next page

fehrest page

back page


ثروت‏
اقتصاد دانان در تعريف ثروت مى‏گويند:چيز ماديى كه براى انسان سود آور باشد و ثروت را به چيزهاى مادى محدود مى‏كنند تا تواناييهاى معنوى انسان را از آن خارج كنند جيفرسون اقتصاد دان معروف مى‏گويد:((بارها شنيديم كه زمين سرمايه است هوش سرمايه است و... اين اشتباه فاحش است زيرا اطلاق سرمايه به زمين هوش و ديگر چيزها معنى ندارد مگر اينكه بگوييم بعضى از مردم از زمين و يا از چيزهايى كه هوش خود را در آن به كار مى‏برند روزى مى‏خورند همانطور كه ساير مردم با سود سرمايه شان زندگى مى‏كنند.))- همان مأخذ:ص 81. ?
اين سخن مرا به شگفتى وا مى‏دارد چه اگر زمين براى انسان سود آور است چرا آن را ثروت و سرمايه به شمار نياوريم.
اول:بايد مادى باشد تا ثروتهاى معنوى از قبيل هوش و نظاير آن را از دايره ثروت خارج كنند.
دوم:سودى در برداشته باشد تا چيزهايى را كه نمى‏توان از آن سود برد از آن خارج كنند:مانند صحراها و حيواناتى كه مضرند و سودى نمى‏رسانند.
سوم:كمياب باشد تا هوا و آب را شامل نگردد زيرا اگر چه آب ماده‏اى حياتى و سودمند است ولى بسيار فراوان است و به عنوان ثروت به حساب نمى‏آيد.
اشكالاتى بر اين نظريه وارد است:
اول:به قابليتها و كار آئى‏هاى غير مادى توجهى نكرده است زيرا مهارت و تجربه گرچه امر غير مادى اند ولى سودمندند و مى‏توان از آنها بهره برد به همين جهت در كنار چيزهاى مادى ديگر ثروت به شمار مى‏آيند و همچنين هوش مادى نيست ولى مى‏توان از آن سود برد پس هوش نيز ثروت و سرمايه است.
دوم:چنين برداشتى از ثروت مستلزم فاصله زمانى معين و مكان مشخصى است در حالى كه ممكن است امروز سود و نفعى نرساند ولى پس از مدت زمانى مورد استفاده قرار مى‏گيرد و سود مى‏دهد مانند:زمينهاى بيابانى و يا چيزهايى كه در يك كشور سودى نداشته باشد ولى در كشور ديگرى بتوان از آن استفاده كرد و سود برد مانند:موش و گربه كه از آنها در كشورهاى ديگر براى انجام آزمايش استفاده مى‏كنند.
و اگر ديدگاه اسلام نسبت به ثروت را نيز بر اين نظريه بيفزاييم نكته سومى نيز بر اين برداشت وارد مى‏شود:
سوم:هر سودى سود حقيقى نيست بسيارى از چيزهاست كه سود آور به نظر مى‏رسد ولى چيزى جز ضرر در بر ندارد مانند شراب كه براى توليدگان خود سودهاى زيادى را به همراه مى‏آورد ولى به جامعه آسيب مى‏رساند و نتيجه نهايى ضرر است نه منفعت.
اينجاست كه بايد همه جانبه به منفعت نگاه كرد مثلا در جامعه امورى در جريانند كه سودى در بر ندارند ولى در حقيقت ثروت به شمار مى‏آيند مانند:ساختن مدارس يا برعكس امورى جريان دارد كه گمان مى‏رود فايده‏اى دارند در حالى كه ضررشان بيش از منفعتشان است مانند:مواد مخدر نظاير آن و بايد به كلمه سود آور در تعريف ثروت عقل و شرع را نيز اضافه كرد تا تعريف درست در آيد:
هر چيزى كه براى انسان از نظر عقل و شرع سود آور باشد و اين نظر اسلام درباره ثروت است اسلام مادى بودن سرمايه را شرط نمى‏داند و سود مادى را نيز در نظر نمى‏گيرد بلكه شرط اسلام آن است كه سود در چهار چوب احكام اسلامى باشد زيرا آنچه عقل بدان حكم كند شرع نيز مى‏پسندد در اينجا گفتارهايى از امام على عليه‏السلام مى‏آوريم تا نظر امام را درباره ثروت بدانيم مى‏فرمايد:
لا مال اعود من العقل،هيچ ثروتى سودمندتر از خرد نيست.يعنى خرد- كلمات قصار:109. ? بزرگترين ثروت و سرمايه انسان است زيرا انسان با به كار گيرى عقل و خرد خويش مى‏تواند سرمايه‏هاى فراوانى بدست آورد و هر كس از نعمت خرد بى بهره باشد از آن سرمايه‏ها نيز محروم است و در همين راستا امام مى‏فرمايد:
لا غنى كالعقل و لا فقر كالجهل، هيچ ثروتى چون خرد و هيچ تنگدستى‏- كلمات قصار:51. ? چون نادانى نيست‏
سخن و كلام نيز ثروت و سرمايه محسوب مى‏شود چون بخشى از توانايى انسان است.
امام عليه‏السلام مى‏فرمايد:
احسبوا كلامكم من أعمالكم و أقلوه الا فى الخير .- شرح نهج البلاغه:20/263 ح 80. ?

