نكوهش از رفتار ناپسند
على (عليه السلام ) در راه مسافرت شام ، با سربازان خود به شهر انبار آمد. در خارج
شهر، مردم به رسم و آيين دوره ساسانيان ، كنار جاده ، زير آفتاب ، به انتظار ايستاده
بودند. كوقعى كه رئيس مملكت به صف مستقبلين رسيد، كدخدايان و تجار و بزرگان
شهر يك باره به سوى آن حضرت هجوم بردند و در ركابش پياده شروع كردن به
دويدن . على (عليه السلام ) از مشاهده اين حركت و هن اور و ذلت بار، كه منافى با
آزادگى و شرافت اسلامى بود، سخت ناراحت شد. پرسيد: اين چه كارى بود كه كرديد؟
گفتند: اين رسم و روش ماست كه به منظور بزرگداشت امرا و فرمانروايان خود انجام مى
دهيم . على (عليه السلام ) آن روش تحقير اميز را به شدت نكوهش كرد و فرمود: امرا و
زمامدارانتان از اين كار بهره اى نمى برند، ولى شما با اين
عمل موهن ، خويشتن را در دنيا به رنج و مشقت مى اندازيد و خود را حقير و خوار مى سازيد.
به علاوه ، رد آخرت نيز عذاب و مشقت خواهيد داشت و براى تن دادن به پستى و ذلت كيفر
خواهيد شد.
سپس فرمود: چه زيان آور است مشقتى كه آدمى از پى آن عذاب و كيفر بيند و چه پرمنفعت
است آسودگى و آرامشى كه با آن ايمنى از عذاب الهى باشد.
رفاقت با احترام متقابل
رفاقت . در برنامه اخلاقى اسلام ، رفاقت افراد مسلمين با يكديگر بايد بر اساس
فضيلت و عدالت و بر پايه احترام متقابل و تكريم شخصيت يكديگر باشد. اين مطلب
به عنوان حق رفيق در روايات اسلامى تصريح شده است . كسى كه اين حق اخلاقى را
مراعات نمى كند و به عزت و شخصيت رفيق خود توجه ندارد، شايسته دوستى و رفاقت
نيست .
(قال على بن الحسين (عليه السلام ): و اما حق الصاحب فان تصحبه
بالفضل ماوجدت اليه سبيلا و الافلا اقل من الانصاف و ان تكرمه كما يكرمك )(931)
حضرت سجاد (عليه السلام ) فرمود: حق رفيق اين است كه با او بر اساس
تفضل عواطف عاليه انسانى برخورد نمايى و در مواردى كه قادر به
تفضيل اخلاقى نيستى بايد از مرز عدل و انصاف
تنزل ننمايى و موظفى كه رفيقت را همواره احترام كنى همانطور كه او محترمت مى دارد.
(قال رسوا الله صلى الله عليه و آله : لا خير لك فى صبحه من لا يرى لك من الحق
مثل ماترى له . (932) )
رسول اكرم صلى الله عليه و آله فرموده است : كسى كه تو به حقوق او توجه دارى ،
ولى او به حق تو توجه نمى كند رفيق خوبى نخواهد بود و براى مصاحبت شايستگى
ندارد.
اولياى گرامى اسلام در راه حفظ عزت نفس و شرافت پيروان خود، نه تنها آنان را از
رفاقت مردم حق ناشناس و دور از فضيلت و اخلاق بر حذر داشته اند، بلكه توصيه كرده
اند با كسانى كه نسبت به شما از نظر مالى و اجتماعى در سطح بالاترى قرار دارند
نيز رفاقت و مصاحبت نكنيد و از اين راه خويشتن را در معرض خوارى و ذلت قرار ندهيد.
( ابى بصير قال قلت للصادق (عليه السلام ) يخرج
الرجل مع قوم مياسير و هو اقلهم شيئا فيخرجون النفقه و لا يقدر هو ان يخرج
مثل ما اخرجوا، قال : ما احب ان يذل نفسه ، ليخرج مع من هو مثله . (933) )
ابى بصير به امام صادق (عليه السلام ) عرض كرد: مردى كم بضاعت ، با افراد متمكن
و ثروتمند رفيق سفر مى شود. آنان با ثروت بسيارى كه دارند، آزادانه مصارف
مسافرت را مى پردازند، ولى او قادر نيست مانند آن ها خرج كند. امام فرمود: دوست ندارم
كه خود را ذليل و پست نمايد، البته با كسانى رفيق راه شود كه در ثروت هم مانند وى
هستند.
(قال جعفر (عليه السلام ): اذا صحبت فاصحب نحوك و لا تصحبن من يكفيك فان ذلك
مذله للمومن . (934) )
امام باقر (عليه السلام ) فرموده است : با اقران و
امثال خود مصاحبت كن و با كسانى كه مساعدت و كمك آنان بى نيازت مى سازد، رفاقت مكن
چه اين كار مايه ذلت و خوارى است .
ثرو، يكى از عواملى كه ممكن است عزت نفس و شرف انسانى را درهم بشكند و آدمى را به
پرتگاه پستى و دنائت بكشاند، موضوع مال است . اسلام از يك طرف مردم را به كار و
فعاليت تشويق نموده تا از درآمد مشروع خود با عزت زندگى كنند و دست سؤ
ال به روى مردم نگشايند و از طرف ديگر، آنان را از حرص و طمع بر حذر داشته تا
بنده ثروت نشوند و به افراط و زياده روى نگرايند. چه در هر دو صورت شرافتشان
از كف مى رود و خوار و ذليل خواهند شد.
(قال على (عليه السلام ): المسئله طوق الذله تسلب العزيز عزه و الحسيب حسبه .
(935) )
على (عليه السلام ) فرموده است : گدايى طوق ذلتى است كه عزت را از عزيزان و
شرافت خانوادگى را از شريفان سلب مى كند.
(و عنه (عليه السلام ): المذله و المهانه و الشقا فى الطمع و الحرص . )(936)
و نيز فرموده : ذلت و پستى و بدبختى ، در خوى ناپسند حرص و آز نهفته است .
آنان كه با شرافت نفسانى و سجاياى اخلاقى خود گرفته اند و آنان كه عزيز النفس و
منيع الطبع بار آمده اند و به ارزش انسانى خود واقف هستند، همواره با علو همت و بى نياز
از مردم زندگى مى كنند و هرگز شرافت نفسانى خويش را از كف نمى دهند.
