next page

fehrest page

back page

دوستى و احسان به سادات
5 موضوع دوستى و اكرام و احسان به سادات و ذرّيه رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله و وجوب و فضيلت و ثوابهاى فراوان و آثار متعدد آن است كه مطلبى ضروريست و براى تذكر، دقت در آيه مودت كافى است :((بگو اى پيغمبر از شما نمى طلبم مزد بر رسالت خود جز دوستى بستگانم ))(59).
و در جاى ديگر مى فرمايد:((و اين دوستى بستگانم كه مزد رسالت من است براى منفعت خود شماست ))(60).
زيرا مسلمانان به وسيله اين دوستى به شفاعت آن حضرت مى رسند چنانچه فرمود:((در قيامت شفاعت مى كنم كسانى را كه ذريه مرا گرامى داشته و آنها را در سختيها يارى كردند و حاجت آنان را برآوردند))(61).
و به راستى دوستى با رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله لازمه اش دوستى با ذريه آن حضرت است تا جايى كه اولادهاى آن حضرت در نزدش محبوبتر و عزيزتر از اولاد خودش باشد چنانچه علاّمه امينى عليه الرحمه از ديلمى در مسند و حافظ بيهقى در كتاب شعب الايمان و ابوالشيخ در كتاب ثواب و جمعى ديگر روايت كرده اند از رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله كه فرمود:((هيچ بنده اى ايمان (كامل ) به خدا ندارد مگر وقتى كه من در نزد وى از جانش محبوبتر باشم و عترتم و منسوبينم از منسوبينش محبوبتر باشند))(62).
و به راستى كه ايمان كامل و محبت صادقه و شجاعت حقيقى آن مرد شريف عرب بود كه در آن شب حاضر شد جوان سيد را به جاى پسرش داماد كند. من حيرانم كه در عالم جزاء، خدا و رسول با اين مرد شريف چه معامله مى كنند(63).
غرض از نقل اين داستان و تذكراتى كه داده شد آن است كه خواننده عزيز؛ نمونه مردان خدا را بشناسد و درس ايمان و محبت و شجاعت و شهامت را از آنان ياد گيرد. اميرالمؤ منين عليه السّلام مى فرمايد:((شجاع كسى است كه بر خواهش نفس ‍ خود چيره شود))(64). يعنى از ميل و خواسته نفس خود بگذرد و داراى گذشت باشد، خودخواه و خودپرست نباشد.
در برابرش ((جبان )) يعنى ترسو كسى است كه كوچكترين ميل نفسانيش او را متحرك سازد و از نرسيدن به آن دلهره داشته باشد، محكوم و ذليل و اسير خواهشهاى نفسانى خود باشد.
از اينجاست كه در حديث رسيده :((بهشتيان پادشاهانند))(65). آرى سلطان حقيقى كسى است كه بر نفس خود مسلط باشد وخود را به غير از خدا به هيچ آفريده اى از انواع داراييها وافراد بشر نيازمند نداند. و خلاصه خود را از همه كس و همه چيز بى نياز و تنها به حضرت آفريدگار نيازمند بداند.
6 مطلب مهم ديگرى كه بايد در ذيل اين داستان يادآورى شود آن است كه اگر كسى از روى اشتباه يعنى بدون قصد و عمد، جنايتى از او سر زند، خشمگين شدن بر او و دشمنى با او برخلاف عقل و شرع است مانند قتل خطايى اين جوان سيد.
اما از لحاظ ((عقل )): كسى كه از روى اشتباه خطايى از او سرزده عقلا او را توبيخ و سرزنش نمى كنند (مگر اينكه در مقدمات اختيارى آن تقصير كرده باشد) بلكه مى گويند بيچاره تقصيرى نكرده است (و براى جبران كسرى كه به طرف وارد آمده ديه معين شده است ).
((اما شرعا)): در سوره احزاب آيه پنج مى فرمايد:((نيست بر شما گناهى و تنگى در آنچه به خطا ازشما واقع شود، ليكن گناه و تنگى در چيزى است كه با قصد دل شما واقع گردد (از قول يا فعل ))(66) بلى كسى كه بر او جنايت شده مخير است بين مطالبه ديه يا كمتر از آن يا بخشيدن آن . و البته بخشيدنش ،بهترواجرش با خداوند است و ديه قتل خطايى هزار مثقال طلا يا ده هزارمثقال نقره است وديه سايراجزاى بدن در رساله هاى عمليه ثبت است .
قتل نفس اهميت دارد
درخصوص قتل نفس چون مهم است آدمى بايد سخت مواظب باشد كه از روى اشتباه نيز مرتكب نشود مثلاً كسى كه تفنگ پر به دستش مى باشد خيلى بايد احتياط كند و چون احتياط نكرد و به خطاء قتل نفس نمود علاوه بر دادن ديه به ورثه ، بايد يك بنده آزاد كند و اگر نيست يا ندارد شصت روز روزه بگيرد چنانچه در سوره نساء معين فرموده است .(67)
بنابراين ، در برابر قتل خطايى يا جنايت بدنى خطايى ، كسى كه جنايت بر او وارد شده يا بستگانش حق دشمنى و كينه توزى و انتقام جويى از قاتل يا جانى ندارند و نبايد در دل خود چيزى از دشمنى و كدورت آن ((بى تقصير)) جاى دهند و اگر بتوانند آن جنايت را نشده قرار دهند و به حساب خدا گذارند و او را عفو نمايند بسيار خوب است و اگر تا اين حد گذشت ندارند، تنها مطالبه ديه نمايند.
تفصيل حرمت بغض مؤ من در امور خطايى و ساير موارد در كتاب قلب سليم بحث حقد نوشته شده است .
119 - خانه مهمانكُش
و نيز جناب آقاى سبط نقل فرمودند كه مرحوم آقا سيد ابراهيم شوشترى كه يكى از ائمه جماعت اهواز و بسيار محتاط و مقدس بود پس از ازدواج سخت پريشان و مبتلا به فقر وتهيدستى مى گردد به طورى كه از عهده مخارج خود و خانواده اش ‍ برنمى آيد، ناچار مخفيانه به نجف اشرف مى رود و نزد يكى از طلبه هاى شوشتر در مدرسه مى ماند چند ماه كه مى گذرد كاروانى از شوشتر مى آيد و به او خبر مى دهند كه خانواده ات از رفتن تو به نجف باخبر شده اند و اينك همسر و پدر ومادر و خواهرانت آمده اند.
