1-وصيتنامه سياسى - الهى رهبركبيرانقلاب اسلامى امام خمينى (؛) ،ص 25(چاپ
اول ).
2-عضى تولّد وى را در 29 ماه رمضان 648 نوشته اند.
3- اين شهر، غير از حِلّه اى است كه نزديك حُوَيزه واقع شده و نيز غير از حِلّه اى
است كه بين بصره و اهواز قرار گرفته .
4- على العليارى التّبريزى ، بهجة الا
مال ، ج 3، ص 225.
5- على العليارى التبريزى ، بهجة الامال فى شرح زبدة
المقال ، (ط جديد)، ج 3، ص 224 - 225. شيخ عباس قمى ، فوائد الرضويه ، ص
126.
6- بهجة الامال ، ج 3، ص 233.
7- الشيخ محمد بن الحسن (الحرّالعاملى )
امل الامال ، ج 2، ص 81.
8- الكنى والالقاب ، ج 2، از منشورات مكتبة الصدر، ص 477 - 478.
9- فوائدالرّضويه ، ص 128.
10- بهجة الامال ، ج 3، ص 223.
11- همان مدرك ، ص 217.
12- فوائد الرّضويّه ، ص 127. سفينة البحار، ج 2، ص 228. گفتار علما و
محقّقين ديگر، در شاءن علاّمه حلّى (؛ ) در بحار، ج 1، از صفحه 203 تا 206 آمده است .
13- بحار، ج 1، ص 206.
14- رجال ابن داوود، ج 2، ص 119.
15- الكنى والالقاب ، ج 2، ص 478.
16- فوائد الرضوية ، ص 106.
17- بهجة الامال ، ج 3، ص 225 - 226. فوائد الرّضويّة ، ص 126. بحار، ج 1،
ص 207.
18- تاءليفات علامه در اين كتاب ذكر شده است .
19- امل الا مل ، ج 2، ص 81. بهجة الامال ، ج 3، ص 218 - 223. در كتاب بحار، ج
1، ص 207 تا 209 نام پنجاه كتاب از تاءليفات علاّمه حِلّى ذكر شده است .
20- بهجة الامال ، ج 3، ص 227.
21- بهجة الامال ، ج 3، ص 232.
22- مشروح اين جريان در كتاب الغدير، ج 6، ص 178 - 180 آمده است .
23- سوره نور، آيه 61.
24- بهجة الا مال ، ج 3، ص 228 - 232 به
نقل از ملاّ محمد تقى مجلسى ، در كتاب شرح من لايحضره الفقيه .
25- سوره بقره ، آيه 156 - 157.
26- بهجة الامال ، ج 3، ص 234: به نقل از: مولا محمد تقى مجلسى ، در كتاب شرح
من لايحضر الفقيه . بحار، ج 1، ص 210.
27- اقتباس از: بهجة الامال ، ج 3، ص 236.
28- اقتباس از: دارالسّلام عراقى ، ص 7.
29- بهجة الامال ، ج 3، ص 232.
30- فوائد الرضويّة ، ص 127. سفينة البحار، ج 2، ص 228.
31- الكنى والالقاب ، ج 3، ص 16. بحار، ج 1، ص 227.
32- فخرالمحقّقين ،ايضاح الفوائدفى شرح القواعد،ج 1،مقدمه :صفحه (ى ) و (يب
) - علامه مجلسى ، بحار، ج 1، ص 227.
33- الكنى والالقاب ، ج 2، ص 479.
34- وسايل الشيعه ، ج 5، ص 274.
35- وسائل الشيعه ، ج 8، ص 513.
36- سوره شورى ، آيه 23.
37- وسائل الشيعة ، ج 11، ص 556.
38- وسائل الشيعه ، ج 11، ص 556.
39- جامع احاديث الشيعة ، ابواب المقدمات ، باب 1، ج 7.
40- سوره بقره ، آيه 159.
41- سفينة البحار، ج 1، ص 63.
42- اين مطلب به حضرت عيسى (عليه السلام ) نيز منسوب است . (سفينة البحار، ج
1، ص 292).
43- ايضاح الفوائد، ج 4، ص 752. الكنى والالقاب ، ج 2، ص 478.
44- حاج آقا بزرگ طهرانى ، الذّريعه ، ط اسلاميه ، ج 21، ص 3، شماره 3669 -
بنابراين ، علامه حلّى اين كتاب را در سن 34 سالگى تاءليف كرده است (مترجم ).
45- الذريعه ، ج 1، ص 510 و ج 3، ص 442.
46- حضرت امير مؤ منان على (عليه السلام ) در روز 13 رجب ، ده
سال قبل از بعثت ، در مكّه چشم به جهان گشود و در شب 21 رمضان
سال 40 هجرى ، در سن 63 سالگى به شهادت رسيد (مترجم )
47- فاطمه بنت اسد در سالهاى اول هجرت در مدينه از دنيا رفت و قبرش در مدينه
در ((رَوْحاء)) است (مترجم )
48- سوره مائده ، آيه 55.
49- شرح اين مطلب در كتاب احقاق الحق ، ج 2، ص 399 تا 410 آمده است .
50- طبق قرائن تاريخى ، اين جريان در سه
سال اول بعثت بوده و بعضى مى گويند در سال دوم بعثت بود.
51- سوره شعراء،
آيه 214.
52- در اين وقت على (عليه السلام ) حدود دوازده
سال داشت .
53- يعنى همه آنان قوى هيكل بودند و حضرت در ظاهر، كوچك و ناتوان به نظر مى
آمد.
54- اين جريان در روز 18 ذيحجه ، سال دهم هجرت واقع شد.
55- سوره طه ، آيه 29 - 35.
56- سوره طه ، آيه 36.
57- سوره اعراف ، آيه 142.
58- مدارك متعدد بيانگر آن است كه : آن حضرت را در محراب مسجد، در حالى كه نماز
مى خواند ضربت زدند. در اينجا به ذكر چند مدرك مى پردازيم : كشف الغمه ، ج 2، ص
63. امالى طوسى ، ج 9، ص 650. بحار، ج 41، ص 205 و 206.
59- گرچه بنى عبّاس در ظلم و جنايت ، كمتر از بنى اميّه نبودند، ولى در آغاز تا
حدودى ظواهر را حفظ مى كردند.
