next page

fehrest page

back page

مراد پارسايان
هر چند فقيه فرزانه شاهرود هرگز در انديشه شهرت نبود و آن را مايه بازماندن از پژوهشهاى ژرف مى دانست ولى دانش فراوان و پرهيزگارى بسيار سرانجام وى را بلند آوازه ساخت . او كه به هيچ چيز جز خشنودى پروردگار نمى انديشيد، گاه براى دست يابى بدين هدف بهايى سنگين مى پرداخت ، براى مثال وقتى حاج احمد معين بوشهرى ، بنيانگذار آب لوله كشى شده آشكار ساخت و مردم را از مصرف آن بازداشت ، فقيه پارساى قلعه آقا عبدالله هر بامداد پس از پايان تدريس ظرف برمى داشت همراه فرزندانش سمت نهر ويژه آبيارى نخلستانها، كه در سه كيلومترى غرب شهر جاى داشت ، مى شتافت و آب مصرفى خانه را به نجف مى آورد، اين كردار دشوار چهل روز ادامه يافت .(655)
پارسايى كه نظير سيد فقيهان شاهرود كه گاه در اقدامهايى چنين دشوار آشكار مى شد. دانشجويان وارسته حوزه نجف را تحت تاءثير قرار داده ، سمن آستان اخلاص و تقواى آن مجتهد پاكراءى مى كشاند. حضرت آية الله حاج شيخ محمد كوهستانى ، عارف شهره مازندران ، در شمار دوستداران شخصيت الهى سيد محمود جاى داشت . آن بزرگمرد چنان به پژوهشگر نستوه شاهرود ارادت داشت كه هرگاه به نجف سفر مى كرد در خانه آن دانشمند پارسا اقامت مى گزيد.(656)
راز سامرا
شيفتگى و عشق به واپسين پيامدار هدايت حضرت محمد صلى الله عليه و آله و خاندان پاكش را بايد از ويژگيهاى سيد محمود دانست . خورشيد فروزان دانش و پرهيزگارى همواره به زيارت معصومان عليه السلام مى شتافت . البته آن بزرگمرد در فرصت اندك اين سفرها نيز از تلاش باز نمى ايستاد. زمانى با گمراهان مناظره مى كرد، گاه به ارشاد مؤ منان مى پرداخت و زمانى منحرفان را به راه راست فرا مى خواند.(657)
ناگفته پيداست كه چنين سفرهاى پربارى هرگز از چشم عنايت پيشوايان دين پنهان نمى ماند. آنچه در راه سامرا بر فقيه پاكدل قلعه آقا عبدالله گذشت نشانه روشن درستى اين سخن است . در اين سفر نيكمردى به نام ميرزا باقر عبافروش مجتهد وارسته نجف را همراهى مى كرد، اندك اندك توان سيد كاستى پذيرفت . ناگزير ميانه راه بر زمين نشست و گفت : ديگر نيرو ندارم . شمار به راهتان ادامه دهيد.
ميرزاباقر، كه وضعيت جسمى همسفرش را دشوار مى ديد، شتابان سمت سامرا حركت كرد تا پيش از غروب آفتاب كمك بياورد و سيد را از بيابان نجات بخشد.
سيد فقيهان شاهرود نوميدانه سر بر خاك نهاد و دراز كشيد. در اين لحظه مردى با الاغ سپيد به وى نزديك شد، بر بالينش قرار گرفت ، دست بر اندامش كشيد، يكباره همه وجودش را از ناتوانى و درد رهايى بخشيد. آنگاه گفت : سوار شو!
فقيه فرزانه نجف سوار مركب شد و سمت سامرا حركت كرد. پس از اندكى راه پيمايى با خود گفت : آقايى چنين بزرگوار پياده راه مى پيمايد و من سواره ، نه اين هرگز درست نيست . آنگاه لب گشاد. تعارف آغاز كرد: آقا، بگذاريد پياده شوم ، شما سوار شويد.
ولى در اين لحظه خود را نزديك شط سامرا يافت . شادمان پياده شد، وضو ساخت و آماده ورود به حرم شد كه ناگهان ميرزا باقر عبافروش را ديد همسفرش ، كه تازه كنار رود رسيده بود، شگفت زده گفت : شما كه ناتوان و بيمار سر بر خاك نهاده بوديد، چگونه پيشتر از من به سامرا رسيدى ؟!
سيد پاسخ داد: آرى ، ولى اين آقا يارى ام كرد و مرا رساند.
سپس برگشت تا آقا را به ميرزاباقر نشان دهد ولى اثر از وى نيافت . ميرزا باقر، كه در شگفتى فرورفته بود، هر چه در مسافران پيرامون شط نگريست مردى با الاغ سپيد نديد، پس فرياد بر آورد: معجزه ... معجزه ...
