9 - آداب سجده
توجّه داشته باش از جمله آدابى كه بايد بنده در هنگام سجده رعايت كند اين است كه :
خاكسارى اش براى معبود در سجده افزون بر ركوع باشد، پس توجّه داشته باشد كه
در محضر خداوند جلّ جلاله است ، و اينكه خداوند جلّ جلاله چنان عظمت و جلالى دارد كه
گفتار هيچ كس بدان احاطه نمى كند، و اينكه وى به ناتوانى و نادارى و بيچارگى و
گناهانى متّصف است كه موجب فرومايگى او شده است ؛ سپس با ذلّت و خضوع و خشوع
افزونتر از آنچه كه در ركوع ذكر كرديم ، براى انجام سجده به پايين مى رود؛ زيرا
اگر بنده با غفلت از اين امور، و از روى عادت و تنها با مراعات ظاهر سجده ، و بدون
قصد عبادت مولاى خويش و اقبال و توجّه و مراعات ادب در پيشگاه او سجده بجا آورد، مانند
كسى خواهد بود كه در سجده اش بازى نموده ، يا از مالك و معبود خويش روى گردانده ،
يا به او استهزا و ريشخند كرده است .
و اهل علم مى دانند كه ركوع و سجده از اركان نماز هستند، و هرگاه بنده آن دو را در نماز
خويش ، به عمد يا از روى سهو و فراموشى ، ترك كند بر اساس فتواى فقيهان و
روايات نمازش باطل مى شود.
و ديگر اينكه ، صاحب شريعت - صلوات اللّه عليه وآله - بدين جهت اين به سوى مردم
مبعوث كه آنان را به معامله و بندگى غير خدا دعوت نمايد؛ بنابراين ، اگر در هدف از
اين گونه ذلّت و خاكسارى و بندگى در هنگام ركوع و سجده توجّه نداشته باشى ،
فرق ميان تو و مُنْكِران چيست ؟ و چه فرقى است ميان تو و كسى كه ياد خدا را فراموش ،
و به امور و بيهوده مشغول گشته است ؟ بى گمان حضرت محمّد (ص ) براى آن آمده كه
مردم را از عادت ، به سوى معبود فراخواند، پس مبادا از كسانى باشى بدون توجّه به
خداوند - جلّ جلاله - و حضور قلب در انجام خاكسارى و بندگى براى او قيام و ركوع و
سجده را به حسب عرف و عادت بجا آورى .
اگر در حال سجده اين دعا را بخوانى (123)
اءَلّلهُمَّ، لَكَ سَجَدْتُ، وَ بِكَ آمَنْتُ، وَلَكَ اءَسْلَمْتُ، وَ عَلَيْكَ تَوَكَّلْتُ، وَ اءَنْتَ رَبّى ،
سَجَدَلَكَ سَمْعى وَ بَصَرى وَ شَعْرى وَ عَصَبى وَ مُخّى وَ عِظامى ، سَجَدَ وَجْهِىَ الْبالِى
الْفانى لِلَّذى خَلَقَهُ وَ صَوَّرَهُ وَشَقَّ سَمْعَهُ وَ بَصَرَهُ. تَبارَكَ اللّهُ اءحْسَنُ الْخالِقينَ.
- خداوند، تنها براى تو سجده نمودم ، و به تو ايمان آوردم ، و تسليم تو شدم ، و تنها
بر تو توكّل نمودم ، و تويى پروردگارم ، گوش و چشم و موى و عصب و مغز و
استخوانهايم از آنِ توست ، روى [و وجود] پوسنده و فناپذيرم براى كسى كه آن را
آفريد و صورت نگارى نموده و براى او گوش و چشم قرار داده ، سجده نموده . منزّه و
بلند مرتبه باد خداوند، كه بهترين آفرينندگان مى باشد.
ولى تمام اعضايت با قصد خاكسارى و تسليم و
توكّل و خضوع و خشوع براى معبود سجده نكند، گويى كه از معناى سجده خبرى ندارى ،
و سخن و ادّعايت دروغ و بهتان به مولايت خواهد بود. اى بيچاره ، وقتى كه عبادتت همراه
با دروغ و بهتان و اهانت باشد، چگونه نمازت درست خواهد بود؟
ديگر اينكه : اگر در سجده ات آرامش و آسايش و شادمانى اى را كه دوست ، هنگام قُرب به
محبوبش دارد احساس مى كنى ، خوشا به حالت . وگرنه سجده ات نكوهيده و فاسد، و
قلبت بيمار و دردمند است ، زيرا مى دانى كه در صريح قرآن آمده كه :
وَاسْجُدْ، وَاقْترِبْ (124)
- و سجده و كرنش نما، و به خدا نزديك شو.
بنابراين ، قرآن شريف سجده را از نشانه هاى قرب عاشق وار به خداوندى كه به
اسرار آگاه است قرار داده ، پس تلاش كن كه نَفْسَت قرب و نزديكى به محبوب احساس
كند؛ زيرا محبّت خداوند - جلّ جلاله - از ثمرات قوّت شناخت
جلال و بخشش بزرگ الهى است . چنانكه خداوند - جلّ جلاله - گروهى را كه به او معرفت
دارند، ستوده و مى فرمايد:
يُحِبُّهُمْ وَ يُحِبُّونَهُ. (125)
- خداوند آنان را دوست مى دارد، و ايشان نيز او را دوست مى دارند.
و در توصيف اهل نجات مى فرمايد:
وَالَّذينَ آمَنُوا اءَشَدُّ حُبّاً للّهِِ. (126)
- و كسانى كه ايمان آورده اند محبّت بيشترى نسبت به خداوند دارند.
1 - مبادا فريفته گفتار كسى باشى كه مى گويد: مقصود از دوست داشتن خداوند - جلّ
جلاله - همان طاعت و عبادت اوست .؛ زيرا اگر اين گفتار را از كلام الگو و مقتدا و
بزرگى برگرفته و گفته باشد، احتمال دارد كه آن فرمايش به خاطر تقيّه ، و يا به
جهت ضعف شنونده نسبت به شناخت اسرار ربّانى باشد.
2 - اگر به خدا معرفت داشته باشى ، مى بينى كه محبّت تو به خداوند - جلّ جلاله -
پيش از طاعت و عبادت توست ، زيرا تو ابتدا نسبت به او به عنوان نعمت دهنده شناخت پيدا
مى كنى و آنگاه به او محبّت مى ورزى و سپس او را مستحقّ طاعت يافته و اطاعتش مى نمايى .
وگرنه اين روايت را - كه مورد اتّفاق و پذيرش همگان است - چگونه معنى مى كنى كه :
جُبِلَتِ الْقُلُوبُ عَلى حُبِّ مَنْ اءَحْسَنَ إِلَيْها.
- دلها بر دوستى هركس كه به آنها نيكى كند، سرشته شده اند.
آيا مى شود كه دلها بر محبّت بنده نيكوكار سرشته باشند، ولى نسبت به احسان خداوند
- جلّ جلاله - محبّت نداشته باشند؟! اين را جز
عقل غير سليم نمى پذيرد.
3 - مسلّماً مى دانى كه دوست داشتن خداوند - جلّ جلاله - يك
عمل قلبى است ، ولى طاعت خداوند گاهى تنها
عمل قلبى است ، و گاهى هم عمل قلبى و هم مربوط به اعضا و جوارح ظاهرى ؛ پس
چگونه مى شود طاعتى كه گاهى قلبى است و گاهى هم قلبى است و هم مربوط اعضا و
جوارح ظاهرى - و اين دو، دو قسم جدا از هم هستند - يك قسم بشوند. و اين مكابره و ستيزه
جويى با امر روشن و آشكار است ، چگونه عملى كه به وسيله جوارح ظاهرى انجام مى
گيرد، عمل قلبى مى شود؟! اين مطلب در نزد كسى كه عقلش محجوب نباشد،
محال است .
4 - گاهى انسان طاعات را انجام مى دهد، در حالى كه انجام آن بر انسان سخت است ، و
گاهى قلبش از آنها يا از مكلّف شدن به آنها كراهت دارد، پس اگر منظور از محبّت ورزيدن
بنده به خداوند - جلّ جلاله - همان طاعت بنده بود، در همان
حال مى بايست از محبّت خدا بلكه از خود خداوند - جلّ جلاله - بدش مى آمد، بلكه مى
بايست نسبت به با خداوند - جلّ جلاله - دشمنى مى داشت ، زيرا دشمنى ضدّ دوستى است ؛
بنابراين هرگاه بنده از طاعت خدا - جلّ جلاله - بدش بيايد، بايد از دوستى خداوند - جلّ
جلاله - بدش بيايد، و با خداوند - جلّ جلاله - دشمنى داشته و كافر گردد.
