شرف الدين عاملى
متوفاى 1337ش .
چاوش وحدت
مصطفى قلى زاده
تولد
سيد عبدالحسين شرف الدين در يكى از روزهاى
سال 1290 ق . در شهر كاظمين ديده به جهان گشود.(319) وى در دامان پر مهر مادر
پاكدامن و مهربانش ((زهرا صدر)) و تحت نظارت پدر عالم و روحانى اش ((سيد يوسف
شرف الدين )) پرورش يافت . يك ساله بود كه پدرش تصميم گرفت براى گذراندن
مراحل عالى تحصيل به نجف اشرف مهاجرت كند، و به اين ترتيب ، سيد عبدالحسين به
همراه پدر و مادر راهى آن ديار شد. شش سال داشت كه در نجف اشرف به مكتب خانه
گذاشته شد تا قرآن را از معلمان متدين و عالم فرا گيرد. در هشت سالگى پس از
بازگشت خانواده به جبل عامل ، در محضر پدر عالم و روحانى خود، به خواندن ادبيات
عرب پرداخت و سالها به فراگيرى صرف ، نحو، لغت ، معانى ، بيان ، بديع ، شعر،
انشا، تاريخ و خط مشغول شد و با تمرين و ممارست ، معلوماتش را به
كمال رسانيد. پس از آنكه در ادبيات ، منطق و
اصول فقه معلومات لازم و ضرورى را كسب كرد در محضر پدر به
تحصيل فقه پرداخت و با عزمى جزم ، كتابهاى فقهى نجاة العباد، المختصر النافع فى
فقه الاماميه و شرايع الاسلام را به نحو شايسته اى فرا گرفت .(320) سيد علاوه
بر اين كتابها در زمينه هاى ادبيات ،تاريخ ، تفسير، فقه ،
اصول ، منطق ، اخلاق ، اعتقادات ، و... با شور و شوق جوشانى به مطالعات دامنه دار و
عميقى دست زد، استعداد درخشان خويش را پروراند و به دانستنيهاى سرشارى
نائل آمد. در همين سالها بود كه وى به پيشنهاد پدر و مادر، با دختر عموى خويش پيمان
زناشويى بست .(321)
در سال 1310 ق . به همراه مادر، همسر و برادرش رخت سفر به عراق بربست و در پى
توصيه پدربزرگش آية الله سيد هادى صدر و ديگر آشنايانش ، به همراه خانواده اش
به سامرا رفت . شرف الدين پس از گفتگو و
تبادل نظر با دايى فرزانه و عالم خود آية الله سيد حسن صدر، تحصيلات فقهى و
اصولى خويش را در نزد دو استاد معروف حوزه علميه سامرا، شيخ حسن كربلايى (متوفى
1322 ق .) و شيخ باقر حيدر (متوفى 1333 ق .) آغاز كرد.(322) همچنين هر صبح
جمعه ، وى با شور و رغبت وصف ناپذيرى ، پاى درس اخلاق حكيم الهى آية الله شيخ
فتحعلى سلطان آبادى حضور مى يافت .(323) و
دل عطشناكش را از آن سرچمشه عشق حق سيراب مى ساخت .
پس از گذشت يك سال و در هنگامى كه مرجع تقليد شيعيان جهان آية الله ميرزاى شيرازى
بنا به عللى سامرا را به قصد نجف ترك كرد، شرف الدين نيز با ديگر عالمان و
مدرسان حوزه عمليه سامرا، راهى نجف ، ديار عشق و قبله طالبان علم شد.(324) وى
براى تحصيل دوره هاى عالى فقه ، اصول ، حديث ، كلام و... سالها پاى درس عالمان و
فقيهان بزرگ حوزه علميه نجف از جمله :
آقا رضا اصفهانى (متوفى 1322 ق .)
شيخ محمد طه نجف (متوفى 1323 ق .)
آخوند خراسانى (متوفى 329 ق .)
شيخ الشريعه اصفهانى (متوفى 1303 ق .)
شيخ عبدالله مازندرانى (متوفى 1330 ق .)
سيد محمد كاظم طباطبايى يزدى (متوفى 1337 ق .)
ميرزا حسين نورى (متوفى 1320 ق .) نشست .(325)
بازگشت
شرف الدين پس از دوازده سال تحصيل ، تحقيق و مناظرات علمى و اعتقادى و در نهايت شوق
و تلاش و پشتكار ويژه طلبگى ، به مرتبه بلند فقاهت و اجتهاد دست يافت و از سوى
فقهاى طراز اول نجف ، صاحب اجازات و تاءييدات اجتهادى شد و در سى و دو سالگى ،
اجتهاد مطلق او مورد قبول و تاءييد همه مجتهدان بزرگ حوزه علميه نجف ، كاظمين ، كربلا و
سامرا قرار گرفت . او در اين مدت ، در كنار تحصيلات علمى و فقهى ، با جديت تمام به
فعاليتهاى ادبى و تلاش در جهت تسلط كامل بر رموز بلاغت ، صنايع ادبى و شيوه هاى
سخنورى ، نويسندگى و بحث دست زد و در اين فنون نيز ممتاز گشت .
در تاريخ نهم ربيع الاول
سال 1322 ق . همراه با خانواده اش نجف اشرف را ترك كرد و از راه دمشق رهسپار
جبل عامل شد(326) و در ميان امواج خروشان احساست و عواطف پاك هموطنانش ، به وطن قدم
نهاد.
ابتدا در ((شحور)) اقامت كرد و در كنار پدر بزرگوارش به ارشاد مردم و تدريس ،
تعليم و تربيت نسل جوان همت گماشت ،(327) پس از سه
سال ، به دعوت مردم صور، راهى آنجا شد. وى با تاءسيس حسينيه صور(328) آنجا
رابه مركزى براى برگزارى برنامه هاى گوناگون دينى واجتماعى
تبديل كرد.
چاووش وحدت
شرف الدين ، به مثابه عالمى آگاه به زمان ، روشن بين و آشنا به حقايق
اصيل مكتب آسمانى اسلام ، از روزگار جوانى ، از اوضاع نابسامان و آشفته آن روز جوامع
اسلامى و اختلافات بيهوده و تاءسف بار مسلمانان رنج مى برد. او نه تنها به اصلاح و
سازندگى جوامع شيعى مى انديشيد، بلكه از آغاز اقدامهاى اجتماعى و دينى خود، در
انديشه اصلاح و عزت بخشى به همه ممالك اسلامى و ايجاد اتحاد و برادرى در بين
فرقه هاى مختلف مسلمانان بود.
وى نيم قرن تمام با همه توان علمى و معنوى اش و با قلم ، بيان و
عمل صادقانه اش ، در متحد ساختن امت محمد(ص ) كوشيد و از هيچ سعى و تلاش دريغ
نورزيد.(329)
نخستين گام بلند و سنگين وى در راه وحدت امت اسلامى ، تاءليف كتاب گرانقدر
((الفصول المهمة فى تاءليف الامة )) بود كه در
سال 1327 ق . در شهر صور به زيور طبع در آمد.(330) از اين تاريخ تا پايان
عمر (1377 ق .) همواره به دنبال تحقق اين آرمان الهى خويش حركت كرد و به نتايج
درخشان و ثمر بخشى دست يافت .
