next page

fehrest page

back page


معدن‏
معادن بر دو دسته‏اند معدن ظاهرى معادنى كه در روى زمين قرار دارند دستيابى به آن نياز به جستجو و كاوش ندارد مانند ياقوت، سنگ برام، قير، نفت، نمك، گوگرد، سنگهايى آسياب، خاك غسل(تيمم)
معادنى باطنى معادنى است كه در عمق زمين و جود دارد و دستيابى به آن نيازمند كار و تلاش است مانند طلا آهن مس سرب بلور و فيروزه.- روضه كافى:2/262. ?
معادن ظاهرى به عموم مسلمانان تعلق دارد شهيد آيت الله صدر مى‏فرمايد:
معادن ظاهرى به عموم مردم تعلق دارد اسلام نمى‏پذيرد كه معدن به يك نفر تعلق داشته باشد و به مالكيت خصوصى وى در آيد زيرا معادن از ديدگاه اسلام در چهار چوب مالكيت عمومى قرار دارد و از اين اصل پيروى مى‏كند و تنها به افراد اجازه مى‏دهد كه به مقدار نياز خود از آن ثروت معدنى استفاده كنند بدون آنكه آن را ويژه خود گردانند يا منابع دست نخورده‏اش را به مالكيت خود در آورند.- شهيد صدر:اقتصادنا496. ?
علماى اسلام در اين نظر به گفتار اميرالمومنين عليه‏السلام استناد مى‏كنند گفتارى كه حاكى از حكمت و بينش عميق اقتصادى است امام مى‏فرمايد:
لا يحل منع الملح و الماء منع استفاده ديگران از نمك و آب حلال نيست - كافى:5/308/29. ?
ملح(نمك) نمونه و مصداق معادن روباز است كه شامل نفت و گوگرد نيز مى‏شود و به وسيله آن انرژى توليد مى‏شود و اينها به عموم مردم تعلق دارد و هيچ قدرتى - هر كه باشد - نمى‏تواند مردم را از آن منع كند زيرا از ابزارهاى اوليه‏اى است كه انسان مى‏تواند بوسيله آن پايه‏هاى زندگى خود را بنيان گذارد معدن نيازمند انرژى است وهر دو،دو عنصر مهم در صنعت به شمار مى‏روند.معادن باطنى،معادنى است كه با احياى آن مى‏تواند در مالكيت كسى در آيد چون در اصل از انفال است و ملك امام(دولت اسلامى)محسوب مى‏شود آنچه در خصوص احياى موات گفته شد بر اين نوع معادن نيز صادق است.
از اين رو شخص يا اشخاص مسلمان مى‏توانند با ايجاد موسسه يا شركت به حفارى و استخراج معدن طلا يا آهن بپردازند و معدن رابه مالكيت خود در آورند و مالكيت اين اشخاص به مقدارى از معدن كه استخراج كرده‏اند محدود مى‏شود نه به تمام معدن كه در اعماق زمين گسترده شده است.
شهيد محمد باقر صدر مى‏گويد:مالكيت معدنى كه احيا كننده به آن دست مى‏يابد - بر اساس اين نظر - شامل اعماق زمين و رگه‏هاى معدنى نمى‏شود.- صدر:اقتصادنا ص 503
?

