توبه و فرجام اعمال صالح
اينك به برخى ديگر از جنبه هاى اين موضوع كه در قرآن كريم و ادعيه آمده است مى
پردازيم : قرآن كريم در مورد كسانى كه توبه نموده ، ايمان بياورند و
عمل صالح انجام بدهند، چنين مى فرمايد:
(... فَاُولئِكَ يُبَدِّلُ اللّهُ سَيِّئاتِهِمْ حَسَناتٍ وَكانَ اللّهُ غَفُوراً رَحيماً ).(116)
((... خداوند بديهاى آنان را به خوبى تبديل مى نمايد و خداوند همواره آمرزنده و مهربان
بوده است )).
و اين معجزه اى است كه با توبه و عمل صالح انجام مى شود يعنى نه تنها گذشته
ناپاك و زشت انسان محو مى شود بلكه تبديل به
اعمال نيكو مى گردد. در همين زمينه در ((دعاى
كميل )) مى فرمايد:
((اَللّهُمَّ لا اَجِدُ لِذُنُوبى غافِراً وَلا لِقبائِحى ساتِراً وَلا لِشَى ءٍ مِنْ عَمَلِىَ الْقَبيحِ
بِالْحَسَنِ مُبَدِّلاً غَيْرَكَ)).
((بارالها! من براى گناهانم آمرزنده اى و براى زشتيهايم پوششى و براى
تبديل اعمال زشت و قبيحم به نيكويى ، جز تو كسى را نمى يابم )).
نكته ديگر آنكه : انسان نبايد به كارهاى خوب و محاسن خود مغرور شود و به آنها بنازد.
حضرت امام حسين (عليه السّلام ) در ((دعاى روز عرفه )) چنين مى فرمايند:
((اِلهى ! مَنْ كانَتْ مَحاسِنُهُ مَساوِىَ فَكَيْفَ لا تَكُونُ مَساوِيْهِ مَساوِىَ)).
((خدايا! كسى كه خوبيهايش هم بدى است (آن حضرت به خاطر تواضع و فروتنى در
نزد خداوند، خوبيهاى خود را بدى تلقى مى كرد)، پس چگونه بديهايش بدى نباشد؟)).
و در ((دعاى ابى حمزه ثمالى )) آمده است :
((لا الّذى اَحْسَنَ اسْتَغْنى عَنْ عَونِكَ وَرَحْمَتِكَ وَلاَ الَّذى اَساَّءَ وَاجْتَرَءَ عَلَيْكَ وَلَمْ يُرْضِكَ
خَرَجَ عَنْ قُدْرَتِكَ)).
((بارالها! نه آن كس كه نيكوكار است از يارى و رحمت تو بى نياز است و نه آن كسى كه
خطاكار است و در مقابل تو ايستاده و برخلاف رضايت تو
عمل نموده است ، از قدرت و حكومت تو خارج است )).
به عبارت ديگر، انسان در نيك بودن و نيكى نمودن ، محتاج عنايت و رحمت الهى مى باشد.
و در بد بودن و بدى نمودن هم در تحت سلطه و حكومت پروردگار
متعال قرار دارد و عصيان و طغيانش موجب خروج او از قوانين و سنّتهاى الهى نمى شود.
قبول شدن توبه از سوى خداوند متعال
(20) ((يا قابِلَ التَّوْبِ!)).
((اى پذيرنده توبه و بازگشت !)).
(2) ((يا قابِلَ التَّوْباتِ!)).
((اى پذيرنده توبه ها!)).
(67) ((يا مَنْ يَقْبَلُ التَّوْبَةَ عَنْ عِبادِه !)).
((اى كسى كه توبه را از بندگانش قبول مى كند!)).
(63) ((يا مَنْ يَقْبَلُ عُذْرَ التّائِبينَ!)).
((اى كسى كه عذر توبه كاران را مى پذيرد!)).
(52) ((يا حَبيبَ التَّوّابِينَ!)).
((اى دوست توبه كنندگان !)).
(72) ((يا مَنْ يُحِبُّ التَّوّابينَ!)).
((اى كسى كه توبه كنندگان را دوست مى دارد!)).
(38) ((يا مَنْ لا مَفَرَّ اِلاّ اِلَيْهِ!)).
((اى كسى كه راه گريزى نيست مگر به سوى او!)).
(38) ((يا مَنْ لا مَفْزَعَ اِلاّ اِلَيْهِ!)).
((اى كسى كه پناهگاهى نيست مگر به سوى او!)).
(43) ((يا مَنْ اِلَيْهِ يَفْزَعُ الْمُذْنِبُونَ!)).
((اى كسى كه گنهكاران به سوى او ناله و زارى مى كنند!)).
(38) ((يا مَنْ لا مَنْجا مِنْهُ اِلاّ اِلَيْهِ!)).
((اى كسى كه راه نجاتى از او نيست جز به سوى او!)).
(41) ((يا مَنْ يُنْقِذُ الْغَرْقى !)).
