معادن بر دو دستهاند معدن ظاهرى معادنى كه در روى زمين قرار دارند دستيابى به آن نياز به جستجو و كاوش ندارد مانند ياقوت، سنگ برام، قير، نفت، نمك، گوگرد، سنگهايى آسياب، خاك غسل(تيمم)
معادنى باطنى معادنى است كه در عمق زمين و جود دارد و دستيابى به آن نيازمند كار و تلاش است مانند طلا آهن مس سرب بلور و فيروزه.
معادن ظاهرى به عموم مسلمانان تعلق دارد شهيد آيت الله صدر مىفرمايد:
معادن ظاهرى به عموم مردم تعلق دارد اسلام نمىپذيرد كه معدن به يك نفر تعلق داشته باشد و به مالكيت خصوصى وى در آيد زيرا معادن از ديدگاه اسلام در چهار چوب مالكيت عمومى قرار دارد و از اين اصل پيروى مىكند و تنها به افراد اجازه مىدهد كه به مقدار نياز خود از آن ثروت معدنى استفاده كنند بدون آنكه آن را ويژه خود گردانند يا منابع دست نخوردهاش را به مالكيت خود در آورند.
علماى اسلام در اين نظر به گفتار اميرالمومنين عليهالسلام استناد مىكنند گفتارى كه حاكى از حكمت و بينش عميق اقتصادى است امام مىفرمايد:
لا يحل منع الملح و الماء منع استفاده ديگران از نمك و آب حلال نيست
ملح(نمك) نمونه و مصداق معادن روباز است كه شامل نفت و گوگرد نيز مىشود و به وسيله آن انرژى توليد مىشود و اينها به عموم مردم تعلق دارد و هيچ قدرتى - هر كه باشد - نمىتواند مردم را از آن منع كند زيرا از ابزارهاى اوليهاى است كه انسان مىتواند بوسيله آن پايههاى زندگى خود را بنيان گذارد معدن نيازمند انرژى است وهر دو،دو عنصر مهم در صنعت به شمار مىروند.معادن باطنى،معادنى است كه با احياى آن مىتواند در مالكيت كسى در آيد چون در اصل از انفال است و ملك امام(دولت اسلامى)محسوب مىشود آنچه در خصوص احياى موات گفته شد بر اين نوع معادن نيز صادق است.
از اين رو شخص يا اشخاص مسلمان مىتوانند با ايجاد موسسه يا شركت به حفارى و استخراج معدن طلا يا آهن بپردازند و معدن رابه مالكيت خود در آورند و مالكيت اين اشخاص به مقدارى از معدن كه استخراج كردهاند محدود مىشود نه به تمام معدن كه در اعماق زمين گسترده شده است.
شهيد محمد باقر صدر مىگويد:مالكيت معدنى كه احيا كننده به آن دست مىيابد - بر اساس اين نظر - شامل اعماق زمين و رگههاى معدنى نمىشود.
مفهوم اين سخن آن است كه شخص يا اشخاص ديگرى مىتوانند دست به حفارى بزنند و بخش ديگرى از معدن را احيا و استخراج كنند شهيد ثانى نظرى مغامير اين دارد و مىگويد:
هر كس كه معدن را مالك شود مالك حريم او نيز است معمولا حريم معدن شامل آخرين رگهها و راه معدن است و اگر در كنار معدن - كارهاى مربوط به استخراج را انجام دهد آنجا نيز جزء حريم معدن است.
آبها به دو دستهاند:آبهايى كه در روى زمين است مانند:آب رودخانهها درياها و چشمههاى طبيعى.
همه مردم در استفاده از آن برابرند و كسى نمىتواند آن را به مالكيت خود در آورد زيرا اين كار موجب ضرر اقتصادى ديگران مىشود.
امام على عليهالسلام مىفرمايد:من وجد ماء و ترابا ثم افتقرفأ بعده الله؛ هر كس آب و خاك در اختيار داشته باشد و نيازمند باشد خداوند او را از رحمت خود دور مىكند.
پيداست كه امام عليهالسلام با بيان اين قاعده مىخواهد حداقل نيازهاى يك زندگى آبرومندانه را بيان كند به همين سبب آب و زمين مناسب كشاورزى حداقل چيزى هستند كه براى انسان عادى اگر چه آموزش ديده هم نباشد - فراهم است تا بتواند نياز خود را با كار و تلاش روى زمين تأمين كند.