نامبرده سخت پريشان مى شود كه در اين موقعيت كه نه جا دارد نه تمكن مالى ، چكند؟ به هرطورى كه بود سراغ خانه خالى را از اين و آن مى گيرد به او نشانه دكاندارى را مى دهند كه كليد خانه خالى در دست او است به او مراجعه مى كند مى گويد بلى ولى اين خانه بدقدم است و هركس در آن نشسته مبتلا به پريشانى و مرگ زودرس مى شود.
سيد مى گويد چه مانعى دارد (اگر هم بميرم چه بهتر از اين زندگى فلاكت بار زودتر راحت مى شوم ) پس كليد خانه را مى گيرد و داخل خانه مى گردد مى بيند تار عنكبوت همه جا را گرفته و خانه پر از كثافت و آشغال است و معلوم است كه مدتها مسكون نبوده است .
پس از نظافت ، خانواده اش را در آن جاى مى دهد شب كه مى خوابد ناگهان مى بيند عربى با عقال لف (كه از عقالهاى معمولى عربى سنگين تر و محترمانه تر است ) آمد و با تشدد بر روى سينه اش نشست و گفت سيد چرا در خانه من آمدى ؟ الا ن تو را خفه مى كنم .
سيد در جواب گفت : من سيد اولاد پيغبرم گناهى ندارم .
عرب گفت : بلى چرا در خانه من نشستى ؟
سيد گفت : حالا هرچه بفرمايى انجام مى دهم و از تو هم اكنون اجازه مى گيرم .
عرب گفت : خوب حالا يك چيزى . بايد در سرداب بروى و آن را پاك و تميز كنى و پرده گچى كه بر آن كشيده شده بردارى ، آنگاه قبر من پيدا مى شود بايد زباله هاى آن را بيرون برى و هرشب يك زيارت حضرت اميرالمؤ منين عليه السّلام (ظاهرا زيارت امين اللّه گفته بود) بخوانى و روزانه فلان مقدار (كه ازخاطر ناقل محو گرديده ) قرآن بخوانى ، آن وقت مانعى ندارد در اين خانه بمانى .
سيد گويد: به همان ترتيب سطح سرداب را كه گچينه بود كندم به قبر رسيدم و سرداب را تنظيف كردم و هرشب زيارت امين اللّه و هر روز به تلاوت قرآن مجيد مشغول بودم ، ولى از جهت مخارج ، سخت در فشار بودم تا اينكه روزى در صحن مطهر نشسته بودم ، شخصى كه بعد معلوم شد حاج رئيس التجار معروف به سردار اقدس وابسته شيخ خزعل بود، مرا ديد و احوالپرسى كرد و به عدد افراد خانواده ام يك ليره عثمانى داد و ماهيانه مبلغ معين مكفى حواله داد و خلاصه وضعيت معيشت ما خوب شد و كاملاً در آسايش واقع شديم .
ارواح به قبرشان علاقه مندند
اين داستان مانند پاره داستانهاى ديگر كه نقل شد، گواه صدقى است بر بقاى ارواح در عالم برزخ و اطلاعشان برگزارشات اين عالم .
و از اين داستان به خوبى دانسته مى شود كه ارواح به محل دفن بدن و قبر خود علاقه مندند. توضيح مطلب آنكه : روح سالها با بدن بوده و به وسيله آن كارها انجام داده ، معرفتها و دانشها كسب كرده ، بندگيها نموده و كارهاى نيك كرده است و در برابر، خدمتها به آن بدن نموده و در تربيت و تدبير آن رنجها برده است . از اينجاست كه محققين گفته اند علاقه نفس با بدن علاقه عاشق و معشوق است .
بنابراين ، پس از مرگ كه ازبدن فاصله مى گيرد از آن قطع علاقه كلى نخواهد كرد و هرجا بدن باشد به آن محل بخصوص نظر دارد پس اگر ببيند آن محل زباله دانى يا محل گناه وكثافت كارى شده سخت رنجيده مى شود و مباشرين اين زشتكارى را نفرين مى نمايد و شكى نيست كه نفرين ارواح مؤ ثر است ، چنانچه در اين داستان گفته شد آنهايى كه در آن خانه ساكن مى شدند چه نكبتهايى به آنها مى رسيد و به خيال فاسد خود مى گفتند خانه بدقدم است .
ولى اگر كسى قبر را نظيف كند و نزد آن اعمال شايسته از قبيل تلاوت قرآن انجام دهد شاد مى شوند و برايش دعا مى كنند چنانچه در باره سيد مزبور گفته شد كه به بركت زيارت و قرائت قرآن نزد آن قبر، چه گشايشها كه برايش شد.
هتك قبر مؤ من حرام است
و نيز بايد دانست كه روح شريف مؤ من محترم و مكرم و به عزت الهى عزيز است تا جايى كه از امام باقر عليه السّلام مروى است كه حرمت مؤ من از حرمت كعبه بيشتر و بالاتر است (و در روايتى مى فرمايد هفتاد مرتبه حرمت مؤ من از حرمت كعبه بيشتر است ) و چون با بدنش مدتى متحد بوده پس بدن بى جان او هم محترم است ؛ چنانچه از آدابى كه در شرع مقدس در تجهيز و تغسيل و تكفين و تدفين او رسيده به خوبى دانسته مى شود تا جايى كه در شرع مقدس هتك قبر مؤ من حرام شده مانند نبش قبر، نجس كردن قبر، زباله دانى كردن قبر و به طور كلى هرچه موجب هتك باشد حرام است و آنچه خلاف ادب باشد مكروه است مانند نشستن روى قبر يا بر آن راه رفتن و معبر قرار دادن آن تا برسد به اينكه فاجر ظالم متجاهر به فسق را نزديك او دفن نكنند.
معجزه اى از امام كاظم (ع )
در اين داستان دقت شود: در كتاب كشف الغمه كه از كتب معتبر شيعه است در باب كرامات امام هفتم حضرت موسى بن جعفر عليه السّلام مى نويسد:
شنيدم از بزرگان عراق كه خليفه عباسى را وزيرى بود كبيرالشاءن و دارائى فراوان و در اداره امور لشكرى و كشورى كوشا و توانا و سخت مورد علاقه خليفه بود تا اينكه وزير مرد خليفه براى تلافى خدمتگذاريهاى اوامركرد جنازه اش را در حرم امام هفتم مجاور ضريح مقدس دفن كردند متولى حرم مطهر كه مردى متقى و متعبد و خدمتگذار به حرم بود، شب را در رواق مطهر مى ماند، در خواب مى بيند قبر آن وزير شكافته شد و آتش از آن شعله ور و دودى كه در آن بوى گند استخوان سوخته است از آن بيرون مى آيد تا اينكه حرم پر از دود و آتش شد. و امام عليه السّلام ايستاد پس به صداى بلند نام متولى را مى برد و مى فرمايد به خليفه بگو (نام خليفه را مى برد) مرا آزار رساندى به سبب مجاورت اين ظالم .
