دايمى بودن فضل خداوند
(80) ((يا ذَاالْفَضْلِ وَالْكَرَمِ!)).
((اى دارنده فزونى و بزرگوارى !)).
(48) ((يا مَنْ فَضْلُهُ عَميمٌ!)).
((اى كسى كه فضلش فراگير و گسترده است !)).
(34) ((يا قَديمَ الْفَضْلِ!)).
((اى آنكه فضلش هميشگى است !)).
(49) ((يا مُفْضِلُ!)).
((اى فضل دهنده !)).
(19) ((يا مَنْ لا يُرْجى اِلاّ فَضْلُهُ!)).
((اى آنكه جز به فضلش اميدى نيست !)).
((فضل )) به معناى فزونى و فراوانى و زيادتى است . و معلوم است هرچيزى كه چنين
باشد، بر ديگرى كه چنين نيست ، داراى برترى و
كمال است . همچنين كسى كه داراى فضل در چيزى باشد، مى تواند از آن چيز به ديگران
بدهد و ببخشايد. بنابراين ، فراوانى ، برترى و بخشش ، امورى هستند كه
((فضل )) بر آنها دلالت دارد.
O ((يا ذَاالْفَضْلِ وَالْكَرَمِ!)).
((اى صاحب فزونى و بزرگوارى !)).
خداوند متعال دارنده همه كمالات به مقدار فراوان و بلكه نامتناهى است . و چون
خداوندداراى چنين خزائن نامتناهى مى باشد،عطاوبخشش اوبرديگران ،امرى ساده و آسان
است و چنين دِهِش و بخششى چيزى از خزائن الهى نمى كاهد و خداوند از آنچه به ديگران
مى دهد و عطا مى كند، غنى و بى نياز است و اين همان معناى
((فضل )) پروردگار متعال است بنابراين ، تمام خوبيهايى كه خداوند به ما بخشيده ،
مصاديقى از فضل الهى مى باشند.
نكته اى كه در قرآن كريم بر آن تاءكيد شده است ، عظيم بودن
فضل پروردگار است عباراتى مانند:(... وَاللّهُ ذُوالْفَضْلِ الْعَظيمِ )(225) در قرآن
كريم بارها تكرار شده است . و اين بدان خاطر است كه اين
فضل ، از ناحيه باعظمت الهى سرچشمه گرفته است .
درباره ((كرم الهى )) نيز در بحث خود، سخن به ميان آمد. و ذكر اين صفت در كنار
فضل ، به خاطر تناسبى است كه بين آن دو وجود دارد.
O ((يا مَنْ فَضْلُهُ عَميمٌ!)).
((اى كسى كه فضلش فراگير و گسترده است !)).
فضل پروردگار متعال ، فضلى است فراگير و گسترده ؛ زيرا همگان به
فضل خداوند احتياج دارند و از آن استفاده مى كنند به طورى كه بدون
فضل الهى ، هيچ موجودى قادر به انجام كارى و بلكه قادر به ادامه هستى نيست . تمام
نعمتهاى الهى را مى توان از فضل الهى دانست ؛ يعنى
فضل الهى ، اقتضاى چنين انعام نعمتى مى كند و هيچ موجودى نيست كه به گونه اى از
نعمتهاى الهى برخوردار نباشد.
قرآن كريم درباره عموميت فضل الهى چنين مى فرمايد:
(... اِنَّ اللّهَ لَذُو فَضْلٍ عَلَى النّاسِ وَلكِنَّ اَكْثَرَ النّاسِ لا يَشْكُرُونَ ).(226)
((... خداوند نسبت به بندگان داراى فضل و بخشش است اما بيشتر مردم سپاسگزار
نيستند)).
و در آيه ديگر آمده است :
(... وَلكِنَّ اللّهَ ذُوفَضْلٍ عَلَى الْعالَمينَ ).(227)
((... ولكن خداوند را بر همه اهل عالم ، فضل و بخشش است )).
درباره عموميت فضل الهى بايد گفت : در فضل پروردگار
متعال ، نقص و كمبودى نيست تا نتواند شامل همگان شود، اگر نقصى باشد در ماست كه
به دنبال فضل الهى نمى رويم . البته در مقابل
فضل عمومى پروردگار بايد دانست كه خداوند داراى
فضل خاصى نيز مى باشد همانگونه كه در نعمتهاى الهى نيز چنين است (در واقع
بسيارى از مطالب كه در بحث نعمتهاى الهى مطرح است در اينجا نيز جارى و سارى مى
باشد).
