next page

fehrest page

back page


مقدمه شارح‏
بدان جعلك الله و ايانا من اهله بحق اهل البيت - سلام الله عليهم‏-د: ((و ايانا)) را ندارد.
?
اجمعين - كه ذات مقدسه الهى - تعالى شانه و جل برهانه - از حيث اطلاق، صاحب شئون كليه غير متناهيه است و اين شئون كليه را افراد عالم به جهت اظهار آن شان كلى است). و ماده شئون آن ظهور كليه لايتناهى حقيقه محمدى صلى الله عليه و آله است و هر يك شان كلى كه غايت ايجاد از عالم قدس لاهوت به امر ارادى الهى بر عالم جبروت و عالم ملكوت و عالم مثال و عالم ملك گذر كرده، هنگامه اين عالم به دور انداخته از بسايط عالم ملك متوجه عالم تركيب شده از امتزاجات طبايع هيئتى جمعى مزاجى وحدانى پرداخته آينه وار در برابر آورده جلوه شاهد- رض: وجدانى.
?
خويش را مهيا مى‏آيد. كه ((نحن معاشر الانبياء ارواحنا اشباحنا)) و- به احياء العلوم غزالى، ج 1، ص 74 بنگريد. ? اين نزول امر و هنگامه‏پردازى عوالم مذكوره، عبارت است از تعلق علم قديم الهى بظاهر . پس ايجاد و اختراع و ابداع و خلق و امثال اين اسماء- رض: بظاهر علم.
?
تمام خبرى است از تعلق علم بظاهرش و ظهور حال همين است و چون نشئه وجود و ظهور هر شان كلى متناهى است بحسب ظهور جزئيات، پس دور معينى داشته باشد و در هر عالمى مناسب آن عالم، كه چون دوره هر عالمى بانجام رسد علم هر عالمى از تعلق بظاهر خود در آن عالم روى‏-د: ((علم هر عالمى)) را ندارد.
?
- رض: ((از)) را ندارد.
?
گردانيده بباطن خود متوجه شود و اين باطن علم قيامت است و ظهور و-د: بشود.
?
جلال و اعلام آن عالم و استهلاك آن در غيبت ذات و چون علم به ظاهر تعلق گيرد و در هر عالمى رابطه واسطه فيض ذات مقدس به آن عالم‏- رض: رابطه‏اى.
?
دقيقه ايست از دقايق نبوت حقيقت محمدى صلى الله عليه و آله و چون به باطن عود كند رابطه واسطه نسبت عودش دقيقه ايست از دقايق ولايت حقيقت محمدى صلى الله عليه و آله و دوره عود مطلق مطابق دوره‏-د: ((حقيقت)) را ندارد.
?
ظهور است در امتداد مقدر معقول نامحسوس و نبوت حقيقت محمدى صلى الله عليه و آله حقيقت مطلقه نبوت است و ولايت حقيقت محمدى صلى الله عليه و آله حقيقت مطلقه ولايت است كه در هر نشئه معلوم و خصوص ظهور در ساير انبياء و اوليا مى‏كند و آن شان كى كه غايت هر نشاة است ظهور آن - من حيث نبوة - است شخص محمدى است و - من حيث الولاية - شخص على است و اين مفاد حديث ((انا و على من‏- در شرح آن به اسفار، ملاصدار، (رضوان الله تعالى عليه) ج 7، ص 262 رجوع كنيد و پيرامون احاديث بعدى به رسائل دهدار، به تصحيح اين كمترين مراجعه شود. ? نور واحد)) و به روايتى، ((من شجره واحده)) و ايضا
على منى و انا من على و لا يودى عنى الا انا او على‏