متولى بيدار مى شود ترسان و لرزان . فورا آنچه واقع شده بود به تفصيل براى خليفه مى نويسد و به او گزارش مى دهد.
در همان شب خليفه از بغداد به كاظمين مى آيد، حرم را خلوت مى كند و امر مى كند قبر وزير را بشكافند و جسدش را بيرون آورده جاى ديگر دفن كنند، پس در حضور خليفه چون قبر را شكافتند در آن جز خاكستر بدن سوخته نديدند.
در سختيها نبايد ماءيوس شد
به مناسبت داستان سيد مزبور دو مطلب ديگر نيز تذكر داده مى شود:
مطلب اول آنكه : آدمى اگر در شدت و سختى واقع شد نبايد ماءيوس شود، خصوصا اگر سختى پشت سرسختى و بلا پس از بلا به او رسيد بايد بيشتر اميدوار و منتظر فرج باشد مانند اين سيد بزرگوار كه چون سختيهايش زياد شد به طورى كه مرگ خود را فرج مى ديد، خداوند سختيهايش را برطرف فرمود و گشايشها در كارش ‍ داد.
در كتاب منتهى الا مال ، محدث قمى گويد از كلمات امام جعفرصادق عليه السّلام است كه فرمود:((هرگاه اضافه شودبلايى بربلايى ،ازآن بلا،عافيت خواهد بود))(68).
و اميرالمؤ منين عليه السّلام فرمود:((نزد پايان رسيدن سختى ، گشايش است و نزد تنگ شدن حلقه هاى بلا آسايش است ))(69).
و خداوند در قرآن فرمود:((با دشوارى آسانى است )). باز فرمود:((همانا با دشوارى آسانى است ))(70).
و نيز از اميرالمؤ منين عليه السّلام روايت فرمود:((همانا براى نكبتهاى روزگار نهاياتى است كه لابد و ناچار بايد به آن نهايت برسند پس هرگاه محكم و استوار گرديد بر يكى از شما، پشت كند سر خود را براى آن يعنى تسليم شود و بر آن صبر نمايد تا بگذرد و همانا به كار بردن حيله وتدبير در آن ، در هنگامى كه رو نموده است زياد مى كند در سختى آن )).
شعر :
اى دل صبور باش و مخور غم كه عاقبت
اين شام صبح گردد و اين شب سحر شود
گرفتاريها نتيجه بدكرداريهاست
مطلب ديگر: آنچه در بين مردم گفته مى شود كه فلان خانه مثلاً بدقدم است و هركس در آن ساكن شد به تهيدستى يا گرفتارى تا مرگ زودرس مبتلا مى شود، حرفى است خراف و خالى از حقيقت و جز تطير و فال بدزدن چيز ديگر نيست و حقيقت امر آن است كه هر نوع بلايى كه به آدمى مى رسد تا برسد به مرگ زودرس و كوتاهى عمر، سببش كردارهاى ناشايسته خود انسان است . در قرآن مجيد مى فرمايد:((و آنچه به شما از مصيبت و بلا مى رسد پس به سبب گناهان و زشتكاريهاى شماست و خداوند از بسيارى از گناهانتان در مى گذرد))(71).
بلاهاى همگانى مانند قحط و غلاء و زلزله هاى خراب كننده و وباء و مانند اينها يكى از اسبابش گناهان اجتماع است و بلاهاى خاصه كه به هر فردى مى رسد در نفس يا اولاد يا مال و آبرو و آنچه راجع به اوست سببش گناهان شخص است تا جايى كه حضرت صادق عليه السّلام مى فرمايد:((كسانى كه به سبب گناهان مى ميرند بيشترند تا آنهايى كه به اجلى كه برايشان مقرر شده مى ميرند و همچنين آنها كه به سبب احسان و كارهاى خير عمر مى كنند بيشترند از آنها كه به اجل خود مى مانند و زندگى مى كنند))(72).
آثار وضعى گناه در دنيا
بايد دانست بلاهايى كه به گنهكاران مى رسد پاداش گناهانشان نيست ؛ زيرا عالم جزاء پس از مرگ است . و به عبارت ديگر: دنيا تنها محل كشت و عمل است و آخرت محل برداشت نتيجه و پاداش اعمال است و آنچه در دنيا به گنهكار مى رسد آثار وضعى دنيوى اعمال است كه گنهكار در همين دنيا به نكبت و آثار زشت كردارهاى ناروايش مبتلا مى شود مثلاً شخص شرابخوار، عقوبت و جزاى اين كار زشتش در آخرت است و در همين دنيا هم به نكبتهاى شرابخوارى كه از آن جمله است زيانهاى جسمى (شرح همه در كتاب گناهان كبيره داده شده ) و نكبت فسادهايى كه در عالم مستى از او سر مى زند به او خواهد رسيد.
چنانچه در آيه شريفه سوره 42 آيه 30 كه گذشت ، خداوند بسيارى از آثار وضعى گناهان را در دنيا از بندگانش دور مى دارد و به واسطه صدقه و صله رحم ودعاى مؤ من و توبه از آثارش درمى گذرد و معلوم مى شود مراد از عفو از بسيارى از گناهان در اين آيه ، عفو از آثار وضعى دنيوى است نه در عالم جزاء؛ زيرا عفو از گناهان در آخرت ويژه اهل ايمان است يعنى كسانى كه با ايمان از دنيا رفته اند ولى عفو از آثار دنيوى گناه شامل حال غير مؤ من هم مى شود يعنى به سبب صدقه و صله رحم كافر هم ممكن است از آثار گناه در دنيا برهد و اين معنا از تعبير آيه به ((الناس )) نه ((مؤ منين )) واضح مى گردد.
بلاهاى پاكان اثر گناه نيست
بلاهاى عمومى يا خصوصى كه به معصومين يعنى پيغمبران و امامان وساير بى گناهان مانند اطفال و ديوانه ها مى رسد شكى نيست كه از جهت گناه آنان نمى باشد؛ زيرا آنان گناه ندارند بلكه يا به واسطه گناهان اجتماع است كه دامنش ‍ آنان را هم فرا مى گيرد چنانچه در قرآن مجيد مى فرمايد:((بترسيد از فتنه اى كه تنها به ستمگران نمى رسد بلكه ديگران را نيز فرا مى گيرد))(73).