60- يا: هنگامى كه مردم براى بيعت ، در حضور على (عليه السلام ) اجتماع كردند.
61- اين دو شعر از ((احيحة بن جلال )) مى باشد كه در نصيحت پسرش سروده است ،
و على (عليه السلام ) در مورد فوق به آن تمثّل نمود.
62- در بعضى از نسخه ها، به جاى واژه ((حياته )) واژه ((حبائه )) (يعنى من عطا و
احسان به او را مى خواهم ...) آمده است .
63- اين شعر از شعرهاى ((عمرو بن معدى كرب )) است كه ((با قيس بن مكشوح مرادى
)) دوست بود و بعد بينشان اختلاف شد و قيس نسبت به او دشمنى مى كرد، ولى ((عمرو))
به او احسان مى نمود، در اين وقت ، ((عمرو)) شعر فوق را گفت .
ظاهرا منظور از مصرع دوم اين است كه :((من عذرم را بر او تمام كردم واو ديگر هيچ گونه
بهانه اى براى كشتن من ندارد، جز هواى نفس و خبث باطن )).
64- جعدة بن هبيره ، خواهرزاده على (عليه السلام ) بوده ؛ زيرا مادرش امّ هانى خواهر
على (عليه السلام ) بود، او فردى بسيار شجاع بود و علاقه وافرى به على (عليه
السلام ) داشت و حاضر بود جانش را فداى آن حضرت كند، از اين رو در تاريخ آمده : على
(عليه السلام ) به امام حسن (عليه السلام ) وصيت كرد كه براى من چهار قبر تهيه كن تا
كسى محل دفن مرا نداند: 1 - در مسجد 2 - در رحبه 3 - در غرى (نجف ) 4 - خانه جعدة بن
هبيره . (اسدالغابه ، ج 2، ص 285. سفينة البحار، ج 1، ص 158).
65- اينها نه نفر از فراريان و باقيماندگان خوارج بودند كه از جنگ نهروان
گريخته بودند.
66- ((اعتكاف ))، عبادت مخصوصى است كه در مسجد جامع در ايام مخصوصى انجام مى
شود، روزه گرفتن سه روز و بيرون نيامدن از مسجد در اين سه روز، از شرايط آن است .
67- چنانكه قبلاً ذكر شد مطابق مدارك متعدّد، از جمله كشف الغمه ، ج 2، ص 63 ( كه
مؤ لفش على بن عيسى اِربلى ، در سال 693 ه -. ق .) وفات كرده ، حضرت على (عليه
السلام ) در محراب عبادت ، هنگام نماز، ضربت خورد.
68- در مورد سرنوشت قُطام ، مطابق نقل بحارالانوار (ج 42، ص 298) مردم پس از
كشتن ابن ملجم ، به سوى قُطّام رفتند و او را قطعه - قطعه كردند و در پشت كوفه ،
بدنش را آتش زدند و خانه اش را ويران نمودند.ودر مورد اشعث ، بعضى نوشته اند وى
چهل روز بعدازشهادت على (عليه السلام ) از دنيا رفت و بعضى فوت او را
سال 42 هجرى قمرى دانسته اند.
69- چنانكه اين حكم در آيه قصاص ، سوره مائده ، آيه 45 آمده است .
70- بعضى گويند: چنين دستورى از امام بعيد است و بسيارى از بزرگان محدّثين از
نقل آن دورى كرده اند، گفته اند كه امام على (عليه السلام ) از سوزاندن و
مُثل كردن جسد ابن ملجم ، نهى نمود.
نگارنده گويد: حضرت على (عليه السلام ) چنانكه در نهج البلاغه نامه 47 آمده از مثله
(بريدن گوش و بينى و اعضاء) ابن ملجم نهى كرده و فرموده بر او يك ضربت بزنيد
تا در برابر ضربتى باشد، ولى در مورد سوزاندن جسد چنين فردى ، طبق بعضى از
روايات ، حضرت على (عليه السلام ) به آن دستور داد (بحار، ج 42، ص 288).
71- اين شاعر، فرزدق بوده است (صواعق المحرقه ، ص 132).
72- فرزندان رشيد على (عليه السلام ) به مبارزه پيگير خود با هارون - كه
طاغوتى بزرگ بود - ادامه مى دادند و او را به عنوان سلطان ستمگر و منحرف ، معرّفى
مى كردند و در حقيقت اين شيوه را از پيامبر (صلّى اللّه عليه و آله و سلّم ) و على (عليه
السلام ) آموخته بودند، ولى هارون حيله گر، با اين تعبيرات ، فريبكارى مى كرد
(مترجم ).
73- اين جريان در اواخر سال 35 هجرى ، بعد از
قتل عثمان ، در مسجدالنّبى (صلّى اللّه عليه و آله و سلّم ) در مدينه اتفاق افتاد و مدت
خلافت آن حضرت ، چهار سال و نه ماه و چند روز بود.
74- منظور، آيه 39 سوره رعد است كه مى فرمايد:(يَمْحُوااللّهُ ما يَشاءُ وَيُثْبِتُ
وَعِنْدَهُ اُمُّالْكِتابِ)؛ ((خدا هرچه بخواهد محو و هرچه را خواهد اثبات مى كند و
اصل كتاب ، مشيّت اوست .))
75- ظاهرا منظور از اين جمله اين است كه هنگام رحلت من ، نزد من است و قرب مرا از همه
چيز مقدم مى دارد و در حالى كه ديگران به جاى ديگر رفته اند او از من جدا نمى شود.
76- منظور اين است كه دشمنى با على (عليه السلام ) نشانه ناپاكى معنوى و پست
فطرتى و دوستى با او نشانه پاكى معنوى و خوش فطرتى است و گرنه هر قومى در
مذهب خود، قانون نكاح دارد كه اگر طبق آن باشد،
حلال زاده به حساب مى آيند و اگر طبق آن نباشد، حرام زاده اند.
77- بحارالانوار، ج 27، ص 156، روايت 30، باب پنجم .
78- سوره شعرا، آيه 214.
79- يعنى همه آنان درشت اندام بودند و من در ظاهر، كوچك و ناتوان به نظر مى آمدم
. 80- سوره بقره ، آيه 207.
81- منظور پيمان صلح در ((حديبيّه )) است كه با اين اعلان برائت ، شكسته مى شود.
