در صدور اين كلام معجز نظام از لسان مبارك حضرت خير الانام پيغمبر عالى مقام و تعبير
آن بزرگوار درباره دختر والا گهرش ملكه ملك و ملكوت حضرت فاطمه زهرا سلام الله
عليها به (ام ابيها) جاى هيچ شك و ترديد نيست . مخصوصا كه از ناحيه عامه و خاصه اين
گفته روايت شده است . ولى فهم اين نكته مهم در وسع ادراك همه كس نيست ، مگر براى
راسخون فى الحكمته والعرفان
خواهى گفت چگونه مى شود دخترى مادر پدر باشد؟
مسلم است كه اين گفته پيغمبر اكرم درباره دخترش (ام ابيها) محض اظهار و ابراز محبت
نبوده تا از گفته هاى عرفيه تعبير شود و نيز از باب عطوفت و مهربانى به دخترش
اين تعبير از آن حضرت سزاوار نيست كه بگويد مادرم و نمى شود گفت كه پيغمبر (ص )
در مقام احترام با تعبير به اين كلام درباره دخترش چنين فرمايشى نموده است ، زيرا هر
چند بسيار مورد احترام پدر باشد مادر پدر يا به منزله مادر نخواهد گرديد.
پس گفتن پيغمبر خاتم به دخترش (ام ابيها) را نمى شود از اين تعارفات تلقى نمود و
حمل بر اين احساسات عرفيه كرد و از طرفى العياذ بالله نمى توان آنرا گزاف و مجاز
توهم و تصور نمود، زيرا ساحت مقدس حضرت ختمى مرتبت
عقل كل محمد (ص ) كه مجسمه عصمت است و اعلى مرتبه عصمت را اقوالا و احوالا واخلاقا و
افعالا در تمام شئون واجد است ، منزه است از اينكه گزاف بگويد. بلكه شبهه اى نيست
كه اين كلام معجز نظام در تعبير (ام ابيها) بيان حقيقت و عين واقعيت است كه از لسان آن
حضرت نسبت به دخترش حضرت فاطمه سلام الله عليها صادر شده است و تحقيق اين حقيقت
و واقعيت از نظر نگارنده اين است :
(تحقيق عرشى محور بيان (ام ابيها) از نظر مولف )
بايد دانست همين طور كه براى حق مقامى است كه آنرا (احديت ) نامند و اين مقام مطلق و نهان
بودن صفات و اسماء الهيه و اسرار آنها و نهان بودن اسرار عالم تكوين و تكليف است ،
و بعد از آن مقام الوهيت و (احديت ) كه آن مرحله كثرت اسمائيه و صفاتيه است و در اين
مرحله ظهور حقايق به نحور تفصيل است ، به نحوى كه محرم ظهور و اظهار به جز
خاصان دربار و مقربان درگاه الهى كسى نيست ، بعد از اين مقام ظهور حق است به اشراق
و تجلى فعلى كه آنرا وجود منبسط خوانند - كه عرش استواء مقام صادر
اول و عقل كل و حقيقت محمديه است - همچنين مقام ولايت كليه مطلقه كه اقرب به حق از آن
چيزى نيست ، داراى سه مرتبه از ظهور است :
اول مقام غيب كه جميع شئون ولايت و خواص و بركات آن در آن مقام غيب مستكن و مستجن است و
آن طور وجودى حضرت ختمى مرتبت عقل كل محمد (ص ) است كه رشته هاى منفصله از آن
حضرت از حضرت على مرتضى عليه السلام گرفته تا حضرت حجت مهدى عليه السلام
همه در غيب وجود آنجناب
موجود و محجوب از مشاهده اغيار بودند تمام اوصاف كماليه دوازده امام عليهم السلام از
على (ع ) با همه سخنان درر بارش و با همه علوم و كمالاتش تا وصى دوازدهم مهدى (ع )
با همه علوم و كمالاتشان بنحو اجمال و بساطت در پرده غيب نبى اكرم و
رسول خاتم صلى الله عليه و آله و سلم متحقق و مستور بود.
