در اين مقام از تمهيد برآنم تا در شرح حال جناب خواجه محمد دهدار و تميز حضرتش از والد ماجاد او اعنى محمود بن محمد كه تشابه در اسم، باعث به خطا رفتن برخى از قدما و به تبعه آنها، به اشتباه افتادن بعضى از معاصرين، بين محمد پدر محمود و ((محمد)) فرزند محمود - رضى الله عنهم - گشته است كلماتى چند را تقديم دارم. و منه التوفيق.
صاحب كتاب گرانسنگ ((طبقات اعلام الشيعه )) در شرح حال خواجه محمد دهدار شيرازى فرمودهاند:
محمد دهدار بن محمود عيانى العارف الخضرى الشيرازى و والده عيانى الشاعر المذكور ديوانه فى الجزء التاسع من ((الذريعه )) رايت
(( وقد وقع هنا لك غلط، فخلطنا بين العيان الوالد و هو محمود بن محمد الدهدار العيانى و بين ولده بن محمود بن محمد الدهدار صاحب خلاصه الترجمان (ذ 7 قم 1057) الاتى فى القرن الحادى العشر فليشطب على كلمه ((محمد بن)) فى السطر 19 صفحه 777 من مجلد التاسع و كذلك على عى جمله (خلاصه الترجمان الذى الفه 1013 و) السطر 20 من تلك الصفحه. مجموعه من رساله الفارسيه فيها ثمان رسائل عرفانيه و لبعضها عناوين خاصه فسمى ثانيها العشره الكامله (ذ 15 قم 1731) و خامسها نفائس الارقام و سادسها الكواكب الثواقب و سابعها الشراق النيرين و ثامنها الدر اليتيم. و رايت محموعه من رسائله و هى كبيره فيها- جمله مما ذكر ناه و كثير مما لم نذكره مثل كتاب ((معرفه الامام)) المصرح فيه بان الامام الحقيقى امير المومنين عليهالسلام ثم الاحد عشر من ولده، توحيد استدلالى و توحيد برهانى و تاويلات آيه: (فلا اقسم بمواقع النجوم) و رساله وحدة الوجود (ذ: 25: 57) و الذوقيات المعقوله و عدة جوابات لمسائل عرفانيه و مرات الحقائق فى شرح بيت واحد من ((گلشن راز)) و ((خلاصه الترجمان فى شرح خطبه البيان)) (ذ 7 قم 1057) الذى الحق باخره فى مدح الامير عليهالسلام و تاريخها قوله:
ز فيض جود على چون رسيد اين توفيق - چنان رسيد كه تاريخش از همان رسدم
و فيض جود على = 1013)) تاريخ له. و جميع تصانفيه فارسية و اكثرها موجودة فى مجموعه الحاج عباد الفهرس ذات عشر رسائل عاشرها: ((ثنا المعصومين)) (ذل: 17) و مر والده محمود فى العاشرة ص 239 - 238.
اكمال: اديب شهير ايرانى جناب آقاى احمد گلچين معاين (ادام الله تعالى ظله) در كتاب گرانقدر و شريف ((كاروان هند)) در ذيل احوال خواجه محمد دهدار ((ره)) - اعنى صاحب اين رساله سامى - در تحت عنوان ((فانى شيرازى)) چنين مرقوم فرمودهاند:
451 - فانى شيرازى
خواجه محمد دهدار شيرازى، متخلص به ((فانى)) از اكابر علماى صوفيه است، در علوم معقول و منقول از شاگردان مير فتح الله شيرازى بود و بعدا به دكن رفت و در ((بيجاپور)) نزد على عادلشاه (965 - 988 ه) تقرب بهم رسانيد، و او را بر انگيخت تا هزار هون به شيراز فرستاد و مير فتح الله را به حضور طلبيد و بدين طريق كتب درسى باقيمانده را نزد وى گذارانيد.
بعد از كشته شدن على عادلشاه، مير فتح الله به دعوت جلال الدين محمد اكبر شاه به ملازمت وى شتافت - چنانكه در ذكر احوالش خواهد آمد - و خواجه دهدار به ((احمد نگر)) نزد مرتضى نظامشاه بحرى (972 - 966 ه) رفت و ناظر مملكت او شد. در آنزمان، شيخ حسن نجفى كه از مشايخ صوفيه بود، به احمد نگر رسيد، و خواجه به حلقه مريدان و معتقدان او پيوست و چندين سال در خدمت وى به تلمذ گذرانيد و كتب خوانده را پيش او تكرار كرد و آداب صوفيه را نيك فرا گرفت.