يا از لوازم زندگى اين عالم است مانند آنچه به بيگناهان مى رسد از ظلم ظالمين و حسد حاسدين يا از حوادث جزئى . و در تمام اين موارد چون در اثر صبر بر بلاء به درجات عاليه و مقامات صابرين مى رسند پس اين امور كه در صورت بلاست در باطن وحقيقت برايشان رحمت مى شود.
براى متقى بدقدمى ندارد
در موضوع بدقدم بودن خانه كه در اين داستان گفته شد، از ظاهر داستان چنين برمى آيد كه صاحب آن قبر، مرد صالحى بوده وقبرش را در خانه اش قرار داده و احتمالاً وصيت به زيارت و قرائت قرآن كرده كه ساكنين آن خانه در برابر سكونت در آن انجام دهند، سپس ساكنين در آن ، به آن ميت بيچاره خيانت كردند، قبرش را به وسيله گچ مالى محو نمودند و زباله دانيش كردند و چه بسا به جاى اعمال صالحه ، كارهاى ناروا و بى تقوايى را رويه خود قرار دادند تا جايى كه ميت بيچاره به جاى بهره بردارى از خيراتشان ، از شرورشان ناراحت گرديده است و از اينجاست كه مورد نفرين آن ميت گرديدند و به بلاى فقر و گرفتاريها تا مرگ زودرس مبتلا شدند.
و چون اين سيد بزرگوار، اهل تقوا بوده و خداوند هم اذن در فرج او داده بوده است لذا آن ميت او را از سبب نكبتهايى كه به ساكنين آن منزل مى رسيده آگاهانيده است و چون به وعده خود وفا نمود و براى آن ميت خيرات از قرآن و زيارت مى فرستاد، مورد دعاى او قرار گرفت و گشايشهايى كه بيان شد برايش پيش آمد.
120 - اهانت به علويه
بزرگى از علماى اعلام و سلسله جليله سادات كه شايد از ذكر نام شريفش راضى نباشد نقل فرمود: وقتى پدر علامه ام را در خواب ديدم ، پرسشهايى از ايشان نمودم و پاسخهايى شنيدم :
1 ارواحى كه در عالم برزخ معذبند عذاب و سختيهاى آنها چگونه است ؟
در پاسخ فرمود: آنچه براى تو كه هنوز در عالم دنيا هستى مى توان بيان كرد به طور مثال آن است كه هرگاه در درّه اى از كوهستان باشى و از چهار سمت كوههاى بسيار مرتفعى كه هيچ توانايى بر بالا رفتن از آنها نباشد و در آن حال گرگى هم تو را دنبال كند و هيچ راه فرارى از او نباشد.
2 آيا خيراتى كه در دنيا براى شما انجام داده ام به شما رسيده و كيفيت بهره مندى شما از خيرات ما چگونه است ؟
در پاسخ فرمود: بلى تمام آنها به من رسيده است و اما كيفيت بهره مندى از آنها را هم به ذكر مثالى براى شما بيان مى كنم : هرگاه در حمام بسيار گرم پر از جمعيتى باشى كه در اثر كثرت تنفس و بخار و حرارت ، نفس كشيدنت سخت باشد در آن حال گوشه درب حمام باز شود و نسيم خنك به تو برسد چقدر شاد و راحت و آزاد مى شوى ؟! چنين است حال ما هنگام رسيدن خيرات شما.
3 چون بدن پدرم را سالم و منور ديدم و تنها لبهاى او زخمدار و آلوده به چرك و خون بود از آن مرحوم سبب زخم بودن لبهايش را پرسيدم و گفتم اگر كارى از دست من برمى آيد براى بهبود لبهاى شما، بفرماييد تا انجام دهم ؟
در پاسخ فرمود: تنها علاج آن به دست علويه مادر شما است ؛ زيرا سبب آن اهانتى بود كه در دنيا به او مى نمودم و چون نامش سكينه است هروقت او را صدا مى زدم خانم سكو مى گفتم و او رنجيده خاطر مى شد و اگر بتوانى اورا از من راضى كنى اميد بهبودى است .
ناقل محترم فرمود: اين مطلب را به مادرم گفتم در جواب گفت بلى پدر شما هروقت مرا مى خواند از روى تحقير مى گفت خانم سكو و من سخت آزرده و رنجيده خاطر مى شدم ولى اظهار نمى كردم و به احترام ايشان چيزى نمى گفتم و چون فعلاً گرفتار و ناراحت است او را حلال نموده و از او راضى هستم و از صميم قلب برايش دعا مى كنم .
در اين سه پرسش و پاسخ مطالبى است كه دانستن آنها ضرورى است و براى تذكر خوانندگان عزيز به طور اختصار يادآورى مى شود:
كردارهاى نيك به بهترين صورتها در برزخ
به برهانهاى عقلى و نقلى ثابت و مسلم است كه آدمى به مرگ نيست نمى شود بلكه روحش پس از رهايى از بدن مادى و خاكى به قالبى در نهايت لطافت ملحق مى گردد و با اوست تمام ادراكاتى كه در دنيا داشت از شنيدن و ديدن و شادى و اندوه و غيره بلكه شديدتر و قوى تر از عالم دنيا.
و چون بدن مثالى در كمال صفا و لطافت است ، چشمهاى مادى آن را نمى بيند؛ يعنى كمى از چشم مادى است كه مثل هوا را با اينكه جسم مركب است ولى چون لطيف مى باشد نمى تواند ببيند.
اين حالت روح آدمى پس از مرگ تا قيامت را عالم مثال و برزخ نامند چنانچه در قرآن مجيد مى فرمايد:((و از پس ايشان برزخ است تا روزى كه برانگيخته مى شوند))(74). و شرح و تفصيل عالم برزخ در بحث معاد گفته شده (75) چيزى كه اينجا لازم است يادآورى شود آن است كه كسانى كه خوشبخت از اين عالم رفته اند، در برزخ تمام كردارهاى شايسته و اخلاق فاضله خود را به بهترين و زيباترين صورتها مشاهده مى كنند و از آنها بهره برده شادمانند چنانكه نفوس بدبخت ، كردارهاى نارواى خود و خيانتها و جنايتها و اخلاق رذيله و صفات پست خود را به بدترين و وحشتناكترين صورتها مى بينند و آرزو مى كنند كه از آنها فاصله بگيرند ولى نخواهد شد.
چنانچه در پاسخ آن ميت بزرگوار، تشبيه به گرگى كه حمله ور است و شخص راهى براى فرار ندارد، شده است .