فقيه پرهيزگار نجف او را از اين كردار بازداشت و گفت : هرگز راضى نيستم از اين راز پرده بردارى .(658)
مرجع شيفته
آفتاب دانش و پرهيزگارى اندك اندك از ستيغ نجف سر بر آورد. و بر همه سرزمينهاى اسلامى نور فقاهت و گرماى ايمان پاشيد. روزگار مرجعيت آن فقيه فروتن از توكل ، اخلاص ،ايثار، و عشق به اهل بيت پيامبر صلى الله عليه و آله آكنده بود. هنوز كوچه هاى شهر آسمانى نجف محاسن سپيد، گامهاى آرام و زمزمه دعاى نور چشم بيدار دلان عراق را فراموش نكرده اند. چه بسيار مغازه داران و رهگذرانى كه بارها تغيير مسير سيد و حضور ناگهانى اش در مجالس سوگوارى اهل بيت عصمت و طهارت عليه السلام را با ديدگان ناباور خويش مشاهده كردند. (659)فرزند برومند سرور فقيهان نجف از عشق بى پايان پدر به معصومان عليه السلام چنين پرده برداشته است :
آقا در مجلس روضه از همه بيشتر گريه مى كرد، به مجالس سوگوارى امام حسين عليه السلام بسيار اهميت مى داد. هنگامى كه در پى كارى روان بود يا براى تدريس شتابان كوچه اى را پشت سر مى گذاشت و با در باز، پرچم سياه و صداى مرثيه خاندان پيامبر روبرو مى شد، بى درنگ وارد خانه شده ، در عزا دارى شركت مى جست . وقت كسى دليل اين كار را مى پرسيد، مى فرمود:
((نمى توانم از جايى كه مجلس سيد الشهداء عليه السلام برپاست ، بگذرم و بى اعتنا باشم .)) (660)
فقيه شيفته نجف خود را پدر و برادر مومنان به شمار مى آورد. چون از گرفتارى كسى آگاه مى شد در نگرانى فرو مى رفت و همه توانش را در راه رهايى او به كار مى گرفت . او چنان به رفع مشكلات دين باوران اهميت مى داد كه گاه تنها براى نجات مسلمانى از گرفتارى راه حرم اميرمؤ منان عليه السلام پيش مى گرفت و با دلى شكسته و دردمند به دعا مى پرداخت .(661)
البته سايه مهر درخت تناور مرجعيت شيعه به گروهى خاص محدود نمى شد؛ در نشستهاى خصوصى و عمومى گاه با عصا به تك تك حاضران اشاره مى كرد و سلام و دعا مى فرمود. اهميت اين احوالپرسى در نگاه وى چنان بود كه اگر كسى به سبب گفتگو با اطرافيان سلامش را در نمى يافت ، منتظر مى ماند تا از كار خويش فارغ شده ، پاسخ سلام دهد. سپس به ديگران اشاره كرده ، احوالپرسى را ادامه مى داد.(662)
در ديدگاه گوهر گرانبهاى شاهرود كودكان از ارجى همانند بزرگسالان برخوردار بودند. گاه در مسير حركت سرشك طفلى ، توان از وجودش ‍ مى ربود و گامهايش را سست مى ساخت ، بنابراين درنگ مى كرد، به اندازه اى عطوفت نشان مى داد تا كودك آرام گيرد.(663)
ناگفته پيداست كه ارادت سيد به مؤ منان تنها در شعار خلاصه نمى شد؛ آن بزرگوار با پزشكان ، داروخانه داران و نانوايان متعدد چنان قرارداد بسته بود كه خدمات رايگان به نيازمندان ارائه كنند. مزد كردار خويش را از دفتر مرجع مؤ منان دريافت دارند.(664)
زاهد سپيد دست
پدر مهربان امت دنيا را به اندازه اى پست و خرد مى ديد كه حتى انديشه فراهم آوردن سرپناهى براى خويش در سر نمى پروراند. اجاره نشينى مرجع بزرگ شيعه چنان بر دوستداران گران مى آمد كه گاه هزاران دينار به وى هديه مى كردند تا خانه اى خريده ، روزهاى پايانى عمرش را دور از نگاههاى صاحبخانه و دغدغه اجاره بها به سر برد. ولى رادمرد پارساى شاهرود هدايايى كه براى خريد مسكن به وى داده شده بود، در راه سازماندهى حوزه هاى نجف ، كربلا و سامرا مصرف مى كرد.
دنيا گريزى فقيه پارساى شيعه سرانجام پيروانش را بر آن داشت كه بجاى اهداى بهاى مسكن ، خانه اى خريده ، نام سيد محمود شاهرودى را در سند آن ثبت كنند.(665)
مدتى پس از اين كردار خداپسندانه گروهى از نيكمردان كويتى بر آن شدند كه با خريد اتومبيلى مرجع كهنسال خويش را از رنج پياده روى برهانند. آفتاب فروزان نجف با شنيدن اين خبر شتابان واكنش نشان داد و آنها را از چنين اقدامى بازداشت . (666)
ما صاحب داريم !
روزگار مرجعيت ستاره تابناك قلعه آقا عبدالله را بايد در شمار دشوارترين سالهاى زندگى وى جاى داد. آن بزرگمرد در انجام دادن وظيفه سنگين رهبرى مسلمانان به هيچ چيز جز يارى امامان معصوم عليه السلام دل نبسته بود. نگاهى به يكى از رخدادهاى آن سالهاى دشوار مى تواند ما را در درك ميزان توكل و ايمان آن فقيه وارسته يارى دهد:
پايان ماه نزديك بود، سيد على ، فرزند گرانقدر آقا، كه مسؤ وليت امور مالى را بر عهده داشت ، در نگرانى به سر مى برد. فكر مراجعه نانوايان و داروخانه داران ، حقوق ماهيانه دانشجويان علوم اسلامى و نبود بودجه كافى او را مى آزرد و بنابراين نزد پدر شتافته ، گفت : روز آخر ماه است بايد بدهكاريها را بپردازيم و حقوق بدهيم ولى پولى نداريم .
آقا فرمود: به من چه ربطى دارد؟ خود امام زمان عج بايد درست كند. چرا من غصه اش را بخورم ؟... اى كم اعتقادها شتاب نكنيد.
سيد على نوميد اتاق پدر را ترك گفت ، ديگربار در انديشه فرو رفته تا شايد راهى بيابد ولى هر چه بيشتر انديشيد، بن بستها را فزونتر يافت . اضطراب رهايش نمى كرد. تصور فردا و بى پولى مرجع شيعه آزارش مى داد. اندك اندك شب فرا رسيد و سيد على نوميدتر از هميشه آماده خفتن شد كه ناگاه صداى كوفتن در همه را در شگفتى فرو برد.
