next page

fehrest page

back page

بهزيستى در پرتو كار  
سعى و عمل مايه بهزيستى و عمران و آبادى و حافظ عز و شرف و از عوامل مؤ ثر در سعادت مادى و معنوى بشر است .
اولياى گرامى اسلام ، در كمال صراحت ، پيرامون خود را به كار و كوشش ‍ مشروع ترغيب و تشويق نموده و ارزش مجاهدات آنان را در راه تاءمين معاش خود و فرزندانشان ، در رديف فداكارى سربازان اسلام به حساب آورده اند. به علاوه خودشان كار مى كردند و عملا نيز مردم را به سعى و كوشش دعوت مى نمودند.
( ابى عبدالله عليه السلام : الكاد على عباله كالمجاهد فى سبيل الله . (997) )
امام صادق عليه السلام فرمود: كسى كه در طلب روزى خانواده خود كار مى كند و به سعى و كوشش تن مى دهد، مانند مجاهدى است كه در ميدان كارزار براى خدا جهاد مى نمايد.
( الرضا عليه السلام : ان الذى يطلب من فضل يكف به عياله اعظم اجرا من المجاهد فى سبيل الله . (998) )
ارزش كار در اسلام  
حضرت رضا عليه السلام فرموده : آن كس كه براى تاءمين معاش عائله خود فعاليت مى كند و از پى روزى مى رود، اجرش از مجاهده راه خدا بزرگ تر است .
( ابى عمر و الشيبانى قال : رايت ابا عبدالله عليه السلام و بيده مسحاه و عليه آزار غليظ يعمل فى حائط له و العرق يتصاب عن ظهره فقلت جعلت فداك اعطنى اكفك فقال لى انى احب ان يتاذى الرجل بحر الشمس ‍ فى طلب المعيشه . (999) )
تحملرنج در تاءمين معاش
ابى عمرو شيبانى مى گويد: امام صادق عليه السلام را ديدم كه بيلى در دست و جامه خشنى در برداشت . در محوطه شخصى خود كار مى كرد و عرق از پشتش مى ريخت . عرض كردم بيل را به من بدهيد تا كار شما را انجام دهم .
حضرت فرمود: دوست دارم كه مرد در راه به دست آوردن معاش ، آزار حرارت آفتاب را ببيند و رنج آن را تحمل نمايد.
( على بن ابى حمزه قال : رايت اباالحسن عليه السلام يعمل فى ارض ‍ له قد استنقعت قدماه العرق . قلت جعلت فداك اين الرجال ؟ فقال يا على عمل باليد من هو خير منى و من ابى فى ارضه . فقلت له و من هو فقال رسول الله صلى الله عليه و آله و اميرالمؤ منين و ابائى كلهم قد عملوا بايديهم و هو من عمل النبيين المرسلين و الصالحين . (1000) )
على بن حمزه مى گويد: حضرت اباالحسن عليه السلام را ديدم كه در زمين خود كار مى كند و قدم هاى مباركش غرق عرق شده است . عرض كردم : مردان كار كجا هستند كه شما شخصا زحمت مى كشيد؟
در جواب فرمود: كسانى كه از من و پدرم بهتر بودند، كار مى كردند.
پرسيدم : آن ها كيستند؟
فرمود: رسول خدا اميرالمؤ منين و تمام پدرانم با دست خود كار مى كردند كار كردن ، عمل انبيا و مرسلين و مردان صالح و شايسته است .
پيشواى عالى قدر اسلام ، براى آن كه مسلمين را به كار و كوشش و به سعى و عمل تشويق كند و آنان را از تنبلى و بيكارى بر حذر دارد، عملا افراد زحمت كش و كارگر را مورد مهر و عنايت مخصوص خود قرار مى داد و به صور مختلف تشويقشان مى كرد. برعكس ، با بيكاران به تلخى و سردى برخورد مى نمود و مراتب نارضايى خود را صريحا اظهار مى فرمود.
(روى انس بن مالك ان رسول الله صلى الله عليه و آله لما اقبل من غزوه تبوك استقبله سعد الانصارى فصافحه النبى صلى الله عليه و آله ثم قال له ماهذا الذى اكنب يديك ؟ قال يا رسول الله اضرب بالمر و المسحاه فانفقه على عيالى فقبل يده رسول الله صلى الله عليه و آله و قال هذه يد لاتمسها النار. (1001) )
پيغمبر اكرم و تشويق كارگر  
انس بن مالك گفت : موقعى كه رسول اكرم از جنگ تبوك مراجعت مى كرد، سعد انصارى به استقبال آمد حضرت با او مصافحه كرد و دست سعد را زبر و خشن ديد.
فرمود: چه صدمه اى و آسيبى به دستت رسيده است ؟
عرض كرد: يا رسول الله ، من با طناب و بيل كار ميكنم و درآمدم را خرج معاش خانواده ام مى نمايم .
رسول اكرم دست او را بوسيد و فرمود: اين دستى است كه آتش با آن تماس ‍ پيدا نمى كند.
(كان رسول الله صلى الله عليه و آله اذا نظر الى الرجل فاعجبه قال هل له حرفه فان قالوا لا، قال سقط من عينى . (1002) )
رسم پيغمبر اكرم اين بود كه وقتى با مردى برخورد مى كرد كه نيرو و قوتش ‍ مايه شگفتى آن حضرت مى شد، سؤ ال مى كرد آيا حرفه اى دارد و به كارى مشغول است ؟ اگر جواب منفى بود، مى فرمود از چشم من افتاد.
پيغمبر اسلام از نظر معنوى فرستاده خداوند و رهبر روحانى جامعه و از نظر ظاهرى رئيس كشور و شخص اول مملكت بود. وقتى در حضور مردم دست سعد انصارى را به احترام سعى و عملش مى بوسد، در واقع بالاترين مراتب احترام و تشويق را نسبت به كار و كارگر معمول داشته است و موقعى كه درباره فرد بيكار مى فرمايد: (از چشم من افتاد)، نافذترين سخن را درباره نارضايى و اعراض خود از بيكارى و بيكار ادا فرموده است .
وظايف پدران  
در آيين مقدس اسلام ، پدران موظف اند كه فرزندان جوان خود را در انتخاب شغل يارى كنند و آنان را به كار شايسته و مناسبى وا دارند. اين خود يكى از حقوقى است كه فرزندان به پدران مسلمان خود دارند و پدران بايد آن را ادا نمايند.
