرعت در كارش نشود.
سوم:سخن گفتن خود نوعى كار است
هر چيز كه براى انسان در دنيا و آخرت مفيد باشد نوعى كار است و هر تلاشى را كه انسان انجام مىدهد مىبايد كه در اين چهار چوب انجام پذيرد و سخن گفتن نيز نوعى كار و تلاش است پس مىبايد صرف مصالح گردد لذا شخص بايد براى سخنش ارزش اقتصادى بيابد وگرنه بايد خاموش باشد پس اگر فايدهاى دنيوى نداشته باشد بايد فايدهاى اخروى داشته باشد؛ از اينرو امام على عليهالسلام مىفرمايد:
و من علم أن كلامه من عمله قل كلامه الا فيما يعينه
و هر كه بداند گفتارش همان كردار اوست در آنچه به كارش نيايد چيزى نگويد و نيز فرمود:
أحسبوا كلامكم من أعمالكم و أقلوه الا فى الخير
سخنان را از كارهايتان به شمار آوريد و جز در امور خير كم سخن گوئيد.
چهارم:كار پايانى ندارد
دوستى كار انسان را وامى دارد كه هميشه در شور و نشاطى پايان ناپذير باشد او كار مىكند و خسته نمىشود و هر چند كه كار سخت و توانفرسا باشد از خود ضعفى نشان نمىدهد و در عين حال در دل خود احساس مىكند كه كارى نكرده است و شوق و شيفتگى به كار او به اين مرحله مىرساند و او دائما در برابر اين امر مقدس احساس تقصير و كم كارى مىكند امام على عليهالسلام مىفرمايد:
اذا فعلت كل شىء فكن كمن لم يفعل شيئا؛ هر كارى را كه انجام مىدهى همچون كسى باش كه كارى نكرده است.
پنجم:از كم شروع كن تا به زياد دست يابى
بسيارى از مردم تن به كار نمىدهد تنبلى مىكنند و يا شايد با شور و نشاط به كار نمىپذيرد اين اشخاص مىخواهند بدون آنكه شرايط لازم از تجربه و مال را دارا باشند چند مرحله را يك جا طى كنند اين امر معمولا براى كسانى اتفاق مىافتد كه از كشورى به كشورى ديگر مىروند و مىخواهند بدون آنكه شايستگى آن را داشته باشند از بالا شروع كنند و بدون آنكه به مسائل ابتدائى آن كار آگاهى داشته باشند اينان در زندگى شكست مىخورند زيرا مىخواهند زيرا بدون نردبان راه طى ترقى را پشت سر بگذارند اما آنانكه در حركت مرحله به مرحله پيش مىروند و از كم شروع مىكنند تا به زياد دست يابند اينان موفقند و شايستگى بيشترى براى زندگى دارند و در برابر تند بادهاى زمانه مقاومترند و امام على عليهالسلام خطاب به اينها مىفرمايد:
قليل يترقى منه الى كثير خير من كثير ينحط عنه الى قليل
چيزى كمى كه رو به افزونى دارد بهتر است از افزونى كه رو به كاستى نهد.
ولى اگر اينان بينديشند كه هيچ چيز به صورت كم باقى نمىماند بلكه با بيشتر شدن تجربه علمى رو به فزونى مىنهد در اين صورت تلاش مىكند كه به صعود تدريجى و منطقى مقيد باشد.
لا تحتقرن صغيرا يمكن أن يكبر و لا قليلا يمكن أن يكثر
هيچ كوچكى را حقير مشمار كه روزى بزرگ شود و هيچ كمى را خوار مشمار كه ممكن است روزى افزون گردد.
ششم:كار جدى و هدفدار
كار درست كار جدى و هدفدارى است كه نتيجه خوبى به دنبال داشته باشد پس كار زياد كه جز خستگى چيزى به دنبال ندارد هيچ فائدهاى ندارد در اين باره امام عليهالسلام مىفرمايد:
جدك و لا كدك؛ جديت تو مهم است نه زحمت و تلاش
پس هر كس جديت را فرا راه خود قرار داد دير يا زود به هدف خود خواهد رسيد امام عليهالسلام مىفرمايد:
من طلب شيئا ناله أو بعضه؛ هر كس در طلب چيزى برخيزد يا همه آن را بدست خواهد آورد يا بخشى از آن را.
