تشيع و تسنن ، دو مذهب اصلى دين اسلام
مذهب تشيع
اين مذهب برگرفته از مشى على عليه السلام و خاندان اوست . مذهب تشيع به تدريج به
فرق گوناگونى چون اسماعيليه ، زيديه و اثنى عشرى (Twelvers) تقسيم شد. مبناى
اين تقسيم بندى مشروعيت و مقبوليت عالمان دينى يا امامان نزد پيروان اين فرق بود.
بزرگترين گروه اين مذهب ، شيعه دوازده امامى كه بر ايران معاصر حكومت دارد، معتقد است
كه دوازدهمين امام شيعه در سال 873 ميلادى از نظر غايب و پيش از خاتمه تاريخ
(آخرالزمان )، با نام مهدى (عج ) براى گسترش
عدل و داد ظهور خواهد يافت . شيعيان در طول تاريخ اسلامى و در دوران حكومت سلسله بنى
اميه و بنى عباس كه سنى و مخالف سرسخت شيعه بودند، آزار و اذيت هاى بسيارى را
متحمل شدند. در نتيجه ، شيعيان كه در جوامع اسلامى آن دوران در اقليت بسر مى بردند،
مجبور به ترك خانه و كاشانه خويش و عزيمت به مناطق دور افتاده (براى ايمنى يافتن
از اين مصائب ) و مخفى كردن ايمان و مذهب خود (تقيه ) بودند. روحانى شيعى
مستقل تر از روحانى سنى است و همچنين در روحانيت شيعى ، سازمان يافتگى و سلسله
مراتب علمى - معنوى بيشترى به چشم مى خورد.
مذهب تسنن
پيروان مذهب تسنن (يا اسلام خلافتى ) معتقد به پيروى از سنت پيامبر اسلام صلى الله
عليه و آله و چهار خليفه پس از او، به ترتيب ابوبكر، عمر، عثمان و على عليه السلام
هستند. در مذهب تسنن چهار فرقه وجود دارد كه اين تعداد ناشى از قرائت هاى متفاوت علماى
اهل تسنن از قرآن است . اين چهار فرقه عبارتند از: حنفى ، شافعى ، حنبلى و مالكى . در
تعاليم مذهب تسنن چنين است كه رهبرى جامعه اسلامى بايد در اختيار خليفه باشد. خليفه
شخصيتى است سياسى و در عين حال مذهبى ، اما عمر چندانى از ظهور اسلام نگذاشته بود
كه قدرت حاكميت ، در قبضه سلاطين و سلسله پادشاهى ظالم افتاد. اسلام سنى از همان
دوران قرون وسطى به بعد جانب حكومت و نظام حاكم را گرفت كه مصداق آن اين نكته
است كه در مذهب تسنن ، مادامى كه حاكم شريعت (ظاهرى ) اسلام را اجرا مى كرد، شورش
عليه او هر چند كه ظالم و جبار بود، مردود شمرده مى شد.
نكات اصلى
اسلام همواره در خاورميانه نيروى فرهنگى عظيمى بوده است . با هويدا شدن بى لياقتى
دولتها و كشورهاى سوسياليست و ضد مذهب در اين منطقه ، زمان آن فرا رسيده بود كه
قلب تپنده فرهنگ و سياست گردد.
پيدايش نو انديشهايى در زمينه فقه شيعه و سنى ، آغازگر موج گسترده اى از احيا
طلبى هاى اسلامى گشت كه در دهه 1970 خاورميانه را در بر گرفت . از اهداف اصلى
اين جنبشها و حركتهاى اصلاح طلبانه ، حاكم سازى نظام اسلامى در قالب ايجاد يك كشور
اسلامى و اجراى شريعت اسلامى در آن بود.
انقلاب اسلامى ايران در سال 79- 1978، الگوى طرفداران احياى اسلام شد.
استقبال توده مردم از حركتهاى اصلاح طلبانه اسلامى
گسترش حركتها احياطلبانه اسلامى در دهه 1970 تا حدود زيادى وامدار بحرانهاى
حاصل از روند رو به رشد مدرنيزه سازى در خاورميانه بود. رشد سريع جمعيت كشورهاى
اين خطه و مهاجرت بى رويه روستاييان به شهرها، منجر به ظهور پديدهاى ناميمونى
چون زاغه نشينى در اطراف شهرهاى بزرگ ، كمبود مسكن ، فقر و بيكارى گسترده
گرديد. اغلب كشورهاى خاورميانه به علت نرخ بالاى جمعيت ، كشورهاى جوانى بودند.