پس بايد آب و خاك متعلق به عموم مردم باشد تا همه بتوانند از آن بهرهمند
شوند.
در عين حال هر كس در استفاده از آب - آب رود دريا يا چشمه - پيشى بگيرد از حق اولويت برخوردار است و با نيت تملك نمىتواند آن را در مالكيت خود در آورد.
دسته دوم:آبهاى زير زمينى است كه بايد با ابزارى آن را استخراج كرد و حكم زمين موات را دارد و هر كس مىتواند با احيا(استخراج ) آن را به مالكيت خويش در آورد پس هر كس چشمهاى جارى كند يعنى آن را از زمين روان سازد و آن را به درستى اجرا كند مىتواند با نيت تملك به مالكيت خود در آورد و ديگران تنها در صورت اجازه او مىتوانند از آن استفاده كنند اگر جارى كننده آب جمعى باشند به نسبت كارشان مالك آن مىشوند نه نسبت به خرجى كه كردهاند .
اين قانون شرعى در خود حكمتى دارد و آن اينكه وسايل ضرورى توليد چون آب زمين و معادن وقتى در دسترس همگان قرار دارد ملك مشاع است و همگان براى تامين معاش زندگى حق دارند كه از آن استفاده كنند اما اگر كسى بخواهد از اين منابع بيشتر بهره ببرد شارع به او اجازه مىدهد كه به احياى زمين موات يا استخراج آبهاى زير زمينى يا معادن اعماق زمين بپردازد و آنها را به مالكيت خود در آورد و ديگران حق استفاده از آن را جز از طريق احيا نخواهند داشت بنابراين اگر آن را رها نكند و به احياى آن مشغول باشد مالك آن مىشود و مىتواند به صورت بهترى از آن بهره بردارى كند.
امام عليهالسلام از آيه
و ابتغ فيما اتاك الله الدار الاخره و لا تنس نصيبك من الدنيا
در آنچه كه خداوند به تئ ارزانى داشته سراى آخرت را بجوى و بهره خويش را از دنيا فراموش مكن.الهام مىگيرد تا كار دنيا را به ثواب آخرت پيوند دهد زيرا اگر كار انسان تنها محدود به دنيا باشد تلاشهاى خود را صرف هيچ خواهد كرد اما اگر هدفش از كار و تلاش رسيدن به ثواب آخرت باشد؛ به هر دو - پاداش دنيا و آخرت - دست مىيابد امام على عليهالسلام تلاشگران براى دنيا را اينگونه وصف مىكند:
ان من أبغض الرجال الى الله تعالى لعبدا وكله الله الى نفسه جائرا عن قصد السبيل سائرأ بغير دليل ان دعى الى حرث الدنيا عمل و ان دعى الى حرث الاخرة كسل كأن ما عمل له واجب عليه و كأن ماونى فيه ساقط عنه
دشمنترين مردان نزد خداوند بندهاى است كه خداوند او را به حال خود واگذارد در حالى كه از راه راست منحرف گردد و بدون راهنما گام بردارد اگر او را به كار دنيا فرا خوانند انجام دهد و اگر به كار آخرت فرا خوانند سستى كند گويى آنچه كه براى آن كار مىكند وظيفه است و در آنچه كه سستى مىورزد وظيفه است و در آنچه سستى مىورزد وظيفهاى ندارد.
در جايى ديگر امام عليهالسلام مسلمان متعادل كه ثواب دنيا و آخرت را در خود جمع كرده است وصف مىكند
و كذالك المرء المسلم البرىء من الخيانة ينتظر من الله احدى الحسنين اما داعى الله فما عندالله خيرله و اما داعى الله فما عندالله خيرالله خيرله و اما رزق الله فاذا هوذ و أهل و مال و معه دينه و حسبه و ان المال و البنين حرث الدنيا و العمل الصالح حرث الاخرة و قد جمعها الله تعالى لأقوام
و همچنين مرد مسلمان كه از خيانت پاك است يكى از دو پاداش را از خداوند انتظار دارد يا خداوند او را نزد خود مىخواند كه آنچه نزد خداست براى او بهتر است يا روزيش را مىرساند كه آنگه داراى فرزند و مال و دين و شرف است همانا مال و فرزند پاداش اين دنيا و كار نيك پاداش آخرت كه خداوند گاهى اين دو را براى قومى فراهم سازد.