((اى كسى كه غرق شدگان را نجات مى بخشد!)).
(93) ((يا مُنْجى !)).
((اى نجات دهنده !)).
(41) ((يا مَنْ يُنْجىِ الْهَلْكى !)).
((اى كسى كه هلاك شدگان را نجات مى دهد!)).
(72) ((يا مُدْرِكَ الْهارِبينَ!)).
((اى دريابنده گريختگان !)).
بررسى اجمالى گناه
در بحثهاى ((عبادت و اطاعت )) دانسته شد كه تنها يك راه براى نجات انسان از هلاكت و
سعادتمند شدن انسان وجود دارد و آن اطاعت از پروردگار
متعال و حركت در مسيرى است كه او براى انسان معين فرموده است علت اين امر هم در اين است
كه خداوند متعال ، جهان آفرينش را بر اساس ((حكمت )) آفريده است و لازمه حكمت هم وجود
يك دسته ضوابط و معيارها و قوانين مى باشد.
به عبارت ديگر، خداوند متعال جهان را بر اساس ((علتها و معلولها)) آفريده است كه بر
طبق آن هر عملى به يك نتيجه معين مى رسد و هر حركتى به مقصدى متناسب با آن حركت
منتهى مى شود. بر اين اساس ، تنها يك راه براى رسيدن به سعادت وجود دارد، و آن هم
((اطاعت )) از خداوند متعال مى باشد.
اما در اينجا با مساءله ديگرى مواجه مى شويم كه انسان را از ديگر موجودات جدا مى كند و
آن مساءله ((اختيار و انتخاب )) است ، بنابراين ، انسان ((مجبور)) نيست كه در اين مسير
حركت نمايد، بلكه مى تواند مسيرهاى ديگرى را هم براى حركت انتخاب نمايد.
اما نكته مهمى كه بايد به آن توجه كرد اين است كه اين ((حق انتخاب )) به معناى ((صحت
انتخاب )) نيست . به عبارت ديگر، همانگونه كه قبلاً هم گفته شد، تنها يك راه انتخاب
شده مى تواند صحيح باشد و بقيّه راهها و مسيرها تماما انحرافى خواهند بود. حركت
آگاهانه و انتخابى در مسيرهاى انحرافى را ((گناه )) مى ناميم .
براى آنكه تا حدودى به اثرات مخرب و وحشتناك ((گناه )) پى ببريم ، مى توانيم به
تخلف از قوانين و معيارهاى طبيعى توجه كنيم ؛ مثلاً زندگى طبيعى انسان ، احتياج به
شرايط خاص و معيّنى دارد كه از آن مى توان به عنوان ((ضوابط طبيعى زندگى بشر))
نام برد، حال خروج از اين شرايط چه پيامدهايى دارد؟ بعضى از موارد آن را ذكر مى كنيم
مثلاً اگر انسان در دمايى بالاتر يا پايين تر از حدّ معينى قرار بگيرد، چه اتفاقى مى
افتد؟ اگر فشار محيط خارج از بدن در حد مجاز نباشد، چه مى شود؟ اگر هواى تنفسى
انسان از تركيب خاص برخوردار نباشد و يا او در معرض تابش اشعه هاى غيرمجاز
خورشيد قرار بگيرد، چه اتفاقى مى افتد؟
به ((طب )) نگاه مى كنيم ؛ اگر داروها تركيب معيّن آنها به هم بخورد، يا در جاى خود
مصرف نشوند، به كجا مى انجامد؟ اگر در ((معمارى ))،
اصول و ضوابط ساخت و ساز رعايت نشود، به چه نتيجه اى منجر مى شود؟ و اگر ...
پاسخ تمام اين پرسشها را چنين مى توان خلاصه كرد: نتيجه آن چيزى جز نابودى و يا
حداقل اختلال در عملكرد نيست . و به عبارتى كوتاهتر، نتيجه ((مطلوب ))
حاصل نمى شود.
زندگى معنوى انسان نيز چنين است ؛ يعنى انسان بودن ضوابط و معيارهاى خاص خود را
مى طلبد، اين ضوابط و ملاكها را خداوند متعال در قالبى به نام ((دين )) به بشر
عرضه نموده است و علاوه بر آن ، قُوا و تواناييهاى لازم براى اجراى آن را هم به او
عنايت فرموده است .
به عبارت صحيحتر، پروردگار متعال ، توانايى ذاتى انسان شدن و در طريق انسانيت
حركت كردن را به آدمى عنايت فرموده و چگونگى از قوه به
فعل درآوردن اين قوا را هم درچارچوب دين ، به بشر عرضه نموده است .
حال ، هرگونه عمل خارج از اين چارچوب كه در واقع خروج از مسير حقيقى انسانيت است را
گناه مى ناميم كه نتيجه آن نيز متناسب با گناه انجام شده ، سقوط از انسانيت انسان است .
