عذرهايى كه موجب تيمّم مى شود
فقط وقتى مى توان تيمّم كرد كه وقت نماز تنگ شده و تنها به اندازه اى كه بتوان تيمّم
كرد وقت باشد، و يا بكلّى آب يافت نشود؛ يا
استعمال آب براى شخص - به خاطر بيمارى يا عدم امكان پرداخت بهاى آب ، و يا به جهت
عذرهايى ديگرى كه در شريعت محمّديّه (ص ) مجوّزِ تيمّم هستند - ممكن نباشد.
اگر عدم امكان طهارت با آب ، به خاطر پيدا نشدن آب بوده و شخصى كه آب پيدا نكرده
در صحرا باشد، بايد هنگام تنگ شدن وقت نماز، در زمين هموار به اندازه مسافت پرتاب
دو تير، و در زمين سخت و ناهموار به اندازه مسافت پرتاب يك تير، در جستجوى آب
برود. و جستجوى آب براى هركس كه قدرت بر آن داشته باشد امر مهمّ و بسيار مورد
تاءكيد است .
كيفيّت تيمّم
اگر انسان در بيابان بود و پس از جستجو آب پيدا نكرد، يا عذرى در ترك طهارت به
آب براى نماز داشت (مانند برخى از عذرهايى كه بدان اشاره نموديم )، كيفيّت تيمّم
براى طهارت از حَدَث اصغر و بدل از وضو آن است كه : تيمّم كننده كف دو دستش را بر
خاك بزند، سپس آنها را به هم مى زند تا گرد و غبار آنها بريزد، و كف دستها را بر
پيشانى اش ، (از ابتداى جلوى سر [ورستنگاه مو] تا گوشه بينى ) مى كشد. البتّه
مقصود از گوشه بينى ، طرفِ سربينى است ، و پس از آن كف دست چپش را روى كف دست
راستش (از اوّل كف دست راست تا سر انگشتان )، و كف دست راستش را روى كف دست چپش (از
اوّل كف دست چپ تا سر انگشتان ) مى كشد.
پس وقتى اينها را انجام داد، وارد شدن در نماز و عباداتى كه به طهارت احتياج دارد، مباح
و جايز مى گردد.
امورى كه وضو را باطل مى كند، و علاوه امكان طهارت با آب و وضو گرفتن تيمّم را
باطل مى كند.
فصل سيزدهم : احكام و آداب غسل از ديدگاه
عقل و نقل
آداب معنوى غسل
چيزى كه در مورد غسل ، در نزد عارفان مهمّ است ، اين است كه پيش از شروع
غسل ، گناهان و دلهايشان را با آب خشوع و فروتنى ، و عيوب اعضا و جوارح خويش را با
اشك چشم شستشو داده ، و با دستاويز اخلاص ، نيّت
غسل توبه نموده ، و هنگام غسل به مقام اختصاص و برگزيدگى در نزد پروردگار
داخل شوند.
اقسام غسلها
غسلها دوگونه اند: واجب و مستحبّ. و غسلهاى واجب بر مكلّفينِ زنده عبارت است از
غسل جنابت ، و غسل مسّ ميّتِ آدمى بعد از سرد شدن به واسطه مرگ و پيش از
غسل دادن آن . و غسلهاى واجب بر زنان نيز عبارت است از:
غسل جنابت و همچنين غسل حيض و نفاس و استحاضه و
غسل مسّ ميّت .
و غسلهاى مستحبّ بيست و هشت غسل ، و بلكه بيشتر از اين عدد است ، كه در روايات براى هر
كدام از آنها فضيلت و ثواب خاصّى ذكر شده است .
و غسل اموات و مردگانى كه غسل دادنشان در شريعت سيّدالمُرسَلين (ص ) واجب است نيز از
غسلهاى واجب مى باشد كه ما گزيده و اجمالى از مطالب
مفصّل مربوط به آن را ذكر خواهيم نمود، تا كسانى كه خواهان
عمل هستند بر معناى آن آگاهى پيدا كنند.
احكام واجب بر جنب
وقتى انسان با همسر خود همبستر شد به گونه اى دو ختنه گاه يعنى جاى ختنه مرد در
آلت تناسلى با جايگاه ختنه زن (54) برخورد نمود و يا به خاطر بيرون آمدن منى كه
با جهش بيرون آمده و جنابت بودنش معلوم و يقينى باشد - خواه در خواب باشد يا در
بيدارى ، با شهوت باشد يا بدون شهوت - جنب شد،
1 - براى او جايز نيست كه در مسجد داخل شود، مگر اينكه ناچار باشد و به صورت
گذرا از مسجد بگذرد.
2 - نبايد در حال اختيار چيزى در آنجا بگذارد، جز در مسجد الحرام و مسجد مدينه شريفه
كه حتّى جايز نيست از آن دو عبور كند.
3 - شخص جنب نبايد نوشته مُصْحَف و قرآن شريف و يا اسمى از اسماء خداوند - جلّ جلاله
- و نامهاى پيامبران خدا و ائمّه - صلوات اللّه جلّ جلاله عليهم اجمعين - را مسّ كند.
4 - براى جنب جايز است كه همه قرآن بجز چهار سوره عزائم را بخواند، و مادام كه جنب
است نبايد حتّى به مقدار كم از اين چهار سوره را قرائت كند. و آنها عبارتند از : سوره هاى
الَّم سجده و حَّم سجده ، و والنّجْم ، و إِقْرَاءْ بِاسْمِ رَبِّك .
15 - خوردن و آشاميدن در حالت جنابت مكروه است ، و اگر شخص جنب ، احتياج به خوردن
و آشاميدن پيدا كرد، ابتدا مضمضمه و استنشاق نموده و آب در دهان و بينى گردانده و بعد
مى خورد و مى آشامد.
2 - خوابيدن بعد از جنابت مكروه است مگر بعد از گرفتن وضو،
3 - خضاب كردن و حنا گذاشتن براى جنب مكروه است .
كيفيّت غسل
اگر كسى خواست غسل جنابت كند، در صورتى كه غسلش به خاطر
انزال منى كه با جهش مى آيد باشد،
1 - واجب است كه ابتدا با بول كردن يا هرچيزى كه جانشين آن باشد، استبرا نمايد، و اين
كار بر زنان واجب نيست .
2 - سپس هرجايى از بدنش را كه نجس شده شستشو دهد.
3 - مستحبّ است كه سه بار دستش را بشويد.
4 - مستحبّ است هنگام غسل كردن بگويد:
اءَللُّهمَّ، طَهِّرْنى ، وَ طَهِّرْ قَلْبى ، وَ اشْرَحْ صَدْرى ، وَ اءَجْرِ عَلى لِسانى ذِكْرَكَ وَ
مِدْحَتَكَ وَ الثَّنآءَ عَلَيْكَ. اءَللُّهمَّ، اجْعَلْهُ لى طَهُوراً وَ شِفآءاً وَ نُوراً، إِنَّكَ عَلى كُلِّ شَىْءٍ
قَديرٌ.