82- ((حديث برائت )) با عبارات مختلف در كتب
اهل تسنن مانند: ذخائر العقبى ، ص 69. مسند احمد
حنبل ، ج 3، ص 212 و ج 1، ص 150 و خصائص نسائى ، ص 28 و تفسير ابن كثير، ج
2، ص 322 و... آمده است .
83- توضيح بيشتر اينكه : اين اعلان برائت ، در حقيقت قطعنامه بسيار تند و قاطع
بر ضدّ مشركان و هرگونه بت پرستى بود كه توسّط على (عليه السلام ) در سرزمين
مِنا خوانده شد كه در چهار موضوع خلاصه مى شد:
1 - الغاى پيمان مشركان .
2 - عدم حق شركت آنان در مراسم حجّ در سال آينده .
3 - ممنوعيت ورود مشركان به خانه خدا.
4 - ممنوعيت طواف افراد برهنه كه تا آن زمان بين مشركين رايج بود (اين امور از آيات
آغاز سوره برائت و روايات استفاده مى شود).
84- اين جنگ در روز جمعه 17 رمضان سال دوم هجرت واقع شد.
85- سوره انفال ، آيه 5 - 6.
86- سوره انفال ، آيه 47.
87- سرزمين ((بدر)) بين مكّه و مدينه قرار گرفته و به مكه نزديكتر است .
88- در مورد يارى سه هزار فرشته از مسلمين در سوره
آل عمران ، آيه 125، سخن به ميان آمده است آنجا كه مى فرمايد:(اِذْ تَقُولُ لِلْمُؤْمِنيِنَ اَلَنْ
يَكْفِيَكُمْ اَنْ يُمِدَّكُمْ رَبُّكُمْ بِثَلاثَةِ آلافٍ مِنَ الْمَلائكَةِ مُنْزَلِينَ ).
((اى رسول ! به ياد آر آنگاه كه به مؤ منين گفتى : آيا خداوند به شما مدد نفرمود كه
سه هزار فرشته به يارى شما فرستاد؟)).
89- (... وَكَفَى اللّهُ الْمُؤْمِنينَ الْقِتالَ وَكانَ اللّهُ قَوِيّاً عَزِيزاً )،(سوره احزاب ، آيه
25)
90- مطابق بعضى از روايات ، در همان آغاز جنگ اُحد، نُه نفر از پرچمداران دلاور
دشمن كه از خاندان بنى عبدالدّار بودند و يكى از آنان غلامشان بود همه به دست على
(عليه السلام ) كشته شدند. اولى آنان ((طلحة بن ابى طلحه )) بود كه او را ((كبش
الكتيبه )) (قوچ و سردار ستون دشمن ) مى ناميدند.
(تفسير برهان ، ج 1، ص 31 - سيره ابن هشام ، ج 1، ص 14 -
كحل البصر، ص 88).
91- اين شخص به نام ((غرور)) كه از دلاوران پرجراءت يهود بود، همراه جمعى
توطئه سرّى براى ترور پيامبر (صلّى اللّه عليه و آله و سلّم ) داشت و به
دنبال آن ، تيرى به خيمه رسول خدا (صلّى اللّه عليه و آله و سلّم ) كه در سرزمين
((بنى حطمه )) برپا بود، انداخت و تير به خيمه اصابت كرد، پيامبر (صلّى اللّه عليه
و آله و سلّم ) دستور داد خيمه را از آنجا كندند و به دامنه كوهى بردند (ارشاد مفيد، ج 1،
ص 82).
92- ظاهرا بنى نضير، درست است كه در شعر اشتباها بنى قريضه آمده است .
93- تعداد نفرات سپاه دشمن بالغ بر ده هزار نفر،
متشكل از احزاب مختلف كفر بود در حالى كه تعداد مسلمين از سه هزار نفر تجاوز نمى كرد.
94- سوره بقره ، آيه 251.
95- در اينجا علاوه بر اينكه به جايگاه خاص على (عليه السلام ) در ميدان ايثار،
شجاعت و قوّت قلب پى برديم و نقش او را در تقويت اسلام و سركوبى كفر و كافران
دريافتيم به شجاعت و مقام ويژه جابر بن عبداللّه انصارى نيز پى برديم كه او در چنان
وضع خطيرى ، از نزديك نظارگر و گزارشگر صحنه نبرد بود و به روشن بينى و
سطح عالى شناخت جابر نيز دست يافتيم كه به راستى چه تشبيه جالبى كرد و چه آيه
مناسبى را در شاءن على (عليه السلام ) شاهد
مثال آورد، با توجّه به اينكه جالوت طاغوت گردنكشى بود و سپاه عريض و طويلى
داشت ، ولى داوود (عليه السلام ) كه يكى از سربازان جوان طالوت ، برگزيده
اشموئيل پيامبر (عليه السلام ) بود با ساده ترين سلاح (قلاسنگ ) جالوت را كشت .
(شرح اين ماجرا را مى توانيد در تفسير نمونه ، ج 2، از ص 165 به بعد مطالعه كنيد).
96- بعدا حارث ، پدر ((جويريه ))، قبول
اسلام كرد و از پيامبر (صلّى اللّه عليه و آله و سلّم ) خواست دخترش را برگرداند،
پيامبر (صلّى اللّه عليه و آله و سلّم ) به حارث فرمود:((نزدش برو و او را مخيّر كن ،
هرچه را خودش برگزيد، مورد قبول ماست ))، پدر نزد او رفت و اصرار كرد كه به
قبيله خود بپيوندد، ولى او گفت :((من خدا و پيامبر (صلّى اللّه عليه و آله و سلّم ) را
برگزيده ام ))، پدرش از او ماءيوس شد. (ارشاد مفيد، ج 1، ص 105).
97- از جمله اينكه پيامبر (صلّى اللّه عليه و آله و سلّم ) در برابر چون و چراى
نماينده قريش فرمود:((سر جاى خود بنشيند وگرنه مردى را كه قلبش به ايمان آزمايش
شده به سوى شما مى فرستم تا گردنهاى شما را بزند)). بعضى از حاضران عرض
كردند آيا اين مرد ابوبكر يا عمر است ؟ فرمود:((نه بلكه او كسى است كه در حجره ،
كفش مرا وصله مى كند، مردم شتابان به سوى حجره رفتند ديدند على (عليه السلام )
كفش آن حضرت را تعمير مى نمايد))، (ارشاد مفيد، ج 1، ص 109).