(قال رسول الله صلى الله عليه و آله : يا على حق الولد على والده ان يحسن اسمه و ادبه و يضعه موضعا صالحا. (1003) )
سربلندى در پرتو كار  
رسول اكرم به على عليه السلام فرمود: حق فرزند به پدرش اين است كه براى وى نام خوب انتخاب كند، در ادب و تربيتش بكوشد و او را به كار شايسته اى بگمارد.
داشتن شغل و قبول مسئوليت نه تنها وسيله امرار معاش و ادامه زندگى است بلكه خود مايه عز و شرف اجتماعى و از عوامل مؤ ثر اعتماد به نفس ‍ و اثبات شخصيت است . جوانى كه كار مى كند و رد آمد شخصى دارد، خود را مستقل و آزاد مى بيند و در باطن احساس سربلندى و افتخار مى كند، به خود حق مى دهد كه در جامعه اظهار وجود نمايد و خويشتن را به نام يك عضو مفيد و مؤ ثر اجتماع به حساب آورد.
موريس دبس مى گويد:
(شغل و انتخاب آن يك نقش مستقيم در اثبات شخصيت جوان دارد زيرا اين موضوع نشانه آزادى جوان است و از اين پس مى تواند از وسايل شخصى براى ادامه زندگانى استفاده كند. به همين دليل است كه به دست آوردن اولين پول اين قدر لذيذ و مطبوع است . در نتيجه اعتماد به شخص ‍ خود پيدا مى كند و تا سمت الراءس صعود مى نمايد.
من جوانانى را مى شناختم كه حاضر بودند به طبيب خاطر، تمام مزد خود را به خانواده بسپارند، اما اگر اين موضوع از طرف خانواده امر عادى و طبيعى تلقى مى شد، حاضر به تحمل نبودند.
جوان دانشجويى كه هنوز پول به دست نمى آورد و حتى احتياج به كمك مالى دارد، غالبا يك نوع خفت و خوارى مبهمى را حس مى نمايد. وى لااقل با اين خوش حالى و لذت راضى است كه پول جيب خود را مطابق ميل خود مصرف نمايد.)(1004)
كار و تحكيم شخصيت  
اولياى گرامى اسلام ، ضمن اين كار را از جنبه مادى و به منظور تاءمين معاش ‍ و اداره زندگى مورد توجه قرار داده و به پيروان خود توصيه كرده اند، به جنبه معنوى آن نيز عنايت داشته و كار و كوشش را وسيله استقلال و تحكيم شخصيت و مايه عز اجتماعى بى نيازى از مردم خوانده اند.
( زراره عن الصادق عليه السلام : ان رجلا اتاه فقال اننى لا احسن ان اعمل عملا بيدى و لا احسن ان اتجر و انا محارف محتاج فقال اعمل و احمل على راسك و استغن عن الناس . (1005) )
زراره مى گويد: مردى به حضور امام صادق عليه السلام آمد.
عرض كرد:
دست سالمى ندارم كه با آن كار كنم . سرمايه ندارم تا با آن تجارت نمايم . مرد محروم و مستمندى هستم . چه كنم ؟
اما صادق عليه السلام ، كه مى ديد سر آن مرد مسائل سالم است و مى تواند طبق رسوم محلى با آن كار كند، راضى عز و شرفش با گدايى از مردم در هم بشكند. به وى فرمود:
با سرت باربرى كن و خود را از مردم مستغنى و بى نياز بدار.
(روى عن العالم انه قال : الياس مما فى ايدى الناس عز الناس عز المومن فى دينه و مروته فى نفسه و شرفه فى دنياه و عظمته فى اعين الناس و جلالته فى عشيرته و مهابته عند عياله و هو اغنى الناس عند نفسه و عند جميع الناس .)(1006)
حضرت موسى بن جعفر عليه السلام فرموده است : از مردم قطع اميد كردن و از ثروتشان چشم پوشيدن و به در آمد كار خود قانع بودن ، براى مرد با ايمان ، مايه عز دينى و روح جوانمردى و شرف دنيوى است . چنين انسانى در نظر مردم بزرگ و بين فاميل خود محترم و در محيط خانواده اش داراى هيبت و عظمت خواهد بود. او در ضمير خود. در نظر دگران بى نيازترين تمام مردم است .
مشاغل مشروع  
ناگفته نماند كه تشويق و ترغيب اولياى گرامى اسلام به كار و كوشش ، تنها ناظر به شغل هاى مشروع و كارهاى مفيدى است كه خير و صلاح جامعه در آنهاست . و گرنه كارهايى كه به جسم و جان مردم و به عفت و اخلاق عمومى آسيب مى رساند و منافى با شرافت و عزت نفس است ، هرگز نمى تواند باعث افتخار و سربلندى و مايه عز و شرف اجتماعى گردد.
كسى كه از راه رشوه خوارى و تملق گويى ارتزاق مى كند، كسى كه از راه زنا و لواط با تشكيل فاحشه خانه و قوادى امرار معاش مى نمايد، كسى كه با قمار بازى و در آمد قمار خانه يا مشروب فروشى و بدبخت كردن مردم اعاشه مى كند و خلاصه كسى كه از راه كسب هاى غير مشروع چرخ زندگى خود را مى گرداند، نه تنها شخصيت شريفى به دست نمى آورد، بلكه برعكس ، كارهاى پست و پليد او را زبون و فرومايه مى سازد، شخصيت انسانى اش را در هم مى شكند و به صفات ناپسند متصفش مى سازد.
(دموستن ، ناطق معروف يونان ، در نطقى كه درباره چگونگى مقاومت فيليپ ايراد كرد، چنين گفت : (به نظر من ، با داشتن شغلى پست و دون غير ممكن است كه شخص بتواند روحيه اى عالى و نجيب داشته باشد. شغل و عمل افراد هر چه كه باشد، اخلاق آنان متناسب با آن خواهد بود.)
رابطه شغل با اخلاق  
اين نظريه صحيح روان شناسى است درست نشان مى دهد كه چه اقداماتى بايد در مورد نظم اقتصادى كنونى ما اعمال گردد.
فعاليت فرد، نفوذى قوى و تاءثيراتى گوناگون بر اصول اخلاقى وى باقى مى گذارد و كارهاى او ايجاد عاداتى انتخابى و مخصوصى مى نمايد و روشن مى كند كه آن فرد به خصوص ، چه چيز را ناديده خواهد گرفت . كار و اقدامات فرد و همچنين تكرار اعمال معين و مشخص و آزمايشهاى معلوم ، آن اعمال و فعاليت ها را مبدل به عادات و رفتار شخص مى كند و بلند پروازهاى وى را هدايت مى نمايد و معلوم مى دارد كه او چه اشخاصى را در طبقه دوستان و چه اشخاصى را در طبقه دشمنان خويش جاى مى دهد.