و از اين قسم احاديث بسيار است و همچنين مفاد حديث ((كنت مع الانبياء سرا و صرت معى جهرا)) و چون آن شان كلى كه غايت‏- به شرح حاجى سبزوارى قدس سره بر دعاى صباح، ط، دانشگاه تهران ص 121 بنگريد. ? - رض: جهرت معى.
?
است در هر مرتبه‏اى از مراتب عوالم اربعه به كمال لايق آن مرتبه در آن مرتبه ظاهر بود تا به تشخص عنصرى انسانى پس همين نسبت كه در عالم محسوس اين دو فرد را حاصل است - من حيث المقدمتين و النتيجه --د: فى النتيجه.
?
در جميع مراتب حاصل است به فراخور آن مرتبه. پس اگر بعضى از-د: حاصل باشد.
?
احوال سير خود را در مراتب وجود و مقام خود در منازل موجود به نوعى خبر دهند كه عقول جزئيه عالم ملك و در ادراك آن عاجز و متحير شوند و قبول آن در حوصله آن نگنجد كاملان نشاة آگاهند كه آن خبرها خبر است از كمالات ربى و دورى كه در هر مرتبه ايشانرا حاصل است يا در هر دوره،-د: حاصل است چه كامل.
?
چه كامل در همه جا كامل است در هر دوره‏اى به كمال خود داير، زيرا كه قلب حقايق محال است و در هر دوره‏اى به كمال خود داير، زيرا كه قلب حقايق محال است و نشئه كمال مطلق، حاوى جميع كمالات عام و-د: حاصل است چه كامل.
?
خاص است. مثلا كمال ناسوتى البته كامل ملكى و مثالى و ملكوتى و جبروتى است. پس در عالم جبروت اسم اعظم است، و در عالم ناسوت‏- در تحصيل معرفت پيرامون اسم اعظم به نكات 70، 215، 479، 821 هزار ويك نكته، علامه آملى، -ادام الله تعالى ظلله العالى - رجوع بفرمائيد نكته: ادعيه و مأثوراتى كه به عنوان اسم اعظم الهى، از بيت وحى منقول است خالى از دو اسم شريف (( الحى القيوم)) نيست فافهم. ? انسان كامل، و دوره‏اش در عالم ملكوت روح اعظم و در عالم مثال و- به فصل دهم مقدمات علامه قيصرى ساوى بنگريد. ? ملك عرش اعظم و در عالم ناسوت انسان كامل و دوره‏اش در عالم ملك‏- عرش را اطلاعاتى است، از عرش جسمانى گرفته تا الرحمن على العرش استوى. الاية به يادداشتهاى بنده بر تحفة المراد رجوع شود. ? مطابق ايام و سنين عالم مثال است. و هم چنين است در عالم ملكوت و-د: ((است)) را ندارد.
?
جبروت. و نيز بايد دانست كه مثال دو است: يكى مثال سابق كه به‏-د: كه يكى.
?
واسطه ملك و ملكوت و برزخ بين الطرفين است، دويم مثال لاحق كه مستقر ارواح است بعد از مفارقت از اجساد و برزخ دنيا و آخرت، و هر- رض: ((از)) را ندارد.
?
يك را دوره‏اى است معين، و اهل حقايق از قرآن و اخبار اقتباس نموده، ادوار را به چهار اسم نسبت داده‏اند. هر يك را مرتبه عددى تعيين نموده‏اند و آن چهار اسم ائمه اسماء ذاتيه‏اند و اسم العليم را جبروتى گفته كه صفات و شئون و اعتبارات علمى اند و اسماء تعينات علمى و عالم جبروت‏- رض: شئون اعتبارات.
?
علم صفات و اسماء است پس مربى عالم جبروت اسم العليم باشد، و اسم الحى را مربى عالم ملكوت، [ كه عالم ارواح و عقول و نفوس و مفارقه‏- رض: عبارت داخل [] را فاقد است.
?
است يافته‏اند ] و اسم القدير را عالم مثال، و اسم المريد را مربى عالم ملك شناخته‏اند. دوره عالم جبروت را دوره عظمى گفته‏اند، و دوره عالم ملكوت را دوره كبرى، و دوره عالم مثال را دوره وسطى، و دوره عالم ملك را دوره صغرى، و آنچه اين لاشى‏ء در تعيين مدت دورات اربعه از خرمن اهل تحقيق به خوشه چينى استراق نموده به اجمال مرقوم مى‏سازد.
بدانكه ظرف ظهور تجلى ذاتى حق - سبحانه تعالى - وقت مطلق است و آن عبارت است از معقوليت امتداد و ديموميت وجود مطلق كه سرمد -د: سرمد است ? نام آن امتداد است [از حيث تماميت امتداد] و دهر نام آن به اعتبارى‏- رض: عبارت داخل [] را فاقد است‏
?
-د: آن را ندارد ? و اين امتداد را حصص مقدره هست هر يك به نسبتى، چنانچه بعضى از آن در قرآن، و اخبار وارد است كه چون نسبت به الوهيت تقدير كنند، يك روز پنجاه هزار سال عالم ملكى است كه‏-د: عالم راندارد ?
تعرج الملائكة و الروح اليه فى يوم كان مقداره خمسين الف سنة - المعارج / 4 ?