مقام دوم از طور ولايت بروز آن است در هويات مباركه ائمه عليهم السلام كه
تفصيل همان مقام اول است چنانكه پيدا است كه
تفصيل علوم و بسط سخن در مراحل توحيد و علوم ماوراء الطبيعه و
حل مشكلات و تعليم اخلاق فاضله ، از حضرت على مرتضى عليه السلام كه شروع شد،
مخزن آن حضرت رسول خاتم محمد صلى الله عليه و آله و سلم بود. ليكن در مرتبه
احديت و غيب و تعاليم و ظهورات ائمه اطهار بعد از حضرت امام على عليه السلام از
حضرت امام حسن و حضرت امام حسين و حضرت سجاد و حضرت باقر و حضرت صادق و
حضرت كاظم و حضرت رضا و حضرت جواد و حضرت هادى و حضرت عسكرى و بعدا
حضرت حجت مهدى ولى دهر و امام عصر صلوات الله عليهم اجمعين به همين
منوال كه مبسوطا همه آنان نظير كثرت اسمائيه بطور متعدد ظاهر و شعب علوم و حكمت و
فضايئل و كمالات از هر يك جداگانه به عالم وجود فيضان نمود.
مقام سوم مرحله ظهور ولايت است بصورت تصرف و تجلى فعلى و تكوين باذن الله
تعالى در همه كائنات كه مقام صنع است و بديهى اسصت كه به عنوان خلافت الهيه
منظور است نه به عنوان استقلال و اين مقام مرتبه ظهور مشيت است همچنانيكه وجود منبسط مقام
فعل و مرتبه مشيت است :
تا اينجا معلوم شد كه مقام ولايت كليه مطلقه به مظهريت حق دارالى شئون و مراتب ثلاثه
الهيه (از احديت و احديت و مقام تجلى فعلى مى باشد.)
و نيز معلوم شد كه ولايت يك مقام اجمال دارد و يك مقام
تفصيل اما مقام اجمال از طور ولايت كه مظهر مرتبه (احديت و غيب ) است مخزن آن حضرت
ختمى مرتبت عقل كل محمد صل الله عليه و آله است و مقام
تفصيل از طور ولايت بروز آن است در هويات مباركه ائمه اطهار عليهم السلام كه
تفصيل همان مقام اول است .
حال پس از اين مقدمه عرفانيه مى گوئيم شبهه اى نيست كه منشاء بروز و ظهرو تفصيلى
مقام ولايت كليه مطلقه همانا حضرت فاطمه دختر حضرت خاتم انبياء صلوت الله و سلامه
عليهما است كه اين بى بى عالم علت بروز ولايت از بطن
اجمال به ظهور تفصيلى در مرتبه وجود ائمه اطهار گرديده است در حقيقت مقوم جهت ولايت و
روحانيت پدرش خاتم انبياء شده و جهت ولايت و روحانيت پدرش را در مقام بسط و ظهور
جلوگر ساخته است .
بيان مطلب
بيان مطلب به لسان واضح تر نيز محتاج چند مقدمه ديگر است . مقدمه
اول : آنكه ام كه به فارسى آنرا مادر گويند به لحاظ آنست كه
محل تربيت ماده ولد و پروراندن تا حدى كه از عالم قوه به فعليت برسد مى باشد و
چون ولد از تربيت ام متولد و متكون مى گردد، از اين جهت است كه به مادر (ام ) اطاق مى
شود و لذا شير دادن و حضانت شرط اميت نمى باشد بلكه پروراندن در رحم شرط اميت
است .
مقدمه دوم : مراد از (اب ) در حديث مبارك مقام ظهور تفصيلى جنبه ولايت و روحانيت حضرت
حتمى مرتبت (ص ) است . و شكى نيست در اينكه اين نحوه و اين طور از وجود حضرت
رسول اكرم (ص ) كه مقام ظهور تفصيلى ولايت و روحانيت آن حضرت است متحقق نگردد، مگر
به وجود ائمه اطهار سلام الله عليهم اجمعين چه آنكه در بدو دعوت حضرت
رسول خاتم صلى الله عليه و آله و سلم تا زمان رحلت آن بزرگوار بواسطه كمى وقت
و كثرت ابتلائات به جنگها و محاربات و امثال آن مقدور آن حضرت نگرديد كه مقام ولايت
كليه و روحانيت كامله خود را به بيان ارد و احكام اسماء و صفات و آنها كه مقتضيات
اسمائند و اسرار مقام ولايت را كلا و طرا و تفصيلا نمايان و اظهار فرمايد. وليكن ائمه
اطهار عليهم السلام به نحو مبسوط و به تفصيل اين مرتبه را يعنى مقام
تفصيل ولايت و روحانيت حضرت ختميه را به مقام بسط و ظهور تفصيلى جلوه دادند، چنانكه
اخبار و احاديث صادره از مقام عصمت و مخازن علم و حكمت شاهد و برهان اين قسمت است .