در مكتب آسمانى اسلام ، فقر و بى چيزى شرافتمندانه ، بر ثروت و تمكن موهن و ذلت
آور ترجيح دارد. پيروان واقعى آن مكتب ، با تهى دستى و گرسنگى مى سازند و زير
بار پستى و خوارى نمى روند.
(للفقرا الذين احصروا فى سبيل الله لا يستطيعون ضربا فى الارض يحسبهم
الجاهل اغنيا من التعفف تعرفهم بسيماهم لا يسئلون الناس الحافا. (937) )
انفاق خالصانه و توام با عز و احترام ، شايسته تهى دستان با شرافتى است كه در راه
اعلاى حق به مضيقه افتاده اند و اكنون بر اثر ناتوانى ، قدرت كار و فعاليت ندارند.
به قدرى عفيف اند كه اگر كسى از وضع واقعى آن ها آگاه نباشد، غنى و ثروتمندشان
مى پنداررد. اينان با عزت نفس و مناعت طبعى كه دارند، هرگز به
ذل سوال تن نمى دهند و از مردم تقاضاى عجزآميز نمى كنند.
(قال على (عليه السلام ): الصبر على الفقر مع العز
اجمل من الغنى مع الذل . (938) )
على (عليه السلام ) فرموده : بردبارى در فقر توام با عزت ، بهتر از ثروت آميخته
به خوارى و ذلت است .
(و عنه (عليه السلام ): الجوع خير من ذل الخضوع . (939) )
و نيز فرموده است : گرسنگى بهتر از ذلت سرافكندگى و زبونى است .
خلاصه آن كه در مكتب آسمانى اسلام ، احترام به عزت و شرافت و اجتناب از خوارى و ذلت
، يك اصل ثابت و لا يتغير در جميع شئون مادى و معنوى مسلمين شناخته شده است .
قانونگزار اسلام ، تمام مقررات فردى و اجتماعى كشور را با توجه به آن خوى انسانى
وضع نموده و همه برنامه هاى دينى را با آن هم آهنگ ساخته است .
رژيم استبداد و كيفرهاى خشن
در كشورهاى استبدادى كه شرافت نفس و شخصيت افراد ارزش و اعتبارى ندارد و مردم مانند
حيوانات اسير، زندگى مى كنند، براى حسن اجراى دستورهاى مستبدانه ، مقررات كيفرى
خشن لازم است ، در آن جا، مردم بايد از شكنجه و عذاب بترسند تا وظايفى را كه بر عهده
آنان گذارده شده ، به خوبى انجام دهند.
برعكس ، در كشورهاى قانونى كه عزت نفس و شرافت مردم مورد
كمال توجه و احترام است و هر فردى به حيثيت و آبروى اجتماعى خويش عنايت مخصوص
دارد، نيازى به وضع قوانين كيفرى خشن و اعمال شكنجه و عذاب نيست . در آن جا ترس از
ننگ و رسوايى اجتماعى و نگرانى از انزجار و تنفر عمومى بهترين محرك مردم در انجام
وظايف و نيرومندترين وسيله براى حسن قوانين است .
(در حكومت هاى استبدادى ، كه اساس آن ها بر ترس وحشت است ، سختى كيفرها مناسب مى
باشد. ولى براى حكومت هاى مشروطه و جمهورى ، كه بر پايه شرافت و تقوا بر قرار
شده ه شدت مجازات مناسب نيست .
در دولتهاى معتدل ، حب و طن و خجالت و ترس از سرزنش ، عواملى هستند كه مانع از وقوع
جنايات مى شوند و بزرگترين مجازات يك عمل بد، همين خواهد بود كه وقوع آن به
ثبوت برسد و مرتكب را شرمسار كند. بنابراين ، قوانين مدنى با سهولت ، مرتكبين را
تنبيه مى كند و احتياج زيادى به قدرت نيست .
در اين قبيل دولت ها، قانون گزاران خوب سعى مى كنند از وقوع جرايم جلوگيرى نمايند
و به مردم اخلاق خوب تعليم دهند، نه اين كه آن را شكنجه نمايند و بر سختى و شدت
مجازات بيفزايد.)(940)
مونتسكيو مى گويد:
(در زمان ما فرار از خدمت نظام در جنگ فراوان است . براى اين كار، كيفر فراريان را
اعدام مقرر داشتند. با اين حال فرار از جنگ كمتر نشده است .
علت اين قضيه خيلى طبيعى است زيرا سربازى كه عادت دارد هر روز، زندگى خود را در
معرض خطر بيندازد، اين مجازات را حقير مى شمارد، يا چنان وانمود مى كند كه حقير است .
ولى همين سرباز عادت دارد كه دائما از ننگ بترسد و پس لازم است كيفرى به او بدهند
كه آثارش در تمام مدت عمر باقى باشد و او را همواره ننگين بدارد. در اين صورت ، با
وضع مجازات اعدام در چنين موردى ، در واقع كيفر را تخفيف داده اند، در حالى كه تصور مى
كردند كيفر شديدى برقرار نموده اند.
مدرم را از راه هاى افراطى نبايد هدايت نمود، بلكه بايد به طبيعت تاسى كنيم كه
خجالت را مانند يك بليه براى مردم خلق كرده است و بزرگترين قسمت مجزات را، ننگ
تحمل مجازات قرار دهيم .)(941)
مجازات ننگ و بدنامى
پيشواى عالى قدر اسلام ، در چهارده قرن قبل ، به منظور حسن اجراى مقررات دينى و كيفر
مجرمين و گناهكاران ، از ننگ و بدنامى اجتماعى و نفرت و انزجار عمومى استفاده نمود و به
پيروان خود خاطر نشان كرد كه از رفاقت با گناهكاران بپرهيزند و با آنان به گرمى
و گشاده رويى برخورد نكنند و بدين وسيله از وقوع جرايم و جنايات جلوگيرى نمايند.
براى نمونه ، به يك مورد كه مربوط به فرار از خدمت سربازى است و مونتسكيو
درباره آن سخن گفته ، اشاره مى شود.