آيا هيچ مسلمان صاحب معرفت عذر تو را در كافر خواندن كسى كه از عبادتى خوشش نمى
آيد مى پذيرد؟! و يا تو را در اين گفتار يارى مى كند؟!
5 - آيا عقلت مى پذيرد كه فرمايش الهى - جلّ جلاله - پيش از اين ذكر نموديم ، به اين
معنى باشد؟! آنجا كه مى فرمايد:
قُلْ: إِنْ كانَ آباؤُكُمْ وَ اءَبنآؤُكُمْ وَ إِخْوانُكُمْ وَ اءَزْواجُكُمْ وَ عَشيرَتُكُمْ وَ اءَمْوالٌ
اقْتَرَفْتُمُوها وَ تِجارَةٌ تَخْشَوْنَ كَسادَها وَ مَساكِنُ تَرْضَوْنَها، اءَحَبَّ إِلَيْكُمْ مِنَ اللّهِ وِ
رَسُولِهِ وَ جِهادٍ فى سَبيلِهِ، فَتَربَّصُوا حَتّى يَاءْتِىَ اللّهُ بِاءَمْرِهِ، وَاللّهُ لايَهْدِى الْقَوْمَ
الفاسِقينَ. (127)
- بگو: اگر پدران و پسران و برادران و همسران و بستگان و تبارتان و اموالى كه
بدست آورده ايد، و تجارتى كه بيم كساد و بى رواجى آن را داريد، و مسكنهايى كه مى
پسنديد، در نزد شما از خدا و رسولش و جهاد در راه خدا محبوبتر است ، پس منتظر بمانيد
تا خداوند امر خويش را بياورد، و خداوند گروه گناهكار و فاسق را هدايت نمى نمايد.
آيا عقل هيچ عاقلى مى پذيرد كه منظور از فرمايش الهى كه مى فرمايد: اءَحَبَّ
إِلَيْكُمْ و دوست داشتن چيزهايى را كه خداوند سبحانه به شمار درآورد، طاعت و
فرمانبرى از آنها باشد؟!
فرض كن كه اين احتمال را درباره پدران و پسران و برادران و همسران و خويشاوندان
درست بدانى و دوستى را به معناى فرمانبردارى از آنان معنى كنى ، آيا در
فرمايش خداوند - جلّ جلاله - كه مى فرمايد: وَ
اءمْوال اقْتَرَفْتُمُوها، وَ تِجارَةٌ تَخْشَوْنِ كَسادَها، وَ مَساكِنُ تَرْضَوْنَها هيچ
احتمال مى دهى كه دوست داشتن اين چيزها (اموال و تجارت و مساكن ) به معناى طاعت و
فرمانبرى از آنها باشد؟!
پس مبادا چيز محال را بر عقل تحميل كنى ، لذا تقليد از كسى را كه مى گويد: دوست
داشتن بنده نسبت به خداوند جلّ جلاله ، همان طاعت و فرمانبردارى از اوست رها كن ، و حقّ
را از هركس كه بگويد بپذير، كه دليلها و حقّ بودن آن براى تو روشن گرديد.
6 - اين بود بيان اينكه محبّت بنده به خداوند - جلّ جلاله - امر قلبى است . و دوستى از
امورى است كه از ثمرات شدّت معرفت خداوند - جلّ جلاله - است ، و شدّت معرفت نيز به
احسان اوست ، همان معرفت و احسانى كه پيش از آگاهى بنده از مكلّف بودن به دوستى
خداوند - جلّ جلاله -، عقل و قلب بنده خود بخود او را به سوى دوستى مولايش سوق مى
دهند، پس چگونه خواهد بود وقتى كه پى ببرد عقلاً و نقلاً نيز به دوست داشتن او ماءمور
است ؟!
زيرا اگر كسى ذاتاً كامل باشد، به خاطر كمالى كه دارد محبوب دلها خواهد بود، و
شخص نيكوكار به خاطر احسان و تفضّلش ، پيش از شناخت و آگاهى از تكليف به اين
محبّتى كه ذكر شد، مورد محبّت قرار مى گيرد، و
حال آنكه شاءن و مقام خداوند - جلّ جلاله - بزرگتر، و احسانش فراگيرتر از آن است كه
توصيفى كه ما از كمال و احسان و تفضّلش مى كنيم ، به مقام بزرگ او احاطه داشته
باشد، پس لازم است كه خداوند محبوب قلوب تمام كسانى باشد كه او را به يقين شناخته
و نسبت به احسانهاى او در امور دنيا و دين آگاهى دارند.
فرق محبّت و خشنودى خداوند با ثواب و عقاب او
شايد در روايات و يا گفتار برخى مشاهده شود كه فرموده باشند: مقصود از محبّت
خداوند - جلّ جلاله - نسبت به بنده مطيع و يا خشنودى اش از او، همان ثواب دادن خداست ؛ و
منظور از خشم و غضب خداوند - جلّ جلاله - نسبت به بنده نافرمانش ، همان عذاب اوست .
ولى پرواضح است كه : تقليد از سخنان غير معصوم كه در اين باره گفته شده ، عقلاً
جايز نيست . امّا روايت و منقول اگر از طعن و خرده گيرى سالم بوده و از معصوم صادر
شده باشد؛ شايد آن را از باب تقيّه فرموده باشند، زيرا ايشان (عليهم السلام ) در تقيّه
هولناكى بوده اند، و ما در مطلبى كه پيرامون اعتذار از مضمون كتاب كشّى ذكر
نموديم - تقيّه ايشان را روشن ساختيم ، زيرا بسيارى از مخالفان ائمّه و
اهل تسنّن قايل به اين هستند كه : محبّت و رضايت خدا همان ثواب او، و غضب خدا، همان
عذاب اوست
يا شايد ائمّه (عليهم السلام ) آن را به خاطر آشنا كردن و تقريب اذهان پرسش كنندگان
يا شنوندگان بيان فرموده اند، زيرا درك و فهم بسيارى از شنوندگان از درك اسرار
صفات خداوندى كه پادشاه عالَميان است قاصر و ناتوان مى باشد، لذا شايد ائمّه
(عليهم السلام ) بيم آن را داشته اند كه اگر به آنها بگويند كه : خداوند - جلّ جلاله
- دوست مى دارد و خشنود مى شود و غضبناك و خشمگين مى گردد. زود به ذهن شنونده
خطور كند كه خداوند - جلّ جلاله - مانند دوستى و خشنودى طبايع بشرى دوست مى دارد و
خشنود مى گردد، يا همانند خشم و غضب دلهاى خاكى غضبناك و خشمگين مى گردد، لذا
حضرات ائمّه (عليهم السلام ) به اندازه كشش
عقل پرسش كنندگان و شنوندگان ، با آنان سخن گفته اند.
اگر به برخى از روايات مربوط به اين مطلب توجّه كنى ، مى بينى كه دوستى و
خشنودى و غضب و خشمى را كه مزاجها به واسطه آنها تغيير مى كند، و جز درباره اجسام
كه قابليّت آن را دارند، درست نيست ، نفى نموده اند، تا آنجا كه همين مطلب را بر
بعضى از پرسش كنندگان تقريب نموده و (بدين مضمون ) فرموده اند كه : غضب و
خشنودى خداوند - جلّ جلاله - اشاره است به غضب و خشنودى اوليا و ويژگان درگاه الهى
. و اين در نزد عارفان صحيح است ؛ زيرا خواصّ درگاه الهى - جلّ جلاله - خشمگين و
خشنود نمى گردند مگر بعد از غضب و خشنودى خداوند، زيرا ايشان (عليهم السلام )
تابع و پيرو خداوند - جلّ جلاله - هستند، و هرگز در گفتار از او پيشى نمى گيرند، و
تنها به فرمان او عمل مى نمايند.
2 - وآنگهى عقلهاى سالم وجداناً و عياناً دريافت مى كنند كه معناى واژه حبّ و
رضا، غير از معناى لفظ ثواب ، و همچنين معناى غضب غير از معناى عقاب
است ، خواه درباره بندگان ، يا نسبت به رَبُّ الاَرْباب .
