آثار مشترك قرآن علمى و عينى
برهان اشتراك قرآن علمى و قرآن عينى در آثار - چنان كه گذشت - اين است كه انسان
كامل در حقيقت ، وجود بيرونى قرآن است . پس قرآن عينى همه ى آثار قرآن علمى را دارد و
پيش از اين توضيح مختصرى گذشت و در آينده نيز قسمت ديگرى از آن خواهد آمد.
1. مظهر خداى بى همتا
يكى از آثار مشترك قرآن علمى و عينى آن است كه قرآن علمى مظهرى علمى براى خداوند
بى همتاست ؛ ليس كمثله شى ء. (56) بنابراين ، چيزى همتاى قرآن نيست و
همانند سازى آن شدنى نيست ؛ حتى اگر همه ى آدميان و جنيان جمع گرديده ، همديگر را در
اين كار يارى كنند، باز هم از چنين علمى ناتوانند.
افزون بر آن ، عقل هاى انسان ها را به كنه قرآن راهى نيست . اين مطلب را نيز بارها قرآن
حكيم در شاءن خود بيان كرده است . همچنين است قرآن عينى و انسان
كامل معصوم كه مظهر عينى خداوند بى مانند است و در ملك خود شريكى و در خلق خود
شبيهى ندارد. بدين جهت كسى در اين امر مهم با معصوم شريك نيست و در حوزه ى موجودات
امكانى هيچ يك از آدميان ، همتاى او نيست .
حضرت رضا عليه السلام در اين زمينه مى فرمايد: امام يگانه ى روزگار خويش است ،
كسى با او نزديك و هيچ دانشمندى همسان او نيست ،
بديل و مانندى ندارد، كانون همه ى فضائل است ، بدون آن كه وى در صدد كسب آن ها
باشد، بلكه اين مهم تفضلى از سوى خداوند فضيلت بخش و وهاب است .
اگر كسى همتاى امام نيست ، پس چه كسى به شناخت امام مى رسد يا اختيار گزينش او را
دارد؟ هرگز چنين چيزى شدنى نيست ، در حالى كه از بيان وصفى از اوصاف امام يا
فضيلتى از فضائل او عقل ها به بيراهه مى روند، حلم ها گم گشته ، مغزها حيران و چشم
ها خسته و وا مانده مى شوند و بزرگان اظهار كوچكى مى كنند و حكيمان سرگردان مى
شوند و حس كوتاهى به بردباران دست مى دهد و خطيبان در بند مى آيند و هوشمندان ،
نادان و شاعران به لكنت زبان گرفتار مى شوند و اديبان عاجز و بليغان ناتوان مى
گردند، در حالى كه به عجز و ناتوانى خود اعتراف مى كنند.
چگونه تمام حقيقت امام وصف يا كنه او ستوده شود يا چيزى از امر او فهميده شود يا كسى
در جايگاه او قرار گيرد و چون او جامعه را از هدايت سرشار سازد؟ هرگز، امام مانند ستاره
، دور از دسترس افراد و وصف ستايش گران است . پس چگونه انتخاب او در دست مردم مى
تواند باشد؟ عقل ها چگونه به حقيقت او راه دارند؟ كجا مانند اين حقيقت يافت مى شود؟
الامام واحد دهره ، لا يدانيه اءحد، و لا يعادله عالم ، و لا يوجد منه
بدل و لا له مثل و لا نظير، مخصوص بالفضل كله من غير طلب منه له و لا اكتساب ،
بل اختصاص من المفضل الوهاب .
فمن ذا الذى يبلغ معرفة الامام اءو يمكنه اختياره ، هيهات هيهات ، ضلت
العقول و تاهت الحلوم و حارت الاءلباب و خسئت العيون و تصاغرت العظماء و تحيرت
الحكماء و تقاصرت الحلماء و حصرت الخطباء و جهلت الاءلباء و كلت الشعراء و عجزت
الاءدباء و عييت البلغاء عن وصف شاءنه اءو فضائله و اءفرت بالعجز و التقصير؛
و كيف يوصف بكله اءو ينعت بكنهه اءو يفهم شى ء من اءمره ، اءو يوجد من يقوم مقامه و يغنى
غناه ، لا كيف و اءنى ؟ و هو بحيث النجم من اءيدى المتناولين و وصف الواصفين ، فاءين
الاختيار من هذا؟ و اءين العقول عن هذا؟ و اءين يوجد
مثل هذا؟ . (57)
پيوند امامت و ولايت
بر پايه ى اين بيان جامع و كامل حضرت ، همه ى انسان ها از شناخت كنه انسان
كامل معصوم عليه السلام عاجزند و در نتيجه از گزينش و انتصاب و انتخاب و
توكل او - به گونه اى كه امامت از طريق وكالت باشد، نه ولايت - ناتوانند، بلكه امام
معصوم عليه السلام چونان ستاره اى بلند مرتبه است كه دست ها را به آن راهى نيست ،
چه رسد به اين كه او را برگزينند و مانند چراغى فروزان پيش روى مردم قرار دهند؛
بلكه اين خداوند سبحان است كه شخصا امام معصوم را چون مشعلى نورانى پيش روى مردم
مى نهد.
گفتنى است : اين مشخصات و اوصاف ميان دو قرآن ، علمى و عينى ، به عبارت ديگر، ميان
ثقلين ، مشترك است .
جهالت و انكار قرآن
يكى ديگر از آثار مشترك قرآن علمى و عينى اين است كه منشاء انكار قرآن علمى و
رويگردانى از آن و مقابله ى با آن ، جاهليت محض و از ساحت
عقل و عدل دور بودن است ؛ اءفحكم الجاهلية يبغون و من اءحسن من الله حكما لقوم
يوقنون (58) و اذ جعل الذين كفروا فى قلوبهم الحمية حمية الجاهلية
فاءنزل الله سكينته على رسوله و على المؤ منين و اءلزمهم كلمة التقوى و كانوا اءحق بها
و اءهلها و كان الله بكل شى ء عليما . (59) زيرا
عقل آن نيرويى است كه به او، خداوند رحمان عبادت شود و بهشت به چنگ آيد. پس آن چه
وسيله ى پرستش خداوند نشود، هرگز عقل نيست ، بلكه سفاهت و نادانى است ؛ و من يرغب
عن ملة ابراهيم الا من سفه نفسه . (60)
بنابراين ، حيات بى رشد عقلانى ، جهالت و پستى است ؛ هر چند صاحبان اين حيات داراى
صنعت پيشرفته باشند، چنان كه اين عيب بزرگ ، در ملت هاى پيشرفته ى صنعتى و
داراى حكومت هاى ستمگر و طغيانگر يا ديگر مردمان پيرو ممالك پيشرفته به چشم مى
خورد و آنان روز قيامت چنين مى گويند: انا اءطعنا سادتنا و كبراءنا فاءضلونا السبيلا
. (61)
پس ، منكر قرآن و رويگردان از آن و پرخاشگران ، نادان و بى خرد، و زندگانى او
جاهليت ، و قلبش كانون تعصب باطل جاهلى است و مجالسى براى
نزول آرامش و طماءنينه در آن نيست ، چنان كه با وجود طغيان جايى براى تقوا نمى ماند.