- خداوندا، مرا پاكيزه بگردان ، و قلبم را پاك نما، و سينه و دلم را بگشاى ، و ياد و
مدح و ثنايت را بر زبانم جارى گردان ، خدايا، آن [يعنى
غسل كردن ] را براى من مايه پاكيزگى و بهبودى و نور قرار ده ، براستى كه تو بر
هر چيز توانا هستى .
5 - مستحبّ است پيش از غسل ، مضمضه و استنشاق نموده و آب در دهان و بينى اش بگرداند
6 - نيّت غسل را مى تواند هنگام مضمضه و شستن دهان ، و يا وقت شروع
غسل بكند. و نيّت آن به اين صورت است كه :
غسل جنابت مى كنم به خاطر واجب بودن آن ، تا به اين وسيله حالت جنابت رفع ، و هرچه
با غسل كردن مباح مى گردد(55) برايم مباح و جايز گردد، در حالى كه بد منظورم
عبادت خداوند سبحان از آن جهت كه شايسته عبادت است (56) مى باشد.
7 - خواست غسل را به صورت ارتماسى انجام دهد، كافى است تنها يك بار به گونه
اى در آب فرو رود كه آب به تمام بدنش برسد.
8 - اگر خواست به صورت ترتيبى غسل كند، ابتدا سرش را تا بيخ گردن شستشو داده
و آب را به بُنِ موهاى سرش مى رساند، و اگر ريش داشته باشد آب را به بُنِ موهاى
آن نيز مى رساند، سپس سمت راست بدنش را از بالاى شانه راست تا پايين پاى راست
شستشو داده ، و بعد سمت چپ بدنش را از بالاى شانه راست تا پايين پاى چپش مى شويد.
9 - مقدار آبى كه براى غسل كفايت مى كند، عبارت است از كمترين مقدارى كه بر اساس
انجام غسل كه شرح داديم بر بدن جارى گردد، به گونه اى كه غسل شرعى ناميده
شود.
10 - و ترتيب غسل ، به ترتيبى كه ذكر نموديم واجب است ، ولى مُوالات و پى در پى
انجام دادن اعمال غسل واجب نيست .
11 - كيفيّت تمام غسلها - خواه واجب باشد و خواه مستحبّ - به همين صورتى است كه ما از
هنگام مضمضه و آب در بينى گرداندن تا آخر فراغت از
غسل بيان نموديم .
12 - كيفيّت غسل كردن زن مانند غسل حيض و استحاضه مخصوص (57) و نفاس به همين
صورت است ، و تنها فرق آن با غسل مردان اين است كه زن پيش از
غسل نيازى به استبرا كردن ندارد.
احكام غسلهاى مخصوص زنان
احكام مربوط به حيض و استحاضه و نفاس زنان را در، كتابهاى فقهى به صورت
بسيار مفصّل ذكر شده است ، وليكن ما مختصرى از آن را به صورت زيبا ذكر مى كنيم ،
تا اين كتاب از اشاره به آن خالى نباشد:
1 - خونى كه شرع مقدّس به حيض بودن آن حُكم مى كند، عبارت است از خونى كه زن بعد
از بالغ شدن ببيند، و با خون زخم و جراحت و خون غايط و غير آنها مشتبه نگردد، و
كمترين مدّت آن سه روز، و بيشترش ده روز مى باشد.
2 - اگر با خون زخم و جراحت درونِ عورت زن اشتباه شد، زن پنبه اى در
داخل عورت خود مى گذارد، اگر خون از سمت چپ بر آن خارج شود خون حيض است ، و اگر
از غير سمت چپ خارج شود خون حيض نيست .
3 - اگر با خونى كه همراه با غايط است اشتباه شد، پنبه را در
داخل عورت خود مى گذارد، اگر خون دَوْرِ پنبه را گرفته باشد، خون با غايط بيرون
آمده است ، وگرنه خون حيض است .
5 - اگر زن حائض باشد، نماز خواندن و روزه گرفتن و
داخل شدن در مساجد و قرائت سوره هاى عزائم و مسّ قرآن بر او حرام است . و نيز بر
شوهرش حرام است كه در حال حيض با او نزديكى نمايد؛ و بنابر وجهى ، حرام است كه در
حال حيض طلاقش دهد.
6 - اگر زن از حيض پاك شد و غسل بجا آورد و وقت نماز واجب شد، همانند پيش از حيض ،
نماز خواندن بر او واجب مى گردد، و بجا آوردن قضاى نمازهايى كه در ايّام حيض فوت
شده بر او واجب نيست ؛ ولى قضاى روزه هايى كه در ايّام حيض (اگر فرضاً حايض نبود)
بر او واجب بوده ، واجب است .
7 - نفساء زنى را مى گويند كه هنگام ولادت خون ببيند، و براى مدّت كمِ آن اندازه
مشخّصى نيست ، ولى بيشترين مدّت آن ده روز است ، و احكام زن حايض را دارد.
8 - مستحاضه زنى را گويند كه خون ببيند و آن خون نه حيض باشد، و نه خون
نفاس (به همان صورتى كه هر دو را توصيف نموديم .)
9 - خون استحاضه سه گونه است :
الف - اگر خون كم باشد، با پنبه آزمايش مى شود، هرگاه خون به سمت بالاى آن
برسد، بايد پنبه را عوض كرده و هنگام خواندن هر نماز، طهارت صغرى (58) را
تجديد كند، و نمازش صحيح است .
ب - اگر خون در سمت بالاى پنبه نمايان گردد و از پنبه به بيرون نريزد، بايد
علاوه بر تجديد پنبه و گرفتن وضو به همان صورتى كه ذكر كرديم ، يك
غسل مانند غسل جنابت - به نيّت غسل استحاضه - براى خصوص نماز صبح بكند، و بقيّه
نمازها را به همان صورتى كه شرح داديم با وضو بخواند.
ج - اگر خون استحاضه از سمت بالاى پنبه به بيرون بريزد، علاوه بر آنچه ذكر
نموديم ، يك غسل براى نماز ظهر و عصر نموده و آن دو نماز را پشت سرهم انجام دهد، و
غسل ديگرى براى نماز مغرب و عشا نموده و آن دو نماز را پشت سرهم انجام دهد.
10 - زن مستحاضه در تمام آنچه توضيح داديم حكم زن طاهر را دارد.(59)
تفصيل احكام حيض
اينك تفصيل مساءله ها و فروغ مطالب گذشته را ذكر مى كنيم ، به گونه اى كه اطّلاع
ندارم كسى در تحرير فروعات آن بر من پيشى گرفته باشد، البتّه ادّعا نمى كنم كه
اهل نظر هيچ اشكالى نمى توانند بر آن بگيرند، پس مى گويم :
زن وقتى خون ديد، دو صورت دارد: يا مبتدئه است و تا آن وقت خون حيض نديده ] و يا غير
مبتدئه .