و اين مطلب را فرمايش خداوند - جلّ جلاله - نيز به ما مى آموزد آنجا كه مى فرمايد:
إِنَّ اللّهَ يُحِبُّ التَّوّابينَ، وَ يُحِبُّ الْمُتَطَهِّرينَ. (128)
- براستى كه خداوند بسيار توبه كنندگان و پاكيزگى پذيران را دوست مى دارد.
ونيز خداوند - جلّ جلاله - مى فرمايد:
إِنَّ اللّهَ يُحِبُّ الَّذينَ يُقاتِلوُنَ فى سَبيلِهِ صَفّاًكَاءَنَّهُمْ بُنْيانٌ مَرْصُوصٌ.
(129)
- همانا خداوند كسانى را كه در راه او با حالت صف كشيده مى جنگند به گونه اى كه
گويى بنيان سُربين هستند، دوست مى دارد.
و همچنين خداوند - جلّ جلاله - درباره گروهى كه حقيقتاً و يقيناً خداوند را مى شناسند، مى
فرمايد:
يُحِبُّهُمْ وَ يُحِبُّونَهُ. (130)
- خداوند آنان را دوست مى دارد، و ايشان نيز خدا را دوست مى دارند.
و نسبت به خشم و غضب خود - جلّ جلاله - مى فرمايد:
فَلَمّا آسَفُونا، إِنْتَقَمْنامِنْهُمْ. (131)
- پس هنگامى كه بر ما خشم گرفتند، ما از آنان انتقام گرفتيم .
و گروهى از دانشمندان اهل لغت و مفسّران يادآور شده اند كه فرمايش خداوند - جلّ جلاله -
يعنى آسَفُونا به معناى اءغْضَبُونا مى باشد. جوهرى در كتاب
صحاح (132) درست به اين لفظ مى گويد: وَ اءَسَفَ عليْهِ اءَسَفاً، يعنى بر
او غضب و خشم نمود، و آسَفَهُ، يعنى او را به خشم آورد.
و طبرسى (133) در تفسير قرآن گفته است كه :
فَلَمّا آسَفُونا يعنى ما را به خشم آوردند، و غضب و خشم او سبحانه ، اراده
عقاب آنان است . و نگفته است كه : غضب خداوند همان عقاب آنان است .؛ بنابراين
خداوند - جلّ جلاله - در اين آيه ، پيش از عقاب نمودن آنان ، بر آنان اءَسَف (كه همان
غضب و خشم او - جلّ جلاله - است ) نموده ، و اين تعبير ديگر از انتقام است ، و اين مطلب
واضح و آشكار است .
3 - علاوه چگونه مثل اين بر صاحبان فهم و دانش مخفى مى ماند، در حالى كه خداوند - جلّ
جلاله - مى فرمايد:
وَ مَنْ يَقْتُلْ مُؤْمِناً مُتَعَمِّداً، فَجَزآؤُهُ جَهَنَّمُ خالِداً فيها، وَ غَضِبَ اللّهُ عَلَيْهِ وَ لَعَنَهُ وَ
اءَعَدَّ لَهُ عَذاباً عَظيماً. (134)
- و هركس به عمد مؤمنى را بكشد، جزايش جهنّم جاودانى خواهد بود، و خداوند بر او خشم
نموده و لعنت فرموده و از رحمتش دور مى گرداند، و عذاب و كيفر بزرگى براى او آماده
خواهد نمود.
آيا نمى بينى كه خداوند - جلّ جلاله - در صريح قرآن ، و بر اساس فهم خردمندان ،
غضب را بر عذاب و عقاب و بلكه بر اِعْداد و آماده نمودن عذاب جهنّم مقدّم
داشته است ؟!
4 - احاديث و دعاهايى كه عبارت ذيل را (به اين مضمون و يا به اين لفظ) را به وضوح
دربردارند(135)، مطلب را بيشتر روشن مى كنند.
اءَلّلهُمَّ، إِنْ لَمْ تَرْضَ عَنّى ، فْاعْفُ عَنّى ، فَقَدْ يَعْفُو الْمَوْلى عَنْ عَبْدِهِ وَ هُوَ غَيْرُ
راضٍ عَنْهُ.
- خداوندا، اگر از من ناخشنودى پس از من درگذر، زيرا گاهى مولى در حالى كه از عبد و
بنده خود ناخرسند است ، او را عفو مى كند.
5 - ديگر اينكه : آيا نمى دانى كافرانى كه خداوند - جلّ جلاله - مى دانسته بر
حال كفر جان خواهند سپرد، به حكم عدل [يا: عقل ] در
حال حيات مستحقّ عقوبت هستند؟ و اگر مسلمان باشى ، مسلّماً اعتقاد دارى كه خداوند - جلّ
جلاله - قطعاً در حال كفر آنان نسبت به ايشان خشمگين است ، پس خداوند - جلّ جلاله - از
زود عقوبت كردن آنان درگذشته ، و عقابشان را به بعد از وفاتشان تاءخير انداخته ،
با اينكه از هنگامى كه آنان كفر ورزيده اند و خداوند مى دانسته كه پيوسته بر كفر
خويش خواهند بود، مورد غضب الهى بوده اند.
بنابراين ، اين مطلب روشن مى كند كه خشم خداوند - جلّ جلاله - پيش از عقوبت اوست ،
زيرا خداوند - جلّ جلاله - در اين صورت با اينكه از بنده ناخشنود است از عقوبت بنده
درگذشته و او را عذاب نمى كند، چنانكه در دعاها آمده است كه : خداوند، با اينكه از مؤمن
خشنود است ، او را عفو مى فرمايد.؛ و نيز حال كافرانى كه با حالت كفر مى ميرند و
عقوبتشان به تاءخير مى افتد، با اينكه خداوند بر آنان خشمگين است ، به صورتى كه
بازگو نموديم نيز چنين است ، يعنى با اينكه خداوند - جلّ جلاله - از بنده خشمگين است ،
از او عفو مى فرمايد.
زيرا اگر خداوند ناخشنود باشد مسلّماً خشمگين و غضبناك خواهد بود. و نمى شود خداوند در
يك وقت و از يك جهت ، از مقام رضا و غضب خالى باشد، بنابراين اگر غضب همان عقاب
باشد، محال است كه بنده اى را عفو فرمايد و در آن
حال بر او خشمگين باشد، و نيز هنگامى كه بنده مسلمان يا كافر را پيش از وفاتش عفو
مى فرمايد، بايد خشم و غضبش نسبت به آنان از بين برود. و اين بر خلاف مطلبى است
كه از دين آيين اهل حقّ و صدق شناخته شده است .
معناى صحيح محبّت و خشنودى و خشم و غضب پروردگار
از آنجا كه نصّ صريح قرآن و روايات صحيح به محبّت يا رضايت خداوند - جلّ جلاله - و
به غضب و خشم او و ثبوت اين دو صفت براى او - جلّ جلاله - تصريح نموده اند، بايد
براى حُبّ يا رضايت ، و غضب يا خشم او سبحانه - جلّ جلاله - رويكردى معلوم و روشنى
وجود داشته باشد، غير از آنچه كه ما از رضايت و محبّت و غضب و خشم جسمهاى خاكى مى
شناسيم ، و غير از تفسير و معنايى كه ذكر شد كه : مقصود از محبّت و رضايت خداوند
همان ثواب او، و منظور از خشم و غضبش همان عذاب و عقاب اوست
چنانكه معناى ساير صفات او - جلّ جلاله - غير از صفات اجسام مى باشد، مثلاً قادر و
توانا بودن ما اقتضايش داشتن نيرو و قدرت زائد بر ذات و حالتى نو و جديد غير از
عاجز و ناتوان بودن مان مى باشد، و همچنين اقتضاى دانا و زنده بودن و ساير صفاتمان
، مقتضىِ تجدّد حالات و دگرگونى ها براى ماست .
و اين معانى نسبت به خداوند - جلّ جلاله - محال است ، ليكن اين صفات درباره خداوند
متعال به معنايى ديگر بايد باشد كه هم زيبنده ذات پاك او كه
مثل و مانندى براى آن وجود ندارد بوده ، و هم شايسته صفات منزّهش باشد كه همانند و
همگونى براى آن وجود ندارد. و تفسير و معناىِ محبّت و خشنودى و غضب و خشم نسبت به او -
جلّ جلاله - نيز به اين صورت خواهد بود. و اين مطلب نيز آنچه را كه ما در آغاز سخن ادّعا
نموديم براى ترديد كنندگان روشن ساخته و تعجّب آنان را
زايل مى كند.