در اين باره قرآن كريم چنين مى فرمايد:
(... وَاللّهُ ذُوفَضْلٍ عَلَى الْمُؤْمِنينَ ).(228)
((... خداوند بر بندگان مؤ من ، داراى فضل است )).
واضح است كه اين فضل ، نسبت به فضل عمومى پروردگار بر تمام بندگان ، يك
((فضل خاص )) محسوب مى شود.
و در آيه اى ديگر چنين مى فرمايد:
(... قُلْ اِنَّ الْفَضْلَ بِيَدِ اللّهِ يُؤْتِيه مَنْ يَشاءُ .... ).(229)
((... بگو بخشش در دست خداوند است ، آن را به هركس كه بخواهد مى دهد ...)).
در واقع به دست آوردن هر فضلى ، شرايط و قابليتهاى خاص خود را مى طلبد و خداوند
از فضل بى كران خود برحسب لياقت افراد به آنها عنايت مى كند.
O ((يا قَديمَ الْفَضْلِ!)).
((اى كه فضلش هميشگى است !)).
يعنى هيچگاه نبوده است كه خداوند فاقد فضل باشد؛ زيرا خداوند خود قديم است و صفات
و كمالات او نيز تغيير پذير نيستند؛ چنانچه
فضل الهى را نسبت به خود در نظر بگيريم ، تا آنجا كه فكر و گمان ما مى رسد، مى
توانيم فضل الهى را مشاهده كنيم و اساسا هستى ما از
فضل الهى است در ((دعاى معروف شب جمعه )) نيز چنين آمده است :
((يا دائِمَ الْفَضْلِ عَلىَ الْبَريَّةِ! يا باسِطَ الْيَدَيْنِ بِالْعَطِيَّةِ! ...)).
((اى خدايى كه فضلش برخلائق ، دايمى است و دستان عطا و بخشش براى دادن و عطا
كردن ، باز است ! ...)).
O ((يا مُفْضِلُ!)).
((اى فضل دهنده !)).
خداوند داراى فضل است و آن را به ديگران (در حد لياقتشان ) مى دهد و مى بخشد،
بنابراين ، بدين جهت ، خداوند مفضل ؛ يعنى دهنده و بخشنده
فضل است .
نكته اى كه براى ما مهم است اين است كه خداوند را به
مفضل بودن بشناسيم و به اين صفت الهى ، مؤ من باشيم . در اين صورت است كه به
دنبال فضل الهى خواهيم رفت و فضل الهى را خواستار خواهيم شد. در دعاى ابى حمزه
ثمالى ، حضرت چنين مى فرمايند:
((يا مُفْضِلُ! لَسْتُ اَتَّكِلُفِى النَّجاةِ مِنْ عِقابِكَ عَلى اَعْمالِنا بَلْ بِفَضْلِكَ عَلَيْنا)).
((اى فضل كننده ! ما براى نجات از عذاب تو بر
اعمال و كردار خود، تكيه نمى كنيم بلكه تمام
توكل و اميدوارى ما به فضل و بخششهاى تو است )).
يعنى اعمال ما قادر به نجات ما نيست بلكه اين
فضل و بخششهاى بى كران تو است كه مى تواند ما را از اين عواقب سوء، نجات بدهد و
حفظ نمايد؛ همچنانكه ملاحظه مى شود، ابتدا حضرت ، خداوند را به چنين نامى مى خوانند و
مى شناسند و آنگاه خواسته خود را در اين رابطه بيان مى فرمايند.
O ((يا مَنْ لا يُرْجى اِلاّ فَضْلُهُ!)).
((اى كسى كه جز به فضلش اميدى نيست !)).
اميد انسان هميشه به كارسازترين امور تعلق مى گيرد و حق مطلب نيز همين است ؛ زيرا
اميد به چيزى كه فايده اى بر آن مترتب نباشد،
معقول نيست .
اما اشتباهى كه معمولاً رخ مى دهد، در تشخيص مصاديق امور مفيد و كارساز مى باشد. در اين
ميان آنانكه فضل الهى را شناخته اند و به عظمت آن پى برده اند، نمى توانند به غير
آن چشم اميدى داشته باشند. و اين برخلاف افراد
جاهل يا غافلى است كه تمام اميدشان به داشته هاى خود و يا ديگران است . در واقع آنانكه
به فضل الهى پى برده اند و از سوى ديگر، اهداف والا و عالى بشريت را شناخته اند و
به پرتگاههاى هولناكى كه در سر راه انسان قرار دارد، واقف شده اند، به عيان مى
بينند كه تنها با فضل الهى مى توان از اين پرتگاههاى هلاك كننده نجات يافت و به آن
قلّه هاى رفيع دست يافت ؛ زيرا اين فضل الهى است كه تمام سرمايه هاى لازم را در اختيار
انسان قرار مى دهد و تواناييهاى لازم براى حركت در چنين راه خطيرى را به آدمى مى
بخشد.
