152)) امتحان !!
به نقل ابو بصير، امام باقر (ع ) فرمود:
يكى از جنگهاى خانمانسوز كه بين مسلمانان رخ داد، جنگ
جمل بود، باعث اين جنگ تحميلى طلحه و زبير (دو نفر از سران اسلام ) و عايشه بودند، و
بهانه آنها مطالبه خون عثمان بود، با اينكه خودشان جزء تحريك كنندگان
قتل عثمان بودند.
يكى از شهداى جنگ احد كه بيست زخم نيزه به بدنش رسيده بود، وهب بن قابوس است ،
وقتى او به شهادت رسيد، رسول خدا (ص ) به بالين جسد به خون غلطيده اش آمد و
فرمود: رضى الله عنك فانى عنك راض : ((خدا از تو خوشنود باشد، من از تو خوشنودم
)) و براستى چه لذتى براى يك رزمنده مخلص بالاتر از اين لذت ملكوتى است كه
پيامبر (ص ) به بالينش آيد و اظهار خشنودى از او كند؟!.
حجة الاسلام آقاى حاج سيد محمد كوثرى ذاكر معروف قم از سالها
قبل روضه خوان خاص امام خمينى (مدظله العالى ) بود و در سالهاى اخير هم كه مشاهده
كرده ايد در آغاز محرم و مواقع ديگر در حسينيه جماران در محضر امام روضه مى خواندند.
نقل شده : هنگامى كه پيامبر (ص ) براى اولين بار حضرت على (ع ) را به عنوان رهبر
بعد از خود انتخاب كرد، جمعى از قريش به حضور پيامبر (ص ) آمده عرض كردند: ((اى
رسول خدا، مردم ، تازه مسلمان هستند)) (و هنوز اسلام بر اعماق
دل و وجودشان نفوذ نكرده ) از اين رو راضى نيستند كه تو داراى مقام نبوت باشى ولى
مقام امامت به پسر عمويت على (ع ) واگذار شود، اگر در اين مورد مدتى صبر كنى (تا
اسلام به خوبى در دلها جا كند) و بعد اعلام امامت على (ع ) نمائى ، بهتر است .
يكى از اعضاء دفتر امام نقل كرد: چندى پيش يك خانم ايتاليائى كه شغلش معلمى ، و
دينش مسيحيت بود، نامه اى پر مهر و ابراز علاقه شديد به امام خمينى (مدظله العالى )
نوشته بود، و همراه آن ، يك گردنبند طلا براى حضرت امام فرستاده بود و نوشته بود
كه اين گردن بند، يادگار آغاز ازدواجم مى باشد، از اين رو آن را بسيار دوست دارم ،
آنرا به نشان علاقه و اشتياقم نسبت به شما و راهتان ، اهداء مى كنم ،
عمرو بن نعمان جعفى گويد: امام صادق (ع ) دوستى داشت كه آن حضرت را به هر جا كه
مى رفت رها نمى كرد و از او جدا نمى شد، روزى در بازار كفاشها همراه حضرت مى رفت ،
و دنبالشان غلام او كه از اهل سند (هند) بود مى آمد، ناگاه آن مرد به پشت سر خود متوجه
شد و غلام را خواست و او را نديد و تا سه بار به
دنبال برگشت و او را نديد، بار چهارم او را ديد و گفت : يا بن الفاعلة اين كنت : ((اى
حرامزاده كجا بودى ؟)).
مسعدة بن صدقه گويد، شنيدم : شخصى از امام صادق (ع ) پرسيد: ((چرا شما زناكار را
كافر نمى نامى ، ولى ترك كننده نماز را كافر مى نامى ؟)).
محمد بن سنان گويد: در محضر حضرت رضا (ع ) بودم به من فرمود: ((در دوران بنى
اسرائيل (قبل از اسلام ) چهار نفر مؤمن ، با هم دوست بودند، روزى يكى از آنها به خانه
اى كه آن سه نفر ديگر براى كارى در آن اجتماع كرده بودند رفت و در زد، غلام بيرون
آمد (و به دروغ ) گفت : آقايم در منزل نيست .
امام حسين (ع ) از مردى پرسيد از اين دو كار كدام را بيشتر دوست دارى ؟ 1- شخصى
تصميم بر كشتن مسلمان ناتوانى را دارد، او قادر بر دفاع نيست آيا نجات آن مسلمان را
بيشتر دوست دارى يا 2- شخصى از دشمنان قصد گمراهى او را از راه راست گرفته است
، و تو مى خواهى آن مسلمان را از بن بست نجات دهى و با ادله و بيان قاطع آن دشمن بى
دين را طرد كنى و به آن مسلمان آسيب دينى نرسد؟ آن مرد گفت : بلكه من نجات آن مؤمن را
از انحراف آن دشمن ناصبى ، بيشتر دوست دارم ، چرا كه خداوند در قرآن (32 مائده )
فرموده : و من احياها فكانما احيا الناس جميعا:
مرحوم آيت الله سيد حسين كوه كمرى (رضوان الله عليه ) از شاگردان صاحب جواهر،
مجتهدى مشهور و معروف بود، و در نجف اشرف حوزه درسى معتبر داشت ، هر روز طبق
معمول در ساعت معين به يكى از مسجدهاى نجف مى آمد و تدريس مى كرد، آنهم تدريس درس
خارج فقه و اصول كه زمينه و مقدمه مرجعيت است .