بنابراين وقتى دموستن گفت : (كسى كه شغلى پست و دون دارد، غير ممكن است بتواند روحى عالى و نجيب داشته باشد.) كلماتى فقط به خاطر خوش آيند شنوندگان خويش نگفت ، بلكه وى در مورد چگونگى اين كه محيط كار هر فرد، اخلاق او را طرح ريزى مى كند، سخن گفت : زيرا هر كجا كه خزانه پول شماست قلب شما هم همان جا خواهد بود و همان جا فكر شما، فعاليت شما اراده شما هم خواهد بود. آنجا كه فعاليت و كار افراد باعث خودبينى مى گردد طبعا افراد نمى توانند با سايرين همدردى كنند و اگر در علم روان شناسى قوانين عمومى وجود داشته باشد، اين يكى از آن قوانين است .)(1007)
خلاصه آن كه شغل هر فردى ، از يك طرف مجراى در آمد مالى و وسيله معيشت و زندگى اوست و از طرف ديگر، سازنده شخصيت اجتماعى و صفات اخلاقى اوست . با توجه به اين مطلب كه شغل ها از نظر پاكى و ناپاكى و همچنين از نظر ارزش معنوى و اجتماعى متفاوت اند و ضرورت هر شغلى ايجاب مى كند كه آدمى با گروه مخصوصى مرتبط شود و به صفات متصف گردد، ناچار بايد گفت شغل هر انسانى روى شخصيتش اثر عميق دارد و صفات اخلاقى وى بر وفق مقتضيات آن شغل ساخته مى شود.
(نفوذ طبقه اجتماعى بسيار پردامنه است و از جهات گوناگون در زندگى اجتماعى منعكس مى شود و در شخصيت افراد تصرف مى كند. شغلى كه فرد بر مى گزيند، دير يا زود در شخصيت او تغييراتى به وجود مى آورد، چنان كه يك معلم يا قاضى يا روحانى درستكار به مقتضاى شغل خود داراى شخصيتى مى شود كه با شخصيت يك بازيگر يا افسر ارتش يا پيشه ور فرق دارد. بر همين منوال ، شخص مطابق وضع طبقه خود، به عضويت حزب يا انجمنى در مى آيد و حزب يا انجمن در شخصيت او مؤ ثر مى افتد مسلما الزامات عضويت حزب انقلابى كمونيست با الزامات عضويت سازمان سياسى فراماسون يا دسته ارتجاعى كوكلاكس كلان يكسان نيستند.)(1008)
كار و تاءمين معاش كار و ثروت اندوزى  
در موضوع كار كوشش و به دست آوردن مال ، نكته جالبى در روايات اسلامى خاطرنشان شده كه امروز نيز مورد توجه دانشمندان بشر است و آن اين كه اگر انگيزه كار به دست آوردن مال ، تاءمين معاش خود و خانواده و بستگان يا بالا بردن سطح زندگى عائله خويش و دگران باشد، آن كار مقدس ‍ و آن مال ممدوح و صاحبش مورد تكريم و احترام است ، ولى اگر مقصود از كار و كوشش ، ثروت اندوزى و جمع مال براى فخرفروشى و تفوق باشد، نه تنها چنين كار و مالى شريف و مقدس نيست ، بلكه صاحبش نيز از صراط فضيلت و اخلاق منحرف شده و پير و حرص و افكار شيطانى خود شده است .
(كان صلى الله عليه و آله جالسا مع اصحابه ذات يوم فنظر الى شاب ذى جلد و قوة و قد بكر يسعى فقالوا و يح هذا لوكان شبابه و جلده فى سبيل الله فقال صلى الله عليه و آله : لا تقولوا هذا فانه ان كان يسعس على نفسه ليكفها هن المسئله و يغنيها عن الناس فهو فى سبل الله و ان كان يسعى على ابوين ضعفين او ذريه ضعافا ليغنيهم و يكفيهم فهو فى سبيل الله و ان كان يسعس تفاخرا و تكاثرا فهو فى سبيل الشيطان . (1009) )
روزى رسول اكرم با اصحاب خود نشسته بود توانا و نيرومندى را ديد كه اول صبح به كار و كوشش مشغول شده است . كسانى كه در محضر آن حضرت بودند، گفتند: اين جوان شايسته مدح و تمجيد بود، اگر جوانى و نيرومندى خود را در راه خدا به كار مى انداخت .
انگيزه هاى كار  
رسول اكرم فرمود: اين سخن را نگوييد. اين جوان براى معاش خود كار مى كند كه زندگى محتاج دگران نباشد و از مردم مستغنى گردد، او با اين عمل در راه خدا قدم بر مى دارد. همچنين اگر كار مى كند به نفع والدين ضعيف يا كودكان ناتوان ، كه زندگى آنان را تاءمين كند و از مردم بى نيازشان ، باز هم به راه خدا مى رود، ولى اگر كار مى كند تا با در آمد خود به تهى دستان مباهات نمايد و بر ثروت و دارايى خود بيفزايد، او به راه شيطان رفته و از صراط حق منصرف شده است .
(قال رجل لابى عبد الله عليه السلام و الله انا لنطلب الدنيا و نحب ان نؤ تاها. فقال ان تصنع بها ماذا؟ قال : اعود بها على نفسى و عيالى و اصل بها و اتصدق بها و احج و اعتمر. فقال عليه السلام ليس هذا طلب الدنيا هذا طلب الاخرة . (1010) )
مردى با نگرانى به امام صادق عليه السلام عرض كرد: به خدا قسم ما سخت گرفتار دنيا شده ايم و دوست داريم كه بر مال و ذخاير آن دست يابيم . وضع ما چگونه خواهد بود؟
حضرت از او سؤ ال كرد:
- دوست دارى با مال دنيا چه كنى و درآمدت را در چه راه صرف نمايى ؟ جواب داد: 1: قسمتى را در بهبود زندگى خود عائله ام صرف نمايم . 2: صله رحم كنم و به بستگان تهى دستم كمك نمايم . 3: در راه خدا به فقر و مستمندان بدهم . 4. و به سفر عبادت حج و عمر بروم .
حضرت فرمود: نگران نباش . كار تو دنياطلبى مذموم نيست ، بلكه اين كار خود آخرت طلبى است .