توليد اگر در راه خدا باشد يكى از دو پاداش است زيرا انسان در دنيا به خاطر آخرت كار و تلاش و توليد مىكند توليد دنيا مال و فرزند است و انسان مال و فرزند را براى پاداش آخرت به كار مىگيرد و به وسيله مال و تلاش فرزندان براى مصالح بشريت مىسازد و آباد مىكند زمين باير را كشت مىكند كارخانه بنا مىكند و تأسيسات مىسازد و هدفش از آن خشنودى خداوند است و در اين صورت خداوند پاداش دنيا و ثواب آخرت را براى او مىنويسد پس مال و ثروت به تنهايى ارزشى ندارد و از فرزندان تنها هم سودى حاصل نمىشود و وقتى براى هدفى بالاتر دست به دست هم مىدهند نتيجهاش عمل صالح و كار نيك است و اين توليد حقيقى است كه خداوند در جاى جاى قرآن ما را بر آن فرا مىخواند و امام عليهالسلام نيز بر آن تاكيد دارد.
اسلام ديدگاه خود را از دو بعد در خصوص ثروت به روشنى بيان كرده است.
اول:اندوختن ثروت
دوم:بهره بردارى از ثروت(سرمايه گذارى)
اسلام ثروت اندوزى را حرام مىداند زيرا موجب حبس اموالى مىشود كه بايد در جاهاى درست هزينه گردد.
ثروت اندوزى جامعه را از سرمايهاى كه بايد در آن جريان يابد محروم مىكند خداوند مىفرمايد:
والذين يكنزون الذهب و الفضة ولا ينفقونها فى سبيل الله فبشرهم بعذاب أليم
كسانى كه زر و سيم مىاندوزد و در راه خدا انفاق نمىكنند آنان را به عذابى سخت بشارت بده.
بر همين اساس امام على عليهالسلام با پديده ثروت اندوزى به شدت مبارزه مىكند و ثروت اندوزان را مردگانى بيش نمىداند آنگاه كه به كميل مىفرمايد:((هلك خزان الاموال و هم أحياء)) ثروت اندوزان مردهاند اگر چه به ظاهر زندهاند اين نشانگر هلاكتشان در آخرت است البته در دنيا نيز از هالكين هستند امام مىفرمايد:
الشح أضر على الانسان من الفقر لان الفقير اذا وجد اتسع و الشحيح اذا وجد
بخل ورزيرن بر انسان زيانبارتر از فقر است چون فقير اگر بيابد بى نياز مى شود اما بخيل به چيزى دست يابد بى نياز نگردد.
فقير اگر به ثروتى دست يابد از آن بهره مىبرد اما بخيل ثروت اندوزى مىكند و آن را مصرف نمىكند اگر اسلام ثروت اندوزى را حرام كرده امت پس انسان با ثروتش چه كار كند؟در اينجا نوبت به بهره بردارى از ثروت مىرسد اسلام سه راه براى به جريان انداختن ثروت و استفاده درست از آن به ما نشان مىدهد:
اول:بخشش به فقرا و نيازمندان زيرا اگر ثروت در اختيار اين قشر قرار گيرد قدرت خريد آنان بالا مىرود و با جريان خريد و فروش روند اقتصاد شتاب بيشترى مىگيرد و در نتيجه همگان از بازار بهره مىبرند سوال اين است كه از اين كار چه چيزى عايد صاحبان سرمايه مىشود؟
در پاسخ بايد گفت دو چيز:اول:پاداش الهى.دوم: با تزريق مقدارى از سرمايه به بازار چرخ آن را به حركت در مىآورد و همه را به تحرك وإ؛ااك مىدارد خود او - صاحب سرمايه - نيز از اين رهگذر بهره مىبرد زيرا رونق بازار درآمد و سود او را نيز افزايش مىدهد در حالى كه اگر سرمايهاش را مىانباشت بخشى از توان بازار را راكد مىساخت اين كار آثار زيانبارى بر اقتصاد مىگذاشت و نتايج آن پس از مدتى بر همگان آشكار مىشد.