مفهوم اين سخن آن است كه شخص يا اشخاص ديگرى مى‏توانند دست به حفارى بزنند و بخش ديگرى از معدن را احيا و استخراج كنند شهيد ثانى نظرى مغامير اين دارد و مى‏گويد:
هر كس كه معدن را مالك شود مالك حريم او نيز است معمولا حريم معدن شامل آخرين رگه‏ها و راه معدن است و اگر در كنار معدن - كارهاى مربوط به استخراج را انجام دهد آنجا نيز جزء حريم معدن است.- روضه:2/363. ?
آبها
آبها به دو دسته‏اند:آبهايى كه در روى زمين است مانند:آب رودخانه‏ها درياها و چشمه‏هاى طبيعى.
همه مردم در استفاده از آن برابرند و كسى نمى‏تواند آن را به مالكيت خود در آورد زيرا اين كار موجب ضرر اقتصادى ديگران مى‏شود.
امام على عليه‏السلام مى‏فرمايد:من وجد ماء و ترابا ثم افتقرفأ بعده الله؛ - وسائل الشيعه:17/41. ? هر كس آب و خاك در اختيار داشته باشد و نيازمند باشد خداوند او را از رحمت خود دور مى‏كند.
پيداست كه امام عليه‏السلام با بيان اين قاعده مى‏خواهد حداقل نيازهاى يك زندگى آبرومندانه را بيان كند به همين سبب آب و زمين مناسب كشاورزى حداقل چيزى هستند كه براى انسان عادى اگر چه آموزش ديده هم نباشد - فراهم است تا بتواند نياز خود را با كار و تلاش روى زمين تأمين كند.
پس بايد آب و خاك متعلق به عموم مردم باشد تا همه بتوانند از آن بهره‏مند
شوند.
در عين حال هر كس در استفاده از آب - آب رود دريا يا چشمه - پيشى بگيرد از حق اولويت برخوردار است و با نيت تملك نمى‏تواند آن را در مالكيت خود در آورد.
دسته دوم:آبهاى زير زمينى است كه بايد با ابزارى آن را استخراج كرد و حكم زمين موات را دارد و هر كس مى‏تواند با احيا(استخراج ) آن را به مالكيت خويش در آورد پس هر كس چشمه‏اى جارى كند يعنى آن را از زمين روان سازد و آن را به درستى اجرا كند مى‏تواند با نيت تملك به مالكيت خود در آورد و ديگران تنها در صورت اجازه او مى‏توانند از آن استفاده كنند اگر جارى كننده آب جمعى باشند به نسبت كارشان مالك آن مى‏شوند نه نسبت به خرجى كه كرده‏اند .- روضه:2/261. ?
اين قانون شرعى در خود حكمتى دارد و آن اينكه وسايل ضرورى توليد چون آب زمين و معادن وقتى در دسترس همگان قرار دارد ملك مشاع است و همگان براى تامين معاش زندگى حق دارند كه از آن استفاده كنند اما اگر كسى بخواهد از اين منابع بيشتر بهره ببرد شارع به او اجازه مى‏دهد كه به احياى زمين موات يا استخراج آبهاى زير زمينى يا معادن اعماق زمين بپردازد و آنها را به مالكيت خود در آورد و ديگران حق استفاده از آن را جز از طريق احيا نخواهند داشت بنابراين اگر آن را رها نكند و به احياى آن مشغول باشد مالك آن مى‏شود و مى‏تواند به صورت بهترى از آن بهره بردارى كند.
توليد
امام عليه‏السلام از آيه‏
و ابتغ فيما اتاك الله الدار الاخره و لا تنس نصيبك من الدنيا

در آنچه كه خداوند به تئ ارزانى داشته سراى آخرت را بجوى و بهره خويش را از دنيا فراموش مكن.الهام مى‏گيرد تا كار دنيا را به ثواب آخرت پيوند دهد زيرا اگر كار انسان تنها محدود به دنيا باشد تلاشهاى خود را صرف هيچ خواهد كرد اما اگر هدفش از كار و تلاش رسيدن به ثواب آخرت باشد؛ به هر دو - پاداش دنيا و آخرت - دست مى‏يابد امام على عليه‏السلام تلاشگران براى دنيا را اينگونه وصف مى‏كند:
ان من أبغض الرجال الى الله تعالى لعبدا وكله الله الى نفسه جائرا عن قصد السبيل سائرأ بغير دليل ان دعى الى حرث الدنيا عمل و ان دعى الى حرث الاخرة كسل كأن ما عمل له واجب عليه و كأن ماونى فيه ساقط عنه‏