( عمر و بن جميع قال سمعت ابا عبدالله يقول : لا خير فيمن لايحب جمع المال من حلال يكلف به وجهه و يقضى به دينه و يصل به رحمه . (1011) )
عمر و بن جميع مى گويد از امام صادق عليه السلام شنيدم كه فرمود: خير و خوبى در كس نيست كه دوستدار جمع آورى مال حلال نباشد تا بدان وسيله آبروى خود را از ذلت سؤ ال مصون بدارد و دين خويش را بپردازد و به ارحام فقير خود كمك نمايد.
هدف كار و كوشش  
از اين چند حديث به خوبى استفاده مى شود كه سعى و عمل هر فردى ، اگر به اين منظور باشد كه زندگى خود و عائله خويش را بهبود بخشد و از مازاد درآمدش به معيشت دگران كمك كند، آن كار در اسلام ، مقدس و مرضى خداوند است . ولى اگر كار به منظور گردآورى مال و به دست آوردن قدرت و تقوق باشد، نه تنها ممدوح و پسنديده نيست ، بلكه رسول اكرم آن را راه شيطانى و مخالف راه خداوند خوانده است . اين موضوع پس از چهارده قرن به عنوان اساس اقتصاد سالم مورد توجه و بخت دانشمندان امروز است .
اوراستريت ، استاد دانشگاه هاى آمريكا مى گويد:
(هر كجا كه درباره نظم اقتصادى ما سخن گفته مى شود، طرفداران آن مى گويد در ممالكى كه نظم مزبور فائق و مسلط شده ، سطح مادى زندگى را بالا برده است . ذكر و تكرار اين واقعه اين فكر را به وجود مى آورد كه در سرمايه دارى صنعتى ، بالا رفتن سطح زندگى مهم ترين هدف و مقصود فعاليت انسانى بوده است .
اگر واقعا وضع همين طور بود، آن وقت مى شد گفت كه سرمايه مى توانست خود را عامل مهمى در راه كمال روان شناسى انسان به حساب آورد و بشر را دعوت كند كه مسئوليت هاى خلاقه را بر عهده گيرد و قوه تصور خود را براى فهم احتياجات ملل ديگر به كار اندازد و فرد انسانى را به شكل يك واحد كامل و با عضويت يك بشريت كامل به حساب آورد. اما حقيقت چيز ديگر است ، بالا رفتن سطح زندگى در حقيقت اساس كار نبود، بلكه فقط يك محصول فرعى به شمار مى رفت و هدف اصلى و كار اساسى فقط تحصيل پول بود و بس . در هر كجا اختلاف و جنگ بين تحصيل پول و بالا رفتن سطح زندگى به وجود آمد، موفقيت با اولى بود.
يك دليل و در عين حال نمونه آن را بايد در وضع كنونى خانه ها جست و جو كرد: اگر هدف اصل دلالان خانه ها را براى افراد تهيه نمايند، به طورى كه مرد و زن و اطفال بتوانند براى زندگى خانوادگى خويش از اصول مادى بهترى بهره مند گردند، آيا ديگر اتحاديه هاى مزبور سعى مى كردند با مخارج هنگفت ، عده اى از وكلا را اخير خود كرده و عليه برنامه هاى خانه هاى ارزان قيمت بجنگند.
اگر كسى تصور كند كه رؤ ساى اتحاديه صنفى ، اعضاى هيئت مديره اتحاديه هاى فولاد و معادن زغال ، نساجان ، وكلا و يا دلال ها فقط به خاطر بالا بردن سطح زندگى مردم كوشش كرده و تحصيل پول و مال را هم يك موضوع فرعى مى دانند، خيلى بايد ساده لوح باشند.
مدارك بسيار ديگرى را كه ثابت مى كند هدف اصلى در سرمايه صنعتى ، تحصيل پول مى باشد، به آسانى مى توان گردآورد. مثلا مى توانيم به استثمار ممتد زنان و اطفال در كارخانه ها و آسياها و مبارزه اى كه صاحبان آن در راه عدم موفقيت قوانين مساعد براى آنها به كار برده اند، اشاره كنيم و يادآور شويم كه با چه اصرارى صاحبان كارخانه سعى كردند قوانين لازم به نفع اين طبقه تصويب نگردد.)(1012)
(نظام سرمايه دارى ، مخصوصا در عصر حاضر، گرفتارى ها و ناروايى هاى عظيمى به بار آورده است . اكثر فجايع جهانى كنونى ، تنگدستى مبرم ، بيكارى پردامنه ، خودكشى روزافزون ، طلاق فراوان ، تن فروشى دريغ ‌آور، بهره كشى بهيمى و حتى مستعمره طلبى و جنگ هاى جهانى از عوارض ‍ دوره سرمايه دارى است .
در عصر ما سرمايه دارى با مخاطرات مهلكى ، كه مهم ترين آن ها وسعت يافتن فواصل طبقه هاى اجتماعى و درگرفتن بحران سوداگرى يا بحران اقتصادى هستند، مواجه شده است .)(1013)
مسئله به دست آوردن كار و تاءمين معاش در دنياى كنونى و تطبيق يافتن افراد جامعه با زندگى صنعت و ماشين ، يكى از مهم ترين مسائل اجتماعى در جهان امروز است . براى آنكه جوانان تا اندازه اى به مشكلات كاريابى و شرايط سازگارى با محيط كنونى واقف شوند و موجبات پيروزى و موفقيت خود را در اداره زندگى فراهم سازند، در اينجا پيرامون بعضى از آنها به اختصار گفتگو مى شود.
از قرون گذشته تا كنون ، دانشمندان بشر جامعه را به يك انسان تشبيه كرده اند و دهها وجه شباهت اين تشبيه ذكر كرده اند. از جمله اين كه در بدن آدمى كارها قسمت شده اند و هر عضوى كه از هر گروه سلولى معينى تشكيل يافته ، عهده دار كار مخصوصى است . در جامعه نيز بايد كارها قسمت شود و هر گروهى عهده دار كار اختصاصى خود باشد. ديگر آنكه گروهى سلولى هر عضوى ، از نظر ساختمان طبيعى ، شايسته و متناسب آن كارى است كه به عهده اش محول شده و گروه عضوى اجتماع نيز بايد از نظر استعداد طبيعى و ساختمان عقلى و جسمى ، شايسته كارى باشد كه به عهده مى گيرد.
در بدن آدمى كلمه عضو به هر يك از اعضاء بدن به معنى واقعى و به طور متساوى اطلاق مى شود، با آنكه گروه سلولى هر عضوى از جهات متعدد با گروه سلولى عضو ديگر فرق دارد.