ناگفته نماند كه : دو سال بعد از نگاشتن از قسمت گذشته اين كتاب ، در جزء
اوّل از تفسير قرآن طبرى (136) يافتم كه عدّه اى از مفسّران همين مطلبى را كه ما
پيرامون غضب الهى ذكر نموده و برگزيديم ، ذكر كرده اند.
ديگر آداب سجده
اينك مى گويم : از ديگر آدابى كه بايد بنده در
حال سجده رعايت كند آن است كه : در برداشتن سر از اين خضوع و خشوع براى معبود
شتاب ننمايد، كه ما معناى فرمايش خداوند - جلّ جلاله - را كه در كتابش ذكر نموده براى
تو بازگو نموده و گفتيم كه : سجود از مقامات قرب به مولايت مى باشد.(137)
پس به خاطر چه چيز شتاب مى نمايى ؟ آيا در حالى كه او به تو ناظر است ، از قرب و
نزديكى به او كراهت دارى ؟!
چنانكه در دنيا از نزديك شدن به هرچيز كه دوست دارى بدت نمى آيد، و در دور شدن از
آن شتاب نمى كنى ، با پروردگارت - جلّ جلاله - نيز كه چاره اى از او ندارى ، چنان
باش ، كه در روايت آمده امام صادق (ع ) فرمود: هماره وقتى حضرت علىّ بن الحسين
(عليهماالسلام ) به نماز بپا مى خاست ، رنگ چهره اش دگرگون مى شد، و هنگامى كه
سجده مى نمود، تا عرق از او فرو نمى ريخت سر برنمى داشت .
10 - تشهّد و گواهى دادن به يگانگى خداوند - جلّ جلاله -
در اين باره مهمّ اين است كه تشهّد گفتن تو، معامله با خداوند - جلّ جلاله - و عبادت باشد،
و قصدت تنها اين نباشد كه او - جلّ جلاله - در واقع و نفس الاَمْر يگانه است ، بلكه از تو
خواسته اند كه اعتقاد داشته باشى او - جلّ جلاله - در واقع يگانه است ، و معبودى جز او
كه شايسته پرستش باشد وجود ندارد نيست ، و چيزى نيست كه آن را بر خشنودى او مقدّم
بدارى ؛ زيرا اگر چيزى را بر او - جلّ جلاله - مقدّم كنى ، آن چيز نزد تو بر خداوند - جلّ
جلاله - ترجيح خواهد داشت ، و از آن جهت كه آن را مقدّم داشته اى ، آن معبود تو خواهد بود
نه خداوند، و در نتيجه هنگام گواهى دادن به اينكه معبودى جز خداوند ندارى ، كاملاً صادق
نخواهى بود، آيا نمى بينى كه خداوند - جلّ جلاله - پيرامون كسى كه هوا و هوس خويش
را بر خدا ترجيح داده مى فرمايد:
إِتَّخَذَ إِلههُ هَواهُ. (138)
- هوا و هوس خود را معبود خويش قرار داده است .
و نيز در تفسير فرمايش خداوند - جلّ جلاله - كه مى فرمايد:
إِتَّخَذُوا اءَحْبارَهُمْ وَ رُهْبانَهُمْ اءَرْباباً مِنْ دُونِ اللّهِ. (139)
- آنان به جاى خدا، دانشمندان و ترسايان خود را به عنوان پروردگاران خويش
برگرفتند.
روايت شده كه : آنان براى اَحبار و رُهْبان و دانشمندان و ترسايان خويش روزه نگرفته
و نماز نخواندند، وليكن در معصيت خداوند از آنان اطاعت نمودند. و لذا حكم كسى را پيدا
كردند كه آنها را به خدايى گرفتند.
بنابراين ، مبادا با مقدّم داشتن هوا و هوس خويش و دنيا و يا چيز ديگر غير او سبحانه بر
او، به او - جلّ جلاله - شرك و يا كفر بورزى ، و در نتيجه مستحقّ هلاكت گردى ، كه در
روايتى از امام صادق (ع ) از معناى صدق و راستى پرسيدند، حضرت (به اين مضمون )
فرمود كه : صدق آن است كه چيز ديگرى را بر خداوند برنگزينى ، كه خداوند
متعال مى فرمايد:
هُوَ اجْتَباكُمْ. (140)
- او شما را برگزيد.
پس وقتى او تو را برگزيده ، تو نيز او را برگزين ، و هوا و هوس خويش و يا دنيا را
بر او مقدّم مدار.
و نيز در روايت آمده كه امام صادق (ع ) فرمود: هركس كلمه لا إِلهَ إِلا اللّه را با اخلاص
بگويد، داخل بهشت مى گردد، و اخلاص آن اين است كه لا إِلهَ إِلا اللّه او را از آنچه خداوند
- عزّوجلّ - حرام نموده باز دارد.
11 - شهادت به رسالت حضرت محمّد بن عبداللّه
رسول خدا صلى الله عليه و آله و نيابتش از خداوند صاحب عظمت و جلالت
آنچه در رابطه با اين شهادت مهمّ است ، آن است كه در شهادت دادن به رسالتش صادق
باشى ، و معناى اين سخن آن است كه كردارت ، گفتارت را در پيروى از پيامبرى اش
تصديق كند، زيرا خداوند - جلّ جلاله - در قرآن مبين گروهى را دلشان با گفتارشان
سازگار نبوده ، و به رسالت او شهادت داده اند، دروغگو ناميده است .(141)
همچنين نيك مى دانى كه : اگر پيكى از سوى برخى از پادشاهان به سوى تو بيايد و
در پاداش گفتن كلمه اى هزار دينار به تو ببخشد، و در جزاى گفتن كلمه اى تو را با
آتش شكنجه كند، و تو خواسته باشى كلمه نخست را نگفته هزار دينار را بگيرى ، و كلمه
دوّم را ترك گفته و داخل شدن در آتش را چيز كوچك و سبك بشمارى ، سپس به پيك
بگويى : گواهى مى دهم كه تو پيكِ پادشاهى هستى كه من از دينارهايى كه به من عطا
مى نمايد بى نياز نيستم ، و قدرت و نيرويى بر آتشى كه مرا به آن تهديد مى كند
ندارم ، بى گمان آن پيك و ديگر عاقلان به تو مى گويند: كه كردار تو با ظاهر و
گفتارت درست درنمى آيد، اگر تو در دل او را تصديق نموده بودى ، كلمه نخست را مى
گفتى و هزار دينار را مى گرفتى ، و كلمه دوّم را ترك مى گفتى و از آتش در امان مى
ماندى ، زيرا ما عاقلان مى بينيم كه تو را در تمام حركات و سكناتت در دارفنا چنين هستى
كه وقتى به سود چيزى اطمينان پيدا مى نمايى به سوى آن مى شتابى ، و هرگاه به
صدق و راستگو بودن كسى كه خبر از مُضرّ بودن چيزى مى دهد باور دارى ، از آنچه تو
را آسيب مى رساند مى گريزى .
اينك مى گويم : زمانى به كسى كه ادّعا مى كرد پيامبرى حضرت محمّد(ص ) را تصديق
نموده (سخنى به اين معنى ) به او گفتم : اگر شخص يهودى اى به تو خبر دهد كه در
بعضى از راهها چيزى است كه تو را آزار مى رساند، و در راهى چيزى است كه به سود
توست ، آيا راهى را كه از ضرر رساندن آن بيم دارى ترك نمى كنى ، و راهى را كه به
سودش اميد دارى نمى پيمايى ؟ گفت : بله ، به او گفتم :
حال اگر حضرت محمّد(ص ) به تو بفرمايد كه : من تو را از راه آتش جهنّم بر حذر
داشته و راه خانه آسايش و بهشت را به تو مى شناسم . و اگر آن بزرگوار را
تصديق نموده بودى ، حدّاقل همانند عملى كه با خبر يهودى نمودى ، با خبر آن حضرت
معامله مى كردى ؟! پس آيا جز اين است كه كافر ذمّى و يهودى را بيشتر از پيامبر اكرم
(ص ) تصديق مى نمايى ، و اين شاهد بر آن است كه رسالت و فرمايش او را تصديق
ننموده اى ؟!