جمعيت جوانى كه از حداقل
امكانات برخوردار بود؛ از آن بدتر اينكه دولتها و حكام نيز كه اغلب خودكامه و ضد
دين بودند، دل نگرانى هاى اين قشر عظيم را احساس نمى كردند. در حقيقت در دهه 1970
تعهدات مردمى بر دوش اكثر دولتهاى خاورميانه بسيار سنگينى مى كرد و اين دولتها
به هيچ وجه قادر به ايجاد اشتغال ، حتى براى قشر تحصيلكرده و پرداخت يارانه
نبودند. از اين رو نهادهاى نيكوكار اسلامى دست به كار شدند و با مدارس و درمانگاههاى
خيريه و يارى رسانى به قشر آسيب پذير و بى بضاعت ، به يارى مردم آمدند. نهادهاى
اسلامى با انجام اين خدمات بشردوستانه جايگاه خود را در ميان مردم باز كردند. در نتيجه
، حركتهاى اصلاح طلبانه اسلامى نيز با استقبال توده هاى مردمى مواجه شد.
مدرنيزه سازى ، الگوهاى زندگى سنتى را از ميان برده بود، اما دولتهاى لائيك منطقه
با طرح شعارهاى ملى گرايى و سوسياليسم در ميان آحاد مردم نوعى همبستگى ايجاد كرده
بودند. پى آمد مدرنيزه سازى ، جهانى شدن بود، پديده اى كه شعارهاى روز را به
كنارى افكند و از ميزان همبستگى ملى ، قدرت كشور و نخبگان ضد دين حاكم كاست .
پيوستن اقتصاد جهانى ، موجد عقايد، منافع و سازمان بنديهاى جديدى در ميان نخبگان
لائيكى گرديد كه به استقلال با ملت و ارزشهاى سنتى سر عناد داشتند. بدين ترتيب
نخبگان ، غرب و ارزشهاى فرهنگى آن را قبله خويش ساختند.
در مصر، شكست اقتصاد سوسياليستى دولت محور
جمال عبدالناصر، جانشين او انور سادات را بر آن داشت تا سياست (انفتاح ) يا درهاى
باز را در پيش گيرد. نتيجه ، پيدايش نخبگان سياسى - اقتصادى با ديدگاههاى بين
المللى و فرا ملى بود، افرادى كه در چنان رفاهى غوطه ور بودند كه اكثريت مردم مصر
حتى در روياهاى خود نيز نمى توانستند آن را متصور شوند. اين چنين شد كه نخبگان ،
تافته اى جدا بافته از توده مردم گشتند. در اين دوران كه نخبگان از عامه مردم كناره
گيرى مى كردند، اسلام احيا طلب به كنار مردم آمد. سادات سعى مى كرد خود را حامى
اسلام بنمايد، اما نزد توده مردم اعتبارى نداشت . بسيارى از جوانان مصرى ، به خصوص
جوانان تحصيل كرده كم درآمد طبقه متوسط، فوج فوج به اسلام و اخوان المسلمين روى مى
آورند، زيرا معتقد بودند كه اين دو، به اقشار فقير و بيچاره ، كرامت نفس مى دهند. برخى
از اسلام خواهان به تشكيل انجمنهاى اسلامى و زيرزمينى و مخفى و اقدامات خشونت بار
عليه رژيمهاى (فاسد) روى آورند. چنين حركتهاى اصلاح طلبانه اسلامى كه سر منشا
آن مصر بود، در سرتاسر جهان اسلام طنين انداز شد و پيروان بسيارى يافت .
تعارض فرهنگى اسلام و غرب
اين تفكر كه اسلام و غرب همواره در تعارض تاريخى با يكديگر قرار داشته اند،
مشروعيت بخش اصلى حركتهاى احياطلبانه اسلامى بود، خواه اين حركتها از جانب دولتهاى
اسلامى باشد، خواه از جانب اپوزسيون هاى اسلام گرا. آنچه كه از ظاهر اين تعارض بر
مى آمد، دشمنى اسلام با فرهنگ منحط غربى بود. البته تعارض اسلام و غرب بسيار
عميق تر از اين بود و حتى در نگرشهاى كاملا متفاوت اين دو تمدن نسبت به زندگى
سياسى - اجتماعى ريشه داشت . غرب با رهايى از خفقان قرون وسطى و ورود به عصر
روشنگرى ، به طور عمده در فكر دستيابى به پيشرفت بشرى و پى ريزى آينده اى
درخشان بود، اما پيروان حركتهاى اصلاح طلبانه اسلامى در فكر حاكميت مجدد اسلام
راستين و همگون سازى جوامع اسلامى كنونى با جامعه صدر اسلام بودند. به زعم ايشان
، حكومت صدر اسلام به رهبرى پيامبر صلى الله عليه و آله ، مظهر حكومتهايى است كه
بشر را به سوى كمال رهنمون مى كنند و نيز عقيده دارند كه رمز
كمال و سعادتمندى در قرآن و فرمايشات پيامبران و عالمان دينى (ائمه ) نهفته است .