در اواخر سال 1329 ق . براى ديدار از مصر و آشنايى با علماى دينى ، دانشمندان ،
متفكران و نويسندگان آن ديار و مساعد كردن زمينه ايجاد اتحاد ملت اسلام ، راهى آن ديار
شد وى دريافته بود كه بهترين نقطه حركتش دانشگاه الازهر، بزرگترين مركز علمى و
دينى مسلمانان اهل سنت است .
دست تقدير شرف الدين را با مفتى بزرگ و استاد معروف دانشگاه الازهر، شيخ سليم
بشرى مالكى ، آشنا كرد. ثمره اين آشنايى علمى و مذهبى ، مباحثات و مكاتبات شورانگيز
و شگفتى زايى بود كه در تاريخ اسلام مى تواند در راه اتحاد
ملل مسلمان و دست يافتن به حقايق و وقايع تاريخ ، سرمشق عالمان و متفكران مسلمان
باشد.
بيست و پنج سال بعد از آن واقعه ، در سال 1355 ق . شرف الدين مجموعه مكاتبات خود
را شيخ سليم را كه 112 نامه بود. به همراه مقدمه اى روشنگر، به صورت كتابى با
نام المراجعات ، در شهر صيدا به چاپ رساند.(331)
از ويژگيهاى اين كتاب ، كاربرد واژه هاى نو و پرمعنا، جملات كوتاه و آهنگين ، تعبيرات
بديع و دلنشين و پربار كردن مطالب از اشعار و
امثال عرب ، افزون بر جنبه هاى علمى و استدلالى كتاب بود كه اين اثر را در نوع خود
بى نظير ساخته است .
در مصر، شرف الدين ضمن مكاتبه با شيخ سليم بشرى ، با ديگر عالمان و دانشوران
اهل سنت نيز ملاقات و مباحثات علمى ، دينى و فلسفى داشت و بزرگان آنان مانند مانند
شيخ محمد نجيب ، شيخ محمد سلموطى ، شيخ محمد عبده و شيخ عبدالكريم الكتانى ادريسى
، با نوشتن اجازات و تاءييدات علمى ، مقام علمى و فكرى شرف الدين را گرامى داشتند و
از او تجليل كردند.
دوران جهاد و مبارزه
در اواخر سال 1330 ق . وى پس از انجام رسالت خويش و فتح دلهاى مخالفان ، از مصر
عازم لبنان شد. در آن زمان مردم لبنان نيز بسان ديگر مردم سرزمينهاى اسلامى خواستار
استقلال كشورشان و رهايى از زير سلطه عثمانيها بودند.
براى اولين بار و با تاءييد حركت گروههاى
استقلال طلب ، شرف الدين وارد ميدان مبارزانت سياسى و درگيريهاى اجتماعى شد. در
دوران جنگهاى استقلال لبنان ، وى در كنار مدرم ماند و رهبرى دينى و سياسى و پناه دادن
به مردم بى پناه جبل مال را تقبل كرد. او براى
شكل دادن به قيام همگانى و هماهنگ كردن حركتهاى ضد فرانسوى در سرتاسر كشور،
علما و رهبران جبل عامل را براى تشكيل يك كنگره عمومى در شهر وادى الحجير - در مرز
لبنان و سوريه - فرا خواند و در ضمن سخنرانى در اين كنگره ، عليه فرانسويان
فتواى جهاد داد.(332)
در پى جستجوى فرانسويان براى دستگيرى شرف الدين ، وى ابتدا به
جبل عامل و سپس به دمشق هجرت كرد. و در اجتماعات سياسى ، علمى و دينى دمشق حضور
يافت . چون آوازه علمى و سياسى اش آفاق كشورهاى اسلامى را پر كرده بود، هر جا مى
رفت قدر ميديد و بر صدر مى نشست . او علما، دانشمندان ، سياستمداران ، روشنفكران و
مبارزان را راهنمايى مى كرد و راه درست مبارزات سياسى را به آنان نشان مى داد.
فرانسويان كه به شرف الدين دست نيافتند، خانه و كتابخانه اش را آتش زدند و
بسيارى از آثار خطى او را سوزاندند!(333)
شرف الدين علاوه بر فعاليتهاى سياسى و اجتماعى در دمشق ، به اوضاع تبعيديان
مسلمان لبنانى و غير لبنانى رسيدگى مى كرد. او و ديگر مبارزان لبنانى ، مدتى را
در دمشق گذراندند، تا اينكه فرانسويان توطئه طلب و تجاوز كار، دامنه تجاوزات خود
را گسترش دادند و خاك سوريه را نيز اشغال كردند. شرف الدين به همراه خانواده اش
به فلسطين رفت و در شهر ((حيفا)) سكنى گزيد. چندى بعد در
سال 1338 ق . با لباس مبدل و براى دومين بار عازم مصر شد. وى علاوه بر حضور در
مساجد و محافل علمى ، سياسى و ادبى هر روز با افراد و
محافل علمى ، سياسى و ادبى هر روز با افراد و گروههاى مختلفى ديدار و گفتگو مى
كرد و اكثر سخنانش در نشريات آن روز مصر به چاپ مى رسيد.
در يكى از سخنرانيهاى پر شور خود جمله پر محتوا و عميقى گفت كه حقيقت وحدت اسلامى
را بيان مى كرد. سيد رشيد رضا، عالم و نويسنده مشهور مصرى كه در آن
محفل حضور داشت ، آن جمله را با خط درشتى در مجله خود ((المنار)) چاپ كرد و آن جمله اين
بود:
شيعه و سنى را روز نخست ، سياست (و مطامع سياسى ) از هم جدا كرده است و اكنون نيز
بايد سياست (و مصالح سياسى اسلام و مسلمانان ) آن دو را در كنار هم بنشاند و متحدشان
كند.(334)
شرف الدين مدتى در مصر ماند. سپس بر آن شد تا در نزديك ترين نقطه لبنان حضور
يابد، و از نزديك براى آزادى كشور و ملتش تلاشى شايسته را به انجام رساند.
وقتى وارد بيروت شد، فرانسويان خواستند مقدمات عزيمت او را به شهر صور زودتر
فراهم كنند، ولى شرف الدين در بيروت توقف كرد تا براى آزادى ديگر مبارزان و
آزاديخواهان مهاجر، تبعيدى و متوارى ، با حاكمان مذاكره و گفتگو كند. به هر تقدير، با
آزادى و بازگشت ديگر مبارزان و آزاديخواهان موافقت به
عمل آمد و شرف الدين با خيالى آسوده ، آهنگ صور كرد.