و اگر نسبت به ربوبيت تقدير كنند [ روزى هزار سال است كه ان يوما عند-د: عبارت را [] ندارد. ? ربك كألف سنة مما تعدون و اگر نظر به عالم ملك، تقدير كنند] روزى‏- حج / 47 ? يك دوره فلك الافلاك كه بيست و چهار ساعت باشد، بر اين قياس، ايام بعضى از موجودات مثل عالم طبيعى و بروج و غيرها، در فتوحات مكيه مذكور است سر سوم آنكه ايام ربوبيت هزار سال است شايد كه هر هزار سال نقطه‏اى كه محل پرتو نور نفس كلى است تبدل به نقطه‏اى ديگر مى‏يابد، و تا هزار سال قبول آن نور، مى‏كند، تا بر كمال خود استيفاء، مى‏نمايد، و باز نقطه ديگر بر جاى آن مى‏آمد، و روز ربوبيت، در ادوار مثالى معتبر است و بس و در ملكوتى و جبروتى روز الوهيت معتبر است و-د: مثال‏
?
-د: پس دور ? سر آنكه روز الوهيت پنجاه روز ربوبيت است همانا خواهد بود كه موثر در عالم بحسب ظهور اثر ائمه اسماء اليهه‏اند كه هفت اسمند و متأثر اين اسماء روحانيت كواكب سبعه سياره است و چون، تأثير كلى واحد در كل واحد اعتبار شود هفت در هفت چهل و نه مى‏شود و اسم جامع كه محتد اسماء است و اسماء بدان قائم و به اين اسم و بأذن آن اسم ظاهر بالاثر- رض: ((به اين)) را ندارد ? - رض: ((اسم)) را ندارد ? چون به آن حاصل الضرب اعتبار نمايند، پنجاه مى‏شود پس مدت تربيت اسماء مذكوره به اين روز تقدير مى‏كنند، و چون ارتباط عوالم نازلا وصاعدا ثابت است عقلا و نقلا پس ضابه تقدير نيز مرتبط خواهد بود و چون تقدير ايام اسبوعات و شهور و سنين عالم ملك مشهود و محسوس است آنرا معيار تقديرات ساخته ميگوئيم كه سيصد و شصت روز يك سال است پس در همه عوالم سيصد و شصت روز آن عالم يكسال باشد و سبب اين آن است كه دايره افلاك الافلاك سيصد و شصت درجه منقسم است بعدد دندانه قلم اعلى و چون اين سيصد و شصت درجه يك دوره تمام كند-د : ((اعلى)) را ندارد ? يك روز است و چون دور آتش بعدد ايام رسد يكسال است و موجب تقسيم به سيصد و شصت، آن است كه از اسماء نود و نه گانه الهى دو اسم تعلق به ايجاد دارند من حيث العلوم و الخصوص و هفت اسم ذاتى مربى اند، بحسب ظهور و تأثير و از اين هفت چهار اصلند و سه فرعند.
اما آن دو اسم كه تعلق به ايجاد دارند، الرحمن الرحيم و چهار اسم از ائمه سبعه كه اصلند الحى العليم القدير المريد است و سه اسم كه فرعند البصير السميع المتكلم‏اند، كه در تحت العليم و القدير، تأثير از چهارند، وچون چهار در نود، ضرب شود، حاصل سيصد و شصت مى‏شود، و كل واحد از اين نود سدنه تابع كل واحد از اين ائمه اربعه‏اند، ليكن از اين سيصد و شصت در هر نود درجه غلبه سلطنت از يك اسم است، وظهور آن اظهر است و تفضيلش اين است كه در فصل ربيع ظهور وسلطنت اسم الحى غالب است به واسطه موافقت طبيعت كه دموى مزاج را اگر عوارض غريبه مضرت نرساند طويل العمر مى‏شود بالنسبة الى غيره و در فصل صيف‏-د: ((واو)) را ندارد ? ظهور سلطنت اسم القدير غالب است به واسطه موافقت بالطبع، و اسم القدير كه روحانى است مريخ مظهر اوست، و طبيعت او گرم خشك است چون هواى عالم مثل و در فصل شتاء كه زمستان است ظهور سلطنت‏-د: مثال در ? اسم العليم غالب است چون مزاج هواى عالم جبروت بارد و مرطوب است و از اين روى حامل وحى بانبياء نام دارد فافهم.
و در خريف، غلبه سلطنت از اسم المريد، است بر وجه مذكور و منشأ تقسيم اين سيصد و شصت درجه به دوازده برج از روى حقيقت اين است كه، فيض اول كه حقيقة الحقايق و روح محمدى صلى الله عليه و آله‏- رض: محمد ص ? مظهر مطلق اسماء و صفات الهى است محقق مرتبه ثلاثه است زيرا كه‏- رض: صفات الهى محقق ? سه اعتبار اصلى با او است، تعقل ذات فاعل و تعقل ذات، قابل و تعقل‏-د: ((تعقل ذات فاعل)) راندارد
?
جوهر فعل، و چون اين سه تعقل اصل جميع اعتبارات آن حقيقت است و از اين سه اعتبار سه تعين در عقل مدرك مى‏شود، يكى لابشرط ومطلق،- رض: به سه ? دويم، به شرط لا و عام سيم به شرط شى وخاص. پس اين تثليث در همه‏- رض: به شرط لا و عالم ? جا معتبر است و نمونه‏اش آن كه استدلال عقلى محتاج است به اصغر و- رض: تثليث همه ? اكبر و حد وسط و لهذا تثليث در همه افعال سنت نبوى است و معنى‏-د: سنت نبوى شده ? فعل نيز در اصطلاح علماء مشتمل است بر سه امر، حدث، اقتران به زمان و نسبت به فاعل ما.
اما چون اين سه نسبت در كل واحد از اسماء، اربعه كه مستقل التأثيرند در در ظهور اعتبار شود دوازده مى‏شود و اعتبار اين سه نسبت در اسم چنانست كه اسم عبارت از تعين ذات بصفتى از صفاتست پس در اسم ذات و صفت، تعين معتبر باشد و اين نسبت تحقق ثلاثه در جميع ممكنه - رض: ذات و وصف.
?
- رض: ممكن است.
?
هست و چه حقيقت هر شيى ممكن مركب است از وجود و ماهيت و تشخص، اعم از آنكه شخصى باشد يا صنفى يا نوعى يا جنسى به اين سبب مراتب اعداد بر نه قرار يافته كه نه حاصل شده از ملاحظه سه در نفس سه مقولات موجوده امكانى از اين روى ده است يك مقوله جوهر و نه‏- رض: موجود امكانى.
?
- رض: داده است.
?
عرض و مراتب عقول و نفوس و تجويز اجتماع نه جفت مرجوهر وجود حقيقى را صلى الله عليه و آله از اينجا است، و سه عدد حروف جيم است كه هندسه اصلى آن مثلث متساوى الضلاع است و اصل جميع اشكال هندسى است چنانكه آنحضرت عليه‏السلام اصل جميع موجودات است و سر اينكه سنت است كه عقد پنجاه و سه در تشهد بدست راست بگيرند تواند بود كه همين باشد كه عدد حرف جيم است و موافق اسم احمد صلى الله عليه و آله و به موجب الكلام يجر الكلام سر رشته مقصود مباد از دست برود و الا اينجا بسيارى از اسرار مرقوم مى‏گشت اكنون چون مقرر شد كه سيصد و شصت روز يكسال است و دوره اين عالم شهادت كه متاثر بواسطت عالم مثال است مطابق عالم مثال است، پس سيصد و شصت روز ربوبيت كه يكسال عالم مثال است يكدوره عالم ملك باشد كه صغرى‏-د: كه دوره.
?
است و اين بنابر قاعده مستخرجه از قرآن است اگر نسبت بربوبيت‏- رض: ((بر)) را ندارد.
?
ملحوظ شود و اگر نسبت ايام الوهيت تقدير كنند پس سيصد و شصت روز كه صد و هشتاد و يك سال ملكى باشد و دروه صغرى مى‏شود و آنكه ربوبيت اسم المريد متوجه باطن مى‏شود و حكماء و منجمان و سيد ناصر خسرو در رساله جان بخش هر يك تقديرى ديگر كرده‏اند و چون روز- رض: سيد ناصر در.
?
مثال متقدم ظاهر شد كه هزار سال است روز برزخ كه مثال متاخر است صد سال است بقرينه كريمه‏
كم لبثت قال لبثت يوما او بعض يوم قال بل لبثت ماة عام - بقره / 259.

