fehrest page

back page

193)) خلوص و بيدارى مرجع تقليد

شخصى تقويمى چاپ كرده بود و عكس حضرت آيت اللّه العظمى بروجردى را روى آن جلد آن به چاپ رسانده بود، اين شخص براى كارى به حضور آقا آمد، (تا مثلا آقا پارتى شود و دستور دهد كار او را سريع انجام دهند).
او وقتى كه به محضر آقاى بروجردى رسيد، گويا تقويم را به گونه اى در دست گرفت تا آقا را متوجه عكس خود كند.
در اين هنگام تا آقا را متوجّه عكس خود كند.
((خيال مى كنى مى توانى با اين كارها مرا بازى بدهى ، خير اين طور نيست )).
به اين ترتيب ، آن بزرگمرد درس خلوص و تنفّر از تظاهر و خودپسندى ، به ما داد و به ما آموخت كه با بيدارى و هوشيارى گول هوسبازان را نخوريم .


194)) يك نمونه از كلاهبردارى كابينه هويدا

جلال آهنچيان تاجر معروف بازار بود، با حسن زاهدى (وزير كشور دولت هويدا) و ناصر گلسرخى (وزير منابع طبيعى ) و منوچهر پرتو (وزير دادگسترى او) رابطه برقرار كرده و به كلاهبردارى اشتغال داشت ، به عنوان نمونه :
آهنچنيان به گلسرخى (وزير منابع طبيعى دولت هويدا) مى گفت : فلان بازارى يا مالك ، يك ميليون متر مربع زمين در فلان منطقه دارد كه مترى هزار تومان مى ارزد، يا چند هكتار زمين در فلان روستا دارد كه يك ميليون تومان مى ارزد، كافى است كه آگهى دهيد و اين زمين را به استناد ماده 65 جزء اراضى منابع طبيعى (ملى ) اعلام كنيد.
آنگاه من (آهنچيان ) از صاحب زمين پانصد ميليون تومان براى شما (گلسرخى ) مى گيرم و يك هفته بعد اعلام كنيد كه در روزنامه اشتباه شده و زمين جزء منابع طبيعى نيست .
با اين توطئه ، آهنچيان آن پول گزاف را با گلسرخى براى خود چپاول مى كردند، و آهنچيان مبلغ كلانى نيز از صاحب زمين براى خود مى گرفت ، اين كار عادت آهنچيان و گلسرخى شده بود.


195)) سالى كه نكوست از بهارش پيداست

حاتم طائى سخاوتمند معروف از دنيا رفت ، برادرش خواست مانند او معروف به كرم و سخاوت گردد، مادرش به او گفت : خود را بيهوده رنج مده ، تو هرگز به مقام حاتم نمى رسى .
او پرسيد: چرا؟
مادر جواب داد: آن هنگام كه حاتم كودك شيرخوار بود، هر بار كه مى خواستم به او شير بدهم ، از شيرم نمى خورد، تا شيرخواره ديگرى بياورم ، تا با او شريك شود از پستان ديگرم شير بخورد، ولى زمانى كه تو شيرخوار بودى قضيه بر عكس بود، يعنى هرگاه تو را شير مى دادم مى خوردى ، اگر در اين حال شيرخواره ديگرى به جلو مى آمد، از ترس آنكه او از پستان من شير بخورد، آنقدر گريه مى كردى تا او مى رفت .
بنابراين نشانه هاى بزرگوارى يا پستى در آينده ، گاهى در چهره كودكان دريافت مى شود، آرى : ((سالى كه نكوست از بهارش پيداست )).


196)) عمل براى آخرت نه دنيا!

هنگامى كه حضرت موسى (ع ) براى نجات خود از شر فرعونيان ، از مصر به سوى مدين هجرت كرد، در بيرون مدين ديد، چوپانان براى گوسفندان خود از چاه ، آب مى كشند، و دو دختر در كنار ايستاده اند و منتظر خلوت شدن سر چاه هستند، تا آنگاه كنار چاه بيايند و براى گوسفندان خود، آب از چاه بكشند.
موسى (ع ) به سوى آنها شتافت و آنها را كمك كرد، آنها دختران شعيب پيغمبر بودند، آن روز زودتر نزد پدر رفتند و جريان كمك مخلصانه جوان غريبى را به او خبر دادند.
شعيب (ع ) يكى از دخترانش را نزد آن جوان غريب فرستاد تا او را دعوت به خانه اش كند.
آن دختر نزد موسى (ع ) آمد و گفت : ((پدرم شما را به خانه خود دعوت كرد تا پاداش زحمات شما را بپردازد)).
موسى (ع ) اين دعوت را اجابت كرد و به خانه شعيب (ع ) آمد.
هنگامى كه موسى (ع ) نزد شعيب (ع ) آمد، شعيب كنار سفره شام نشسته بود و مى خواست غذا بخورد، وقتى كه چشمش به آن جوان غريب (موسى )افتاد گفت : ((بنشين و از اين غذا بخور)) (تا آن هنگام ، شعيب ، موسى را نمى شناخت ).
موسى (ع ) گفت : اعوذ باللّه : ((پناه مى برم به خدا)).
شعيب گفت : ((چرا اين جمله را گفتى ، مگر گرسنه نيستى ؟))
موسى گفت : چرا، گرسنه هستم ، ولى ترس آن دارم كه اين غذا عوض ‍ كمكى كه به دخترانت كردم ، قرار داده شود، ولى ما از خاندانى هستيم كه هيچ چيزى از عمل آخرت را به سراسر زمين كه پر از طلا باشد، نمى فروشيم .
شعيب گفت : ((اى جوان ، نه به خدا سوگند، غرض من معاوضه دنيوى نيست ، بلكه عادت و روش من و پدرانم اين است كه ما مقدم مهمان را گرامى مى داريم و غذا به ديگران مى دهيم )).
آنگاه موسى (ع ) كنار سفره نشست و از غذا خورد.