الف - اگر مبتدئه باشد، در صورتى كه خونش به صورت مستمرّ بيرون بيآيد، چهار
حالت دارد:
اوّل اينكه : با اوصافى كه مقتضاىِ آن حيض بودنِ خون است ، براى او مشخّص گردد كه
آن ، خون حيض است ، در اين صورت بر اساس آن اوصاف
عمل مى كند، و حكم زن حائض را دارد.
دوّم اينكه : با اوصافى كه اشاره شد، براى او مشخّص نشود كه آيا آن ، خون حيض است
و يا خير؟ در اين صورت بايد درباره حيضش به عادت زنان خانواده و
فاميل رجوع كند، و بر اساس عادت آنها عمل نمايد.
سوّم اينكه : نه حيض بودن آن براى او معلوم گردد و نه زنان خانواده و فاميلى داشته
باشد، يا باشد ولى خودشان در عادت ، مختلف باشند، در اين صورت بايد بر عادت
زنان همسال خود عمل كند.
چهارم اينكه : نه حيض بودن خون مشخّص شود، و نه زنان خانواده و
فاميل داشته باشد، و نه زن همسال با خود، يا اينكه زن
همسال باشد ولى خود آنها در عادت مختلف باشند، در اين صورت در هر ماه سه روز - كه
كمترين مدّت ايّام حيض است - بايد نماز را به خاطر رعايت احتياط در انجام عبادت ، ترك
كند.
ب - اگر زن هنگام استمرار خون مبتدئه نباشد، و عادت داشته باشد، چهار حالت دارد:
اوّل اينكه : عادت داشته باشد، ولى براى او مشخّص نباشد كه آن ، خون حيض است ، در
اين صورت بايد بر اساس عادتش عمل كند.
دوّم اينكه : هم عادت داشته باشد و هم مشخّص باشد كه آن ، خون حيض است ، در اين
صورت بايد بر اساس عادتش عمل كند، البتّه برخى از فقهاء مى گويند كه در اين
صورت بايد بر اساس تميز و تشخيص اوصاف خون
عمل كند و توجّهى به عادت نكند.
سوّم اينكه : عادتش اختلاف داشته باشد و حيض بودن خون براى او مشخّص گردد، كه در
اين صورت بايد بر اساس آن عمل كند.
چهارم اينكه : عادتش مختلف باشد، و براى او مشخّص نباشد كه آيا آن ، خون حيض است يا
خير؟، و عادتش را فراموش كرده باشد، كه خود، سه حالت دارد:
اوّل اينكه : شماره روزهاى عادت را به ياد داشته باشد، ولى وقت آن و اينكه از چندم ماه
شروع مى شود را فراموش كرده باشد.
دوّم اينكه : هر دو را فراموش كرده باشد.
سوّم اينكه : وقت را به ياد داشته باشد، ولى شماره آن يادش نباشد.
1 - در حالت اوّل يعنى اگر عدد روزها را به ياد داشته باشد ولى وقت را فراموش كرده
باشد، براى آن دو حالت است : گاهى در بعضى از روزهاى حيض براى او يقين
حاصل مى شود، مانند اينكه بگويد: من شش روز از دهه
اوّل ماه را حيض مى شوم ، ولى جاى آن شش روز را در دهه نمى دانم كه آيا از
اوّل دهه شروع مى شد، يا از روز دوّم و...، در اين صورت حكم او اين است كه از
اوّل دهه تا آخر روز چهارم از آن مانند زن مستحاضه
عمل كند، و در آخر روز ششم ، غسل اتمام خون حيض را بكند، زيرا امكان دارد كه همان وقت ،
آخرِ شش روزى باشد كه مى داند در آن حايض مى شود، و بعد از آن براى هر نماز يك
غسل حيض كند، زيرا امكان دارد كه انقطاع خونش هنگام هر نماز باز خون حيض باشد، و
بعد از روز ششم عمل زن مستحاضه را انجام دهد.
و گاهى يقين به حيض بودن هيچ روزى ندارد، مانند زنى كه مى گويد: حيض من ده روز در
هر ماه بود، ولى جاى آن را نمى دانم ، كه در اين صورت حكم آن اين است كه تا آخر دهه
اوّل ماه عمل زن مستحاضه را انجام دهد، سپس براى هر نماز،
غسل حيض كند، زيرا امكان دارد كه خون حيضش در اين هنگام تمام شده باشد، با اينكه
عمل زن مستحاضه را تا آخر ماه انجام مى دهد.
2 - در حالت دوّم ، يعنى اگر زن عدد روزها و وقت آن را فراموش كرده باشد، بايد در هر
ماه سه روز - كه كمترين ايّام حيض است - به خاطر رعايت احتياط به جهت عادت ، نماز را
ترك كند و در غير آن سه روز عمل زن مستحاضه را انجام دهد.
3 - در حالت سوّم ، يعنى اگر زن وقت را به ياد داشته باشد، ولى عدد روزها را
فراموش كرده باشد باز سه حالت دارد:
يكم اينكه : اوّلِ حيض يادش باشد ولى آخر آن يادش نباشد.
دوّم اينكه : آخرش يادش باشد، ولى اوّل حيض يادش نباشد.
سوّم اينكه : هيچ كدام از اوّل و آخر حيض را به ياد نداشته باشد، بلكه تنها مى داند كه
در زمانى حايض بوده ولى اوّل و وسط و آخر حيض را نمى داند.
پس اگر اوّل حيض يادش باشد، بايد حيضش را سه روز قرار دهد، و در آخر آن
غسل حيض بجا آورد، سپس براى هر نماز، غسل حيض انجام دهد، و تا آخر ماه مانند زن
مستحاضه عمل كند.
و اگر آخر حيض يادش باشد نه اوّلش ، بايد در آخرِ وقتى كه مى داند آخرِ حيض است ،
غسل حيض بجا آورد، و در بقيّه ماه عمل زن مستحاضه را انجام دهد.
و اگر اوّل و آخر حيض را فراموش كرده باشد، بايد وقتى را كه يقين به حيض بودن آن
دارد، حيض قرار دهد و در آخر آن غسل حيض كند، و پيش از آن ،
عمل زن مستحاضه را انجام دهد، و بعد از آن براى هر نماز تا آخر ده روز
غسل حيض كرده و همانند زن مستحاضه عمل كند. سپس بعد از ده روز
غسل حيض نمايد، و بعد تا آخر ماه عمل زن مستحاضه را انجام دهد.
و هر جا كه ايّام حيض براى او معلوم نباشد، بايد ده روز روزه (60) از آن ماه ، بيش
(61) از سه روز نماز را قضا كند.
اين تفصيل براى هركس از صاحبان فهم و دريافت كه نسبت به آن آگاهى پيدا كند،
نيكوست .
غسلهاى مستحبّى
غسلهاى مستحبّى عبارتند از:
1- غسل توبه .
2 - غسل جمعه .
3 - غسل شب اوّل ماه رمضان .
4 - غسل تمام شبهاى فرد ماه رمضان ، كه افضل آنها غسلهاى شب نيمه و شب هفدهم ، و شب
نوزدهم ، و شب بيست و يكم ، و شب بيست و سوّم ماه رمضان مى باشد، و درباره غسلهاى شب
بيست و چهارم ، و شب بيست و پنجم ، و شب بيست و هفتم ، و شب بيست و نهم ، را نيز
رواياتى وارد شده است .