اصلاح طلبان اسلامى كه خواهان برقرارى مجدد اسلام راستين هستند، قرآن و شريعت را از
قانون اساسى برتر مى دانند قرآن و شريعتى كه بر اساس آن حاكميت مطلق از آن
خداست ، نه بشر. اينان معتقدند از آنجا كه حاكميت از آن خداست ، هر نوع قانون اساسى
كه به دست بشر وضع شده باشد، مشروعيت ندارد. خدا كه دمكرات نيست !!
پيروان اسلام راستين نه تنها ليبراليسم و مشاركت نهادينه مردم در تعيين سرنوشت
خويش (از ديدگاه غرب ) را زايد، بلكه غير اسلامى نيز مى دانند. بسيارى از مسلمانان
معتقدند دولتهاى اسلامى بايد اصل شورا و مشورت را سرلوحه امور خويش قرار دهند، اما
دموكراسى در نظر مسلمانان از آن ارزشى كه در غرب دارد، برخوردار نيست .
در جوامع اسلامى ، هيچ گاه هنجارها و نهادهاى دموكراتيك بر شرع اسلام ارجحيت و تقدم
ندارد. از جمله نمادهاى تحجر و عقب ماندگى اسلام در نزد غربيان ، وجود قوانين جزايى
است كه قطع اعضا و اعدام در ملا عام را مجاز مى شمارد و همچنين قوانين مربوط به زنان
غيرمسلمان است . اما پيروان اسلام راستين كه روز به روز هم بر جمعيتشان افزوده مى شود
با حذف اين قوانين و رفع اين محدوديتها مخالفند. از منظر اسلام گرايان ، ليبراليسم ،
نماد انحراف و انحطاط بوده و اشاعه ارزشهاى دموكراتيك از سوى غرب در راستاى تحقق
منافع استثمارى و امپرياليستى آنها، البته در
شكل نوين آن مى باشد.
گسترش كنش گرايان اسلامى
دشمنى احيا طلبان با غرب تنها در جبهه نظريات سياسى و تبليغات و القاهاى فرهنگى
نبود. در خلال دهه هاى 1980- 1970 حركتهاى اصلاح طلب به خشونت نيز
متوسل شدند. اوج گيرى روندهاى احياطلبانه اسلامى پس از دهه 1970 در تمام كشورهاى
خاورميانه طنين انداز شد و اين پرسشها را در اذهان غربيان مطرح ساخت كه آيا تمدن
اسلامى با تمدن غربى سر خصومت دارد؟ آيا به يك نيروى قدرتمند منطقه اى و
تهديدگر منافع غرب ، تبديل خواهد شد؟
ظهور خشونتهاى اسلامى پس از دهه 1970 آشكارا مبين انزجار مسلمانان از غرب بود. از
سوى ديگر در اذهان غربيان نيز نوعى بدبينى نسبت به اسلام وجود داشت . غرب ، اسلام
را همزاد خشونت ، اغتشاش و تعصب مى يافت . غربيان در پى يافتن پاسخى به اين
پرسش ها بودند كه 1- آيا اوج گيرى روندهاى احياطلبانه اسلامى از جمله نمودهاى
محدود و منطقه اى تنازعات سياسى است ؟ 2- آيا اين امر حكايتگر خيزشى است عظيم در
سرتاسر امت اسلامى ؟ به بيان ديگر، آنچه كه در ذهن غربيان مساله ساز بود اين بود
كه آيا درگيرى و تقابل تمدنى مشخصى ميان تمدن اسلامى و تمدن غربى به وجود
خواهد آمد؟
نكات اصلى
مدرنيزه سازى به غرابتهاى اجتماعى گسترده اى در خاورميانه انجاميده است . جهانگرايى
، بيشتر نخبگان كشورهاى منطقه را از آمال و آلام مردمشان
غافل ساخته است . از اين رو، اسلام سياسى قدم به ميان نهاده ، سعى در پر نمودن اين
خلاءهاى سياسى - اجتماعى دارد.
اسلام احيا طلب با غرب تعارض فرهنگى دارد.
پيروان اسلام راستين ، فرهنگ عمومى غرب و همچنين عقايد سياسى
ليبرال آن را منحط مى دانند و آن را محكوم مى كنند.
