1391/06/09
بیانات در شانزدهمين اجلاس سران جنبش عدم تعهد در تهران
بسماللهالرّحمنالرّحيم
الحمد لله ربّ العالمين و الصّلاة و السّلام على الرّسول الأعظم الأمين و على ءاله الطّاهرين و صحبه المنتجبين و على جميع الأنبياء و المرسلين.
به شما ميهمانان گرامى، سران و هيئتهاى نمايندگى کشورهاى جنبش عدم تعهد و نيز ديگر شرکتکنندگان در اين اجلاس بزرگ بينالمللى خوشامد ميگويم.
ما در اينجا گرد آمدهايم تا به هدايت و کمک پروردگار، حرکت و جريانى را که در شش دههى قبل با هوشمندى و موقعيتشناسى و شجاعت چند تن از رهبران سياسىِ دلسوز و مسئوليتپذير پايهگذارى شد، به اقتضاى موقعيتها و نيازهاى امروز جهان ادامه دهيم و بلکه به آن جانى تازه و تحرکى دوباره ببخشيم.
ميهمانان ما از مناطق جغرافيائى دور و نزديک در اينجا گرد آمده و متعلق به مليتها و نژادهاى گوناگون و داراى تعلقات اعتقادى و فرهنگى و تاريخى و وراثتىِ متنوعند؛ ولى همان طور که «احمد سوکارنو» يکى از بنيانگذاران اين جنبش در کنفرانس معروفِ باندونگ در سال 1955 گفت، مبناى تشکيل عدم تعهد، نه وحدت جغرافيائى يا نژادى و دينى، بلکه وحدت نياز است. آن روز کشورهاى عضو جنبش عدم تعهد، به پيوندى که بتواند آنها را از سيطرهى شبکههاى اقتدارگرا و مستکبر و سيرىناپذير مصون بدارد، نيازمند بودهاند؛ امروز با پيشرفت و گسترش ابزارهاى سلطهگرى، اين نياز همچنان پابرجا است.
من ميخواهم حقيقت ديگرى را مطرح کنم:
اسلام به ما آموخته است که انسانها با وجود ناهمگونيهاى نژادى و زبانى و فرهنگى، فطرت همسانى دارند که آنها را به پاکى و عدالت و نيکوکارى و همدردى و همکارى فرا ميخواند و همين سرشت همگانى است که اگر از انگيزههاى گمراهکننده به سلامت عبور کند، انسانها را به توحيد و معرفت ذات متعالى خداوند رهنمون ميگردد.
اين حقيقت تابناک داراى چنان ظرفيتى است که قادر است پايه و پشتوانهى تشکيل جوامع آزاد و سرافراز و برخوردار از پيشرفت و عدالت - توأماً - گردد و شعاع معنويت را بر همهى فعاليتهاى مادّى و دنيائى انسانها نفوذ دهد و بهشتى دنيائى - پيش از بهشت اخروىِ موعود اديان الهى - براى آنان فراهم آورد. و نيز همين حقيقت مشترک و همگانى است که ميتواند شالودهريز همکاريهاى برادرانهى ملتهائى باشد که از نظر شکل ظاهرى و سابقهى تاريخى و منطقهى جغرافيائى، شباهتى به يکديگر ندارند.
همکاريهاى بينالمللى هرگاه بر چنين شالودهاى استوار باشد، دولتها ارتباطات ميان خود را نه بر اساس ترس و تهديد يا افزونطلبى و منافع يکجانبه يا واسطهگرىِ افراد خائن و خودفروش، بلکه بر پايهى منافع سالم و مشترک، و برتر از آن، منافع انسانيت بنا ميکنند و وجدان بيدار خود و خاطر ملتهاى خود را از دغدغهها آسوده ميسازند.
اين نظم آرمانى در نقطهى مقابل نظام سلطه قرار دارد، که در قرنهاى اخير قدرتهاى سلطهگر غربى، و امروز دولت زورگو و متجاوز آمريکا، مدعى و مبلّغ و پيشقراول آن بوده و هستند.
ميهمانان عزيز!