در اين آيه شريفه دقت شود:((روزى كه مى يابد هر نفسى آنچه بجا آورده از كارهاى نيك نزدش حاضر شده و كارهاى بدش را آرزو مى كند كه كاش بين او و آن (كردارهاى زشت ) فاصله دورى بود و خداوند برحذر مى دارد شما را از عقابش و خداوند به بندگانش مهربان است ))(76)
و از مهر اوست كه در دنيا اعلان خطر فرموده تا بندگان در سراى ديگر گرفتار سختيها و فشارها نشوند.
با زبان كسى را نرنجانيد
مطلب مهم ديگرى كه اينجا بايد متذكر شد لزوم مواظبت و مراقبت از آفتها و گناهان ((زبان )) است كه از آن جمله خواندن مسلمان به لقبى زشت كه او را ناراحت كند يا به كلمه اى كه او را رنجيده سازد تا جايى كه از رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله روايت شده كه به غلام و كنيز خود خطاب غلامى وكنيزى ننماييد بلكه يا بنى ! بگوييد؛ يعنى اى فرزندم ! يا فتاة ! بگوييد اى جوان ! يا جوانمرد!
نبايد اين قسم گناه را كوچك و ناچيز دانست ؛ زيرا
اولاً: هر گناهى را كه آدمى ناچيزش گرفت ، بزرگ و در نامه عملش ماندنى خواهد شد.
ثانيا: اين قسم گناه ، آمرزيده شدنش علاوه بر توبه و عذرخواهى از خداوند، متوقف بر عذرخواهى و دلجويى از آن كسى است كه او را رنجانده و گاه مى شود كه مزاح تندى با مسلمانى مى كند و او را مى رنجاند و كار خود را خطا و گناهى نمى داند تا از او دلجويى و عذرخواهى نمايد و پس از مرگش به همين يك گناه مدتها گرفتار خواهد بود و شاهد اين مطلب آيه شريفه :((هركس هموزن ذرّه بدى كند آن را مى بيند))(77).
لطف خدا در ارتباط به ارواح
مطلب ديگرى كه بايد دانسته شود اين است كه يكى از ابواب رحمت الهى ارتباط زنده ها به مرده هاست از دو جهت : يكى اتصال زنده ها در بعض رؤ ياهاى صادقه به ارواح مردگان واطلاع يافتن به پاره اى از گزارشات و حالات آنها و خبرهايى كه آنان از امور نهانى مى دهند و سبب مى شود كه ايمان به غيب و بقاى ارواح پس از مرگ و تصديق آنچه در شرع وارد شده است .
و همچنين ارتباط ارواح به زنده ها براى خود مرده ها هم در برخى موارد نافع است مانند اصلاح پاره اى از گرفتاريهاى آنها مانند همين داستان كه خاطر آن مخدره علويه را خشنود گرداند و شواهد و نظاير آن فراوان است تنها به نقل يك داستان اكتفا مى شود.
چاقو را به صاحبش مى رساند
مرحوم استاد احمد امين در كتاب ((التكامل فى الاسلام )) نقل كرده است : دو نفر ماءمور پست ، تهران را به منظور زيارت قبر حضرت سيدالشهداء عليه السّلام ترك كردند و چون دولت اجازه مسافرت به عتبات مقدسه را به كسى نمى داد ناچار از راه قاچاق رفتند، در بيابان شوره زارى گرفتار شدند و به قدرى تشنگى بر آنها فشار آورد كه يكى از آنها از تشنگى مُرد و ديگرى سخت به زحمت افتاد و بالا خره خودش را به تهران رسانيد. پس از مدتى آن دوست و همكار و همسفر خود را در خواب ديد كه در باغ زيبايى با كمال راحتى به سر مى برد، از حال او پرسيد، پاسخ داد خدا را سپاسگزارم كاملاً راحتم ولى عقربى همه روزه پيش من مى آيد و انگشت ابهام پاى مرا نيش مى زند و به قدرى مرا رنج مى دهد كه نزديك است جان بدهم .
به من خبر داده اند كه اين ناراحتى براى اين است كه روزى در خانه فلان دوستم مهمان بودم و ضمن اينكه با دوستم باقلا مى خوردم ، چاقوى كوچكى از خانه او سرقت كردم و آن را در گوشه سمت چپ در فلان نقطه خانه ام پنهان ساخته ام ، از تو انتظار دارم كه به خانه ام بروى و سلام مرا به همسرم برسانى و از قول من به او بگويى كه چاقو را به تو بدهد وبه صاحبش برگردانى و از او براى من بخشش ‍ بخواهى ، شايد خداوند از خطاى من بگذرد. اين شخص گويد من طبق خوابى كه ديده بودم عمل نمودم ، مرتبه ديگر دوستم را در خواب ديدم كه در كمال خوشى و راحتى است و از من سپاسگزارى نمود.
مظالم را كاملاً بررسى مى نمايند
در روضه كافى ، حديث 79 حديثى طولانى در باره حساب خلايق در قيامت و گرفتن حقوق و مظالم از حضرت على بن الحسين عليه السّلام نقل نموده تا اينكه مى فرمايد خداوند مى فرمايد:((منم خدايى كه شايسته پرستش جز من نيست ، حاكم دادگسترى هستم كه خلاف نگويد، ميان شما به داد و عدالت خود قضاوت كنم ، امروز در بر من به كسى ستم نرود، امروز از نيرومند داد ناتوان بستانم و از بدهكار حق بستانكار بگيرم و با حسنات و سيئات تقاص بدهكاريها را بنمايم . امروز است كه هيچ ستمكارى از اين گردنه در برابرم نگذرد ومظلمه اى از كسى به گردن او باشد. اى مردمان به هم بياويزيد و هر حقى به گردن كسى داريد كه در دنيا به ستم از شما باز گرفته از او بخواهيد و من خود گواه شما هستم بر عليه او)).
و در آخر حديث است كه يك مرد قرشى به آن حضرت گفت اى پسر پيغمبر هرگاه مرد مؤ منى حقى به گردن كافرى دارد از آن كافر كه اهل دوزخ است در برابر آن چه بستاند؟
امام فرمود:((ازگناهان آن مرد مسلمان به اندازه حقى كه به گردن آن كافر داردكم مى شود و آن كافر به اندازه آنها به همراه عذاب كفر خود معذب شود))
آن مرد قرشى گفت هرگاه مسلمانى به گردن مسلمانى حقى دارد چگونه حقش از آن مسلمان دريافت شود؟
امام فرمود:((براى آن مسلمان بستانكار از حسنات مسلمان بدهكار ظالم بگيرند و بر حسنات آن ستم كشيده بيفزايند))
آن مرد قرشى گفت : اگر ظالم حسناتى نداشته باشد؟
امام فرمود:((از گناهان آن مظلوم بستانكار بگيرند و به گناهان ظالم بدهكار بيفزايند)).