سخنانتان را از اعمالتان به حساب آوريد و كم بگوييد مگر در خير
پس سخنورى ثروت است و با وجودى كه مادى نيست ولى براى سخنور و خطيب سود و فائده‏اى در بر دارد چون از سرمايه سخن بهره مى‏برد.
اينجاست كه در مى‏يابيم كه ديدگاه امام عليه‏السلام از ديدگاه اقتصاد دانان ژرفتر و عميق تر است از ژرفاى شيرى برخوردار است و اين گستردگى و ژرفا در زندگى اقتصادى تاثير به سزايى دارد و اگر بخواهيم ثروت و سرمايه امنى را از نگاه اقتصاد دانان بر شمريم مجبور مى‏شويم كه تنها چيزهاى مادى و سود آور را ذكر كنيم.
اما در پرتو كلام امام عليه‏السلام خواهيم ديد كه مردم ثروتها و سرمايه‏هاى فراوانى در اختيار دارند.
مفهوم منفعت(سود)
چنانكه ديديم اقتصاد دانان ثروت را تنها به جنبه‏هاى مادى منحصر مى‏كنند كه بايد اين مفهوم را در سايه گفتارهاى امام و ديدگاه همه جانبه ايشان به ثروت تعديل كرد زيرا هر چيز كه خير جامعه و فرد را در برداشته باشد منفعت و سود به حساب مى‏آيد ولى ويژگى‏هاى وجود دارد كه اگر در سرمايه فراهم شود منفعت را نيز به دنبال خواهد داشت از جمله مى‏توان به مروت و جوانمردى اشاره كرد.
امام عليه‏السلام مى‏فرمايد:
المال بلامروءة كالكلب الذى يجتنب عقرا و لم يعقر - ابن ابى الحديد20/304 حديث 482. ?