امروز آرمانهاى اصلى جنبش عدم تعهد با گذشت شش دهه همچنان زنده و پابرجاست؛ آرمانهائى مانند استعمارزدائى ، استقلال سياسى و اقتصادى و فرهنگى، عدم تعهد به قطبهاى قدرت و ارتقاء همبستگى و همکارى ميان کشورهاى عضو. واقعيتهاى امروز جهان با آن آرمانها داراى فاصله است؛ ولى ارادهى جمعى و تلاش همهجانبه براى عبور از واقعيتها و دست يافتن به آرمانها، هرچند پُر چالش، ليک اميدآفرين و ثمربخش است.
ما در گذشتهى نزديک، شاهد شکست سياستهاى دوران جنگ سرد و نيز يکجانبهگرائىِ پس از آن بودهايم. جهان با عبرتآموزى از اين تجربهى تاريخى، در حال گذار به نظام بينالمللى جديدى است و جنبش عدم تعهد ميتواند و بايد نقش نوينى ايفاء نمايد. اين نظام بايد بر پايهى مشارکت همگانى و برابرى حقوق ملتها استوار باشد؛ و همبستگى ما کشورهاى عضو اين جنبش براى شکلگيرى اين نظم نوين، از ضرورتهاى بارز عصر کنونى است.
خوشبختانه چشمانداز تحولات جهانى، نويدبخش يک نظام چند وجهى است که در آن، قطبهاى سنتى قدرت جاى خود را به مجموعهاى از کشورها و فرهنگها و تمدنهاى متنوع و با خاستگاههاى گوناگون اقتصادى و اجتماعى و سياسى ميدهند. اتفاقات شگرفى که در سه دههى اخير شاهد آن بودهايم، آشکارا نشان ميدهد که برآمدن قدرتهاى جديد با بروز ضعف در قدرتهاى قديمى همراه بوده است. اين جابهجائى تدريجى قدرت، به کشورهاى عدم تعهد فرصت ميدهد تا نقش مؤثر و شايستهاى را در عرصهى جهانى بر عهده بگيرند و زمينهى يک مديريت عادلانه و واقعاً مشارکتى را در پهنهى گيتى فراهم آورند. ما کشورهاى عضو اين جنبش توانستهايم در يک دوران طولانى، با وجود تنوع ديدگاهها و گرايشها، همبستگى و پيوند خود را در چهارچوب آرمانهاى مشترک حفظ کنيم؛ و اين دستاورد ساده و کوچکى نيست. اين پيوند ميتواند دستمايهى گذار به نظمى عادلانه و انسانى قرار گيرد.
شرائط کنونى جهان فرصتى شايد تکرارنشدنى براى جنبش عدم تعهد است. سخن ما آن است که اتاق فرمان جهان نبايد با ديکتاتورى چند کشور غربى اداره شود. بايد بتوان يک مشارکت دموکراتيک جهانى را در عرصهى مديريت بينالمللى شکل داد و تضمين کرد. اين است نياز همهى کشورهائى که مستقيم يا غيرمستقيم از دستاندازى چند کشور زورگو و سلطهطلب زيان ديدهاند و مىبينند.