5 - غسل شب عيد فطر.
6 - غسل روز عيد فطر.
7 - غسل روز عرفه ، نهم ذى الحجّة .
8 - غسل عيد قربان ، دهم ذى الحجّة .
9 - غسل روز غدير، هيجدم ذى الحجّة .
10 - غسل روز مباهله ، بيست و چهارم ذى الحجّة .
11 - غسل روز تولّد پيامبر اكرم (ص )، هفدهم ربيع
الاوّل .
12 - غسل نماز خورشيد گرفتگى در صورتى كه تماماً گرفته شده باشد، و آن را
عمداً ترك كرده باشد، در اين صورت بايد پس از
غسل ، قضاى نماز را بجا آورد.
13 - غسل نماز حاجت .
14 - غسل نماز استخاره .
15 - غسل اِحرام .
16 - غسل داخل شدن در حَرَم .
17 - غسل وارد شدن در مسجد الحرام .
18 - غسل داخل شدن در كعبه .
19 - غسل داخل شدن در مدينه .
20 - غسل ورود به مسجد النّبىّ(ص ).
21 - غسل هنگام زيارت پيامبر اكرم - عَلَيْهِ اَكْمَلُ الصَّلاة - و هنگام زيارت مزار ائمّه اى كه
از عترت و اهل بيت آن بزرگوار عَلَيْهِمْ اَفْضَلُ التَّحِيّات مى باشند.
22 - غسل برداشتن تربت از قبر و مزار امام حسين (ع ) بنابر بعضى از روايات .
[23 - ابن بابويه در جزء اوّل كتاب مدينة العلم حديثى از امام صادق (ص ) پيرامون
غسلها روايت نموده ، و غسل استخاره ، و غسل نماز استسقاء و طلب باران و
غسل زيارت را در آنجا ذكر كرده است .
24 - و در بعضى از احاديث ديگر نيز آمده كه : مولايمان حضرت علىّ(ع ) در شبهاى سرد
غسل مى كردند تا براى نماز شب نشاط پيدا كنند.
و نيز در حديثى در كتاب مدينة العلم آمده است كه :
غسل روز براى شب ، و غسل شب براى روز كفايت مى كند.
غسل ميّت و امور قبل و بعد از آن
مرگ در ديدگاه توده مردم
مرگ ، هول و هراس بيمناك ، و امر عظيم فراگيرى است كه لذّتها را از بين برده ، و ميان
دسته ها جدايى انداخته ، و با پراكنده نمودن بر آنها تاخته ، و ميان انسان و لذّت
پايندگى و اُنس با دوستان و زندگان حايل گشته ، و ريسمانهاى
آمال و آرزوها را قطع نموده ، و مانع بهره مند شدن انسان از
اهل و اموال خويش مى گردد.
اين است گوشه اى از احوال مرگ نسبت به كسانى كه به
هول و هراسهاى آن ناآگاهند، ولى كسانى كه به خطرهاى آن آشنا و از رازهايش آگاهى
دارند، مرگ ميان آنها و آمادگى براى معاد جدايى انداخته ، و از اصلاح
اعمال كه در دارفنا در انجام آن كوتاهى مى كردند جلوگيرى نموده ، و غنا و بى نيازيى
كه برايشان ممكن بود، مبدّل به بى نيازى نموده ، و با حالت اسارتِ شرمندگى و
خوارى آنان را از اين جهان به جهان ديگر انتقال مى دهد، و با پاسخ منفى ردّ و محرومشان
مى كند، آنگاه كه مى گويند:
رَبِّ، ارْجِعُونِ، لَعَلّى اءَعْمَلُ صالِحاً فيما تَرَكْتُ. (62)
- مرا برگردانيد، اميدوارم كه درباره آنچه كه ترك نمودم ،
عمل صالح انجام دهم .
ولى پاسخشان مى دهند كه :
كَلاّ (63)،
- هرگز.
در حالى كه اگر پيش از آن اعمال صالح و شايسته انجام مى دادند، به ايشان گفته مى
شد:
مَرْحَباً وَ اءَهْلاً.
- خوش آمديد.
و نيز در قبر - كه چاله تنهايى و يگانگى است ، و انسان از پاشيده شدن اعضاء [يا:
اندرونه ها] و بدنش وحشتناك ، و از پرسش دو فرشته منكر و نكير بيمها دارد، و خطرهاى
گناهان كوچك و بزرگ كه در گذشته مرتكب شده را به ياد مى آورد، و در اوّلين
برخوردها با زلزله هاى تهديد و وعده عذاب الهى مواجه مى گردد، و درى به سوى عذاب
سخت الهى به روى او گشوده مى شود - انداخته مى شود.
بنابراين ، چه شبيه است حال مرگ به آنچه كه مولاى ايمن از خطر مرگ ، يعنى مولايمان
حضرت علىّ(ع ) توصيف نموده ، آنجا كه مى فرمايد:
هيچ يقينى كه شكّى در آن نباشد نديده ام كه همانند مرگ بسان شكّى گرديده باشد
كه هيچ يقينى در آن نباشد.
مرگ در ديدگاه اولياء
اگر از به دراز كشيدن سخن نمى ترسيدم ، در اين باره شرح و
تفصيل بسيار مى دادم . عدّه اى از دلاوران و بزرگان و افراد بى نظير را مى شناسم كه
گويى مرگ برگذشتگان آنان سعادت و رحمت ، و بر باقيمانده شان مايه افزونى و
نعمت است ، ولذا به سپرى شدن ايّام دار زوال و نيستى بسيار شائق ، و به راههاى
اقبال و روى كردن به خدا بسيار آشنا، و به صفات
كمال آراسته ، و از بودن در دار دنيا، به خاطر بيم از نقص
اعمال و حالاتشان ، خوف و هراس دارند.
جلال و عظمت مولايشان براى آنان آشكار گشته و دانسته اند كه او - جلّ جلاله - آنان را مى
بيند، لذا روح و عقل و قلب و جانشان تنها براى ذات او به او
مشغول گرديده ، و نور ذات مقدّس و صفات شريفش بر آنان غلبه كرده ، و با تمام توان
در خدمت و بندگى خدا را مى كوشند، و بسان كسى كه پيوسته در كوتاهى و تضييع
اوقات خويش بوده ، گريه و زارى مى كنند.
خداوند آنچه را كه از حقيقت و كُنْهِ جلال و عظمت اقبالش اراده فرموده به آنان شناسانده ،
و در نتيجه ايشان را به جلال و هيبت و حرمت و مهربانيها و بزرگواريها و نعمت خويش
سرگرم ، و از كاميابيهاى نَفْس بازداشته است ، و براى آنان نه قلب و نه باطن ، و
نه زبانى مانده و نه امكان تصرّف در آنچه كه آنان را از خدا دور كند: اعضا و جوارحشان
به بندهاى حضور در خدمت معبود بند شده ، و عقلهايشان به جهت بيم آن وجود و جُود،
سرگشته و حيران گشته است . و در نتيجه ، عظمت او - جلّ جلاله - آنان را از خود فراموش
، و رحمت كامل او - جلّ جلاله - به خودش مشغول نموده است ، زيرا هر كدام از آن دو (عظمت و
رحمت ) دلهاى عارفان را در تحت تصرّف خود درآورده ، و عقلهاى
اهل مكاشفه را به خود مشغول مى كند.