همچنين از امورى كه شايسته است هنگام گواهى دادن به رسالت او - صلوات اللّه عليه -
بدان اعتقاد داشته باشى آن است كه معتقد باشى خداوند - جلّ جلاله - و آن بزرگوار منّت
و حقّ بزرگى در هدايت تو به مقام سعادتمندى و بزرگوارى دارند، و
بذل نَفْس و مال و عيالت در پيشگاه او براى بدست آوردن سعادت جاودانى نيز از جمله
بخششها و عطايا و نعمتهاى او بر توست كه تا زمان پايدارى خداوند مالك روز جزا ادامه
دارد. خداوند - جلّ جلاله - مى فرمايد: يَمُنُّونَ عَلَيْكَ اءَنْ اءَسْلَمُوا، قُلْ: لاتَمُنُّوا عَلَىَّ
إِسْلامَكُمْ، بَلِ اللّهُ يَمُنُّ عَلَيْكُمْ اءَنْ هَديكُمْ لِلاِْيمانِ إِنْ كُنْتُمْ صادِقينَ. (142)
- بر تو منّت مى گذارند كه اسلام آورده اند، بگو: بر من به خاطر اسلام آوردنتان منّت
نگذاريد، بلكه اين خداست كه بر شما منّت نهاد و شما را به ايمان هدايت فرمود، اگر
راست مى گوييد.
12 - صلوات بر حضرت محمّد(ص )
در روايتى آمده كه امام صادق - صلّى اللّه عليه - فرمودند: هركس بر پيامبر و خاندانش
صلوات بفرستد، معناى آن اين است كه براستى من بر همان پيمان و وفايى كه هنگام
فرمايش خداوند كه فرمود: اءَلَسْتُ بِرَبِّكُمْ؟! قالُوا: بَلى . (143): (آيا من
پروردگار شما نيستم ؟، گفتند: بله .) گفتم ، استوار هستم .
14 - سلام نماز
در حديث است كه عبداللّه بن فضل هاشمى مى گويد: از امام صادق (ع ) درباره معناى سلام
نماز پرسيدم ، فرمود: سلام دادن نشانه امنيّت و آسودگى و
حلال كردن امورى است كه بجا آوردن آن در نماز حرام است . وى مى گويد: عرض كردم
: فدايت شوم ، چگونه ؟ فرمود: در گذشته وقتى شخصى بر مردم وارد مى شد و بر
آنان سلام مى كرد، از گزند او ايمن مى شدند، و وقتى آنان جواب سلام وى را مى گفتند،
وى از شرّ آنان آسوده مى گشت ؛ و اگر شخصِ وارد سلام نمى گفت از شرّ او در امان
نبودند، و اگر آنان جواب سلام وى را نمى دادند وى از شرّ آنان ايمن نبود، و اين عادت و
روش عرب بود. لذا سلام دادن در نماز نيز به عنوان نشانه خروج و بيرون آمدن از نماز،
و حلال نمودن سخن گفتن ، و ايمنى از وقوع امورى كه نماز را
باطل مى كند، قرار داده شده ، و سلام نامى از نامهاى خداوند - عزّوجلّ - است ، و درودى
از ناحيه نمازگزار بر فرشتگانى است كه بر او گمارده شده اند.
چه بسا گفته شده كه : مخاطب سلام نماز همه فرشتگان هستند. ولى از جمله مرجّحات
روايت گذشته كه مخاطب سلام را خصوص فرشتگان گمارده شده بر انسان مى داند، و
اين است كه در روايت ديگر آمده است : دو فرشته اى كه بر نمازگزار گمارده شده اند،
عمل او را گرفته و نوشته و آن را بر پروردگار عرضه مى كنند، و آن دو مانند دو نفرى
كه بر شخص مُشْرِف باشند، در نزد او حاضر هستند.، بنابراين چون تنها آن دو در
نزد نمازگزار حضور دارند، نزديكتر به صواب آن است كه سلام مختصّ بر آن دو
باشد.
اينك مى گويم : حال كه معناى سلام دادن را دانستى ، متذكّر باش كه عملى را براى
خداوند - جلّ جلاله العظيم - نموده اى ، و مى خواهى آن را به او سپرده و بر حضرتش
عرضه كنى ، پس اگر در بخشى از آن غفلت ورزيده ، يا قلبت به غير او
مشغول گرديده ، يا از خدا روى برگردانده اى ، توبه نما، توبه اى همراه با اخلاص و
انابه (144)؛ يا حدّاقلّ عمل خويش را بسان سپردن جنايتكاران و
اهل خيانت به حضرتش تسليم نما.
در كتاب جدّم ورّام - كه خداوند جلّ جلاله روحش را پاك و قبرش را منوّر گرداند - حديثى
به اين معنى ديدم كه : بنده اى از بندگان خداترس و مراقب خداوند - جلّ جلاله - گفت :
نماز سى سال را قضا كردم ، در حالى كه حتّى يك نماز واجب از آن را ترك ننموده ، و
آنها را در صف اوّل نماز جماعت بجا مى آوردم ، ليكن به خاطر مصيبتى كه از آن غفلت داشتم
توجّه پيدا كرده و آنها را قضا نمودم ، از او پرسيده شد كه : آن مصيبت چه بود؟ گفت :
آنها را در صف اوّل با امام جماعت بجا مى آوردم ، روزى آمدم و در صف
اوّل جا پيدا نكردم و در صف آخر نماز گزاردم ، ولى ديدم كه نَفْسم خجالت مى كشد و
شرم دارم كه مردم مرا در آنجا ببيند، از اينجا پى بردم كه آن پيشى گرفتن و رفتن در
صف اوّل ، يقيناً براى خداوند - جلّ جلاله - نبوده ، و قصد و نيّتم از آن تنها ممتاز شدن در
نزد حاضران بوده است .
اعمال و صفاتى كه موجب عدم قبولى
اعمال مى گردد
از امورى كه شايسته است تمام اعمال و نمازهاى خود را از آن حفظ نموده و پاكيزه سازى
تا در ضمن اعمال صالحى كه دو فرشته گمارده شده بر انسان بر خداوند عرضه مى
كنند، بر خداوند - جلّ جلاله - عرضه شود، مواردى است كه در روايت معاذبن
جبل آمده است .
عبدالواحد به نقل از مردى مى گويد: به معاذ بن
جبل گفتم : يكى از احاديثى را كه از رسول خدا(ص ) شنيده اى و درست حفظ نموده و هر روز
با دقّت متذكّر آن مى شوى ، براى من بازگو كن ، گفت : بله ، و گريست سپس گفت :
سكوت كن ، خاموش شدم . سپس گفت : پدر و مادرم به فدايش ، در حالى كه من در پشت
سر او در مركب سوار بودم و باهم راه مى پيموديم ، چشم به سوى آسمان بلند نمود و
فرمود: سپاس خداوندى را كه هر چه را كه دوست بدارد درباره آفريدگانش به طور
حتم مقدّر و جارى مى سازد. آنگاه فرمود: اى معاذ، عرض كردم : لبّيك اى
رسول خدا، اى پيشواى خير و پيامبر رحمت فرمود: آيا حديثى را به تو بگويم كه
هيچ پيامبرى به اُمّت خويش نفرموده است ، كه اگر آن را حفظ كنى در
طول زندگى به حال تو سودمند خواهد بود، و اگر بشنوى و حفظ نكنى حجّت خداوند
بر تو تمام مى شود؟
سپس فرمود: براستى كه خداوند پيش از آفريدن آسمانها، هفت فرشته آفريد، و در هر
آسمان فرشته اى قرار داد، و آن آسمان را با عظمت خويش فرا گرفت ، و بر دَرِ هر كدام
از آنها فرشته اى را به عنوان دربان قرار داد. لذا فرشتگانى كه نگاهبان
عمل بنده هستند از وقت صبح تا شب عمل او را مى نويسند، آنگاه آن را در حالى كه مانند
آفتاب مى درخشد بالا مى برند، تا اينكه به آسمان زيرين مى رسند در حالى كه آن
عمل در نظر آنان پاكيزه و بسيار است . ولى فرشته اى كه نگاهبان آسمان زيرين است
به آنها مى گويد: بايست ، و اين عمل را بر صورت صاحبش بزنيد، من فرشته غيبت
هستم ، هركس غيبت كند نمى گذارم عملش از من به سوى ديگرى بگذرد، و
پروردگارم به من چنين دستور فرموده است .