(وقتى كه انواع مختلف سلولها را در آزمايشگاه رشد دهند، خصايص آنها نيز مانند نژادهاى مختلف ميكروبى آشكار مى گردد. هر دسته سلول يك رشته صفات مخصوص خود دارد كه حتى اگر ساليان دراز از بدن موجود جدا باشد، باز آنها را نگاه مى دارد. نژادهاى مختلف سلولى ، به واسطه طرز حركت و چگونگى اجتماع و ميزان رشد و موادى كه ترشح مى كند و غذاى خاصى كه بدان نيازمندند و همچنين شكل ظاهرى خود مشخص ‍ مى گردند.) (1014)
در پيكر اجتماع نيز كلمه عضو به گروه هاى مختلف صنفى و كلمه انسان به تمام افراد جامعه ، كه به منزله واحد سلولى بدن اجتماع اند اطلاق مى شود و همه داراى احترام و حقوق اجتماعى هستند. ولى ساختمان طبيعى و خصايص موروثى و صفات شخصيت تمام افراد با يكديگر متساوى نيست ، بلكه از جهات متعدد با هم تفاوت دارند.
( ابى عبدالله عليه السلام : الناس معادن كمعادن الذهب و الفضة .) (1015)
امام صادق عليه السلام فرموده : مردم معادنى هستند مانند معادنهاى طلا و نقره .
در اين تشبيه ، امام صادق عليه السلام ، جهت وحدت و اختلاف بشر را با كلمه معدن بيان كرده است . همه مى دانند كه طلا و نقره و مس و آهن و سرب و ساير مواد معدنى ، از نظر صفات اختصاصى ، با يكديگر متفاوت اند، ولى به همه آنها كلمه معدن اطلاق مى شود و وجود هر يك در جاى خود ضرورى و لازم است .
(افراد از نظر سن و جنس و عادات بدنى و روانى متفاوتند. برخى مى توانند از عهده انجام كارهائى برآيند كه دگران كم هوش تر يا جاهل تر يا بى دست و پاتر و يا ضعيف تر از آن اند كه به انجامشان قادر باشند. برخى براى فكر و بعضى براى عمل ساخته شده اند و بالاخره دسته اى از موهبت فطرى فرماندهى برخوردارند در صورتى كه اغلب از اداره خود نيز عاجزند.) (1016)
(در جامعه گروه هايى عضوى وقتى مفيدند كه با گروههاى عضوى ديگر، براى ايجاد يك اجتماع موزون همكارى كنند. هرگاه عضوى كه با غرور و خودبينى رشد كند، در زندگى اجتماعى همان علمى را دارد كه سرطان در بدن انجام مى دهد.
تساوى حقوق در اجتماع  
افراد گروههايى پيكرى و عضوى فقط از اين نظر مساوى اند كه همگى موجودات انسانى اند، ولى از نظر امكانات ارثى و عادات و سن و جنس و ارزش فيزيولوژيكى و اخلاقى و فكرى متفاوتند. مع هذا، اختلاف ظرفيت فردى و اعمال اجتماعى ، دليلى بر تفاوت شرافت نيست . معده و مخرج نيز براى بدن همچون مغز و چشم ها ضرورى اند همه اعضاء به قلب بستگى دارد و قلب نيز به همه آنها وابسته است . كارگر در خدمت كارفرما در خدمت كارگران است . در يك اجتماع پيكرى ، كارهاى حقير شرافت كمترى از كارهاى خطير ندارند. در موفقيت يك پرواز، مهندس و مكانيسين نيز همچون خلبان سهم دارند.)(1017)
اختلاف مردم در ساختمان  
اختلاف و تفاوتى كه در ساختمان طبيعى سلولهاى بدن انسان وجود دارد، ناشى از قضاى حكيمانه الهى و براى انجام كارهاى مختلف در حفظ حيات فردى است . تفاوت و اختلافى كه در ساختمان طبيعى افراد بشر وجود دارد نيز متكى به حكمت و مصلحت كه براى انجام كارهاى مختلف در حفظ حيات اجتماعى است . جامعه اگر بخواهد زنده بماند و به شايستگى زندگى كند، بايد از قانون آفرينش پيروى نمايد و تفاوت ساختمانى افراد را مورد حمايت پرورش قرار دهد و از وجود آنها در كارهاى مختلف اجتماعى استفاده نمايد.
(قال على عليه السلام : لايزال الناس بخير ماتفاوتوا فاذاستووا هلكوا.) (1018)
على عليه السلام فرموده : مردم همواره در خير و خوبى به سر مى برند. تا موقعى كه با يكديگر متفاوتند و گر يكسان گشتند، هلاك خواهند شد.
دكتر كارل مى گويد:
(اگر اجتماع به شخصيت افراد توجه كند، ناگزير به عدم تساوى آنان قائل مى شود. هركس بايد موفق خصايص فردى خود مورد استفاده قرار گيرد، زيرا خوشبختى وى ، با توافق صحيح با نوع كارش بستگى دارد. ما با تلاش ‍ در يكنواخت و يكسان كردن افراد، اين اختصاصات را كه بسيار مفيد بوده اند، پايمال كرده ايم . در اجتماع امروز، مشاغل و وظايف بسيار متنوعى مى توان يافت . بنابراين ، بايستى افراد انسانى را به جاى يكنواخت كردنشان متفاوت دانست و اين اختلاف را با تعليم و تربيت عادات زندگى آنان محسوس تر ساخت .) (1019)
كار بر اساس فعاليتهاى فطرى  
با توجه به اين مطلب كه ساختمان طبيعى و استعدادهاى فطرى افراد بشر در حسن انجام كارها متفاوت است ، اولين مطلبى كه در انتخاب شغل بايد مورد توجه جوانان قرار گيرد، اين است كه قابليت فطرى و ساختمان طبيعى خود را تا جايى كه ممكن است ، بشناسند و تشخيص دهند كه براى چه كارهايى صلاحيت و شايستگى دارند و شغل خود را بر وفق لياقت طبيعى خود برگزينند.