رسول اكرم ، به منظور تجهيز لشكر براى جنگ تبوك ، بسيج عمومى كرد. سپاهيان
اسلام ، خود را آماده كردند و روز مقرر از مدينه خارج شدند و رهسپار جبهه جنگ گرديدند،
ولى سه نفر از انصار به نام هاى كعب بن مالك ،
هلال بن اميه و ابن ربيع ، بدون عذر موجه و قانونى ، از دستور آن حضرت سرباز زدند
و در مدينه ماندند.
موقعى كه پيغمبر اسلام با سپاه خود به مدينه بازگشت ، آن سه نفر به منظور
عذرخواهى از تخلف خود به محضر آن حضرت شرفيات شدند و از كرده خود پوزش
طلبيدند. ولى رسول اكرم با آنان حرف نزد و به مسلمين هم دستور داد كه با آن ها سخن
نگويند. در نتيجه ، تمام مردم حتى كودكان افراد خانواده خود آنها نيز با آن سه نفر
ترك مراوده و مكالمه كردند. تنها، كسانشان ، در مواقع غذا، نزد آنان مى آمدند و بدون
آنكه سخنى بگويند، ظرف طعام را كنارشان مى گذاردند و مى رفتند.
شكنجه بى اعتنايى مردم
اين جريان در حدود پنجاه روز به طول انجاميد و آن سه نفر از اين وضع طاقت فرسا به
جان آمدند. بعضى از روزها بر اثر شدت ناراحتى ، شهر مدينه را ترك مى گفتند و به
تپه ها و كوه هاى اطراف پناهنده مى شدند و پيوسته در پيشگاه الهى از
عمل خود اظهار پشيمانى و ندامت مى كردند و با ديده اشكبار در خواست عفو و بخشش مى
نمودند. سرانجام خداوند توبه آنان را قبول كرد و گناهشان را بخشيد.(942)
(و على الثلاثة الذين خلفوا حتى اذا ضاقت عليهم الارض بمار حبت و ضاقت عليهم
انفسهم و ظنوا ان لاملجا من الله الا ثم تاب عليهم لبتوبوا ان الله هو التواب الرحيم .)
(943)
توبه آن سه افسر متخلف پذيرفته شد. آنان در
طول ايام مجازات ، از كيفر ترك مكالمه مردم چنان به ستوه آمدند كه زمين بت همه وسعتش
بر آنان تنگ شد و از ناراحتى جانشان به تنگ آمد و دانستند كه براى نجات از كيفر الهى
، پناهى جز خداوند نيست . توبه كردند. خداوند آنها را بخشيد كه پرودگار توبه
پذير مهربان است .
يك روز، رسول اكرم ، بعد از اداى فريضه صبح ، بشارت
قبول توبه و پايان دوره محروميت و محكوميت آن سه نفر را اعلام نمود و بدين وسيله حيات
اجتماعى آنان را تجديد كرد و عز و حيثيتشان را برگردانيد. اين خبر مهيج ، شهر مدينه را
غرق شادى و مسرت كرد و موجى از وجد و سرور در بين تمام طبقات مردم پديد آورد.
پيشواى اسلام ، افسران متخلف را به زندان و شكنجه و اعدام محكوم نساخت ، بلكه از عزت
و شرافت اجتماعى استفاده كرد و به كيفر ننگ و بدنامى مجازاتشان نمود. اعراض و بى
اعتنايى مردم براى آنها از هر زندانى سخت تر و از هر كيفرى جانكاه تر بود. با آن كه
ظاهرا آزادى داشتند و مى توانستند در جامعه رفت و آمد كنند، ولى فشار افكار عمومى ، دنيا
را در نظرشان تنگ و زندگى را غير قابل
تحمل ساخته بود.
انگيزه درستكارى
آرى ، در كشورهاى كه اركان اجتماع براساس عزت و شرافت استوار باشد، براى حسن
اجراى قوانين لازم نيست همه جا از كيفرهاى خشن استفاده شود، زيرا در نظر مردم شرافتمند،
مجازات ننگ و بدنامى به مراتب از شكنجه و زندان و اعدام سخت تز است .
شرف انسانى ، خود انگيزه درستكارى و محرك آدمى در راه وظيفه شناسى است . كسى كه
با كرامت نفس و شرافت طبع پرورش يافته و با سجيه عزت و فضيلت بار آمده است به
تمايل روانى و به كشش اخلاقى و انسانى به راه درستكارى و انجام وظيفه مى رود.
(قال على (عليه السلام ): الكريم يرى مكارم افعاله دينا عليه يقضيه .)
(944)
على (عليه السلام ) فرموده : در نظر انسان شريف و كريم النفس ، نيكوكارى و حسن
عمل ، دينى است كه بر ذمه اوست و خويشتن را به اداى آن مواظف مى داند.
ايام شباب ، دوران شرافت دوستى و عزت خواهى است .
جوان و شرافت دوستى
جوانان به طور طبيعى عاشق سربلندى و مناعت طبع هستند و از چيزى كه باعث كمترين ذلت
و تحقيرشان گردد، سخت گريزان و متنفرند.
خواهش عزت ، كه در ايام جوانى به شگفتگى
كامل مى رسد، يكى از اركان اساسى سعادت بشر است . اگر جوانان بتوانند آن
تمايل عالى فطرى را همواره در نهاد خود زنده و حاكم نگاه دارند و رفتار و گفتار خويش
را با آن هم آهنگ سازند، توانسته اند اساس سعادت انسانى خود را براى تمام دوران عمر
پايه گذارى كنند و زمينه خوشبختى و كاميابى دائمى خويش را فراهم آورند. برعكس ،
اگر به شرافت انسانى و عزت نفس خود پشت پازدند و براى تن دادن به ذلت و
فرومايگى آماده شدند، با اين عمل زمينه بدبختى و پستى خود را فراهم آورده و در راه
سقوط و تباهى قدم برداشته اند.
(قال على (عليه السلام ): الرجل حيث اختار لنفسه ، ان صانها ارتفعت و ان ابدالها
اتضعت .) (945)
على (عليه السلام ) فرموده : ارزش شخصيت هر فردى وابسته به روشى است كه اتخاذ
مى كند. اگر نفس خود را از پستى و دنائت بر كار نگاه داشت ، به مقام رفيع انسانى
نايل مى شود و اگر عزت و حيثيت معنوى خويش را ترك گفت ، به پستى و ذلت مى
گرايد.