در واقع ، اشتباه ما اين است كه يا به عظمت
فضل الهى پى نبرده ايم و يا به آن اهداف عالى آشنا نيستيم ؛ يعنى به اهداف پايين
دنيوى بسنده كرده ايم و تواناييهاى خود را هم براى رسيدن به چنين اهدافى كافى مى
بينيم ، هرچند كه همين تواناييها هم از فضل الهى بر ما انسانهاست و ما از شكر آن
غافل هستيم .
به هرحال ،همانگونه كه دردعاى اخير گفته شد:((يا مُفْضِلُ لَسْتُ اَتَّكِلُ فِى النَّجاةِ مِنْ
عِقابِكَ...))، ما براى رهايى از زشتيها و ظلمتها و رسيدن به پاكيها و نورها، نبايد به
داشته هاى خود مغرور شويم و خود را از فضل الهى بى نياز ببينيم همانگونه كه نبايد
از كمبود داشته هاى خود ماءيوس و نااميد شويم و
فضل پروردگار متعال را فراموش نماييم . در ((دعاى شريف جوشن كبير)) پس از جمله
((يا مَنْ لا يُرْجى اِلاّفَضْلُهُ!))، اين جمله آمده است :
((يا مَنْ لا يُخافُ اِلاّ عَدْلُهُ!)).
((اى كسى كه ترسى نيست مگر از عدل او!)).
يعنى خداوندا! ترس ما از آن است كه تو با عدل خودت با ما رفتار نمايى ؛ زيرا در اين
صورت است كه حساب ((اعمال )) ما به ميان مى آيد و اين
اعمال هم چيزهايى نيستند كه بتوانند ما را نجات بدهند، اما اميد ما آن است كه تو با
فضل و بخششهاى خود با ما رفتار نمايى تا ما با تكيه بر
فضل تو بتوانيم نجات يابيم .
البته بايد دانست كه اين مطلب اختصاصى به جهان آخرت ندارد بلكه در دنيا نيز چنين
است ؛ يعنى در دنيا هم براى رستگارى نياز به
فضل الهى است ؛ زيرا اگر فضل الهى نباشد، از موجودى چون انسان جز شر و بدى ،
چيزى صادر نمى شود. در ((دعاى روز عرفه )) حضرت اباعبداللّه (عليه السّلام ) چنين
مى فرمايد:
((اِلهى اِنْ ظَهَرَتِ الْمَحاسِنُ مِنّى فَبِفَضْلِكَ وَلَكَ الْمِنَّةُ عَلَىَّ وَاِنْ ظَهَرَتِ الْمَساوى مِنّى
فَبِعَدْلِكَ وَلَكَ الْحُجَّةُ عَلَىَّ)).
((بارالها! اگر محاسن و نيكيها از من سر بزند، اين به خاطر آن است كه
فضل تو شامل حال من شده است و در اين حالت تو را بر من منّت است و اگر زشتيها و
بديها از من آشكار شود، به خاطر آن است كه
عدل تو چنين اقتضا نموده و در اين صورت تو را بر من حجت است )).
يعنى خدايا! اگر فضل تو شامل من شود، در اين صورت تو تمام نيكيها را به من بخشيده
اى و سرمايه هاى لازم براى انجام خوبيها را به من عنايت كرده اى ، پس در اين صورت از
من هم جز خوبى چيزى صادر و ظاهر نمى شود، اما اگر مرا به خود واگذار كنى تا با
داشته ها و سرمايه هاى خود، فعاليت نمايم ؛ چنانكه
عدل تو چنين اقتضا دارد، در اين صورت از موجودى فقير و ناقص چون من ، چيزى جز بدى
ظاهر نخواهد شد. در دعاى بعد از زيارت حضرت امام رضا (عليه السّلام ) نيز چنين آمده
است :
((جَلَلْتَ اَنْ يُخافَ مِنْكَ اِلا الْعَدْلُ وَاَنْ يُرْجى مِنْكَ اِلا الاِْحْسانُ وَالْفَضْلُ فَامْنُنْ عَلَىَّ بِما
اَوْجَبَهُ فَضْلُكَ وَلا تَخْذُلْنى بِما يَحْكُمُ بِهِ عَدْلُكَ)).