وليكن اينان كجايند؟ اگر در ميان مردم باشند شناخته نمى شوند، و اگر غيبت كنند، كسى
سراغشان را نمى گيرد، البتّه مقصودم اين نيست كه نامها و وجودشان ناشناخته است ،
بلكه چهره ها و نامهايشان شناخته شده است ، ولى اسرار آنان و اسرار مولاى آنان در
نزدشان ناشناخته است . و اگر به تو گفته مى شود: ديده مى شوند، ولى شناخته نمى
شوند، تعجّب مكن ، زيرا خداوند - جلّ جلاله - پيرامون سرور آنان و كسى كه از لحاظ
كمال و جلال و عظمت از همه آنان بزرگتر است ، مى فرمايد:
وَ تَريهُمْ يَنْظُرُونَ إِلَيْكَ، وَ هُمْ لايُبْصِرُونَ. (64)
- و اى پيامبر مى بينى كه به تو نگاه مى كنند، ولى تو را نمى بينند.
اصلاح اعمال و آمادگى براى مرگ
لذا ما سخن از مرگ و غسل اموات را بر اساس
حال غالب مردم كه در غفلت هستند به مرتّب ذكر مى كنيم - هم آنان كه مرگ ، زندگى
شان را كه در نزد آنان محبوب است به پايان آورده ، و خانه هايى را كه با آن اُنس و
اُلفت گرفته بودند ويران نموده ، و آرامش و آسودگى شان را
مبدّل به پريشانى كرده و برمى كَند.
بنابراين ، عاقل كسى است كه غايت اهتمام و همّت خويش را براى آماده شدن در روزى كه
قَدَمها در آن مى لغزند بكار بندد، و به امورى كه كوتاهى كنندگان بدان سفارش مى
شوند عمل كند؛ زيرا اگر وى كوتاهى كند، كسانى كه او را نسبت به تفريط و كوتاهى
اش سفارش نموده اند، معذور خواهند بود، پس مثال او مانند برده اى است كه مولايش اجازه
دهد كه در محضرش وارد شود، و هرچه مى خواهد، درخواست نمايد، تا وى زود آن را اجابت
نمايد، يا اعمال شايسته انجام دهد تا وى كرامت و بخشش خود را نسبت به او دوچندان
گرداند، آنگاه آن برده شروع كند به پرس و جو كردن از گوشه هاى مجلس و از
بعضى از غلامانى كه آنجا هستند، و نوشته اى درخواست كند كه سفارش خود را در آن
بنويسد، تا هنگامى كه مولايش او را از محضرش كه امكان درخواست و انجام
اعمال شايسته بود، بيرون كرد و دَر را به روى او بست و به ذلّت و خوارى و پستى
گرفتار گرديد، آن را به بعضى از همراهان سلطان كه در آنجا هستند برساند. و
اتّفاقاً سفارشش پيرامون همان امورى باشد كه مى توانست در
حال حضور مولايش از او بخواهد و او برآورده سازد، آيا كسانى كه از
حال او آگاهى دارند، او را به بى خردى و نادانى و حماقت نسبت نمى دهند و بر او عيب
نمى گيرند؟!
پس حال كسى كه خداوند - جلّ جلاله - در حال زندگانى به او امكان مناجات كردن با خود
و انجام عبادات و برآوردن خواسته هايش را داده ، ولى او كوتاهى و غفلت مى كند، و مى
خواهد هنگامى كه مولايش او را از محضر زندگانى بيرون كرد و با ذلّت و خوارى در زير
اسارت مرگ بيرون راند و دَرِ ميان او و پذيرش اعمالش را بست ، وصيّت كند، نيز چنين
است ، و خردمندان و عاقلان وى را نابخرد و احمق و نادان به شمار درآورده و سرزنش مى
كنند.
پس وقتى بنده پند و اندرز كسى كه او را بر احتياط كارى تشويق مى نمايد، نپذيرفت ،
و بر غفلت و اصرار در انجام گناهان ادامه داد، بايد
حدّاقل امورى را كه هنگام جان دادن و نزديكى مرگ و يقين به جدايى زود انجام داده آنها ممكن
است هم اينك در انجام آنها تعجيل كند.
احكام و آداب نوشتن وصيّت نامه
امّا امورى كه وقت براى انجام آن تنگ است ، مانند اصلاح
حال خويش ، و يا امور مربوط به تاءمّل در امر فرزندان و يا زن يا اموالش كه نياز به
صرف وقت است ، بايد با نوشتن و حضور شهود وصيّت
كامل بكند، و وصيّت را با مهمّترين چيزى كه در روز موعود بدان نيازمند است شروع كند و
سپس آنچه كه در مرحله بعد مهمّتر است و همينطور...، پس ابتدا مساءله تجهيز و دفن و
كفن و ساير مراسم خاك سپارى و انتقال خويش به سوى خداوند - جلّ جلاله - را كاملاً ذكر
مى كند. و اگر حالش از انجام اين كار تنگ باشد، تا حدّ امكان كوشش خود را مى كند.
سپس اگر امكان داشته باشد مظالم بندگان خدا را ردّ مى كند، يا از صاحبان آن به هر
صورت كه باشد حلاليّت مى طلبد، يا به برادران دينى اش وصيّت مى كند كه نسبت
به حقوق واجب و مستحبّ و ايثار كردن و وجوه خيرات و پرداخت بدهيها و اَداى حقوق و انجام
واجبات نيز انجام هر عمل واجبى كه نيابت بردار است به نيابت از او، به همان ترتيبى
كه در ردّ مظالم و اصلاح گناهان ذكر نموديم (65)، او را برى ء الذمّة نمايند.
و بايد در امور افراد تحت تكفّل و اموال خود تاءمّل كند، و حقيقتاً و در معنى ، خداوند - جلّ
جلاله - را مخاطَب ، و او را وصّى و وكيل و كارگزار خويش بگيرد، كه خداوند براى
برآوردن آرزوهاى او كفايت مى كند، بعد صورتاً و ظاهراً هر كس را كه در ايّام زندگى اش
به مراقبت و پاييدن خداوند - جلّ جلاله - در گفتار و كردار مى شناسد، وصّى قرار دهد، و
اگر امكان نداشت هركس را كه مى شناسد و يا اميد دارد كه از جوانمردان و صاحب خاندان و
ريشه دار باشد، وصّى قرار دهد، و اگر آن نيز امكان نداشت
اهل ثروت و توانگران و كسانى كه با وجود قدرت ، صاحب حيا هستند، وصّى قرار دهد، و
اگر اين نيز امكان نداشت به همان صورتى كه گفتيم با تفويض امور خويش به
خداوند - جلّ جلاله - و توكّل بر او، او را وصّى خود قرار دهد، كه اگر در تفويض و
توكّلش صادق باشد، خداوند - جلّ جلاله - به صورتى بهتر و كاملتر از آنچه كه اميد
مى داشت كسى را جانشين او در رابطه با عيال و اموالش مى گرداند، و اگر حالش در حسن
ظنّ داشتن و يقين به خداوند - جلّ جلاله - به اين مقام والا نرسد، نزديكترين كس از كسانى
كه به پيمانهاى خويش وفا مى كنند و اهل اهتمام هستند و وى اميد دارد كه بدان
عمل كند، وصّى خويش قرار مى دهد.