4- تدبير و چاره انديشى
كار بدون تدبير كافى نيست تدبير همان تنظيم و ساماندهى است تنظيم اوقات كار تنظيم هزينهها،تنظيم فواصل كار و بدون تدبير انسان همه چيز را از دست مىدهد سرمايه وقت و تلاش خود را هدر مىدهد و اين هدر دادن نتيجه عدم برنامه ريزى در وقت يا عدم مديريت عدم ايجاد تعادل در درآمد و مخارج است.
امام عليهالسلام در اين باره مىفرمايد:
و لا مال لمن لا تدبير له؛ آنكس كه تدبير ندارد ثروتى ندارد و نيز مىفرمايد:
لا عقل كالتدبير؛ هيچ عقلى چون انديشيدن و تدبير نيست.
و نيز از تدبير آنست كه انسان اوقات روزانهاش را به سه قسم تقسيم كند:
للمومن ثلاث ساعات فساعة يناجى فيها ربه و ساعة يرم فيها معاشه و ساعة يخلى فيها بين نفسه و بين لذتها فيما يحل و يجمل ليس للعاقل أن يكون شاخصا الا فى ثلاث مرمة لمعاش أو خطوة فى معاد أو لذة فى غير محرم
مؤمن را سه ساعت است:ساعتى كه در آن با پروردگار خود راز مىگويد و ساعتى در پى تحصيل معاش خويش است كه به خويشها و لذت حلال و نيكوى خود مىپردازد عاقل در پى سه كار باشد يا در پى اصلاح معاش خود يا در كار معاد يا در پى لذتهاى غير حرام و نامكروه.
اينجاست كه عقل با تدبير در تنظيم وقت و كار همراهست.و اين اولين گامى است كه در راه تدبير و برنامه ريزى در زندگى انسان و جامعه برداشته مىشود.
5- هدايت درست هزينهها
هنگامى كه دخل و خرج با هم هماهنگ نباشد وضع اقتصادى فرد و جامعه نابسامان مىشود پس مىبايد هميشه هزينه با در آمد هماهنگ باشد صرف چيزهاى ضرورى و لازم گردد نه صرف چيزهاى كاذب و غير ضرورى امام در توصيف خود از پارسيان مىگويد:ملبهسم الاقتصاد؛ اين جمله به اين معنى نيست كه آنان لباسهاى مندرس و ارزان مىپوشند بلكه مىخواهد بفرمايد كه اقتصاد(= ميانه روى) راه و روش آنها در زندگى است.
امام مىفرمايد:ما عال من أقتصد؛ درويش نشود هر كس كه ميانه روى كند اين اصل ثابتى است كه صرفه جو و ميانه رو هيچگاه در زندگى اش روى فقر نبيند زيرا شخص ميانه رو در زندگى خود به نيازهاى ضرورى بسنده مىكند و سرمايهاش را بيهوده مصرف نمىكند و اين هدايت درست سرمايه است.
6- توليد و سرمايه گذارى
امام عليهالسلام درباره توليد مىگويد:
من وجد ماء و ترابا ثم افتقر فأبعد الله؛ هر كس آب و خاكى بيابد و باز هم فقير باشد خدا او را از رحمت خود دور كند.
مال از توليد بدست مىآيد سپس نوبت به سرمايه گذارى مىرسد و سرمايه گذار سرمايه را در خدمت به جامعه به جريان مىاندازد به صورت مضاربه،مزارعه،تجارت و ديگر كسبهاى حلال نظاير آن.