((تو برتر از آنى كه جز به خاطر عدل ، ترسى از تو باشد و جز
فضل و احسان ، از تو اميدى باشد، پس پروردگارا! بر من منت بگذار با چيزى كه
فضلت اقتضا مى كند و مرا رسوا مساز با چيزى كه عدلت حكم مى كند)).
پس ما آدميان نبايد به چيزى كه آنها را سرمايه ها و داشته هاى خود مى دانيم بنازيم و
مغرور شويم ، نبايد علم و عقل و هوش و استعداد و ثروت و مقام و ديگر امكانات خودرا
براى فلاح و رستگارى در دنيا و آخرت كافى بدانيم و گمان كنيم مستقلاً مى توانيم ره
يابيم و به جايى برسيم ، بلكه در كنار تمام اين داشته ها و امكانات بايد دست طلب
به سوى درگاه بارى تعالى بلند كنيم و خود را فاقد همه چيز معرفى نماييم و از او
بخواهيم كه با فضل و عطاى خودش ما را مستغنى نمايد و به
سرمنزل مقصود رهسپار كند.
تمامى امكانات و سرمايه ها تنها زمانى به كار مى آيند كه لطف و عنايت الهى
شامل حال آدمى باشد، در غير اين صورت ، خود اين امكانات
تبديل به وسايلى براى نابودى و هلاكت آدمى مى شوند. قرآن كريم نتيجه عدم
فضل و رحمت الهى را چنين بيان مى فرمايد:
(... فَلَوْلا فَضْلُ اللّهِ عَلَيْكُمْ وَرَحْمَتُهُ لَكُنْتُمْ مِنَ الْخاسرينَ ).(230)
((... اگر فضل و رحمت پروردگار بر شما نباشد، هرآينه از زيانكاران و خسارت
ديدگان خواهيد بود)).
راه رسيدن به بخشش الهى
((فضل ))درچيزهايى است كه خداوندبه آدمى مى بخشايد بدون آنكه انسان سزاوار و
مستحق آن باشد و در برابر آن كارى انجام داده باشد، بلكه به صورت زيادى و
اضافى در اختيار انسان قرار مى گيرد. و اين به خاطر رحمت فراوانى است كه خداوند
نسبت به بندگان خود دارد، بنابراين ، از رحمت واسعه خود چنين بخششى را نصيب انسان
مى فرمايد؛ مثلاً گاهى اوقات انسان براى كسى كارى انجام مى دهد و در
مقابل آن ، مزدى مى گيرد، اين مقتضاى عدل است ، اما گاهى انسان براى ديگرى كارى
انجام نمى دهد، بلكه صرفا از او تقاضا و درخواست مى كند، در اين صورت ، اگر آن
شخص چيزى به انسان بدهد بر طبق فضل و بخشش خود چنين نموده است . معامله خداوند با
انسان نيز چنين است ؛ اگر خداوند عادلانه با ما رفتار نمايد، چيزى نصيب ما نمى شود
بلكه سرتاپا بدهكار هم خواهيم بود، اما خداوند رحيم ، درياى بى كران
فضل خود را براى آدميان قرار داده است تا بلكه از اين طريق ، ما انسانها به جايى
برسيم و نصيبى بيابيم .
اما دستيابى به فضل الهى نيز خود شرايطى دارد؛ يكى از اين شرايط سؤ
ال و درخواست فضل از خداوند متعال است ؛ زيرا درخواست ، نشانه شدت احتياج و نشانه
ايمان به قدرت الهى مى باشد و تا انسان اين دو صفت و حالت را نداشته باشد،
سزاوار فضل الهى نمى شود. بدين جهت ملاحظه مى كنيم كه خداوند، خود امر به سؤ
ال از فضل خويش نموده است :
(... وَاسْئَلُوا اللّهَ مِنْ فَضْلِهِ اِنَّ اللّهَ كانَ بِكُلِّ شَىْءٍ عَليماً ).(231)
((... از فضل الهى درخواست نماييد، خداوند به همه چيز آگاه است )).