مرد كهنسالى پشت در بود و بر تقاضاى ديدار با مرجعيت شيعه پاى مى فشرد. پيرمرد به محضر آقا شتافت و چهارده هزار دينار به وى تقديم كرد. سرور فقيهان نجف اندكى در دينارها خيره شد، سپس به فرزندان و اطرافيانش نگريست و فرمود: اى كم عقيده ها، ما صاحب داريم ، حالا پولها را برداريد و به خانه طلبكارها و مسؤ ولان پرداخت شهريه برسانيد.(667)
در وادى سياست
1342 سال آشكار شدن چهره واقعى دستگاه ستم پيشه پهلوى بود. عوامل شاه در اين سال حوزه علميه قم را آماج يورشهاى سنگين خود قرار داده ، امت را در سوگ فرو بردند. خورشيد فروزان آسمان مرجعيت چون پدرى سوگمند جنايت خونبار درباريان را محكوم ساخت و با فرستادن تلگرافهاى متعدد به ايران رهنمودهاى لازم را به مردم و دانشوران ارائه كرد. (668)
سفر سبز
هر چند مرجعيت سيل وجوه شرعى و هداياى مردمى را سمت خانه فقيه بزرگ نجف سرازير كرد ولى شدت پارسايى آن مرجع پاكدل به اندازه اى بود كه حتى گاه از تصرف در هدايا نيز چشم مى پوشيد و بسى دشوارتر از طبقات پايين جامعه روزگار مى گذرانيد. چنين فردى هرگز در گروه مستطيعان و توانگران جاى نداشت و به جاى آوردن حج بر وى واجب نبود تا آنكه نيكمردى كويتى هزينه اين سفر الهى را پرداخت و مرجع شيعه را در شمار حاجيان جاى داد.(669)
سالهاى سياه
سالهاى پايانى دهه چهل و آغاز دهه پنجاه را بايد روزهاى ماتم مرجع وارسته شاهرودى دانست . در اين روزگار كينه هاى ديرين بعثيان به حوزه نجف ديگر بار آشكار شد و فرمان اخراج غير انسانى ايرانيان مقيم عراق مرجعيت شيعه را در نگرانى فرو برد. استاد فقيهان نجف ضمن رد فرستادن رژيم عراق ، كه حساب وى را از ديگر ايرانيان جدا مى خواندند، فرمود: ما نيز به حريم حضرت على بن موسى عليه السلام خواهيم شتافت .(670)
با اين سخن بستگان و دانشوران بسيار بار سفر بستند ولى بامداد روز موعود تصميم نوين مرجعيت همه را شگفت زده ساخت . او چنان انديشيده بود كه بايد همه دشواريها در نجف بماند و پاسدار ميراث هزار ساله فقيهان شيعه شود. بنابراين از راههاى گوناگون به يارى شيعيان و دانش پژوهان پرداخت .(671)
بعثيان ، كه در پى از ميان بردن قدرت مرجعيت بودند، با پخش شايعات گوناگون وى را آزرده خاطر ساختند و بر آن شدند كه با دادگاهى فرمايش ‍ فقيه پاكراءى شيعه را به جرم همكارى با سفارت ايران محاكمه و تحقير كنند.(672)
هر چند اين نقشه كاخ نشينان بغداد در سايه ايستادگى قدرتمندانه استاد بزرگ حوزه نجف با شكست روبرو شد ولى تلاش هاى آنها در آزردن خاطر مرجع كهنسال اسلام پايان نپذيرفت . تلاشهاى پليدى كه سرانجام به بار نشست و آن عارف پاكدل را در بستر بيمارى فروافكند.(673)
اين بيمارى در شهريور 1353 ش . به اوج رسيد و پانزدهم اين ماه را فرجام زندگى خاكى آن آفتاب فروزان ساخت . (674)
مؤ منان پيكر پاك مرجع خويش را در بر گرفتند، در حرم امام حسين عليه السلام و برادر گرانقدرش ، حضرت عباس عليه السلام طواف دادند و با ديده اى خونين در صحن آسمانى حضرت على عليه السلام به خاك سپردند.(675)
آثار آفتاب
مرجع زاهد نجف بسيار اندك مى نگاشت . بحثهاى علمى ، عبارتهاى پيوسته و رسيدگى به امور مؤ منان وى را از پرداختن قلم باز مى داشت ولى اندك كتابهاى بازمانده از آن فقيه فرزانه نيز مى تواند نشانه روشن توان علمى اش باشد. فهرست نگاشته هاى آن رادمرد چنين است :
1. تقريرات بحثهاى آية الله آقا ضياء الدين عراقى
2. تقريرات اصول فقه آية الله ميرزا حسين نايينى
3. حاشيه بر كتاب گرانقدر عروة الوثقى
4. حاشيه بر كتاب شريف وسيلة النجاة .
5. ذخيرة المؤ منين
6. رساله هايى در موضوعات گوناگون فقهى ، اصولى ، ادبى و رجالى .(676)
علاوه بر اين دانشوران بسيار در مكتب آفتاب شاهرود باليده اند. دانشمندانى كه پس از استاد نور دانش و پرهيزگارى در گيتى مى پراكنند و از ميراث نورانى آن پيشواى پارسا پاسدارى مى كنند.
شهيد آية الله غفارى
شهادت : 6/10/1353 ش .
اسوه استقامت
حميد صبرى آذر شهرى
زادگاه
آذربايجان چونان تاجى است بر سر ايران كه از گذشته هاى دور هميشه سرافراز و سر بلند به مفاخرش بوده است . آذر شهر اين سر سبز ديار تاريخى - در ساحل زيبا و با صفاى درياچه اروميه با مهربان مردمان صميمى كه جملگى عاشق اهلبيت عصمت و طهارت عليه السلام هستند آرميده است . شهر عالمان فرزانه اى چون شيخ حسن و شيخ عبدالله مامقانى (صاحب تنقيح المقال ) آية الله حاج مقدس آقا و شهيد محراب آية الله سيد اسدالله مدنى و شهيد نستوه آية الله شيخ حسين غفارى است .
نام قديمى اين ديار پر طراوت و با نشاط و انقلابى دهخوارقان بوده و تاريخى ترين شهرهاى آذربايجان شرقى است .
اين شهر مملو از زيبايى ها و مناظر طبيعى و پيشينه قوى فرهنگى است حضور دهها تن از علماى برجسته در طول دو قرن اخير گوياى اين مدعاست كه آذر شهر ديار عالم پرور و عشاق اهلبيت عليه السلام و مهد عارفان و آزادگان آزادى خواهان بوده از جمله عارفان و عالمان فرزانه اين منطقه به عنوان نمونه عبارتند از:
ملا يوسف دهخوارقانى ، شيخ رضا دهخوارقانى ضياءالعلماء دهخوارقانى - شمس العلماء دهخوارقانى - آية الله شيخ على توتونچيان - شيخ ابوالقاسم دهخوارقانى - آية الله سيد جلال الدين دهخوارقانى - شيخ محمد حسن منطقى - آية الله عظيمى و...
مساجد آذر شهر
مساجد قديمى همچون مسجد محراب كوى قاضى - مسجد چهار سو مسجد عبدالله شهيد - مسجد حاج كاظم - مسجد بازار (امام خمينى ) و مسجد قديمى قدمگاه و دهها مسجد ديگر از عمق باورها و اعتقادات مردم اين شهر به اسلام و قرآن حكايت مى كند.
تولد
تابستان سال 1335 ق . برابر با 1293 ش . نوزادى در خانه محقر حاج عباس ‍ در آذرشهر ديده بجهان گشود.
پدر نوزاد بخاطر ارادت قلبى كه به حضرت امام حسين عليه السلام داشت نام او را حسين نهاد.