98- ((خيبر)) سرزمين حاصلخيز در 32 فرسخى
شمال مدينه ، داراى هفت قلعه و بالغ بر بيست هزار سكنه يهودى بوده ، پيامبر با
1600 نفر با روش غافلگيرانه وارد اين سرزمين شد تا اين آخرين كانون ضدّ اسلامى
را تحت حكومت اسلام درآورد، مسلمين قلعه هاى آنان را يكى پس از ديگرى فتح كردند و
براى فتح قلعه ((وطيح )) و ((سلالم )) بين يهود و مسلمين درگيريهاى شديدى رخ داد و
ده روز طول كشيد، سرانجام على (عليه السلام ) پرچم را به دست گرفت و موجب
پيروزى كامل مسلمين گرديد.
99- سوره نصر، آيه 1 - 2.
100- پيامبر (صلّى اللّه عليه و آله و سلّم ) روز دهم ماه رمضان ،
سال هشتم هجرت همراه ده هزار نفر مسلمان مسلّح به سوى مكّه حركت كردند و مكّه را به
محاصره خود درآوردند و سپس آن را فتح نمودند.
101- سوره فتح ، آيه 27.
102- فجعلوا يذرقون واللّه كما تذرق الحبارى .
103- سوره اسراء، آيه 81.
104- ((حُنَين )) نام سرزمينى در نزديكى طائف است و چون اين جنگ در آنجا واقع شد
به آن ((جنگ حُنَين )) مى گويند، پس از فتح مكّه جنب و جوشى براى شورش بر ضدّ
مسلمين در مناطق هوازن و ثقيف شروع شد، پيامبر (صلّى اللّه عليه و آله و سلّم ) با سپاه
اسلام براى سركوبى شورشيان به سوى سرزمين ((حُنين )) روانه شدند، قبيله هوازن
در شكافها و تنگه هاى درّه حُنين ، در كمين مسلمين بودند، صبح هنوز هوا تاريك بود كه
مسلمين به آن سرزمين رسيدند، ناگهان از ناحيه دشمن غافلگير شدند به طورى كه پا
به فرار گذاردند پيامبر (صلّى اللّه عليه و آله و سلّم ) و عدّه اى در صحنه ماندند و
بعد با فرياد عبّاس (عموى پيامبر (صلّى اللّه عليه و آله و سلّم ) ) كم كم مسلمين
بازگشتند.
105- سوره توبه ، آيه 25.
106- سوره توبه ، آيه 26.
107- يعنى :((اگر شما حامل سوره بقره و دريافت كننده دستورات اين سوره هستيد،
در اين سوره تاءكيد فراوان به استقامت و وفادارى به عهد و پيمان شده ، رشته عهد خود
را پاره نكنيدوبه فرمانهاى الهى درسوره بقره (درآيات 191-192و246و...)گوش
فرادهيد)).
108- بعضى مى نويسند: دشمن با دادن شش هزار اسير و 24 هزار شتر و
چهل هزار گوسفند و 852 كيلو نقره پا به فرار گذاشت . پيامبر (صلّى اللّه عليه و آله
و سلّم ) دستور داد همه را به ((جَعْرانه )) ببرند و افرادى را براى حفاظت آنها گمارد و
اسيران را در خانه هاى مخصوص جاى دادند و دستور داد تا همه غنايم در آنجا باشد تا
پس از مراجعت از جنگ طائف ، به تقسيم آنها بپردازد (فروغ ابديت ، ج 2، ص 757).
109- او ((حرقوص بن زهير)) نام داشت كه پايه گذار خوارج شد، بعد از جنگ
نهروان ، على (عليه السلام ) فرمود:((گردش كنند ببيننداوكشته شده است ؟)). جسد پليد
او را پيدا كردند و هلاكت او را به على (عليه السلام ) خبر دادند، فرمود:((اَللّهُ اَكْبَرُ! من
به پيامبر (صلّى اللّه عليه و آله و سلّم ) نسبت دروغ نداده ام ))سپس ازاسب پياده شدو
سجده شكر بجا آورد.(اقتباس از تتمة المنتهى ،ص 21).
110- على (عليه السلام ) در راهپيمايى ، تاكتيك خاصّى به كار برد، شبها راه مى
رفت و روزها پنهان مى شد و مى خواست با رعايت پنهانكارى ، به طور ناگهانى بر
دشمن حمله كند و آنان را غافلگير نمايد.
111- شايد به خاطر اينكه صداى آنان به گوش دشمن نرسد و يا به طمع خوردن
علف ، اخلالى در سرعت حمله ، به وجود نيايد.
112- پنج آيه آغاز سوره از اين قرار است :(والعاديات ضبحاً # فالموريات قدحاً#
فالمغيرات صبحاً # فاثرن به نقعاً # فوسطن به جمعاً ) ((سوگند به اسبهاى دونده و
نفس زننده كه براثربرخورد سم آنها به سنگها، برق از آنها مى جهد و صبحگاهان
برق آسا بر دشمن حمله مى كنند و با حركت سريع خود، ذرّات گرد و غبار را در فضا مى
پراكنند و دشمن را در حلقه محاصره قرار مى دهند)).
113- كه مسيح ، خداست يا از خدا جدا نيست .
114- دهه آخر ذيحجّه سال نهم هجرت - بعضى تعداد نفرات اين هياءت را شصت نفر
دانسته اند - (مجمع البيان ، ج 2، ص 451).
115- سوره آل عمران ، آيه 59 - 61.
116- مباهله (بر وزن مبارزه ) در اصل از
((بهل )) (بر وزن اهل ) گرفته شده و به معناى رها كردن است و گاهى به معناى هلاكت و
دورى از خدا آمده ، از اين رو كه هلاكت همان رها كردن بنده و واگذار نمودن او به خودش مى
باشد و در عرف متداول ، آيه به معناى نفرين كردن دو نفر به يكديگر است تا خداوند
عذابش را بر اهل باطل بفرستد و حق از باطل ، مشخّص گردد.
117- با توجه به اينكه هر هفت مثقال طلاى شرعى ، ده درهم است ، هر
چهل درهم معادل چهار مثقال است (مترجم ).
118- متن صلحنامه در كتاب ارشاد مفيد (ترجمه شده )، ج 1، ص 157 آمده است .
