اقتصاد دانان در تعريف ثروت مىگويند:چيز ماديى كه براى انسان سود آور باشد و ثروت را به چيزهاى مادى محدود مىكنند تا تواناييهاى معنوى انسان را از آن خارج كنند جيفرسون اقتصاد دان معروف مىگويد:((بارها شنيديم كه زمين سرمايه است هوش سرمايه است و... اين اشتباه فاحش است زيرا اطلاق سرمايه به زمين هوش و ديگر چيزها معنى ندارد مگر اينكه بگوييم بعضى از مردم از زمين و يا از چيزهايى كه هوش خود را در آن به كار مىبرند روزى مىخورند همانطور كه ساير مردم با سود سرمايه شان زندگى مىكنند.))
اين سخن مرا به شگفتى وا مىدارد چه اگر زمين براى انسان سود آور است چرا آن را ثروت و سرمايه به شمار نياوريم.
اول:بايد مادى باشد تا ثروتهاى معنوى از قبيل هوش و نظاير آن را از دايره ثروت خارج كنند.
دوم:سودى در برداشته باشد تا چيزهايى را كه نمىتوان از آن سود برد از آن خارج كنند:مانند صحراها و حيواناتى كه مضرند و سودى نمىرسانند.
سوم:كمياب باشد تا هوا و آب را شامل نگردد زيرا اگر چه آب مادهاى حياتى و سودمند است ولى بسيار فراوان است و به عنوان ثروت به حساب نمىآيد.
اشكالاتى بر اين نظريه وارد است:
اول:به قابليتها و كار آئىهاى غير مادى توجهى نكرده است زيرا مهارت و تجربه گرچه امر غير مادى اند ولى سودمندند و مىتوان از آنها بهره برد به همين جهت در كنار چيزهاى مادى ديگر ثروت به شمار مىآيند و همچنين هوش مادى نيست ولى مىتوان از آن سود برد پس هوش نيز ثروت و سرمايه است.
دوم:چنين برداشتى از ثروت مستلزم فاصله زمانى معين و مكان مشخصى است در حالى كه ممكن است امروز سود و نفعى نرساند ولى پس از مدت زمانى مورد استفاده قرار مىگيرد و سود مىدهد مانند:زمينهاى بيابانى و يا چيزهايى كه در يك كشور سودى نداشته باشد ولى در كشور ديگرى بتوان از آن استفاده كرد و سود برد مانند:موش و گربه كه از آنها در كشورهاى ديگر براى انجام آزمايش استفاده مىكنند.
و اگر ديدگاه اسلام نسبت به ثروت را نيز بر اين نظريه بيفزاييم نكته سومى نيز بر اين برداشت وارد مىشود:
سوم:هر سودى سود حقيقى نيست بسيارى از چيزهاست كه سود آور به نظر مىرسد ولى چيزى جز ضرر در بر ندارد مانند شراب كه براى توليدگان خود سودهاى زيادى را به همراه مىآورد ولى به جامعه آسيب مىرساند و نتيجه نهايى ضرر است نه منفعت.
اينجاست كه بايد همه جانبه به منفعت نگاه كرد مثلا در جامعه امورى در جريانند كه سودى در بر ندارند ولى در حقيقت ثروت به شمار مىآيند مانند:ساختن مدارس يا برعكس امورى جريان دارد كه گمان مىرود فايدهاى دارند در حالى كه ضررشان بيش از منفعتشان است مانند:مواد مخدر نظاير آن و بايد به كلمه سود آور در تعريف ثروت عقل و شرع را نيز اضافه كرد تا تعريف درست در آيد:
هر چيزى كه براى انسان از نظر عقل و شرع سود آور باشد و اين نظر اسلام درباره ثروت است اسلام مادى بودن سرمايه را شرط نمىداند و سود مادى را نيز در نظر نمىگيرد بلكه شرط اسلام آن است كه سود در چهار چوب احكام اسلامى باشد زيرا آنچه عقل بدان حكم كند شرع نيز مىپسندد در اينجا گفتارهايى از امام على عليهالسلام مىآوريم تا نظر امام را درباره ثروت بدانيم مىفرمايد:
لا مال اعود من العقل،هيچ ثروتى سودمندتر از خرد نيست.يعنى خرد بزرگترين ثروت و سرمايه انسان است زيرا انسان با به كار گيرى عقل و خرد خويش مىتواند سرمايههاى فراوانى بدست آورد و هر كس از نعمت خرد بى بهره باشد از آن سرمايهها نيز محروم است و در همين راستا امام مىفرمايد:
لا غنى كالعقل و لا فقر كالجهل، هيچ ثروتى چون خرد و هيچ تنگدستى چون نادانى نيست
سخن و كلام نيز ثروت و سرمايه محسوب مىشود چون بخشى از توانايى انسان است.
