50)) ارزش خوشحال كردن مؤمن
زمان امام صادق عليه السّلام بود شخصى بنام ((نجاشى )) استاندار اهواز و فارس بود،
يكى از كشاورزهاى قلمرو حكومت او به حضور امام صادق (ع ) آمد و عرض كرد: ((در دفتر
مالياتى نجاشى ، مبلغى را به نام من نوشته اند، نجاشى ااز شيعيان شما است ، اگر
لطف مى فرمائى نامه اى براى او بنويس تا ملاحظه مرا بكند)).
ابودعامه مى گويد: به محضر امام دهم حضرت هادى عليه السّلام براى عبادت آن حضرت
رفتم ، درآن هنگام كه بسترى بود و در همان سال (254 هجرى قمرى از دنيا رفت ) هنگامى
كه تصميم گرفتم از محضرش بروم ، فرمود: ((اى ابودعامه ! حق تو واجب شد (به من حق
پيدا كردى ) آيا مى خواهى تو را به چيزى كه بوسيله آن
خوشحال گردى ، خبر دهم ؟!)).
شخصى از امام سجاد (ع ) پرسيد: چرا پدر تو امام حسين (ع ) فرزندان اندك داشت ؟
اسحاق بن ابراهيم مى گويد: از امام صادق (ع ) شنيدم ، فرمود:
رسول اكرم (ص ) به خانه (يكى از همسرانش ) ام سلمه رفت و در آنجا بوى معطر و
خوشى به مشامش رسيد، فرمود: ((آيا حولاء (عطر فروش ) به اينجا آمده است ؟!)).
هنگامى كه در سال 61 هجرى ، بازماندگان شهداى كربلا را به صورت اسير، وارد
دمشق (مقر حكومت يزيد) كردند، پيرمردى كنار زنها و بچه هاى اسير آمد و با
كمال گستاخى گفت :
بازماندگان شهداى كربلا را به صورت اسير وارد مجلس يزيد كردند، در اين مجلس
چشم يك نفر از اهل شام به دختر امام حسين (ع ) بنام فاطمه افتاد و با
كمال گستاخى به يزيد گفت :)) اين دختر را به عنوان كنيز به من ببخش )).
شهيد نواب صفوى ، شير مرد مخلص و دلاور، نخستين مردى كه جنگ مسلحانه بر ضد رژيم
محمدرضا شاه پهلوى ، به راه انداخت و با يارانش ، چند نفر از مهره هاى درشت آن رژيم را
اعدام انقلابى كردند، سرانجام در سال 1334 شمسى ، او را اعدام كردند، و در حالى كه
صداى ((اللّه اكبر)) او بلند بود، به شهادت رسيد، قبرش در ((ابن بابويه )) شهر
رى مى باشد.
ابن صيفى ، فقيه و دانشمند و شاعر آگاه و اديب توانا و متعهد اسلامى است و نام و نسبش
شهاب الدين ابوالفوارس ، سعدبن محمدبن سعدبن صيفى تميمى مى باشد، كه از
بزرگان اسلام بود كه در ششم شعبان سال 574 قمرى از دنيا رفت قبرش در مقابر
قريش بغداد است .
هنگامى كه زينب كبرى (ع ) را همراه بازماندگان شهداى كربلا وارد مجلس عبيداللّه زياد
(استاندار يزيد در كوفه ) نمودند.
امام صادق (ع ) فرمود: دانشمندى نزد عابدى رفت و از او
روزى شيرى بيمار شد (با توجه به اينكه شير در ميان حيوانات ، سلطان آنها است ) همه
درندگان از او عيادت كردند، غير از روباه .
حضرت رضا (ع ) فرمود: هنگامى كه روز قيامت مى شود، انسان با ايمان در پيشگاه
خداوند، قرار مى گيرد، و خداوند خودش او را به محاسبه مى كشد، و كردار او را در
معرض ديد او قرار مى دهد.
همه شنيده ايم كه ((حاتم طائى )) از مردان سخاوتمند و جوانمرد تاريخ است ، او در طائف
زندگى مى كرد و از قبيله ((طّىّ)) بود، و در
حال كفر از دنيا رفت .