و بر طبق اين آيه ، حضرت در ((دعاى ابى حمزه )) چنين مى فرمايند:
َنْتَ الْقائِلُ وَقَولُكَ حَقُّ وَوَعْدُكَ صِدْقٌ وَاَسْئَلُوا اللّهَ مِنْ فَضْلِهِ اِنَّ اللّهَ كانَ بِكُمْ رَحيماً
وَلَيْسَ مِنْ صِفاتِكَ يا سَيِّدى اَنْ تَاءْمُرَ بِالسُّؤ الِ وَتَمْنَعَ الْعَطِيَّةَ وَاَنْتَ الْمَنّانُ
بِالْعَطيّاتِ عَلى اَهْلِ مَمْلَكَتِكَ)).
((بارالها! تو خود فرمودى ، در حالى كه فرمايش تو حق و وعده تو راست است كه از
فضل الهى سؤ ال ودرخواست كنيد،هماناخداوندنسبت به شمارحيم و مهربان است .بارالها!
تو چنين نيستى كه خود امر به سؤ ال نمايى و آنگاه از دادن پاسخ و عطا خوددارى نمايى
. آن هم در حالى كه تو بخشنده بخششها بر
اهل مملكت خود مى باشى )).
براى همين ملاحظه مى كنيم كه اولياى الهى به بيانهاى گوناگون ،
فضل الهى را درخواست مى كنند. در ((تعقيبات مشتركه )) چنين آمده است .
((اَللّهُمَّ ... اَفِضْ عَلَىَّ مِنْ فَضْلِكَ)).
((بارالها! از فضل خودت بر من جارى ساز)).
و در ((تعقيب نماز عشا)) چنين آمده است :
((اَللّهُمَ ... جُدْ عَلى عَبْدِك بِفَضْلِكَ اِنَّكَ ذُوفَضْلٍ عَظيمٍ)).
((بارالها!...ازفضل خودبربنده ات ببخشاى به درستى كه تو داراى
فضل عظيم هستى )).
يكى ديگر از شرايط آن است كه آدمى به فضل پروردگار اميدوار باشد. در ((دعاى روز
يكشنبه )) چنين آمده است :
((بِسْمِ اللّهِ الَّذى لا اَرْجُو اِلاّ فَضْلَهُ)).
((به نام خدايى كه جز به فضلش اميد ندارم )).
و در ((دعاى ابى حمزه ثمالى )) آمده است :
((اَللّهُمَّ اِنّى اَجِدُ ... الاِْسْتِعانَةَ بَفَضْلِكَ لِمَنْ اَمَّلَكَ مُباحَةً)).
((بارالها! من يارى جستن از فضلت را براى كسى كه به تو آرزومند است ، مباح و آسان
مى يابم )).
و در ((دعاى شريف كميل )) آمده است .
((فَبِعِزَّتِكَ! ... بَلِّغْنى مُناىَ وَلا تَقْطَعْ مِنْ فَضْلِكَ رَجائى )).
((پس به عزتت قسم !...كه مرابه آرزويم برسان و اميدم را از
فضل خودت قطع مكن )).
و در ((دعاى صباح )) چنين آمده است :
((وَحَقِّقْ بِفَضْلِكَ اَمَلى وَرَجائى )).
((بارالها! اميد و آرزويم را با فضل خود، محقق فرما)).
نكته قابل توجه در اين زمينه آن است كه انسان هنگام درخواست و طلب نبايد پستى و
حقارت خود را بنگرد و نااميد شود، بلكه بايد به عظمت و قدرت پروردگار توجه
نمايد. در ((اعمال روزهاى ماه مبارك رمضان )) چنين آمده است :
((اَللّهُمَّ ... اِنْ لَمْ اَكُنْ لِلاِْجابَةِ اَهْلاً فَاَنْتَ اَهْلُ الْفَضْلِ)).
((بارالها!...اگرمن سزاواربرآورده شدن حاجتهايم نيستم
،اماتوسزاوارفضل نمودن هستى )).
اينك ببينيم دستيابى به فضل الهى چه نتايجى براى انسان دارد. در ((دعاى روز عرفه
))، حضرت چنين مى فرمايند:
((وَاغْننى بِفَضْلِكَ حَتَّى اسْتَغْنى بِكَ عَنْ طَلَبى )).
((بارالها! با فضل خودت مرا غنى و سيراب كن تا به وسيله تو از طلب خودم بى نياز
شوم )).
بنابراين ، مهمترين نتيجه فضل پروردگار، خروج از فقر در زمينه هاى گوناگون و
غنى شدن است . غنايى كه تنها از راه فضل الهى
حاصل مى شود و بس . و در ((دعاى ابى حمزه ثمالى )) در اين باره چنين مى فرمايد:
((وَبِفَضْلِكَ اسْتَغْنَينا)).