اوج گيرى خشونت در حركتهاى اصلاح طلبانه اسلامى در دهه هاى 1970 و 1980 بر اين
تصور كه تعارض تمدنى آشكارى ميان اسلام و غرب وجود دارد، مهر تاييد زد.
شفافيت تهديدات تمدن اسلامى براى غرب
بحث بر سر اين كه آيا اسلام نوعى چالش تمدنى براى غرب محسوب مى شد يا خير
بسيار مهم مى نمود، زيرا زمانى اين مباحث در اوج خود بود كه جنگ سرد رو به پايان و
متفكرين غربى در تلاش بودند تا جهان را بر پايه هاى عقلايى تازه اى استوار كنند.
اين تيپ سازى هاى جديد ممكن بود بار ديگر اسلام را در نظر غربيان به
شكل يك (بيگانه ) جلوه گر سازد. براى
مثال ، ساموئل هانتينگتن معتقد بود كه (موازنه فرهنگها) جايگزين ملاحظات سنتى در
مورد قوا و ايدئولوژى سياسى مى شود كه زمانى مبناى اصلى همكارى و
تشكيل اتحاديه ها و ائتلافها بود. به عقيده وى ، با گذر زمان همگرايى به تدريج ميان
كشورهاى اسلامى تقويت خواهد شد. اين تيپ سازى جديد موجب مى گشت كه اسلام و غرب
عليه يكديگر موضع گيرى و سنگربندى كنند و
ملل اسلامى با رواج واژگانى چون (تروريسم اسلامى ) و (بنيادگرايى اسلامى
) از سوى غربيان به گونه اى ناعادلانه و كلى عقب مانده ، متحجر و غيرمتمدن جلوه گر
شوند. گرچه ردپاى غرب ستيزى در ميان مسلمانان پيدا بود، اما صحبت از وجود يك تمدن
واحد و مشخص اسلامى ، موضوعى ديگر است . واقع امر اين بود كه تفرقه هاى بسيارى
ميان مسلمانان وجود داشت و هر كشور اسلامى تنها خود را (سخنگوى اسلام ) مى دانست .
در طول تاريخ ، هيچگاه از عدم اتحاد و اختلافات ميان دو مذهب اصلى اسلام يعنى شيعه و
سنى كاسته نشده است و تقسيم بندى اين دو مذهب به فرقه هاى متعدد كه بيشتر از آن
سخن به ميان آمد نيز باعث پيدايش چندصدايى و هياهو و نه تك صدايى رسا كه مبين
اسلام باشد، شده است . گذشته از اينها، پتانسيل منطقه اى اسلام در قالب كشورهاى متعدد
اسلامى گنجانيده شده است و بى ترديد نظام كشوردارى نيز با محدوديتها و موانعى
روبروست كه مانع پايبندى هميشگى به مفاهيم اسلامى مى گردد.
اعراب تا حدودى از پذيرش تقسيم بنديهاى كشورى كه پس از جنگ جهانى
اول از سوى استعمارگران غربى به منطقه
تحميل شده بود امتناع مى ورزيدند، اما در ميان اعراب نخبگانى نيز بودند كه پيرو
نظريه پيدايش كشورهاى مستقل و داراى حق حاكميت بر سرنوشت خويش بودند. براى
نمونه ، حتى در عربستان سعودى كه سخت پايبند شعائر اسلامى است نيز شاه
عبدالعزيز در اواخر دهه 1920 جنگهاى داخلى گسترده اى را براى سركوب برخى از
گروههاى مسلمان به نام (اخوان ) كه حاضر به تسليم شدن در محدوديتهاى ناشى از
پيدايش نظام كشوردارى نبودند، آغاز كرد. البته شخص شاه عبدالعزيز نيز به قدرت
استعمارگر اصلى منطقه يعنى امپراطورى بريتانيا پى برده بود و محدوديتهايى را كه
اين امپراطورى بر كشورش تحميل كرده بود احساس مى كرد.
چنين انتظار مى رفت كه مردم كشورهاى مختلف منطقه خاورميانه تا حدودى به
دليل همگرايى عربى و همگرايى اسلامى ، مشروعيت پرسش برانگيز حكومت هايشان را
نپذيرفتند، اما در حال حاضر كشورها به عنوان نهادهاى
مستقل ، جايگاه خود را در منطقه مستحكم كرده اند. حكومت ، اهرمهاى قدرت را در دست دارد و
تقريبا تمامى گروههاى سياسى نيز هم خود را صرف پرداختن به سياست در سطح
كشورى كرده اند. اسلام يك دين جهانى است ، با آيين ها و احكام فرا ملى و فرا كشورى ،
اما در دوران معاصر اسلام گرايان تنها در چارچوب مرزهاى كشورى به نشر عقايد و
مواضع و ديدگاههاى خويش پرداخته اند و هرگز از آن پا فراتر نگذاشته اند؛ يعنى
دست به فعاليتهاى اسلام خواهانه منطقه اى يا حتى جهانى نزده اند. حتى چنين مى توان
گفت كه از جمله اهداف اصلى بنيادگرايان اسلامى ، فقط به قدرت رسيدن در يك كشور
اسلامى و اسلامى كردن آن بوده است .