دشمن‏ترين مردان نزد خداوند بنده‏اى است كه خداوند او را به حال خود واگذارد در حالى كه از راه راست منحرف گردد و بدون راهنما گام بردارد اگر او را به كار دنيا فرا خوانند انجام دهد و اگر به كار آخرت فرا خوانند سستى كند گويى آنچه كه براى آن كار مى‏كند وظيفه است و در آنچه كه سستى مى‏ورزد وظيفه است و در آنچه سستى مى‏ورزد وظيفه‏اى ندارد.
در جايى ديگر امام عليه‏السلام مسلمان متعادل كه ثواب دنيا و آخرت را در خود جمع كرده است وصف مى‏كند
و كذالك المرء المسلم البرى‏ء من الخيانة ينتظر من الله احدى الحسنين اما داعى الله فما عندالله خيرله و اما داعى الله فما عندالله خيرالله خيرله و اما رزق الله فاذا هوذ و أهل و مال و معه دينه و حسبه و ان المال و البنين حرث الدنيا و العمل الصالح حرث الاخرة و قد جمعها الله تعالى لأقوام‏
و همچنين مرد مسلمان كه از خيانت پاك است يكى از دو پاداش را از خداوند انتظار دارد يا خداوند او را نزد خود مى‏خواند كه آنچه نزد خداست براى او بهتر است يا روزيش را مى‏رساند كه آنگه داراى فرزند و مال و دين و شرف است همانا مال و فرزند پاداش اين دنيا و كار نيك پاداش آخرت كه خداوند گاهى اين دو را براى قومى فراهم سازد.- خطبه‏ها:23. ?
توليد اگر در راه خدا باشد يكى از دو پاداش است زيرا انسان در دنيا به خاطر آخرت كار و تلاش و توليد مى‏كند توليد دنيا مال و فرزند است و انسان مال و فرزند را براى پاداش آخرت به كار مى‏گيرد و به وسيله مال و تلاش فرزندان براى مصالح بشريت مى‏سازد و آباد مى‏كند زمين باير را كشت مى‏كند كارخانه بنا مى‏كند و تأسيسات مى‏سازد و هدفش از آن خشنودى خداوند است و در اين صورت خداوند پاداش دنيا و ثواب آخرت را براى او مى‏نويسد پس مال و ثروت به تنهايى ارزشى ندارد و از فرزندان تنها هم سودى حاصل نمى‏شود و وقتى براى هدفى بالاتر دست به دست هم مى‏دهند نتيجه‏اش عمل صالح و كار نيك است و اين توليد حقيقى است كه خداوند در جاى جاى قرآن ما را بر آن فرا مى‏خواند و امام عليه‏السلام نيز بر آن تاكيد دارد.
سرمايه گذارى‏
اسلام ديدگاه خود را از دو بعد در خصوص ثروت به روشنى بيان كرده است.
اول:اندوختن ثروت‏
دوم:بهره بردارى از ثروت(سرمايه گذارى)
اسلام ثروت اندوزى را حرام مى‏داند زيرا موجب حبس اموالى مى‏شود كه بايد در جاهاى درست هزينه گردد.
ثروت اندوزى جامعه را از سرمايه‏اى كه بايد در آن جريان يابد محروم مى‏كند خداوند مى‏فرمايد:
والذين يكنزون الذهب و الفضة ولا ينفقونها فى سبيل الله فبشرهم بعذاب أليم‏

كسانى كه زر و سيم مى‏اندوزد و در راه خدا انفاق نمى‏كنند آنان را به عذابى سخت بشارت بده.
بر همين اساس امام على عليه‏السلام با پديده ثروت اندوزى به شدت مبارزه مى‏كند و ثروت اندوزان را مردگانى بيش نمى‏داند آنگاه كه به كميل مى‏فرمايد:((هلك خزان الاموال و هم أحياء)) ثروت اندوزان مرده‏اند- كلمات قصار:139. ? اگر چه به ظاهر زنده‏اند اين نشانگر هلاكتشان در آخرت است البته در دنيا نيز از هالكين هستند امام مى‏فرمايد:
الشح أضر على الانسان من الفقر لان الفقير اذا وجد اتسع و الشحيح اذا وجد - ابن ابى الحديد:20/335/844. ?

بخل ورزيرن بر انسان زيانبارتر از فقر است چون فقير اگر بيابد بى نياز مى شود اما بخيل به چيزى دست يابد بى نياز نگردد.
فقير اگر به ثروتى دست يابد از آن بهره مى‏برد اما بخيل ثروت اندوزى مى‏كند و آن را مصرف نمى‏كند اگر اسلام ثروت اندوزى را حرام كرده امت پس انسان با ثروتش چه كار كند؟در اينجا نوبت به بهره بردارى از ثروت مى‏رسد اسلام سه راه براى به جريان انداختن ثروت و استفاده درست از آن به ما نشان مى‏دهد:
اول:بخشش به فقرا و نيازمندان زيرا اگر ثروت در اختيار اين قشر قرار گيرد قدرت خريد آنان بالا مى‏رود و با جريان خريد و فروش روند اقتصاد شتاب بيشترى مى‏گيرد و در نتيجه همگان از بازار بهره مى‏برند سوال اين است كه از اين كار چه چيزى عايد صاحبان سرمايه مى‏شود؟
در پاسخ بايد گفت دو چيز:اول:پاداش الهى.دوم: با تزريق مقدارى از سرمايه به بازار چرخ آن را به حركت در مى‏آورد و همه را به تحرك وإ؛ااك مى‏دارد خود او - صاحب سرمايه - نيز از اين رهگذر بهره مى‏برد زيرا رونق بازار درآمد و سود او را نيز افزايش مى‏دهد در حالى كه اگر سرمايه‏اش را مى‏انباشت بخشى از توان بازار را راكد مى‏ساخت اين كار آثار زيانبارى بر اقتصاد مى‏گذاشت و نتايج آن پس از مدتى بر همگان آشكار مى‏شد.
قرآن كريم به انفاق و بخشش تشويق مى‏كند و مى‏فرمايد:
و ما أنفقتم من شى‏ء فهو يخلفه و هو خير الرزقين - سبأ:39. ?