مال بدون مروت همچون سگى است كه از گزيدن كند و نگزد.
پس همانطور كه سگ گزنده نمى‏تواند سودى برساند ثروت بدون مروت نيز فايده‏اى در بر ندارد.
يكى ديگر از ويژگيهاى آن تدبير - سامان دادن سرمايه از جهت بهره‏ورى و هزينه كردن است؛ اگر صاحب سرمايه تدبير نداشته باشد منفعتى هم در مالش نيست امام عليه‏السلام مى‏فرمايد:
لا مال لمن لا تدبيرله آنكس كه تدبير ندارد از ثروت بى بهره است.- كلمات قصار 638 عبده 217. ?
پس ثروت سودآور ثروتى است كه براى صاحب سرمايه و جامعه سود داشته باشد گاهى ثروت تنها داراى منفعت مادى براى جامعه است نه براى فرد مانند اموالى كه از طريق صدقات و اوقاف جمع مى‏شود براى صدقه دهنده يا وقف كننده منفعت مادى در بر ندارد ولى آيا مى‏توانيم بگوييم چون منفعت مادى ندارد بى ارزش است با كمى دقت در مى‏يابيم كه اگر اين اموال در امور اقتصادى سرمايه گذارى مى‏شد منافع مارى آن در برابر منافع معنوى كه از راه صدقه يا وقف عايد صاحبش مى‏شود بسيار اندك خواهد بود.
طبيعت‏
خداوند تبارك و تعالى همه نيازهاى بشر را در آسمان و زمين به وديعت نهد از آن جمله معادن را آفريد و آن را در درون زمين و در دل كوهه تعبيه كرد تا انسان براى دستيابى به آن تلاش كند و به انسان معادن كوهستانها و صدفهاى دريا و آنچه از سيم و زر ناب و مرواريد غلطان و دانه‏هاى مرجان در درون خود دارند بخشيده است.
لو وهب ما تنفست عنه معادن الجبال و ضحكت عنه اصداف البحار من فلز اللجين و العقيان و نثارة الدرر و حصيد المرجان ما اثر ذالك فى جوده. - خطبه:91 ?

هر چه را كه از معادن بيرون مى‏آيد يا هر چه را كه از خنده صدفهاى دريا حاصل مى‏شود از سيم و زر ناب و مرواريدهاى غلطان اگر همه را ببخشد در جود و بخشش او اثر نكند.
محمد عبده درباره اين سخن امام مى‏فرمايد:امام عليه‏السلام تعبيرهاى نو و تازه‏اى را به كار مى‏گيرد از آن جمله وقتى معادن شكافته مى‏شوند و گوهرهايى را بيرون مى‏دهند به نفس كشيدن تعبير مى‏كند زيرا وقتى كه زمين مواد گداخته درون خود را به بيرون مى‏ريزد گويى كه نفس مى‏كشد يا باز شدن دهان صدف را به خنديدن تعبير مى‏نمايد.- محمد عبده:شرح نهج البلاغه،ص 212. ?
- سپس آبها را جارى ساخت و آن را سرچشمه حيات قرارداد.
فلما سكن هيج الماء من تحت أكنافها و حمل شواهق الجبال الشمخ البذخ على أكتافها، فجر ينابيع العيون من عرانين أنوفها و فرقها فى سهوب بيدها و أخاديدها و عدل حركاتها بالراسيات من جلاميدها و ذوات الشنا خيب الشم من صيا خيدها

وقتى هيجان آب در گوشه و كنار زمين آرام گرفت كوههاى بلند سر به فلك كشيده را بر دوش زمين نهاد سرچشمه‏هاى آب را بر فراز كوهها شكافت و در بيابانها و زمينهاى هموار جارى ساخت و حركت زمين را با كوههاى پر صخره و كوههاى سر برافراشته و استوار تنظيم كرد.- خطبه 91 ?
سپس به نقشى كه آب در زندگى انسانها دارد مى‏پردازد و مى‏فرمايد:
وأعد الهواء متنسما لساكنها،و هوا را آماده ساخت تا بر ساكنين زمين بوزد.
چشمه‏ها را در بلنديها شكافت تا مهمترين ابزار كشاورزى را در اختيار انسان قرار دهد.
ثم لم يدع جرز الارض التى تقصر المياة عن دوابيها و لا تجد جداول الانهار ذريعة الى بلوغها حتى أنشألها ناشئة سحاب تحيى مواتها و تستخرج نباتها