(همه در اين عقيده متفق القول اند كه لياقت ها بعد از دوران تكليف به سرعت هويدا و دقيق مى شود. بعضى از استعدادها زودتر ظاهر مى گردند. ابتدا لياقت مكانيك ، به وسيله مهارت فنى هويدا مى شود، خود را نشان مى دهد. آنگاه استعداد رسم ظاهر مى گردد و پس از آن استعداد رياضيات و بالاخره استعداد ادبى و علمى ، كه قبل از شانزده يا هفده سالگى آشكار نمى گردد.) (1020)
تشخيص استعداد  
(براى آنان كه جوانان بتوانند مشاغلى اختيار كنند كه با استعدادهاى واقعى ايشان توافق داشته باشد، بايد آنان را به سمت شغل معينى توجه داد. اين موضوع ، به خصوص براى كسانى مفيد است كه مى خواهند هر چه زودتر شغل اختيار نمايند. نتيجه اين توجه دادن ها، به خصوص در مورد مشاغل دستى خيلى واضح است ، زيرا تستهاى محرك ، كه در مواردى بسيار استادانه و بديع اند، نقش مهمى بر عهده دارند. اما در موارد ممتاز، آن تستها كافى نيستند، زيرا تشخيص استعداد، كه به اين ترتيب به عمل مى آيد، قطعيتى به دست نمى دهد، بلكه احتمالى را معين مى نمايد. بنابراين ، براى توجه دادن جوانان به سوى مشاغل ، مسائل ديگرى را نيز بايد دخالت داد، از قبيل امتحان طبى و نتايج تحصيلى آرزوهاى خانواده و خود جوان . ضمنا ذوق شاگردان را نبايد با استعداد ايشان اشتباه نمود، زيرا در بسيارى از موارد، انسان ابتدا شغلى را دوست دارد، ولى استعدادش در آن زمينه متوسط است . راهنماهاى استعداد، كه از طرف آمريكائيها درست شده است ، در اين مقام ، صميميت آميخته با شهامت خاصى به كار مى برند. مثلا به پسر يك نفر بانكدار يا ماءمور عاليرتبه دولت ، كه كم استعداد است ، اما در امور دستى موفقيتى حاصل مى كند، نصيحت مى نمايد كه شغل آشپزى يا باغبانى اختيار نمايد، ولى راهنمايان اين موضوع را نيز خاطرنشان مى كنند كه خانواده ها به هيچ وجه از اين مسئله خوش وقت و با آن مساعد نيستند)(1021)
گرچه بشر تا كنون نتوانسته است با وسايل آزمايشى و برنامه هاى علمى ، استعداد و لياقت واقعى افراد را از هر جهت به خوبى تشخيص دهد و آنان را به شغلى كه در انجامش شايستگى كامل دارند، راهنمايى نمايد، ولى اين كار تا اندازه اى ميسر است زيرا در هر جامعه اى ، كم و بيش ، افراد عالم و لايقى وجود دارند كه مى توانند به وسيله پاره اى از سؤ الات علمى و اعمال آزمايشى ، حدود قابليت و صلاحيت افراد را تعيين كنند. اگر جوانان براى شناخت استعداد خود به آنان مراجعه نمايند و به سؤ الاتشان پاسخ صحيح بدهند، به نظر مى رسد با كمك و راهنمايى آنها مى توانند شغل و يا رشته تحصيلى مناسبى را كه شايسته آن هستند انتخاب نمايند و به آسانى بر آن فائق و پيروز گردند.
شناخت استعداد اختصاصى  
(از هر وجودى هزاران كار برمى آيد كه در بعضى از آنها ضعيف است و در برخى معتدل و در معدودى بسيار قوى و مستعد. ولى هيچ دو نفرى در استعداد و قابليت يكسان نيستند. اگر مى بيند فلان همشاگردى در تحصيل از شما باهوش تر است و با هرگونه جد و جهد به او نمى رسد، خيال نكنيد كه در هر كار ديگر نيز از شما برتر باشد، بلكه يقين بدانيد در شما استعداد خاصى هست كه در او نيست . بايد جستجو كنيد و استعداد خود را بيابيد، زيرا آينده و سعادت شما بسته به اين يك نكته است كه آيا در زندگى راه موفقيت ، يعنى استعداد خود را پيدا كرده ايد و در آن راه تلاش مى كنيد، يا بيراهه مى رويد و زحمت بيهوده مى كشيد.) (1022)
(قال رسول الله صلى الله عليه و آله : اعملوا فكل ميسر لما خلق له . ) (1023)
رسول اكرم فرموده است : همه شما كار كنيد و كوشش نماييد، ولى متوجه باشيد كه هر كس براى كارى كه آفريده شده لايق تر است و آن را به سهولت و آسانى انجام مى دهد.
مسئله شوق و علاقه به كار نيز مانند شايستگى صلاحيت طبيعى ، از اركان موفقيت و پيروزى است . جوانى كه از نظر طبيعى براى انجام كارى شايستگى دارد، ولى شخصا نسبت به آن كار دلسرد و بى ميل است ، يا بر اثر محيط زندگى و شرايط خانوادگى يا علل ديگر نسبت به آن شغل بى رغبت است ، اگر وارد آن كار شود، پيروزى و موفقيت درخشانى نصيبش نخواهد شد و در آن راه به پيشرفت قابل ملاحظه اى موفق نمى گردد.
ميل طبيعى در انتخاب شغل  
(در انتخاب شغل بايد با عامل احساساتى ذوق و سليقه را نيز در نظر داشت ، زيرا بدون يك ميل طبيعى از استعداد نتيجه عاملى به دست نمى آيد و بسا ممكن است كسى كه شغل خود را دوست ندارد، كار خود را ترك گويد و شخصى سست راءى و ناپايدار گردد.)(1024)
(پيش از انتخاب شغل بايد، شوق خود را در نظر گرفت ، زيرا شغلى كه مورد علاقه نباشد، خوب انجام نمى گيرد و موفقيت و سعادت نمى آورد. كسى كه كار خود را دوست دارد، به آسانى در اين كار پيش مى رود و چون طبعا راضى و خوش خو مى شود، با زيردستان و بالادستان به خوشى مى سازد و دشواريهاى كار را، هر چه باشد، به نيروهاى عشق و علاقه از ميان برمى دارد.) (1025)
خلاصه ، پيشرفت و موفقيت در هر كار، مشروط به صلاحيت طبيعى و شوق عاطفى است و اين دو مكمل يكديگرند و با فقدان هر يك از اين دو شرط، كوشش و مجاهده جوانان به نتيجه مطلوب نمى رسد و مايه كامروايى و پيروزى نمى گردد.
بعضى از جوانان در انتخاب شغل يا رشته تحصيل دچار تخيلات موهون مى شوند و بدون توجه به لياقت و استعداد طبيعى خويش ، تنها به اتكاى شوق و علاقه اى كه در خود احساس مى كنند، به كارى دست مى زنند يا در رشته اى وارد مى شوند كه شايسته آن نيستند و بى جهت قسمتى از عمر عزيز و نيروى خود را به رايگان از كف مى دهند.