ناگفته نماند، هرگاه كافرى بر مسلمانى حقى داشته باشد چون كافر قابليت حسنات مسلمان را ندارد پس مقتضاى عدل آن است كه به مقدار حقش از عذابش تخفيف داده شود وبراى دانستن اين مطلب به داستان مرد عابدى كه پنج قران به يك نفر يهودى بدهكار بود و در اوايل اين كتاب نقل گرديده مراجعه شود.
حضرت سجاد عليه السّلام مى فرمايد:((روز قيامت دست بنده را مى گيرند و بلند مى كنند كه همه او را ببينند و گفته مى شود: هركس بر اين شخص حقى دارد بايد از او بگيرد و نيست چيزى سخت تر بر اهل محشر از اينكه ببيند كسى را كه ايشان را بشناسد و آشنايى داشته باشد از ترس اينكه چيزى بر آنها ادعا كند(78))).
مفلس حقيقى كيست ؟
رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله به اصحاب فرمود آيا مى دانيد مفلس كيست ؟ گفتند مفلس در بين ما كسى است كه وجه نقد و اثاثيه و دارايى هيچ ندارد، رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله فرمود: جز اين نيست كه مفلس از امت من كسى است كه در قيامت با نماز و روزه و زكات و حج كه بجا آورده بيايد در حالى كه به كسى فحشى داده و سب كرده و مال ديگرى را خورده و خون شخصى را هدر داده و ديگرى را زده است پس ، از حسناتش به اين و آن داده مى شود و چون حسناتش تمام شود و هنوز بدهكار باشد پس ، از گناهان بستانكار گرفته مى شود و بر او انداخته مى گردد.
از روايات فهميده مى شود در قيامت كه روز ظهور عدل تام و عام الهى است ، اگر حيوانى بر انسانى حق داشته باشد مثلاً در آب و علوفه اش كوتاهى كرده يا بيش از اندازه او بار كشيده يا بيجا او را زده يا كشته تماما قصاص و تلافى خواهد شد.
امام ناقه را نمى زند
حضرت سجاد عليه السّلام را ناقه اى بود كه بيست مرتبه با او حج رفته بود و در راه او را نزد، وقتى در اثناى راه از حركت ايستاد و سرگرم چرا شد، امام عليه السّلام تازيانه را بلند كرد، ولى او را نزد و فرمود:((لَوْلا خَوْفُ الْقِصاصِ؛ يعنى اگر ترسى از قصاص و تلافى الهى نبود، او را مى زدم )).
در جلد معاد بحارالانوار ازصدوق روايت كرده كه رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله ديد ناقه اى را كه بار بر او گذارده بودند و پايش را هم بسته بودند، فرمود:((صاحب ناقه كجاست ؟به او بگوييد آماده مخاصمه روز قيامت باش !)).
خيرات زنده ها به مرده ها مى رسد
جهت ديگر فضل الهى كه در ارتباط زندگان به مردگان است فايده دادن خيرات زنده هاست كه براى مرده ها انجام مى دهند و در اين مقام روايات و داستانهاى افزون از شمار است .
... به سند صحيح از حضرت صادق عليه السّلام مروى است كه :((بسا باشد مرده در تنگى و شدت است وخداوند به او وسعت مى دهد و از تنگى بيرون مى آورد، پس ‍ به او مى گويند اين راحتى كه برايت پيش آمد به سبب نمازى است كه فلان برادر مؤ من تو برايت بجاى آورد)).
و فرمود:((ميت شاد مى شود و به دعا و استغفارى كه برايش مى كنند فرج مى يابد چنانچه زنده شاد مى شود به هديه اى كه برايش ببرند)).
و فرمود:((بر ميت داخل مى شود در قبرش نماز و روزه و حج و صدقه و ساير كارهاى نيك و دعا و ثواب آن كارها براى كسى كه بجا آورده و براى مرده هر دو نوشته مى شود)).
و در حديث ديگر فرمود:((بسا فرزندى كه در حال حيات ، پدر و مادر، از او ناراضى بودند و پس ازمرگشان به واسطه كارهاى نيكى كه فرزند براى پدر و مادر انجام داد به آنها نيكويى كرده پدر و مادر از او راضى شوند. و بسا فرزندى كه در حال حيات ، پدر و مادر از او راضى بودند و بعد از فوت ايشان عاق آنها شود به سبب اينكه فرزند اعمال خيرى را كه بايد براى آنها انجام دهد ترك كرده است )).
ناگفته نماند عمده خيرات براى پدر و مادر و خويشان و ساير مؤ منين آن است كه پيش از هر كارى بدهيهاى آنها را بپردازد و حقوق خدا وخلق كه بر ذمه آنهاست ادا نمايد و حج و ساير عباداتى كه از ايشان فوت شده قضا كند يا ديگرى را اجير نمايد و در انفاقهاى مستحبى ، ارحام ميت را مقدم دارد. در اين داستان دقت كنيد:
مرحوم استاد احمد امين در همان كتاب التكامل فى الاسلام مى نويسد: زنى شوهرش مُرد، براى اينكه خدمتى به شوهرش كرده باشد، شبهاى جمعه غذايى تدارك مى كرد و به وسيله فرزند يتيم خود به خانه فقرا مى فرستاد، طفل بيچاره با اينكه گرسنه بود غذا را از مادر مى گرفت و به فقرا مى رسانيد و خود با شكم گرسنه به خانه برمى گشت ومى خوابيد تا اينكه شبى كاسه صبرش لبريز شد و در راه غذا را خودش خورد وبا شكم سير به خانه برگشت و آسوده خوابيد.
آن شب زن شوهر خود را در خواب ديد كه به او مى گفت :((تنها غذاى امشب به من رسيد)) زن از خواب بيدار شد و با كمال شگفتى از فرزندش پرسيد شبهاى جمعه گذشته و ديشب غذا را كجا مى بردى و به كى مى دادى ؟ من ديشب پدرت را در خواب ديدم كه مى گفت تنها غذاى ديشب به او رسيده است .
طفل راستش را گفت كه شبهاى جمعه غذا را به خانه فقرا مى بردم ولى ديشب چون زياد گرسنه بودم خودم خوردم و آسوده خوابيدم . زن دانست بهترين خدمت به شوهر اين است كه يتيم او را سير نگهدارد و از اينجا است كه در حديث است صدقه صحيح نيست در حالى كه خويشاوندان انسان محتاج باشند.