جوانى كه داراى عالى ترين عزت نفس و شرافت انسانى است ، نه تنها به ذلت گناه
تن نمى دهد و شخصيت عزيز خويش را با تجاوز به حقوق دگران خوار نمى كند، بلكه
آن قدر بلند همت است كه اگر به دگران خدمتى نمايد، از آنان پاداش نمى خواهد و با
توقع تمجيد و قدر دانى ، خود را زبون و فرو مايه نشان نمى دهد.
عن الصادق (عليه السلام ) فرموده است : بدان كه هر
عمل كريمانه و كار پسنديده اى را كه درباره يكى از بندگان خدا انجام داده اى ، در واقع
به شخص خود احترام نموده اى و شرف خويشتن را زيبا ساخته اى . پس هرگز تشكر
خدمتى را كه در باره خود كرده اى ، از دگران مخواه .
جوانى كه به عزت نفس و شرافت انسانى پشت پازده و از تن دادن به ذلت و خوارى
مضايقه ندارد، همواره در معرض ناپاكى و انحراف است ، او از ننگ و بدنامى نمى ترسد
و ممكن است براى نيل به تمنيات نفسانى خويش ، به هر
عمل پليد و ناروايى دست بزند.
(قال على (عليه السلام ): من تذلل لابناء الدنيا تعرى من لباس التقوى .)
على (عليه السلام ) فرمود: كسى كه در مقابل شيفتگان دنيا اظهار ذلت كند و براى
دلباختگان مال و مقام ، تن به خوارى بدهد، با اين
عمل ، جامه تقوا و پاكى را از خود به در آورده است .
عزت نفس و درستكارى
شرافت اخلاقى و عزت نفس ، به قدرى در وظيفه شناسى و از وجود آنان به نفع مقاصد
ظالمانه و پليد خود استفاده كنند، بايد كسانى را انتخاب نمايند كه از كودكى در خانواده
هاى پست و فرومايه بار آمده باشند و اساسا معنى عزت نفس و شرافت انسانى را درك
نكنند، و اگر در فكر استفاده از وجود افراد با شرافت افتند، بايد در قدم
اول به وسيله تهديد يا تطميع ، عزت نفس و شخصيت آنان را در هم بشكنند و انديشه
فضايل اخلاق و ملكات انسانى را از صفحه خاطرشان بزدايند و سپس به كارهاى پست و
پليد وادارشان سازند.
(متاءسفانه كشفيات روان شناسى را نازيهاى آلمانى براى زجر و شكنجه و پست كردن
و كشتن روح همنوع خود به كار مى بردند. از اردوهاى كار اجبارى همگى شنيده و خوانده ايم
، لكن حقيقت مهيب تر از آن بوده كه زبان و قلم از عهده شرح آن بر آيد.
جرايم اخلاقى در جنگ دوم
تبل هايم ، روانشناس معروف ، كه يك سال در حبس نازى ، بوده مى نويسد: پليس مخفى از
اردوى كار اجبارى چندين منظور دارد. يكى آن كه اراده و شخصيت را از فرد بگيرد و او را
آلتى بسازد و جزئى از دستگاه كند. دوم آن كه مردم را از رفتار سختى كه با زندانيان
مى شود، به وحشت بيندازد و از خيال هر نوع مخالفت باز دارد. سوم تهيه اعضاى
قابل اعتماد براى پليس مخفى ، كه در نتيجه مشق و عادت ، هر گونه حس رقت و ترحم را
از دل بيرون كرده باشند. چهارم ، سعى در تغيير طبيعت و غرايز بشرى به نفع مرام
حكومت نازى ، يعنى به جاى آن كه از غرايز انسانى ، اگر چيزى منحرف باشد، آن را
استوار كنند، سعى مى كردند كه غرايز سالم را با فشار و اجبار از طريق سلامت
برگردانند. پنجم ، يكى ديگر از مقاصد نازى اين بود كه روح زندانى را چنان ضعيف و
بيمار كند كه به حال طفوطيت برگردد. يعنى فعلا جز به
حال حاضر به چيزى فكر نكند و آينده دور را نبيند و دائما به رفع حوايج مادى خود
سرگرم باشد. اين بود كه در هر حال و بدون جهت و لزوم ، نهايت شدت و سخت گيرى را
به زندانى مى كردند تا حركاتى بچه وار از او ناشى شود. نه تنها براى قضاى
حاجت وقت معينى نگذاشته بودند، بلكه در آن وقت هم ، گاه به زندانى اجازه خروج نمى
دادند تا خود را ملوث كند.
زندانيان بايستى مثل اطفال به يكديگر تو خطاب كنند، ولى نسبت به زندانيان نهايت
احترام را به عمل بياورند و هر دفعه در خطاب تمام عناوين او را تكرار نمايند.
مشقت ديگرى كه براى بر هم زدن احوال و كوچك كردن روح زندانيان بر آنان
تحميل مى كردند، بردن سنگ هاى وزين از يك نقطه به نقطه ديگر و باز آوردن آنها به
جاى اول بود.
بر اثر اين تدابير روان شناسى ، زندانيان
مثل اطفال ، به گذشته و آينده بى توجه مى شدند و براى سرگرمى قصه ها مى گفتند
واز خود حكايت نقل مى كردند كه غالبا دروغ بود و اگر دروغشان معلوم مى شد، بى
خجالت ، با دگران به دروغ خود مى خنديد.
خوى قساوت و بيدادگرى
رفته رفته ، آن عده از زندانيان كه به شدائد محبس خو مى گرفتند و قواعد و
اعمال پليس مخفى به نظرشان عادى و طبيعى مى آمد، به زندانبانى و آزار ديگران
گماشته مى شدند و چنان قساوت و بيدادى از خود نشان مى دادند كه موجب رضايت و
خرسندى مير غضبان روان شناس مى گرديد.)(946)
چه بسا دختران و پسران جوان كه در خانواده هاى
اصيل و شريف تربيت شده و با فضايل اخلاقى و ملكات انسانى پرورش يافته بودند،
بر اثر وسوسه هاى خائنانه افراد فاسد و بى ايمان ، از مسير صحيح خود منحرف
گشتند. به هروئين و مشروب معتاد گرديدند. رفته رفته سرمايه شرافت و عزت نفس را
از كف دادند و سرانجام به دزدى و بى عفتى و به ناپاكى و گناه آلوده شدند و در
منجلاب فساد و تباهى سقوط كردند.
