اسماعيل بن محمّد، سَيّدِ حمْيَرى شاعر حماسه سرا و بزرگ و مخلص و جانثار محمّد و
آل محمد (صلّى اللّه عليه و آله و سلّم ) (128) داستان راهب (سرگذشت
قبل ) را در اشعار و قصيده ((بائيه مذهبه )) خود به شعر درآورده ، چنين مى گويد:
ولقد سَرى فيما يسير بليلةٍ
|
بعد العشاء بكربلا فى موكبٍ
|
حتى اَتى متبتّلاً فى قائم
|
ياءتيه ليس بحيث يلقى عامراً
|
كالنّصرِ فوق شظية من مرقب
|
الا بغاية فرسخين و من لنا
|
فثنى الاعنة نحو وعث فاجتلى
|
ملساء تلمع كاللجين المذهب
|
قال اقلبوها انكم ان تقلبوا
|
ترووا ولا تروون ان لم تقلب
|
فاعصوا صبوا فى قلعها فتمنعت
|
حتى اذا اعيتهم اَهْوى لها
|
كفاً متى ترد المغالب تغلب
|
عبل الذّراع دحى بها فى ملعب
|
عذباً يزيد على الاَلذّ الاعذب
|
حتى اذا شربوا جميعاً ردّها
|
عنى ابن فاطمة الوصىّ ومن يقل
|
فى فضلِه وفِعالِهِ لم يكذب
|
يعنى :
1 - شبى على (عليه السلام ) در راهى پس از وقت عشاء (در مسير صفّين ) به كربلا گذر
كرد.
2 - تا اينكه به مردى جدا شده از مردم كه در عبادتگاه بسر مى برد رسيد، عبادتگاه كه
پايه هايش در بيابان خشك و سوزانى قرار داشت .
3 - به آن سو حركت مى كرد كه در آنجا آبادى و متاعى جز وحشى هاى بيابان و پيرى
داراى سر بى مو نبود.
4 - پس نزديك آن عبادتگاه رفت و آن پير را صدا كرد و آن پير، مانند پاسدارى كه در
بالاى برجى نشسته باشد به پايين نگاه كرد.
5 - على (عليه السلام ) به آن پير فرمود: آيا در نزديك
محل سكونت تو آبى پيدا مى شود؟ او در پاسخ گفت : آبى در اينجا نيست .
6 - جز در آن سوى دو فرسخى و كيست كه در ميان تپّه هاى ريگ و بيابان خشك ، براى ما
آبى بيابد.
7 - پس على (عليه السلام ) افسار مركبها را به سوى زمين سخت و سنگلاخى بازگرداند
و در آنجا برق سنگ صاف و نرمى به چشم خورد، سنگى كه همانند نقره آميخته به طلا
مى درخشيد.
8 - على (عليه السلام ) به همراهان فرمود: اين سنگ را برگردانيد كه در اين صورت
سيراب مى شويد و گرنه تشنه مى مانيد.
9 - پس همگان نيروى خود را براى از جا كندن آن سنگ به كار بردند ولى آن سنگ همچون
شتر تندخويى كه از سوار شدنش جلوگيرى مى كند، تن به اطاعت آنان نداد.
10 - وقتى كه (آن سنگ ) آنان را خسته و درمانده كرد، على (عليه السلام ) دستش را به
سوى آن دراز كرد كه اگر به سوى جنگاورى دراز مى كرد، آن را مغلوب خود مى ساخت .
11 - پس گويى آن سنگ بزرگ در دست على (عليه السلام ) همچون گويى در دست جوان
قوى پنجه اى است كه آن را به اين سو و آن سو مى افكند.
12 - و تشنگان را از آب زير آن سنگ سيراب كرد از آبى لذيذ و خوش گوار كه
گواراترين آبها بود.
13 - پس از آنكه همگى از آب نوشيدند، على (عليه السلام ) آن سنگ را به جاى خود نهاد
و رفت (و جاى آن سنگ پوشيده شد) به طورى كه گويا هيچ كس به آنجا نزديك نشده
است .
14 - منظورم از اين شخص ، على (عليه السلام ) پسر فاطمه (بنت اسد) است كه وصىّ
(پيامبر اسلام (صلّى اللّه عليه و آله و سلّم ) ) مى باشد، او كه هركس در
فضايل و ويژگيهاى ممتاز او سخن بگويد، دروغ نگفته و گزافه گويى نكرده است .