حسين در فضاى كاملا معنوى و با تربيت مادرى مهربان و عاشق ولايت و دوستدار حضرت زهرا عليه السلام رشد كرد و سايه پدرى مؤ من و متقى بر سرش بود. پدر و مادر حسين آينده هاى روشن و سرافرازانه اى را در پيشانى فرزندنشان مشاهده مى كردند.
اما در نهايت سعى و كوشش خود را براى تربيت اسلامى فرزند مبذول مى داشت و از هر آنچه كه در توان داشت در رشد و تعالى حسين مضايقه نمى كرد و همين تربيت سالم و شيرپاك بود كه از اين فرزند، فرزانه اى مجاهد پرورش داد. كه آن همه شجاعت و شهامت و سرافرازى را از خود نشان داد.
نياكان شهيد غفارى :
تاريخ يكصد ساله اخير آذرشهر در خود رمز و رازها دارد. در ميان اين همه رمز و رازها شخصيت هاى بزرگوارى را مى توان يافت كه هر يك بنوبه خود تاريخ ساز و حركت آفرين بوده اند. نياكان شهيد والامقام آية الله غفارى نيز از اين تبار بودند.
استعمارگران و سردمداران تجاوزگر، واهمه و هراس عجيبى از اين انسانهاى اسوه و مقاوم داشتند و بسيارى از مواقع آنان را ناجوانمردانه به شهادت مى رساندند)).
شهيد غفارى فرزند حاج عباس و از نوادگان حاج ملامحسن است . حاج ملامحسن از شخصيت هاى برجسته منطقه و روحانى عاليمقام و نجف رفته اى بود كه در مبارزه با استعمارگران ، سرمباركش توسط روسها از بدن جدا شد و شهيد گرديد.
هفت نفر از اجداد مادرى شيخ حسين غفارى در مبارزه با اجانب و بيگانگان به شهادت رسيده و مسجد حسنلوى آذرشهر مدفن و مضجع آنها و زيارتگاه اهل دل است .
حاج ملااحمد امين العلما از ديگر نياكان شهيد غفارى است .
حسين 5/1 سال بيشتر نداشت كه پدرش حاج عباس را از دست داد و سرپرستى اش را برادرش حاج حسن آقا عباسپور بعهده گرفت .
حاج حسن آقا سرپرست شهيد غفارى نقل كرده است : كه روزى در آذرشهر به اتفاق آيه الله حاج ملااحمد امين العلما از باغ به منزل برمى گشتيم وقتى جلو مسجد محله قاضى رسيديم مشاهده كرديم شيخ ‌حسين - كه چند سال بيش نداشت - در ايوان مسجد رو به قبله ايستاده ، دست به دعا برداشته در حالى كه گريه و زارى مى كرد با خداى خود راز و نياز داشت .
مرحوم حاج ملااحمد امين العلما تا اين صحنه را ديد گفت : اوضاع عجيبى است ؛ در نجف اشرف همين صحنه ها را در خواب ديدم او در زندان پادشاه شهيد خواهد شد.
تحصيلات آية الله غفارى
شهيد آيه الله شيخ حسين غفارى از شش سالگى تحصيل را آغاز نمود. مقدمات دروس را در زادگاهش آذرشهر در محضر حجة الاسلام و المسلمين ميرزا محمدحسن منطقى دهخوارقانى فراگرفت آن گاه وارد حوزه علميه تبريز شد و در اين حوزه از جلسه درس بزرگان ، كسب دانش ‍ نمود و تلاش و كوشش فراوان براى فراگيرى علوم دينى از خود نشان مى داد و بعضى مواقع شبها تا صبح مطالعه مى كرد. او در حوزه علميه تبريز برجستگى خاصى از خود نشان داد تا آنجا كه زبانزد همدرسان و هم بحث هايش شده بود. و اساتيد وى نيز از تلاش و فعاليت او اظهار رضايت مى كردند.
شهيد غفارى آن گاه مصمم شد تحصيلات خود را در كنار بارگاه فاطمه معصومه عليه السلام كريمه اهلبيت عصمت و طهارت ادامه دهند.
لذا براى بهره گيرى از جلسات درسى اساتيد بزرگوار قم از تبريز به قم مشرف شد و در اين حوزه فقه و اصول و مراحل عالى را از محضر بزرگان فرزانه اى چون آيات عظام فيض قمى - بروجردى و خوانسارى فراگرفت .
اساتيد و شاگردان
شهيد غفارى در طول حيات طيبه خود از استادان فرزانه اى بهره گرفت با ذكر نام تنى چند از آنان اين اوراق را متبرك مى نماييم .
1 - امام خمينى (ره )
2 - آية الله آقا سيد محمد حجت كوه كمره اى (ره )
3 - آية الله العظمى سيد شهاب الدين نجفى مرعشى (ره )
4 - علامه طباطبايى صاحب تفسير الميزان (ره )
5 - آية الله آقا سيد احمد خوانسارى (ره )
6 - آية الله آقا سيد محسن مير غفارى آذرشهرى
7 - آية الله حاج ميرزا على مقدس (مشهور به جاج مقدس آقا)
8 - آية الله حاج شيخ على پيشنماز دهخوارقانى مشهور به (توتونچيان )
9 - آية الله آميرزا محمد حسن منطقى دهخوارقانى و دهها استاد فرزانه ديگر.
مقام علمى
آية الله مجاهد شيخ حسين غفارى از بعد علمى نيز داراى ويژگى هايى بود. آن بزرگوار از همان اوايل طلبگى با جديت تمام در حوزه هاى درسى اساتيد حاضر مى شد و با تلاش و مطالعه مضاعف يافته هاى خود را به ساير دوستان و همدرسانش انتقال مى داد.
آية الله زاده سيد على ميرغفارى در اين باره مى فرمايند:
ايشان (شهيد غفارى ) در جلسات درسى فقه و اصول حضرت والدم مرحوم آية الله سيد محسن غفارى شركت مى كردند و با آمادگى قبلى در درس حضور مى يافتند و خيلى وقت ها از استاد جلو بودند.
شهيد غفارى رسائل و مكاسب را نزد پدرم فرا گرفتند.
در محضر اساتيد بزرگوارى چون امام راحل و حضرت آية الله العظمى نجفى مرعشى (ره ) و ساير اساتيد عظيم القدر ؛ بيانگر مقام عالى آن شهيد فرزانه است .
مقام علمى ايشان عاملى بود تا استاد گرانقدر حضرت آية الله حاج ميرزا على مقدس تبريزى - كه از فقهاى بزرگوار و نامدار آذربايجان بود - صبيه خود را به عقد اين شخصيت بزرگوار در بياورد.