سپس زمينهاى خشك و بى آب و علف را كه آب چشمه به بلنديهاى آن نمى‏رسيد جوى‏ها راهى براى رسيدن آنها نداشتند وا نگذاشت بلكه ابرى آفريد تا زمين مرده را زنده گرداند و گياهانش را بروياند.- خطبه‏ها:91 ?
- آنگاه امام عليه‏السلام به توصيف گردش آب در طبيعت و تاثير آن در زندگى مى‏پردازد:
فلما ألقت السحاب برك بوانيها و بعاع ما استقلت به من العب‏ء المحمول عليها و أخرج به من هوامد الارض النبات و من زعر الجبال الاعشاب عهى تبتهج بزينة رياضها و تزدهى بما ألبسته من ريط أزاهيرها و حلية ما سمطت به من ناضر انوارها و جعل ذالك بلاغا للأنام و رزقا للأنعام‏

وقتى كه ابر چون شترى كه سينه خود را بر زمين مى‏گذارد در هوا گسترده شد و بار سنگين باران را كه با خود داشت بر زمين نهاد از سرزمين‏هاى بى گياه روييد و در جاى جاى كوهها علف تازه سر بر آورد و زمين به زيور مرغزارهاى خود شاد گرديد و از جامه‏هاى نازك و نرم كه از شكوفه‏هاى تازه بر تن كرده بود به خود باليد اين همه را روزى مردمان و رزق چهارپايان قرار داد.- خطبه‏ها:91 ?
چه زيبا و دل‏انگيز است اين توصيف كه حقايق علمى را با وصفى اديبانه بيان مى‏كند و منافع حياتى رودها چشمه‏ها گياهان و درختان را در كنار لذت روحى مى‏آورد كه انسان از مشاهده اين مناظر جذاب كه دست طبيعت آنها را در كنار هم قرار داده مى‏برد اين ابرها با بار گران آب در هوا گسترده مى‏شوند چون شترى كه با بار سنگين كه سينه خود را به زمين مى‏نهد و قطعات ابر چون پستان شتر كه از خود شير مى‏دهد باران فرو مى‏ريزد.
آبهاى باران در دره‏ها به راه مى‏افتد و از آن رودها و جويبارهاى كوچك جريان مى‏يابد.و چيزى نمى‏گذرد كه زمين مرده و بيجان حياتى دوباره مى‏يابد و بوى خوش زندگى از آن به مشام مى‏رسد.
درختان در دشتها و گياهان در كوهها سر بر مى‏آورند تا انسان و حيوان از آن استفاده كنند و در اين لحظات است كه انسان به تماشاى اين مناظر زيبا مى‏نشيند مرغزارهايى كه سراسر زمين را مى‏پوشاند گلها كه قطره‏هاى باران را در آغوش مى‏كشند و زلال درخشان آب كه در فرو دست‏ها جارى مى‏گردد گويى طبيعت به زيور روشنى از گياه و آب و خاك آراسته گشته است رنگهاى سبز و آبى و زرد دست به دست هم دادند تا مناظر دل‏انگيز بيافرينند چه چشم انداز زيبايى همه جمع شده‏اند تا انسان از آنها بهره‏مند شود؛ آرى طبيعت با مناظر زيبايش انسان را به سوى خود مى‏كشد تا تلاش كند و روزى خود را از طبيعت برگيرد.
بدين ترتيب رنگها و تصويرها انسان را به كار و تلاش وا مى‏دارد تإ؛؛؛غ شيرين‏ترين لحظات عمر خويش را در آغوش اين مناظر دلربا سپرى كند به استخراج معدن بپردازد زمين را شخم كند نهرى را بشكافد و يا گياهى را كشت كند.
سوالى كه پس از اينها به ذهن مى‏رسد آن است كه آيا اين منابع براى انسان كافيست؟
امام عليه‏السلام پس از آنكه نعمت‏هاى خداوند بر بندگانش را يكى پس از ديگرى مى‏شمرد مى‏فرمايد:
ما أثر ذالك فى جوده و لا أنفدسعة ما عنده ولكان عنده من ذخاير الأنعام مالا تنفده مطالب الا نام لأنه الجواد الذى يغيضه سوال السائلين و لا يبخله الحاح الملحين‏