اينان اگر زود به خود آيند و مسير غلطى را كه برگزيده اند ترك گويند و به كار يا رشته اى كه شايستگى دارند، وارد شوند، ممكن است به آسانى زيان اشتباه خود را جبران نمايند و سرانجام به موفقيت و پيروزى نايل گردند. ولى اگر به مسير غلط خويش ادامه دهند و همچنان به راه خطا بروند، طولى نمى كشد كه مجبور مى شوند آن را ترك گويند و با ناكامى و شكست ، عقب نشينى نمايند.
(اگر به كارى شوق داريم كه استعداد آن در ما نيست ، بايد آن شعله را در خود فرو بنشانيم ، زيرا هرچند قوه و همت صرف كنيم در آن به كار جايى نخواهيم رسيد. خوشبخت كسى است كه استعداد خود را موضوع كار و حرفه خويش قرار داده باشد.)(1026)
كار بر معيار ذوق و استعداد  
(كسى كه به آزادى و به تشخيص عقلانى ، كارى را مطابق استعداد و ذوق خود نمى بيند، و آن را رها مى كند، وجودى است بالغ كه به رشد فكرى رسيده و قوه تميز يافته ، لكن آن كه در نتيجه شكست و از ناچارى دست از كارى مى كشد و توجهى به واقع ندارد، از رشد فكرى محروم است .) (1027)
صرف نظر از استعداد طبيعى و شوق عاطفى ، بعضى از جوانان با وضع استثنايى آفريده شده اند و از نظر تمايل روانى يا نبوغ فطرى يا ساختمان بدنى داراى صفت مخصوصى هستند كه مى تواند در خوش بختى و بدبختى آنان اثر عميق داشته باشد و اوضاع زندگى آن ها را دگرگون سازد.
مشاورين و راهنمايان اين قبيل جوانان موظف اند در خلال بررسى استعداد فطرى و شوق عاطفى به صفت مخصوصشان نيز متوجه باشند و شغل آنان را با در نظر گرفتن آن صفت استثنايى تعيين نمايند.
(مثلا يك نفر راغب به مردم آزارى (ساديك ) ممكن است تمايلات خود را بر حسب سطح فرهنگ و شرايط زندگى خويش به طرق ديگرى ارضا كند. يعنى اگر داراى معرفت و فرهنگ اندكى باشد، شغل قصابى را اختيار خواهد كرد و اگر داراى تحصيلات عالى باشد، به شغل جراحى خواهد پرداخت و بدين سان تمايلات ناشى از رغبت او به آزار دگران ، به طريق سمبوليك عملى خواهد شد.)(1028)
گرچه مسئله صلاحيت و شايستگى براى قبول مسئوليت در گذشته و حال پيوسته مورد توجه عقلاى بشر بوده و هست ، ولى در جهان كنونى علم و صنعت ، اين اصل با اهميت بيشترى تلقى شده و براى حسن انجام كارهاى پيچيده و مشكل دنياى ماشين ، يكى از شرايط پيروزى و موفقيت به حساب آمده است .
در روزگار گذشته ، كه اقتصاد بشر بر اساس كشاورزى بود، تشخيص ‍ استعدادهاى طبيعى جوانان براى انتخاب شغل و اشتغال به كار ضرورت قطعى نداشت ، زيرا در آن دوره ، به استثناى بعضى از كارها كه به استعداد طبيعى و شايستگى فطرى نياز داشت ، بيشتر كارها به قدرى ساده و سطحى بود كه اغلب جوانان ، با اختلاف درجات هوش و استعداد، در هر كارى كه وارد مى شدند، به آسانى آن را فرا مى گرفتند و به خوبى از عهده انجامش ‍ برمى آمدند. ولى در دنياى كنونى ، كه اقتصاد جهانى بر پايه تكنيك و ماشين قرار گرفته است ، در دنياى كه بشر با قدرت عقل و هوش و در پرتو علم و محاسبه ، صدها پديده صنعتى به وجود آورده و هر پديده اى موضوع كار و مجراى درآمد هزاران مردم جهان شده است ، مسئله تشخيص استعداد طبيعى و لياقت فطرى جوانان در انتخاب شغل نقش بسيار مؤ ثرى دارد.
جوانى كه مى خواهد در دنياى صنعت جايى براى خود باز كند و خويشتن را با زندگى ماشينى تطبيق دهد، قبلا بايد بداند كه در چه رشته اى لياقت دارد، و از عهده چه كارى برمى آيد، سپس در حدودى كه مى خواهد، در آن پيشرفت كند و معلومات لازم را فرابگيرد تا بتواند شغل مناسبى به دست آورد و به آبرومندى زندگى كند.
ناگفته نماند كه تنها كسب معلومات در رشته مورد نظر و تحصيل تخصص ‍ براى نيل به زندگى موفقيت آميز و با شرافت كافى نيست ، بلكه علاوه بر آن ، شايستگى اخلاقى و حسن سازش اجتماعى لازم است .
( ابى عبدالله عليه السلام قال : كل ذى صناعة مضطر الى ثلاث خلال يجتلب بها الكسب و هو ان يكون حاذقا بعلم مؤ ديا لامانة فيه مستميلا لمن استعمله ) .(1029)
شرايط پيروزى در كار  
امام صادق عليه السلام فرموده است : هر صاحب حرفه و صنعتى ناچار بايد داراى سه خصلت باشد تا بتواند بوسيله آن تحصيل درآمد كند. اول آنكه در رشته علمى خويش مهارت داشته باشد. ديگر آنكه با درستكارى و امانت رفتار كند. سوم آنكه با كارفرمايان حسن برخورد داشته باشد و نسبت به آنان ابراز تمايل نمايد.
در دنياى كشاورزى ديروز، جوانان خيلى زود به استقلال اقتصادى مى رسيدند و به آسانى داراى شغل و درآمد مى شدند، زيرا طبق آداب و رسوم زمان ، فرزندان از دوران قبل از بلوغ با پدر به مزرعه مى رفتند و او را در كارهاى فلاحتى كمك مى نمودند و در ضمن ، خود نيز به فنون ساده كشاورزى ، كه معمول آن روز بود، آشنا مى شدند و براى فراگرفتن تعليمات لازم كشاورزى ، دينارى صرف آنان نمى شد.