سعادت در حفظ شرافت
جوانان ، اگر بخواهند همواره انسان واقعى باشند و دوران حيات را با خوشبختى و
سعادت بگذارنند، اگر بخواهند هميشه سربلند و با افتخار زندگى كنند و دچار تيره
روزى و بدنامى نشوند، بايد با قاطعيت كامل در حفظ شرافت انسانى خويش بكوشند و آن
گوهر گران بها را از دستبرد دزدان اخلاقى مصون نگاه دارند. بايد از گناه ، كه مايه
ذلت نفس و پستى شخصيت است ، بپرهيزند و هرگز به كارهايى كه با عزت نفس و مناعت
طبع ناسازگار است ، تن ندهند.
سعادت و خوشبختى كامل بشر در پرتو اجراى تمام برنامه هاى منفى و مثبت به دست مى
آيد. برنامه منفى اجتناب از گناهان و برنامه مثبت ، ارتكاب فرايض و سنن است . خطر
بزرگى كه سعادت بشر را تهديد مى كند و مى تواند آدمى را سيه روز و بدبخت
نمايد، گناه و ناپاكى است . اگر جوانان در حفظ عز ايمانى و شرافت نفسانى خويش
پافشارى كنند و با اراده جدى ، خود را از قسم گناه و پليدى بركنار نگاه دارند و
خلاصه برنامه منفى را به خوبى اجرا نمايند، به آسانى مى توانند برنامه هاى مثبت
را نيز عملى كنند و در پرتو اخلاق حميده و رفتار پسنديده ، خويشتن را به سعادت
واقعى و كمال انسانى برسانند.
(قال اميرالمؤ منين (عليه السلام ): غالبوا انفسكم على ترك المعاصى
تسهل عليكم مقادتها الى الطاعات .(947) )
اميرالمؤ منين فرموده است : با ترك گناهان ، بر نفس سركش خود غلبه كنيد تا عنانش را
در دست گيريد و به آسانى در راه اطاعتش بكشانيد.
كسى كه اسير هواى نفس خويشتن است و نمى تواند خود را از گناه و ناپاكى بر كنار
بر كنار نگاه دارد، كجا مى تواند نفس خويش را به
فضائل اخلاقى متخلق نمايد و خود را انسان واقعى بسازد.
جوان و رفاقت
قال الله العظيم فى كتابه : ... يا ويلتى لم اتخد فلا نا خليلا (948)
نياز بشر به رفاقت
فرزندان بشر، در تمام ادوار زندگى ، از ايام كودكى و جوانى تا روزگار كهولت و
پيرى همواره نيازمند رفاقت و دوستى دگران هستند. همان طور كه آدمى از داشتن رفيق
موافق و دوست يك دل ، احساس مسرت مى كند و از مصاحبتش خشنود مى كرد همچنين از تنهايى
رنج مى برد و از نداشتن هم صحبت شايسته و مناسب آزرده خاطر متاءثر مى شود.
رفقا و دوستان نه تنها با هم انس مى گيرند و با مصاحبت و همنشينى موجبات شادمانى و
نشاط يكديگر را فراهم مى سازد بلكه هر دوستى به مقياس درجه رفاقت و دوستى در
امور مادى و معنوى رفيق خود نفوذ مى كند و هر يك دانسته يا ندانسته ، روى عقايد و اخلاق
و رفتار دگرى اثر مى گذارد.
(قال رسول الله صلى الله عليه و آله : المرة على دين خليله و فرينه . )(949)
تاءثير رفيق
رسول اكرم صلى الله عليه و آله فرموده است : روش آدمى بر طبق مذهب و سيره دوست
صميمى و رفيق دلبندش خواهد بود.
(روى ان سليمان (عليه السلام ) قال : لاتحكموا على
رجل بشى ء حتى تنظروا الى من يصاحب فانما يعرف
الرجل باشكاله و اقرانه و ينسب الى اصحابه و اخدانه .(950) )
حضرت سليمان فرموده است : درباره كسى به نيكى يا بدى قضاوت نكنيد تا رفقايش
را ببينيد چه آن كه آدمى از امثال و اقرانش شناخته مى شود و به صفات همنشينان و دوستان
صميمى اش توصيف مى گردد.
دوست شايسته و با فضيلت يكى از سرمايه هاى بزرگ زندگى و از
عوامل خوشبختى و سعادت بشر است اولياى گرامى اسلام پيروان خود را در انتخاب رفيق
عاقل و با ايمان ، تشويق نموده و فوايد وجود چنين دوستى را خاطر نشان ساخته اند.
(قال على بن ابيطالب (عليه السلام ): عليكم بالاخوان فانهم عده فى الدنيا و
الاخره الا تسمعون الى قوله تعالى فمالنا من شافعين و لا صديق حميم . (951) )
ذخيره زندگى
على (عليه السلام ) فرموده است : پيوند دوستى را با برادران دينى خود محكم سازيد
كه آنان ذخاير دنيا و آخرت هستند. مگر نشنيده ايد كه خداوند در قرآن شريف به تاءثير
گمراهان در قيامت اشاره كرده كه مى گويند: در اين روز سخت نه شفيعى داريم ، نه
دوستى كه در كارمان همت گمارد.
مصيبت بزرگ
دوست با فضيلت و لايق ، كه در ايام خوشى و ناخوشى ، يار يك
دل و صديق و وفادار است ، براى آدمى ارزش حياتى دارد و از دست دادن چنين رفيق عزيزى
از مصائب بزرگ زندان است .
(قال (عليه السلام ): من فقد اخا فى الله فكانما فقد اشرف اعصائه . )(952)
على (عليه السلام ) فرموده است : كسى كه دوست پاك ضمير خود را، كه براى خدا با
وى پيوند دوستى داشته از دست بدهد، مثل اين است كه شريف ترين اعضاى بدن خود را از
كف داده است .
گر چه رفيق خوب و شايسته براى كليه طبقات مردم ، در تمام ادوار زندگى ، ارزنده
مهم است ، ولى براى نسل جوان اهميت بيشترى دارد، زيرا جوانان ، كه در آستانه زندگى
اجتماعى قرار گرفته اند، مى توانند به وسيله رفيق خوب و با فضيلت ، شخصيت خود
را تقويت كنند و استعدادهاى اجتماعى خويش را به فعليت در آورند و خود را براى فعاليت
هاى دامنه دار اجتماعى فرداى خويش مهيا سازند.