اخلاص در باقى گذاشتن اموال براى وارثان
از صفات عارفان اين است كه وقتى در نزد آنان اموالى باشد كه بعد از ايشان به
وارثان مى رسد، به دل و عقل رجوع مى كنند، اگر ديدند آنچه را كه براى وارثان مى
گذارند براى خدمت و بندگى خداوند - جلّ جلاله - و براى
امتثال امر شريف اوست (مانند كمك رسانى به كسانى كه بايد به آنها رسيدگى شود
مثل وارثان و ديگر كسانى كه به آنها مى شود وصيّت كرد) با همين نيّت صادق زود به
اين امر مى شتابند، به گونه اى كه گويى آنها را در ايّام زندگانى فانى خويش در
راه خداوند - جلّ جلاله - خرج نموده و در حقيقت چيزى باقى نگذارده اند، بلكه آن را به
عنوان توشه راه با خود برداشته ، و دستاويزى براى رسيدن به پيروزى و كاميابى
در درخواستهايشان كه قرب و نزديكى به خداوندگار رحيم و مهربان است ، قرار داده
اند.
ولى اگر ديدند دل و عقلشان در ترك اموال اين گونه اخلاص را ندارد، بلكه تنها به
خاطر عادت و از روى طبع ترك مى نمايند، تا مردم فرزندان و وارثان ايشان را در ذلّتِ
احتياج و بيچارگى نبينند، و كسى به آنان شماتت نكند، يا براى انديشه هايى غير اين
كه مقصود از آن عبادت مالك روز معاد نيست ، در اين صورت پيش از وفات و بيرون آمدن
جانشان خودشان را بر مصرف كردن آن اموال در صدقات و امورى كه آنها را به خدا
نزديك مى كند و بر تحصيل صفات كمال ، وادار مى كنند، و به اين بسنده نمى كنند كه
اموالشان بعد از آنها بدون نيّت قُربت ضايع شود.
ذكر امور مورد نياز در حال مرگ و بعد از آن
اينجا، ذكر امور مربوط به اصلاح حال و وصيّت درباره وارثان و افراد تحت
تكفّل به پايان مى رسد، باقى مى ماند امور مهمّى كه بنده هنگام مرگ و بعد از فوت
بدان نياز پيدا مى كند. از آن جمله عهد و پيمانى است كه ميّت بدان نيازمند است ، و ما ابتدا
آن را ذكر مى كنيم ، زيرا عمل به آن نياز به زمانى است كه شهود را گرد آورد تا براى
او شهادت دهند.
در روايتى از امام صادق (ع ) از پدران بزرگوارش آمده كه
رسول خدا(ص ) فرمودند: نيكو وصيّت نكردن در هنگام مرگ ، نقص در
عقل و كاستى در جوانمردى انسان محسوب مى شود.
عرض كردند: اى رسول خدا(ص )، وصيّت كردن چگونه است ؟ فرمود: هنگامى كه مرگ
انسان فرا مى رسد و مردم به گرد او جمع مى شوند، بگويد:
اءَللّهُمَّ، فاطِرَ السَّماواتِ وَ الاَْرْض ، عالِمَ الْغَيْبِ وَ الشَّهادَةِ، الرَّحْمنُ الرَّحيُم ، إِنّى اءَعْهَدُ
إِلَيْكَ فى دارِ الدُّنْيا اءَنّى اءَشْهَدُ اءَنْ لا إِلهَ إِلاّ اءَنْتَ وَحْدَكَ لاشَريكَ لَكَ، وَ اءَنَّ مُحَمَّداً(ص )
عَبْدُكَ وَ رَسُولُكَ، وَ اءَنَّ السّاعَةَ آتِيَةٌ لارَيْبَ فيها، وَ اءَنَّكَ تَبْعَثُ مَنْ فِى الْقُبُورِ، وَ
اءَنَّ الْحِسابَ حَقُّ، وَ اءَنَّ الْجَنَّةَ حَقُّ، وَما وَعَدَ اللّهُ فيها مِنَ النَّعيمِ مِنَ الْمَاءْكُولِ وَ الْمَشْرَبِ
[يا: مِنَ الْمَآكِلِ وَالْمَشارِبِ] وَ النِّكاحِ حَقُّ، وَ اءَنَّ النّارَ حَقُّ، وَ اءَنَّ الاِْيمانَ حَقُّ، وَ اءَنَّ الدّينَ
كَما وَصَفْتَ، وَ اءَنَّ الاِْسْلامَ كَما شَرَعْتَ، وَ اءَنَّ الْقَوْلَ كَما قُلْتَ، وَ اءَنَّ الْقُرآنَ كَما
اءَنْزَلْتَ، وَ اءَنَّكَ اءَنْتَ اللّهُ الْحَقُّ الْمُبينُ.
وَ إِنّى اءَعْهَدُ إِلَيْكَ فى دارِ الدُّنْيا، اءَنّى رَضيتُ بِكَ رَبّاً، وَ بِالاِْسْلامِ ديناً، وَ بِمُحَمَّدٍ
صَلَّى اللّهُ عَلَيهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ، نَبِيّاً، وَ بِعَلِىٍّ [وَ اءَحَدَ عَشَرَ مِنْ اءَوْلادِهِ وَ ذُرِّيّتِهٍ] إِماماً،
وَبِالْقُرْآنِ كِتاباً [وَ بِالْكَعْبِة قِبْلَةً] وَ اءَنَّ اءهْلَ بَيْتِ نَبِيِّكَ - عَلَيْهِ وَ عَلَيْهِمُ السَّلامُ
- اءَئِمَّتى .
اءَللّهُمَّ، اءَنْتَ ثِقَتى عِنْدَ شِدَّتى ، وَ رَجآئى عِنْدَ كُرْبَتى ، وَ عُدَّتى فِى الاُْمُورِ الَّتى
تَنْزِلُ بى ، وَ اءَنْتَ وَلِيّى فِى نِعْمَتى ، وَإِلهى وَ إِلهُ آبائ ى . صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ، وَ
لا تَكِلْنى إِلى نَفْسى طَرْفَةَ عَيْنٍ اءَبَداً، وَ آنِسْ فى قَبْرى وَحْشَتى ، وَ اجْعَلْ لى
عِنْدَكَ عَهْداً يَوْمَ اءَلْقاكَ مَنْشُوراً.