وقتى اسلام ثروت اندوزى را منع مىكند همزمان با آن به سرمايه گذارى و بهره بردارى از ثروت تشويق مىكند در عين حال تجمع ثروت نزد سخاوتمندان را- چنانكه گفتيم - يكى از دو عامل حاصلخيزى مىداند زيرا سخاوتمند ثروت را در مسير راههاى خير به جريان مىاندازد انسان نيز در خود تواناييهاى زيادى دارد كه سرمايه او محسوب مىشود و مىتواند همه آنها را در راه خير صرف كند از آن بهره ببرد عمر انسان كه سرمايههاى ديگر سرمايه اوست و در روز قيامت از اين سرمايهها و تواناييها انسان را مورد سوال قرار مىدهند و از او خواهند پرسيد كه اين سرمايهها را چگونه صرف كردهاند.
اميرالمومنين عليهالسلام مىفرمايد:
و لا يزول قدم ابن ادم يوم القيامة حتى يسأل عن عمره فيم افناه و عن شبابه فيم أبلاه و عن ماله من أين اكتسبه و فيم أنفقه و عما عمل فيم علم .
به محض اينكه فرزند آدم قدم در روز قيامت مىگذارد از او درباره عمرش مىپرسند كه در چه چيزى صرف كرده و از جوانيش مىپرسند كه در چه چيزى سپرى كرده و درباره مالش مىپرسند كه از كجا بدست آورده و در چه راهى هزينه كرده است و علم و دانش خود را چگونه بكار گرفته است.
پس بر انسان واجب است كه در بهره بردارى از آنچه خداوند به او نعمت داده است سستى نورزد زيرا اوضاع و شرايط هميشه بر يك حال باقى نمىماند ممكن است انسان ثروتمند روزى محتاج و نيازمند گردد پس ثروتى را كه به هنگام توانگرى سرمايه گذارى كرده است در وقت نياز او دستگيرى خواهد كرد.
در يكى از سخنان منسوب به امام على عليهالسلام آمده است:
من كان فى يده شىء من رزق الله سبحانه فليصلحه:فانكم فى زمان اذا احتاج المرء فيه الى الناس كان اول ما يبذله دينه
هر كس كه در دستش چيزى از روزى خداوند سبحان است پس بايد در اصلاح آن بكوشد زيرا شما در زمانى بسر مىبريد كه اگر انسان به مردم نيازمند گردد اول چيزى را كه بذل مىكند دين است.
سرمايه گذارى بقاى ثروت را تضمين مىكند و اين كار انسان خردمند و دور انديش است زيرا ممكن است هر لحظه وضع انسان دگرگون شود چه ثروتمند هميشه ثروتمند باقى نمىماند و فقير نيز همينطور به سبب همين دگرگونيها بايد ايشان جانب احتياط را رعايت كند.
امام على عليهالسلام مىفرمايد:
لا ينبغى للعبد أن يثق بخصلتين العافية و الغنى بيناتراه معافيا اذا سقم و بيناتراه غنيا اذا افتقر
آدمى را به دو خصلت اعتماد نشايد يكى تندرستى و يكى توانگرى چه بسا هنگامى كه او را تندرست مىبينى بنگاه بيمار شود و هنگامى كه او را توانگرى بينى بنگاه فقير گردد.
7- غنيمت شمردن فرصتها
زندگى مجموعه فرصتهاست هر كس آن را غنيمت شمرد و از آن بهره ببرد زندگى را بدان كسب كند و هر كس فرصت را از دست بدهد جزئى از زندگى را از دست داده است چه بسيار فرصتها كه براى انسان فقير پيش مىآيد ولى از آن استفاده نمىكند گويى كه فرصتى پيش نيامده است در نتيجه فقير باقى مىماند و چه بسيار فقيرانى كه از فرصتها به بهترين وجه بهره بردارى مىكنند و زندگى آنها از فقر و تنگدستى به غنى و ثروتمندى تبديل مىشود ثروتمندان نيز از مادر ثروتمند متولد نشدهاند بلكه بسيارى از آنان فرصتهاى بدست آمده را غنيمت شمردند و زندگى جديدى را آغاز كردند به همين سبب امام عليهالسلام همگان را فرا مىخواند تا پيش از آنكه فرصتها از دست دوند از آن استفاده كنند و مىفرمايد:
الفرصه تمر مر السحاب فانتهزوا فرص الخير
فرصت مىگذرد چونان كه ابرها مىگذرند فرصتهاى نيكو را غنيمت شماريد.