قرآن كريم به انفاق و بخشش تشويق مىكند و مىفرمايد:
و ما أنفقتم من شىء فهو يخلفه و هو خير الرزقين
و هر چه انفاق كنيد عوضش را خواهد داد او بهترين روزى دهندگان است.
وأنفقوا مما رزقناهم سرا و علانية يرجون تجارة لن تبور .
و از آنچه به آنان دادهايم پنهانى و آشكار انفاق مىكنند اميد به تجارتى دارند كه هرگز زيان نكند.
و ما تنفقوا من خير فلا نفسكم
هر چيزى انفاق كنيد ثوابش از آنان خودتان است.
و بر همين اساس امام على عليهالسلام خطاب به صاحبان سرمايه مىفرمايد:
طوبى لمن ذل فى نفسه و طاب كسبه و صلحت سريرته و حسنت خلقته و أنفق الفضل من ماله
خوشا به حال كسى نفس خويش را به فروتنى وا دارد و كسبش پاك و شايسته و نيتش پسنديده و خلق و خويش نيكو باشد و زيارى مالش را انفاق كند
يعنى آنچه افزودن بر نياز اوست انفاق كند.
امام همچنين مىفرمايد:((و المال تنقصه النفقه))
پس ثروت جز با انفاق كامل نشود بنابراين اگر انسان سرمايهاش را انفاق كند در مسير رشد قرار مىگيرد البته در اينجا بايد توجه داشته باشيم كه انفاق از نظر اسلام نوعى بهره بردارى از ثروت است زيرا سود آن در درجه اول به صاحب سرمايه بر مىگردد بر خلاف اعتقاد سرمايه دارى كه انفاق را موجب هلاك سرمايه مىداند يعنى بر عكس آنچه امام عليهالسلام مىفرمايد:
المال تنقصه النفقه(سرمايه بدون انفاق ناقص است) يعنى فعل تنقص را مضارع أنقص كم داشتن بدانيم و نه نقص كم كردن و بين اين دو تفاوت است امام عليهالسلام گفتارش را با كردارش تبيين مىكند مالش را صدقه مىدهد و در منفعت عمومى مصرف مىكند امام عليهالسلام خانه خود را در مدينه به بنى زريق مىبخشد و مىنويسد:
هذا تصدق به على بن ابى طالب و هو حى سوى، تصدق بداره التى فى بنى زريق صدقه لاتباع و لا توهب يرثها الله الذى يرث السموات و الارضين و اسكن هذه الصدقه ملاء ما عشن و عاش عقبها فاذا نقرضوا فهى لذى الحاجة من المسلمين
اين خانهاى است كه على پسر ابوطالب - در حالى كه زنده و سلامت است - به عنوان صدقه به بنى زريق بخشيد، صدقهاى كه فروخته نشود و هبه نگردد تا خداوند كه وارث آسمان و زمين است وارث آن گردد، و تا وقتى كه خود و اعقابشان زندهاند در آن زندگى كنند آنگاه كه منقرض شدند، اين خانه از آن مسلمانان نيازمند خواهد بود.
دوم: پرداخت وام، صاحب سرمايه مىتواند مقدارى از سرمايهاش را به عنوان وام در اختيار نيازمندان قرار دهد تا كارى را در زمينههاى اقتصادى شروع كند چه هميشه انسانهايى هستند كه توانايى انجام كار را دارند ولى سرمايهاى ندارند و اگر سرمايهاى در اختيارشان قرار گيرد مىتوانند توليد كنند به همين اسلام به پرداخت وام قرض الحسنه بسيار تشويق مىكند.
خداوند مىفرمايد: من ذا الذى يقرض الله قرضا حسنا كيست كه خداوند قرض الحسنه دهد.