197)) توحيد خالص

روزى رسول اكرم (ص ) به جمعيت خطاب كرد و فرمود: كسى كه با خدا ملاقات نمايد و با اخلاص به يكتائى خدا گواهى بدهد، و گواهى او بر يكتائى خدا مخلوط به چيز ديگرى نباشد، داخل بهشت مى گردد.
حضرت على (ع ) برخاست و گفت : ((اى رسول خدا! پدر و مادرم به فدايت ، چگونه كلمه ((لا اله الا اللّه )) را بطور خالص بدهد كه چيز ديگرى با آن مخلوط نباشد؟ براى ما توضيح بده تا آن را بشناسيم )).
پيامبر (ص ) فرمود: آرى اگر انسان دلبسته به دنيا باشد و آن را از راه نامشروع تحصيل كند، و كسانى هستند كه گفتارشان گفتار نيكان است ولى كردارشان ، مانند كردار جباران (طاغوتيان سركش ) مى باشد، كسى كه گواهى به يكتائى خدا بدهد (و بگويد: لا اله الا اللّه ) ولى چيزى از اين امور (دلبستگى به دنيا، و تحصيل دنياى نامشروع و كردار جباران ) در او نباشد، براى او بهشت خواهد بود.


198)) نمونه اى از چپاول محمّدرضا پهلوى

ارتشبد سابق حسين فردوست در خاطرات خود، داستان زير را كه تراژدى محمّدرضا در غصب املاك مردم است با اينكه دم از اصلاحات ارضى مى زد، نقل مى كند كه مربوط به حدود پانزده سال قبل از پيروزى انقلاب (يعنى سالهاى 42 به بعد) است ، اينك گوش جان فرا مى دهيم :
محمّدرضا فردى به نام ((منصور مزين )) (سر لشگر باز نشسته ارتش ) را طبق فرمانى رئيس املاك بنياد پهلوى در گرگان كرده بود...مزين طبق دستور محمّدرضا به فروش اين املاك و تبديل آن به پول نقد پرداخت ، او در سالى مبلغى به محمّدرضا مى داد كه به معاون مالى دربار پرداخت مى شد، و او به حساب محمّدرضا مى ريخت ، و مبالغ هنگفتى خودش مى دزديد، در نتيجه همه مقامات لشگرى و كشورى و متنفذين و تجار و كليه افرادى كه پول اضافى داشتند به گرگان روى آوردند.
مزين به تدريج در گرگان سازمان مفصلى تشكيل داد و هر چه زمين مرغوب داراى مالك و يا بلاصاحب مى ديد، از زمين شهرى و زراعى ، دره و كوه و تپه و جنگل ، همه را تصرف مى كرد و مى گفت : متعلق به شاه است و فروخته خواهد شد،...صدها شكايت به دفتر ويژه اطلاعات و بازرسى به دست من مى رسيد، كه اهالى گرگان به شدت از مزين شكايت دارند و شايد دهها بار از طرف دفتر، افسرانى به گرگان براى تحقيق فرستادم و گزارش آنها را به محمّدرضا دادم ، محمّدرضا هر بار دستور ميداد ((بدهيد به مزين )) (يعنى همان كسى كه از وى شكايت شده بود!)...چند سال قبل از انقلاب يك افسر را از دفتر به گرگان فرستادم تا تحقيق محلى كند و با مزين تماس ‍ بگيرد كه مگر اراضى شاه چقدر بوده كه شما ده سال است مى فروشيد و هنوز تمام نشده ؟
مزين پاسخ داده بود: ((اراضى شاه تا مرز شوروى است ))... مشتريان مزين اكثرا يا پولدار محلى بودند و يا از تهران مى رفتند و او به هر يك به دلخواه خود مقدارى زمين مى فروخت ، قواره ها از 50 هكتار تا صد هكتار بود... خلاصه پس از حدود ده سال فروش زمينهاى گرگان ، به همين منوال نوبت به اراضى گنبد و سپس زمينهاى بجنورد رسيد، محمّدرضا از مزين رضايت كامل داشت ، نيمى از اراضى بجنورد به فروش رفته بود كه انقلاب شروع شد...