مكتب فداكارى
(دوستى هاى ايام جوانى و دوران بلوغ ، در نتيجه تجاربى كه بوجود مى آورند در
توسعه شخصيت نقش مهمى باز مى كند همچنين اين دوستى ها مولد دوستى هاى عاقلانه
ترى در زمان كمال و بزرگى مى شود كه بر روى عاقلانه و اعتماد
متقابل متكى مى باشد و از يادگارهاى يك جوانى پر شور و پر حرارت ، روشن و
نورانى است . حتى جمعى معتقدند كه اين دوستى ها، اين ارزش فوق العاده را دارند كه
اولين احساسات واقعى نوع دوستى را در انسان بوجود مى آورند. اين مطلب كاملا حقيقت
دارد كه اين نوع دوستى ها فرد را وادار مى سازد كه قدرى از وجود خود غفلت كند و در
واقع يك مكتب فداكارى به شمار مى روند.) (953)
ناگفته نماند كه نداشتن رفيق شايسته و دوست صميمى ، مايه محروميتى هاى در زندگى
دنيا و تاءثيراتى در جهان آخرت است .
خطر رفيق بد
ولى مصيبت بسيار بزرگ ، رفاقت با عناصر فاسد و همنشينى با افراد گناه كار است .
زيرا اين قبيل دوستان ، با تلقين هاى شيطانى ، رفيق خود را به گمراهى و ناپاكى
سوق مى دهند و با وسوسه هاى منحرف كننده ، به انواع گناه و پليدى آلوده اش مى
سازند.
به عبارت ديگر، كسى كه رفيق خوب ندارد، تنها به پاره اى از نعمت ها نمى رسد و از
كمالاتى ممكن بود بر اثر رفيق شايسته نصيبش شود، محروم مى ماند. ولى آنكس كه
رفيق بد دارد، نه تنها با مساعدت او به كمال عالى ترى نمى رسد، بلكه كمالات
فكرى طبيعى خود را نيز تز دست مى دهد و در نتيجه به محروميت ها و آلام دنيوى و همچنين
كيفرهاى اخروى دچار مى شود، و موقعى كه سيه روز و بد بخت شد و دين . دنيايش تباه
گشت ، اظهار ندامت مى نمايد و آرزو مى كند اى كاش با چنين عنصر فاسدى طرح رفاقت
نريخته بودم .
(يا ويلتى ليتنى لم اتخذ فلانا خليلا.)
واى بر من ! اى كاش فلان مرد پليد و گناه كار دوست نمى گرفتم و به مصاحبتش تن
نمى دادم .
اندرز اولياى اسلام
اولياى گرامى اسلام ، ضمن نامه ها و سخنان حكيمانه خود، خطر رفاقتهاى مضر و گمراه
كننده را خاطر نشان فرموده و پيروان خويش را از مجالست و همنشينى افراد فاسد و
تبهكار بر حذر داشته اند.
(قال على (عليه السلام ): و احذر صحابه من
يقيل رايه و ينكر عمله فان الصاحب معتبر بصاحبه . (954) )
على (عليه السلام ) در نامه خود به حارث همدانى توصيه كرده است : از رفاقت با
كسانى كه افكارشان خطا و اعمالشان ناپسند است ، بر حذر باش . چه آدمى به رويه و
روش رفيقش خو مى گيرد و به افكار و اعمال وى معتاد مى شود.
(و عنه (عليه السلام ): لاتصحب الشرير فان طبعك يسرق من طبعه شرا و انت
لاتعلم . (955) )
دزدى ناآگاهانه
و نيز فرموده است : از مصاحبت با مردم شرير و فاسد بپرهيز، كه طبيعتت ، به طور
ناآگاه ، بدى و ناپاكى را از طبع منحرف او مى دزديد و تو از آن بى خبرى .
( الصادق (عليه السلام ): من يصحب صاحب السوء لايسلم .) (956)
امام صادق (عليه السلام ) فرموده است : كسى كه با رفيق بد همنشين شود، سالم نمى
نماند و سرانجام به ناپاكى آلوده مى شود.
نظر به اين كه موضوع رفاقت و انتخاب رفيق ، از نظر دينى و علمى مورد
كمال توجه است و نيك و بدش در خوشبختى بدبختى تمام طبقات ، عموما، و
نسل جوان ، خصوصا، اثر عميق دارد، در اين بحث پيرامون آن گفت و گو مى شود، اميد است
براى جوانان مفيد و سودمند افتد.
جوان و انتخاب رفيق
يكى از مشكل ترين مسائل جوانان ، كه هميشه و در همه جا با آن مواجه بوده و هستند و در
بعضى از مواقع ، مصائب عظيم و غير قابل جبرانى به بار آورده است ، مسئله برگزيدن
دوستان محرم و انتخاب رفقاى يك دل و موافق است .
اشكال اين موضوع ، در دوران شباب ، از آن جهت است كه جوانان ، از يك طرف به كشش
طبيعى و خواهش دل ، عاشق دوستى و رفاقت اند و
ميل دارند با يك چند نفر از همسالان خود رفيق صميمى شوند و عميق ترين روابط دوستانه
را با آنان برقرار سازند و از طرف ديگر، بر اثر احساسات تند و ناسجيده و عدم
توجه به جهات عقل و مصلحت ، ممكن است عناصر ناصالح و تبهكارى را به دوستى
برگزينند و بر اثر رفاقت شوم و خطرناك آنان ، موجبات تيره روزى و بدبختى
خويش را فراهم آورند.
جوان و تمايل رفاقت
براى آن كه جوانان با همسالان خود بياميزند و با آنان طرح دوستى و رفاقت ريزند،
نيازى به تشويق والدين يا ترغيب مربيان ندارند، زيرا جوانى كه جسم و جانش سالم و
طبيعى است و نقص عضوى يا عقده روحى ندارد، خود به خود به راه انس و رفاقت كشيده مى
شود و با ميل و علاقه مندى شديد، درهاى دوستى با دگران را به روى خود مى گشايد و
بدين وسيله خويشتن را براى ارتباطهاى اجتماعى دوران به بعد آماده مى سازد.
(بيدارى غريزه جنسى در جوانان ، ايشان را متوجه گروه همسالان خود مى نمايد. از يك
طرف احساس رقابت و دوستى و تعلق به رازدارى را در ايشان قوى مى كند و از طرف
ديگر ايشان را به رقابت مى كشاند.