121 - سگى بر روى جنازه
صاحب فضيلت تقوا و ايمان ، مرحوم دكتر احمد احسان كه سالها مقيم كربلا بود و چند سال آخر عمرش مجاور قم بود و در همانجا مرحوم و مدفون گرديد تقريبا در 25 سال قبل در كربلا نقل فرمود كه روزى جنازه اى را ديدم كه جمعى اورا به حرم مطهر حضرت سيدالشهداء عليه السّلام به قصد تبرك و زيارت مى برند، من هم همراه مشيعين رفتم ، ناگاه ديدم روى تابوت ، سگى سياه وحشت انگيز نشسته است ، حيران شدم براى اينكه بدانم آيا ديگرى هم مى بيند يا تنها من اين امر غريب را مشاهده مى كنم ، از شخصى كه سمت راست من حركت مى كرد پرسيدم پارچه اى كه روى جنازه است چيست ؟ گفت شال كشميرى است .گفتم به روى پارچه چيز ديگرى مى بينى ؟ گفت نه .
همين سؤ ال را از آنكه سمت چپ من بود كردم و همين پاسخ را شنيدم ، دانستم كه جز من كسى نمى بيند، تا درب صحن رسيديم ناگاه آن سگ از جنازه جدا شد تا وقتى كه جنازه را از حرم مطهر و صحن شريف برگرداندند، باز در خارج صحن آن سگ را با جنازه ديدم همراهش به قبرستان رفتم ببينم چه مى شود، در غسالخانه وتمام حالات ، سگ را ديدم كه به جنازه متصل است تا وقتى كه ميت را دفن كردند آن سگ هم در همان قبر از نظرم محو گرديد.
نظير اين واقعه را قاضى سعيد قمى در كتاب اربعينات خود از استاد كل شيخ ‌بهائى اعلى اللّه مقامه نقل كرده و خلاصه اش آن است كه يك نفر از اهل معرفت و بصيرت مجاور مقبره اى از مقابر اصفهان بوده روزى جناب شيخ بهائى به ملاقاتش ‍ مى رود، شيخ مى گويد روز گذشته در اين قبرستان امر غريبى مشاهده كردم ديدم جماعتى جنازه اى را آوردند در فلان موضع دفن كردند و رفتند چون ساعتى گذشت بوى خوشى به مشامم رسيد كه از بوهاى دنيوى نبود متحير شدم به اطراف نظر كردم تابدانم اين بوى خوش از كجاست ناگاه صورت بسيار زيبايى در زى ملوك ديدم كه نزد آن قبر رفت واز ديده ام پنهان شد، طولى نكشيد ناگاه بوى گندى كه از هر بوى گندى پليدتر بود به مشامم رسيد، چون نظر كردم سگى را ديدم كه رو به آن قبر مى رود و نزد آن قبر از نظرم محو شد و در حال حيرت و تعجب بودم كه ناگاه ديدم آن جوان را بدحال ، بدهيئت ، مجروح و از همان راهى كه آمده بود برمى گشت ، دنبال او رفتم و از او خواهش كردم كه حقيقت حال را براى من بگو.
گفت من عمل صالح اين ميت بودم و ماءمور بودم با او باشم ناگاه آن سگى را كه ديدى آمد و او عمل ناشايسته او بود و چون كردارهاى ناروايش بيشتر بود بر من چيره شد ونگذاشت با او باشم و مرا بيرون كرد و فعلاً انيس آن ميت همان سگ است .
شيخ فرمود: اين مكاشفه صحيح است ؛ زيرا عقيده ما آن است كه كردارهاى آدمى در برزخ ‌به صورتهاى مناسب با آن اعمالش با شخص خواهد بود و مسئله تجسم اعمال و مصور شدنشان به صورتهاى مناسب با احوال ،مسلم است .
مردم آزارى به صورت درنده
خواننده عزيز بايد بدانى آنچه در اين دو مكاشفه نقل شد و همچنين فرمايش شيخ بهائى عليه الرحمه مطلبى راست و درست و عين واقع است و نزد اهل بصيرت مسلم است كه هر آدمى كه در دنيا راه و روش درندگان و سگان را داشته باشد؛ يعنى به وسيله زبان و اجزاى بدنش اذيت كن و آزاررسان باشد،بيرحم ، بى انصاف ، متكبر، يعنى زير بار حق نرفته كبريايى كند و خلاصه بى بندوبارى و جنايت و خيانتكارى پيشه اش باشد، پس از مرگ ، حشرش با صورت سگى است يا گرگى يا پلنگى يا خنزيرى ، البته نه مانند سگها و گرگهاى دنيوى بلكه صدها درجه زشت تر، موذى تر، وحشتناكتر، حتى صورت ملكوتى خودش نيز چنين خواهد بود.
در برابر هر انسانى كه در مدت عمرش خيرخواه خود و خلق و خيررسان و مهربان و متواضع وبنده وار زندگى كند و از هر شرى پرهيز داشته باشد و سرتاسر هستى او را نور ايمان و تقوا و اعمال صالحه گرفته باشد پس از مرگش با زيباترين صورتهاست كه فرشتگانند بلكه خودش فرشته اى خواهد بود بالاتر از فرشتگان .
اما آنهايى كه هم طاعات و اعمال صالحه دارند و هم گناهان و كردارهاى ناشايسته و بدون توبه وتدارك بميرند، در برزخ گاهى از صورتهاى لذتبخش نيكيهاى خود بهره مندند و گاهى از صورتهاى رنجاننده گناهان خود در شكنجه اند.
بلى گاه مى شود در اثر كمى گناهان در همان برزخ يك طرفى مى شود و حسابش ‍ تصفيه مى گردد يعنى مدت رنج و عذابش از آثار گناهانش تمام مى شود به طورى كه وارد محشر كه مى شود هيچ آثار آن گناهان با او نيست و شواهد اين مطلب در ضمن بعضى از داستانهاى گذشته نقل گرديد و در اينجا براى تاءييد و تاءكيد به نقل يك روايت قناعت مى شود:
در بحارالانوار از كافى از حضرت صادق عليه السّلام روايت كرده كه امام عليه السّلام فرمود در زمان رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله يك نفر در حال جان دادن بود به رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله گزارش دادند آن حضرت با جمعى از اصحاب بالين او حاضر شدند، آن محتضر بيهوش بود، رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله فرمود اى ملك الموت ! او را بازدار تا از او پرسشى كنم . محتضر بهوش آمد، رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله به او فرمود چه مى بينى ؟ عرض كرد سفيديهاى بسيارى و سياهيهاى فراوانى مى بينم (يعنى صورتهاى نورى لذتبخش و صورتهاى تاريك وحشت انگيز) فرمود كدام يك به تو نزديكتر است ؟
عرض كرد: سياهيها. فرمود بگو:((اَللّهُمَّ اغْفِرْلِىَ الْكَثير مِنْ مَعاصيكَ وَاْقبَلْ مِنّىِ الْيَسيَر من طاعتك )) گفت و سپس بيهوش شد. باز رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله فرمود: اى ملك الموت ! ساعتى او را بازدار تا از او پرسشى نمايم ، باز بهوش آمد، رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله فرمود: حال چه ديدى ؟ عرض كرد باز همان سفيديها و سياهيها است ، فرمود: كداميك به تو نزديكتر است ؟ گفت سفيديها.
رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله فرمود: خداوند او را آمرزيد، سپس حضرت صادق عليه السّلام فرمود هرگاه بالين محتضرى بوديد اين دعا را به او تلقين كنيد تا بخواند.
122 - توسلات مؤ ثرند
تقريبا چهل سال قبل در مدرسه دارالشفاى قم ، شب 25 رجب ، مجلسى از علما و فضلا براى توسل به حضرت موسى بن جعفر عليه السّلام بود. بنده هم حاضر بودم ، يك نفر از آقايان فرمود وقتى كه مختار محله مشراق نجف اشرف (نامش را فراموش نموده ام ) مرحوم شد، شب در عالم رؤ يا خود را در صحن مطهر اميرالمؤ منين عليه السّلام ديدم در حالى كه آن حضرت با كمال جلال روى منبرى بودند، ناگاه ديدم مختار محله را كه تازه مرحوم شده بود آوردند در حالى كه دو نفر ماءمور او بودند و آثار عذاب از او آشكار بود، چون محاذى حضرت رسيد استغاثه به آن حضرت نمود و طلب شفاعت كرد. حضرت فرمود خطاها و گناهانت را فراموش ‍ كردى ؟
عرض كرد: صحيح مى فرماييد ليكن من به شما حق دارم ؛ زيرا در تمام ايام سرور شما اهل بيت اهل محله را جمع مى كردم و مجلس جشن و سرور مى گرفتم و در ايام عزادارى مجالس روضه خوانى و سينه زنى برپا مى كردم ، خلاصه چنين و چنان مى كردم .
حضرت فرمود: تمام آنچه مى كردى براى خودت بود مى خواستى رياست كنى و به اين وسيله ها طلب جاه و شهرت نمايى .
سر به زير انداخت سپس گفت صحيح است ليكن خودت مى دانى كه به جان و دل شما را دوستدار بودم و بلندى نام شما را خواستار بودم و هروقت در مجالس نام شما به عظمت ياد مى شد، دلشاد مى گرديدم .
حضرت اورا تصديق فرمود آنگاه به ماءمورين فرمود:((خَلُّوهُ)) او را رها كنيد و چون ماءمورين رفتند شاد و خرم گرديد.
عمل ريايى باطل است
يكى از نشانه هاى راستى و درستى خواب ، مطابق بودن آن است با قواعد فقهى و مطالب مسلم شرع مقدس اسلام ، از اين خواب دو مطلب دانسته مى شود كه هر دو از مطالب قطعى است .
مطلب اول ، بطلان عملهاى ريايى آن ميت است و از مسلميات مذهب ماست هر عبادتى كه انجام داده مى شود واجب باشد يا مستحب ، بدنى يا مالى مانند نماز و روزه ، حج ، امر به معروف و نهى از منكر، اذكار و اوراد قرائت قرآن ، زيارت مشاهد، ذكر فضايل يا مصايب اهل بيت عليهم السّلام و گريه بر حضرت سيدالشهداء و انواع انفاقهاى مالى واجب مانند زكات و خمس و انفاقهاى مستحبى چون دستگيرى از فقرا و بناى مسجد و بيمارستان ، هرگاه منظور و خواسته درونيش ،نمايش دادن به خلق و كسب منزلت و آبرو نزدمردم باشد آن عمل باطل است و نه تنها در صفحه نيكيهايش ثبت نمى شود بلكه مستفاد از آيات و روايات آن است كه عمل ريايى ، حرام و جزء گناهان به شمار مى رود و شرح آن در كتاب گناهان كبيره داده شده است تنها اينجا در اين آيه شريفه دقت شود:((واى (يا چاهى دردوزخ ) بر نماز گزارانى كه از نمازشان سهل انگارى مى كنند و ريا مى نمايند...))(79)
پس اهل ايمان بايد سعى كنند عملشان خالص گردد نه اينكه عمل را به احتمال ريا، ترك نمايند چنانچه در داستان بعدى تذكر داده مى شود.
فوايد بى شمار در دوستى اهل بيت (ع )
مطلب دوم ، موضوع دوستى حضرت على بن ابيطالب عليه السّلام است . از ضروريات اسلام ، وجوب مودت و محبت اهل بيت پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله كه در راءس آنها حضرت اميرالمؤ منين عليه السّلام مى باشد و دليلهاى آن در كتب مربوطه ذكر شده و در اينجا به آيه مودت اشاره مى شود كه مى فرمايد:((بگو بر رسالت ، پاداش از شما نمى خواهم مگر دوستى بستگانم را))(80)
ضمنا بايد دانست فايده اين حكم نه چيزى است كه عايد اهل بيت عليهم السّلام گردد بلكه نتيجه آن فايده هايى است كه به خود مسلمانان مى رسد چنانچه در جاى ديگر قرآن مجيد بيان مى فرمايد:((و آنچه از پاداش از شما خواستم براى خود شماست ))(81)
از جمله آن فايده ها، بهره مندى از شفاعت ايشان است كه در اين باره روايات فراوانى رسيده است در جلد 4 بحارالانوار بيشتر آنها مذكور است و در جلد 15 بحار نيز رواياتى در اين زمينه نقل نموده است و خلاصه ، بهره مندى دوستان اهل بيت عليهم السّلام از شفاعت ايشان است و آنان را رحمت وآمرزش ‍ خداوندى در برمى گيرد و اين مطلب قطعى است لكن دوستان بايد بدانند هرچند به شفاعت از آثار گناهان پاك شوند ليكن از ثواب و اجرهاى نيكوكاران و مخلصين محروم خواهند بود.
مثلاً اين مختار مرحوم هرچند از آثار سوء رياكاريهايش خلاص شد، لكن اگر اعمال را از روى اخلاص انجام داده بود، چه ثوابهاى بزرگى كه داشت ولى خود را از آنها محروم ساخت . و اين مطلب در بحث اخلاص كتاب ((قلب سليم )) به تفصيل نوشته شده و در اينجا به نقل يك داستان شگفت انگيزى اكتفا مى شود.

next page

fehrest page

back page