- خداوندا، اى پديد آورنده آسمانها و زمين ، اى آگاه به نهان و آشكار، اى خداوند رحمت
گستر [برهمگان ] و مهربان [به رحمت ويژه بر مؤمنان ]، من براستى در دار دنيا با تو
عهد مى بندم و گواهى مى دهم كه معبودى جز تو نيست ، كه يگانه اى و شريكى براى
تو نيست ، و حضرت محمّد(ص ) بنده و فرستاده توست و قيامت خواهد آمد و شكّى در آن نيست
، و تمام اهل قبور را برمى انگيزانى ، و حساب كشى و بهشت و تمام نعمتهايى كه خداوند
در آن وعده داده از جمله خوراكى و پوشاك [يا: خوردنى ها و پوشيدنى ها] و ازدواج ، و آتش
[جهنّم ] حقّ است ، و بى گمان دين به همان صورتى است كه توصيف فرموده اى ، و اسلام
به همان صورتى است كه تشريع نموده اى ، و گفتار به همان است كه فرموده اى ، و
قرآن همان گونه است كه فرو فرستاده اى ، و تو خداوند حقِّ آشكار هستى .
و همانا من با تو در دار دنيا عهد و پيمان مى بندم كه به پروردگارى تو و به دين [حقّ]
بودن اسلام ، و به پيامبرى حضرت محمّد(ص )، و به امامت حضرت علىّ [و يازده تن از
فرزندان و نسل او]، و به كتاب آسمانى بودن قرآن ، [وقبله بودن كعبه ]، و به امامت
اهل بيت پيامبرت (عليه و عليهم السّلام ) راضى و خشنودم .
خدايا، تويى تنها مورد اعتماد من در سختى ، و اميدم در هنگام ناراحتى سخت ، و توشه و
ذخيره ام در امورى [و مشكلاتى ] كه بر من فرو مى آيد، و تويى سرپرستم در نعمتم ، و
معبود من و پدرانم ، بر محمّد و آل او درود بفرست ، و هيچگاه مرا به اندازه چشم برهم
زدنى به خود وامگذار، و در قبرم اَنيس و مُونس تنهايى من باش ، و روزى كه با تو
ملاقات مى نمايم ، در نزد خود عهد و پيمانى گشوده براى من مقرّر بفرما.
اين همان عهد و پيمان ميّت است كه هنگام وصيّت كردن به امور مورد نيازش آن را مى
گويد. و و وصيّت كردن حقّى است بر هر مسلمان .
سپس امام صادق (ع ) فرمود: تصديق اين مطلب ، فرمايش خداوند - تبارك و تعالى - در
سوره مريم است آنجا كه مى فرمايد:
لايَمْلِكوُنَ الشَّفاعَةَ، إِلاّ مَنِ اتَّخَذَ عِنْدَاللّهِ عَهْداً. (66)
- آنان نمى توانند شفاعت نمايند، مگر كسانى كه عهد و پيمانى از نزد خداوند بسيار
مهربان گرفته باشند.
و اين همان عهد و پيمان است .
و پيامبر اكرم (ص ) به علىّ (ع ) فرمود كه : آن را به
اهل بيت و شيعيانت بياموز.
بعد امام صادق (ع ) فرمود كه رسول خدا(ص ) فرمودند: آن را
جبرئيل (ع ) به من تعليم نمود.
نسخه نوشتارى كه در كنار جريده (67)، همراه ميّت مى گذارند
پيش از نوشتن آن مى گويى :
بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمن الرَّحيمِ، اءَشْهَدُ اءَنْ لاإ لهَ إِلا اللّهُ وَحْدَهُ لاشَريكَ لَهُ، وَ اءَشْهَدُ اءَنّ مُحَمَّدًا
عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ - صَلَّى اللّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ - وَ اءَنَّ الْجَنَّةَ حَقُّ، وَ اءَنَّ النّارَ حَقُّ، وَ اءَنَّ
السّاعَةَ آتِيَةٌ لارَيْبَ فيها، وَ اءنَّ اللّهَ يَبْعَثُ مَنْ فِى الْقُبُورِ.
- به نام خداوند رحمت گسترِ مهربان ، گواهى مى دهم كه معبودى جز خداوند يگانه نيست ،
و شريكى براى او وجود ندارد، و گواهى مى دهم كه حضرت محمّد - صلّى اللّه عليه و آله
و سلّم - بنده و فرستاده اوست ، و بهشت و آتش جهنّم حقّ است ، و قيامت خواهد آمد و شكّى در
آن نيست ، و خداوند تمام اهل قبور را برمى انگيزاند.
سپس مى نويسى :
بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيمِ. شَهِدَ الشُّهُودُ الْمُسَمَّوْنَ فى هذَا الْكِتابِ اءَنَّ اءَخاهُمْ فِى اللّهِ
- عَزَّوَجَلَّ - فُلانَ بْنَ فُلانٍ، وَ يَذْكُرُ اسْمَ الرَّجُلِ وَ اسْمَ اءَبيهِ - اءَشْهَدَهُمْ وَ اسْتَوْدَعَهُمْ وَ
اءَقَرَّ عِنْدَهُمْ اءَنَّهُ يَشْهَدُ اءَنْ لا إِلهَ إِلا اللّهُ وَحْدَهُ لاشَريكَ لَهُ، وَ اءَنَّ مُحَمَّداً(ص ) عَبْدُهُ وَ
رَسُولُهُ، وَ اءَنَّهُ مُقِرُّ بِجَميعِ الاَْنْبِيآءِ وَ الرُّسُلِ، وَ اءَنَّ عَلِيّاً وَلِىُّ اللّهِ وَ إِمامُهُ، وَ اءَنَّ الاْ ئِمَّةَ
مِنْ وُلْدِهِ اءَئِمّتُهُ، وَ اءَنَّ اءَوَّلَهُمُ الْحَسَنُ، وَالْحُسَيْنُ وَ عَلِىُّ بْنُ الْحُسَيْنِ وَ مُحَمَّدُ بْنُ عَلِي وَ
جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدٍ وَ مُوسَى بْنُ جَعْفَرٍ وَ عَلِىُّ بْنُ مُوسى وَ مُحَمَّدُ بْنُ عَلِي وَ عَلِىَّ بْنُ مُحَمَّدٍ وَ
الْحَسَنُ بْنُ عَلِي وَ الْقآئِمُ الْحُجَّةُ، وَ اءَنَّ الْجَنَّةَ حَقُّ، وَ النّارَ حَقُّ، وَ السّاعَةَ آتِيَةٌ لارِيْبَ
فيها، وَ اءنَّ اللّهَ يَبْعَثُ مَنْ فِى الْقُبُورِ، وَ اءَنَّ مُحَمَّداً(ص ) رَسُولُ اللّهِ [جآءَ بِالْحَقِّ، وَ
اءَنَّ عَلِيّاً وَلِىُّ اللّهِ وَ الْخَليفْةُ مِنْ بَعْدِ رَسُولِ اللّهِ(ص )] وَ مُسْتَخْلِفُهُ فى اءُمَّتِهِ، مُؤَدِيّاً
لاَِمْرِ رَبِّهِ - تَبارَكَ وَ تَعالى - وَ اءَنَّ فاطِمَةَ بِنْتَ رَسُولِ اللّهِ وَ ابْنَيْهَا الْحَسَنَ وَ
الْحُسَيْنَ، إِبْنا رَسُولِ اللّهِ وَ سِبْطاهُ وَ إ مامَا الْهُدى وَ قآئِدَا الرَّحْمَةِ، وَ اءَنَّ عَلِيِّاً وَ مُحَمَّداً وَ
جَعْفَراً وَ مُوسى وَ عَلِيِّاً وَ مُحَمَّداً وَ عَلِيّاً وَ حَسَناً وَ الْحُجَّةَ - اءَئِمَّةٌ وَقادَةٌ وَ دُعاةٌ إِلىَ اللّهِ
[جَلَّ وَعَلا] وَ حُجَجُهُ عَلى عِبادِهِ.