در زمان برهان نظامشاه ثانى (999 - 1003 ه) حكومت برابر يافت و پس از درگذشت وى به برهانپور رفت و در آنجا خانخانان عبدالرحيم خان رإ؛ نسبت به او اعتقادى تام و تمام بهم رسيد. سرانجام به بندر سورت شتاف و به ترك و تجريد و انزوا روزگارى بسر بود تا در هزار و شانزده (1016 ه) كه شصت و نه سال از سنين عمرش مىگذشت رخت هستى بر بست و يكى از فضلا تاريخ رحلت او را ((خداشناس)) يافت.
از آثار اوست: ((ايجاز مفاتيح الاعجاز))، ((حاشيه بر نفحات الانس)) و ((فصل الخطاب)) و ((شرح خطبه البيان)) و رسايل ديگر عرفانى كه به نام مرتضى نظامشاه و خان خانان نوشته است.
بنگريدبه: محبوب الزمن (ص 578)، شام غريبان (ص 186 - 178)، صبح گلشن (ص 307) فهرست مشكوه (ج 3 ص 2257 - 2261) و فهرستهاى ديگر.
تقى اوحدى گويد: مفخرالاعيان، زبدة الزمان، شمع دودمان اسرار، خواجه محمد (بن) محمود دهدار، قرة العين، دهدار محمود عيانى بود، مدتى مديد، در بلاد هند به سر مىكرد. فرزندان وى در اين ازمنه از دكن به گجرات آمده بودند، هر دو جوان مستعد قابل رسيده، و او را طبيعت نظم و تصوف ميراثى پدر است (يك رباعى).
عرفات (برگ 707). از اوست:
يك جرعه كه از حريف مستت برسد - پس چاشنى دم الشتت برسد
اين جام نهادهاند بر طاق بلند - پا بر سر خويش نه كه دستت برسد
در آينه حال پشت چشم ار بينى - يك چشم بپوشى و به ديگر بينى
كورت بيند هر آنكه بيند ز قفا - اينست مثال خير و شر، گر بينى
در باغ، چو ميل چيدن گل كردم - بلبل نگران بود، تغافل كردم
كردند حريفان همه، دامن پرگل - من، سينه پر از ناله بلبل كردم
منظور يقين، دو حالتست از اشيا - هر لحظه، وجود دگر و حكم بقا
تجديد وجود از عدم، ذاتى ماست - و ان حكم بقا، رابطه فعل خدا
و نيز، جناب ايشان - آقاى گلچين معانى - در پانوشت آن مصحف گرانسنگ، در ترجمت احوال پدر - يعنى محمود دهدار - رضوان الله تعالى عليه نگاشتهاى دارند كه بعد از عنوان نظر جناب هانرى كربن در ((تاريخ فلسفه )) ايراد خواهيم نمود و نظر خواننده عزيز را به سهو جناب كربن و برخى از معاصرين پيرامون تميز دادن بين محمد دهدار - صاحب رسايل - و پدرش محمود بن محمد دهدار متخلص به عيانى و مدفون به حافظيه شيراز، جلب مىنماييم.
آقاى كربن رحمة الله تعالى عليه گويند:
بالا خره لازم است كه در اينجا از شخصيتى عجيب يعنى خواجه محمد بن محمود دهدار (او پسرى به نام محمود بن محمد داشت و نوشته تذكرههاى سهم هر يك از آنها معلوم نمىشود) يا كنيم، هر چند كه تنها پيوند او، با كسانى كه ذكرشان گذشت، در اين است كه به محفل شيراز تعلق داشت. درباره شرح حال او فقط مىتوان اين نكته را ذكر كرد كه او در سال 1013 ق/ 1604 م زنده بود در حافظيه شيراز مدفون است، از از نمايندگان بارز حكمت عرفان شيعى از تبار رجب برسى است افزون بر اين در علم جفر (يعنى علمى كه در عرفان اسلامى معادل فنون قبالههاى يهودى است) از او حدود ده اثر باقى مانده است كه هر يك از آنها شايسته بررسى است. در اينجا فقط به در يتيم - و حرف الف به عنوان رمز صورت انسانى (= الف انسانيت، مصحح) - اشاره مىكنيم كه از معرفت مراحل مراتب نفس تا مرتبه انسان كيهانى يا عالم اكبر بحث مىكند. در اين اثر آماده است ((بدان كه حقيقت انسان حقيقت محمديه است. بنابراين، من با تفسير دو سوره شروع خواهم كرد نخستين آنها سوره والضحى (الم يجدك يتميا فاوى) است عرفان اسلامى (اسماعيلى) معناى باطنى زكات را به عنوان بخشش عرفان به كسى كه لياقت داشته باشد، بر اين تفسير اين سوره، بنا مىكند، و فوت اسماعيلى، پشتوانه اين مفهوم قرار مىگيرد، بدين ترتيب، ملاحظه مىشود كه طنينهاى بسيارى به گوش مىرسد.