گنجاندن بحر اسلام در ظرف كشور نه تنها از قدرت جهانى اسلام نكاسته ، بلكه موجب
گسترش حركتهاى احياطلبانه اسلامى شده است . گروههاى اسلامى خاورميانه در راه
رسيدن به اهداف خود با مانع عظيمى به نام كشور مواجه شده اند، نهادى كه عموما از
توانمندى جبارانه بسيارى برخوردار است . شكافى كه در ميان گروههاى مختلف احياء
طلب اسلامى به وجود آمده نقشى اساسى در تحولات دنياى اسلام دارد. گرچه تمامى اين
گروهها اهداف مشتركى را در سر مى پرورانند كه همانا ايجاد كشور
مستقل اسلامى و پياده كردن شريعت اسلامى است ، اما بر سر نحوه رسيدن به اين اهداف
اختلافاتى در ميان آنان مشهود است . اغلب گروههاى اصلاح طلب اسلامى از اينكه درگير
جنگى تمام عيار با دولتهاى ضد دين اسلام شوند اكراه دارند و در عوض در صدد
گشودن باب گفتگو و تفاهم و تزريق تدريجى
اصول و شرايع اسلامى به نظام سياسى حاكم هستند. همچنين اكثريت سازمانهاى (اخوان
المسلمين ) نيز عزم خود را جزم تقويت جايگاهشان به عنوان موسسات و انجمنهاى خيريه و
گسترش نفوذشان در درون سازمانهاى حرفه اى كرده اند.
استفاده از زبان مجاب كننده و آموزش از سوى اكثريت اصلاح طلبان اسلامى با استفاده از
زبان جنگ و جهاد از جانب برخى گروههاى احياء طلب اسلامى كه نسبت به گروه پيشين در
اقليت هستند، تفاوتهاى فاحشى دارد. اغلب اين گروههاى در اقليت ، دولتهاى كنونى را
فاسد دانسته ، آماده اند به منظور سرنگونى آن دست به اقدامات خشونت آميز زنند.
از اين رو، دغدغه هاى عمده دولتهاى خاورميانه و آفريقاى شمالى ، جلوگيرى از پيوستن
اكثريت گروههاى اصلاح طلب اسلامى به گروههاى اقليت بنيادگرا بوده است . در اردن
، گروه (اخوان المسلمين ) با موفقيت به نظام سياسى حاكم پيوست و جزئى از آن شد.
در مصر نيز دولت سعى داشته است مانع پيوستن سازمان (اخوان المسلمين ) به
گروهها و سازمانهاى ستيزه جوى مخفى شود. ولى در الجزاير، دولت به رهبرى ارتش
دست به اتخاذ تدابير غلطى زد كه منجر به همصدا شدن دو گروه اكثريت و اقليت و
توافق آنها بر سر نحوه و راه رسيدن به اهداف اصلاح طلبانه اسلامى و در نهايت جنگ
خونين داخلى شد كه هنوز هم فروكش نكرده است .
توجه دولتهاى اسلامى به منافع حياتى ملى ، تلاشهاى گروههاى احيا طلب در درون
اين كشورها را براى ايجاد يك كشور احيا طلب اسلامى با شكست روبرو ساخته است .
براى روشن تر شدن موضوع به انقلاب اسلامى ايران در
سال 1979 توجه كنيد. اين انقلاب در ابتدا به هيچ وجه حاضر به پذيرش مفاهيمى چون
دولت ملت نبود، بلكه خواهان جامعه جهانى اسلامى بود. ايجاد اتحاد ميان مسلمانان
سراسر عالم تحت لواى اسلام ، يكى از اصول روشن قانون اساسى جمهورى اسلامى
ايران است . در پى تحقق اين اصل ايران دست به اتخاذ سياستها و
تشكيل سازمانهايى زد كه حق حاكميت ديگر كشورها در آنها لحاظ نشده بود و بين المللى
رايج بود. در نتيجه ، ايران متحمل خسارات جبران ناپذيرى شد كه از آن جمله مى توان
به تلاش گسترده براى انزواى سياسى - اقتصادى اين كشور و در راس همه آنها، تجاوز
گسترده عراق به خاك ايران اشاره كرد.