شوراى امنيت سازمان ملل داراى ساختار و سازوکارى غيرمنطقى، ناعادلانه و کاملاً غير دموکراتيک است؛ اين يک ديکتاتورىِ آشکار و يک وضعيت کهنه و منسوخ و تاريخ مصرف گذشته است. با سوء استفاده از همين سازوکار غلط است که آمريکا و همدستانش توانستهاند زورگوئيهاى خود را در لباس مفاهيم شريف بر دنيا تحميل کنند. آنها ميگويند «حقوق بشر»، و منافع غرب را اراده ميکنند؛ ميگويند «دموکراسى»، و دخالت نظامى در کشورها را به جاى آن مىنشانند؛ ميگويند «مبارزه با تروريسم»، و مردم بىدفاع روستاها و شهرها را آماج بمبها و سلاحهاى خود ميسازند. در نگاه آنها، بشريت به شهروندان درجهى يک و دو و سه تقسيم ميشوند. جان انسان در آسيا و آفريقا و آمريکاى لاتين ارزان، و در آمريکا و غرب اروپا گران قيمتگذارى ميشود. امنيت آمريکا و اروپا مهم، و امنيت بقيهى بشريت بىاهميت دانسته ميشود. شکنجه و ترور اگر به دست آمريکائى و صهيونيست و دستنشاندگان آنها صورت گيرد، مُجاز و کاملاً قابل چشمپوشى است. زندانهاى مخفى آنها که در نقاط متعددى در قارههاى گوناگون شاهد زشتترين و نفرتانگيزترين رفتارها با زندانيان بىدفاع و بىوکيل و بىمحاکمه است، وجدان آنان را نمىآزارد. بد و خوب، کاملاً گزينشى و يکطرفه تعريف ميشود. منافع خود را به نام «قوانين بينالمللى»، و سخنان تحکمآميز و غيرقانونى خود را به نام «جامعهى جهانى» بر ملتها تحميل ميکنند و با شبکهى رسانهاىِ انحصارىِ سازمانيافته، دروغهاى خود را راست، و باطل خود را حق، و ظلم خود را عدالتطلبى وانمود ميکنند و در مقابل، هر سخن حقى را که افشاگر فريب آنها است، دروغ، و هر مطالبهى برحقّى را ياغيگرى مينامند.
دوستان! اين وضعيت معيوب و پر زيان، غيرقابل ادامه است. همه از اين هندسهى غلط بينالمللى خسته شدهاند. جنبش 99 درصدى مردم در آمريکا بر ضدّ کانونهاى ثروت و قدرت در آن کشور، و اعتراض عمومى در کشورهاى اروپاى غربى به سياستهاى اقتصادى دولتهاشان نيز نشان لبريز شدن پيمانهى صبر و تحمل ملتها از اين وضعيت است. بايد اين وضعيت نامعقول را علاج کرد.
پيوند مستحکم و منطقى و همهجانبهى کشورهاى عضو جنبش عدم تعهد ميتواند در يافتن و پيمودن راه علاج، تأثيرات عميقى بر جاى بگذارد.
حضار محترم!
صلح و امنيت بينالمللى از جملهى مسائل حادّ جهان امروز ما است و خلع سلاحهاى کشتار جمعى و فاجعهبار، يک ضرورت فورى و يک مطالبهى همگانى است. در دنياى امروز، امنيت، پديدهاى مشترک و غيرقابل تبعيض است. آنها که سلاحهاى ضد بشريت را در زرادخانههاى خود انبار ميکنند، حق ندارند خود را پرچمدار امنيت جهانى قلمداد کنند. اين - بىشک - نخواهد توانست نيز امنيت را براى خود آنها به ارمغان آورد. امروز با تأسفِ فراوان ديده ميشود که کشورهاى دارندهى بيشترين تسليحات هستهاى، ارادهاى جدّى و واقعى براى حذف اين ابزارهاى مرگبار از دکترين نظامى خود ندارند و آن را همچنان عامل رفع تهديد و شاخصى مهم در تعريف جايگاه سياسى و بينالمللى خود ميدانند. اين تصور، به کلّى مردود و مطرود است.
سلاح هستهاى نه تأمينکنندهى امنيت و نه مايهى تحکيم قدرت سياسى است، بلکه تهديدى براى اين هر دو است. حوادث دههى 90 قرن بيستم نشان داد که داشتن اين تسليحات نميتواند رژيمى همانند شوروى سابق را هم حفظ کند. امروز نيز کشورهائى را ميشناسيم که با داشتن بمب اتم، در معرض امواج ناامنىهاى مهلکند.
جمهورى اسلامى ايران استفاده از سلاح هستهاى و شيميائى و نظائر آن را گناهى بزرگ و نابخشودنى ميداند. ما شعار «خاورميانهى عارى از سلاح هستهاى» را مطرح کردهايم و به آن پايبنديم. اين به معنى چشمپوشى از حق بهرهبردارى صلحآميز از انرژى هستهاى و توليد سوخت هستهاى نيست. استفادهى صلحآميز از اين انرژى، بر اساس قوانين بينالمللى، حق همهى کشورها است. همه بايد بتوانند از اين انرژى سالم در مصارف گوناگونِ حياتى کشور و ملتشان استفاده کنند و در اِعمال اين حق، وابسته به ديگران نباشند. چند کشور غربى که خود دارندهى سلاح هستهاى و مرتکب اين کار غيرقانونىاند، مايلند توان توليد سوخت هستهاى را نيز در انحصار خود نگه دارند. حرکتى مرموز در حال شکلگيرى است تا انحصار توليد و فروش سوخت هستهاى را در مراکزى با نام بينالمللى ولى در واقع در پنجهى چند کشور معدود غربى، تثبيت و دائمى کنند.