?
اين يوما اشاره به روز برزخى تواند بود و بعضى يوم اشاره بمثالى و العلم‏-د: كريمه قال كم.
?
عندالله تعالى.
پس يكسال مثالى سيصد و شصت هزار سال شهادت است و سيصد و- د: يكسال سيصد.
?
شصت هزار سال مثالى يكدوره و سطى است و گفته شده كه در عالم ملكوت سنين الهى معتبر است پس يك روز ملكوت پنجاه هزار سال ملكى باشد و سيصد و شصت روز يكسال شد و شصت هزار سال ملكوتى دوره كبرى باشد و شصت روز يكسال شد و سيصد و شصت هزار سال ملكوتى دوره كبرى باشد و اما دوره عظمى كه جبروتى است يك روزش [ سيصد و شصت هزار سال ملكوتى است و سيصد و شصت روزش ] يكسال‏- د: عبارت داخل [] را ندارد.
?
جبروتى است و سيصد و شصت هزار سال جبروتى يك دوره عظمى است كه چون از اين دورات هر كدام كه منقضى شود اسمى كه مربى آن عالم است بباطن عود كند و قيامت آن عالم قائم شود و ظهور جلال قهارى و سر ولايت ظاهر شود و امتداد بطون همان مدت امتداد ظهور باشد و الله اعلم بحقائق الامور.
اكنون به موجب كريمه‏
قال فما بال القرون الاولى قال علمها عند ربى فى كتاب لا يضل ربى و لا ينسى‏- طه / 52 - 51.