199)) ارزش اعتقاد به مقام امامت امامان

ميسر بن عبدالعزيز (يكى از شيعيان و مؤ منين راستين ) مى گويد: به حضور امام صادق (ع ) رفتم و عرض كردم : در همسايگى ما، مردى زندگى مى كند كه من شب براى نماز بيدار نمى شوم مگر از صداى او، كه گاهى مشغول قرائت قرآن است و آيات قرآن را مكرر مى خواند و زارزار گريه مى كند و گاهى مناجات و دعا مى كند.
و از حال او به جستجو پرداختم ، گفتند: او شخصى است كه از همه ما گناهان پرهيز مى كند (خلاصه يك چنين همسايه مؤ من و پاكى دارم ).
امام صادق (ع ) فرمود: ((آيا آنچه را تو اعتقاد دارى (يعنى قبولى ولايت و رهبرى ما)، او اعتقاد دارد؟))
گفتم : تحقيق نكرده ام ، خدا بهتر مى داند.
پس از اين ملاقات ، سال بعد موسم حج فرا رسيد، قبل از رفتن به مكّه ، از احوال آن مرد همسايه جويا شدم ، دريافتم كه اعتقاد به امامان ائمة اطهار(ع ) ندارد.
به حج رفتم و در مكّه به حضور امام صادق (ع ) رسيدم و پس از احوالپرسى ، باز از همسايه خودم تعريف كردم و گفتم : همواره به تلاوت آيات قرآن و دعا و مناجات اشتغال دارد و...
امام فرمود: آيا آنچه تو معتقدى ، او نيز اعتقاد دارد؟ (يعنى امامت ما را قبول دارد) عرض كردم : نه .
امام صادق (ع ) فرمود: اى ميسر! احترام كدام سرزمين از سرزمينهاى ديگر بيشتر است ؟
گفتم : خدا و پيامبر و فرزندان او آگاهترند.
فرمود: بهترين زمينها بين ركن و مقام (بين حجرالاسود و مقام ابراهيم در كنار كعبه ) است كه گلشنى از گلشنهاى بهشت مى باشد، و همچنين ميان ((قبر رسول خدا (ص ) و منبر آنحضرت )) كه گلستانى از گلستانهاى بهشت است ، سوگند به خدا اگر كسى عمر بسيار كند و بين ركن و مقام ، قبر و منبر رسول خدا (ص ) هزار سال به عبادت خدا سرگرم شود، و سپس او را مظلوم و بى گناه در بسترش مانند گوسفند زاغ چشم سر ببرند، و خدا را با آن حال ملاقات نمايد ولى داراى اعتقاد به ولايت ما نباشد لكان حقيقا على اللّه يكبه على منخريه فى نار جهنّم : ((بر خداوند روا باشد كه او را به رو در آتش ‍ دوزخ بيفكند)).


200)) كيفر عيبجوئى از مؤمنان

ابوبرده مى گويد: در محضر رسول خدا (ص ) بوديم و نماز جماعت را به امامت آن حضرت خوانديم ، آنحضرت پس از نماز با شتاب بر خاست و خود را به در مسجد رسانيد و دست خود را بر روى آن در نهاد و فرمود: ((اى كسانى كه با زبان اظهار اسلام مى كنيد ولى ايمان در قلب شما راه نيافته است ، از عيبجوئى و ذكر بدى مؤمنان بپرهيزيد:
فانه من تتبع عورات المؤ منين تتبع اللّه عورته و من تتبع اللّه عورته فضحه و لوفى جوف بيته .
: ((زيرا هر كس در صدد عيبجوئى مؤمنان باشد، خداوند عيوب او را دنبال كند، و هر كس را خدا عيبجوئى كند، او را رسوا گرداند، اگر چه (عيب او) در كنج خانه و نهانى باشد)).


201)) شرط استجابت دعا

روزى موسى (ع ) در محلى عبور مى كرد، در مسير راه مردى را ديد كه دستهايش را به سوى آسمان دراز كرده و با حالت خاصى از گريه و زارى دعا مى كند و خواسته هايش را از درگاه خدا مى طلبد.
موسى (ع ) از آنجا گذشت و پس از يك هفته مراجعت نمود، باز ديد او در همان محل ، مشغول دعا و زارى است و حاجت خود را از خدا مى طلبد .
در اين هنگام خداوند به موسى (ع ) وحى كرد: ((اى موسى ! اگر آن مرد آن قدر دعا كند كه زبانش بريده شده و بيفتد، دعايش را به استجابت نمى رسانم مگر اينكه از طريقى كه من به آن امر كرده ام وارد شود)) (يعنى رهبرى پيامبران و اوصياء آنها را بپذيرد و با اين اعتقاد دعا كند)
(بحارج 27 ص 180)


fehrest page

back page