و لذا به سال 1351 ق . شهيد غفارى با صبيه معظم له ازدواج و ثمره اين وصلت دو پسر و يك دختر شد كه فرزند ارشد ايشان حضرت حجة الاسلام و المسلمين آقاى هادى غفارى از مفاخر انقلابيون كشورمان است .
تدريس
آية الله غفارى از اول طلبگى همزمان با تحصيل علوم دينى كار تدريس را نيز انجام مى داد در سالهاى 1324 و 1323 مكتب زينبيه آذرشهر شاهد تجمع عاشقان علم و دين بود كه در اطراف شمع وجود استاد شهيد غفارى گرد مى آمدند.
در اين مكتب كه علاقمندان و دانش پژوهان دينى حضور مى يافتند محفلى بسيار صميمى و گرم بود در جلسات درس شهيد غفارى ابواب الجنان و جامع عباسى و ديگر كتب فقهى و اخلاقى و قرآنى نيز تدريس مى شد آية الله غفارى جزوه اى را تهيه كرده كه مخصوص بحث هاى قرآنى بود و قريب به 30 نفر در اين درس شركت مى نمودند.
آية الله غفارى پس از مدتى محل تدريس خود را تغيير داد در بالاى مسجد حاج كاظم آذرشهر قريب به سه ماه جلسات درس و بحث داشتند و آن گاه به قم عزيمت نمودند.
جلسات شهيد غفارى در قم و تهران در مساجد الهادى و خاتم الاوصياء ادامه داشت و اشخاص فرزانه اى از شمع وجود آية الله غفارى بهره ها مى بردند.
در مسجد الهادى تهران دانش جويان و طلاب بسيارى به طور مرتب و منظم در جلسات بحث گردهم مى آمدند و از بحث هاى شيوا و صحبت هاى صريح و انقلابى شهيد غفارى استفاده مى كردند.
همسنگران شهيد غفارى
1 - آية الله العظمى سيد احمد خوانسارى
2 - آية الله ربانى شيرازى
3 - آية الله سيد محمود طالقانى
4 - شهيد محراب آية الله قاضى طباطبايى
5 - شهيد محراب آية الله سيد اسدالله مدنى
6 - آية الله سيد محمد صادق لواسانى
7 - شهيد آية الله قدوسى
8 - شهيد آية الله مرتضى مطهرى
9 - آية الله آخوند ملا على معصومى همدانى .
دوران مبارزه و انديشه هاى سياسى
آية الله غفارى چون نياكان شهيدش با هر نوع استبداد مبارزه مى كرد. زبان حق گوى او در اوج خفقان رژيم شاهى رسوا گر و افشا گر باطل بود.
وى زمانى به مبارزات خود شدت بخشيد و بر رژيم خودكامه و مستبد و خونخوار شاه حمله برد كه روشنفكران خود فروخته و كمونيست هاى ملحد از رژيم منحوس شاه تجليل مى كردند.
اين مجاهد نستوه بى اعتنا به ياوه سرايى هاى گروهكهاى چپ و راست ابوذر گونه به شاه ظالم مى تاخت .
همزمان با قيام تاريخى حضرت امام خمينى (ره ) در سال 1342 ش . آيه الله غفارى پشت سر امام از آرمانهاى والاى او پشتيبانى نمود و دوران رنج و محنت و زندان و حبس را سپرى نمود.
در طول تحصيل در قم نيز هرگاه فرصتى مى يافت به روستاها و شهرهاى اطراف مى رفت و به مبارزات پيگير با استبداد همچنين به اشاعه فرهنگى غنى اسلام مى پرداخت و اذهان پاك روستائيان را از غبار نيرنگ هاى رژيم مستبد شاه مى زدود.
آية الله غفارى رژيم شاه را غاصب مى دانست و اعتقاد داشت رژيم پهلوى با كودتا بر سر كار آمده و باطل است لذا با اصل رژيم مخالف مى كرد. آن بزرگوار پس از مهاجرت به تهران در سال 1339 ش . رسما در جريان كار مبارزات سياسى كشور قرار گرفت . البته آن زمان طبيعى بود كه مبارزه با رژيم مستبد محمد رضا خانى روحيه اى خاص را طلب مى كرد و آية الله مجاهد غفارى اين روحيه والاى مبارزه با استبداد را داشت و از هر لحظه و هر زمان و مكانى نهايت بهره بردارى را مى كرد و عليه رژيم ستم شاهى سخن مى گفت عوامل استبداد نيز از او ترس و واهمه اى فوق العاده داشتند.
زندان و شكنجه
تمام دوران زندگى آية الله غفارى با حكومت پهلوى و همراه با رنج و محنت بود. مشاهده اوضاع نابسامان ، مخالفت رژيم با روحانيت اصيل ، محدود كردن مبارزان مسلمان ، ترغيب و تشويق مردم به بى دينى و كشف حجاب ، آزادى عمل فرقه ضاله بهائيت ، و ريشه هاى افكار انحرافى همه و همه موجب مى شد كه او لب به اعتراض گشايد و در هر موقعيتى افشاگرى نمايد و چه رنجها و دردها كه در اين راه متحمل نشد.
آية الله غفارى خودش بارها دستگير و زندانى اما دستگيرى و حبس ‍ فرزندانش ، همسرش و برادرش رنج و درد او را مضاعف بلكه چند برابر مى كرد. لكن همانند مولاى خودش حضرت امام موسى كاظم عليه السلام چون كوه استوار وبا صلابت ايستادگى مى كرد و آنچه كه عوامل طاغوت و ساواك را آزار مى داد روحيه مقاوم و استوار ايشان بود. به طور كلى حبس هاى شهيد غفارى از سال 1340 آغاز و تا دى ماه 1353 ش . ادامه داشت 13 سال آخر عمر شريفش سراسر مبارزه و جانفشانى در راه آرمانهاى مقدس امام خمينى بود. در سال 1341 سخنرانى هايش عموما به افشارگرى مواضع غير اسلامى رژيم اختصاص داشت . و چندين بار مستقيما با دستگاه رژيم پهلوى درگير شد.