جمعى از مسيحيان نجران (حدود 20 يا 40 نفر) در آغاز اسلام به مكه آمده تا از نزديك به
بررسى آئين اسلام بپردازند كه اگر حق بود آن را بپذيرند، به حضور
رسول خدا (ص ) رفتند، و آيات قرآن را از آن حضرت شنيدند، آنچنان تحت تاءثير
ملكوتى آيات قرآن واقع شدند كه هنگام خواندن آيات قرآن از زبان پيامبر (ص )، بى
اختيار اشك شوق مى ريختند.
اسماعيل بن محمد، معروف به ((سيد حميرى )) از شاعران متعهد و سلحشورى است كه با
حماسه سرائيهاى خود از حريم حق ، و فضائل و برترى خاندان نبوت ، دفاع مى كرد،
امام صادق (ع ) به او فرمود: ((مادرت تو را سيد (آقا) ناميد، و تو در اين جهت توفيق
يافتى تو سيد شاعران هستى )).
زيد شحام گويد: امام صادق (ع ) فرمود: ((رسول خدا (ص ) در هر روز هفتاد بار طلب
توبه از خدا مى كرد)).
هنگامى كه حضرت على (ع ) زمام امور خلافت را بدست گرفت ، دنياپرستان آتش افروز
با آن حضرت مخالفت كرده و جنگ جمل را پديد آوردند، پس از جنگ
جمل ، معاويه كه در شام حكومت مى كرد، داعيه خلافت داشت و خود را براى يك جنگ بزرگ
با سپاه على (ع ) (كه به آن جنگ صفين مى گويند) آماده ساخت ، در آستانه اين جنگ كه در
سال 36 قمرى واقع شد، نامه هاى متعددى بين على (ع ) و مهاويه رد و
بدل شد. روزى يكى از آزادمردان بنام ((اسود بن عرفجه )) در مجلس معاويه ، فرياد زد:
امام صادق (ع ) فرمود: در زمان رسول اكرم (ص ) مردى از انصار براى تاءمين نيازهاى
زندگى ، به مسافرت رفت ، هنگام خداحافظى با همسرش ، با او پيمان بست كه تا از
سفر برنگشته از خانه بيرون نرود.
يكى از مسلمين در حضور پيامبر (ص ) بود، پيامبر (ص ) به او فرمود: ((مى خواهى تو را
به موضوعى راهنمائى كنم كه با انجام آن ، خداوند تو را به بهشت ببرد؟!))
در شهرى ، زلزله و باد سرخ آمد و مردم آن كه سخت بلازده شده و گرفتار گشته
بودند و در بن بست ناگوارى افتاده بودند، سرانجام تصميم گرفتند به حضور
پيرى وارسته كه از پارسيان بزرگ آن شهر بود، بروند و از او بخواهند او را دعا كند
و بلا برطرف گردد.
در جنگ تحميلى ايران و عراق ، روزى هواپيماهاى متجاوز عراق ، با موشك ، يكى از مخازن
چند هزار ميليون تنى نفت خارك را زدند، بطورى كه منفجر شد...
امام صادق (ع ) فرمود: خداوند به حضرت داود (ع ) وحى كرد: ((بنده اى از بندگان من
به سوى من با ((حسنه )) مى آيد، كه از اين رو بهشت را بر او مباح نمودم )).
امام باقر (ع ) فرمود: از نجواهاى خداوند با موسى (ع ) اين بود: ((كه اى موسى من
بندگانى دارم كه بهشت خود را به آنان مباح داشته ام و آنان را حاكم بهشت ساختم )).
درگيرى جنگ عظيم و طولانى ((صفين )) همچنان ادامه داشت ، روزى اميرمؤمنان على (ع ) از
ميدان جنگ به سوى كوفه بر مى گشت ، نزديك كوفه كنار جاده ، قبرستان كوفه قرار
داشت ، آن حضرت در آنجا توقف كرد و ضمن سخنانى ، اشاره به قبرستان نمود و فرمود:
هذه كفات الاموات : ((اينجا منازل و محل سكونت مردگان است )).
در تاريخ 2/8/1361 شمسى بانوئى به نام معصومه به كلانترى مركز در تهران
مراجعه كرد و اظهار داشت ، شوهرش بنام حسن خسروى مدتى است ، ناپديد شده است ،
پرونده اى در اين رابطه تشكيل شد.
روزى حضرت سليمان بن داود (ع ) همراه اطرافيان ، با شكوه و سلام و صلوات عبور مى
كرد، در حالى كه پرندگان بر او سايه افكنده بودند و جن و انس در دو طرف او صف
كشيده بودند.
زمان خلافت على (ع ) بود، روزى آن حضرت در مسجد به منبر رفت ، و مردم در مسجد جمع
بودند، حضرت در ضمن گفتار فرمود: ((نسب مرا بدانيد، هر آنكس كه مى شناسد مرا به
آن ، منسوب مى داند و كسى كه نمى شناسد، اكنون نسب خود را بيان مى كنم :
در ميان بنى اسرائيل (قبل از اسلام ) عابدى يك عمر طولانى به عبادت خدا
اشتغال داشت ، در عالم خواب به او گفته شد فلان زن از دوستان تو در بهشت است .
|