چون تقوا عبوديت كامل و فروتنى در پيشگاه خداوند سبحان است ، در حالى كه طغيان همان
ربوبيت باطل ، سركشى و استكبار در برابر خداوند متعالى است .
در روايت پيشين از حضرت رضا عليه السلام از جدشان حضرت على عليه السلام اين معنا
گذشت :... آيا معناى استكبار را مى دانيد؟ استكبار ترك طاعت كسى است كه به اطاعتش امر،
و تكبر ورزيدن نسبت به كسى است كه به پيروى از او دعوت شده اند؛ اءفتدرون
الاستكبار ما هو؟ هو ترك الطاعة لمن اءمروا بطاعته و الترفع على من ندبوا الى متابعته
. (62)
بنابراين ، زندگى منكر قرآن علمى و عينى و روى گردان از آن دو، جاهليت محض است .
محمد بن اسماعيل از حضرت رضا عليه السلام چنين
نقل مى كند: كسى كه بميرد و امامى نداشته باشد، به مرگ جاهلى مرده است ؛ من مات و
ليس به امام ، مات ميتة جاهلية . به ايشان گفتم : آيا هر كس بميرد و امامى نداشته
باشد، به مرگ جاهلى مرده است ؟
حضرت فرمودند: آرى ، واقفى ها يعنى كسانى كه اعتقاد به امامان دوازده گانه
ندارند كافرند و ناصبى ها كسانى كه به امامان معصوم عليه السلام ناسزا مى
گويند مشرك ؛
نعم و الواقف كافر و الناصب مشرك . (63)
تناسب مرگ و حيات انسان
با استفاده از اين بيان رضوى در مى يابيم كه چنين مرگى جاهلى است ؛ از آنجا كه مرگ
هر كسى با زندگى او تناسب دارد و مردن مردم چون زندگى آنان است . پس هنگامى كه
مرگ كسى جاهلى باشد، زندگى اش نيز جاهلانه خواهد بود كه با مرگ جاهلى پايان
پذيرفته است . چون زندگى عقلانى ، مرگ عقلانى را در پى دارد و هر كه از دنيا به
باغى از باغ هاى بهشت برود، قطعا عاقل است . زيرا پروردگارش را عبادت و بهشت را
كسب كرده است و هر كس چنين باشد، عاقل است . چون
عقل آن نيروى درونى است كه به واسطه اش خداوند رحمان عبادت شود و بهشت به جنگ
آيد.
آرى ، سبب مرگ جاهلى همان ظهور زندگى جاهلى است ، بايد زندگى او نيز حيات جاهلى
باشد. سرش آن است كه وجود قرآن علمى و عينى سبب پيدايش حيات پاكيزه ى عقلانى است
؛ يا اءيها الذين امنوا استجيبوالله و للرسول اذا دعاكم لما يحييكم (64) و
لينذر من كان حيا و يحق القول على الكافرين . (65)
عدم انفكاك قرآن عينى از قرآن علمى
قرآن عينى در هيچ صفتى از صفات كمال از قرآن علمى جدا نمى شود. زيرا خواسته و
دعوت قرآن عينى و علمى يكى است . از اين جهت ضمير
فعل دعا در آيه ى : ... لله و للرسول اذا دعاكم (66) به صورت مفرد آمده
است ، نه تثنيه . با آن كه فعل براى الله و
رسول بايد مثنى باشد. زيرا رسول كه از بارزترين مصاديق قرآن عينى است ،
مردم را به همان چيزى دعوت مى كند كه خداوند به آن فرا مى خواند.
از آنجا كه قرآن علمى و عينى نماياننده ى حيات طيبه ى عقلانى است ، پس هر كس يكى از
اين دو را از دست دهد، در حقيقت آن حيات را از دست داده است و چون مردگان جاهليت مى گردد؛
به گونه اى كه به سبب اعمال زمان جاهليت و اسلام كيفر مى بيند و چيزى از گناهان
گذشته و آينده اش بخشوده نمى شود.
اين مطلب از كلام حضرت امام رضا عليه السلام از پدرانشان عليهم السلام از امير المؤ
منين عليه السلام استفاده مى شود؛ رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم فرمودند: كسى
كه بميرد و امامى از فرزندان من نداشته باشد، به مرگ جاهلى مرده است و به رفتارهاى
عصر جاهليت و اسلام كيفر داده مى شود؛ قال
رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم : من مات و ليس له امام من ولدى ، مات ميتة الجاهلية
، يؤ خذ بما عمل فى الجاهلية و الاسلام . (67) زيرا چنين كسى نينديشيده ، توبه
نكرده ، اسلام نياورده است تا اعمال پيشين او را بپوشاند و خداوند نيز از گناهان گذشته
ى او در گذرد؛ بلكه هنگامى كه از قبرها بيرون آيند، اين جاهلان از گناهان آينده ى و
گذشته ى خود آگاه مى شوند و يكى از بزرگ ترين گناهانش انكار امام عليه السلام
است .
مظهريت تامه ى اسم مهيمن
يكى از آثار مشترك قرآن علمى و عينى آن است كه هر دو مظهر تام اسم مهيمن
خداوند هستند. زيرا مهيمن يكى از اوصاف كمالى قرآن كريم است ؛ الملك
القدوس السلام المؤ من المهيمن (68) و و اءنزلنا اليك الكتاب بالحق مصدقا لما
بين يديه من الكتاب و مهيمنا عليه . (69)
هيمنه ى وجودى آن است كه مهيمن همه ى كمالاتى را كه در حوزه ى هيمنه و
سيطره و نفوذ او است ، دارا باشد. چنان كه خداوند سبحان ذاتا نسبت به همه ى موجودات
چنين است ؛ به گونه اى كه همه ى آن ها تحت سيطره و نفوذ اويند و قرآن كريم نيز بر
همه ى كتاب هاى آسمانى هيمنه و سيطره دارد.