فرداى آن روز فرشته نگاهبان بر عمل بنده همراه با
عمل صالح مى آيد، و از فرشته دربانِ آسمانِ زيرين مى گذرد، در حالى در نظرش آن
عمل پاكيزه و بسيار است . تا اينكه به آسمان دوّم مى رسد، فرشته دربان آسمان دوّم
به او مى گويد: بايست ، و اين عمل را بر روى صاحبش بزن ، كه نيّت او از اين
عمل ، متاع اندك و بى ارزش دنيا بود، و من فرشته ويژه دنيا هستم ، و نمى گذارم
كه عمل او از من به سوى ديگرى بگذرد.
حضرت فرمود: بار ديگر عمل بنده را در حالى كه به صدقه و نماز آن شادمان است ،
به بالا مى برد و فرشتگان نگاهبان نيز از آن
عمل خوششان مى آيد، و آن را به سوى آسمان سوّم عبور مى دهد، تا اينكه فرشته دربان
آسمان سوّم مى گويد: بايست و اين عمل را به روى و پشت صاحب آن بزن ، من فرشته
متكبّرين هستم ، و مى گويد: اين عملى است كه صاحب آن به واسطه آن در مجالس
مردم بر آنان تكبّر مى نمود، پروردگارم به من دستور داده كه نگذارم عملش از من به
سوى ديگرى بگذرد.
حضرت فرمود:بار ديگر فرشتگان نگاهبان ،
عمل بنده را در حالى كه مانند ستاره در آسمان مى درخشد، و آهنگ و صداى تسبيح و روزه و
حجّ از آن بلند است بالا برده و به سوى فرشته آسمان چهارم عبور مى دهند، ولى
فرشته دربان آسمان چهارم مى گويد: بايست و اين
عمل را بر روى و شكم صاحب آن بزن ، من فرشته جْب هستم ، زيرا او به خود
مى باليد و اين عمل را با حالت عُجب انجام داده ، پروردگارم به من دستور داده كه نگذارم
عملش از من به سوى ديگرى بگذرد، پس آن را بر روى صاحبش بزن .
حضرت فرمود: ديگر بار ملائكه نگاهبان ،
عمل بنده را مانند عروسى كه به سوى شوهرش برده مى شود، بالا مى برند - در حالى
كه آن عمل همراه با جهاد و نماز نافله بين دو نماز واجب مى باشد، و به همين خاطر صداى
بلندى بسان صداى شتر، و درخششى همسان نورافشانى خورشيد دارد - و به سوى
فرشته دربان آسمان پنجم مى گذرانند، تا اينكه آن فرشته مى گويد: بايست ، من
فرشته حسادت هستم ، پس آن عمل را به روى صاحبش بزن ، زيرا او نسبت به
كسانى كه دانش آموخته و به طاعت خدا عمل مى نمودند حسادت مى نمود، و بار حسادت را
بر دوشش حمل مى كرد، و هر گاه مى ديد كه كسى در
عمل و عبادت بر او برترى دارد، نسبت به او حسادت مى ورزيد و بر او خرده گرفته و
نكوهش مى كرد. پس وى عمل خويش را بر دوش گرفته و عملش وى را لعنت مى كند.
حضرت فرمود: ديگر بار فرشتگان نگاهبان بالا رفته و
عمل او را(145) به سوى آسمان ششم عبور مى دهند، تا اينكه فرشته دربانِ آسمان
ششم مى گويد: بايست ، من صاحب مهربانى و دلسوزى هستم ، اين
عمل را بر صورت صاحب آن بزن و چشمانش را كوركن ، زيرا صاحب اين
عمل به هيچ كس مهربانى و دلسوزى نمى نمود، هرگاه مى ديد بنده اى از بندگان خدا
گناهى در رابطه با آخرت نموده ، و يا ضررى در دنيا به او رسيده ، نسبت به او
شماتت مى كرد، پروردگارم به من دستور داده كه نگذارم
عمل وى از من به سوى ديگرى بگذرد.
حضرت فرمود: ديگر بار فرشتگانِ نگاهبان ،
عمل بنده را بالا مى برند، اعمالى همراه با فقه و ژرف فهمى و كوشش در عبادت و ورع و
پرهيزگارى ، كه بسان رعد و آذرخش صدا مى كند، و پرتوى مانند برق دارد، و سه
هزار فرشته همراه آن هستند. تا اينكه آن را به سوى فرشته دربان آسمان هفتم مى
برند، و آن فرشته مى گويد: بايست و اين عمل را بر روى صاحب آن بزن ، من فرشته
حجاب هستم ، و از عبور هر عملى را كه براى خدا نباشد جلوگيرى مى نمايم ،
زيرا صاحب اين عمل خواهان رفعت و بلند پايگى در نزد فرمانروايان و ذكر خير در
مجالس ، و شهرت و پيچش صدا در بلاد بود، پروردگارم به من دستور داده كه نگذارم
عملى از من به سوى ديگرى بگذرد، مگر اينكه خالص باشد.
حضرت فرمود: بالاخره ملائكه نگاهبان ، با حالت سرور و شادمانى
عمل بنده را كه دربردارنده خلق و خوى نيكو و سكوت و ياد فراوان خداست ، و همه
فرشتگان آسمانها و ملائكه هفتگانه همگى در پى آن روانند، بالا مى برند و تمام
حجابها را زير پا مى گذارند و مى گذرند، تا اينكه در پيشگاه خداوند ايستاده و به
عمل صالح و دعاى او گواهى مى دهند، ولى خداوند مى فرمايد: هر چند شما نگاهبانان
عمل بنده من هستيد، ولى من مراقب امورى كه در نَفْس او مى گذرد نيز هستم ، مقصود وى از
انجام اين عمل ، من نبودم ، لعنت من بر او باد! آنگاه ملائكه مى گويند: لعنت تو و لعنت ما
بر او!
راوى مى گويد: سپس معاذ گريست و گفت : عرض كردم اى
رسول خدا(ص ) چه عملى انجام دهم ؟ فرمود: اى معاذ، در يقين و باور به پيامبرت اقتدا
نما، گفت : عرض كردم : شما پيامبر خداييد و من معاذ بن
جبل .
فرمود: اى معاذ، اگر در عملت تقصير و كوتاهى است ، پس زبان خويش را از بدگويى
برادران دينى و حاملان قرآن نگاه دار. و گناهانت بر گردن خودت باشد و آنها را بر
دوش برادرانت مَنِهْ، و خويشتن را با نكوهش و سرزنش نمودن برادرانت ستايش مكن ، و با
پايين آوردن مقام برادرانت خود را بالا مبر، و عمل خويش را با قصد ريا انجام مده ، و از دَرِ
دنيا در آخرت داخل نشو، و در مجلس خود فحش و ناساز مگو، تا مبادا همنشينانت به واسطه
بدخويى تو دورى كنند، و در حضور هيچ كس با ديگرى سخن درگوشى مگو، و نسبت به
مردم اظهار بزرگى مكن ، تا مبادا خيرات دنيا از تو قطع شود، و مردم را پاره پاره مكن تا
مبادا سگهاى اهل آتش جهنّم تو را پاره پاره كنند، كه خداوند مى فرمايد:
وَالنّاشَطاتِ نَشْطاً. (146)
- سوگند به فرشتگانى كه [روح اهل ايمان ] را با نشاط و آسايش ويژه اى [از
بدنهايشان ] قبض مى كنند.
آيا مى دانى ناشطات چيست ؟ آنها سگهاى هستند كه گوشت و استخوان
اهل آتش جهنّم را تكّه و پاره مى كنند. عرض كردم : چه كسى تاب و طاقت
عمل به اين امور و خصلتها را دارد؟، فرمود: اى معاذ، آگاه باش كه مسلّماً انجام اين امور
براى هر كس كه خداوند براى او آسان كند، راحت و آسان خواهدبود.
راوى مى گويد: معاذ حديث را بيشتر از تلاوت قرآن ، مى خواند
مطلب دوّم : نافله هاى نماز ظهر، همان نماز اَوّابين (147) است
در روايت آمده كه مولايمان علىّ (ع ) فرمود: نماز ظهر، همان نماز اَوّابين مى باشد.