او هر چه ببخشد در بخشندگى او اثرى نمى‏گذارد و از خزانه گسترده او نمى نكاهد اندوخته نعمتها در نزدش به اندازه‏اى است كه درخواست جود او نخشكاند اصرار آنان در طلب او را به تنگ نظرى نكشاند.- خطبه‏ها:91 ?
آرى پاك و منزه است خداوندى كه نعمتهايش در شمار نمى‏آيد هر چند درخواست و خواهش بندگان تكرار شود.
مالكيت ثروتهاى طبيعى‏
از موضوعى كه ديدگاه اسلام درباره آن با ديگر نظامهاى اقتصادى تفاوت دارد،مسأله مالكيت ثروتهاى طبيعى است از ديدگاه سرمايه دارى ثروتهاى طبيعى از آن هر كسى است كه آن را در اختيار گيرد و در ديدگاه سوسياليستى از آن جامعه است و مى‏تواند در اختيار دولت - كه نماينده جامعه است قرار گيرد.
و ديدگاه اسلام در اين باره مفصل است كه شهيد محمد باقر صدر در كتاب((اقتصاد ما)) آورده است و ثروتهاى طبيعى را به سه بخش تقسيم كرده است:
1- زمين 2- معادن 3- آبها
زمين بر سه نوع تقسيم مى‏گردد:
1- زمينى كه در اثر فتح در اختيار اسلام قرار گيرد.
2- زمينى كه با تبليغ و دعوت در قلمرو اسلام قرار بگيرد.
3- زمينى كه با مصالحه - بدون جنگ و خونريزى - به تصرف اسلام در آيد.
اول:زمينى كه در اثر فتح در اختيار اسلام قرار گيرد دو نوع اول:زمين موات كه ملك دولت اسلامى است يا در اصطلاح فقه اسلامى به آن ملك امام مى‏گويند و جزء انفال است كه در قرآن و در آغاز سوره انفال از آن ياد شده است:
يسألونك عن الانفال قل الانفال لله و الرسول؛ از تو درباره انفال مى‏پرسند بگو:انفال از آن خدا و رسول اوست امام على عليه‏السلام در توضيح اين‏- انفال - آيه 1. ? آيه مى‏فرمايد:
ان للقائم بأمور المسلمين الأنفال التى كانت لرسول الله قال عزوجل:يسألونك عن الانفال قل الانفال لله و الرسول فما كان لله و لرسوله فهو للامام .

انفالى كه به رسول خداوند اختصاص دارد از آن حاكم اسلامى است خداوند مى‏فرمايد:
از تو درباره انفال مى‏پرسند بگو از آن خداوند و فرستاده اوست پس هر چيز كه به خداوند و فرستاده‏اش اختصاص دارد از آن امام نيز هست.- غررالحكم 6/370. ?
شيخ طوسى در مبسوط مى‏گويد:
((شريعت اسلام به شخص اجازه داده است تا در زمين موات براى احيا و آبادانى آن كار كند و در نتيجه آبادانى در آن حقى دارد و ديگران نمى‏توانند براى او در اين زمين مزاحمت ايجاد كنند ولى مالكيت زمين از آن دولت است.اعتقاد دارد كه زمين موات به مالكيت در نمى‏آيد و به امام دولت اسلامى اختصاص دارد و اگر يكى از مسلمانان آن را احيا كند در بهره بردارى از آن امام حق اولويت دارد ولى مالكيت آن از آن دولت اسلامى است.- طوسى - مبسوط 2/29. ?
البته محقق حلى نظر ديگرى دارد و جايز مى‏داند كه اشخاص با اجازه امام زمين موات را به مالكيت خود در آورند و در اين باره مى‏گويد:((و اگر گفته شود)):آن را با اذن امام به مالكيت در آورد خواب است. شهيد ثانى‏- محقق حلى:شرائع الاسلام 4/792. ? مالكيت آن را در زمان غيبت امام جايز مى‏داند و مى‏گويد:
أما فى غيبته فيمكها المحيى و در زمان غيبت امام احيا كننده مى‏تواند آن را زمين موات را به مالكيت خود در آورد.- شهيد ثانى - الروضة البهية 2/203. ?
اما اگر دست از احياى آن بردارد - به نظر محقق حلى - از مالكيت او خارج مى‏شود
فقها:درباره حكم زمين احيا شده به گفتار امام عليه‏السلام استناد مى‏كند:
من أحيى أرضا ميته من المسلمين فليعمرها وليود خراجها من أهل بيتى و له ما أكل منها فان تركها أو اخربها فأخذها من المسلمين من بعده فعمرها و أحياها فهو أحق بها من الذى تركها فليود خرجها الى الامام. - حرعاملى:وسائل الشيعه 2/143. ?