اين سقوط، خود، نتايج و عواقب منفى فراوانى را به
دنبال دارد. بحث در مورد گناه و اثرات آن ، خود، بحث
مستقل و مفصلى است ، در اينجا تنها به اين نكته اشاره مى شود كه اثرات گناه ، هم
اخروى است و هم دنيوى . و از آنجا كه حيات اخروى انسان ، حياتى ابدى و دايمى است ،
بنابراين ، گناه كردن يا نكردن ، به سرنوشت ابدى انسان مربوط مى شود.
حال كه گناه چنين نتايج مخرب فردى ، اجتماعى ، روحى ، روانى ، جسمى و خلاصه دنيوى
و اخروى براى انسان به بار مى آورد و انسان نيز خواه و ناخواه گرفتار آن مى شود، يك
سؤ ال بسيار حياتى و مهم براى انسان مطرح مى شود و آن اينكه آيا راهى براى خروج و
خلاص شدن از گناه و نتايج آن وجود دارد؟ و اين سؤ الى است كه در هر گرفتارى براى
انسان مطرح است :((آيا مى توان رها شد؟)).
تصورِ نبودن راه چاره و رها نشدن ، تصورى بسيار وحشتناك و ياءس آور براى آدمى مى
باشد. اگر انسان به چنين تصورى معتقد شود و تمام راهها را بسته ببيند، آنگاه
گرفتار عذابى روحى و درونى مى شود كه هيچ عذابى بالاتر از آن نيست . كسانى كه
خود را در چنين بن بستى گرفتار مى بينند و چاره اى را هم ممكن نمى دانند به كارهاى
نامعقولى دست مى زنند كه جز تباهى بيشتر، نتيجه اى برايشان ندارد. عدّه اى به انحاى
مختلف ، خود را به غفلت و جهالت مى زنند تا عذاب چنين بن بستى را درك نكنند، عده اى هم
چاره اى جز اين نمى يابند كه در گناه و خلاف خود بيشتر فرو روند، كه نتيجه آن نيز
معلوم است . گروهى ديگر، دايما زانوى غم بغل كرده و در درياى بى پايان غم و اندوه
خود فرو مى روند و ...
اما وقتى كه به سراغ پروردگار مهربان و حكيم مى رويم - همانكه راه زندگى را در
تمام ابعادش براى انسان ترسيم نموده است - مشاهده مى كنيم كه براى خروج از چنين بن
بست وحشتناكى ، راهى كاملاً معقول و بسيار مناسب قرار داده است .
راهى كه نه تنها انسان را از ظلمت و تنگناى بن بست خارج مى كند، بلكه با جبران
گذشته ها، انسان را در مسير صحيح زندگى قرار مى دهد.
راهى كه با پيمودن آن مى توان از شرّ خلافها و گناهان راحت شد و روح خود را از
ناپاكيهاى آن شست و پاك نمود.
راهى كه انسان را از غرق شدن هميشگى و نابودى دايمى نجات مى دهد و به انسان حيات و
زندگانى تازه و پاكى مى بخشد.
راهى كه انسان را از ظلمات بى پايان به نور بى انتها مى رساند.
و خلاصه ، تغييرى در زندگانى انسان ايجاد مى كند كه از آن فقط به يك ((معجزه )) مى
توان تعبير نمود. اين راه پرنور بازگشت را ((توبه )) مى نامند. توبه چيزى است كه
خداوند متعال با تاءكيد فراوان انسان را به سوى آن تشويق مى كند و شيطان با عناوين
گوناگون ، آدمى را از آن باز مى دارد. شيطان مى داند كه اگر انسان بازگردد، ديگر
مطيع او نخواهد بود، لذا انسان را از انجام توبه باز مى دارد؛ مثلاً او را چنين وسوسه مى
كند كه هنوز وقت توبه فرا نرسيده و فرصت براى انجام آن فراوان است .
يا اينكه انسان را از انجام آن نااميد كرده و به بشر چنين القا مى كند كه با شرايط و
وضعى كه تو دارى و در گناه غوطه ور شده اى ديگر توبه كردن فايده و ثمرى ندارد
و توبه تو قبول نخواهد شد.
اما برعكس ، خداوند متعال در جاهاى مختلفى از قرآن كريم ، رحمت خود را به انسان يادآور
مى شود و انسان را به سوى خود مى خواند:
قُلْ يا عِبادِىَ الَّذينَ اَسْرَفُوا عَلى اَنْفُسِهِم لا تَقْنَطُوا مِنْ رَحْمَةِ اللّهِ اِنَّ اللّهَ يَغْفِرُ
الذُّنُوبَ جَميعاً اِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحيمُ # وَاَنيبُوا اِلى رَبِّكُمْ وَاَسْلِمُوا لَهُ مِنْ قَبْلِ اَنْ
يَاءتِيَكُمُ الْعَذابُ ثُمَّ لا تُنْصَرُونَ ).(117)
((بگو اى بندگانم كه بر خود زياده روى و ستم نموده ايد، از رحمت و بخشش الهى نااميد
و ماءيوس نباشيد، چون خداوند همه گناهان را مى آمرزد. به درستى كه او آمرزنده و
مهربان است . به سوى پروردگارتان بازگرديد و در
مقابل او سر تسليم فرود آوريد قبل از آنكه عذاب الهى به سراغ شما بيايد و آنگاه
يارى نشويد)).