علامه بحرالعلوم (سيد محمد مهدى طباطبائى ) از مراجع بزرگ تقليد زمانش بود، و
شاگردان برجسته اى از مكتب او برخاستند.
قرآن داراى 114 سوره و بنابر مشهور 6666 آيه است .
فرعون ، طاغوت بزرگى بود كه در مصر حكومت مى كرد، منجمان به او خبر دادند كه
امسال كودكى متولد مى شود كه سرنگونى سلطنت تو به دست او صورت مى گيرد،
فرعون دستور داد در آن سال هر زنى پسر زائيد، آن را به
قتل رسانند، اين دستور اجرا شد.
بسر بن ارطاة يكى از دژخيمان خون آشام معاويه بود، كه به دستور او، به شهرها و
روستاها رفت و قتل و غارت پرداخت ، تا مردم را از پيروى حكومت على (ع ) باز دارد و به
سوى معاويه متوجه سازد (و سرانجام على (ع ) او را نفرين كرد و او در اواخر عمر، ديوانه
شد و با حال بسيار بد، از دنيا رفت ).
پس از آنكه حضرت نوح (ع ) به قوم گنهكار خود نفرين كرد، و طوفان همه آنها را از
بين برد، ابليس نزد نوح (ع ) آمد وگفت : ((تو برگردن من ، حقى دارى كه مى خواهم آن
را ادا كنم )).
سال نهم هجرت بود، هيئتى از مسى حيان نجران به مدينه آمده تا با پيامبر (ص ) ملاقات
نمايند و درباره دين اسلام به بحث و بررسى بپردازند.
حضرت عيسى عليه السّلام كه بيانگردى از كارهاى معمولى او بود، روزى تنها در
بيابان عبور مى كرد، باران شديدى باريد، و او را غافلگير كرد، او به هر طرف مى
دويد و مى نگريست ، پناگاه نمى ديد كه به آنجا برود، در اين جست و گريز، ناگهان
چشمش به شخصى افتاد كه در مكانى مشغول نماز بود، به سوى او روان شد، وقتى به
او رسيد، آنجا را محل امنى يافت .
پيامبر اكرم (صلى اللّه عليه و آله ) در جائى عبور مى كرد، ديد مسلمانى
مشغول دعا است و چنين دعا مى كند: ((خدايا مرا از مردم ، بى نياز كن )).
داودبن قاسم گويد: من همراه حسن بن محمد عقيقى ، و محمدبن ابراهيم و... در زندان معروف
به زندان ((صالح بن وصيف احمر)) بودم (ما را به جرم شيعه بودن دستگير كرده و
زندانى نموده بودند) يك نفر از دودمان جمحى نيز در زندان بود، و گفته مى شد كه او
نيز علوى و شيعه است (ولى در
بنى اميه بقدرى نسبت به على (ع ) دشمنى و كينه داشتند، كه در بالاى منبرها، به ساحت
مقدس او، جسارت كرده و او را سب و لعن مى كردند، و اين بدعت از ناحيه معاويه شروع شد
و تا زمان خلافت عمربن عبدالعزيز (هشتمين خليفه اموى ) ادامه داشت (يعنى حدود بيش از
شصت سال ).
عمر عبدالعزيز (دهمين خليفه اموى ) در ميان خلفاى بنى اميه ، نيك سرشت و عدالتخواه
بود، او علاوه بر كارهاى مهمى كه در دوران خلافتش انجام داد، دو كار مهم نيز با طرح و
تاكتيك خاصى ، انجام داد، يكى اينكه سبّ و لعن امير مؤمنان على (ع ) را ممنوع كرد، دوم
اينكه فدك را به نواده هاى حضرت زهرا (ع ) برگرداند.
مى نويسند: در زمان سلطنت امير تيمور گوركان ، جمعى از افراد ماوراءالنهر كه از
متعصبان دشمن على (ع ) بودند، مجلسى تشكيل داده و صورت مجلسى نوشتند، كه در آن
آمده بود، دشمنى و كينه نسبت به على (ع ) بر هر فرد مسلمانى واجب است ، هر چند به
مقدار جوى ، كينه داشته باشد، زيرا او به قتل عثمان ، فتوى داده است .
|