گرچه بيدارى غريزه جنسى مقدمه روابط با همسالان مى شود، ولى اين احتياج تنها نياز
اين دوره نيست ، بلكه با روز شواهد غريزه جنسى ، جوان ، از دوره
قبل از بلوغ ، كه غريزه جنسى وى به صورت خاموش در او نهفته بود، جدا مى شود و
خصوصيات آن دوره را موقتا پشت سر مى گذارد و وارد جهان تازه اى مى گردد كه مستلزم
ارتباط نوى است .
انفصال از دوره قبل از بلوغ ، اضطرابى خاص همراه دارد كه فقط با
اتصال به گروه هم سن تسكين مى يابد و اين همبستگى خود، بعدا مقدمه ارتباط با
آرمانهاى دوره بعد از بلوغ جنسى مى شود.)(957)
نياز جوان به راهنمائى
آن چه جوانان در زمينه رفاقت و دوستى بدان نيازمندند، راهنمايى صحيح آنان در انتخاب
رفيق و همچنين اندازه گيرى حدود رفاقت است . اگر والدين و مربيان بتوانند اقتضاى
روانى دوران شباب را براى جوانان توضيح و تشريح كنند و آنان را به ضرر تندروى
در رفاقت را به جوانان بفهمانند و با منطقى
مستدل و خيرخواهانه آنان را از رفاقت با عناصر تبهكار و افراط در دوستى بر حذر
دارند، توانسته اند وظيفه خويش را نسبت به آنها در مورد انتخاب رفيق انجام دهند و از اين
راه موجبات خوشبختى و سعادتشان را فراهم سازند.
اينك به منظور مزيد آگاهى جوانان و راهنمايى آنان در اين بحث ، روحيه
نسل جوان را در انتخاب رفيق و طرز رفاقت مورد بررسى قرار مى دهيم و با استفاده از
منابع دينى و تحقيقات علمى دانشمندان ، پيرامون اين مسئله مهم از چند جهت گفتگو مى كنيم :
انگيزه هاى دوستى
1 اولين مطلبى كه در بررسى رفاقت جوانان جلب توجه مى كند و دوستى آنان را از
دوستى كودكان و بزرگسالان ممتاز مى سازد و بدان رنگ اختصاصى مى بخشد، تفاوتى
است كه در انگيزه دوستى جوانان با انگيزه هاى دوستى
اطفال و كهنسالان وجود دارد.
مى توان گفت دوستى كودكان با يكديگر، قبل از آغاز دوران بلوغ ، تنها يك محبت بى
الايش و يك جاذبه ساده طبيعى است كه از غريزه و كشش انس سرچشمه مى گيرد و بر
اثر برخوردهاى تصادفى در محيط زندگى تحقق مى يابد. دوستى بزرگسالان با
يكديگر ناشى از جلب منافع زندگى و ضرورتهاى حياتى است ، ولى دوستى جوانان
با همسالان خود، از جنس موافق يا مغاير، ناشى از ضربه هاى عاطفى و احساسات محبت
آميز تندى است كه بر اثر بروز غريزه جنسى آشكار شده و گاهى رفاقت را به يك عشق
سوزان مبدل مى سازد و در بعضى از مواقع به فساد جنسى و انحراف اخلاقى منجر مى
گردد.
تفاوت رفاقت كودكان و جوانان
(روابط كودك ، در خارج از محيط خانواده ، معمولا غريزى گذرى و در رديف بازى مى
باشد. اين دوستى ها، كه در نتيجه همسايگى يا بر حسب عادت به وجود مى آيند، بعد از
جدايى چندان پايدار نمى مانند. غالبا اين نوع دوستى ها از
ميل به اجتماعى بودن ، كه در دوران سوم كودكى ظهور مى نمايد، سرچشمه مى گيرند و
در نزد پسران ، دسته هاى دوستان را به وجود مى آورند. در نزد كودكان ، محبت به
كودكان همسال ، صورت يك رفاقت ساده و محبت به
اطفال بزرگتر، صورت عشق پدر و فرزندى دارد. بالعكس ، دوستى در دوران بلوغ با
انتخاب و با تعصب همراه است و غالبا مبهم و ابر آلود است . اين دوستى ها همه ترس ها و
واهمه هايى را كه در شور و شوق مفرط وجود دارد،
شامل اند و همه طوفان هاى حسادت را در بردارند.) (958)
(پيدايش عشق با توسعه غريزه جنسى در زمان تكليف بستگى دارد. منظور از اين مطلب
آن نيست كه اين نيروى محرك ، عشق را به وجود مى آورد، يا آن مطلب كه هر يك از اين دو
موضوع وجود ديگرى را توضيح و تبيين مى نمايد، بلكه عشق طبيعى بشرى ، بدون
پيدايش و شكفتگى غريزه جنسى قابل تصور نيست . اما عاطفه و هيجان محبت كه نيز در همين
زمان شكفته مى شود، مؤ لفه لازم ديگرى براى پيدايش عشق مى باشد. اما خود اين عاطفه
را نيز نمى توان عشق ناميد. عشق در واقع منتجه اين دو مولفه است و يك نوع فعاليت
مشخصى است كه از هر دو عامل غريزه جنسى و هيجان محبت ريشه و سرچشمه مى گيرد و از
هر دوى آن ها تغذيه مى كند. حال مى توانيم با اين توضيحات ، دوستى ما بين جوانان
همجنس را با عشق مقايسه نماييم . سرچشمه اين دوستى ها همان عاطفه و هيجان محبت است و
به همين علت است كه با عشق ، كه نيز از همين عاطفه سرچشمه مى گيرد، شباهت دارد و باز
به همين دليل است كه گاهى اين دوستى به فساد اخلاقى و تباهى جنسى
تبديل مى شود و يا صورت يك كاريكاتور عشق را پيدا مى كند و اين در موردى است كه
نيروى محرك توليد مثل با عاطفه محبت مخلوط گردند.)(959)
رفاقت بزرگسالان
2 تفاوت ديگرى كه از نظر معنوى و روانى در دوستى هاى جوانان شايان توجه است و
رفاقت آنان را با يكديگر از دوستى هاى بزرگسالان فهميده و
عاقل جدا مى كند، بررسى هاى عقلى و مآل انديشى در بزرگسالان و
عوامل عاطفى حساب نشده در جوانان است . بزرگسالان با تجربه و خردمند، در انتخاب
دوست ، سخت گير و دير پسندند، اينان اگر بخواهند با كسى طرح دوستى بريزند و
رفيق و يك دل و صميمى شوند، به راهنمايى
عقل و دور از احساس تند و حساب نشده قدم بر مى دارند. ابتدا با او ماءنوس مى شوند تا
از طرز تفكر و كيفيت معاشرتش آگاه گردند. سپس از وضع اخلاقى و سوابق زندگى اش
اطلاع مى گيرند و در خلال برخوردها به صور مختلف امتحانش مى كنند. پس از آن كه او
را از هر جهت شايسته دوستى يافتند و به صلاحيتش مطمئن شدند، با وى رفيق مى شوند.