قرآن ، افزون بر تصديق و تاءكيد ديگر كتاب هاى آسمانى ، مهيمن بر آن ها و محيط بر
معارف بلندى است كه در كتاب هاى ديگر نيامده است ، به گونه اى كه انسان
متكامل ، به وسيله ى علم به مرتبه اى وجودى نمى رسد، مگر اين كه قرآن آن مرتبه را در
بر دارد و اگر قرآن از جهت آن مرتبه ى وجودى ناقص باشد، پايان بخش كتب آسمانى
و هرگز جاودانه نخواهد شد. چون طبق اين فرض ، يك مقام وجودى مى ماند كه قرآن از آن
مقام تهى است و بدين جهت قدرت به آن را ندارد. پس ناچار بايد كتاب ديگرى بيايد كه
حاوى آن مرتبه باشد، ولى با فرض پايان يافتن كتاب هاى آسمانى با قرآن ، آمدن
كتاب ديگرى شدنى نيست .
احاطه ى بعضى از اسماى حسنا بر بعض ديگر
از آن جهت كه قرآن بر كتب ديگر مهيمن است ، پس قرآن علمى مظهر تام خداوند سبحان است
، چنانكه اسم مهيمن نيز بر ساير اسامى جزئى احاطه دارد. زيرا بعضى از
اسماى حسنا بر بعضى ديگر محيط است ، تا آنجا كه به مادر اسما كه به همه ى اسما
احاطه دارد ام الاسماء، يعنى اسم الله برسد؛ هر چند بر پايه ى
احتمال بعضى از اصحاب معرفت اسم الرحمن هم ام الاءسماء مى
تواند باشد؛
قل ادعوا الله اءو الرحمن اءيا ما تدعوا فله الاءسماء الحسنى . (70)
هر يك از اين دو اسم - الله و الرحمن - بر ساير اسماى جزئى احاطه دارند، گر چه در
ميان ساير اسماى نيز بعضى نسبت به بعض ديگر كليت و احاطه دارند. شايد بدين جهت
فاضل هندى رحمه الله در مقدمه ى كشف اللثام گفته است : محققان بر آنند كه
الرحمن نيز مانند الله اسم ذات خداوند است و لفظ
الرحمن در بسم الله الرحمن الرحيم ،
بدل از الله است . از اين رو الرحمن پيش از
الرحيم آمده است . زيرا الرحيم صفت است و چون در موصوف و
صفت ، اسم بر صفت تقدم دارد پس بدين سان روشن شد كه سبب تقديم
الرحمن كه از نظر مفهومى رساتر از الرحيم است ، بر چه
اصلى استوار است . (71)
بعضى از محققان پس از اسم جامع خواندن الرحمن مانند الله ،
چنين مى گويد: درست است كه از جهتى اسم الرحمن مانند الله
جامع است ، اما چون اسم الرحمن در حيطه ى اسم الله است ،
بايد ميان آن دو، نوعى دوگانگى رتبه اى باشد، وگرنه الرحمن در
بسم الله الرحمن الرحيم پيرو اسم الله نيست .
(72)
در هر صورت ، اسم المهيمن نسبت به چند اسم تحت سيطره اش احاطه ى
وجودى دارد و قرآن علمى نيز كه مظهر اين اسم است ، نسبت به ساير كتاب هاى آسمانى و
بدون ترديد غير آسمانى احاطه ى علمى دارد. قرآن عينى نيز از جهت هيمنه بر ساير كتب
عينى ، معادل قرآن علمى است ؛ مانند سيطره ى پيامبر خاتم و امامان معصوم عليهم السلام
بر پيامبران گذشته و اوصياى آنان .
از اين رو حضرت رضا عليه السلام فرمودند: اى نوفلى ، دوست دارى بدانى ماءمون چه
وقت پشيمان مى شود؟ يا نوفلى ، تحب اءن تعلم متى يندم الماءمون ؟ گفتم : آرى .
براى اهل انجيل از انجيلشان و براى اهل زبور از زبورشان و براى صائبان با زبان
عبرانى و براى هرابذه دانشمندان هند يا مجوسيان با زبان فارسى و براى
روميان با زبان رومى و با هر كسى با زبان خود او گفت و گو مى كنم ؛ هنگامى كه هر
يك از آن ها ساكت و برهانشان باطل شد و سخن خود را رها كرد و به گفته ى من گرويد،
به حول و قوه ى خداى بزرگ ، ماءمون در مى يابد مقامى كه در آن جاى گرفته است ،
برازنده ى او نيست ، آنگاه پشيمان مى شود؛ اذا سمع احتجاجى على
اءهل التوراة بتوراتهم و على اءهل الانجيل بانجيلهم و على
اءهل الزبور بزبورهم و على الصابئين بعبرانيتهم و على الهرابذه بفارسيتهم و على
اءهل الروم بروميتهم و على اءصحاب المقالات بلغاتهم ؛ فاذا قطعت
كل صنف و دحضت حجته و ترك مقالته و رجع الى قولى ، علم الماءمون اءن الموضع الذى
بسبيله ، ليس هو بمستحق له ، فعند ذلك تكون الندامة منه ، و لا
حول و لا قوة الا بالله العلى العظيم . (73)
شيوه هاى دعوت قرآن عينى و علمى
يكى از مؤ يدهاى هيمنه و سيطره ى پيامبر خاتم و امامان معصوم عليهم السلام نسبت به
پيامبران و اوصياى پيشين ، اقتداى انبيا در شب معراج در مسجد الاقصى به
رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم و نيز اقتداى ساير اوليا به حضرت بقية الله
- ارواحنا فداه - هنگام ظهور ايشان است . مطلب گواه بر آن است كه رتبه ى قرآن و كتاب
عينى همطراز رتبه ى قرآن و كتاب علمى است ، پس همان گونه كه قرآن علمى و عينى در
اصل وجود همتاى يكديگرند و از هم جدا نمى شوند، در مراتب گوناگون وجودى خود نيز
همتاى يكديگر و تفكيك ناپذيرند.
بنابراين ، اگر از طريق دلالت مطابقه يكى از انواع سه گانه ى دلالت است كه در
منطق از آن بحث مى شود صفت كمالى براى يكى از آن دو ثابت شد، از طريق التزام
، به ثبوت آن صفت براى ديگرى بايد حكم كرد؛ مثلا هنگامى كه ثابت شد قرآن علمى
به اشكال گوناگونى چون حكمت و موعظه ى نيكو و
جدال احسن مردم را به سوى خداوند فرا مى خواند، ثابت مى شود كه قرآن عينى نيز از
چنين شيوه هايى بهره مى گيرد و همان گونه كه قرآن علمى درست ترين راه را به انسان
مى نماياند، قرآن عينى و امام معصوم عليه السلام نيز انسان را به طريقه ى برتر كه
پايدارترين راه ها و دستگيره ى با دوام كه محكم ترين دستگيره هاست ، هدايت مى كند.