119- سوره يونس ، آيه 35.
120- سوره بقره ، آيه 247.
121- سوره عبس ، آيه 31.
122- سوره فاطر، آيه 18.
123- توضيح اينكه : سه نفر، هشت نان را به طور مساوى خورده اند و چون هشت ،
قابل قسمت (بدون باقيمانده ) بر سه نفر نيست ، هشت را در سه ضرب مى كنيم ،
حاصل ضرب آن 24 مى شود؛ يعنى هر نان را سه قسمت به حساب مى آوريم ، در نتيجه
هريك از اين سه نفر، دو نان و دو سوّم يك نان را خورده اند، بر اين اساس ، به صاحب
سه نان از هشت درهم ، يك درهم داده مى شود و به صاحب پنج نان ، هفت درهم داده مى شود و
هر دو به حق خود رسيده اند.
124- سوره آل عمران ، آيه 49.
125- سوره قمر، آيه 45.
126- به اين ترتيب ، هزار نفرى كه على (عليه السلام ) فرموده بود، همانگونه
شد، نه يك نفر كم و نه يك نفر زياد.
127- سوره فتح ، آيه 29.
128- ((اسماعيل بن محمد حميرى )) معروف به ((سيّد حميرى )) از شاعران آزاد،
برازنده و پركار شيعه در زمان امام صادق (عليه السلام ) بود، امام صادق (عليه
السلام ) در ديدارى به او فرمود:((مادرت تو را ((سيّد)) ناميد و تو توفيق آن را يافتى
، تو سيد شاعران هستى )).
نقل مى كنند: او 2300 قصيده در شاءن ائمه اهل بيت (عليهم السلام ) سرود يكى از قصايد
او قصيده فوق است كه به قصيده ((مذهبه )) معروف است و عالم بزرگ علم الهدى سيد
مرتضى شرحى بر آن نوشته است .
ابن شهر آشوب در كتاب ((معالم العلماء)) نقل مى كند: مروان بن ابى حفصه اين قصيده را
شنيد، هر شعرى از آن را كه مى شنيد، مى گفت :((سبحان اللّه ! اين سخن چقدر شگفت آور
است !)) (سفينة البحار، ج 1، ص 336).
129- در مورد بازگشت خورشيد، بعضى آن را از نظر علمى (و انتظام در منظومه
شمسى ) چنين ترسيم كرده اند: خداوند توده عظيم و فشرده ابر را در فضا (در همان نقطه
اى كه وقتى خورشيد قرار مى گرفت ، نشان دهنده وقت عصر بود) قرارداد، خورشيد از
پشت كوه به آن تابيد و نور آن از توده فشرده ابر بر زمين تابيد و روز را همچون وقت
عصر نشان داد، على (عليه السلام ) نماز عصر را خواند، سپس بى درنگ آن توده ابر، رد
شد و خورشيد ناپديد گشت و در ظاهر چنين تصوّر مى شد كه خورشيد بازگشته و پس
از دقايقى ، غروب نموده است (واللّه اعلم ) و روشن است كه ايجاد توده فشرده ابر و
تابش خورشيد بر آن و نشان دادن وقت نماز عصر، سپس غروب غيرعادى خورشيد در آن
وقت كه على (عليه السلام ) به دستور پيامبر (صلّى اللّه عليه و آله و سلّم ) دعا كرده ،
همه و همه معجزه است . درباره حديث ((ردّالشّمس )) و اسناد آن از طرق سنى و شيعه و
مطالبى ديگر، به كتاب : الغدير، ج 3، ص 126 - 140 مراجعه شود.
130- اين حديث در كتب اهل تسنن از جمله در كتاب : الصواعق المحرقه ، ج 3، ص 126
آمده است .
131- در پاورقى صفحه 150.
132- حديث برگشتن خورشيد براى حضرت ((يوشع )) در كتاب الغدير، ج 3، ص
130 آمده است .
133- بنابراين ، شش نفر از برادران امام حسين (عليه السلام ) در كربلا به
شهادت رسيده اند و با خود امام حسين (عليه السلام ) هفت نفر از فرزندان على (عليه
السلام ) در كربلا شهيد شدند.
134- اين كودك ، بر اثر حمله منافقان به خانه حضرت على (عليه السلام ) و
سوزاندن در، و فشار دادن آن ، و قرار گرفتن حضرت زهرا (س ) در بين فشار در و
ديوار، سقط شد (مترجم ).
135- و بعضى تولد آن حضرت را در سال دوم هجرت دانسته اند
(اصول كافى ، ج 1، ص 461).
136- ظاهرا منظور از اين وصيت ، همان است كه در نهج البلاغه ، نامه 31 آمده است .
مجموع آن پانزده صفحه كه به راستى جهانى از عرفان ،
اصول معارف ، برنامه هاى سياسى ، اخلاقى و اجتماعى در آن ديده مى شود (نهج
البلاغه ، صبحى صالح ، ص 391).
137- چنانكه در آيه 33 سوره احزاب به اين مطلب تصريح شده است .
138- سوره شورى ، آيه 23.
139- روح و روان دلاور و پاك تو شاد باد اى ابن عباس ! واى دانشمند و مفسر كبير
قرآن ! و اى مظلوم حق كشى هاى تاريخ ، به راستى كه تو در آن جوّ ظلم زده ، سخن حق را
گفتى و ستمگران را سرزنش كردى و به حمايت از حريم خاندان نبوّت و امامت برخاستى و
با زبان برنده و كوبنده و بيدار كننده خود، درس وفادارى و دفاع را به ما آموختى ، ما
در اين قرن پانزدهم هجرت به عنوان حقشناسى از تو و حقگوييهاى تو، تقدير و تشكّر
مى كنيم (مترجم ).
140- مشهور اين است كه آن حضرت در روز سوّم شعبان به دنيا آمد. و در مورد
سال تولّد او بعضى نقل مى كنند كه در سال سوّم هجرت بوده است
(اصول كافى ، ج 1، ص 463). و در روز عاشوراى
سال 61 ه - .ق . در سنّ 57 سالگى به شهادت رسيد.
141- ((سبط)) در اصل به معناى درختى است كه داراى يك ريشه است و شاخ و
برگهاى بسيار دارد و در فارسى به معناى نوه مى باشد و بيشتر به نوه دخترى گفته
مى شود (مجمع البحرين و فرهنگ عميد - سبط).