بديهى است چنين دوستى عاقلانه و رفاقت حساب شده و دقيق ، علاوه بر آن كه بى خطر
است ، معمولا پايدار و ثابت خواهد ماند.
قال على (عليه السلام ): من اتخذ اخا بعد حسن الاختبار دامت صحبته و تاكدت مودته
.(960)
على (عليه السلام ) فرموده : كسى كه پس از آزمايش صحيح ، كسى را به دوستى
برگزيند، رفاقتش پايدار و مودتش استوار خواهد ماند.
جوان و رفاقتهاى اتفاقى
برعكس ، جوانان در انتخاب رفيق آسان پذير و زود پسندند، زيرا آنان بيشتر به
احساسات زودگذار و انگيزه هاى عاطفى متوجه اند تا به محاسبه هاى عقلى . به همين جهت ،
ممكن است كسى را كه هرگز نديده و نمى شناسد، تنها بر اثر يك برخورد عادى يا پيش
آمد اتفاقى مجذوبش گردند و بدون اطلاع از سوابق خانوادگى و صفات اخلاقى اش با
وى رفيق شوند و ناسنجديده عميق ترين روابط دوستى را با او برقرار سازند.
واضح است چنين دوستى هاى تصادفى و حساب نشده مى تواند ثمرات تلخى به بار
بياورد و ممكن است جوان پاك دل و زودباورى را مجبور نمايد كه برخلاف
ميل باطنى خود اسير رفاقت عنصر فاسدى باشد و مدتى دراز، مصائب سنگين دوستى او را
تحمل نمايد.
(قال على (عليه السلام ): من اتخذ اخا من غير اختبار الجاه الاضطرار الى مرافقه
الاشرار.) (961)
على (عليه السلام ) فرموده : كسى كه ناسنجديده با دگران پيمان دوستى مى بندد،
ناچار بايد به رفاقت اشرار و افراد فاسد تن در دهد.
دوستى خالى از تفكر
(غالب اوقات دوستى ها ما بين جوانان هم سن و هم جنس ، مثلا در مدرسه شبانه روزى به
وجود مى آيد. انتخاب شخص ، بعد از ضربه علاقه مندى به وسيله يك نيروى محرك ، كه
خالى از تفكر و نامل و در نتيجه بعضى اوضاع و
احوال اتفاقى است ، به عمل مى آيد. اين حادثه اتفاقى ممكن است خدمتى باشد كه در يك
زمان سخت صورت گرفته است ، يا در نتيجه سلب اعتماد از يك از رفقا، شخص در صدد
باشد روح موافقى پيدا كند كه راز دل با او در ميان نهد.)(962)
3 سال مندان عاقل و خردمند، نسبت به رفيق ، متعصب و لجوج نيستند و درباره رفاقت
سرسختى و پافشارى نمى كنند. اگر بزرگسال پخته و دانايى اتفاقا
اغفال شود و بر اثر رفت و آمد مكرر با شخص فاسدى روابط دوستانه برقرار نمايد،
موقعى كه افراد خيرخواه و بى غرض ، كه از فساد اخلاق وى آگاهى دارند، به او تذكر
دهند، به خود مى آيد و تحقيق مى كند و اگر تذكر آنان را به جا و مطابق با واقع ديد،
بدون مقاومت ترك مراوده مى كند و پيوند رفاقت را قطع مى نمايد.
كودكان نيز در مورد رفيق تعصبى ندارند. موقعى كه والدين يا مربى با آنان آمرانه يا
دوستانه تذكر دهند كه رفت و آمد با فلان كودك به مصلحت شما نيست ، مى پذيرد و
قطع علاقه مى كند.
جوان و تعصب در رفاقت
برعكس رفاقت جوانان با يكديگر توام با تعصب و سرسختى است . جوانى كه در
انتخاب رفيق اشتباه كرده است و با جوان فاسدى طرح دوستى ريخته و با وى رفيق
صميمى شده است ، به اشخاص اجازه نمى دهد درباره رفيقش انتقاد كنند و كارهاى بد او را
به زبان بياورند. زيرا جوان ، قبول انتقاد دگران را به منزله اعتراف غير مستقيم به
نادانى و سوء تشخيص خود در انتخاب رفيق تلقى مى كند. غرور و خودپسندى دوران
شباب نمى گذارد جوان به چنين اعترافى تن در دهد. به همين جهت ، اگر كسى روى حسن
نظر و خيرخواهى درباره رفيقش به وى تذكرى بدهد، بر آشفته و خشمگين مى شود و به
شدت از دوست خود دفاع مى كند و انتقاد شخص خيرخواه را به نادانى و بى اطلاعى يا
غرض ورزى و سوء نيت حمل مى نمايد، غافل از آن كه اين لجاجت و مقاومت ، واقع را تغيير
نمى دهد و رفيق ناصالح را شايسته و نيكوكار نمى سازد و سرانجام از چنين همنشينى
زيان خواهد ديد.
قال على (عليه السلام ): اللجاج اكثر الاشياء مضره فى
العاجل و الاجل .(963)
على (عليه السلام ) فرمود: ضرر زودرس و ديررس لجاجت و خودسرى ، از زيان هر
چيزى زيادتر است .
4 نكته ديگرى كه از نظر اخلاقى و روانى ، رفاقت بزرگسالان خردمند و
عاقل را از رفاقت جوانان خام و بى تجربه جدا مى كند، موضوع اندازه گيرى حدود
رفاقت در بزرگسالان و افراط و تندروى در جوانان است .
|