طنز تلخ روزگار ما آن است که دولت آمريکا که دارندهى بيشترين و مرگبارترين سلاحهاى هستهاى و ديگر سلاحهاى کشتار جمعى و تنها مرتکبِ بهکارگيرى آن است، امروز ميخواهد پرچم مخالفت با اشاعهى هستهاى را به دوش بگيرد! آنها و شرکاى غربىشان رژيم صهيونيستىِ غاصب را به سلاحهاى هستهاى مجهز کرده و براى اين منطقهى حساس، تهديدى بزرگ فراهم کردهاند؛ اما همين مجموعهى فريبگر، استفادهى صلحآميز از انرژى هستهاى را براى کشورهاى مستقل برنميتابند و حتّى با توليد سوخت هستهاى براى راديوداروها و ديگر مصارف صلحآميز انسانى، با هرچه در توان دارند، ستيزهگرى ميکنند. بهانهى دروغين آنان، بيم از توليد سلاح هستهاى است. در مورد جمهورى اسلامى ايران، آنان خود ميدانند که دروغ ميگويند؛ اما سياستورزى، آنگاه که کمترين اثرى از معنويت در آن نباشد، دروغ را هم مجاز ميشمرد. آيا آن که در قرن بيستويکم زبان به تهديد اتمى ميگشايد و شرم نميکند، از دروغگوئى پرهيز و شرم خواهد کرد؟!
من تأکيد ميکنم که جمهورى اسلامى هرگز در پى تسليحات هستهاى نيست، و نيز هرگز از حق ملّت خود در استفادهى صلحآميز از انرژى هستهاى چشمپوشى نخواهد کرد. شعار ما «انرژى هستهاى براى همه، و سلاح هستهاى براى هيچکس» است. ما بر اين هر دو سخن پاى خواهيم فشرد و ميدانيم که شکستن انحصار چند کشور غربى در توليد انرژى هستهاى در چهارچوب معاهدهى عدم اشاعه، به سود همهى کشورهاى مستقل و از جمله کشورهاى عضو جنبش عدم تعهد است.
تجربهى سه دهه ايستادگىِ موفقيتآميز در برابر زورگوئىها و فشارهاى همهجانبهى آمريکا و متحدانش، جمهورى اسلامى را به اين باور قطعى رسانده است که مقاومت يک ملت متحد و داراى عزم راسخ، قادر است بر همهى خصومتها و عنادها فائق آيد و راه افتخارآميز به سوى هدفهاى بلند خود را بگشايد. پيشرفتهاى همهجانبهى کشور ما در دو دههى اخير واقعيتى است که در برابر چشم همگان قرار دارد و رصدکنندگان رسمى بينالمللى مکرراً بدان اذعان کردهاند؛ و اين همه در شرائط تحريمها و فشارهاى اقتصادى و تهاجم تبليغاتى شبکههاى وابسته به آمريکا و صهيونيسم اتفاق افتاده است. تحريمهائى که ياوهگويان، آن را فلجکننده ناميدند، نه تنها ما را فلج نکرده است و نخواهد کرد، بلکه گامهاى ما را محکمتر، و همت ما را بلندتر، و اطمينان ما را به درستى تحليلهاى خود و نيز به توانائى درونزاى ملتمان راسختر کرده است. ما يارى خداوند را در اين چالشها بارها و بارها به چشم ديدهايم.
ميهمانان گرامى!