اين مطلب از كلام حضرت رضا عليه السلام استفاده مى شود: به يقين امامت ، زمام دين و
نظام مسلمين و صلاح دنيا و عزت مؤ منان است . امامت ، اساس اسلام بالنده و شاخه ى بلند
آن است ... . امام حلال خدا را حلال و حرام او را حرام مى داند و حدود الاهى را عملى مى سازد و
از دين خدا دفاع مى كند و مردم را با حكمت و موعظه ى نيكو و حجت رسا، سوى خداوند فرا
مى خواند؛ ان الامامة زمام الدين و نظام المسلمين و صلاح الدنيا و عز المؤ منين ، ان الامامة
اءس الاسلام النامى و فرعه السامى ... .الامام
يحل حلال الله و يحرم حرام الله و يقيم حدود الله و يذب عن دين الله يدعو الى
سبيل ربه بالحكمة و الموعظة الحسنة و الحجة البالغة . (74)
تفسير امانت عرضه شده بر آسمان ها و زمين و كوه ها
از آنجا كه حقيقت قرآن عينى و انسان كامل معصوم عليه السلام همان حقيقت قرآن علمى است ،
بدون آن كه ميان آن دو جدايى و انفكاك باشد، امانتى كه بر آسمان ها و زمين و كوه ها
عرضه گرديد، (75) و آنان از تحمل آن خوددارى كرده ، هراسناك شدند، اين امانت
گاهى به ولايت و گاهى به قرآن تفسير مى شود.
در شاءن قرآن علمى آمده است لو اءنزلنا هذا القران على
جبل لراءيته خاشعا متصدعا من خشية الله . (76) همچنين امام على عليه السلام هنگامى
دريافت خبر ارتحال سهل بن حنيف انصارى فرمود: اگر كوهى مرا دوست بدارد، آشفته و
پريشان مى گردد؛ لو اءحبنى جبل لتهافت ؛ (77) يعنى كوه توانايى
حمل قرآن علمى را ندارد، چنان كه قدرت تحمل ولايت قرآن عينى را نيز ندارد.
رواياتى از اين دست بسيار است كه انسان كامل معصوم عليه السلام و قرآن عينى است ،
همان گونه كه قرآن ، امام علمى است . از اين رو هر يك ، مردم را به همتاى خود فرا مى
خواند؛ يعنى قرآن به پذيرش امامت و امام و پيروى از او دعوت مى كند؛ اءطيعوا
الله و اءطيعوا الرسول و اءولى الاءمر منكم (78) و و ما اتيكم
الرسول فخذو و ما نهيكم عنه فانتهوا (79) و انما وليكم الله وليكم الله و
رسوله و الذين امنوا الذين يقيمون الصلوة و يؤ تون الزكوة و هم راكعون .
(80)
امام نيز مردم را به سوى قرآن فرا مى خواند. حضرت رضا عليه السلام مى فرمايد:
هدايت را در غير قرآن جست و جو نكنيد كه در اين صورت گمراه خواهيد شد؛ لا تطلبوا
الهدى فى غيره فتضلوا. (81)
محكم و متشابه در قرآن علمى و عينى
از آنجا كه امام عليه السلام قرآن مجسم ممثل است . در كلمات ايشان محكم و متشابه
يافت مى شود. حضرت رضا عليه السلام مى فرمايد: كسى كه متشابه قرآن را به محكم
آن باز گرداند، به راه مستقيم هدايت گشته است ؛ من رد متشابه القرآن الى المحكمه ،
هدى الى صراط مستقيم .
سپس مى افزايد: در خبرهاى ما نيز متشابهات و محكماتى هست ، مانند متشابهات و محكمات
قرآن ؛ پس شما متشابهات آن را به محكمات آن اخبار برگردانيد و بدون توجه به
محكمات ، از متشابهات پيروى نكنيد. زيرا در اين صورت گمراه خواهيد شد؛ ان فى
اءخبارنا متشابها كمتشابه القرآن و محكما كمحكم القرآن ، فردوا متشابهها الى محكمها و لا
تتبعوا متشابهها دون محكمها فتضلوا . (82)
همچنين محكمات همان ام الكتاب هستند و متشابهات از آنان تغذيه مى شوند و
رشد مى كنند و از حد تشابه بيرون مى روند و سرانجام در حوزه ى محكمات در مى آيند.
با توجه به اين دو حيثيت ، بر كسى كه در قرآن و حديث مى انديشد، واجب است كه محكمات
و متشابهات قرآن و حديث را بشناسد تا در پرتو محكمات به چگونگى رفع تشابه
آشنا گردد.
قرآن علمى و عينى نور الاهى
يكى از آثار مشترك قرآن علمى و عينى آن است كه هر يك از آن ها نورى است كه از سوى
خداوند به عالم طبيعت نازل گرديده است ؛ هيچ تاريكى در پديد آمدن آن نور و نيز در
دوام آن راه ندارد و در هيچ مرتبه اى از مراتب نزولش تاريك نشده است . از اين رو
جهل و ابهام و گمراهى و غفلت و نسيان و... كه با نورانيت قرآن علمى و عينى ناسازگار
است ، در هيچ درجه اى از درجات اين دو، راه ندارد.
قرآن علمى نور الاهى است يا اءيها الناس قد جاءكم برهان من ربكم و اءنزلنا اليكم
نورا مبينا . (83) پس آن چه از جانب خداوند
نازل گرديده است ، برهان و دليل روشنى است كه ابهام و پوشيدگى ندارد، نورى است
كه به هيچ وجه تاريكى در آن راه ندارد و در هيچ مرتبه اى از مراتب نزولش مجالى
براى خفا و ظلمت نيست .
فى صحف مكرمة * مرفوعة مطهرة * باءيدى سفرة * كرام بررة . (84) پس قرآن
علمى در كليه ى مراتب نزولش از هر گونه كاستى برتر و كريم تر و از هر رجس و
پليدى پاك ، و از هر رجز و آلودگى پيراسته است ... .