روز بازگشت شرف الدين به وطن ، از ايام بيادماندنى ، تاريخ لبنان است . مردم مبارز
و مسلمانى كه حدود يك سال از نعمت حضور عينى رهبر دينى و انقلابى خود محروم بودند،
به هنگام بازگشت شكوهمند او، تمام احساسات درونى خويش را با شور و هيجان و
تظاهرات و شعر و خطابه اظهار مى كردند.(335)
شرف الدين مردانه با استيلاى بيگانگان غربى به مخالفت برخاست و تا خروج آخرين
عمال آنان از لبنان و به رسميت شناختن استقلال اين كشور در
سال 1945 م مبارزه كرد. در دورانى كه او با سلطه فرانسه در لبنان مبارزه مى كرد
فلسطين تحت سيطره انگلستان قرار داشت و هنوز مساءله فلسطين به صورتى كه بعد
از سال 1948 م . مطرح شد. در نيامده بود، ولى زمينه آن آماده مى شد. در آن دوران ،
شرف الدين مهاجرت يهوديان جهان به خاك فلسطين را براى آينده آن كشور خطرناك مى
دانست و به همين جهت ، همواره خطر مى دانست و به همين جهت ، همواره خطر يهوديان
صهيونيست را براى فلسطين تذكر مى داد.(336)
سفرهاى زيارت
حج سال 1340 ق . از باشكوه ترين مراسم حج بود كه تاريخ به ياد دارد. حضور
شرف الدين در اين كنگره عظيم جهانى مسلمانان ، جلوه و صفاى ديگرى به آن داده بود،
به تقاضاى ملك حسين ، نماز جماعت بود كه به امامت يك عالم شيعه در مسجد الحرام
برگزار مى شد.(337)
پس از پايان مراسم حج ، شرف الدين با هموطنانشس و در ميان مشايعت ، احترام و اكرام
دولتمردان عربستان ، به جبل عامل عزيمت كرد.
در اواخر سال 1355 ق . پا در ركاب سفر نهاد و به عراق رفت . ابتدا وارد بغداد شد و
سپس براى زيارت امامان معصوم (ع ) عازم نجف كاظمين ، سامرا و كربلا شد.
در واپسين روزهاى سال 1355 ق . مقارن 1315 ش . شرف الدين از عراق راهى ايران شد
تا مرقد هشتمين پيشواى شيعيان حضرت ابوالحسن على بن موسى الرضا(ع ) را زيارت
كند. در تهران عده زيادى از علما، روحانيون و شخصيتهاى علمى و دينى از او
استقبال كردند. همچنين مردم ديندار، عالمان شهر به ديدار و زيارت او شتافتند و به
اكرام و احترامش همت گماشتند.
شرف الدين از تهران به قم عزيمت كرد تا مرقد پاك حضرت فاطمه معصومه (ع )، دخت
ولاگهر امام موسى كاظم (ع ) را زيارت كند و از نزديك با حوزه علميه و علما و فقهاى قم
كه به سختى تحت فشار اختناق و استبداد رضاخانى بودند، آشنا شود. پس از اين
زيارت و ديدار، رخت سفر به ديار خراسان كشيد و عازم شهر شهادت ، مشهد مقدس شد و
بوسه به آستان قدسى حضرت امام رضا(ع ) زد... و به آرزوى ديرين خويش دست يافت
.
سفر شرف الدين به ايران ، نزديك به يك ماه
طول كشيد و در اوايل سال 1356 ق . به وطن خود بازگشت .(338)
سرچشمه هاى هدايت
شرف الدين براى مقابله با وضع آشفته و نابسامان فرهنگى و آموزشى در لبنان كه
در اثر گسترش و تحكيم سلطه خيانت آميز استعمارگران غربى در اين بار به وجود آمده
بود، تصميم به اصلاح دستگاههاى آموزش و پرورش جامعه خود گرفت . وى تصميم
گرفت مدرسه اى در صور بسازد. در اين كار از تمام كسانى كه امكان كمك مادى داشتند،
دعوت به همكارى كرد.
ابتدا در سال 1357 ق . مدرسه اى ابتدايى براى آموزش و پرورش دانش آموزان مسلمان
با نام المدرسة الجعفرية بنا نهاد. اين مدرسه به طور رايگان اداره مى شد و علاوه بر
تعليم درسهاى جديد، از درسهاى معارف و اخلاق اسلامى نيز بهره مى جست .(339)
شرف الدين در مقام يك مصلح دلسوز و آگاه ، باشگاه
مجلل و زيباى نادى الامام الصادق عليه السلام را تاءسيس كرد تا بدين طريق از شركت
جوانان در محافل دشمنان و بدخواهان جلوگيرى كند. علاوه بر آن . مسجدى در نزديكى
مدرسه جعفريه و باشگاه امام صادق عليه السلام ساخت تا دانش آموزان و كسانى كه به
باشگاه مى آيند، فرايض دينى خود را در مسجد انجام دهند.(340)
شرف الدين خوب مى دانست كه دختران امروز، مادران فردايند و در تربيت فرزندان مسلمان
نقشى اساسى دارند. با احساس اين نياز و پس از تهيه مقدمات ، در
سال 1361 ق . مدرسه دخترانه ((الزهرا)) را تاءسيس كرد. پس از مدتى ، مخالفان
سياسى او كه از دست نشاندگان فرانسه بودند، با
توسل به زور و كمك دولت وابسته لبنان و سربازان دولتى ، مدرسه الزهرا را
بستند! اما شرف الدين بدون هيچ ترس و ياءسى ، كلاسهاى آن
سال را در خانه خود بر پا كرد و تا آخر ادامه داد و
سال بعد، مجدادا مدرسه بازگشايى شد و در كنار مدرسه جعفريه ، كار خود را آغاز كرد.
(341) بعدها دانشكده جعفريه را نيز تاءسيس كرد.(342)
شرف الدين به اندازه توان مادى خويش همواره در جهت رفع نياز فقرا و مستمندان مى
كوشيد. خانه اش در صور پناهگاه تهيدستان و حاجتمندان بود. وى در ادامه راه اصلاح و
سازندگى اجتماعى خويش ، مؤ سسه خيريه اى را به نام ((انجمن نيكوكارى و احسان ))
به همين منظور در سال 1365 ق . تاءسيس كرد. (343) تاءسيس اين مؤ سسه از كارهاى
بسيار درخشان ، كارساز و اساسى شرف الدين در سالهاى آخر عمرش بود.
اجتهاد در مقابل نص
كار علمى و تحقيقى مهم ديگرى كه شرف الدين در واپسين سالهاى عمرش به انجام آن
موفق شد نوشتن كتاب مشهور و شگفت انگيز النص والاجتهاد بود. اين كتاب يكى ديگر از
آثار وحدت آفرين شرف الدين است .