پس از دست دادن فرصت پشيمانى زياد ببار مىآورد لذا امام مىفرمايد:اضافة الفرصة غصة؛ از دست دادن فرصت غصه است و يا:
با در الفرصه قبل أن تكون غصة؛ فرصت را غنيمت شمار قبل از آنكه غصهاى گلوگير شود.
وقتى كه انسان آمادگى داشته باشد و در امور بينديشد و دقت كند مىتواند تحولات و تغييراتى را كه پيرامونش در جريان است به خوبى درك كند و فرصتها را از اوقات بيحاصل كه بر او مىگذارد تشخيص دهد و بهترين شيوه را در استفاده از فرصتها پيش از آنكه از دست رود در پيش گيرد.
8- بخشش مستمر
بخشش هر چند اندك باشد در اقتصاد موثر است از اينرو به جريان انداختن ثروت به پيكر اقتصاد جامعه جان مىبخشد و موجب رونق مبادلات اقتصادى مىگردد وجود ثروت در دست كسانى كه آن را به جريان مىاندازند درآمد و سود زيادى را براى حيات اقتصادى به دنبال دارد بنابراين هر گاه ثروت در مسير درستش قرار گيرد موجب شكوفائى اقتصاد مىگردد از اينروست كه بر بذل و بخشش، تأكيد بسيار شده است.
امام على عليهالسلام مىفرمايد:
من يعط باليد القصيرة باليد الطويلة. كسى كه با دست كوتاه ببخشد او را با دست دراز ببخشند.
دست دراز دست قدرتمند الهى است كه سايه روزى و نعمت را بر سر بندگان گسترانيده است پس آنكس مىبخشد در عوض به چند برابر آن دست خواهد يافت زيرا كه بخشش تأثير مثبتى در حيات اقتصادى جامعه دارد و شكوفا شدن اقتصاد بازتاب مثبتى براى همه بويژه براى شخص بخشنده خواهد داشت.
اول:نفاق مازاد ثروت
منظور بيش از مقدار نياز است و طبيعى است كه شخص در برابر آن مسئول است و بهتر است كه آن را در راه خدا انفاق كند امام على عليهالسلام مىفرمايد:
طوبى لمن...أنفق الفضل من ماله؛ خوشا به حال كسى كه زيادى مالش را انفاق كند.
دوم:مال جزبه انفاق كامل نگردد
مال انباشته شده ارزشى ندارد مگر آنكه صاحبش بخواهد آن را چون داروى جان بخش به پيكر جامعه تزريق كند امام عليهالسلام مىفرمايد:والمال تنقصه النفقة؛ مال بدون انفاق ناقص است.
9- پرداخت زكات
توفيكو پس از سخن گفتن درباره فجايعى كه انقلاب اقتصادى را تهديد مىكند مىگويد:((اين حوادث هر چند ناگوار باشد مىتوان با ذخيره كردن 5 تا7 درصد مازاد نياز انسان از بروز آن جلوگيرى كرد.)) اسلام نيز به هنگام تشريع زكات همه را به چنين انديشهاى فراخواند و آن زكات را بر اموال ثروتمندان واجب كرد و اين اموال غير از اموالى است كه مسلمان داوطلبانه انفاق مىكند كه درباره آن سخن گفتيم چه انفاق مستحب است اما خمس و زكات واجب است و در اين راه هيچ سهل انگارى پذيرفته نيست و در واقع پرداخت خمس و زكات وسيلهاى براى سعادت و رفاه جامعه است زيرا از يك سوء وقتى كه شخص مىبيند كه مالش گرسنگان را سير كرده و برهنگان را جامه پوشانده است در او طمانينه و آرامش ايجاد مىكند و از سوى ديگر اين مال حركت اقتصادى جامعه را سرعت مىبخشد و جامعه فقير را از حالت جمود كه به سبب نياز به نقدينگى دامنگيرش شده به فعاليت و نشاط وامى دارد از اينرو امام عليهالسلام بر زكات تأكيد مىورزد و مىفرمايد:الزكاة جعلت مع الصلاة قربانا لأهل الاسلام؛ و زكات با نماز سبب تقرب مسلمانان به خداوند قرار داده شده است.