و نيز در احاديث وارده (به اين مضمون ) آمده كه : وقتى هنگام ظهر مى شود، درهاى آسمان
براى استجابت دعاهاى نيكو گشوده مى گردد، و مقصود از نماز اَوّابين همان نمازهاى نافله
ظهر است ، و آنها نزد خداوند - جلّ جلاله - جايگاه ستوده و
قابل سپاس دارند. آنجا كه خداوند - عزّوجلّ مى فرمايد:
إِنَّهُ كانَ لِلاَْوّابينَ غَفوُراً. (148)
- براستى كه خداوند نسبت به بسيار رجوع و توبه كنندگان به سوى او، بسيار
آمرزنده است .
مطلب سوّم : استخاره كردن در هنگام نافله هاى ظهر
در روايت آمده كه امام باقر(ع ) فرمود: استخاره كردن در هر ركعت از نافله هاى ظهر
مستحبّ مى باشد.
مقدّمات ورود در نماز
اينك مى گويم : حال كه بخشى از اسرار نماز را يادآور شديم ، لازم است برخى از
امورى را كه اراده نموده ايم ، پيش از ذكر نماز از طريق روايات يادآور شويم ، از آن جمله
شناختن اوقات نماز است :
1 - علّت تعيين اوقات مشخّص براى نمازهاى پنجگانه
توجّه داشته باش كه اوقات نمازهاى نافله و واجب را در توضيحى كه پيش از وارد شدن
در آنها يادآور خواهيم شد، در اينجا تنها روايتى را كه در بردارنده علّت تعيين اوقات
نمازهاى واجب است ذكر مى كنيم ، تا بدين وسيله علّت و سرّ آن روشن گردد:
حسن بن عبداللّه به نقل از پدرش از جدّش حسن بن على بن ابى طالب (عليهم السلام ) در
ضمن حديث طولانى كه دربردآرنده پرسشهاى يهود از پيامبر اكرم (ص ) از امور مهمّ است
، از جمله آن پرسشها، روايت نموده كه آنان از حضرت (ص ) از علّت اوقات نمازها
پرسيدند به اين صورت كه يكى از آنان عرض كرد: اى محمّد، مرا از ناحيه خداوند -
عزّوجلّ - خبر ده كه علّت وجوب نمازهاى پنجگانه در پنج وقت بر اُمّتت در ساعتهاى شبانه
روز چيست ؟ پيامبر اكرم (ص ) فرمود: وقتى كه آفتاب به نقطه
زوال مى رسد، حلقه اى دارد كه در آن وارد مى شود، و هنگامى كه در آن
داخل شد، وقت ظهر و زوال مى شود و همه اشياء مادُونِ عرش در برابر اسماء و صفات
پروردگارم تسبيح مى گويند، و آن همان ساعتى است كه پروردگارم در آن بر من درود و
رحمت مى فرستد، لذا خداوند - عزّوجلّ - نماز گزاردن در آن ، هنگام را بر من و بر اُمّتم
واجب نموده ، و فرموده است :
اءَقِمِ الصَّلوةَ لِدُلُوكِ الشَّمْسِ إِلى غَسَقِ اللَّيْلِ. (149)
- از وقت زوال آفتاب تا تاريكى شب نماز بپادار.
و آن همان ساعتى است كه جهنّم را در روز قيامت مى آورند، پس هر مؤمنى كه در آن ساعت مؤ
فّق به سجده يا ركوع يا قيام شده باشد، خداوند بدن او را بر آتش جهنّم حرام مى كند.
و امّا نماز عصر، همان ساعتى است كه حضرت آدم (ع ) از ميوه درخت بهشتى خورد، و در
نتيجه خداوند او را از بهشت بيرون راند، لذا خداوند به فرزندانش دستور داده كه اين
نماز را تا روز قيامت بخوانند، و آن نماز را براى اُمّت من برگزيد، و آن نماز از
محبوبترين نمازها در نزد خداوند - عزّوجلّ - مى باشد، و خداوند به من سفارش فرموده كه
بخصوص آن را از ميان ديگر نمازها پاس بدارم .
و امّا نماز مغرب ، همان ساعتى است كه خداوند در آن توبه حضرت آدم (ع ) را پذيرفت ، و
فاصله بين خوردن از ميوه درخت بهشتى و پذيرش توبه اش ، سيصد
سال از روزهاى دنيا نسبت به روزهاى آخرت بود، كه هر روز از آن مانند هزار
سال از سالهاى دنيا مى باشد، يعنى (150) از وقت عصر شرعى تا شام و مغرب مى
باشد، پس حضرت آدم (ع ) سه ركعت نماز خواند، يك ركعت براى ترك اولى و خطاى خود،
و يك ركعت به خاطر خطيئه حوّا، و يك ركعت براى توبه اش ، لذا خداوند - عزّوجلّ - اين
سه ركعت را بر اُمّتم واجب فرمود، و آن همان ساعتى است كه دعا در آن مستجاب مى شود، و
پروردگارم وعده داده كه هركس از اُمّتم در آن ساعت دعا كند، دعايش را مستجاب نمايد، و اين
همان نمازى است كه خداوند - عزّوجلّ - به من دستور داد و فرمود:
سُبْحانَ اللّهِ حينَ تُمْسُونَ، وَ حينَ تُصْبِحُونَ. (151)
- پاك و منزّه است خداوند هنگامى كه شب مى كنيد، و آن هنگام كه صبح مى كنيد.
و امّا نماز عشا، براستى كه قبر تاريكى و ظلمتى دارد و روز قيامت را تاريكى و ظلمتى
است ، لذا خداوند به من و اُمّتم دستور داده كه اين نماز را در اين هنگام بخوانيم تا قبرهاى
اُمّتم را روشن نموده ، و بر روى پُل صراط به آنان نور و روشنايى عنايت شود.
هرگامى كه براى خواندن نماز عشا برداشته مى شود، خداوند جسد و بدن صاحب آن گام
را برآتش جهنّم حرام مى گرداند، و اين همان نمازى است كه خداوند براى پيامبران
فرستاده شده پيش از من برگزيده بود.
و امّا نماز صبح ، هنگامى كه خورشيد طلوع مى كند، بر شاخهاىِ شيطان طلوع مى كند، و
خداوند - عزّوجلّ - به من دستور داده كه نماز صبح را پيش از دميدن آفتاب و پيش از آنكه
كافر آفتاب پرست بر آن سجده مى كند بخوانم ، و اُمّتم براى خدا سجده و كرنش
نمايند، و زود خواندن آن در نزد من محبوبتر است ، و آن همان نمازى است كه فرشتگان شب
و ملائكه روز آن را مشاهده مى كنند.
يهودى گفت : راست گفتى اى محمّد، سپس ادامه حديث را ذكر نموده است .
2 - عظمت نماز از ديدگاه روايات
پيشتر در فصل اوّل و دوّم امورى را كه سبب معرفت تو به لزوم اهتمام در نماز و تعظيم آن
مى گردد، يادآور شديم ؛ وليكن ديديم كه از اينجا خيلى فاصله دارد، لذا در اينجا مى
خواهيم بيان ديگرى افزون بر آن ذكر نماييم :
1 - در روايت آمده كه امام صادق - صلوات اللّه عليه - فرمود:
رسول خدا(ص ) فرمودند: فرداى قيامت شفاعت من به كسى كه نماز واجب را از وقتش
تاءخير بياندازد، نخواهد رسيد.
2 - در روايت ديگر منقول است كه ابوبصير مى گويد: به منظور تسليت گفتن به خاطر
سوگ امام صادق (ع ) بر اُمّ حميده (152) وارد شدم ، وى گريست ، من نيز به خاطر
گريه او گريستم ، سپس گفت : اگر امام صادق (ع ) را مى ديدى مسلّماً امر عجيبى را
مشاهده مى نمودى . هنگام وفات چشمان مباركش را باز نمود و سپس فرمود: تمام كسانى
را كه با من خويشاوندى دارند گرد آوريد. و ما هيچ كس را ترك ننموده و همه را حاضر
ساختيم ، حضرت به آنان نگاه كرد و سپس فرمود: بى گمان شفاعت ما به كسى كه
نمازش را كوچك و سبك بشمارد نخواهد رسيد.