مخصوصا اخبار صادره از امامين همامين حضرت باقر العلوم و حضرت صادق كاشف حقايق
عليهم الصلوه و السلام در بيان شرح اسماء اسماء و صفات حق تعالى و رموز اسرار و
دقايق توحيد كه در كتاب اصول كافى كلينى و توحيد صدوق و احتجاج طبرسى و غيره
ثبت و ظبط است و هم آثار مرويه از حضرت رضا عليه السلام در همين مقام كه مقام بسط و
تفصيل ظهور ولايت است و در كتب معتبره منقول است نيز شاهد قوى و برهان محكم بر اسن
مطلب است كه بيان نموديم تا برسد به دوره رجعت ائمه اطهار كه ظهور
كامل مقام ولايت كليه مطلقه و دولت و حكومت كلى آنها
متصل مى شود به افق عالم آخرت :
كاين هنوز از نسائم سحر است
|
و دولتنا فى آخر الدهر يظهر
|
اين بيت منسوب است به حضرت امام صادق عليه السلام .
مقدمه سوم : نظر به دو مقدمه قبل ، هرگاه كسى بگويد كه ائمه اطهار عليهم السلام
وجود تفصيلى حضرت رسول خاتم صلى الله عليه و اله و سلم هستند (به اعتبار جهت
روحانيت ) نه به لحاظ مقام جسمانيت ، درست و صحيح گفته است . زيرا حقيقت ولادت
ثانويه روحانيت حضرت رسول اكرم (ص )از بطن
اجمال بطور تفصيلى در مرتبه ائمه اطهار عليهم السلام
حاصل شده است .
پس از تمهيد اين سه مقدمه ، حال مى گوئيم حضرت فاطمه سلام الله عليها (ام ابيها)
يعنى مادر حضرت رسول (ص )است به شرط رعاليت دو امر يكى آنكه مراد از حضرت
رسول مقام روحانيت آن حضرت است و دوم آنكه مادر بودن حضرت فاطمه زهراء (ع )براى
پدرش به لحاظ وجود تفصيلى روحانيت حضرت
رسول (ص ) كه قبل از حضرت فاطمه زهرا سلام الله عليها و تولد او دارا بوده است .
پس نتيجه اين شد كه مراد از (ام ابيها) اين است كه حضرت
رسول خاتم (ص )مولود روحانى تفصيلى دخترش محسوب مى گردد. زيرا دخترش فاطمه
(ع )مادر ائمه اطهار (ع )مى باشد و ائمه عليهم السلام وجود روحانى تفصيلى حضرت
رسول اكرم صلى الله عليه و آله و سلم مى باشند و به عبارت اخرى : ولادت ثانويه
روحانيه حضرت رسول خاتم (ص )از بطن دختر گراميش حضرت فاطمه زهرا سلام الله
عليها است .