در شب 15 خرداد سال 1342 ش . ماءمورين شاه به خانه اش هجوم آوردند و با لباس منزل او را به كميته شهربانى بردند. در طول مدت بازداشت و در بازجويى ها اراده قاطع و شجاعت بى نظير آية الله غفارى تمامى ماموران را به حيرت واداشته بود. چرا كه بازداشت ها بازجويى ها و حبس ها و شكنجه هاى بى رحمانه تنها كوچكترين اثر منفى در روح بزرگ و مقاوم او نداشت بلكه پس از هر باز زندانى شدن با روحيه اى قوى تر و شجاعتى بيشتر به مبارزه ادامه مى داد موقعى كه زجر و شكنجه به سختى آزارش ‍ مى داد نام مبارك امام موسى بن جعفر عليه السلام را بر زبان مى راند.
و ديگر زندانيان را به استقامت و پايدارى و صبر دعوت مى كرد.
حجة السلام هادى غفارى در مصاحبه اش با روزنامه اطلاعات در 7 دى سال 1361 گفت : پس از جريان دستگيرى پدرم آية الله غفارى نوشته اى را به ما مرقوم فرمودند كه بدين قرار است :
علت اين همه گرفتارى ها، زندانى شدن ها، مبارزات با دولت جنايتكار خائن به دين اسلام و دخالت بى مورد او در مقدسات مذهبى و اجراى برنامه هاى ضد دينى دستگاه حاكمه است .
اما انديشه ناب سياسى آية الله غفارى را در بازجويى و متن بازجويى ساواك مى توان دريافت وقتى كه از وى سوال شد:
نظر شما نسبت به (آيه الله ) خمينى چيست ؟
جواب داد:
((من فكر مى كنم تنها كسى كه مى تواند ايران را نجات دهد آيه الله خمينى است ))
و جمله شجاعانه و قهرمانه او كه فرمود:
((دشمن خمينى كافر است )). كمر استبداد شاهى را شكست .
متن آخرين بازجويى كه عينا در روزنامه جمهورى اسلامى چهارشنبه 7 دى 1362 ش . نيز به چاپ رسيده و توسط ساواك انجام شده بود. به شرح زير است :
س : چرا به زندان آورده شديد؟
ج : نمى دانم
س : آيا قبلا به زندان آمده ايد؟
ج : نيامده ام ؛ آورده اند
س : نظر شما راجع به شاهنشاه آريا مهر چيست ؟
ج : ايشان باكودتاى پدرشان سركار آمده اند و غاصبند؟
س : نظر شما راجع به حزب رستاخيز چيست ؟
ج : اين حزب را شاه ساخته است و به مردم هيچ ربطى ندارد
و در پايان بازجويى اين جمله را نوشت :
ععع ((والراد عليهم كالراد علينا و الراد علينا كالراد على الله و هو فى حدالشرك .
هم حجتى عليكم و انا حجة الله عليهم )) عععع
خدمات اجتماعى و عمرانى مذهبى
شهيد آية الله غفارى منشاء خيرات و خدمات بسيارى در زمينه هاى اجتماعى بود و در سه دوره متفاوت در طول زندگى از جمله نوجوانى در آذرشهر بين سالهاى 30 - 35 در قم و از سال 35 تا 53 در تهران اقدامات فراوان و مفيدى به حال جامعه داشت از جمله :
الف : احداث و تكميل مساجد خاتم الاوصياء - الهادى - شيخ فضل الله نورى در تهران .
ب : رسيدگى به محرومان و مستضعفان در تبريز - تهران و آذرشهر و...
ج : برپايى مجالس بحث و گفتگو در موضوعات علمى و فقهى . او عاشق خدمت به خلق خدا بود و از هر فرصت ممكن و بدست آمده بهره ها مى برد و در راه رضاى معبود قدم بر مى داشت .
مجالس وعظ و سخنرانى او نيز حال و هوايى ديگر داشت و چه بسيار از طبقات مختلف جامعه مخصوصا روشنفكران مذهبى ، دانشجويان و طلاب جوان دورش حلقه مى زدند و از انوار نورانى و دانش و تربيت وى بهره ها مى بردند.
امروز نتيجه تلاش و كوشش آية الله غفارى را در شكوه و عظمت مسجد بزرگ شيخ فضل الله نورى در تهران و پايگاه و حوزه علميه مسجد بزرگ خاتم الاوصياء مى توان ديد؛ اماكن مقدسى كه روزگارى مركز هجوم و حمله به رژيم ستم شاهى و ماءوى و پناهگاه مظلومان و انقلابيون و مستضعفان بود.
و همه آنها در سايه خدمات صادقانه و تلاشهاى خالصانه آن شهيد والامقام است .
ويژگى هاى اخلاقى و جلوه هاى معنوى
آن شهيد سعيد مظفر بسيارى از جلوه هاى زيباى معنويت و اخلاق حسنه بود. براستى او متخلق به اخلاق الهى شده بودند. روح خدا ترسى بر او حاكم بود و عشق سرشارى به حضرت سبحان داشت حتى در شبهاى سخت زندان با دست و پاى مجروح و تن تب دار با زحمت زياد وضو مى گرفت و نماز شب را با حالى خاص اقامه مى كرد.
وى در سنين كودكى در مسجد محراب (قاضى ) آذرشهر به نماز مى ايستاد و با خدايش راز و نياز مى كرد. قناعت پيشه ، مهمان نواز، اهل بخشش بود. از اينكه مردم در حضورش باشند. و وقتشان را بگيرند خسته نمى شد. براى جوانان ارزش و احترامى خاص قايل بود در خانه با بچه ها بازى مى كرد. عليرغم روح پرخاش گرى در مقابل ظالمان ، عاطفه اى حساس و روحى لطيف نسبت به همسر و فرزندانش داشت او عارف انقلابى و زاهد جوانمرد بود و بالاخره نمونه و الگويى براى عاشقان شهادت .
آثار و تاءليفات
آية الله غفارى نه تنها در جبهه مبارزه با طاغوت پيشتاز بود و زندانهاى مخوف شاه او را از حركت و شتاب باز نمى داشت بلكه هر روز پرشورتر از روز قبل به مبارزه بى امان ادامه مى داد، بلكه همواره همراه با مبارزه پيگير با طاغوت ؛ فعاليتها و تلاشهاى علمى و عملى و ادبى و قلمى نيز داشت .
از جمله آثار قلمى آن بزرگوار، حاشيه مفصلى بر عروة الوثقى نوشته است . نوشته ها و آثار خطى گوناگون ديگرى معظم له داشته كه در هجوم ساواك به منزلشان در چندين نوبت از بين رفته است بعضى نوارهاى سخنرانى و دست نوشته هايى نيز از آن بزرگوار مانده است .