بايد گفت مغفرت ، عفو و توبه ، از بزرگترين نعم الهى مى باشند به طورى كه اگر
اين امور نبود، انسان به يك موجود بدون چاره
تبديل مى شد كه براثر گناه ، ديگر هرگز روى نيكبختى را نمى ديد و نبودن راه
بازگشت به معناى هلاكت و نابودى هميشگى بود. اما خداوندِ غفور و رحيم ، درياى بى
كران رحمتش شامل حال بندگان گنهكار شده و اين چنين ، راه بازگشت و پاك كردن گناهان
را براى او فراهم نموده است ، چه خوب خدايى ! و چه بد بندگانى !
O ((يا قابِلَ التَّوْبِ!)).
((اى آنكه پذيرنده توبه هستى !)).
((توبه )) به معناى رجوع و بازگشت مى باشد، اما آنچه به اين بازگشت معنا و فايده
مى بخشد،((پذيرش ))آن است ؛اگر توبه انسان پذيرفته نمى شد، انجام آن چه ثمرى
داشت و يا چه دردى را دوا مى كرد؟ در سوره غافر، خداوند چنين معرفى مى شود:
(غافِرِ الذَّنْبِ وقابِلِ التَّوْبِ ... ).(118)
((آمرزنده گناه و پذيرنده توبه است ...)).
نكته ديگر آنكه : اين ((قبول توبه )) كه در آيات و روايات فراوان آمده است ، خود
تذكرى است براى انسان ، چه اينكه بسيارى از اوقات ، انسان شك مى كند كه آيا با اين
اعمالى كه من مرتكب شده ام ، راهى براى بازگشت هست و آيا توبه من مورد
قبول واقع مى شود يا نه ؟
O ((يا قابِلَ التَّوْباتِ!)).
((اى پذيرنده توبه ها!)).
فرق اين جمله باجمله قبل را مى توان دراين دانست كه توبه در اين جمله به صيغه جمع
آمده است ؛ يعنى خداوند متعال توبه را هرچند تعداد آن زياد باشد مى پذيرد، به عبارت
ديگر: كسانى كه توبه مى كنند اما باز دچار غفلت شده و توبه را مى شكنند و دوباره
توبه مى كنند و پس از آن ، توبه شكنى كرده و اين كار را تكرار مى كنند، اين دسته هم
نبايد از توبه و پذيرش آن نااميد باشند. در روايات نيز بر تكرار توبه تاءكيد
شده است .
O ((يا مَنْ يَقْبَلُ التَّوبَةَ عَنْ عِبادِهِ!)).
((اى كسى كه توبه را از بندگان خود قبول مى كنى !)).
در سوره مباركه توبه ، خداوند متعال چنين مى فرمايد:
(اَلَمْ يَعْلَمُوا اَنَّ اللّهَ هُوَ يَقْبَلُ التَّوْبَةَ عَنْ عِبادِهِ وَيَاءْخُذُ الصَّدَقاتِ وَاَنَّ اللّهَ هُو التَّوّابُ
الرَّحيِمُ ).
((آيا نمى دانستند كه خداوند توبه را از بندگانش
قبول مى كند و صدقات را مى ستاند و اينكه خداوند هم اوست بسيار توبه پذيرنده
مهربان )).(119)
آنچه در اين جمله از دعا قابل توجه است رابطه عاطفى است كه بين خداوند و بنده اش
وجود دارد، در اين جمله و همچنين در آيه شريفه ، از گنهكار به عنوان ((عِبادِهِ)) ياد شده
است ؛ يعنى اى گنهكار! تو بنده من هستى و من خالق تو هستم ، تو كسى را غير از من
ندارى و من كه مولا و مالك همه چيز تو هستم ، توبه ات را
قبول مى كنم . و اين نشانه نهايت مهربانى خداوند با بندگان گنهكار خويش است .
البته مى توان اين جمله را در مرحله بالاترى هم معنا كرد و آن اينكه خداوند
متعال توبه را از ((عِبادِهِ)) يعنى ((بندگانش )) مى پذيرد. بنابراين ، براى آنكه
توبه انسان قبول شود، ابتدا انسان بايد بندگى خداوند را بپذيرد و خود را جزء
بندگان او قرار بدهد تا خداوند هم توبه او را بپذيرد و اين هم امرى طبيعى است ؛ چون
تا زمانى كه انسان خود را به غير خدا وابسته مى داند، چگونه مى تواند از خداوند
انتظار پذيرش توبه را داشته باشد؟ بنابراين ، لازم است كه ابتدا انسان خود را از
شرّ غيرخدا راحت نمايد و قلبا بپذيرد كه بنده اوست ، آنگاه چنين انتظارى داشته باشد. و
اساسا بازگشت به سوى خداوند با رها نكردن غيرخدا امكان ندارد.