اداره همزمان امور كشورى و جنگ در ايران ، مقتضياتى را مى طلبيد كه بى ترديد پيروى
از آنها آرمانهاى انقلاب را متاثر از خود مى ساخت . از اين رو، در اواسط دهه 1980 راه را
براى ورود (مصلحت انديشان ) به درون دستگاههاى اجرايى كشور كه به منافع ملى
نيز مى انديشند همواره شد و ايران به تدريج سياستهاى خود را تحت
كنترل در آورد و سعى نمود خود را با نظام بين
الملل هماهنگ سازد. جمهورى اسلامى از اصول اوليه انقلاب مبنى بر حمايت از جهانى شدن
اسلام كه منافع غرب و بسيارى از كشورهاى خاورميانه را تهديد مى كرد دست بر نداشت
، رحلت آيت الله العظمى خمينى در سال 1989 نيز به انجام بازنگرى هاى بيشترى در
درون نظام طرحهاى بازسازى همه جانبه را در دستور كار خويش قرار دادند و رفتارهاى
اوليه ، پويايى خود را از دست دادند. به بيان ديگر، انقلاب
سال 1989 انقلاب سال 1979 نبود و به ظاهر قدم در راه ديگرى گذاشته بود. از
ديگر مصاديق حاكى از تحت كنترل درآمدن سياستهاى خارجى جمهورى اسلامى ايران ، نحوه
نگرش نظام اسلامى به تحولات لبنان ، افغانستان ، آذربايجان و سكوت آن در برابر
حمله ، نظامى وسيع نيروهاى متحدين به سركردگى آمريكا عليه عراق بود. همچنين
كمكهاى مستقيم ايران در جهت بسط آرمانهاى جهانى اسلام محدودتر و گزينشى تر شده
است . البته اين بدان معنا نيست كه جمهورى اسلامى ايران ديگر خواهان احقاق حقوق
مسلمانان سراسر جهان و دفاع از اين حقوق در مجامع بين المللى نيست .
حقيقت انكارناپذير براى نيروى تمدن اسلام اين بود كه
(گل اسلام ) تنها مى توانست درون (گلدان ) حكومت نشو و نما بيابد، اما به هر
حال اسلام سعى دارد به تقويت جايگاه خود در درون كشورهاى اسلامى اهتمام نمايد. به
نظر نمى رسد كه هيچ كشور اسلامى بتواند به تنهايى رهبرى امت اسلامى را به دست
گيرد، حتى ايجاد اتحاد ميان كشورهاى اسلامى همانند همان اقداماتى كه
جمال عبدالناصر در اتحاد محدود ميان كشورهاى عربى انجام داد، ناممكن مى نمايد. رهبران
بالقوه امت اسلامى يعنى جمهورى اسلامى ايران و عربستان سعودى نيز هر يك
برداشتهاى مختلفى از اسلام دارند و اين برداشتها نيز در فعاليتهاى تبليغى شان در
سراسر دنيا انعكاس يافته است و به قول (جيم پيسكاتورى ) (21:2 1992
Piscatori Gim) (معلوم نيست كه سخنگوى اسلام كيست ). افزون بر اين شكافهاى
عميقى نيز در برداشتها و اصول مذهبى - سياسى اين دو كشور نمودار است . در حقيقت ،
وجود جنگ سرد ميان ايران و عربستان از موانع اصلى
شكل گيرى مواضع مشترك و هماهنگ اسلامى است به خصوص در سازمان كنفرانس اسلامى
كه سازمانى است بين المللى . گرچه در شعار، اين دو كشور مواضع مشترك در
قبال كشمير، چچن و بوسنى اتخاذ كرده اند، اما از شعار تا
عمل فاصله بسيار است و تحقق آن آرمانى دست نيافته به نظر مى رسد. توجه به منافع
ملى و كشورى از سوى رهبران اين كشورها، سازمان كنفرانس اسلامى را فلج ساخته است .
از اين رو بعيد به نظر مى رسد كه در آينده اى نزديك ، به
دليل اختلافهاى موجود، نيروى قهارى با نام اسلام و تمدن اسلامى پا به عرصه بين
المللى بگذارد و بتواند از ميزان تسلط غرب و تمدن غربى بر نظام بين المللى بكاهد.
اوج گيرى اسلام احيا طلب از اواخر دهه 1970 به بعد
انقلاب اسلامى ايران (79-1978). انقلابيون مسلمان از انحطاط و فساد غرب سخن مى
گفتند و آمريكا را (شيطان بزرگ ) خطاب مى كردند. دانشجويان ايرانى در نوامبر
1979 وارد سفارتخانه آمريكا در تهران شدند و كاركنان آن را به گروگان گرفتند.