و از جمله آثار علمى و ادبى قطعات جذاب و شيوايى است كه منتسب به شهيد آية الله غفارى است و از مصاديق آنها سروده ذيل مى باشد.
عاشق چو رو به كعبه صدق و صفا كند
احرام خود ز كسوت صبر و رضا كند
در پيش راه باديه گير غريب وار
ترك عشيره و بلد و اقربا كند
از صدق چون قدم بنهند در فناى عشق
اول به پاى دوست سر و جان را فدا كند
آنجا كه موقف عرفات محبت است
برجاى سنگريزه سر از كف رها كند
آنگاه دست و روى نشويد زخون خويش
برخيزد و نماز شهادت ادا كند
لازم به يادآورى است كه اشعار و سروده هاى فوق از ميان نوشتجات دوران زندان به دست آمده است .
عروج و شهادت
انقلاب اسلامى ما به رهبرى امام خمينى (ره ) ثمره از جان گذشتگى فرزانگانى است كه در اوج خفقان ، فرياد آزادى و آزادگى سر دادند.
و در راه تحقق حكومت عدل اسلامى ايثار گرانه و با تحمل سختى ها - زندانها و شكنجه ها عاشقانه دعوت حق را لبيك گفتند و شهيد غفارى آن مبارز نستوه و شهيد هميشه زنده تاريخ اعتقاد داشت كه :
((شهادت تحفه اى است از جانب خداوند متعال كه به بندگانش هديه مى شود)).
و انصافا به عقيده صاحب نظران ما شهادت آيه الله حسين غفارى در زندان مخوف ساواك ضربه اى كمرشكن بر رژيم فساد شاهنشاهى بود.
اين عاشق و عارف مجاهد پس از سالها تلاش ، مجاهدات ، استقامت صبر و پايدارى زندان و شكنجه عاقبت دعايش مستجاب شد و در غروب ششم دى ماه سال 1353 ش . آيه الله غفارى در اوج مظلوميت اما سرافرازانه چون سرو سهى در محبس تنگ و تاريك و ظلماتى شاهى با دست و پاى شكسته و دندانهاى خرد شده و محاسن زخمى خونين به ديار ابديت شتافت و روح بلندش پس از 13 سال تحمل زجر شكنجه به ملكوت اعلى پيوست .
ساواك شبانه پيكر مطهر او را به قم فرستاد تا مظلومانه دفن شود؛ ولى طلاب و مردم قم از موضوع با خبر شدند و در تشيع جنازه با شكوه ايشان در صبح روز 7 دى ماه 1353 ش . شركت كردند و با فرياد غفارى ما كشته شد به خون خود آغشته شد پيكر مطهر اين اسوه مقاومت را از حرم حضرت معصومه عليه السلام تا قبرستان دارالسلام قم تشييع كردند و در مراسم تدفين اين شهيد بزرگوار، همرزمش شهيد آية الله قدوسى حاضر شد و تلقين خواندند لازم به تذكر است كه در جريان تشييع ، تعدادى از تشييع كنندگان و فاميل شهيد غفارى دستگير و زندانى شدند.
پيامها و اعلاميه ها:
همزمان با شهادت شهيد غفارى در زندان ستم شاهى و دفن ايشان در قم پيامها و اطلاعيه هاى مختلفى از طرف گروههاى انقلابى در داخل و خارج از كشور منتشر شد از جمله :
دانشجويان مسلمان خارج از كشور با پخش تصاوير - پوستر و صدور اعلاميه هايى شهادت اين شهيد والامقام را به ملت ايران و امام بزرگوار امت تسليت گفتند و جنايات شاه و دار و دسته او را محكوم كردند.
پس از پيروزى انقلابى اسلامى و در سالگرد شهادت شهيد غفارى جامعه مدرسين حوزه علميه قم - جامعه روحانيت مبارز تهران - حزب جمهورى اسلامى - سازمان مجاهدين انقلاب اسلامى - جمعيت موتلف اسلامى - فداييان اسلام دانشجويان مسلمان دانشگاه تهران و شخصيتهاى مختلف كشورى و سياسى پيامهاى جداگانه اى منتشر نمودند.
منابع
1- كتاب شهداى روحانيت شيعه نوشته على ربانى خلخالى
2- كتاب خاطرات هادى غفارى از انتشارات حوزه هنرى سازمان تبليغات اسلامى
3- كتاب يكصدسال مبارزه روحانيت اسلام عقيقى بخشايشى
4- نشريه اميد انقلاب ، 14 خرداد 1373 ش .
5- تاريخ سياسى ايران ، جلال الدين مدنى
6- اطلاعات ارائه شده از طرف برخى از شخصيت ها از جمله الف : آية الله سيد على مير غفارى آذرشهر ب : حجة الاسلام و المسلمين مقدس زاده ج : آية الله مجتهد شبسترى د: حاج عباس آقا عباسپور
7- تلخيص از شرح حال شهيد غفارى تاءليف حميد صبرى
8- كتاب انقلاب اسلامى بروايت اسناد ساواك (انتشارات سروش )
آية الله العظمى سيد محمد هادى ميلانى
متوفاى 1354 ش .
مرجع بيدار
سعيد عباس زاده
ولايت و خاندان
در شامگاه هفتم محرم سال 1313 ق . در نجف در خانواده اى اهل علم و معنويت كودكى پابه عرصه هستى نهاد كه او را ((محمد هادى )) ناميدند.
اجداد او همه از سادات حسنى شهر مدينه منوره و از فرزندان امام على بن الحسين عليه السلام (677) بودند كه به جهت شرافت علمى و معنوى از بزرگان مدينه به شمار مى رفتند محله قديمى ((بنى هاشم )) محل سكونت اين خاندان بود و همواره بزرگانى از قبيله هاى عرب و دانشوران اسلامى بدآنجا رفت و آمد داشته اند.
هجرت آنان در اواخر قرن يازدهم ق . از مدينه به آذربايجان ايران در پى دعوتى بود كه از جانب شيعيان اين ديار انجام گرفت . به دنبال اين دعوت سيد حسين (جد محمد هادى ) و برادرش على اكبر كه هر دو از جوانان فرزانه مدينه بودند به همراه زايرين خانه خدا وارد آذربايجان شدند و در منطقه ((اسكوچاى )) اقامت گزيدند و سيد حسين همچنان در ((ميلان )) (678) باقى ماند و از همانجا ازدواج كرد وى تا آخر عمر درميان دوستداران اهل بيت پيامبر صلى الله عليه و آله در منطقه آذربايجان به تبليغ و ترويج احكام اسلام پرداخت با رحلت سيد حسين فرزندان وى و بعدها نوادگانش اين رسالت عظيم را در منطقه آذربايجان دنبال كردند.(679)
نياى مادرى آية الله ميلانى آية الله شيخ محمد حسن مامقانى (680) (متوفى به سال 1223 ق .) شاگرد شيخ مرتضى انصارى و شيخ مهدى آل كاشف الغطا است كه خود از فقهاى بزرگ اوايل قرن چهاردهم ق . به شمار مى رفت و در دوران زندگى به زهد و پارسايى شهرت داشت .