و هر چه انفاق كنيد عوضش را خواهد داد او بهترين روزى دهندگان است.
وأنفقوا مما رزقناهم سرا و علانية يرجون تجارة لن تبور . - فاطر:29. ?

و از آنچه به آنان داده‏ايم پنهانى و آشكار انفاق مى‏كنند اميد به تجارتى دارند كه هرگز زيان نكند.
و ما تنفقوا من خير فلا نفسكم - بقره:272. ?
هر چيزى انفاق كنيد ثوابش از آنان خودتان است.
و بر همين اساس امام على عليه‏السلام خطاب به صاحبان سرمايه مى‏فرمايد:
طوبى لمن ذل فى نفسه و طاب كسبه و صلحت سريرته و حسنت خلقته و أنفق الفضل من ماله - كلمات قصار:123. ?

خوشا به حال كسى نفس خويش را به فروتنى وا دارد و كسبش پاك و شايسته و نيتش پسنديده و خلق و خويش نيكو باشد و زيارى مالش را انفاق كند
يعنى آنچه افزودن بر نياز اوست انفاق كند.
امام همچنين مى‏فرمايد:((و المال تنقصه النفقه))- كلمات قصار:147. ?
پس ثروت جز با انفاق كامل نشود بنابراين اگر انسان سرمايه‏اش را انفاق كند در مسير رشد قرار مى‏گيرد البته در اينجا بايد توجه داشته باشيم كه انفاق‏- كلمات قصار:118. ? از نظر اسلام نوعى بهره بردارى از ثروت است زيرا سود آن در درجه اول به صاحب سرمايه بر مى‏گردد بر خلاف اعتقاد سرمايه دارى كه انفاق را موجب هلاك سرمايه مى‏داند يعنى بر عكس آنچه امام عليه‏السلام مى‏فرمايد:
المال تنقصه النفقه(سرمايه بدون انفاق ناقص است) يعنى فعل تنقص را مضارع أنقص كم داشتن بدانيم و نه نقص كم كردن و بين اين دو تفاوت است امام عليه‏السلام گفتارش را با كردارش تبيين مى‏كند مالش را صدقه مى‏دهد و در منفعت عمومى مصرف مى‏كند امام عليه‏السلام خانه خود را در مدينه به بنى زريق مى‏بخشد و مى‏نويسد:
هذا تصدق به على بن ابى طالب و هو حى سوى، تصدق بداره التى فى بنى زريق صدقه لاتباع و لا توهب يرثها الله الذى يرث السموات و الارضين و اسكن هذه الصدقه ملاء ما عشن و عاش عقبها فاذا نقرضوا فهى لذى الحاجة من المسلمين - 1، تهذيب 6 / 131 ح 709

?
اين خانه‏اى است كه على پسر ابوطالب - در حالى كه زنده و سلامت است - به عنوان صدقه به بنى زريق بخشيد، صدقه‏اى كه فروخته نشود و هبه نگردد تا خداوند كه وارث آسمان و زمين است وارث آن گردد، و تا وقتى كه خود و اعقابشان زنده‏اند در آن زندگى كنند آنگاه كه منقرض شدند، اين خانه از آن مسلمانان نيازمند خواهد بود.
دوم: پرداخت وام، صاحب سرمايه مى‏تواند مقدارى از سرمايه‏اش را به عنوان وام در اختيار نيازمندان قرار دهد تا كارى را در زمينه‏هاى اقتصادى شروع كند چه هميشه انسانهايى هستند كه توانايى انجام كار را دارند ولى سرمايه‏اى ندارند و اگر سرمايه‏اى در اختيارشان قرار گيرد مى‏توانند توليد كنند به همين اسلام به پرداخت وام قرض الحسنه بسيار تشويق مى‏كند.
خداوند مى‏فرمايد: من ذا الذى يقرض الله قرضا حسنا كيست كه‏- 2، حديد 11
?
خداوند قرض الحسنه دهد.
و نيز مى‏فرمايد ان تقرضوا الله قرضا حسنا يضاعفه لكم و يغفرلكم‏
اگر به خداوند قرض الحسنه دهيد برايتان دو برابرش خواهد داد و شما را مى‏آمرزد، امام عليه‏السلام پس از ذكر آيه: من ذا الذى يقرض الله قرضا حسنا مى‏فرمايد:
ولم يستقر ضكم من قل، استقر ضكم وله خزائن السموات و الارض و هو الغنى الحميد - 3، خطبه‏ها، 182

?
خداوند از روى تنگدستى و نادارى از شما وام نمى‏گيرد بلكه در حالى از شما وام مى‏گيرد كه گنجينه آسمانها و زمين از آن واست و بى نياز و ستوده است، با صداى بلند به صاحبان سرمايه فرياد بر مى‏آورد:
لله اباوكم فقدموا بعضا يكن لكم قرضا و لا تخلفوا كلا فيكون فرضا عليكم .