لازم ميدانم در اينجا از يک مسئلهى بسيار مهم سخن بگويم؛ که اگرچه مربوط به منطقهى ما است، ولى ابعاد گستردهى آن از اين منطقه فراتر رفته و سياستهاى جهانى را در طول چندين دهه تحت تأثير قرار داده است و آن، مسئلهى دردآور فلسطين است. خلاصهى اين ماجرا آن است که يک کشور مستقل و داراى شناسنامهى روشنِ تاريخى به نام «فلسطين»، بر اساس يک توطئهى وحشتناک غربى با سردمدارى انگليس در دههى 40 قرن بيستم، از ملت آن، غصب و به زور سلاح و کشتار و فريب، به جماعتى که عمدتاً از کشورهاى اروپائى مهاجرت داده شدهاند، واگذار گرديده است. اين غصب بزرگ که در آغاز با کشتارهاى جمعىِ مردم بىدفاع در شهرها و روستاها و راندن مردم از خانه و کاشانهى خود به کشورهاى هممرز همراه بود، در طول بيش از شش دهه همچنان با همين جنايتها ادامه يافته است و امروز هم ادامه دارد. اين، يکى از مهمترين مسائل جامعهى بشريت است. سران سياسى و نظامى رژيم غاصب صهيونيست، در اين مدت از هيچ جنايتى پرهيز نکردهاند؛ از کشتار مردم و ويران کردن خانهها و مزارع آنان و دستگيرى و شکنجهى مردان و زنان و حتّى کودکان آنان، تا تحقير و توهين به کرامت اين ملت و سعى در نابودى و هضم آن در معدهى حرامخوار رژيم صهيونيستى، و تا حمله به اردوگاههاى آنان در خود فلسطين و در کشورهاى همسايه که ميليونها آواره را در خود جاى ميداده است. نامهاى «صبرا» و «شتيلا» و «قانا» و «دير ياسين» و امثال اينها با خون مردم مظلوم فلسطين در تاريخ منطقهى ما ثبت شده است. اکنون نيز پس از شصت و پنج سال، هنوز همچنان همين جنايتها در رفتار گرگان درندهى صهيونيست با باقىماندگان در سرزمينهاى اشغالى ادامه دارد. آنها پىدرپى جنايتهاى جديدى مىآفرينند و منطقه را با بحران تازهاى روبهرو ميکنند. کمتر روزى است که خبرى از قتل و جرح و زندانى کردن جوانهائى مخابره نشود که به دفاع از وطن و کرامت خود برخاسته و به ويرانگرى مزارع و خانههاى خود اعتراض کردهاند. رژيم صهيونيستى که با به راه انداختن جنگهاى فاجعهبار و کشتار مردم و اشغال سرزمينهاى عربى و سازماندهى تروريسم دولتى در منطقه و جهان، دهها سال ترور و جنگ و شرارت به راه انداخته، ملت فلسطين را که براى احقاق حق خود به پا خاسته و مبارزه ميکنند، تروريست مينامد و شبکهى رسانههاى متعلق به صهيونيزم و بسيارى از رسانههاى غربى و مزدور نيز با زير پا گذاشتن تعهّد اخلاقى و رسانهاى، اين دروغ بزرگ را تکرار ميکنند. سردمداران سياسىِ مدعى حقوق بشر نيز چشم بر اين همه جنايت بسته و بدون شرم و پروا، از آن رژيم فاجعهآفرين حمايت کرده و در نقش وکيلمدافع آن ظاهر ميشوند.
سخن ما آن است که فلسطين متعلق به فلسطينىها است و ادامهى اشغال آن، ظلمى بزرگ، تحملناپذير و خطرى عمده براى صلح و امنيت جهانى است. همهى راههائى که غربيها و وابستگان آنها براى «حل مسئلهى فلسطين» پيشنهاد کرده و پيمودهاند، غلط و ناموفق بوده است و در آينده نيز چنين خواهد بود. ما راهحلى عادلانه و کاملاً دموکراتيک را پيشنهاد کردهايم: همهى فلسطينىها، چه ساکنان کنونى آن، و چه کسانى که به کشورهاى ديگر رانده شده و هويت فلسطينى خود را حفظ کردهاند، اعم از مسلمان و مسيحى و يهودى، در يک همهپرسىِ عمومى، با نظارتى دقيق و اطمينانبخش شرکت کنند و ساختار نظام سياسى اين کشور را انتخاب نمايند و همهى فلسطينيانى که سالها رنج آوارگى را تحمل کردهاند، به کشور خود باز گردند و در اين همهپرسى و سپس تدوين قانون اساسى و انتخابات، شرکت نمايند. آنگاه صلح برقرار خواهد شد.