اين انقلاب در سرتاسر خاورميانه طنين انداز شد و در نهايت به جنگ عراق و ايران منجر
شد.
تصرف مسجدالحرام در مكه به سال 1400 ه -ق توسط العتيبه (يكى از متحجرين اسلامى
)، كه اين واقعه منجر به كشته شدن صدها تن در فاصله ماههاى نوامبر تا دسامبر 1979
گرديد.
انورالسادات ، رئيس جمهور وقت مصر، در 16 اكتبر 1981 در يك مراسم عمومى به دست
عناصر بنيادگراى اسلامى در ارتش اين كشور به
قتل رسيد.
گسترش احيا طلبى شيعى در لبنان پس از تهاجم رژيم صهيونيستى به جنوب اين
كشور در سال 1982. سازمانهاى (امل ) و (حزب الله ) جهاد مقدس را عليه رژيم
صهيونيستى و غرب آغاز كردند كه از جمله اقداماتشان مى توان به بمب گذارى در
پادگان تفنگداران آمريكايى مقيم بيروت در
سال 1983؛ ربودن يك فروند هواپيماى مسافربرى (TWA) در
سال 1985 و به گروگان گرفتن غربيان در بيروت اشاره كرد.
بمب گذارى و انفجار يك فروند هواپيماى مسافربرى (Am-Pan) بر فراز
لاكروبى اسكاتلند در دسامبر 1988.
پيدايش جنجالهاى بسيار بر سر كتاب (آيات شيطانى ) نوشته سلمان رشدى .
انتشار اين كتاب كه به عقيده مسلمانان جهان اهانت به مقدسات اسلامى بود، احساسات
مسلمين را جريحه دار كرد؛ آيت الله خمينى نيز با صدور فتوايى در ايران ، اين نويسنده
را به مرگ محكوم كرد. همچنين يك ميليون دلار جايزه براى به هلاكت رساندن رشدى تعيين
شد. در همين رابطه تظاهرات ضد آمريكايى در 12 فوريه 1989 در پاكستان به راه
افتاد.
آغاز جنگهاى داخلى الجزاير. اين جنگهاى خونين داخلى هنگامى آغاز شد كه على رغم
پيروزى جبهه نجات اسلامى در انتخابات عمومى دسامبر 1991 ارتش ، حق مسلم اين جبهه
را غصب كرد و مانع از به قدرت رسيدن اسلام گرايان در اين كشور شد. بدين سبب
اقدامات تروريستى بر ضد دولت فرانسه شد.
با آغاز انتفاضه در سال 1987 (حماس ) يا (حركت مقاومت اسلامى )
تشكيل شد. سازمانهاى (حماس ) و جهاد اسلامى بر شدت اعتراضات و مخالفتهاى ملت
فلسطين عليه رژيم صهيونيستى افزودند.
پيدايش بنيادگرايى اسلامى در افغانستان . پس از پايان يافتن جهاد عليه
اشغال گران شوروى سابق و نيروهاى تحت الحمايه آن ، اسلام گرايان مبارزى كه
خواهان برقرارى اسلام بودند، با نيروهاى محافظه كار اسلامى وارد جنگ داخلى شدند.
به تدريج طلاب مدارس علميه ، ارتشى به نام ارتش طالبان
تشكيل داده ، بخش عمده افغانستان را به تصرف خود در آورند. گروهى تندروى اسلامى
در بوسنى (حدود 4000 نفر در سال 1993)، براى كسب
استقلال از دولت صربستان و تشكيل كشور مستقل بوسنى جنگهايى را عليه نيروهاى
صرب آغاز كردند.
پس از اعلام استقلال جمهورى چچن از كشور روسيه ، رزمندگان مسلمان با حمايت جهان
اسلام ، درگير نبردهاى خونين و طولانى با قواى ارتش روسيه شدند.
طرفداران اسلام سلفى و بنيادگرا، چالشهايى را براى حكومت عربستان سعودى ،
كشورهاى حوزه خليج فارس ، مصر، اردن ، عراق و تمامى كشورهاى آفريقاى شمالى
پديد آورند. اقدامات تروريستى عليه اهداف و منابع غرب در اين كشورها، نگرانيهاى
كشورهاى غربى را تاييد كرد.
نكات اصلى
ساموئل هانتينگتن در نظريه خود به نام (برخورد تمدنها) درباره تهديد نيروى
اسلامى ، بى شك اغراق كرده است .