O ((يا مَنْ يَقْبَلُ عُذْرَ التّائِبينَ!)).
((اى كسى كه عذر توبه كنندگان را مى پذيرى !)).
((عذر)) آن دليلى را مى گويند كه انسان براى انجام
عمل نامطلوب خود مى آورد. كسى هم كه توبه مى كند چون معتقد است كه اشتباه كرده ،
بنابراين ، بايد عذر خود را به پيشگاه الهى عرضه بدارد. و چه عذرى بالاتر از
((جهالت )) انسان . انسان بايد به نادانى خود در پيشگاه الهى اعتراف نمايد. و اساسا
خودِ عذر آوردن زمينه را براى پذيرش توبه فراهم مى كند، چه اينكه عذر آوردن در واقع
يك نوع اعتراف كردن است و اعتراف ، اولين قدم توبه است .
در دعاى كميل نيز حضرت على (عليه السّلام ) پس از استغفار و اعتراف مى
فرمايند:((اَللّهُمَّ فَاقْبَلْ عُذْرى ؛ بارالها! عذرم را
قبول كن )).
نكته ديگر آنكه : عذر آوردن ، تكبر انسان را مى شكند و زمينه را براى ترحم الهى
فراهم مى كند.
O ((يا حَبيبَ التَّوّابينَ!)).
((اى آنكه دوست توبه كنندگان هستى !)).
O ((يا مَنْ يُحِبُّ التَّوّابينَ!)).
((اى كسى كه توبه كنندگان را دوست مى دارى !)).
در اين دو جمله ، يكى از بزرگترين ثمرات توبه را مى يابيم :((دوستى خداوند)) و چه
نعمتى بالاتر از اين كه انسان ((محبوب )) خداوند باشد؛ يعنى توبه ، علاوه بر آنكه
گناهان آدمى را پاك مى كند، رابطه انسان با خدا را هم اصلاح مى كند، رابطه اى كه تا
قبل از توبه ، بر اساس ((غضب )) بوده است ، اينك
تبديل به ((محبت )) مى شود در سوره مباركه بقره ، مى فرمايد:
(... اِنَّ اللّهَ يُحِبُّ التَّوّابِينَ وَيُحِبُّ الْمُتَطَهِّريِنَ ).(120)
((به درستى كه خداوند توبه كنندگان و پاكان را دوست مى دارد)).
در ((اعمال روز جمعه )) هم ، چنين آمده است :
((اَللّهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَالِ مُحَمَّدٍ وَاجْعَلْنى مِنَ التَّوّابِينَ وَاجْعَلْنى مِنَ الْمُتَطَهِّرينَ)).
((بارالها! بر محمد و آل محمد درود فرست و مرا از توبه كنندگان و از پاك شدگان
قرار ده ؛ زيرا در چنين صورتى است كه انسان مى تواند به محبت الهى دست بيابد)).
((يا مَنْ لا مَفَرَّ اِلاّ اِلَيْه !)).
((اى كسى كه راه فرارى نيست مگر به سوى او!)).
انسان زمانى احتياج به راه فرار پيدا مى كند كه خود را در ((خطر)) ببيند و چه خطرى
بالاتر از نيستى و هلاكت و عذاب الهى كه به وسيله گناه ،
حاصل شده است ؟
براى در امان ماندن از خطر، انسان بايد به سويى فرار نمايد كه او را از خطر حفظ
نمايد و ديگر تهديدى براى او نباشد، متاءسفانه ما انسانها گاهى از يك خطر - به
خاطر جهالتى كه داريم - به سوى خطر ديگر كه احيانا بزرگتر هم هست مى رويم در
حالى كه تنها يك راه فرار وجود دارد و آن فرار به سوى قادر مطلقى است كه مى تواند
انسان را از همه خطرات حفظ نمايد.
به بيان ديگر، گناه در واقع فرار از خداوند است ، پس براى رهايى از آن بايد دوباره
به سوى خود خداوند فرار كرد. در ((مناجاة التائبين )) نيز چنين مى خوانيم :
((اِلهى هَلْ يَرْجِعُ الْعَبْدُ الاْ بِقُ اِلاّ اِلى مَولاهُ)).
((بارالها! آيا بنده فرارى جز به سوى مولاى خود، مى تواند برگردد؟)).
((يا مَنْ لا مَفْزَعَ اِلاّ اِلَيْهِ!)).
((اى كسى كه پناهى نيست مگر به سوى او!)).
((مفزع )) به چيزى مى گويند كه انسان به آن پناه مى آورد يعنى ((پناهگاه )). چرا تنها
خداوند پناهگاه است ؟ براى اينكه غير خداوند، هركس و هرچه كه باشد
((باطل )) است ، نيستى و هلاكت آور است . بنابراين ، هيچ چيز غير خداوند
متعال قابليت پناه دادن به انسان را ندارد. اگر انسان به غير خداوند پناه آورد فقط خود
را بيشتر گرفتار كرده است . در ((دعاى كميل )) مى فرمايد:
((لا اَجِدُ مَفَرّاً مِمّا كانَ مِنّى وَلا مَفْزَعاً اَتَوَجَّهُ اِلَيْهِ فِى اَمْرى غَيْرَ قَبُولِكَ عُذْرى وَاِدْخالِكَ
اِيّاىَ فى سَعَةِ رَحْمَتِكَ)).