امام عليهالسلام مىفرمايد:
احسبوا كلامكم من أعمالكم و أقلوه الا فى الخير .
سخنانتان را از اعمالتان به حساب آوريد و كم بگوييد مگر در خير
پس سخنورى ثروت است و با وجودى كه مادى نيست ولى براى سخنور و خطيب سود و فائدهاى در بر دارد چون از سرمايه سخن بهره مىبرد.
اينجاست كه در مىيابيم كه ديدگاه امام عليهالسلام از ديدگاه اقتصاد دانان ژرفتر و عميق تر است از ژرفاى شيرى برخوردار است و اين گستردگى و ژرفا در زندگى اقتصادى تاثير به سزايى دارد و اگر بخواهيم ثروت و سرمايه امنى را از نگاه اقتصاد دانان بر شمريم مجبور مىشويم كه تنها چيزهاى مادى و سود آور را ذكر كنيم.
اما در پرتو كلام امام عليهالسلام خواهيم ديد كه مردم ثروتها و سرمايههاى فراوانى در اختيار دارند.
چنانكه ديديم اقتصاد دانان ثروت را تنها به جنبههاى مادى منحصر مىكنند كه بايد اين مفهوم را در سايه گفتارهاى امام و ديدگاه همه جانبه ايشان به ثروت تعديل كرد زيرا هر چيز كه خير جامعه و فرد را در برداشته باشد منفعت و سود به حساب مىآيد ولى ويژگىهاى وجود دارد كه اگر در سرمايه فراهم شود منفعت را نيز به دنبال خواهد داشت از جمله مىتوان به مروت و جوانمردى اشاره كرد.
امام عليهالسلام مىفرمايد:
المال بلامروءة كالكلب الذى يجتنب عقرا و لم يعقر
مال بدون مروت همچون سگى است كه از گزيدن كند و نگزد.
پس همانطور كه سگ گزنده نمىتواند سودى برساند ثروت بدون مروت نيز فايدهاى در بر ندارد.
يكى ديگر از ويژگيهاى آن تدبير - سامان دادن سرمايه از جهت بهرهورى و هزينه كردن است؛ اگر صاحب سرمايه تدبير نداشته باشد منفعتى هم در مالش نيست امام عليهالسلام مىفرمايد:
لا مال لمن لا تدبيرله آنكس كه تدبير ندارد از ثروت بى بهره است.
پس ثروت سودآور ثروتى است كه براى صاحب سرمايه و جامعه سود داشته باشد گاهى ثروت تنها داراى منفعت مادى براى جامعه است نه براى فرد مانند اموالى كه از طريق صدقات و اوقاف جمع مىشود براى صدقه دهنده يا وقف كننده منفعت مادى در بر ندارد ولى آيا مىتوانيم بگوييم چون منفعت مادى ندارد بى ارزش است با كمى دقت در مىيابيم كه اگر اين اموال در امور اقتصادى سرمايه گذارى مىشد منافع مارى آن در برابر منافع معنوى كه از راه صدقه يا وقف عايد صاحبش مىشود بسيار اندك خواهد بود.
خداوند تبارك و تعالى همه نيازهاى بشر را در آسمان و زمين به وديعت نهد از آن جمله معادن را آفريد و آن را در درون زمين و در دل كوهه تعبيه كرد تا انسان براى دستيابى به آن تلاش كند و به انسان معادن كوهستانها و صدفهاى دريا و آنچه از سيم و زر ناب و مرواريد غلطان و دانههاى مرجان در درون خود دارند بخشيده است.
لو وهب ما تنفست عنه معادن الجبال و ضحكت عنه اصداف البحار من فلز اللجين و العقيان و نثارة الدرر و حصيد المرجان ما اثر ذالك فى جوده.