بالجمله
الفاطمه متولده جسما من ابيها و اما ابوها فهو متولد روحا و تفصيلا من بنتها (لا جسما
و لا اجمالا). خذ هذا التحقيق النير العرشى و اغتنم :
للحكيم المتاله و العارف الصمدانى ميرزا محمود القمى رضوان الله تعالى عليه
(المتخلص بالرضوان ): فى نعت الفاطمه الزهرا سلام الله عليها
اى مهين بانوى بيت الحرم غيب قدم
|
اى تو خاتون همه كشور ملك و ملكوت
|
وى تو بانوى همه ملك عرب تا به عجم
|
اى تو آن گوهر يكتا كه به يكتائى تو
|
مادر دهر نياورد و نيارد به شكم
|
دختر اينگونه به صلب ازليت ناياب
|
گوهر اينگونه ندارد ابديت به رحم
|
نه به پشت قدماين نقش و نه در بطن حدوث
|
پس از اين نقش مجرد فلقد جف قلم
|
مطلع شمس جمال و افق ماه جلال
|
مشرق سر وجود و ملك خلق شيم
|
چادر عفتت از بافته نور خدا
|
پرده عصمتت از اقمشه شهر قدم
|
بطن در بطن همه لامعه نور خدا
|
صلب در صلب همه بارقه علم و كرم
|
جلوه در جلوه همه مظهر انوار خدا
|
پرده در پرده همه سر جلال اعظم
|
مام در مام همه صاحب جاه و حشمت
|
باب در باب همه قبله حاجات امم
|
دوده در دوده همه مظهر انوار خدا
|
پشت در پشت همه معدن الطاف و نعم
|
پدران تو همه يكه سواران وجود
|
مادران تو همه صاحب اعزاز و حشم
|
پسران تو بزرگان همه كون و مكان
|
ابن در ابن همه شمس ضحى بدر ظلم
|
بضعه حضرت ياسين و به قرآن توام
|
اين چنين نسخه دگر نسخه نويس ايجاد
|
نه رقم كرد و نخواهد پس از اين كرد رقم
|
روحت از روح رسول و تنت از جوهر قدس
|
در سراپاى تو پا و سرا حمد مدغم
|
همسرت حيدر و زان فخر كنى بر حوا
|
پدرت احمد و زان فخر كنى بر آدم
|
خجل از سبحه و سجاده زهدت يحيى
|
بنده قدس تو عيسى و كنيزت مريم
|
اى كه بر خاك درت ملك و ملك سجده كنان
|
پى تعظيم درت پشت كند گردون خم
|
بندگان تو ز آسيب قيامت آزاد
|
دوستى تو جراحات گنه را مرهم
|
(راه باز است ز كوى تو به سرچشمه فيض
|
چون توئى كوثر و هم منبع فيض عالم )
|
شمئه فضل تو را ناطقه ام باشد لال
|
پاره فضل تو را نطق مجرد ابكم
|
چشم تا چشم خدا بين نشود مى نشود
|
با تو اى محرم اسرار الهى محرم
|
چون تو ديدى كه جهان لايق ماواى تو نيست
|
كردى عجل بوفاتى طلب از باب كرم
|
گرچه من تجربه كردم كه حقيقت دانان
|
همه در نقمت و در رنج و عذابند و الم
|
بر خلاف عادت اين تجربه (رضوان ) مى خواه
|
تا كه صديقه نجاتت دهد از دست نقم
|
قطره اى ريز ز ابر كرمت بر (رضوان )
|
پيش يك قطره ز جودو كرمت عمان نم
|
اشراق ششم : بيان اينكه وجود فاطمه زهرا س مصداق كوثر اعطائى خدا به خاتم
انبياءاست
بسم الله الرحمن الرحيم
انا اعطيناك الكوثر، فصل لربك و انحر، ان شانئك هوالابتر.
ذات اقدس حضرت احديت جلت عظمته خطاب به حبيبش حضرت ختمى مرتبت محمد مصطفى
عليه و آله افضل التحيته و الثناء مى فرمايد: ما كه مالك الملك و الملكوت و صاحب
العز و الجبروت هستيم به تو كه مختار و برگزيده ما از
كل ماسوا هستى كوثر عطا فرموديم .
كوثر يعنى چه ؟
كوثر به معناى خير كثير است و در اين مقام كه مقام
تفضل و عنايت ذات الوهى است به حضرت ختمى مرتبت ،
شامل است جميع خيرات نامتناهيه و تمام مواهب و فيوضات الهيه و كليه عطايا و آلاء و نعم
ربانيه را على الاطلاق اعم از مواهب و عطاياى لاهوتيه و جبروتيه و ملكوتيه و ناسوتيه
و اعم از نعم دنيويه و برزخيه و اخرويه و اعم از نعم غيبيه و شهوديه و اعم از نعم
ظاهريه و باطنيه و از نعم آفاقيه و انفسيه و نعم امريه و خلقيه از عرشيه و فرشيه
بطوريكه هيچ خير و نعمتى و كمالى و فضيلتى در اقليم هستى و دار وجود از غيب و شهود
نيست ، مگر اينكه همه در تحت حيطه كوثر اعطائى الهى به حبيبش خاتم النبياء و سرور
اصفياء حضرت محمد مصطفى عليه و آله آلاف التحيه و الثناء واقع و قرار گرفته است
: حال با توجه به اين معنى كه اشاره شد نسبت به كلمه (كوثر) به معناى خير كثير
شبهه اى نيست كه ساير معانى در تفاسير عامه و خاصه همه از مصاديق همين خير كثير است
نه معناى استقلالى ، تا مورد اشكال برخى از مفسرين واقع شود.