حال، در اين مقام به نقل ترجمه حال ((پدر)) از حاشيه ((كاروان هند)) مىپردازيم:
وى، ابو محمد، محمود دهدار ((عيانى)) است. و تقى اوحدى گويد: ((مولد و مضجعش خاك شيراز است و وى به غايت در رياضيات، خصوص اعداد و اخواتش، رياضت كشيده بود و ذوق تصوف عالى داشت، و كلام صوفيانه را اكثر مطالعه نموده بود، به اصطلاحات طبقه رسيده بود و قريب بود كه بالكليه از موهومات بگذرد و با ارادت تام به خدمت بابا رجب مىگفت: اگر ارادت تو نسبت به من از صميم قلب است، تو نيز اقتدا به من كن و الا آزار من مده و برو كلهاى بيار، لهذا هر روز به معذرت تقصير تابعيت كلهاى به دست خود خريده پيش او مىبرد و كله بر زمين مىگذاشت، مع هذا با علماى ظاهرى و باطنى در گلستان سر و كله مىزد.
چند رساله نظم و نثر از او نزد بنده است، از جمله ((حل الرموز)) و ((نظم شرح الكنوز)) و ((آثار الاطوار)) از اوست: ( هشتاد بيت):
غرض از عشق، تجلاى وجود ازلست - لايزال آمده عشق و صفتش لم يزلست
انوار تجليات از طور وجود - اجزاى وجود عالم غيب و شهود
از حل الرموز:
كن فكان حرفى از كتاب وى است - بل يكى ذره ز آفتاب وى است...
اين كه داراى هواى درويشى - تا بيابى صفاى درويشى
ديده بگشا نگاه كن در كار - عقل را پير راه كن در كار
بطلب عارفى كه از دل تو - واكند عقدههاى مشكل تو
هر چه آيد ترا به فكر و ضمير - او بداند كه كشف بى تقدير
بى سخن با تو در سخن باشد - با تو در سر و دل علن باشد
صاحب طبقات اعلام الشيعه ، در ترجمه حال جناب محمود دهدار - رضوان الله تعالى عليه - بيانى وافى دارد كه ما تمامى آن را براى بر سبيل صواب استوار گشتن ازمان نفوس مستعده در تميز پدر از پسر نقل مىنمائيم:
محمود دهدار، هو ابو محمد، محمود بن محمد، المدفون فى الحافظيه بشيراز كما ذكر فى فارس نامه و هو المتخلص ((عيانى)) (ذ9 قم 5247.) المتبحر فى علم الحروف و الجفر و الاعداد. و له فيها تصانيف له رايت منها: ((مفاتيح المفاليق)) و ((جامع الفوائد)) الذى كتبه بعد ((المفاتيح)) لانه احال فيه كثيرا اليه، و قد كتبه لولده محمد تت بعد رجوعه عن الهند و صريح فيه بان كنيته ابومحمد و اسمه محمود بن محمد، و رايت له رسالة اخرى ناقصه الاول و الاخر صرح فى اثنائها باسمه.
وله منظومة فى الجفر و استخراج الطالب و المطلوب نظمها بديهة و ادراجها فى اثنا جامع الفوائد و نظمها جامع الفوائد و نظمها بديهة و ادارجها فى اثنا جامع الفوائد و نظمها جامع الفوائد و نظمها ايضا فارسيا. صرح فيها بان تخلصه فى الشعر ((عيانى)) (از عيانى اگر سخن شنوى) وفيه قوله :
قسمت مىدهم به روح رسول - به امامى كه هست زوج بتول
و قال فى آخره:
من عيانى تخلص از آنم - كه در اين شيوه عين اعيانم
و له ايضا ((جواهر الاسرار)) المشتمل على النظم و النثر، عنوان نظمه تقرير و عنوان نثره تحرير و له كتب عديده اخر، قال فى بعض منظوماته:
شرح اين رابطه در چند كتاب - كردهام ذكر به عنوان صواب
و من بعض نسخه ((جواهر الاسرار)) و ذكرناه كذللك من (ذ 5: 262) اول نظمه قوله:
الحمدلله كه اين تازه كتيب - دارد از جمله بسم الله زيب
شرف لوحهاش الرحمان است - الرحيمش حلل عنوان است
الى قوله:
باشد از پرتو ديدار نبى - شاه كونين نبى عربى
وز دم روح فزاى شه دين - مرتضى مادى از باب يقين
به عيانى برسد فيض زآل - رسدش فيض به سرحد كمال
ومن الواخره:
من عيانى كه تخلص دارم - به تولاى على در كارم
هست در نعت نبى تحريرم - هست در مدح ولى تقريرم
ومن منظوماته اسرار الحروف و سياتى ولده محمد الدهدار بن محمود بن محمد فى المئيه الحاديه عشره.