خدا بر پدرانتان رحمت آورد بخشى را پيش فرستيد تا از آن سود بريد و همه را پس از خود مگذاريد تا وزرو و بالتان گردد.- خطبه‏ها 194. ?
بهتر است كه صندوقهاى قرض الحسنه تأسيس شود و سرمايه هايى در اختيار افراد بى سرمايه قرار گيرد تا از آن استفاده بهينه كنند بد نيست به گزارشى كه مدير عامل بانك جهانى كانادا خانم روى ناك لاسكى تهيه كرده اشاره كنيم اين گزارش حاكى از افزايش توليد سرانه ملى است و اين پژوهشگر زن اين افزايش را نتيجه كاهش ميانگين بهره مى‏داند كه موجب شده است اشخاص سرمايه‏هاى خود را به جريان بيندازد و از سود آن بهره‏مند شود و اگر فرض كنيم كه وامهاى پرداختى بدون بهره باشد مطمئنا افزايش توليد سرانه ملى خيلى بيشتر از آنچه تصور مى‏كنيم خواهد بود.- راديو كانادا،تاريخ 6/8/1996. ?
اسلام با ترويج قرض الحسنه در ميان مسلمان زمينه خوبى را براى بكارگيرى سرمايه فراهم مى‏كند بويژه براى افرادى كه سرمايه‏اى در دست ندارند با گرفتن وام بتوانند از تلاش و تخصص خود نيز بهره ببرند. علاوه بر اين وام قدرت خريد قشر ضعيف را بالا مى‏برد و وضع اقتصادى را بهبود مى‏بخشد اين كارى است كه كشورهاى بزرگ در حال حاضر انجام مى‏دهند آنان كشورهاى كوچك را تشويق مى‏كنند كه براى بالا بردن قدرت خريدشان وام بگيرند و سود اصلى به كشورهاى بزرگ پرداخت كننده وام و فروشنده فرآورده‏هاى صنعتى بر مى‏گردد.
سوم:سرمايه گذارى مستقيم كه عبارت است از هزينه كردن سرمايه در زمينه‏هاى اقتصادى كه به جامعه خدماتى ارايه مى‏دهند و به مرور زمان سرمايه را افزايش مى‏دهد زمنيه‏هاى كارى را فراهم مى‏كند كه از قبل قابل پيش بينى نبوده و يا وجود نداشته است همچنين اين سرمايه گذارى مى‏تواند با ايجاد اشتغال از ميانگين درصد بيكارى بكاهد علاقه به سرمايه گذارى ريشه در نهاد انسان دارد زيرا سودش منحصر به يك جانب نيست بلكه در آن فايده‏هاى فراوانى نهفته است.
امام على عليه‏السلام در خصوص انگيزه‏هاى درونى كه در بعضى از افراد وجود دارد و آنها را به سوى سرمايه گذارى سوق مى‏دهد مى‏فرمايد:
و بعضهم يحب تثمير المال و يكره انثلام المال‏

و گروهى افزونى سرمايه را دوست دارند و كاستى آن را نمى‏پسندند.
يعنى دوست دارند كه سرمايه شان را با سود و بهره افزايش دهند و كاستى سرمايه را نمى‏پسندند و اين گفتار به ما نشان مى‏دهد و جايى براى شك و ترديد باقى نمى‏گذارد كه بهره بردارى به مفهوم اقتصادى در حيات اقتصاد اسلامى معروف بوده است اين امر گستردگى ديدگاه اسلام به اقتصاد را نشان مى‏دهد و به ويژه ديدگاه گسترده و همه جانبه اقتصادى امام على(ع) را مى‏رساند شايد سرمايه گذارى از بيشترين چيزهايى باشد كه اقتصاد دانان در فعاليت در زمان امام على(ع) نيز بوده و وضعيتى بهتر از امروز داشته است حاكم اسلامى ديگران را به اين كار به سبب داشتن بهره‏هاى اقتصادى مى‏كرده است.


next page

fehrest page

back page