در اين كتاب ، وى حدود صد مورد اجتهاد در مقابل نص
(اعمال نظر شخصى در مقابل كلام صريح پيامبر) را كه خلفا، حاكمان و برخى از
بستگان آنان ، در زمان رسول خدا يا بعد از رحلت آن حضرت مرتكب شدند، بر اساس
كتابهاى معتبر اهل سنت بر مى شمارد و در مورد هر يك ، نظرات علمى ، تحقيقى و منتقدانه
خود را بيان مى كند.(344)
نوشتن چنين كتاب ارزشمندى ، در ادامه راه اصلاح و سازندگى فرهنگى امت جدش ، آخرين
كار جاودان و حسن ختام يك عمر تلاش او براى خوشبختى و سعادت و وحدت مسلمانان جهان
محسوب مى شود.
در انتهاى راه
شرف الدين هيچ گاه ناتوانيهاى جسمى و بيماريهاى مربوط به دوران سالخوردگى را
بهانه قرار نداد و شانه از زير بار مسؤ وليتهاى شرعى و اجتماعى خالى نكرد. هنگامى
كه در بيمارستان بيروت بسترى بود، هر روز مردم بسيارى از اقشار مختلف و از همه
شهرهاى لبنان ، براى عيادتش مى آمدند.
روزها در بيم و اميد و اضطراب مى گذشت تا اينكه در صبح روز دوشنه 8 جمادى الثانى
سال 1377 ق . آن شعله فروزان و آن چشم هميشه بيدار، پس از 87
سال درخشش خيره كننده خاموش شد.
خبر درگذشت شرف الدين در دنياى اسلام ، انعكاس غم انگيزى داشت و مردم صور براى
هميشه در حسرت ديدن دوباره آن چهره درخشان الهى و اميد دلها، سوختند.
سرانجام دو روز پس از وفات و تشييع مجلل و چشمگير در بيروت ، بغداد، كاظمين و نجف ،
پيكر پاك شرف الدين در سمت جنوبى صحن امام على عليه السلام و مجاور آرامگاه
استادش ، فقيه بزرگ سيد محمد كاظم يزدى به خاك سپرده شد.(345)
آثار
گفتيم كه بسيارى از آثار خطى شرف الدين ، در كشاكش مبارزه و هجرت ، به دست
فرانسويان به آتش كشسيده شد و از بين رفت . با اين
حال ، آثار قلمى كه نظير و جاودانى از او مانده است كه از شاهكارهاى علمى و دينى و
ادبى و تاريخى و پرافتخار تشيع بلكه جهان اسلام به شمار مى رود.
ما در اينجا به معرفى اجمالى (346) آنها مى پردازيم :
1 - الفصول المهمة ؛ به فارسى هم ترجمه و تحت عنوان ((در راه تفاهم )) چاپ شده
است .
2 - الكلمة الغراء فى تفضيل الزهراء، درباره بانوى بانوان عالم حضرت فاطمه
زهراست .
3 - المراجعات ، درباره اين كتاب سخن گفتيم . شايان ذكر است كه اين كتاب در
سال 1365 ق . در حالى سيد خود حيات داشت به قلم فرزانه بزرگ علامه ((حيدرقلى
سردار كابلى )) به فارسى ترجمه و در تهران چاپ شد.
4 - النص والاجتهاد، درباره اين كتاب هم سخن گفتيم . به قلم على دوانى به فارسى هم
ترجمه و تحت عنوان ((اجتهاد در مقابل نص )) چاپ شده است .
5 - ابوهريره ، كتابى است تحقيقى درباره ابوهريره .
6 - المجالس الفاخره فى ماتم العترة الطاهرة ، مقدمه اى بوده است بر كتابى به همين
نام در چهار جلد، كه در آتش افروزى فرانسويان فرهنگ ستيز، سوخته و فقط همين مقدمه
مانده است .
7 - فلسفة الميثاق و الولاية ، بحثى پيرامون ميثاق الهى ازلى .
8 - اجوبة مسائل جارالله ، پاسخى است علمى و مستند به 20 سؤ
ال كه ((موسى جارالله )) از علماى شيعه كرده بود.
9 - مسائل فقهيه ، مسائلى است بر اساس فقه مذاهب اسلامى .
10 - كلمة حول الروية ، در مسائل اعتقادى .
11 - الى المجمع العلمى العربى بدمشق ، پاسخهايى است علمى به تهمتهايى كه مجمع
علمى دمشق در آن ايام نسبت به شيعه روا داشته بود.
12 - ثبت الاثباب فى سلسلة الرواة ، رساله اى است در ذكر استادان و مشايخ مؤ لف از
علماى مذاهب اسلامى .
13 - مؤ لفوااشيعة فى صدر الاسلام ، درباره مولفان و كتاب نويسان شيعه از عصر
نبوت تا عصر امام هادى عليه السلام .
14 - زينب الكبرى .
15 - بغية الراغبين فى احوال آل شرف الدين ، كتابى است ادبى ، تاريخى و رجالى در
شرح حال عالمان خاندان شرف الدين و صدر.
فرود:
سالها بايد كه تا يك سنگ اصلى ، ز آفتاب
|
لعل گردد در برخشان ، يا عقيق اندر يمن
|
عمرها بايد كه تا يك كودكى از روى طبع
|
عالمى نيكو شود، يا شاعرى شيرين سخن
|
قرنها بايد كه تا از لطف حق پيدا شود
|
بوسعيدى در خرسان يا اويسى در قرن
|
حكيم سنائى
آية الله العضمى سيد حسين بروجردى
متوفاى 1340 ش .
زعيم بزرگ
عباس عبيرى
در روزهاى پايانى صفر 1292 ق . خانه حجة الاسلام حاج سيد على بن سيد احمد
طباطبايى با تولد نوزادى كه ((حسين )) نام گرفت (347). غرق درذكر و سپاس
پروردگار شد.
سيد حسين اندك اندك باليد، جامع المقدمات ، سيوطى ، منطق و گلستان سعدى را در مكتب
آموخت و سپس در مدرسه نوربخش به تكميل اندوخته ها و تهذيب نفس پرداخت . نحو، صرف
، بديع ، عروض ، منطق ، فقه و اصول بخشى از دستاورد سالهاى مدرسه نور بخش
شمرده مى شد (348). سالهايى كه سيد حسين سخت كوشيد و در پناه عنايتهاى ويژه
الهى به پيشرفتى چشمگير دست يافت .
آنگاه عزم اصفهان سپاهان كرد و پس از جلب رضايت پدر سمت آن سرزمين دانش خيز به راه
افتاد. آقا نوح الدين ، پسر عمو سيد حسين ، در مدرسه صدر روزگار مى گذراند؛
دانشجوى سخت كوش بروجرد يكسره نزد پسر عمويش شتافت و در حجره او اقامت گزيد.
رابطه پسر عموهاى بروجردى بسيار نيك بود. آقا نوح الدين در روزهاى آغازين به سيد
حسين گفت : اگر مى خواهى در دانش اندوزى و تدريس كامروا شوى بايد در
محافل علمى سخن بگويى و در درس اشكال كنى و گرنه تا پايان عمر چون من گمنام مى
مانى .(349)
زير باران
سيد حسين نخست در درس استاد گرانقدر آقا سيد محمد باقر درچه اى شركت جست .