142- ظاهرا منظور از بيعت رسول خدا (صلّى اللّه عليه و آله و سلّم ) با حسن و حسين
(عليهماالسلام ) اين است كه : آن حضرت شايستگى آنان را براى امامت ، پذيرفت و وفاى
خود را در قبول امامت آنان ، به انجام رساند و در مجموع ، توصيه به اين بيعت كرد و
بيعت آنان را امضا نمود كه بر اساس صحيح است .
143- سوره انسان ، آيه 8 - 12.
144- چنانكه اين موضوع در آيه 19 از سوره مريم آمده است .
145- براى اطّلاع بيشتر به كتاب : وسائل الشيعه ، ج 10، ص 318 تا 340
مراجعه شود.
146- منظور از آيه ((ذَوى الاَْرْحام )) آيه 75 سوره
انفال است كه خداوند مى فرمايد:(... وَاُولُوا الاَْرْحامِ بَعْضُهُمْ اَوْلى بِبَعْضٍ فِى
كِتابِاللّه ... )؛ ((و خويشان نسبت به يكديگر (از ديگران ) در كتاب (و قانون ) خدا
سزاوارترند)).
147- منظور از جريان حضرت زكريا، اشاره به آيات 5 و 6 از سوره مريم است كه
از زبان زكريّا خطاب به خدا آمده است كه :(وَاِنّى خِفْتُ الْمَوالِىَ مِنْ وَرائِى وَكانَت
امْرَاءَتِى عاقِراً فَهَبْ لِى مِنْ لَدُنْكَ وَلِيّاً # يَرِثُنِى وَيَرِثُ مِنْ آلِ يَعْقُوبَ وَاجْعَلْهُ رَبِّ
رَضِيّاً ).
((و من از بستگان بعد از خودم بيمناكم و همسرم نازاست ، تو به قدرتت ، جانشينى به من
ببخش كه وارث من و آل يعقوب باشد و او را مورد رضايتت قرار ده )).
148- يكى از آن روايات ، روايت ((ثِقْلَين است )) كه پيامبر (9 ) فرمود:((من در ميان
شما دو يادگار گرانمايه مى گذارم : قرآن و عترتم كه اگر به اين دو تمسّك كنيد،
هرگز گمراه نخواهيد شد)). 149- ((حديث لوح )) در كتابهاى مختلف از جمله در
اصول كافى (چاپ آخوندى ، جلد اول ، صفحه 525 تا 529) آمده است و آن صحيفه اى
است كه جابر بن عبداللّه انصارى آن را از حضرت زهرا (س ) به دست آورده و به امام
باقر (عليه السلام ) رسانده است و در آن ، نامه اى از خدا به پيامبر (صلّى اللّه عليه و
آله و سلّم ) است كه تصريح به امامت دوازده امام (عليهم السلام ) شده است .
150- مطابق روايات ، هنگامى كه امام حسين (عليه السلام ) از مدينه به سوى مكّه
خارج شده بود به كربلا آمد و به شهادت رسيد، هنگام خروج از مدينه مقدارى كتاب و
چيزهاى ديگر و وصيّت خود را به ((اُمّ سَلَمه )) سپرد و به او فرمود:
((هرگاه بزرگترفرزندم نزدتوآمد و اينها را درخواست نمود به او بده و او امام بعد از
من است )).
و بعد از شهادت امام حسين (عليه السلام ) تنها امام سجّاد (عليه السلام ) آن امانتها را از اُمّ
سَلَمه طلبيد و او آنها را به امام سجّاد (عليه السلام ) داد (شرح از كتاب غيبت شيخ
طوسى ).
151- اين حديث از آغاز تا پايان ، در اصول كافى ، ج 1، ص 525 آمده است .
152- يعنى علما و دانشمندان در حضور هيچ كسى مانند حضور امام باقر (عليه السلام
) فروتن و حقير نيستند.
153- كه يكى از كارگزاران بنى اميه ، او را به شهادت رساند (ارشاد مفيد).
154- سوره قصص ، آيه 5.
155- جمله ((خَيْرُ البرِيَّة )) در آيه 7 سوره بيّنه آمده است مى فرمايد:
(اِنَّ الَّذِين آمَنُوا وَعَمِلُوا الصّالِحاتِ اُولئكَ هُمْ خَيْرُ الْبَرِيَّةِ ) ((و آنان كه به خداى يكتا
ايمان آوردند و نيكوكار شدند، آنان به حقيقت بهترين جهانيان هستند)).
156- ولى بنابر مشهور، شهادت او در 25 ماه رجب
سال 183 اتفاق افتاد.
157- زيرا وقتى ((محمد امين )) روى كار آيد، قطعا استادش ((جعفر بن محمد بن اشعث
)) را روى كار خواهد آورد و جعفر، طبق سوابقى كه با برمكيان دارد، از آن افرادى است كه
دولت برمكيان را از صفحه روزگار برمى اندازد.
158- و اين نيز از نيرنگهاى سالوسگرانه و تزوير حكومت جنايتكارانه هارون
الرّشيد و يحيى برمكى (وزير او) بود كه مى خواستند با اين هياهو و فريبكارى ، افكار
را متوجّه امور ديگر نمايند و جنايت بزرگ خود را بپوشانند، ولى آنان كور خوانده بودند
و خون جوشان اين امام بزرگوار تا ابد رويشان را سياه كرد و براى آنان در دنيا و
آخرت لعنت ابدى آورد.
159- به اين ترتيب ، آن امام مظلوم در زندان ، آخرين پيامش را داد كه از راه پاك ،
كسب روزى كنيم و حتى در كفن و دفن ، از ستمگران يارى نجوييم و از افراد پاك ، استمداد
نماييم .
160- مطابق بعضى از روايات ، امام هشتم حضرت رضا (عليه السلام ) جنازه امام
كاظم (عليه السلام ) را به خاك سپرد.
161- آخر ماه صفر.
162- عمر شريف آن حضرت به طور دقيق ، 54
سال و سه ماه و نوزده روز بود.
163- سوره بقره ، آيه 30.
164- بنابراين ، طبق سنّت الهى ، هميشه بايد در زمين خليفه خدا وجود داشته باشد
كه او امام بر مردم است .