و بر اين اساس نه توهم اختلاف معانى كوثر لازم آيد و نه مورد براى خواستن مدرك و
دليل براى معانى متعدد لازم آيد و نه كوثر محتواى خود را از نظر معناى خير كثير بى
نهايت از دست مى دهد و نه معناى آن محدود مى گردد، چه مصاديق كوثر به معناى خير كثير
نامتناهى است و دليل و برهان براى اثبات آن مصاديق ، خود كوثر است كه اعطاء الهى
به شخص پيغمبر است و ذالك فضل الله يوتيه من يشاء) چنانكه خطاب به پيغمبر
صلى الله عليه و آله و سلم مى فرمايد و كان
فضل الله عليك عظيما 8 آيه 13 سوره نساء.
پس شكى و ترديدى در اين واقعيت نيست در صورتيكه خداوند
متعال از دنيا تعبير به متاع قليل فرموده است ، مسلم و محقق و ثابت و محرز است خير كثير
اعطائى و فضل عظيم حق تعالى بى نهايت است . پس مصاديق كوثر اعطائى به حضرت
ختمى مرتبت از حيطه احصاء و شمار خارج است چون نامتناهى است .
كتاب فضل پيمبر تمام نتوان كرد
|
اگر مداد شود ابحر و قلم اشجار
|
كسى كه دم زند از فضل بى نهايت او
|
چو مرغكى است كه از بحر تر كند منقار
|
اينك به مصداق آيه شريفه قرآنيه و لو ان ما فى الارض من شجره اقلام و البحر
يمده من بعده سبعه ابحر ما نفذت كلمات الله ) آيه 27 سوره لقمان و
قال امام الهادى عليه السلام نحن الكلمات التى لا تدرك فضائلنا و لا تستقصى (احتجاج
طبرسى (ص )233)
نگارنده اعتراف و اذعان دارد كه فضائل اهل بيت عصمت و معادن حكمت كه در راءس آنها
حضرت ختمى مرتبت است ، قابل احصاء نيست و تنها مى خواهيم به شمه اى از مصاديق
كوثر اشاره اجمالى بنمائيم و براى نمونه به عنوان برداشت قطره اى از درياى بى
كران ، به ذكر تعدادى از آن مصاديق - با كمال معذرت از حضرت ختمى مرتبت - به قدر
وسع ادراك خود بپردازيم . ما يدرك كله لا يترك كله
آب دريا را اگر نتوان كشيد
|
هم به قدر تشنگى بايد چشيد
|
يان اجمالى و مختصر محور از مصاديق كوثر
از مصاديق كوثر و خير كثير نامتناهى اعطائى الهى به حضرت ختمى مرتبت محمد مصطفى
عليه و آله افضل التحيه و الثناء آنكه در عالم احديت مطلقه او را واجد مقام فناء مطلق در
هو هويت حق قرار داد و او را متحقق به اسم (هو) گردانيد و به همين جهت دعوت آن حضرت را
به (قل هو الله احد) (الله الصمد) كه اعلى مرتبه توحيد است قرار داد از مصايدق كوثر
و خير كثير اعطائى الهى به آن حضرت آنكه در عالم لاهوت و عالم اسماء و صفات و را
مظهر اتم مقام الوهيت و مجلاى اكمل اسم اعظم خود قرار داد. پس ظهورات جميع اسماءة الهيه
و تمام صفات ربوبيه در احاطه وجود آن حضرت است از مصاديق كوثر و خير كثير
اعطائى الهى به آن حضرت آنكه در عالم جبروت اعلى و عالم
عقول و ملائكه مجرده قدسيه ، او را صدر نشين مجلس تعقلات و رئيس
عقول مجرده قرار داد. پس جميع عقول طوليه و عرضيه همه در حيطه
عقل كلى محمدى (ص )قرار گرفته است از مصاديق كوثر و خير كثير اعطائى الهى به آن
حضرت آ نكه در عالم ملكوت اعلى او را صدر نشين انوار اسپهبديه و نفوس كليه قرار
داد. پس جميع نفوس و ارواح ، در حيطه نفس كليه الهيه و روح اعظم محمدى (ص )قرار
گرفته است .