هر چه را كه از معادن بيرون مىآيد يا هر چه را كه از خنده صدفهاى دريا حاصل مىشود از سيم و زر ناب و مرواريدهاى غلطان اگر همه را ببخشد در جود و بخشش او اثر نكند.
محمد عبده درباره اين سخن امام مىفرمايد:امام عليهالسلام تعبيرهاى نو و تازهاى را به كار مىگيرد از آن جمله وقتى معادن شكافته مىشوند و گوهرهايى را بيرون مىدهند به نفس كشيدن تعبير مىكند زيرا وقتى كه زمين مواد گداخته درون خود را به بيرون مىريزد گويى كه نفس مىكشد يا باز شدن دهان صدف را به خنديدن تعبير مىنمايد.
- سپس آبها را جارى ساخت و آن را سرچشمه حيات قرارداد.
فلما سكن هيج الماء من تحت أكنافها و حمل شواهق الجبال الشمخ البذخ على أكتافها، فجر ينابيع العيون من عرانين أنوفها و فرقها فى سهوب بيدها و أخاديدها و عدل حركاتها بالراسيات من جلاميدها و ذوات الشنا خيب الشم من صيا خيدها
وقتى هيجان آب در گوشه و كنار زمين آرام گرفت كوههاى بلند سر به فلك كشيده را بر دوش زمين نهاد سرچشمههاى آب را بر فراز كوهها شكافت و در بيابانها و زمينهاى هموار جارى ساخت و حركت زمين را با كوههاى پر صخره و كوههاى سر برافراشته و استوار تنظيم كرد.
سپس به نقشى كه آب در زندگى انسانها دارد مىپردازد و مىفرمايد:
وأعد الهواء متنسما لساكنها،و هوا را آماده ساخت تا بر ساكنين زمين بوزد.
چشمهها را در بلنديها شكافت تا مهمترين ابزار كشاورزى را در اختيار انسان قرار دهد.
ثم لم يدع جرز الارض التى تقصر المياة عن دوابيها و لا تجد جداول الانهار ذريعة الى بلوغها حتى أنشألها ناشئة سحاب تحيى مواتها و تستخرج نباتها
سپس زمينهاى خشك و بى آب و علف را كه آب چشمه به بلنديهاى آن نمىرسيد جوىها راهى براى رسيدن آنها نداشتند وا نگذاشت بلكه ابرى آفريد تا زمين مرده را زنده گرداند و گياهانش را بروياند.
- آنگاه امام عليهالسلام به توصيف گردش آب در طبيعت و تاثير آن در زندگى مىپردازد:
فلما ألقت السحاب برك بوانيها و بعاع ما استقلت به من العبء المحمول عليها و أخرج به من هوامد الارض النبات و من زعر الجبال الاعشاب عهى تبتهج بزينة رياضها و تزدهى بما ألبسته من ريط أزاهيرها و حلية ما سمطت به من ناضر انوارها و جعل ذالك بلاغا للأنام و رزقا للأنعام
وقتى كه ابر چون شترى كه سينه خود را بر زمين مىگذارد در هوا گسترده شد و بار سنگين باران را كه با خود داشت بر زمين نهاد از سرزمينهاى بى گياه روييد و در جاى جاى كوهها علف تازه سر بر آورد و زمين به زيور مرغزارهاى خود شاد گرديد و از جامههاى نازك و نرم كه از شكوفههاى تازه بر تن كرده بود به خود باليد اين همه را روزى مردمان و رزق چهارپايان قرار داد.
چه زيبا و دلانگيز است اين توصيف كه حقايق علمى را با وصفى اديبانه بيان مىكند و منافع حياتى رودها چشمهها گياهان و درختان را در كنار لذت روحى مىآورد كه انسان از مشاهده اين مناظر جذاب كه دست طبيعت آنها را در كنار هم قرار داده مىبرد اين ابرها با بار گران آب در هوا گسترده مىشوند چون شترى كه با بار سنگين كه سينه خود را به زمين مىنهد و قطعات ابر چون پستان شتر كه از خود شير مىدهد باران فرو مىريزد.
آبهاى باران در درهها به راه مىافتد و از آن رودها و جويبارهاى كوچك جريان مىيابد.و چيزى نمىگذرد كه زمين مرده و بيجان حياتى دوباره مىيابد و بوى خوش زندگى از آن به مشام مىرسد.