مرد در مزرعه از حيثيت عقل و جسم زودتر پخته و بالغ مى گرديد و وظايف حيات را در بيست سالگى مانند مردان چهل ساله به خوبى مى كرد. احتياج او تنها به گاوآهن و بازوى قوى و مراقب اوضاع جوى بود.)(1030)
اقتصاد در دوره كشاورزى  
در دوران كشاورزى ، مسئله تجارت و صنعت نيز مانند كار فلاحت ابتدايى و سطحى بود زيرا تجارت در آن زمان عبارت از مبادله چند قلم كالاى طبيعى يا صنايع دستى بود كه بازرگانان در شعاع محدود حوزه فعاليت خود انجام مى دادند و محصولات صنعتى نيز چند قلم ابزارهاى ساده كشاورزى و ساختمانى و سلاحهاى سربازى مقدارى لوازم زندگى و نظاير اينها بود.
بديهى است فراگرفت فنون صنعت يا رموز تجارت در سطح آن زمان ، احتياج به استعداد خوب و تحصيلات عالى نداشت . به همين جهت ، فرزندان تجار و صاحبان صنايع مى توانستند مانند روستازادگان در اوايل جوانى وارد كار شوند و خيلى زود به استقلال اقتصادى و درآمد شخصى نايل آيند.
در عصر كنونى كه مهم ترين پايه اقتصادش بر صنايع ماشينى استوار است ، شرايط زندگى نسبت به دوره كشاورزى چندان تغيير كرده كه با يكديگر قابل مقايسه نيستند. پديده صنعت كه مهم ترين موضوع كار و فعاليت جهان امروز است ، نتيجه انديشه هاى خلاق و محاسبه هاى دقيق گروهى از دانشمندان ديروز و امروز است . اينان با سرمايه هاى علمى و تجربيات مداوم خويش اكتشافات و اختراعات عظيمى موفق شدند و زندگى مردم كره زمين را دگرگون ساختند. اين فعاليت علمى و فنى همچنان ادامه دارد و پيوسته پديده هاى تازه اى به جهان عرضه مى شود.
كاريابى در دنياى ماشين  
جوانانى كه مى خواهند خود را با چنين دنيايى منطبق كنند و از مزاياى زندگى ماشينى برخوردار گردند، بايد براى كاريابى و نيل به استقلال اقتصادى منازلى را بپيمايند. و به مشكلات آن تن در دهند و بايد سطح فهم و اطلاعات خود را از راه تحصيلات علمى و تمرينهاى علمى بالا ببرند و در خور استعداد طبيعى خويش ، رشته اى را انتخاب كنند و در آن تخصص ‍ يابند تا بتوانند در پيكر اجتماع عضو مفيد و كارآمدى به حساب آيند و در كمال عز و احترام زندگى كنند. انجام كارهاى بزرگ علمى ، علاوه بر لياقت طبيعى ، وقت زياد و مجاهده بسيار لازم دارد.
ويل دورانت مى گويد:
(انتقال از كشاورزى به صنعت ، در زندگى بشر مؤ ثر افتاد و استقلال اقتصادى فرد نيز مانند بلوغ و رشد ذهنى او ديرتر فرارسيد. در طبقه كارگران صنايع دستى ، فقط جوانان بيست و يك ساله مى توانستند نان خود را درآورند و ازدواج كنند. سن كسب معيشت در طبقات بالاتر به نسبت مقام و تجمل بالاتر رفت . تاءخير رشد اقتصادى در مشاغل مهم تر، بيشتر گرديد. هزاران عامل نوع تسلط فرد را بر صنعت و اقتصاد مشكل تر ساخت و آن را هر لحظه در معرض خطر قرار داد.) (1031)
مشكلات كار در اقتصاد صنعتى  
بعضى از كارهاست كه انجام آن ، احتياج به تحصيلات عالى و معلومات زياد دارد. پاره اى از كارها با فراگرفتن تحصيلات متوسط انجام پذير است . قسمتى از مشاغل و كارهاى دستى است كه تحصيلات علمى و درسى لازم ندارد و فراگرفتن آن با تمرين هاى عملى ميسر است . البته تمام اين مشاغل از نظر ارزش علمى و وزن اجتماعى و درآمد مالى يكسان نيستند، ولى همه آن ها در اداره اجتماع نقش مؤ ثرى دارند و هريك بايد در جاى خود محترم باشد.
اگر جوانان كم استعداد درباره خود واقع بين باشند و با فراگرفتن يكى از شغل هاى متوسط يا كارهاى دستى ، كه مناسب استعدادشان باشد، خدمت اجتماعى خويش را آغاز نمايند و آن كار را به خوبى انجام دهند؛ مى توانند به شايستگى جاى خود را در جامعه باز كنند و به استقلال اقتصادى نايل آيند.
انتخاب شغل در خور توانايى  
(بى ترديد و تاءمل ، به شغلى بپردازيد كه در خور توانايى و استعداد شماست ، زيرا اگر در جهان كار پستى باشد، آن است كه صاحب كار از عهده بر نيايد، و گرنه هر عملى كه با مهارت و كمال انجام شود، موجب افتخار و سربلندى است ). (1032)
متاءسفانه بسيارى از جوانان كم استعداد كه حاضر نيستند به نارسايى طبيعى خود اعتراف نمايند، در آرزوى دست يافتن به شغل هاى بزرگ علمى يا كارهاى مهم اجتماعى ، كه هرگز از عهده آن بر نمى آيند، عمر عزيز خود را به هدر مى دهند و براى روش غلط خود دلايلى مى آورند.
بعضى از اين جوانان ، پدرانى بزرگ و عالى قدر دارند. اينان بدون توجه به كمى استعداد خويش ، از مقام خانوادگى خود سخن مى گويند و متوقع اند شغلشان بالاتر از شغل پدرانشان يا لااقل در رديف شغل آنان باشد و حاضر نيستند كارى را در خور لياقت و استعداد خود بپذيرند.
بعضى از آنان به رقابت جوانان فاميل و همسايگى و همدرسان خود برخاسته و مى گويند ما از آن ها چه كم داريم ؟ غافل از اين كه آن ها داراى استعداد طبيعى و هوش فطرى هستند و هر سال به كلاس بالاتر رفته اند و اينان فاقد لياقت و استعداد فطرى هستند و در ظرف چند سال ، حتى يك قدم پيشروى نكرده اند و هر قدر هم كوشش كنند، به نتيجه نخواهند رسيد و بايد به كارى وارد شوند كه در خور استعدادشان باشد.

next page

fehrest page

back page