165- در روايتى از امام صادق (7 ) آمده است كه فرمود:((جفر سرخ و سفيد نزد ماست
. وقتى از آن حضرت خواسته شد توضيح دهد، فرمود:((جفر سرخ )) ظرفى است كه
اسلحه رسول خدا در آن است و هنگام ظهور قائم (7 ) بيرون آيد، و ((جفر سفيد)) ظرفى
است كه تورات و انجيل و زبور و ساير كتابهاى آسمانى
قبل از اسلام در ميان آن است )). (ارشاد مفيد، ج 2، ص 180).
166- با توجّه به
اينكه آقاى ((فلان )) از دوستان حضرت رضا (عليه السلام ) بود.
167- حضرت رضا (عليه السلام ) حدود 55
سال عمر كرد (از سال 148 تا 203 هجرى ) 35
سال آن در زمان پدرش بود (از 148 تا 183 هجرى ) و بيست
سال داراى مقام امامت بود (از سال 183 تا 203) و در 35 سالگى به مقام امامت رسيد و
در سال دويست هجرى ، ماءمون (خليفه هفتم عبّاسى ) او را از مدينه به خراسان آورد،
بنابراين حدود 17 سال بعد از پدر در مدينه بود و آن حضرت در 29 صفر
سال 203 در خراسان به شهادت رسيد، بنابراين ، حدود سه
سال در خراسان بود و در مجموع با پنج سال آخر، عمرش را در عصر خلافت ماءمون
عباسى گذراند.
168- ((سهل )) پدر فضل و حسن ، مجوسى بود و بعد به دست ((يحيى بن خالد
برمكى )) قبول اسلام كرد، بعدا يحيى برمكى ،
فضل ، پسر سهل را خادم ماءمون قرار داد و كم كم
((فضل بن سهل و حسن بن سهل )) جزء اصحاب خاصّ ماءمون و
رجال كشور او قرار گرفتند تا آنجا كه ((حسن بن
سهل )) منشى مخصوص ماءمون شد و زمانى حاكم عرب از طرف ماءمون گرديد، و
((فضل بن سهل )) ((ذوالرّياستين )) (وزير كشور و وزير جنگ ) ماءمون شد، با توجّه به
اينكه حسن و فضل ، ساخته و پرداخته و دست پرورده برمكيان بودند و همين
فضل بن سهل موضوع ولايت عهدى را به حضرت رضا (عليه السلام ) پيشنهاد كرد، ولى
بعدا ماءمون بر او غضب كرد، ((غالب )) دائى ماءمون ، او را (در شعبان
سال 203) در حمّام سرخس به قتل رساند. (در اين باره به تتمّة المنتهى وعيون اخبار
الرّضا، ج 2، ص 159 و 165 - مراجعه شود).
169- بعضى مى نويسند: آن حضرت داراى پنج پسر و يك دختر بوده كه عبارت
بودند از:
1 - محمد تقى (عليه السلام ) 2 - حسن 3 - جعفر 4 - ابراهيم 5 - حسين 6 - عايشه (در اين
باره به كشف الغمّه و فصول المهمّه ، ص 346 مراجعه شود).
170- هفدهم ماه رمضان يا شب نيمه ماه رمضان و بعضى تولّد آن حضرت را در روز
جمعه پانزدهم رجب دانسته اند. (اعلام الورى ، ص 329).
171- منظور از اين فرزند، امام جواد ( عليه السلام ) است .
172- چنانكه در آيه 30 از سوره مريم آمده است كه : عيسى (عليه السلام ) در
گهواره گفت : ((اِنِّى عَبْدُاللّهِ آتانِىَ الْكِتابَ وَجَعَلَنِى نَبِيّاً؛ من بنده خدايم ، به من
كتاب (آسمانى ) داده و مرا پيامبر نموده است )).
173- در متن كتاب از اين درخت به عنوان ((نبقه )) ياد شده است كه ميوه اش شبيه
عناب است قبل از آنكه كاملاً قرمز گردد. (در كتاب المنجد آمده :((نبقه )) ميوه درخت سدر است
).
174- لازم به تذكّر است كه طبق بعضى از روايات ، حضرت جواد (عليه السلام )
توسّط همسرش اُمّالفضل به دستور معتصم (هشتمين خليفه عبّاسى ) مسموم شد و به
شهادت رسيد و مسعودى در كتاب ((اثبات الوصيّه )) مى گويد: معتصم و جعفر بن ماءمون ،
اُمّالفضل را براى مسموم نمودن امام جواد (عليه السلام ) تحريك كردند. (شرح اين مطلب
در منتهى الا مال ، ج 2، ص 233 تا 234 آمده است ).
175- سوره حجرات ، آيه 12.
176- چنانكه گفته شد، نوشته آن نسخه ها، تصريح امام جواد (عليه السلام ) به
امامت امام هادى (عليه السلام ) بود.
177- قبلاً در مورد ((مباهله )) سخن گفتيم كه عبارت است از: نفرين كردن دو نفر يا دو
گروه ، همديگر را براى اثبات ادّعاى هريك از دو نفر يا دو گروه كه اگر ادّعاى هركدام
باطل است ، خداوند عذابش را بر مدّعى باطل بفرستد و او را نابود كند.
178- ضمنا از اين تراژدى غم انگيز به دست آورديم كه امامان و شيعيانشان چقدر
مظلوم بودند و تا چه اندازه در فشار سانسور دژخيمان طاغوتهاى عباسى بودند كه
براى ابراز مطلب حق ، آن همه پنهانكارى مى كردند.
179- چنانكه در آيه 12 از سوره مريم مى خوانيم ، خداوند مى فرمايد:
(يا يَحْيى خُذُ الْكِتابَ بِقُوَّةٍ وَآتَيْناهُ الْحُكْمَ صَبِيّاً ) ؛ ((اى يحيى ! كتاب خدا را با
قوّت بگير و ما حكمت را در كودكى به او داديم )).
180- چنانكه در آيه 29 و 30 از سوره مريم آمده : عيسى (عليه السلام ) در حالى
كه كودك بود و در گهواره قرار داشت زبان گشود و گفت :
(اِنِّى عَبْدُاللّهِ آتانِى الْكِتابَ وَجَعَلَنِى نَبِيّاً)؛ ((من بنده خدايم كه به من كتاب (آسمانى
) داده و مرا پيامبر قرار داده است )).