((راه فرارى از گناهانم نمى يابم و پناهگاهى هم كه به سوى آن روى آورم ، نمى يابم
، جز اينكه تو اى پروردگار! عذرم را بپذيرى و مرا در رحمت گسترده خود،
داخل گردانى )).
O ((يا مَنْ اِلَيْهِ يَفْزَعُ الْمُذْنِبُونَ!)).
((اى كسى كه گنهكاران به سوى او زارى مى نمايند)).
آن كس كه گناه نموده و نتايج عذاب آور آن را در برابر خود مى بيند خود به خود به
ناله و زارى مى افتد. اما انسان بايد به سوى چه كسى زارى نمايد؟ به سوى كسى كه
فزع وناله انسان به سوى او فايده و نتيجه اى داشته باشد. كسى كه بتواند انسان را
از شرّ گناهانش خلاص و راحت نمايد و او كسى نيست جز خداوند كه انسان نافرمانيش
كرده است . در دعاى ((سريع الاجابة )) از حضرت امام موسى كاظم (عليه السّلام ) چنين آمده
است :
((يا مَنْ اِلَيْهِ مَفَرّى امِنّى مِمّا فَزِعْتُ مِنْهُ اِلَيْكَ!)).
((اى خدايى كه مفرّ و پناه من به سوى تو است ! مرا از هرچه مى ترسم ايمنى بخش )).
و ((گناه )) يكى از امورى است كه انسان بايد از آن بگريزد و به سوى پناهگاهى كه او
را از گناه حفظ مى كند روى آورد.
O ((يا مَنْ لا مَنْجا مِنْهُ اِلاّ اِلَيْهِ!)).
((اى كسى كه راه نجاتى از او نيست مگر به سوى او!)).
انسان گنهكار، گرفتار غضب ، عذاب و بلاهاى الهى مى باشد، براى نجات از اين
گرفتارى چه بايد كرد؟ بايد به سوى گرفتار كننده روى آورد. بايد دانست كه
گرفتار كردن و نجات دادن از سوى خداوند متعال بر اساس حكمت و ضوابط است . چه
چيزى موجب اسارت و گرفتارى انسان مى شود؟ فرار از خداوند كه به معناى فرار از
تمام خوبيها و نيكيها و روى آوردن به تمام زشتيهاست ، پس آنچه مى تواند انسان را از
اين گرفتارى نجات بدهد، همان بازگشت به سوى خداوند است كه به معناى ترك
زشتيها و روى آوردن به خوبيهاست . بنابراين ، تنها روى آوردن به خداوند است كه مى
تواند انسان را از عذابهاى دنيوى و اخروى پروردگار نجات بدهد.
O ((يا مَنْ يُنْقِذُ الْغَرْقى !)).
((اى كسى كه ناجى غرق شدگان هستى !)).
غرق شدن در چه چيز؟ در درياى آلودگيها و ناپاكيها. چه كسى ناجى است ؟ آن كسى كه
خود پاكى مطلق و قادر مطلق است كه انسان با درخواست كمك از او و بازگشت بسويش مى
تواند خود را نجات بخشد.
O ((يا مُنْجى !)).
((اى نجات بخش !)).
O ((يا مَنْ يُنْجِى الْهَلْكى !)).
((اى كسى كه هلاك شدگان را نجات مى بخشى !)).
حال اگر انسان در آلودگيها غرق شود و به هلاكت برسد و زندگى انسانى او به
پايان آيد، آيا كسى هست كه بر اين روح بى جان بدمد و آن را دوباره حيات بخشد؟ آرى
هست . و نكته مهم و حياتى نيز در همينجاست چه اينكه گاه انسان كار خود را تمام شده مى
داند و هلاكت خود را قطعى مى پندارد و از زندگى دوباره انسانى ، نوميد مى شود. اما در
همينجا هم اگر بخواهد مى تواند دوباره به زندگى برسد(121) و اين معجزه اى است
كه فقط از خداوند متعال برمى آيد؛ همان قادر متعالى كه خود از
اول به آدمى ، زندگى بخشيده و اساسا هستى از اوست و
حال كه انسان به نيستى رسيده چاره اى جز چنگ زدن به دامان هستى بخش ندارد. اما دريغا
كه بسيارى از انسانها نيستى و هلاكت خود را درك نمى كنند و الا چنين آرام و بى
خيال زندگى نمى كردند.
O ((يا مُدْرِكَ الْهارِبينَ!)).
((اى دريابنده گريخته گان !)).