دانشور درچه اى ، كه نورالهى در ديدگان داشت ، بزودى گوهر يگانه بروجرد را باز
شناخت ، او را به خود نزديك كرد و از عنايات ويژه خويش برخوردار ساخت . حضرت آية
الله ملا محمد كاشى ، مجتهد وارسته ميزار ابوالمعانى كلباسى ، دانشور گرانمايه سيد
محمد تقى مدرس و حكيم برجسته ميرزا جهانگير قشقايى از ديگر استادان ستاره تابناك
بروجرد شمرده مى شدند.
استادان گرانپايه اى كه هر يك به گونه اى سيد حسين را از عنايت خويش بهره مند
ساختند و در شكل گيرى شخصيت گوهر گرانبهاى خاندان طباطبائى دخالت داشتند. سيد
دانش پژوهان بروجردى در بامداد يكى از روزهاى ربيع
الاول 1314 سرمست از باده دانش و حكمتى كه استادان نامور حوزه سپاهان در كام روانش مى
ريختند، در برابر حجره اش نشسته بود كه پيكى نامه پدر را به وى سپرد.
هر چند نامه پدر سيد حسين را در شادى فرو برد ولى اين سرور ديرى نپاييد زيرا پدر
او را به وطن فرا خوانده بود. ستاره بروجرد با اين انديشه كه شايد پدر مى خواهد او
را به نجف گسيل دارد رنج سفر و بريدن از درس را به جان خريد و به زادگاهش
برگشت ولى پدر انديشه اى ديگر در سر داشت . او با پاى فشارى بر خواسته خويش
مقدمات ازدواج فرزند را فراهم آرد. بدين ترتيب دانشجوى جوان بروجردى در 22
سالگى ازدواج كرد. (350) دو يا سه ماه در زادگاهش ماند و سپس با خانواده سمت
اصفهان رهسپار شد.(351)
نامه سرنوشت
1319 ق . براى گوهر يگانه بروجرد سال
تحول بود. نامه پدر به دستش رسيد و او را آماده سفر ساخت . پدر چنان نوشته بود
كه مى خواهد وى را به نجف گسيل دارد. بنابراين پس از نه
سال زندگى سراسر تلاش و پژوهش در اصفهان به زادگاهش بازگشت . اندكى در آن
سامان توقف كرد و سپس همراه برادر كوچكش ، سيد
اسماعيل ، رهسپار نجف شد.(352)
برادران بروجردى در 1320 به حريم پاك امير مومنان عليه السلام گام نهادند. سيد
حسين ، كه 28 سال داشت و مجتهدى جوان شمرده مى شد، به درس حضرت آية الله العظمى
محمد كاظم خراسانى شتافت و خود را در برابر تابش مستقيم آفتاب دانش آن مرجع
وارسته جاى داد. بزودى نظرهاى بجا و قابل
تاءمل دانشو تازه وارد توجه استاد بزرگ حوزه نجف را جلب كرد و ميان آنها پيوندى
ناگسستنى پديد آورد. به گونه اى كه اگر پس از درس آخوند خراسانى ، سخنى بر
زبان نمى آورد، استاد وى را مخاطب قرار مى داد و مى فرمود: آقا نظرى نداريد؟
اندك اندك ارج سيد حسين بر شاگردان محفل آخوند نيز آشكار شد. آنها از او خواستند تا
پس از خروج استاد از محفل ، درس وى را با شرح و توضيح فزونتر بازگو كند. بدين
ترتيب يكى از برنامه هاى مجتهد بروجردى تقرير درس استاد شد.(353)
آن بزرگمرد هشت سال در حريم حضرت على عليه السلام اقامت گزيد. علاوه بر آخوند
خراسانى از بزرگانى چون حضرات آيات شيخ الشريعه اصفهانى و سيد محمد كاظم
يزدى بهره كافى برد، گروهى از دانشجويان را از درس
فصول (در علم اصول ) خويش كامروا ساخت ، سر انجام در اواخر 1328 به اصرار پدر
راه بروجرد پيش گرفت و در 1329 با استقبال پرشور مردم به زادگاهش گام
نهاد.(354)
او بر آن بود كه پس از اقامتى كوتاه در وطن ديگر بار سمت نجف
بال گشايد و به آستان مقدس علوى پناهنده شود. ولى بيمارى و مرگ پدر سفرش را به
تاءخير انداخت . در اين سوگ نامه صاحب كفاية
الاصول سبب تسلاى خاطرش شد. آخوند خراسانى ضمن تسليت وفات حاج سيد على از
اشتياق وافر خويش براى ديدار مجتهد بروجرد پرده برداشته بود.
اين نامه مهرآميز سيد دانشوران بروجرد را بر آن داشت كه امور خانواده را سامان دهد و به
نجف شتابد. چند ماه بعد همه چيز براى سفر آماده بود كه خبر رحلت استاد گرانقدرش وى
را در اندوه فرو برد. آن بزرگمرد پيوسته مى گفت : مرگ دو پدر در مدت كوتاه كمتر
از 6 ماه بسيار بر من سنگين و ناگوار بود.(355)
خبر مرگ استاد اشتياق سفر را در وجودش ميراند. زندگى در نجف بى حضور استاد
خراسانى برايش دشوار بود. پس انديشه هجرت از سر بردن كرد و در بروجرد بساط
تدريس و ارشاد مردم گسترد. اندك اندك مؤ منان شهر ارج ستاره خاندان طباطبايى دانستند
و زمام امور معنوى خود را به وى سپردند. ارادت حضرت آية الله حاج محمد رضا دزفولى
به سيد مجتهدان بروجرد بر شهرت و اعتبارش افزود. پس از رحلت فقيه دزفولى انبوه
مقلدانش به آن مجتهد وارسته رجوع كردند و مرجعيت آن بزرگمرد در منطقه گسترش يافت
.(356)
در برابر شب
در اين سالها تبليغ بهايى گرى از سوى برخى از مسؤ ولان شهر و اهانت آشكار
آنهاععع مقدمات دينى مردم سرور مجتهدان بروجرد را در نگرانى فرو برد. او با تهران
تماس گرفت ، وضعيت نامطلوب برخى از ادارات را با پايتخت نشينان در ميان نهاده ،
خواستار بركنارى مسؤ ولان دين ستيز شد و چون بى اعتنايى سران دولت را مشاهده كرد
معترضانه شهر را ترك گفت .
پيروان پاكدل آن مرجع روشن بين در مسجاها گرد آمدند، سخنرانان بر منبرها جاى
گرفتند و همه يكصدا به حمايت از مرجع دلاور بروجرد پرداختند. مسؤ ولان شهر كه
توان رويارويى با مردم را در خويش نمى ديدند خواسته فقيه طباطبايى را اجابت كردند
و آن راهبر توانا در ميان ابراز احساسات پرشور مؤ منان به شهر بازگشت .(357)
سفر سبز
از رخدادهاى مهم ديگر اين سالها وفات دخت گرانقدر مرجع پارساى بروجرد بود. استاد
پس از اين حادثه ناگوار راه خراسان پيش گرفت تا در پناه آفتاب توس دمى از رنج
هستى بياسايد.