قرآن عينى و انسان كامل معصوم عليه السلام نيز چنين است ؛ به استناد فرموده ى حضرت
رضا عليه السلام در مجلس فقها و متكلمان فرقه هاى مختلف ، در پاسخ به پرسش
بعضى كه پرسيدند: چگونه سخن مدعى امامت را مى توان صحيح دانست از كجا بفهميم
كه مدعى امامت صادق است ؟ حضرت فرمودند: از طريق نص و نشانه ؛ بالنص و
الدليل .
آنان پرسيدند: پس نشانه ى امام چيست ؟ حضرت فرمود: در علم و استجابت دعا؛ فى العلم
و استجابة الدعوة . آنان پرسيدند: شما چگونه از وقايع خبر مى دهيد؟ حضرت فرمود:
به واسطه ى عهدى كه از رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم به ما سپرده شده است
؛
ذلك بعهد معهود الينا من رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم .
آنان پرسيدند: چگونه از آن چه در سينه هاى مردم است ، خبر مى دهيد؟ حضرت فرمودند:
آيا اين سخن رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم را نشنيده ايد: از فراست مؤ من
بپرهيزيد چون بينايى او در پرتو نور خداوندى است ؛ اءما بلغك
قول الرسول صلى الله عليه و آله و سلم : اتقوا فراسة المؤ من فانه ينظر بنور الله
؟ گفتند: آرى شنيده ايم .
حضرت فرمودند: هيچ مؤ منى نيست مگر اين كه به اندازه ى ايمان و بصيرت و علمش ، به
سبب نور خداوند، داراى فراست و هشيارى است و خداوند آن چه را همه ى مؤ منان دارند، در
امامان جمع كرده است . خداى بزرگ در كتاب محكم خويش مى فرمايد: ان فى ذلك لايات
للمتوسمين . (85)
نخستين انسان داراى فراست ، رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم و پس از ايشان امير
المؤ منين عليه السلام سپس حسن و حسين و امامانى از فرزندان حين عليه السلام تا روز
قيامت ؛ و ما من مؤ من الا و له فراسة بنور الله على قدر ايمانه و مبلغ استبصاره و علمه ،
و قد جمع الله للاءئمة منا، ما فرقه فى جميع المؤ منين و
قال عز و جل فى محكم كتابه : ان فى ذلك ...
فاءول المتوسمين رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم ، ثم اءمير المؤ منين عليه
السلام من بعده ، ثم الحسن و الحسين و الاءئمة من ولد الحسين عليه السلام الى يوم القيامة
.
در اين هنگام ماءمون به ايشان نگاه كرد و گفت : اى ابا الحسن ! از آن چه خداوند براى
شما اهل بيت قرار داده است ، بيش تر براى ما سخن بگو. حضرت رضا عليه السلام
فرمود: خداوند والا بر روح مقدس و پاكش كه از نوع فرشتگان نبوده ، تا كنون با كسى
جز رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم نيز همراه نبوده است ، به ما توانايى و نيرو
مى بخشد والا چون ستونى از نور است ؛ ان الله عز و
جل قد اءيدنا بروح منه مقدسة مطهرة ليست بملك لم تكن مع اءحد ممن مضى الا مع
رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم و هى مع الاءئمة منا تسددهم و توفقهم و هو عمود
من نور بيننا و بين الله عز و جل . (86)
امامت در پرتو ستونى استوار از نور فروزنده اى قرار دارد كه از سوى خداوند سبحان
به عالم طبيعى فرود مى آيد كه امام عليه السلام با وجود عنصرى طبيعى خود در
آن زندگى مى كند. بنابراين ، آن چه از سوى خداوند ظهور يافته از او صادر مى شود و
در قوس نزولى به عالم طبيعت فرود مى آيد، امام عليه السلام از آن آگاه است و نيز هر
اعتقاد صائب و كلمه ى طيب و عمل صالح كه سوى خداوند فرا مى رود، مشهود امام عليه
السلام است .
ستون نورى همان وصف كمالى وجودى است كه از شائبه ى ماده و از حجاب و ناپيدايى
پيراسته است . امام عليه السلام داراى اين صفت وجودى است كه از بارگاه خداوند سبحان
تا عالم طبيعت در سير نزولى و از عالم طبيعت تا پيشگاه خداى متعالى در سير صعودى ،
امتداد دارد. از اين جهت چيزى در آسمان و زمين بر امام پوشيده نيست و همه ى اين ها در حوزه
ى عالم امكانى و به اذن خداوندى است كه ليس كمثله شى ء. (87)
استفاضه ى هر امامى از امام پيشين
با نگاه در سلسله ى نظام فاعلى و نظام غايى در مى يابيم كه حلقه هاى نظام فاعلى در
قوس نزول و نيز حلقه هاى نظام غايى در قوس صعود، پشت سر يكديگر هستند؛ به
گونه اى كه بعضى بالاى ديگرى است . حلقه ى پسين از حلقه ى پيشين خود فيض مى
گيرد و حلقه ى پيشين بر حلقه ى پسين فيض مى رساند. بنابراين ، جاى شگفتى نيست
كه بعضى از مراتب وجود امام عليه السلام به بعضى ديگر نيازمند باشد، چنان كه
ستون نورى نيز چنين است .
پس ، اگر امام عليه السلام با وجود عنصرى خويش از امرى آگاهى نداشته باشد، از
باطن وجود خود در خصوص آن امر بهره مى برد، همان گونه كه در غير امام عليه السلام
از مجردات نيز چنين است . امام عليه السلام در وجود عنصرى خلاصه نمى شود تا
جهل در اين مرتبه سبب جهل مطلق ايشان گردد. زيرا ستون نورى نيز چنين است و گر چه
امام در تمامى مراتب وجودى خويش نور است ، اما از شائبه ى
جهل نيز خالى نيست . چون مراتب نازله ى امام نسبت به مراتب عاليه
جاهل است ؛ هر چند اين حقيقت نورانى معصوم ، از خطا و
جهل و غيبت و... در امان است .
آن تسديد و توفيق و مصونيت به گونه ى حال نيست كه گاهى نابود شود و گاهى باز
گردد، بلكه چونان ملكه و هميشه براى او حاضر است . از اين رو ميان امام عليه السلام و
خداوند سبحان حجابى نيست . زيرا ميان آن ستون نورى منور آن ، خداوند سبحان ، پرده اى
نيست .
بنابراين ، ميان امام عليه السلام و عالم بيرون نيز حجابى نيست . چون هر چيزى براى
آن ستون نورى آشكار است و به اذن خداوند هر چيزى به سبب آن ستون نورى براى
ايشان روشن مى شود و بدين سان غيب براى امام عليه السلام شهود مى گردد.