زكات مال را از زيان ديدن و از بين رفتن حفظ مىكند:حصنوا أموالكم بالزكاة؛ داراييهاى خود را با دادن زكات حفظ كنيد زيرا زكات حيات اقتصادى جامعه را پويا مىكند و به حركت وامى دارد و با استمرار اين حركت عوامل مختلف توليد شكل مىگيرد و همگان بدون استثنا از آن بهرهمند مىشود كه خود زكات دهنده نيز از جمله آنان است بر خلاف نظر كسانى كه تصور مىكنند زكات مال را كاهش مىدهد امام عليهالسلام در اين خصوص مىفرمايد:الزكاة نقص فى الصورة و زيادة فى المعنى؛
زكات در ظاهر مايه نقصان مال است اما در حقيقت موجب افزايش آن است.
اگر مالى را كه از طريق زكات در جامعه جريان مىيابد مورد دقت فرار دهيم در مىيابيم كه اولين اثر مثبت آن به فقير باز مىگردد زيرا فقير از اين راه صاحب نقدينگى خواهد شد و به او فرصت مىدهد تا سرمايهاى بهم بزند آن را در طرحهاى اقتصادى به كار گيرد و از اين راه امرار معاش كند از اينرو امام مىفرمايد:
فرض الله...الزكاه تسبيبا للرزق؛ خداوند زكات را براى رسيدن روزى واجب كرد.
10- تنظيم خانواده
در آغاز بايد تنظيم خانواده را از كنترل جمعيت باز شناسيم كنترل جمعيت بر اساس آنچه كه مالتوس نظريه پرداز انگليسى بيان مىدارد آن است كه رشد جمعيت كره زمين با رشد اقتصادى هماهنگ نيست به اعتقاد وى رشد جمعيت بر اساس تصاعد هندسى رو به تزايد است در حالى كه رشد اقتصادى بر اساس تصاعد رياضى در حال افزايش است بنابراين نظريه روزى فرا خواهد رسيد كه منابع طبيعى براى رفع نيازهاى بشر كافى نباشد و راه حلى كه مالتوس پيشنهاد مىكند كنترل جمعيت است ولى اين امر علاج واقعى اين مشكل نيست و دانشمندان اين نظريه را مورد نقد و بررسى قرار دادند و به آن پاسخهاى زيادى دادند كه از آن ميان پاسخ توفيكو است كه يك پاسخ نظرى محض است و در عمل به اثبات نرسيده است بسيارى از اقتصاددانها با استناد به حقايق طبيعى و گرايش غريزى ايشان و عواطف جنسى با آن مخالفت كردهاند و در اينجا مجال بازگويى آن بحثها و گفتگوها كه درباره نظريه مالتوس انجام شده نيست تنها به ذكر نظريه جغرافياى داتن مشهور اليزيه ركلوز بسنده مىكنيم او مىگويد منابع ثروت رت هيچگاه پايانى نيست.
و توفيكو مىگويد:
((ما به خاطر فقدان وسايل حياتى فقير نيستيم بلكه بشريت از اين جهت از فقر و تنگدستى رنج مىبرد كه نتوانسته است از زمين به صورت كامل براى رفع نيازهاى خود بهره ببرد يا به عبارت ديگر به خاطر ضعف مديريت وى است.))
پس از مالتوس حوادث و رويدادها در عمل اثبات كرد كه زمين در درون خود ثروتهاى زيادى دارد كه اگر از آن درست استفاده شود براى چند برابر تعداد ساكنان كره زمين كافى خواهد بود.