3 - رسول خدا (ص ) فرمودند: از من [يا: از اُمّت من ] نيست كسى كه نمازش را كوچك و
سبك بشمارد، و به خدا سوگند در حوض كوثر بر من وارد نخواهد شد. 4 - در روايت
ديگر آمده كه پيامبر اكرم (ص ) فرمود: اوّلين چيزى كه بنده از آن بازخواست مى شود،
نماز است ، اگر پذيرفته شد اعمال ديگر قبول مى شود، و اگر پذيرفته نشد
اعمال ديگر پذيرفته نمى گردد.
ما نكته هاى ظريف و جالبى در اين باره در كتاب غِياثُ سُلْطانِ الْوَرى لِسُكّانِ
الثَّرى ذكر نموده و كلام را در آنجا بسط داده ايم ، به گونه اى كه عارفان به
معانى آن بهبودى و شفا مى يابند.
3 - سوره هايى كه به طور عموم در نافله ها قرائت مى شوند
1 - در روايتى آمده كه امام صادق (ع ) فرمود: هركس سوره قُلْ هُوَاللّهُ اءَحَد، و
سوره إِنّا اءَنْزَلْناهُ فى لَيْلَةِ الْقَدْرِ، و آيةُ الْكُرسىّ را در هر ركعت از نماز نافله
بخواند، مسلّماً بزرگترين درى كه براى اعمال آدميان گشوده مى شود براى او گشوده
شده است ، مگر كسى كه همانند او و يا افزون بر او بخواند.
2 - روايت ديگر آمده كه عالم (ع )(153) پيرامون ثواب خواندن قرآن در نمازهاى واجب و
غير آن فرمود: شگفتا از كسى كه در نماز خود اِنّا اءَنْزَلْناهُ فى لَيْلَةِ الْقَدْر
نخواند، چگونه نماز او قبول مى شود؟!
3 - و نيز روايت شده كه : نمازى كه قُلْ هُوَ اللّهُ اءَحَدَ در آن خوانده نشود،
پاكيزه نمى گردد.
4 - همچنين در روايت آمده كه : هركس در نماز واجب ، سوره هُمزه را بخواند، از دنيا
برخوردار عطا مى شود.
اشكال و جواب
آيا جايز است كه نمازگزار مثلاً سوره همزه را بخواند، و سوره هايى را كه ذكر شد
ترك كند، با اينكه روايت شده كه نماز بدون آنها
قبول و پاكيزه نمى گردد؟
جواب : ثواب سوره ها به همان صورتى است كه روايت شده ؛ ولى اگر كسى سوره اى
را با همه ثوابى كه براى آن نقل شده ترك كند و به جاى آن سوره قُلْ هُوَاللّهُ
اءَحَد و إَنّا اءَنْزَلْناهُ را بخواند به خاطر فضيلتى كه اين دو دارند، هم
ثواب سوره هايى كه قرائت كرده به او عطا مى شود و هم ثواب سوره هايى كه ترك
كرده . البتّه جايز است كه غير اين دو سوره را بخواند و با آن
حال نيز نمازش كامل و درست است ، ليكن در اين صورت ترك فضيلت نموده است .
و شايد مقصود از اين نكته آن باشد كه سوره اخلاص ، توصيف خداوند - جلّ جلاله - و
توحيدِ اوست ، و سوره إِنّا اءَنْزَلْناهُ فى لَيْلَةِ الْقَدْرِ نيز راهنماى به كسى است
كه اسرار شب قدر بر او نازل مى شود ثواب هايى است كه خداوند (در برابر
اعمال به بندگان ) عطا مى فرمايد.
4 - سوره هايى كه معمولاً در نوافل ظهر خوانده مى شوند
در روايت آمده كه امام صادق (ع ) فرمود:در نماز نافله ظهر، در دو ركعت نخست سوره
اخلاص و جَحْد(154) و در ركعت سوّم قُلْ هُوَ اللّه اءحَد و آيةُ الْكُرسِىّ، در ركعت
چهارم قُلْ هُوَ اللّهُ اءَحَد و آخر سوره بقره ،(155) و در ركعت پنجم قُلْ هُوَ
اللّهَ اءَحَد و آيات آخر سوره آل عمران يعنى آيات إِنَّ فى خَلْقِ السَّمواتِ وَ الاْ
رضِ (156)، و در ركعت ششم قُلْ هُوَ اللّهُ اءَحَد و آيه سَخَره (157)، و در
ركعت هفتم قُلْ هُوَ اللّهُ اءَحَد و آياتى كه در سوره انعام است يعنى وَ جَعَلُو اللّهِِ
شُرَكآءَ الْجِنِّ وَ خَلَقَهُمْ (158) و در ركعت هشتم قُلْ هُوَاللّهُ اَحَد و آخر سوره
حشر يعنى لَوْ اءَنْزَلْنا هذَا الْقُرْآنَ عَلى جَبَلٍ (159) تا آخر سوره را قرائت كن
. و بعد از تمام كردن نماز، 7 بار بگو:
اءَللّهُمَّ، مُقَلِّبَ الْقُلُوبِ وَ الاَْبْصارِ، ثَبِّتْ قَلْبى عَلى دينِكَ وَ دينِ نَبِيِّكَ، وَلا تُزِعْ
قَلْبى بَعْدَ إِذْ هَدَيْتَنى ، وَهَبْ لى مِنْ لَدُنْكَ رَحْمَةً، إِنَّكَ اءَنْتَ الْوَهّابُ وَ اءَجِرْنى مِنَ النّارِ،
بِرَحْمَتِكَ.
- خداوندا، اى گرداننده دلها و ديدگان ، دلم را بر دين خود و آيين پيامبرت استوار
گردان ، و قلبم را بعد از آنكه هدايت فرمودى منحرف مفرما، و از جانب خويش رحمتى به
من ارزانى دار، كه بى گمان تويى بسيار بخشنده ، و مرا به رحمت خويش ، از آتش جهنّم
در پناه خويش درآور.
سپس هفتاد بار از آتش جهنّم به خدا پناه برده و بگو:
اءَسْتَجيرُ بِاللّهِ مِنَ النّارِ.
- از آتش [جهنّم ] به خدا پناه مى برم .
5 - شناخت قبله
در روايات وارده آمده است كه : خداوند متعال به حضرت آدم (ع ) دستور داد كه به سوى
مغرب نماز بخواند، و به حضرت نوح (ع ) امر فرمود كه به سوى مشرق نماز بگزارد،
و به حضرت ابراهيم (ع ) امر فرمود كه بين مشرق و مغرب جمع كند، كه مقصود همان كعبه
است ، و هنگامى كه حضرت موسى (ع ) را به پيامبرى مبعوث فرمود دستور داد كه دين
حضرت آدم را احيا و كند، و وقتى حضرت عيسى (ع ) را مبعوث فرمود، دستور داد كه دين
حضرت نوح را احيا نمايد، و هنگامى كه حضرت محمّد(ص ) را مبعوث فرمود، دستور داد كه
دين حضرت ابراهيم (ع ) را زنده گرداند.
پس كعبه ، قبله كسانى است كه در مسجدُ الحَرام هستند، و مسجدُالحَرام قبله كسانى كه در
حَرَم قرار دارند. و كسانى كه در خارج حرم هستند قبله شان حَرَم است ، و
اهل عراق رو به سوى رُكْن عراقى مى كنند، و آن همان رُكْنى است كه حَجَرُ الاَسْود در آن
است ، و اهل يَمَن رو به سوى ركن يَمانى ، و اهل مغرب رو به سوى ركن غربى ، و
اهل شام رو به سوى ركن شامى مى كنند. و سزاوار است كه
اهل عراق اندكى مايل به سمت چپ بايستند و براى غير آنان چنين نيست .
اهل عراق قبله خويش را با چند طريق مى توانند بشناسند: از آن جمله هنگامى كه وقت ظهر و
زوال شد، آفتاب درست هنگام زوال و بدون هيچ فاصله اى ، بر ابروى راست كسى كه رو
به قبله مى ايستد قرار مى گيرد، و هنگامى كه وقت نماز مغرب شد، سرخى آفتاب در سمت
مشرق در زمان معتدل درست محاذى شانه چپ كسى كه روبه قبله است قرار مى گيرد، و در
وقت نماز عشا سرخى آفتاب در سمت مغرب در زمان
معتدل محاذى شانه راست كسى كه روبه قبله است قرار مى گيرد، و در وقت نماز صبح
پيش از طلوع فجر در زمان معتدل محاذى شانه چپ كسى كه رو به قبله است قرار مى
گيرد.
|