گواه اين مدعا سخن حضرت رضا عليه السلام به ابن هذاب است ؛ اگر تو را آگاه سازم
كه در اين چند روزه ، يكى از بستگان تو مى ميرد، آيا سخن مرا مى پذيرى ؟ ان اءنا
اءخبرتك اءنك ستبتلى فى هذه بذى رحم لك لكنت مصدقا لى ؟ ابن هذاب گفت : نه ! زيرا
تنها خداوند است كه از غيب خبر دارد.
حضرت فرمودند: آيا خداوند متعالى نفرموده است : عالم الغيب فلا يظهر على غيبه اءحدا
* الا من ارتضى من رسول . (88) بنابراين ،
رسول خدا كسى است كه خداوند آگاهى او از غيب را پسنديده است و ما نيز وارثان آنا
پيامبريم كه خداوند او را بر افعال غيبى گذشته و آينده ، تا روز قيامت ، آگاه كرده است
؛ اءوليس انه تعالى يقول : عالم الغيب ...،
فرسول الله عند الله مرتضى و نحن ورثة ذلك
الرسول الذى اءخلفه الله ما يشاء من غيبه ؛
فعل ما كان و ما يكون الى يوم القيامة . (89)
چگونگى آگاهى امام از غيب
تقسيم موجودات به غيب و شهادت يك تقسيم بندى نسبى است ، نه نفسى . زيرا موجودى
كه مجرد و از عالم طبيعت پنهان است ، براى خود و علت هاى عالى خودش مشهود است و معناى
عالم به غيب و شهادت بودن خدا، ارشاد به نفى هر گونه غيب براى اوست . چون علم همان
شهود است و شهود با غيب جمع نمى شود.
پس بدين معنا نيست كه غيبى هست و با وجود غيب بودنش براى خداوند سبحان معلوم است .
هر آن چه براى ما غيب است ، در پيشگاه خداوند شهود و علم است .
بنابراين ، اگر آن ستون نورى كه با خداوند عالم غيب و شهادت پيوند خورده است ،
همراه امام معصوم و سبب سداد و توفيق ايشان است ، پس امام نيز از غيب آگاه است ؛ اما نه
به شكل ذاتى و اصيل ، بلكه به گونه ى عرضى و تبعى ، و اين آگاهى هم فقط در
خصوص آن چيزى است كه از سوى خداوند در جهان آشكار مى گردد، نه آن غيب محضى كه
تاكنون ظهور نيافته است و هرگز ظاهر نخواهد شد و خداوند آن را فقط براى خود
برگزيده است . زيرا اين امر غيب محض از عالم است ، چنان كه از مورد بحث نيز
بيرون است .
حضرت رضا عليه السلام با اشاره به اين ستون نورى ، مى فرمايد: امامان دانشمندان ،
بردباران و راستگويان و نيكو دريافت كنندگان حقايق و سخن گفته شدگان هستند؛
الاءئمة علماء حلماء صادقون مفهمون محدثون . (90)
نيز مى فرمايد: ما ائمه ديدگانى داريم كه شبيه چشمان مردم نيست و نورى كه آنان است
كه شيطان را در آن بهره اى نيست ؛ لنا اءعين لا تشبه اءعين الناس ، و فيها نور ليس
للشيطان فيها نصيب . (91) مراد از چشم در اين جا چشم هايى نيست كه اجسام و رنگ ها
را مى بيند، بلكه چشمانى است كه در سينه ها جاى دارد و آيات الاهى و برتر از آن ها را
مى نگرد.
امير المؤ منين عليه السلام مى فرمايد: ديدگان ، خداوند را هرگز را فراموش نمى
بينند، اما قلب ها با نيروى حقيقت ايمان او را درك مى كنند؛ لا تدركه العيون بمشاهدة
العيان ، و لكن تدركه القلوب بحقائق الايمان . (92) تنها مؤ منان به حسب درجات
خود داراى چنين چشمانى هستند. زيرا ديگران نابينايانى هستند كه چيزى را نمى بينند؛
فانها با تعمى الاءبصار و لكن تعمى القلوب التى فى الصدور . (93)
قداست چشمان حق بين
راز پاكى اين ديدگان از پليدى شيطان ، اخلاص آن هاست . زيرا اين چشمان ، همان قلوب
شيفته و خاضع و خالص شده براى خداوند است و بر پايه ى اعتراف شيطان ، او از
اغواى مخلصان و گمراه كردن آنان و نيز چيره شدن بر ايشان ناتوان است ؛ به گونه
اى كه شرور و وسوسه ها و دسيسه ها و ريسمان ها و شريكان او توان دسترسى به مقام
آن ها را ندارند. چون برترين جايگاه شيطان ، تجرد خيالى و وهمى است و در تجرد عقلى
تام هيچ پايگاهى ندارد.
او از مراد مخلص آگاهى ندارد تا بتواند وى را بفريبد و در كار او دسيسه كند. بنده اى
كه خداوند او را براى خود خالص گردانيده است ، همه ى سرمايه ها و زينت هاى شيطانى
را رها مى كند و در نتيجه ، شيطان را در علم و
عمل او بهره اى نيست .
به كمك اين ستون نورى سداد آور و توفيق بخش است كه امام معصوم عليه السلام از
ايمان و نفاق پنهان در سينه ها آگاه مى شود. زيرا به واسطه ى آن نور، باطن چون ظاهر
براى او آشكار مى گردد، بدون آن كه حجابى در كار باشد.
از اين رو حضرت رضا عليه السلام در نامه اى براى بعضى از يارانش چنين نوشت :
هنگامى كه مردم را مى بينيم ، آن ها را با حقيقت ايمان يا حقيقت نفاق مى شناسيم ؛ اءنا
لنعرف الرجل اذا راءيناه بحقيقة الايمان و حقيقة النفاق . (94) زيرا براى كسى كه
از ستون نورى بر گرفته از خيمه گاه عالم طبيعت و پر كشيده تا عنان عالم غيب
برخوردار است ، قلب هاى بندگان مانند قلب هايشان هويداست ، بى آن كه حجابى
باشد.