چون توقف آن فقيه فرزانه در مشهد به درازا كشيد نمايندگان مردم بروجرد نزدش
شتافتند و او را بدان ديار خواندند. دانشمند فروتن طباطبايى خواسته آنها را اجابت كرد،
پس از سيزده ماه رهسپار زادگاهش شد و پس از توقفى كوتاه در قم و تهران در ميان
استقبال پر شور مؤ منان به بروجرد گام نهاد.
او سپس راه عراق پيش گرفت ، مدتى در نجف ماند و با بزرگانى كه به استقبالش
شتافته بودند، ديدار كرد. آنگاه رهسپار حجاز شد، پس از به جاى آوردن مراسم حج به
عراق بازگشت ، چندى در حريم اميرمؤ منان توقف كرد و سپس روانه ايران شد.(358)
در بند دژخيم
همزمان با اوج گيرى اعتراضهاى مؤ منان عليه رضا خان و هجرت اعتراض آميز روحانيان
كشور به قم ، سرور فقيهان بروجرد به مرز ايران گام نهاد. مزدوران دربار، كه از
پيوستن او به مهاجران و رساندن پيام مراجع نجف به معترضان مى هراسيدند در مرز
قصر شيرين وى را دستگير كردند و به پايتخت بردند.
در تهران رضاخان به ديدارش شتافت . او كه در پى يافتن فردى براى رويارويى با
شيخ عبدالكريم حائرى بود با سيد مهربانى كرده ، گفت : چيزى از من بخواه .
فقيه بروجردى اظهار بى نيازى كرد ولى در برابر پافشارى شاه ناگريز لب
گشاده ، فرمود: وقتى در اركان حرب بودم مقدار جيره غذايى سربازان را ناكافى ديدم ،
اگر مى خواهيد كارى كنيد فرمان دهيد جيره آنها فزونى يابد.
آنگاه در پاسخ رضا خان ، كه مساءله ناديده گرفتن جايگاه آية الله العظمى حائرى و
پيروى دولتيان از مجتهد بروجردى را مطرح كرد، فرمود: خير، شما با ايشان تماس
بگيريد، من هم اگر كارى داشتم از طريق آن جناب با شما در ميان مى نهم .
آنگاه وى را به همراهى با روحانيت و عمل به دستورات الهى فرا خوانده ، چون مى دانست
اجازه سفر به قم و بروجرد به او نمى دهند، فرمود برآنم به مشهد سفر كنم .
اندكى پس از خروج رضا خان تيمورتاش پنجاه هزار تومان نزد آن مرجع وارسته آورد.
فقيه بروجردى از پذيرش هديه درباره خوددارى كرد (359) و بامداد روز بعد راه
خراسان پيش گرفت .
ديدار بزرگان
مدتى پس از بازگشت سيد به زادگاهش ، ورود حاج آقا حسين قمى به تهران و
پيشنهادهاى وى به دولت بار ديگر آن رادمرد را به عرصه تلاشهاى سياسى آشكار
كشاند. او كه چون آية الله العظمى قمى به لزوم پيروى از دستورات الهى مى انديشيد
بر آن شد سمت تهران رهسپار شود ولى بستگان ، وى را از اين كار باز داشتند. فقيه
روشن بين از رؤ ساى عشاير خواست با تهران تماس گرفته ، حمايت عشاير از
پيشنهادهاى حاج آقا حسين قمى را به پايتخت گزارش دهند. البته آن بزرگوار خود نيز
به تهران تلگراف زد كه ، اگر دولت سخن آية الله قمى را نپذيرد به پايتخت خواهد
رفت و مسؤ وليت فرجام چنين اقدامى تنها به عهده دولت است .
در سايه تلاشهاى آن راهبر سخت كوش سرانجام دربار خواستهاى حاج آقا حسين را
پذيرفت و آن بزرگوار سمت عراق رهسپار شد. فقيه بروجردى در ملاير به ديدار آن
دانشور برجسته شتافت و يك ساعت با وى گفتگو كرد.(360)
هجرت
بيمارى استاد فقيهان بروجرد را بايد در شمار ديگر رخدادهاى مهم سالهاى زندگى آن
مرجع وارسته در زادگاهش به شمار آورد. بيمارى دشوارى كه سرانجام با
عمل جراحى و استراحت هفتاد روزه در بيمارستان فيروزآبادى تهران مهار شد.(361)
چون او از بند بيمارى رهايى يافت ، با دو پيشنهاد روبرو شد: از يك سو نمايندگان
بروجرديان براى بازگرداندنش پياپى به تهران مى شتافتند و از سوى ديگر
دانشوران ساكن قم او را به زندگى در حريم حضرت معصومه عليه السلام فرا مى
خواندند. استاد براى اقامت در قم با قرآن به رايزنى پرداخت . آية سوره مؤ منون چراغ
سبز الهى به اين نيت پاك بود. پس همراه دانشمندان قم راه آن ديار پيش گرفت و در ميان
استقبال مردم و بزرگان حوزه بدان سرزمين آسمانى گام نهاد.(362)
بدين ترتيب آفتاب رخشان فقاهت در چهاردهم محرم 1364 ق .(363) از افق قم بر آمد و
جهان را از نور دانش گرماى معنويت خود سرشار ساخت .
در تابش آفتاب توس
مدتى پس از اقامت در قم ستاره تابناك مرجعيت رهسپار توس شد تا در پناه خورشيد ولايت
جام وجودش را از امدادهاى سبز پيشواى هشتم شيعه آكنده سازد. در اين سفر دانشور وارسته
حضرت آية الله حاج شيخ على اكبر نهاوندى جايگاه نماز خويش در مسجد گوهرشاد را
به وى سپرد و از آن بزرگمرد خواست ، ماه مبارك رمضان در آن مكان نورانى اقامه جماعت
كند.(364)
استاد بزرگ حوزه پس از ماه مبارك رمضان به قم شتافت و ديگر بار به وظايف سنگين
خويش روى آورد.
مرجع مويد
با رحلت مرجع بزرگوار حضرت آية الله العظمى سيد الوالحسن اصفهانى مرجعيت
گوهر يگانه بروجرد فراگير شد و مؤ منان از هر سو به آن فقيه وارسته مراجعه
كردند.
ناگفته پيداست كه عنايات و تاءييدات الهى در رويكرد عمومى به آن فقيه وارسته
نقشى سبز داشت . خاطره ها و سخنان بر جاى مانده از دانشوران آن روزگار نشان مى دهد
كه آفتاب رخشان سلسله طباطبايى زير باران پيوسته امدادها و عنايتهاى فرامادى قرار
داشت . براى مثال حضرت آية الله حاج شيخ على اكبر نهاوندى ، كه خود از بزرگان
روحانيت شيعه بشمار مى آمد، پس از وا نهادن مجراب خويش به مرجع بروجردى به نجف
شتافت .