در اينجا مايلم پندى خيرخواهانه به سياستمداران آمريکائى که تاکنون همواره به عنوان مدافع و پشتيبان رژيم صهيونيستى در صحنه حاضر شدهاند، بدهم: اين رژيم تاکنون براى شما دردسرهاى بيشمار داشته است؛ چهرهى شما را در ميان ملتهاى منطقه، منفور و شما را در چشم آنان شريک جنايات صهيونيستهاى غاصب معرفى کرده است؛ هزينههاى مادى و معنوى که در طول سالهاى متمادى از اين رهگذر به دولت و ملت آمريکا تحميل شده است، سرسامآور است؛ و احتمالاً در آينده اگر همين روش ادامه يابد، هزينههاى شما سنگينتر هم خواهد شد. بيائيد به پيشنهاد جمهورى اسلامى دربارهى همهپرسى بينديشيد و با تصميمى شجاعانه، خود را از گره ناگشودنى کنونى نجات دهيد. بىشک مردم منطقه و همهى آزادانديشان گيتى از اين اقدام استقبال خواهند کرد.
ميهمانان محترم!
اکنون به سخن آغازين باز ميگردم. شرائط گيتى حساس و جهان در حال گذار از يک پيچ تاريخىِ بسيار مهم است. انتظار ميرود که نظمى نوين در حال تولد يافتن باشد. مجموعهى غيرمتعهدها حدود دو سوم اعضاء جامعهى جهانى را در خود جاى داده است و ميتواند در شکلدهى آينده نقشى بزرگ ايفاء کند. تشکيل اين اجلاس بزرگ در تهران نيز خود حادثهاى پرمعنا است که بايد در محاسبات به کار آيد. ما اعضاء اين جنبش با همافزائى امکانات و ظرفيتهاى گستردهى خود ميتوانيم براى نجات جهان از ناامنى و جنگ و سلطهگرى، نقشى تاريخى و ماندگار بيافرينيم.
اين مقصود فقط با همکاريهاى همهجانبهى ما با يکديگر امکانپذير است. در ميان ما، کشورهاى بسيار ثروتمند و نيز کشورهاى داراى نفوذ بينالمللى کم نيستند. علاج مشکلات با همکاريهاى اقتصادى و رسانهاى و انتقال تجربههاى پيشبرنده و تعالىبخش، کاملاً امکانپذير است. بايد عزمهامان را راسخ کنيم؛ به هدفها وفادار بمانيم؛ از اخم قدرتهاى زورگو نترسيم و به لبخند آنان دل خوش نکنيم؛ ارادهى الهى و قوانين آفرينش را پشتيبان خود بدانيم؛ به شکست تجربهى اردوگاه کمونيستى در دو دهه پيش، و شکست سياستهاى به اصطلاح ليبرال دموکراسى غربى در حال حاضر - که نشانههاى آن را در خيابانهاى کشورهاى اروپائى و آمريکایی و گرههاى ناگشودنى اقتصاد اين کشورها همه مىبينند - با چشم عبرت بنگريم. و بالاخره سقوط ديکتاتورهاى وابسته به آمريکا و همدست رژيم صهيونيستى در شمال آفريقا و بيدارى اسلامى در کشورهاى منطقه را فرصتى بزرگ بشماريم. ما ميتوانيم به ارتقاء «بهرهورى سياسى جنبش عدم تعهد» در مديريت جهانى بينديشيم؛ ميتوانيم براى تحول در اين مديريت، سندى تاريخى تهيه کنيم و ابزارهاى اجرائى آن را فراهم نمائيم؛ ميتوانيم حرکت به سمت همکاريهاى مؤثر اقتصادى را طراحى و الگوهاى ارتباط فرهنگى ميان خود را تعريف کنيم. بىشک تشکيل دبيرخانهى فعال و پرانگيزهاى براى اين تشکيلات، خواهد توانست به حصول اين مقاصد کمکى بزرگ و پر تأثير تقديم کند.
متشکرم