گريز از چه چيز و به سوى چه چيزى ؟ گريز از بديها به سوى خوبى ، گريز از
اعمال سوء و نتايج آن به سوى اصلاح كننده
اعمال ، گريز از ظلمات به سوى نور. اگر انسان به سوى خداوند
متعال كه نور مطلق است بگريزد، مطمئن باشد كه خداوند او را از ظلمات خارج
خواهدكرد.اماآنچه براى ((گريز))لازم است ،((احساس خطر))است و چون متاءسفانه بسيارى
از اوقات انسان خطرها را نمى شناسد، در نتيجه لزومى هم براى گريز نمى بيند. اما
وقتى كه به سراغ ائمه معصومين (عليهم السّلام ) مى رويم ، آن انسانهاى پاكى كه به
همه امور معرفت كامل دارند، ملاحظه مى كنيم كه چگونه با خداى خود مناجات مى كنند. در
((اعمال شب جمعه )) چنين مى خوانيم :
((هَرَبْتُ اِلَيْكَ بِنَفْسى يا مَلْجَاء الْهارِبينَ بِاَثْقالِ الذُّنُوبِ اَحْمِلُها عَلى ظَهْرى )).
((اى پناه گريختگان ! با بار سنگين گناهانى كه بر دوش دارم به سوى تو مى
گريزم )).
دعاهايى پيرامون توبه
اينك به بخشى ديگر از دعاها كه در زمينه ((توبه )) وارد شده است مى پردازيم :
از مهمترين و معتبرترين ادعيه در اين مورد، اولين مناجات از مناجات خمس عشر يعنى ((مناجاة
التائبين )) مى باشد. براى رعايت اختصار، چند جمله از آن را ذكر مى كنيم :
((اِلهى اَلْبَسَتْنى الْخَطايا ثَوْبَ مَذَلَّتى )).
((بارالها! خطاها و گناهان ، لباس ذلّت بر من پوشانده اند)).
((وَاَماتَ قَلْبى عَظيمُ جِنايَتى فَاَحْيِهِ بِتَوْبَةٍ مِنْكَ)).
((و جنايات و گناهان بزرگ ، دل مرا ميرانده است ، پس آن را با توبه ، حيات بخش )).
((اِلهى اِنْ كانَ النَّدَمُ عَلَى الذَّنْبِ تَوْبَةً، فَاِنّى وَعِزَّتِكَ مِنَ النَادِمينَ)).
((بارالها! اگر پشيمانى از گناه ، توبه نام دارد، به عزتت سوگند كه من پشيمانم )).
((اِلهى اَنْتَ الَّذى فَتَحْتَ لِعِبادِكَ باباً اِلى عَفْوِكَ سَمَّيْتَهُ التَّوْبَةَ، فَقُلْتَ تُوبُوا
اِلَى اللّهِ تَوْبَةً نصُوحاً فَما عُذْرُ مَنْ اَغْفَلَ دُخُولَ الْبابِ بَعْدَ فَتْحِهِ)).
((پروردگارا! تو به سوى عفو خود درى را براى بندگانت گشودى و آن را توبه
ناميدى و فرمودى : توبه كنيد به سوى خدا توبه اى خالص . پس آن كسى كه
غافل است از اين در باز وارد شود، چه عذرى دارد؟)).
در دعاى شريف ((كميل ))، امير مؤ منان حضرت على (عليه السّلام ) توبه خود به درگاه
الهى را چنين بيان مى فرمايد:
! بَعْدَ تَقْصيرى وَاِسْرافى عَلى نَفْسى مُعْتَذِراً نادِماً مُنْكَسِراً مُسْتَقيلاً، مُسْتَغْفِراً
مُنيباً، مُقِرّاً مُذْعِناً مُعْتَرِفاً، لا اَجِدُ مَفَرّاً مِمّا كانَ مِنّى وَلا مَفْزَعاً اَتَوَجَّهُ اِلَيْهِ فى اَمْرى غَيْرَ
قَبُولِكَ عُذْرى وَاِدْخالِكَ اِيّاىَ فى سَعَةِ رَحْمَتِكَ، اَللّهُمَّ فَاقْبَلْ عُذْرى وَارْحَمْ شِدّةَ ضُرّى
وَفُكَّنى مِنْ شَدِّ وَثاقى )).
((پروردگارا! و اينك پس از تقصير و ستم بر خويش ، به سوى تو آمده ام در حالى كه
عذر خواه و پشيمانم ، شكست خورده و گذشت خواهم ، تقاضاى عفو و آمرزش دارم ، به
سوى تو بازگشته و توبه نموده ام به گناهان خود اقرار و اعتراف مى كنم و در حالى
كه هيچ گريزگاهى از اعمال خود ندارم و جايى براى پناه گرفتن و زارى كردن ندارم
بجز اينكه تو عذر مرا قبول نمايى و مرا در رحمت بى كران خود وارد كنى . بارالها! پس
عذرم رابپذيروبرشدت پريشانى من ترحم بفرما و مرا از بند سخت گناهان رها ساز)).