مرجع شيعيان جهان ، حضرت آية الله العظمى سيد ابوالحسن اصفهانى ، كه از بيمارى
رنج مى برد، جناب نهاوندى را ماءمور اقامه جماعت كرد. شيخ نهاوندى دنباله اين ماجرا را
چنين بيان كرده است :
شب اولى كه به جاى ايشان براى خواندن نماز جماعت رفتم ، وقتى بر سجاده قرار
گرفتم ، آوايى شنيدم كه گفت ((عظمت ولدى عظمتك )) - فرزندم را بزرگ داشتى من
نيز تو را بزرگ داشتم - برگشتم ، به همه سو نگاه كردم ، مردم در صفهاى جماعت
نشسته بودند، كسى جز من پيام غيبى را در نيافته بود.(365)
علاوه بر گفتار دانشمند گرانمايه حضرت شيخ على اكبر نهاوندى كردار آن مرجع
وارسته بويژه در سالهاى زندگى قم دليل روشنى بر معنويت و همراهى پيوسته تاييد
الهى با فقيه فروتن بروجردى است . كردارى كه شاگردانش از آن پرده برداشتند و
براى هميشه در سينه تاريخ به يادگار نهادند:
1- همسر يكى از دانشجويان باردار بود. هنگام زايمان او را نزد پزشكى به نام
اسماعيل موسوى برد. پس از زايمان ، پزشك به پدر نوزاد گفت : اين پسرت را من نجات
دادم ، اگر من نبودم مى مرد، دوست دارم نامش را
اسماعيل بگذارى .
دانشجوى جوان نيز نام كودك را اسماعيل نهاد ولى دريغ كه نوزاد از نخستين روز تولد در
بيمارى و درد فرو رفت . تلاشهاى شبانه روزى پدر و مادر و مراجعه به پزشكان
گوناگون سودمند واقع نشد و كودك ميان دنيا و برزخ سرگردان ماند. دانشجو، كه
دستش از همه جا كوتاه مى نمود، نزد استاد وارسته حوزه حضرت آية الله العظمى
بروجردى سفره دل گشاد و گفت : آقا، خداوند نوزادى به من داده كه از نخستين روز تولد
تا كنون پيوسته بيمار است ، نمى دانم چه كنم :
استاد مهربان فرمود: نامش را عوش كنيد خوب مى شود.
دانشجو، كه هرگز داستان سفارش پزشك و نامگذارى نوزاد را براى استاد نگفته بود،
شگفت زده به خانه رفت ، نام كودك را ((امير)) نهاد و او را براى هميشه از بيمارى و
رنج رهايى بخشيد.(366)
2- دانشجويى ديگر داستان دلدادگى اش به استاد را چنين باز گفته است :
وقتى تازه به قم آمده بودم ، آقا برايم شهريه فرستاد. من نپذيرفتم و گفتم : زمينى
در شمال دارم كه در آمدش مراكافى است .
پس از چندى خشك سالى شمال را در بر گرفت . من براى گذران زندگى به قرص
روى آوردم . چون ميزان بدهى ها زياد شد، ناگزير فرشهاى خانه را جمع كردم و يكى از
بازاريان را به خانه بردم تا آن را بخرد. مرد بازار بهايى اندك براى فرش بر
زبان آورده ، بهايى كه براى پرداخت بدهى هايم كافى نبود. بازارى ديگرى را به
خانه بردم ، اما او بهايى كمتر از اولى پيشنهاد كرد.
من سرگردان و مردد بودم كه ناگهان صداى در مرا به خود آورد، شتابان سمت در دويدم
؛ حاج احمد، خادم استاد، پشت در بود. او پاكتى به من سپرد و گفت : اين را آقا براى شما
فرستاده .
به پاكت نگريستم ، اثرى از پول در آن نبود. چون گشودم چكى در آن يافتم . چكى كه
مبلغ آن درست به اندازه بدهى ام بود. شگفتى وجودام را فراگرفت زيرا جز من و خداوند
هيچ كس از ميزان كامل بدهى ام خبر نداشت .(367)
سالهاى درخشان
حضور فقيهى با چنين معنويت و تاءييد الهى حوزه مقدس قم را كه ، زير ضربات
پيوسته عوامل رضاخان ناتوان شده بود، جانى تازه بخشيد. اينك همه چيز براى
گسترش حوزه و مستحكم ساختن بنيادهاى علمى و اقتصادى آن آماده بود. پيروان مؤ من فقيه
بروجردى انبوه وجوه شرعى و هداياى خويش را نزد مرجع وارسته شان
گسيل مى كردند و دانشجويان از گوشه و كنار كشور براى بهره گيرى از درياى دانش
آن بزرگمرد به قم مى شتافتند.
مرجع پاكدلان با روشن بينى خاص خويش آستين همت بالا زد و در كنار تدريس روزانه
به اصلاحات اساسى دست يازيد.
سامان دادن به وضعيت درسى حوزه .
رسيدگى به مسايل مالى دانش پژوهان ، بر قرار ساختن ارتباط با دارالتقريب بين
المذاهب الاسلاميه و محافل رسمى برادران اهل سنت براى ايجاد وحدت ميان گروههاى مسلمان
، (368) گسيل كردن نمايندگانى به اروپا و امريكا (369)براى شناساندن اسلام
واقعى به مردم آن مناطق بخشى از اقدامات آن آفتاب فروزان به شمار مى رود.
ناگفته پيداست كه فقيه فرزانه اى چون وى هرگز نمى توانست در برابر رويدادهاى
داخلى بى تفاوت باشد. او چنان مى انديشيد كه ((اگر مردم عالم شوند و دين هم بطور
صحيح و معقول به آنها تعليم گردد، هم دانا خواهند شد و هم متدين )) (370) پس در
كنار رسيدگى به وضع دانشجويان علوم دينى و حوزه ها دبستانها و دبيرستانهاى
دولتى را نيز از كمكهاى نقدى خويش بهره مند ساخت و در رونق آنها كوشيد.(371)
او پيوسته مراقب بود تا بيگناهى به زندان اتهام نيفتد و مؤ منى ناخواسته در دام
اهريمنان جاى نگيرد. بنابراين چون از مساءله متهم شدن يك مسلمان بى گناه به
قتل فردى بهايى آگاه شد در نگرانى فرو رفت .
چند بهايى يكى از همكيشان خود را كشته ، با نيرنگ جوانان مؤ من را به قانون سپردند.
يكى از اين جوانان به اعدام محكوم شد و حكم بايد درروز نيمه شعبان به اجرا در مى آمد.