181- اين روايات ، در كتاب ((منتخب الاثر)) آمده است .
182- دوران زندگى حضرت مهدى (اَرْواحُنا لَهُ الْفِداء) در سه دوره تقسيم مى گردد:
- دوره كودكى از سال 255 تا 260.
- دوره غيبت كوتاه (صغرا) از سال 260 تا 329.
- دوره غيبت طولانى (كبرا) از سال 329 تا ظهور و نهضت جهانى آن حضرت .
وقتى كه در سال 260 هجرى ، امام حسن عسكرى (عليه السلام ) رحلت كرد، امام زمان
(عليه السلام ) از نظرها پنهان شد ((و غيبت صغرا)) به پيش آمد و تا نيمه شعبان
سال 329، چهار نفر از فقهاى ربّانى به ترتيب از ناحيه آن حضرت تعيين شده و
واسطه بين او و مردم گرديدند، اين چهار نفر را كه ((نُوّاب اربعه )) خوانند عبارتند از:
الف - ((عثمان بن سعيد عمرى )) (متوّفاى سال 300 هجرى ).
ب - ((محمدبن عثمان ))كه پنج سال عهده دارنيابت خاصّ بود و به
سال 305وفات كرد.
ج - ((حسين بن روح )) (متوفاى شعبان 326 ه -. ق .)
د - ((على بن محمّد سمرى )) كه در نيمه شعبان
سال 329 از دنيا رفت .
183- سوره قصص ، آيه 5 و 6.
184- سوره انبياء، آيه 105.
185- از علاّمه مجلسى (؛ ) نقل شده كه منظور از دو مسجد، يا مسجد مكّه و مدينه ، يا
مسجد كوفه و سهله و يا مسجد سهله و صعصعه است .
186- شايد منظور اين باشد كه اگر بر اثر جمعيت زياد، بوسيدن حجرالا سود،
بسيار دشوار است ، واجب نيست آن را ببوسند، بلكه به آن اشاره كنند.
187- ظاهرامنظور،شط دجله نزديك سامرا،محل سكونت حضرت مهدى (عليه السلام )مى
باشد.
188- شيخ مفيد (؛ ) مى گويد: اين واژه ((غريم )) رمزى بين شيعه بوده كه از قديم
به خاطر تقيّه و حفظ جان خود از دشمن ، آن را مى گفتند و منظورشان از آن ، حضرت مهدى
(عليه السلام ) بود (ارشاد مفيد).
189- ظاهرا منظور از سوگند به طلاق زن ، اين باشد كه سوگند ياد كرد كه
هرگاه بدهكاريم را نپردازم ، همسرم را طلاق دهم .
190- منظور از ((اسدى ))، محمّد بن ابى عبداللّه ، جعفر بن محمّد بن عون اسدى
كوفى : يكى از سفراى حضرت مهدى (عج ) است .
191- ((فارس بن حاتم بن ماهويه قزوينى )) از دروغگويان و غلات مشهور و از
فتنه انگيزان بدعتگذار بود و مردم را به مذهب فاسد خود دعوت مى كرد. امام هادى (عليه
السلام ) به ((اباجُنيد)) دستور داد تا فارس بن حاتم را به
قتل برساند و امام حسن عسكرى (عليه السلام ) خون او را هدر دانست و بهشت را براى
قاتل او ضامن گرديد، سرانجام ((اباجُنيد)) آن ملعون را با ساطور كشت . (سفينة البحار،
ج 1، ص 356).
192- ناگفته نماند كه در سفينة البحار از ((جُنيد)) به ((اباجنيد)) ياد شده است .
193- اثبات الهداه ، ج 7، ص 168.
194- بحار، ج 52، ص 301.
195- شرح ، در اعلام الورى ، ص 429.
196- در روايتى از امام صادق (عليه السلام ) به 120 ماده از علايم ظهور، اشاره
شده است (بحار، ط جديد، ج 52، ص 254 به بعد).
197- يكى از طاغوتهاى پليد و مقدس نمايى كه با سپاهش به جنگ حضرت مهدى (7
) مى آيد و در شام شكست خورده و به هلاكت مى رسد.
198- سوره شعراء، آيه 4.
199- سوره بقره ، آيه 155.
200- مترجم گويد: گاهى شنيده مى شود كه بعضى مى گويند: يكى از علايم
ظهور، جنگ جهانى سوّم است ، گرچه اين عنوان در روايات نيامده ، ولى مى توان از
بعضى از متون ، نظير آن را استفاده كرد، به عنوان نمونه در روايات آمده : در محضر امام
صادق (عليه السلام ) سخن از ظهور حضرت قائم (عليه السلام ) به ميان آمد، آن حضرت
فرمود:((لا يَكُونُ هذا الاَْمْرُ حَتّى تَذْهَبَ ثَلْثَا النّاسِ ؛ اين موضوع تحقّق نمى يابد تا
دو سوّم مردم ، نابود شوند)).
شخصى پرسيد: در اين صورت ، كسى باقى نمى ماند؟
امام صادق (عليه السلام ) فرمود:((آيا شما نمى خواهيد كه جزء باقيماندگان (گروه
سوّم ) باشيد؟))، (اكمال الدّين ، ج 2، ص 656).
و نيز از امام باقر (عليه السلام ) نقل شده است كه فرمود:((در آستانه ظهور حضرت
قائم ، دو مرگ وجود دارد: 1 - مرگ سرخ با شمشير (و جنگ ) 2 - مرگ سفيد به وسيله
بيمارى طاعون . و گسترش مرگ به اندازه اى است كه از هر هفت نفر، پنج نفر مى
ميرند)).
و امام على (عليه السلام ) فرمود:((مهدى (عليه السلام ) وقتى خروج مى كند كه يك سوّم
مردم جهان مى ميرند و يك سوّم آنان در جنگ كشته مى شوند و يك سوّم ، باقى مى مانند))،
(شرح در كتاب :الامام المهدى ،من المهد الى الظّهور، تاءليف سيد محمد كاظم قزوينى ، ص
398)
201- ترجمه اين كتاب ، در دهه پرميمنت فجر، دهمين
سال انقلاب پرشكوه اسلامى در ايران ، در دهه آخر بهمن
سال 1367 برابر با آغاز ماه رجب 1409 هجرى قمرى پايان يافت .
|