از ثروتها و معادن بيشمارى كه در دل كوهها سراسر كره زمين را پوشانده گرفته تا ثروتهايى كه در درون و در اعماق درياها و اقيانوسها نهفته است و امروزه به بركت علم و دانش مىتوان از زمين دهها برابر توليدات گذشته را بيرون كشيد و در اختيار انسان قرار داد در سايه كشاورزى مكانيزه و شيوههاى مدرن آبيارى محصول زمينهاى كشاورزى امريكا كه زير كشت گندم رفتهاند صدها برابر بيشتر از مقدار مشابه آن زمينها در جهان سوم است و اين اطلاعات در زمان مالتوس وجود نداشت به همين جهت اگر وى زنده بود بخشى از نظريه خود را تغيير مىداد بنابراين مشكل در كم يا محدود بودن منابع نيست بلكه در عدم بهره بردارى صحيح و توزيع نادرست آن است كنترل جمعيت مشكل را بصورت ريشهاى حل نمىكند البته ممكن است به طور موقت از عوارض آن بكاهد اما در بلند مدت به نقصان عامل مهم ديگرى از عوامل توسعه يعنى كمبود منابع انسانى منجر مى گردد.
با اين وجود راه حل چيست؟اين مشكل چنانكه اميرالمومنين معين فرمودهاند با تنظيم خانواده قابل حل است يعنى تعداد فرزاندان خانواده متناسب و هماهنگ با در آمد آن خانواده باشد پس اگر در آمد بيشتر از مخارج افراد خانواده باشد مشكل از ريشه حل است و اگر در آمد به خاطر شرايط و اوضاع سخت با مخارج هماهنگ نبوده مىتوان افراد خانواده را متناسب با در آمد هماهنگ ساخت چنانكه امام على عليهالسلام مىفرمايد: قلة العيال أحد اليسارين؛ كم بودن نان خور يكى از دو توانگرى است. بنابر اين مىتوان مشكل را در سطح خانواده حل كرد و نياز به تعميم در جامعه نيست زيرا جامعه منابعى از ثروت در اختيار دارد كه مىتواند از طريق آن هزينههاى خدماتى جامعه را تأمين كند و نيز دولت مىتواند با فراهم آوردن منابع جديد ثروت هزينه هايى را كه از افزايش جمعيت ناشى مىشود تحت پوشش قرار دهد مانند:احداث مدارس بيمارستانها و نظاير آن.
از اينرو وقتى جامعه اسلامى جامعه ثروتمندان باشد فقر در آن حالتى فوق العاده و استثنايى است و حالت استثنايى با راه حلى موقت برطرف مىشود.
فقر نيز در جامعه به عنوان حالتى فردى ظاهر مىشود و نه حالتى گروهى و به همين جهت نيازمند راه حل فردى است كه امام عليهالسلام راه حل آن را در قانون تنظيم خانواده مىداند پس خانواده هايى كه از فقر رنج مىبرند بايد تعداد فرزاندان خود را با ميانگين در آمدهاى ساليانه يا ماهيانه تنظيم كنند و هر گاه در آمد بيشتر شد خانواده در زاد و ولد به حالت طبيعى خود بر مىگردد و اگر اين راه حل را در چهار چوب نظام اسلامى و تضمينى كه جامعه اسلامى به فقير مىدهد قرار دهيم در مىيابيم كه حقيقتا مشكلى وجود ندارد و اين مسأله به نظريات مالتوس و ديگران كه نداى كنترل جمعيت را سر مىدهند نيازى ندارد.
بنابر اين مشكل محدود به نظام اسلامى است و حل آن هيچ چيز را به جامعه تحميل نمىكند.
وقتى كه شخص به فقر دچار مىگردد همگى براى كمك و مساعدت او بر مىخيزد و او تنها بايد افراد خانوادهاش را كنترل كند تا بتواند در آسايش و سعادت هميشگى زندگى كند.