درختان در دشتها و گياهان در كوهها سر بر مىآورند تا انسان و حيوان از آن استفاده كنند و در اين لحظات است كه انسان به تماشاى اين مناظر زيبا مىنشيند مرغزارهايى كه سراسر زمين را مىپوشاند گلها كه قطرههاى باران را در آغوش مىكشند و زلال درخشان آب كه در فرو دستها جارى مىگردد گويى طبيعت به زيور روشنى از گياه و آب و خاك آراسته گشته است رنگهاى سبز و آبى و زرد دست به دست هم دادند تا مناظر دلانگيز بيافرينند چه چشم انداز زيبايى همه جمع شدهاند تا انسان از آنها بهرهمند شود؛ آرى طبيعت با مناظر زيبايش انسان را به سوى خود مىكشد تا تلاش كند و روزى خود را از طبيعت برگيرد.
بدين ترتيب رنگها و تصويرها انسان را به كار و تلاش وا مىدارد تإ؛؛؛غ شيرينترين لحظات عمر خويش را در آغوش اين مناظر دلربا سپرى كند به استخراج معدن بپردازد زمين را شخم كند نهرى را بشكافد و يا گياهى را كشت كند.
سوالى كه پس از اينها به ذهن مىرسد آن است كه آيا اين منابع براى انسان كافيست؟
امام عليهالسلام پس از آنكه نعمتهاى خداوند بر بندگانش را يكى پس از ديگرى مىشمرد مىفرمايد:
ما أثر ذالك فى جوده و لا أنفدسعة ما عنده ولكان عنده من ذخاير الأنعام مالا تنفده مطالب الا نام لأنه الجواد الذى يغيضه سوال السائلين و لا يبخله الحاح الملحين
او هر چه ببخشد در بخشندگى او اثرى نمىگذارد و از خزانه گسترده او نمى نكاهد اندوخته نعمتها در نزدش به اندازهاى است كه درخواست جود او نخشكاند اصرار آنان در طلب او را به تنگ نظرى نكشاند.
آرى پاك و منزه است خداوندى كه نعمتهايش در شمار نمىآيد هر چند درخواست و خواهش بندگان تكرار شود.
از موضوعى كه ديدگاه اسلام درباره آن با ديگر نظامهاى اقتصادى تفاوت دارد،مسأله مالكيت ثروتهاى طبيعى است از ديدگاه سرمايه دارى ثروتهاى طبيعى از آن هر كسى است كه آن را در اختيار گيرد و در ديدگاه سوسياليستى از آن جامعه است و مىتواند در اختيار دولت - كه نماينده جامعه است قرار گيرد.
و ديدگاه اسلام در اين باره مفصل است كه شهيد محمد باقر صدر در كتاب((اقتصاد ما)) آورده است و ثروتهاى طبيعى را به سه بخش تقسيم كرده است:
1- زمين 2- معادن 3- آبها
زمين بر سه نوع تقسيم مىگردد:
1- زمينى كه در اثر فتح در اختيار اسلام قرار گيرد.
2- زمينى كه با تبليغ و دعوت در قلمرو اسلام قرار بگيرد.
3- زمينى كه با مصالحه - بدون جنگ و خونريزى - به تصرف اسلام در آيد.
اول:زمينى كه در اثر فتح در اختيار اسلام قرار گيرد دو نوع اول:زمين موات كه ملك دولت اسلامى است يا در اصطلاح فقه اسلامى به آن ملك امام مىگويند و جزء انفال است كه در قرآن و در آغاز سوره انفال از آن ياد شده است:
يسألونك عن الانفال قل الانفال لله و الرسول؛ از تو درباره انفال مىپرسند بگو:انفال از آن خدا و رسول اوست امام على عليهالسلام در توضيح اين آيه مىفرمايد:
ان للقائم بأمور المسلمين الأنفال التى كانت لرسول الله قال عزوجل:يسألونك عن الانفال قل الانفال لله و الرسول فما كان لله و لرسوله فهو للامام .
انفالى كه به رسول خداوند اختصاص دارد از آن حاكم اسلامى است خداوند مىفرمايد:
از تو درباره انفال مىپرسند بگو از آن خداوند و فرستاده اوست پس هر چيز كه به خداوند و فرستادهاش اختصاص دارد از آن امام نيز هست.