((و با فضل تو ما مستغنى و بى نياز شديم )).
از ديگر نتايج فضل پروردگار متعال ، دستيابى به
مراحل و مقامات بالاى معنوى است . در ((دعاى شريف
كميل ))، حضرت در اين باره چنين مى فرمايند:
((اَللّهُمَّ ... وَاجْعَلْنى مِنْاَحْسَنِعَبيدك نَصيباًعِنْدَكَوَاَقْرَبِهِمْ مَنْزِلَةًمِنْكَوَاَخَصِّهِمْ زُلْفَةً لَدَيْكَ
فَاِنَّهُ لا يُنالُ ذلِكَ اِلاّ بِفَضْلِك )).
((بارالها!...مراازبهترين بندگانت از نظر نصيبى كه از تو به ايشان رسيده است ،
قراربده و مرا از نزديكترين بندگانت به خود قرار بده و مرا از خاص ترين بندگانت
از لحاظ جايگاهشان نسبت به خودت ، قرار بده ، به درستى كه جز با
فضل تو به اين امور نتوان دست يافت )).
مطلب ديگر، نتايج اخروى فضل الهى است ؛ يعنى همچنانكه ما در اين جهان به
فضل پروردگار محتاجيم و بايد به دنبال آن باشيم ، در جهان آخرت نيز تنها
فضل و كرم پروردگار متعال است كه مى تواند ناجى ما باشد. بدين جهت است كه
حضرت در دعاى ابى حمزه چنين مى فرمايند:
((يا مُفْضِلُ لَسْتُ اَتَّكِلُ فىِ النَّجاةِ مِنْ عِقابِكَ عَلى اَعْمالِنا بَلْ بِفَضْلِكَ عَلَيْنا))،
كه بيان آن قبلاً گذشت و در ((دعاى كميل ))، حضرت در اين رابطه چنين مى فرمايند:
((يامَوْلاى !...كَيْفَتُؤْلِمُهُالنّارُوَهُوَيَاءْمُلُفَضْلَك وَرَحْمَتَكْ...اَمْكَيْفَيَرْجُوفَضْلَكَ فى
عِتْقِهِ مِنْها فَتَتْرُكُهُ فيها، هَيْهاتَ ما ذلِكَ الْظَّنُ بِكَ وَلاَ الْمَعْرُوفُ مِنْ فَضْلِكَ)).
((بارالها!...چگونه آتش ،بنده ات را فراگيرد در حالى كه او در آرزوى
فضل و رحمت تواست ... يا چگونه تو او را در آتش رها مى كنى در حالى كه او به
فضل تو اميد رهايى از آن را دارد، هيهات ! كه چنين گمانى به تو نمى رود و از
فضل تو چنين امرى به دوراست )).
قرآن كريم نيز درباره طريقه دستيابى به
فضل الهى و نتيجه آن ، چنين مى فرمايند:
(يا اَيُّهَا الَّذينَ امَنُوا اِنْ تَتَّقُوااللّهَ يَجْعَلْ لَّكُمْ فُرْقاناً وَيُكَفِّرْ عَنْكُمْ سَيِّئاتِكُمْ
وَيَغْفِرْ لَكُمْ وَاللّهُ ذُوالْفَضْلِ الْعَظيمِ ).(232)
((اى اهل ايمان ! اگر تقواى الهى را پيشه كنيد، خداوند راه را به شما مى نماياند،
بديهاى شما را مى پوشاند و گناهانتان را مى آمرزد و خداوند داراى
فضل عظيم است )).
يعنى تقواى الهى موجب مى شود كه فضل الهى
شامل حال انسان شود و خداوند هم با فضل خود چنين امورى را براى انسان به انجام مى
رساند.
فضل الهى نه تنها بديهاى آدمى را از بين مى برد بلكه خوبيهاى انسان را هم چند
برابر مى كند، در دعاى بعد از زيارت حضرت رضا (عليه السّلام ) چنين آمده است :
((فَكَمْ مِنْ ... حَسَنَةٍ ضاعَفَها فَضْلُكَ حَتّى عَظُمَتْ)).
((بارالها! چه بسيار خوبيهايى كه فضل تو آنها را زياد نمود تا جايى كه آن خوبيها
بزرگ و با عظمت شدند)).
((وصلى اللّه على سيدنا محمد وآله الطّاهِرين )).
|