و نيز مىفرمايد ان تقرضوا الله قرضا حسنا يضاعفه لكم و يغفرلكم
اگر به خداوند قرض الحسنه دهيد برايتان دو برابرش خواهد داد و شما را مىآمرزد، امام عليهالسلام پس از ذكر آيه: من ذا الذى يقرض الله قرضا حسنا مىفرمايد:
ولم يستقر ضكم من قل، استقر ضكم وله خزائن السموات و الارض و هو الغنى الحميد
خداوند از روى تنگدستى و نادارى از شما وام نمىگيرد بلكه در حالى از شما وام مىگيرد كه گنجينه آسمانها و زمين از آن واست و بى نياز و ستوده است، با صداى بلند به صاحبان سرمايه فرياد بر مىآورد:
لله اباوكم فقدموا بعضا يكن لكم قرضا و لا تخلفوا كلا فيكون فرضا عليكم .
خدا بر پدرانتان رحمت آورد بخشى را پيش فرستيد تا از آن سود بريد و همه را پس از خود مگذاريد تا وزرو و بالتان گردد.
بهتر است كه صندوقهاى قرض الحسنه تأسيس شود و سرمايه هايى در اختيار افراد بى سرمايه قرار گيرد تا از آن استفاده بهينه كنند بد نيست به گزارشى كه مدير عامل بانك جهانى كانادا خانم روى ناك لاسكى تهيه كرده اشاره كنيم اين گزارش حاكى از افزايش توليد سرانه ملى است و اين پژوهشگر زن اين افزايش را نتيجه كاهش ميانگين بهره مىداند كه موجب شده است اشخاص سرمايههاى خود را به جريان بيندازد و از سود آن بهرهمند شود و اگر فرض كنيم كه وامهاى پرداختى بدون بهره باشد مطمئنا افزايش توليد سرانه ملى خيلى بيشتر از آنچه تصور مىكنيم خواهد بود.
اسلام با ترويج قرض الحسنه در ميان مسلمان زمينه خوبى را براى بكارگيرى سرمايه فراهم مىكند بويژه براى افرادى كه سرمايهاى در دست ندارند با گرفتن وام بتوانند از تلاش و تخصص خود نيز بهره ببرند. علاوه بر اين وام قدرت خريد قشر ضعيف را بالا مىبرد و وضع اقتصادى را بهبود مىبخشد اين كارى است كه كشورهاى بزرگ در حال حاضر انجام مىدهند آنان كشورهاى كوچك را تشويق مىكنند كه براى بالا بردن قدرت خريدشان وام بگيرند و سود اصلى به كشورهاى بزرگ پرداخت كننده وام و فروشنده فرآوردههاى صنعتى بر مىگردد.
سوم:سرمايه گذارى مستقيم كه عبارت است از هزينه كردن سرمايه در زمينههاى اقتصادى كه به جامعه خدماتى ارايه مىدهند و به مرور زمان سرمايه را افزايش مىدهد زمنيههاى كارى را فراهم مىكند كه از قبل قابل پيش بينى نبوده و يا وجود نداشته است همچنين اين سرمايه گذارى مىتواند با ايجاد اشتغال از ميانگين درصد بيكارى بكاهد علاقه به سرمايه گذارى ريشه در نهاد انسان دارد زيرا سودش منحصر به يك جانب نيست بلكه در آن فايدههاى فراوانى نهفته است.
امام على عليهالسلام در خصوص انگيزههاى درونى كه در بعضى از افراد وجود دارد و آنها را به سوى سرمايه گذارى سوق مىدهد مىفرمايد:
و بعضهم يحب تثمير المال و يكره انثلام المال
و گروهى افزونى سرمايه را دوست دارند و كاستى آن را نمىپسندند.
يعنى دوست دارند كه سرمايه شان را با سود و بهره افزايش دهند و كاستى سرمايه را نمىپسندند و اين گفتار به ما نشان مىدهد و جايى براى شك و ترديد باقى نمىگذارد كه بهره بردارى به مفهوم اقتصادى در حيات اقتصاد اسلامى معروف بوده است اين امر گستردگى ديدگاه اسلام به اقتصاد را نشان مىدهد و به ويژه ديدگاه گسترده و همه جانبه اقتصادى امام على(ع) را مىرساند شايد سرمايه گذارى از بيشترين چيزهايى باشد كه اقتصاد دانان در فعاليت در زمان امام على(ع) نيز بوده و وضعيتى بهتر از امروز داشته است حاكم اسلامى ديگران را به اين كار به سبب داشتن بهرههاى اقتصادى مىكرده است.