شيخ طوسى در مبسوط مىگويد:
((شريعت اسلام به شخص اجازه داده است تا در زمين موات براى احيا و آبادانى آن كار كند و در نتيجه آبادانى در آن حقى دارد و ديگران نمىتوانند براى او در اين زمين مزاحمت ايجاد كنند ولى مالكيت زمين از آن دولت است.اعتقاد دارد كه زمين موات به مالكيت در نمىآيد و به امام دولت اسلامى اختصاص دارد و اگر يكى از مسلمانان آن را احيا كند در بهره بردارى از آن امام حق اولويت دارد ولى مالكيت آن از آن دولت اسلامى است.
البته محقق حلى نظر ديگرى دارد و جايز مىداند كه اشخاص با اجازه امام زمين موات را به مالكيت خود در آورند و در اين باره مىگويد:((و اگر گفته شود)):آن را با اذن امام به مالكيت در آورد خواب است. شهيد ثانى مالكيت آن را در زمان غيبت امام جايز مىداند و مىگويد:
أما فى غيبته فيمكها المحيى و در زمان غيبت امام احيا كننده مىتواند آن را زمين موات را به مالكيت خود در آورد.
اما اگر دست از احياى آن بردارد - به نظر محقق حلى - از مالكيت او خارج مىشود
فقها:درباره حكم زمين احيا شده به گفتار امام عليهالسلام استناد مىكند:
من أحيى أرضا ميته من المسلمين فليعمرها وليود خراجها من أهل بيتى و له ما أكل منها فان تركها أو اخربها فأخذها من المسلمين من بعده فعمرها و أحياها فهو أحق بها من الذى تركها فليود خرجها الى الامام.
هر كس از مسلمانان زمين مواتى را احيا كند و آن را آباد نگه دارد و خراج آن را به امام از اهل بيت من بپردازد هر چه از آن سود مىبرد مال اوست و اگر زمين را رها كند يا به آن آسيب برساند مردن از مسلمين آن را پس از او بگيرد و آبادش كند و در احياى آن بكوشد به آن سزاوارتر است از كسى آن را رها كرده است و بايد خرج آن را به امام بپردازد.
نوع دوم از زمينهايى كه در اثر فتح در اختيار اسلام قرار گرفته زمينهايى آباد است كه ملك عموم مسلمانان است در مالكيت آن هيچ مسلمانى نسبت به مسلمان ديگر امتيازى ندارد در اين باره محقق حلى مىفرمايد:
((زمين مفتوح العنوه)) ملك عموم مسلمانان است كسى نمى تواند آن را به مالكيت خود در آورد و خريد و فروش و رهن آن نيز صحيح نيست.
طبيعى است كه منظور زمين آباد است و نه زمين موات شهيد ثانى مىفرمايد:
((زمين آباد به هنگام فتح ملك همه مسلمانان است))
امام على عليهالسلام در تأكيد اصل احيا مىفرمايد:
من وجد ماء و ترابا ثم افتقرفأ بعده الله
هر كس آب و خاك در اختيار داشته باشد و نيازمند باشد خداوند او را از رحمت خود دور مىكند.
كلمه تراب (خاك) در اين حديث شامل سرزمين آباد و غير آباد مىشود ولى زمين آباد به مضمون حديث نزديكتر است چون توليد محصول در آن زودتر صورت مىگيرد و در نتيجه فقرا راحتتر دفع مىگردد گويى كه امام مىفرمايد:
ثروت و بى نيازى به انسان نزديك است و به بيشتر از آب و خاك نياز ندارد تا چرخه توليد را در اين زمين به گردش در آورد.
آب
خاك كار توليد ثروت
دوم:زمينى كه با دعوت و تبليغ در قلمرو اسلام مىگيرد خود بر دو قسمت تقسيم مىشود:
زمين موات كه حكم زمين موات - كه قبلا از آن سخن گفتم - بر آن جارى است.
زمين آباد كه متعلق به اهل آن است كه از روى ميل اسلام آورند و خراجى نبايد بپردازند.
سوم:زمينى كه مسلمانان با صاحبانش مصالحه كردند و طبيعتا تابع تصميمات صلح است به جز بخش موات آن كه ملك امام است يعنى ملك دولت كه احكام آن را در نوع اول ذكر كرديم.