از مصاديق كوثر و خير كثير اعطائى الهى به آن حضرت آنكه در عالم
مثال اكبر آن سرور را داراى بهترين صور بهيه قرار داده است . پس جميع صور مثاليه و
ملكوتيه در تحت صورت مثاليه ملكوتيه آن حضرت قرار گرفته است .
از مصاديق كوثر و خير كثير اعطائى الهى به آن حضرت آنكه در عالم ناسوت و نشانه
طبيعت او را داراى لطيفترين اجسام ماديه و اعدل امزجه قرار داده ، پس جميع اجسام در حيطه
جسم لطيف شريف نورانى آن حضرت قرار گرفته است .
از مصاديق ككوثر و خير كثير اعطائى الهى به آن حضرت آنكه در عالم هستى و اقليم
وجود از غيب و شهود، وجود او را اشرف مافى الوجود قرار داده است .
از مصاديق كوثر و خير كثير اطائى الهى به آن حضرت آنكه در نظام خلقت او را صادر
نخستين و اولين جلوه رب العالمين قرار داد و جهان امكان را به
طفيل وجود آن حضرت آفريده به حكم حديث شريف قدسى لولاك لما خلقت الافلاك
و افلاك در اينجا كنايه از عالم امكان است ، يعنى من از غايت محبتى كه به تو دارم
به طفيل وجود تو عالم امكان را خلق نمودم . معناى ديگر كه تحقيق پدرم مرحوم آيت الله
شيح محمد كاظم مجتهد ربانى جامع علوم معقول و
منقول بود اين است كه (اگر نه وجود تو مى بود از حيث اشريفيت كه واسطه فيض
گرديد بين واجب و ممكن ، خلقت افلاك ممكن نبود.)
(توئى شاه و همه افلاك خيلند
|
همه عالم تو را يكسر طفيلند)
|
و لعنعم ما قال العالم الربانى الشيخ محمد حسين الغروى الاصفهانى (ره ):
من مشرق الوجوب نور الواجب
|
من امره الماضى على الاشياء
|
او نفس نفس النفس الرحمانى
|
اذا مقتضى الفناء فى الشهود
|
هو التجلى التام و المجلى الاتم
|
و مالك الحدوث سلطان القدم
|
ابوالعقول و النفوس و البشر
|
و لوح الالواح مجامع الحكم
|
او قلم الاقلام او اعلى القلم
|
و الجوهر الفرد الذى لا ينقسم
|
هو العزيز و الشديد فى القوى
|
و الملك الذى على العرش استوى
|
و هو شفيع الكل فى القيامه
|
از مصاديق كوثر و خير كثير اعطائى الهى به آن حضرت آنكه او را مظهريت مقام صمديت
خود قرار داد. پس در واقع و در حقيقت آن حضرت مظهر بسيط الحقيقه و
كل الكمالات الذاتيه و الصفاتيه و الفعليه الهيه است .
لمولفه
دعوت احمد به (الله الصمد)
|
چونكه بود او مظهر فرد صمد
|
زان محمد خاتم آمد در وجود
|
مثل او نى بود و نى خواهند بود
|
جان (ربانى ) ثناگو تا ابد
|
از مصاديق كوثر و خير كوثر اعطائى الهى به آن حضرت آنكه وجود او را رحمت براى
تمام عالميان و نعمت براى تمام جهانيان قرار داد. كما اشار اليه نص الكتاب الالهى
لقوله تعالى (و ما ارسلناك الا رحمه للعالمين
آيه 107 سوره انبياء عالمين جمع است و شمولش سريا نيست كه تمان عوالم امكانى را
شامل است . چه حقيقت محمديه مظهر رحمت واسعه الهيه است و خداوند منان فرموده است و
رحمتى وسعت كلشى ء آيه 56 سوره اعراف .
پس به حكم اين مظهريت براى رحمت واسعه الهيه و رحمتش كلى و انبساطى و محيط به
جميع عوالم است و اين آيه مباركه بهترين برهان است بر اينكه حقيقت محمديه (ص )صادر
نخستين و اولين جلوه رب العالمين است ، در قوس
نزول و خاتم النبيين است در قوس صعود. چه اگر چنين نباشد وجودش نسبت بمن سبق و من
لحق رحمت نخواهد بود و حال آنكه فرمود و ما ارسلناك الا رحمه للعالمين
پس ثابت و مبرهن است كه وجود آنحضرت رحمت براى جميع عوالم است .