?
نفس نفيس آن كاملى كه محل تجلى آن شان كلى است يا بالاصاله چون نبى مطلق كه محمد رسول الله است و يا ولى مطلق عليه‏السلام كه سر- رض: محمد رسول الله و ولى مطلق.
?
محمدى صلى الله عليه و آله است كه منبسط است بر اسرار انبياء يعنى على بن ابيطالب عليه‏السلام، يا بالتبع چون كل ذريه و ورثه محمد صلى الله عليه و آله نسخه اين كتاب است و چون لا يضل ربى و لا ينسى وصف آن كتاب است، پس آن كامل متبوع يا تابع وقتيكه از تنگناى تشخص به فضاى پيشگاه حقيقت خود نقل نمود از جام شهود ذات سرمست شده نقل مجلس قدم آيينش ذكر بعضى از آن احوال قرون اولى است چنانچه از- د: از آن قرون.
?
زبان حقايق بيان مى‏نمايد چنانچه در خطبه مذكور است و همانا كه سبب ورود اين خطبه بر آن لسان كه قلم اعلى است اين تواند بود كه ذوى العقول الضعيفه ورثه را معذور دارند چون اطلاع بر اين خطبه يابند و بدانند كه‏- رض: معضور.
?
آن كمل بوارثه امام الموحدين و قائد الغر المحجلين سر الله فى العالمين ليث بنى غالب على ابن ابيطالب عليه‏السلام اين خبر مى‏دهد چنانچه به كميل ((رض)) گفت كه‏
ولكن يترشح عليك ما يطفح منى‏- رض: يرشح.

? - به كتاب النوار الجلية زنوزى ( كه شرح حديث حقيقت است) رجوع كنيد. ?
و مراد اينجا به ورثه كمل آنست كه سر حقيقت ايشان در تمام ادوار شده‏- رض: سر.
?
باشد نه آنكه مختص به بعضى يا بيكى باشند چه هر كاملى از مقدار سير- رض: تا.
?
دور حقيقت خود آگاهى مى‏يابد و بقدر تحقق خود در مقامات - د: سير بر.
?
- رض: ((خود)) را ندارد.
?
- د: مقام.
?
ادوار از حال و مقام خود خبر مى‏دهد و جمعى كه صاحب حقيقت جمعيت كلى‏اند بوارثت حضرت على بن ابيطالب عليه‏السلام مر ايشان‏- د: حقيقت كلى اند.
?
عطا شده آگاهى از تمام سوابق و لواحق مى‏يابند و اگر عقل ضعيف گويد كه چگونه شخص بشرى را اين گونه از علم ميسر شود گوئيم كه منجى مثل‏- رض: اين نوع.
?
جاماسب احوال لا حق تا آخر الزمان از روى علم بقرانات كواكب كه‏- رض: جاماس. ? مظاهر اسمااند و احكام آنها را تمام نوشته و الى الان تمام مطابق آمده - رض: ((را)) را ندارد.
?
- د: ((آمده)) را ندارد.
?
و هر گاه از روى نجوم اطلاع بر لواحق توان يافت چرا از روى حقيقت و تحقق با سماء كه موثرات نجوم‏اند خبر از حال سابق و لا حق خود و- رض: موثر است و نجوم اند.
?
عالم چنين كمل را حاصل نشود و حال آنكه علم ايشان در مقام حب فرائض اتحاد با علم رب خويش يافته و الله اعلم.
چون اين مقدمه از روى اجمال، تمهيد يافت شروع در تاويل خطبه مى‏نمايد و آنچه از ضروريات ادراك مطلب باشد در جاى خود - على قدر الاستعداد الناقص - تحرير خواهد يافت و بالله سبحانه التوفيق و منه الاستعانه فى طريق الحق و التحقيق.


next page

fehrest page

back page