هر كس از مسلمانان زمين مواتى را احيا كند و آن را آباد نگه دارد و خراج آن را به امام از اهل بيت من بپردازد هر چه از آن سود مى‏برد مال اوست و اگر زمين را رها كند يا به آن آسيب برساند مردن از مسلمين آن را پس از او بگيرد و آبادش كند و در احياى آن بكوشد به آن سزاوارتر است از كسى آن را رها كرده است و بايد خرج آن را به امام بپردازد.
نوع دوم از زمينهايى كه در اثر فتح در اختيار اسلام قرار گرفته زمينهايى آباد است كه ملك عموم مسلمانان است در مالكيت آن هيچ مسلمانى نسبت به مسلمان ديگر امتيازى ندارد در اين باره محقق حلى مى‏فرمايد:
((زمين مفتوح العنوه)) ملك عموم مسلمانان است كسى نمى تواند آن‏- زمينهايى كه باقهر و غلبه و جهاد به دست مسلمانان افتاده است. ? را به مالكيت خود در آورد و خريد و فروش و رهن آن نيز صحيح نيست.- شرائع الاسلام:2/791. ?
طبيعى است كه منظور زمين آباد است و نه زمين موات شهيد ثانى مى‏فرمايد:
((زمين آباد به هنگام فتح ملك همه مسلمانان است))- الروضة البهية:2/235. ?
امام على عليه‏السلام در تأكيد اصل احيا مى‏فرمايد:
من وجد ماء و ترابا ثم افتقرفأ بعده الله‏

هر كس آب و خاك در اختيار داشته باشد و نيازمند باشد خداوند او را از رحمت خود دور مى‏كند.
كلمه تراب (خاك) در اين حديث شامل سرزمين آباد و غير آباد مى‏شود ولى زمين آباد به مضمون حديث نزديكتر است چون توليد محصول در آن زودتر صورت مى‏گيرد و در نتيجه فقرا راحتتر دفع مى‏گردد گويى كه امام مى‏فرمايد:
ثروت و بى نيازى به انسان نزديك است و به بيشتر از آب و خاك نياز ندارد تا چرخه توليد را در اين زمين به گردش در آورد.
آب‏
خاك كار توليد ثروت‏
دوم:زمينى كه با دعوت و تبليغ در قلمرو اسلام مى‏گيرد خود بر دو قسمت تقسيم مى‏شود:
زمين موات كه حكم زمين موات - كه قبلا از آن سخن گفتم - بر آن جارى است.
زمين آباد كه متعلق به اهل آن است كه از روى ميل اسلام آورند و خراجى نبايد بپردازند.
سوم:زمينى كه مسلمانان با صاحبانش مصالحه كردند و طبيعتا تابع تصميمات صلح است به جز بخش موات آن كه ملك امام است يعنى ملك دولت كه احكام آن را در نوع اول ذكر كرديم.


next page

fehrest page

back page