دوران تحصيل
اولين مكتب تربيتى سيد محمد هادى دامان مادرى از خاندان علوم و فضيلت و پدر فرزانه و عالم وى بود. اساتيد علوم مقدماتى وى بزرگانى چون آقا ميرزا ابراهيم همدانى و آخوند ملامحسن تبريزى ، و در دروس ‍ سطح نيز استادانى چون آقا شيخ غلامعلى قمى و آقا شيخ ابوالقاسم مامقانى (دائى ) او بودند. او همچنين از محضر اساتيد بزرگى چون آيه الله سيد ابوالحسن اصفهانى ، آيه الله نائينى و آيه الله آقا ضياءالدين عراق بهره هاى وافر برده و پايه هاى علمى خود را در فقه و اصول استحكام بخشيده و در طول 23 سال حضور در دروس و محافل علمى اين بزرگان توانسته بود بر آراء و نظرات قوى ترين اساتيد مسلط گردد. وى در علوم عقلى نيز مهارت فراوان داشت و چندين سال از عمر خود را محضر اساتيد فلسفه گذرانده و در اين خصوص از شاگردان شيخ محمد حسين اصفهانى بشمار مى رفت . (681)
آقاى ميلانى از جمله علومى كه ديگر در آن تبحر يافت و به استادى رسيد، دانش تفسير و علوم قرآنى بود كه از ايام تحصيل خود در نجف اين دانش را نزد استاد بزرگ شيخ محمد جواد بلاغى فراگرفته بود و بعدها نيز همواره با اساتيد تفسير بويژه با مفسر بزرگ علامه طباطبايى صاحب تفسير الميزان مباحثه و مناظره داشت . وى تفسير را در كنار فقه و اصول تدريس مى كرد. محصلين علوم دينى را با قرآن ، اين منبع جوشان فيض الهى آشنا مى ساخت . و اين روش را كه نشانه اى از عشق ايشان به قرآن بود همواره در زندگيش حفظ كرده بود.
ايشان هشت سال نيز در علوم حديث با آيه الله شيخ على قمى مباحثه و مذاكره داشت و نسخه كتاب وسايل الشيعه خود را با نسخه اى كه به خط شيخ حر عاملى بود، مقابله كرده است . (682)
تدريس
رسيدن به مقام اجتهاد، تحمل رنجهاى طاقت فرسايى را مى طلبد. طالبان علوم اسلامى براى دست يافت بدين منزلت علمى ، راههاى بسيار سخت و دشوارى را طى مى كنند. رنج سفرهاى سخت را به جان مى خرند. و ساليان دراز از عمر خود را در محضر بزرگان دانش و معارف به تحصيل علوم مختلفى چون : ادبيات عرب (تجزيه و تركيب ، معانى و بيان و بديع ) منطق ، حديث شناسى ، رجال ، علوم قرآن ، اصول و فقه و... صرف مى كنند. و در اين ميان پاى بندى به معنويات خود عامل در رسيدن به اين مقام و منزلت است چنانچه آيه الله ميلانى بارها مى گفت :
استادم مرحوم نايينى مى فرمود: نماز شب شرط اجتهاد نيست ولكن بى دخالت هم نيست )) (683)
جلسات درس ايشان در حوزه بزرگ نجف بسيار با شكوه و به امتيازاتى چون داشتن دقت عقلى و عرفى ايشان در تبيين مسائل ، و تسلط به مبانى فقهى و اصولى شهرت داشت . آيه الله ميلانى هيجده سال در كربلا اقامت داشت و در اين مدت شاگردان فراوانى را تربيت كرده است . بزرگانى چون آيات و حجج اسلام : حاج شيخ حسين وجد خراسانى ، سيد ابراهيم علم الهدى سبزوارى ، سيد عباس صدر، حاج سيد حسين شمس ، حاج شيخ محمد رضا مهدوى دامغانى ، شيخ محمد تقى جعفرى ، مهدى نوقانى ، محمود كلباسى ، كاظم مدير شانه چى ، سيد نورالدين ميلانى ، سيد محمد شيرازى ، شيخ محمد تقى عندليب سبزوارى ، سيد محمد باقر حجت طباطبايى ، محمد على علمى ، سيد ابراهيم مهاجرين طبسى از شاگردان برجسته ايشان هستند كه بعضى از اجازه روايتى از ايشان نيز داشته اند.
آثار علمى
آنچه امروزه از آنها به عنوان آثار ايشان نام مى بريم ، يادداشتهاى پراكند و تقريرات درسهاى پربار ايشان است كه به همت شاگردان پركار و فرزندان گراميش جمع آورى شده و پس از تنظيم در عناوين و موضوعات مختلف به چاپ رسيده است و عبارتند از:
1. محاضرات فى الفقه الاماميه در ده جلد است كه در موضوعات مختلف فقهى به بحث و بررسى عميق پرداخت است كه نمايانگر وسعت فكرى ايشان در زمينه هاى مختلف فقهى است .
2. قادتنا كيف نعرفهم ؟ در 9 جلد به زندگانى چهارده معصوم عليه السلام و فضايل آنها با استفاده از مدارك شيعه و سنى پرداخته است .
3. تفسير سوره جمعه و تغابن
4. مختصر الاحكام
5. مناسك حج
6. حاشيه بر قسمتى از عروة الوثقى
7. نخبة المسائل رساله عمليه ايشان در احكام اسلامى
8. ده پرسش ، با پاورقيهاى آقاى سيد محمد على ميلانى ، در مباحث مختلف تفسيرى
9. حاشية المكاسب
10. قواعد فقهيه و اصوليه
11. رساله اى در بيعه و مسائل بانكى
12. كتابى استدلالى در مزارعه و مساقات
13. كتابى استدلالى در اجاره
14. شرح استدلالى مباحثى از كتاب الصلوة ((شرايع ))
15. رساله اى در منجزات مريض .

next page

fehrest page

back page