شاهد گوياى مدعا، اين روايت حمزة بن عبدالمطلب بن عبدالله جعفى است :
نزد حضرت رضا عليه السلام رفتم در حالى كه كتاب يا كاغذى همراه داشتم و در آن از
امام صادق عليه السلام چنين نقل شده بود: دنيا براى صاحب اين امر امامت همچون
گردويى دو نيم شده تمثل يافته است ؛ اءن الدنيا مثلت لصاحب هذا الاءمر فى
مثل فلقة الجوزة . حضرت رضا عليه السلام فرمود: اى حمزه ، به خدا سوگند! اين
سخن حق است ، آن را بر روى پوستى بنويس ؛ يا حمزة ، ذا والله حق فانقلوه الى
اءديم . (95)
ناتوانى دنيا از فريب دادن امام عليه السلام
بر پايه ى اين حديث شريف دنيا نسبت به غير امام مانند گردوى نا شكافته است و غير
امام به باطن آن آگاه نيست ؛ در حالى كه نسبت به امام عليه السلام چون گردوى شكافته
شده است كه شكافنده ى دانه ها و هسته ها آن را دو نيم كرده است ، بدين سان از درون آن
آگاه است ؛ چنان كه از پوست و خطوط و نقش هاى ظاهر آن با خبر است . بنابراين ،
دنيايى كه مردم را گول مى زند، امام عليه السلام را نمى تواند فريب دهد.
افزون بر اين ، نكات زير از كلام نورانى حضرت استفاده مى شود: 1. همت و تلاش در
جهت ياد گيرى . 2. نگاشتن علم . 3. نگهدارى و ضبط مطالبى كه به امامت و علم امام عليه
السلام و احاطه ى علمى ايشان به كل دنيا و مخفى نبودن چيزى از دنيا از علم ايشان ، بر
مى گردد.
اين حديث يكى از احاديث نورانى و ممتاز در زمينه ى تشويق به علم آموزى و نوشتن حديث و
شناخت شاءن امام عليه السلام است . زيرا رويت ظهور دارد در اهتمام حضرت رضا عليه
السلام به نگهدارى حديث بر پوست ، تا از پارگى و كهنگى در امان باشد. زيرا چرم
محفوظ تر است نسبت به كاغذ، كه زودتر فاسد مى شود و كهنگى به سراغ آن مى آيد و
خاك آلود مى گردد و اثر مكتوب بر آن ، زودتر پاك مى شود.
بى نيازى امام از ذكر سند در نقل
گفتار
هنگامى كه روشن شد ميان امام معصوم عليه السلام و خداوند سبحان ستونى از نور است ،
پيام اين روايت امام باقر عليه السلام نيز آشكار مى شود: كسى كه ما
اهل بيت را دروغگو بخواند و بر ما دروغ ببندد، دروغگوترين افراد نسبت به خداوند و
رسول اوست . زيرا هنگام تكذيب ما يا دروغ بستن بر ما، در حقيقت خدا و رسولش را دروغگو
مى شمارد. چون ما از سوى خداوند بزرگ و رسول او سخن مى گوييم ؛ ما اءحد اءكذب
على الله و على رسوله ممن كذبنا اءهل البيت و كذب علينا؛ لاءنه اذا كذبنا اءو كذب علينا
فقد كذب الله و رسوله ؛ لاءنا انما نحدث عن الله تبارك و تعالى و عن رسوله .
(96)
بنابراين ، امام عليه السلام در نقل خبرى از
رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم به راوى و
ناقل نياز ندارد، بلكه خبر مرسل ايشان برتر از مسندات ديگران است . زيرا ميان امام و
پيامبر ارتباط نورى هست ، همچنين در نقل چيزى از خداى سبحان كه به تشريع و بيان
احكام عملى مربوط نمى شود، به روايت راوى يا
نقل حكايت كننده نيازمند نيست .
شاهد اين مدعا روايت شيخ مفيد رحمه الله از سالم بن ابى حفصه است : هنگامى كه امام
باقر عليه السلام وفات كرد، من به دوستانم گفتم : منتظر من باشيد تا به نزد جعفر
بن محمد عليه السلام روم و به ايشان تسليت بگويم . آنگاه خدمت ايشان رفته ، در
گذشت پدرش را تسليت گفتم و عرض كردم : انا لله و انا اليه راجعون ؛ به خدا
سوگند! كسى از دست رفته است كه وقتى مى گفت :
رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم فرمود، از واسطه ى ميان ايشان و
رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم پرسيده نمى شد، به خدا سوگند! مانند او
هرگز ديده نخواهد شد.
سالم مى گويد: ابا عبدالله عليه السلام لحظه اى ساكت ماند. سپس فرمود: خداوند والا
مى فرمايد: بعضى از بندگان من به اندازه ى نصف خرما صدقه مى دهد و من آن را براى
او فزونى مى دهم ، همان گونه كه يكى از شما بچه اسب خود را مى پروراند، تا آن جا
كه به اندازه ى كوه احد قرار مى دهم ؛ قال الله عز و
جل : ان من عبادى من يتصدق بشق تمرة ، فاءربيها له فيها، كما يربى اءحدكم فلوه ، حتى
اءجعلها له مثل اءحد . (97)
راز مطلب در آن است كه امام معصوم مى بيند و مى شنود آن چه را
رسول خدا مى شنود و مى بيند، جز اين كه او پيامبر نيست .
حضرت على عليه السلام مى فرمايد: در آن هنگامى كه وحى بر
رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم نازل گرديد، صداى ناله ى شيطان را شنيدم .
به پيامبر گفتم : اى رسول خدا! اين صداى ناله چيست ؟ حضرت پاسخ دادند: اين شيطان
است كه از عبادت بندگان براى خودش نااميد شده است . اى على ، آن چه را من مى شنوم ،
تو نيز مى شنوى و آنچه را من مى بينم ، تو نيز مى بينى ، جز اين كه تو پيامبر نيستى
، اما وزير و ياورم هستى و بى ترديد تو بر خير و نيكى استوارى ... ؛ و لقد سمعت
رنة الشيطان حين نزل الوحى عليه . فقلت : يا
رسول الله ما هذه الرنة ؟ فقال صلى الله عليه و آله و سلم : هذا الشيطان قد اءيس من
عبادته ، انك تسمع ما اءسمع وترى ما اءرى ، الا اءنك لست بنبى و لكنك لوزير و انك
لعلى خير... . (98)
يكسان بودن خواب و بيدارى امام معصوم
قرآن عينى و انسان كامل معصوم عليه السلام مانند قرآن علمى با ستون نورى ميان خود و
خداوند سبحان نورانى شده ، آن چه را ديگران نمى بينند، با چشمى مى بيند كه شبيه
چشم ديگران نيست ، در حالى كه شيطان را نيز بهره اى در آن نيست . چنين چشمى
غافل و جاهل نمى گردد و چرت و خواب او را فرا نمى گيرد؛ نه ذاتا و اصالتا، و نه
عرضى و تبعى . چون اين چشم نورانى مظهر خداوندى است كه خواب و چرت ذاتا در او راه
ندارد.