- به نام خداوند رحمت گستر مهربان ، شاهدانى كه در اين نوشته نام برده شده اند
گواهى مى دهند كه برادرشان در راه خداوند - عزّوجلّ - فلانى پسر فلانى - و اسم او و
نام پدرش را ذكر مى كند - آنان را گواه گرفت و به آنان سپرد، و در نزد آنان اقرار
نمود كه شهادت مى دهد كه : معبودى جز خداوند يگانه نيست و شريكى براى او وجود
ندارد، و حضرت محمّد(ص ) بنده وفرستاده خداست ، و به تمام پيامبران و فرستادگان
اقرار مى نمايد، و اينكه علىّ ولىّ خدا و امام اوست ، و امامانى كه از فرزندان علىّ هستند
امامان او، و نخستين آنان حسن ، [وسپس ] حسين و علىّ بن الحسين و محمّد بن علىّ، و جعفر بن
محمّد و موسى بن جعفر و علىّ بن موسى و محمّد بن علىّ و علىّ بن محمّد و حسن بن علىّ و
قائم حجّت مى باشند، و اينكه بهشت وآتش جهنّم حقّ است ، و قيامت خواهد آمد و شكّى در آن
نيست ، و خداوند تمام اهل قبور را برمى انگيزاند، و اينكه حضرت محمّد(ص )
رسول خدا است كه [دين و حقِّ آورد و اينكه علىّ، ولىّ خدا و خليفه
بلافصل بعد از رسول خدا (ص )] و جانشين او در ميان اءمّتش بود، در حالى كه دستورات
پروردگارش - تبارك و تعالى - را ادا نمود، و اينكه حضرت فاطمه دختر
رسول خدا، و پسرانش حسن و حسين ، دو پسر رسول خدا و نوادگان او و امامان هدايتگر، و
راهبران رحمت هستند، و حضرت علىّ و محمّد و جعفر و موسى و علىّ و محمّد و علىّ و حسن و
حضرت حجّت ، امامان و راهبران و دعوت كنندگان به سوى خداوند [جلّ و علا] و حجّتهاى او
بر بندگانش مى باشند.
سپس به شهود خطاب كرده و مى گويد: اى فلانى و اى فلانى كه در اين نوشته نامبرده
شده ايد، اين شهادت را در نزد خود براى ما ثابت نگاه داريد، تا اينكه آن را نزد حوض
[كوثر] به من باز دهيد.
سپس شهود مى گويند: اى فلانى ،
نَسْتَوْدِعُكَ [اللّهَ] وَالشَّهادَةَ وَالاِْقْرارَ وَ الاِْخآءَ، وَ مَوْعُودُهُ عِنْدَ رَسوُلِ اللّهِ(ص )، وَ نَقْرَاءُ
عَلَيْكَ السَّلامَ [وَ رَحْمَةَ اللّهِ وَ بَرَكاتِهِ].
- تو و اين گواهى و اقرار و برادرى [ميان يكديگر] را [به خدا] مى سپاريم . و وعده ما در
نزد رسول خدا (ص ). و بر تو سلام [و رحمت و بركات الهى ] مى فرستيم .
بعد نامه و نوشته را پيچيده و با مُهر شهود و ميّت مُهر كرده و همراه با جريده در
سمت راست ميّت قرار مى دهند.
و البتّه اين نوشتار و نامه با كافور و چوب مخصوص كه خوشبو نباشد، نوشته مى
شود. ان شاء اللّه . و توفيق تنها از اوست ، و خداوند بر سرورمان حضرت محمّد پيامبر
اَكرم و خاندان برگزيده و نيكوكارش درود فرستد و [آنان را] سلامت و مصون و محفوظ
بدارد.
وظايف ديگران نسبت به محتضر
شايسته است كه وقتى مرگ انسان فرا رسيد، زير پاهايش رو به قبله قرار داده شود و
يا خودش قرار بدهد، و كسى در نزد او قرآن بخواند - و دو سوره يسَّ والصّافات بيشتر
از همه سوره هاى قرآن مورد تاءكيد است -، و نيز به ذكر خداوند
متعال مشغول گشته ، و شهادَتَيْن و اقرار به يكايك ائمّه [(عليهم السلام )] را به ترتيب
، و نيز كلمات فرج را به ميّت تلقين كند. و كلمات فرج عبارتند از:
لا إِلهَ إِلا اللّهُ الْحَليمَ الْكَريمُ، لاإِلهُ إِلا اللّهُ الْعَلِىُّ الْعَظيمَ، سُبْحانَ اللّهِ رَبِّ
السَّمواتَ السَّبْعِ وَ رَبِّ الاَْرْضينَ السَّبْعِ وَ ما فيهِنَّ وَ مابَيْنَهُنَّ وَ ما تَحْتَهُنَّ وَ رَبِّ
الْعَرْشِ الْعَظيمِ، وَ الْحَمْدُللّهِِ رَبِّ الْعالَمينَ، وَالصَّلاةُ عَلى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَيِّبينَ.
- معبودى جز خداوند بردبار بزرگوار نيست ، معبودى جز خداوند بلند مرتبه بزرگ
نيست ، پاك و منزّه است خداوندى كه پروردگار آسمانها و زمينهاى هفتگانه و تمام آنچه در
آنها و در ميان آنها و در زير آنها وجود دارد، و پروردگار عرش بزرگ مى باشد. و
سپاس خدايى را كه پروردگار عالميان است . و درود و رحمت [ويژه خداوند] بر حضرت
محمّد و خاندان پاك او باد.
و نيز شخص جنب و زن حايض در نزد محتضر حاضر نشوند.
بعد قطعات كفن و كافور و ديگر چيزهايى را كه براى
غسل دادن ميّت نياز است ، از پاكيزه ترين و بى شبهه ترين وجهى كه مقدور است
برداشته مى شود. البتّه مستحبّ است كه خود انسان در
حال حيات خويش آنها را فراهم و آماده كند، تا بعد از وفاتش در
تكميل آن كوتاهى نشود.
|