اين خبر مرجع پارساى قم را در نگرانى فرو برد. بى درنگ نامه هايى خطاب به شاه ،
نخست وزير و آية الله بهبهانى نوشته ، به تهران
گسيل داشت ، سپس به هر كه سودمند مى دانست تلفن زده ، قضيه را
دنبال كرد تا سرانجام نيمه شب خبر لغو حكم اعدام را به وى رساندند. با شنيدن اين خبر
اشك از ديدگانش روان شد و پروردگار را بسيار سپاس گفت : در اين لحظه يكى از
نزديكان به اتاقش آمد و پرسيد: شما هنوز بيداريد؟
مرجع بزرگ شيعه پاسخ داد: خيلى مهم بود ولى به خير گذشت . هر وقت فكر مى كردم
خون مسلمان بى گناهى ريخته مى شود، همه بدنم مى لرزيد و متحير مى ماندم كه فرداى
قيامت جواب خداوند عالم را چه بگويم .(372)
آنچه گذشت در كنار خدمات رفاهى فقيه بروجردى به مسلمانان سراسر جهان ، كه
تاءسيس بيش از هزار مسجد، مدرسه ، بيمارستان ، كتابخانه ، گرمابه و دبستان در
ايران ، عراق ، لبنان ، آفريقا و اروپا (373)، نمونه كوچكى از آن شمرده مى شود،
مرجع شيعيان را از محدوده مرزهاى كشور فراتر برد و به شخصيتى جهانى
تبديل كرد. شخصيتى كه شاعران و نويسندگان
اهل سنت در شعرها و مقاله هاى خويش وى را مى ستودند (374). شاهان شيعه و سنى
برايش هديه فرستادند. براى مثال زمانى ملك سعود، پادشاه حجاز، يك چمدان بزرگ
حاوى پانزده نسخه قرآن كريم ، قطعاتى از پرده خانه خدا و چيزهاى گرانبهاى ديگر
نزد آن دانشمند وارسته گسيل داشت .
سرور فقيهان شيعه تنها قرآنها و پرده كعبه را پذيرفت و باقى را همراه نامه اى به
ملك سعود بازگرداند و گفت چون هديه نمى پذيرم . اين را نيز نمى توانم
قبول كنم ولى ناگزير قرآن و پرده كعبه را مى پذيرم و باقى را به رسم هديه به
شما باز مى گردانم تا هنگام دعا به يادم باشيد.(375)
دانشور جامع
يكى از نكات مهم و قابل توجه در شخصيت آية الله العظمى بروجردى جامعيت علمى آن
بزرگوار بود. استاد فقيهان شيعه را نمى توان تنها يك فقيه به شمار آورد. او از
علوم ديگر روزگار به اندازه اى آگاهى داشت كه موجب شگفتى صاحبنظران مى شد. دو
خاطره اى كه تاريخ در اين باره ثبت كرده است مى تواند
دليل روشنى بر درستى اين سخن باشد:
1. وزير فرهنگ وقت همراه مسعودى ، رئيس روزنامه اطلاعات ، نزد ايشان شتافت . كسى كه
آنها را خدمت آقا برده بود دست مباركش را بوسيد، در پى او وزير فرهنگ نيز چنين كرد
ولى مسعودى از اين كار سرباز زد. پس از معرفى ، آقا درباره تاريخچه روزنامه ،
نگارى ، اهداف آن ، اولين روزنامه نگار و... سخن گفت .
آنگاه پرسشى جغرافيايى مطرح كرد و چون وزير فرهنگ از پاسخ باز ماند خود به
تبيين پاسخ و توضيح آن پرداخت .
هنگام خداحافظى مسعودى پيش از همه دست آقا را بوسيد و پس از بيرون آمدن گفت : آقا
چنان پيرامون روزنامه نگارى صحبت كرد كه گويا يك روزنامه نگار است .(376)
2. روزى ديگر سرتيپ رزم آرا خدمت گوهر يگانه درياى فقاهت شتافت تا قبله نماى
اختراعى خويش را به وى بنماياند. آقا درباره نجوم و رياضى مطالبى بيان كرد.
سرتيپ پس از خروج گفت : من خيال مى كردم آقا تنها در فقه و
اصول مجتهد است ولى معلوم مى شود در هر فنى تخصص دارد چون مطالبى كه امروز
اظهار داشت از مسايل دقيقى است كه حتى بسيارى از استادان از آن آگاهى ندارند.(377)
ميراث ماندگار
مرجع روشن بين شعيه در كنار تدريس و كارهاى روزانه به تحقيق نيز مى پرداخت و
نتايج پژوهشهاى خويش را ثبت مى كرد. آن بزرگوار در پاسخ علاقه مندانى كه در پى
بهره گيرى از نگاشته هايش بودند فرمود: زياد چيز نوشته ام ... بعضى از آنها بر
اثر نقل و انتقال از بروجرد به قم مفقود شده است .
ذكر نام بخشى از آثار علمى آن دانشور وارسته مى تواند نشانه تلاش فراوان وى در
اين راه باشد:
1. تجريد اسانيد الكافى
2. تجريد اسانيد التهذيب
3. اسانيد كتاب من لايحضره الفقيه
4. اسانيد رجال كشى
5. اسانيد استبصار
6. اسانيد كتاب خصال شيخ صدوق
7. اسانيد كتاب امالى
8. اسانيد كتاب علل الشرايع شيخ صدوق
9. تجريد فهرست شيخ طوسى
10. تجريد رجال نجاشى
11. حاشيه بر كفايه الاصول
12. حاشيه بر نهايه شيخ طوسى
13. حاشيه بر عروة الوثقى
14. حواشى و مستدركات فهرست شيخ منتجب الدين رازى
15. حواشى كتاب مبسوط
16. رساله اى درباره سند صحيفه سجاديه
17. اصلاح و مستدرك رجال طوسى
18. بيوت الشيعه
19. جامع احاديث الشيعه
آن بزرگوار از سالهاى زندگى در بروجرد همواره در انديشه نگارش مجموعه اى بود
كه فقيهان را در استنباط احكام يارى دهد و آنها را از مراجعه به كتابهاى روايى متعدد بى
نياز سازد. چون به قم گام نهاد. و شاگردانى خبره تربيت كرد اين انديشه را با آنها
در ميان گذاشت و به يارى گروهى از آنان در مدت هشت
سال اثر بيست جلدى ((جامع احاديث الشيعه )) را آماده چاپ ساخت .(378)
فقيه يگانه جهان اسلام در كنار تلاشهاى علمى و اجتماعى فراوان به پاسدارى از ميراث
دانشوران پيشين نيز ارج مى نهاد در فرصتهاى گوناگون آثار علمى مخطوط و كمياب را
به چاپ مى رساند. كتابخانه هاى كوچك و بزرگ بنياد مى نهاد و آثار دانشمندان را از
اين راه در اختيار جويندگان دانش مى گذاشت . كتابخانه بزرگ آن فقيه نستوه در كنار
مسجد اعظم قم نشانه توجه مرجع شيعه به اين امر خداپسندانه است .
|