از اين رو، خواب و بيدارى امام معصوم عليه السلام يكسان است ، چنانكه حضرت رضا
عليه السلام به حسن بن على بن بنت الياس ابتداء بدون مقدمه مى فرمايد: شب
گذشته پدرم نزد من بود؛ ان اءبى كان عندى البارحة . حسن بن على پرسيد: پدرتان !
حضرت فرمود: آرى ، پدرم . دوباره پرسيد: پدرتان ! حضرت پاسخ دادند: آرى ، پدرم
. براى بار سوم سؤ ال كرد: پدرتان ! حضرت فرمودند: امام صادق عليه السلام در
خواب نزد پدرم مى آمد و مى فرمود: پسرم چنين و چنان كن ؛ فى المنام ، ان جعفرا عليه
السلام كان يجى ء الى اءبى فيقول : يا بنى
افعل كذا، يا بنى افعل كذا .
حسن بن على مى گويد: پس از اين ماجرا، خدمت رضا عليه السلام شرفياب شدم و ايشان
فرمودند: اى حسن ، به درستى كه خواب و بيدارى ما يكسان است ؛
يا حسن ان منامنا و يقظتنا واحدة . (99)
سر مطلب در اين است كه آن ستون نورى ، به واسطه ى كسى استوار گرديده كه خود
نور آسمان ها و زمين است و نيز آن ستون با كسى ارتباط دارد كه به اندازه ى
مثقال ذره اى در آسمان و زمين از علمش پوشيده نيست و به كسى
متصل است كه فراموش كار نيست ، آن ستون به كسى نسبت دارد كه چرت و خواب او را فرا
نمى گيرد؛ چنان كه قرآن علمى نيز چنين است ، با آن كه موجودى ممكن و افاضه اى است از
سوى خداى بزرگ .
پس اگر اين ستون نورى پيراسته از پليدى
جهل و چرك غفلت و امثال آن ، پشتيبان و ياور امام معصوم عليه السلام باشد، نبايد ميان
خواب و بيدارى انسان كامل معصوم تفاوتى باشد. چشم ظاهرى او مى خوابد، ولى چشم
باطنى ايشان كه شبيه چشمان مردم نيست ، به خواب نمى رود و اين همان اصلى است كه
بسيارى از فروع بحث پيشين بر آن استوار است .
برخى از اين فروع ، فرموده ى حضرت رضا عليه السلام به دانشمندان و متكلمان كوفه
است كه نزد ايشان حاضر بودند؛ مى خواهم از نفس خود بهره اى به شما برسانم چنان
كه براى اهل بصره چنين كردم ، به درستى كه خداوند مرا به هر كتابى كه فرو
فرستاده ، آگاه ساخته است ؛ انى اءريد اءن
اءجعل لكم حظا من نفسى ، كما جعلت لاءهل البصرة و ان الله قد اءعلمنى
بكل كتاب اءنزله ... . (100)
عدم تفاوت ميان قرآن علمى و قرآن عينى
اكنون كه روشن گرديد امام عليه السلام همان قرآن علمى جدا نيست ، چنان كه قرآن علمى
نيز از ايشان جدا نيست ، چون هر يك از آن دو انسان ها را به سوى ديگرى دعوت مى كند؛
جدا سازى آن دو و تمسك به يكى بدون اعتصام به ديگرى جايز نيست . زيرا اتخاذ يكى
بدون ديگرى مانند رها كردن هر دوى آن هاست و بسنده كردن به يكى از آن ها همراه با
افراط و تفريط نيز روا نيست .
پس نبايد درباره ى قرآن علمى غلو كرده ، در خصوص قرآن عينى با تفريط و قصور
گفته شود: كتاب خدا براى ما بس است ؛ چنان كه غلو در قرآن عينى با تفريط درباره ى
قرآن علمى نيز پذيرفتنى نيست و نبايد گفته شود: هر چه از عترت پاك رسيده است ،
براى ما بس است . زيرا هر دو طرف افراط و تفريط علامت جاهليت كور است و چنان كه
گذشت انكار قرآن علمى ، و اعراض از امام معصوم عليه السلام نيز نشان جاهليت است .
پس ، حيات عقلانى همان پيروى كردن از اين رواياتى است كه شيعه و سنى از
عقل نخست و خاتم پيامبران صلى الله عليه و آله و سلم
نقل كرده اند: من در ميان شما دو چيز گرانبها مى گذارم ؛ يكى از ديگرى بزرگ تر است ،
كتاب خدا ريسمان متصل از آسمان به زمين و ديگرى عترت و
اهل بيتم . پس مراقب باشيد كه درباره ى اين دو چگونه جانشينى مرا به مى آوريد؛
انى تارك فيكم الثقلين ، اءحدهما اءكبر من الآخر، كتاب الله
حبل ممدود من السماء الى الارض ، و عترتى اءهل بيتى ، فانظروا كيف تخلفونى فيهما
. (101)
فقدان عصمت و آسيب ديدگى اسلام
بسنده كردن به يكى از دو قرآن علمى و عينى بدون احساس نياز به ديگرى ، از توهم
مصون نبودن ثقل متروك ناشى مى شود؛ مثلا منشاء اعتقاد به كفايت قرآن علمى توهم معصوم
نبودن عترت از خطا در علم و گناه در عمل است و نيز ريشه ى اعتقاد به كفايت قرآن عينى و
عترت نيز پندار معصوم نبودن قرآن علمى از آلودگى تحريف و پليدى تغيير است .
همان گونه كه اعتقاد به معصوم نبودن عترت طاهره عليهم السلام شكافى جبران ناپذير
در اسلام پديد مى آورد، اعتقاد به معصوم نبودن قرآن علمى از تحريف نيز چنين است و
خسارتى جبران ناپذير به بار مى آورد.
محققان اماميه از اين امر بيزارند. زيرا خداوندى كه در حق قرآن علمى مى فرمايد: انا
نحن نزلنا الذكر و انا له لحافظون (102) و درباره ى قرآن عينى مى فرمايد:
انما يريد الله ليذهب عنكم الرجس اءهل البيت و يطهركم تطهيرا (103)، از اين
اعتقاد به عدم عصمت قرآن علمى و عينى بيزار است و همچنين است
رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم كه در حق هر دو قرآن علمى و عينى مى فرمايد:
انى تارك فيكم الثقلين . (104)
|