جنبشهاى اسلامى در درون حصار كشورها محصور مانده اند. شكافى عميق ميان گروههاى
مختلف احيا طلب از جمله سازمانهاى (اخوان المسلمين ) كه اغلب اعتقاد به اصلاح
تدريجى سياسى و اجتماعى دارند و برخى ديگر از گروههاى احيا طلب كه در پى
اقدامات خشونت آميز در قالب محافل مخفى هستند، بر سر نحوه رسيدن به اهداف عاليه
اسلامى پديدار شده است .
در نظام بين الملل معاصر، كشورهاى اسلامى هر يك ابتدا به منافع ملى - كشورى خويش
مى انديشند و همين امر باعث شده است تا اين كشورها سياستها و
آمال اسلامى خويش را تعديل بخشند.
نتيجه گيرى
اسلام سياسى ، نيرويى است كه از دهه 1970 خيزشى دوباره يافته است ، اين همان
نيرويى است كه آشكارا مبين تقابل فرهنگى با غرب است .نيروى بنيادين نهفته در فرهنگ
اسلامى و اين حقيقت كه اسلام كاملا (غير غربى ) و غرب ستيز است ، غربيان را بيمناك
ساخت و در انديشه فرو برد كه آيا ممكن است نوعى
تقابل فرهنگى عمده اسلام و غرب ظهور يابد ؟ گرچه رفته رفته از ميزان فوران
آتشفشان انقلاب اسلامى ايران كاسته شده است ، اما اين انقلاب ، غربيان را مبهوت و
(نگران ) خود نموده است . غرب همچنين از رشد اسلام در ميان توده هاى مردمى در
الجزاير، مصر و عربستان سعودى وحشت دارد، زيرا معتقد است كه رخداد هر گونه انقلاب
اسلامى در هر يك از اين كشورها، شكاف فرهنگى ميان اسلام و غرب را عميق تر خواهد ساخت
و از اين رو، حياتى ترين منافع غرب در معرض تهديد و مخاطره قرار خواهند گرفت .
اين
استدلال كه تمدن اسلامى بيش از پيش تمدن غربى را تهديد خواهد كرد، بسيار
مشكل آفرين است . اسلام مانند اتحاد جماهير شوروى سابق در دوران جنگ سرد، چالشى
نظامى - سياسى براى بقاى غرب نيست . اسلام به صورت موضعى چالشهايى را براى
هژمونى غرب بر نظام بين الملل پديد آورد، اما به
دليل وجود قرائت هاى مختلف از آن و تعدد كشورهاى اسلامى كه هر يك به منافع خود مى
انديشد، از نيروى بالقوه اى كه در تمدن اسلامى وجود داشته كاسته شده است . روند در
حال رشد جهانگرايى ممكن است كه به جدايى هر چه بيشتر نخبگان سكولار كشورهاى
اسلامى از توده مردم و از اين رو تشويق و تحريك حركتهاى احياطلبانه اسلامى غير
متحمل مى نمايد. پايان سخن اينكه ، حتى پيدايش وحدت رويه در ميان كشورهاى اسلامى
بعيد به نظر مى رسد به اتحاد اين كشورها و
تشكيل پيكره اى منسجم .
پرسشها
1- فرهنگ چيست و شناخت آن چه تاثيرى بر شناخت ساختارهاى روابط بين
الملل دارد؟
2- از ديدگاه فرهنگى ، واژه (بيگانه ) چگونه توصيف مى شود؟
3- چرا ساموئل هانتينگتن معتقد بود كه پس از پايان جنگ سرد، برخورد تمدن ها،
جايگزين جنگهاى سياسى - ايدئولوژيك خواهد شد؟
4- واكنش ملل خاورميانه در قرن بيستم در قبال سلطه جوييهاى غرب چه بود؟
5- حركتهاى احياطلبانه اسلامى كه از دهه 1970 رخ نمودند، بر چه پايه هاى اعتقادى
استوار بود؟
6- فرهنگ غرب چه چالشهايى را براى فرهنگ اسلامى پديد آورده و پديد خواهد آورد؟
7- اختلاف عمده اى كه ميان گروههاى مختلف احيا طلب اسلامى ظاهر گشت چه بود؟
8- آيا اسلام يك تمدن و يك نيروى سياسى بارز و متحد است ؟
9- با توجه به انقلاب اسلامى ايران ، بيان كنيد كه اگر اسلام در قالب نظام حكومتى
درآيد چه آينده اى فراروى آن خواهد بود؟
10- تهديدات اسلام عليه غرب و غرب عليه اسلام را تا چه حد جدى و خطر آفرين
تصور مى كنيد؟
|