در اين چند جمله در واقع بسيارى از شرايط توبه مانند: ندامت ، اعتراف ، بازگشت و...
بيان شده است .
حضرت سجاد (عليه السّلام ) نيز در دعاى ((ابى حمزه ثمالى )) چنين مى فرمايد:
((فَوَعِزَّتِكَ يا سَيّدى لَوْ نَهَرتَنى ما بَرِحْتُ مِنْ بابِكَ وَلا كَفَفْتُ عَنْ تَمَلُّقِكَ لِمَا
انْتَهى اِلَىَّ مِنَ المَعْرِفَةِ بِجُودِكَ وَكَرَمِكَ)).
((اى سيد و مولاى من ! به عزتت قسم كه اگر مرا از درگاه خود برانى ، هرگز از
درگاهت نمى روم و از تملق و التماس به سوى تو دست برنخواهم داشت ؛ زيرا به
بخشش و كرم تو آگاهى دارم )).
بنابراين ، علاوه بر بازگشت به درگاه الهى ، بايد با پافشارى تمام از خداوند
طلب عفو و بخشش نمود و هرگز نوميد نشد. و در جمله اى ديگر از همين دعا آمده است :
((وَاَنَا يا سَيِّدى ... هارِبٌ مِنْكَ اِلَيْكَ)).
((و من اى مولايم ! از تو به تو مى گريزم )).
و اين شبيه ((يا مَنْ لا مَنْجا مِنْهُ اِلاّ اِلَيْهِ)) است كه بيانش گذشت .
و در دعاى حضرت مهدى - عجل اللّه تعالى فرجه الشريف - در مورد جوانان آمده است :
((اَللّهُمَّ ... وَتَفَضَّلْ ... عَلَى الشَّبابِ بِالاِْنابَةِ وَالتَّوْبَةِ)).
((بارالها! ... به جوانان توفيق بازگشت و توبه عنايت فرما)).
و اين برخلاف آن چيزى است كه در ذهن ما رسوخ نموده ؛ يعنى توبه را براى افراد مسن
و پير مى دانيم . اما حضرت آن را براى جوانان از خداوند طلب مى كند و علت هم آن است
كه اولاً: توفيق و توان توبه در جوان بيشتر است و ثانيا: بعد از بازگشت و توبه ،
فرصت براى اصلاح ، فراوان است ، برخلاف كسانى كه عمرشان رو به اتمام است .
در پايان ، براى حسن ختام آيه اى از قرآن كريم را ذكر مى كنيم : در قرآن كريم بسيارى
از آياتى كه در مورد توبه وارد شده است ، پس از توبه ، ايمان و
عمل صالح را هم تذكر مى دهد؛ يعنى بازگشت بايد همراه با اصلاح كارهاى فاسد
گذشته باشد و پس از توبه بايد به ايمان و
عمل صالح روى آورد تا دوباره دچار گناه و معصيت نشد.
در سوره مائده ، مى فرمايد:(فَمَنْ تابَ مِنْ بَعْدِ ظُلْمِهِ وَاَصْلَحَ فَاِنَّ اللّهَ يَتُوبُ عَلَيْه ...
).(122)
((پس هرآن كس كه بعد از گناه و ستمكارى ، توبه نمايد و كارهاى خود را اصلاح كند،
پس به درستى كه خداوند توبه او را مى پذيرد)).
و در سوره طه ، چنين آمده است :(وَاِنّى لَغَفّارٌ لِمَنْ تابَ وَامَنَ وَعَمِلَ صالِحاً ثُمَّ اهْتَدى
).(123)
((به درستى كه من آمرزنده هستم براى كسى كه توبه نمايد و ايمان بياورد و كارهاى
صالح و درست انجام بدهد و آنگاه هدايت جويد)).
و در سوره فرقان ، آمده است :(اِلاّ مَنْ تابَ وَامَنَ وَعَمِلَ عَمَلاً صالِحاً فَاُولئِكَ يُبَدِّلُ اللّهُ
سَيِّئاتِهِمْ حَسَناتٍ ... ).(124)
((جز كسى كه توبه نمايد و ايمان آورده عمل صالح انجام بدهد، پس خداوند هم گناهان و
بديهاى اينگونه افراد را به خوبى و حسنه
تبديل مى كند ...)).
و آيات ديگر به اين مضمون بسيار است .
مضمون آيات فوق اين است كه انسان پس از توبه بايد به بازسازى عقيده و
عمل بپردازد؛ يعنى ايمان خود را استوار و عمل خود را اصلاح نمايد. در اين صورت است كه
توبه او هم رنگ واقعى به خود مى گيرد و مورد
قبول درگاه الهى واقع مى شود؛ زيرا اگر قرار باشد پس از توبه باز هم انسان از
نظر فكر و عمل مانند سابق باشد، در حقيقت تغييرى در او ايجاد نشده و ثمره اى از توبه
او حاصل نمى شود. اما نكته اى كه در آيه اخير بيان شد، چيزى بالاتر از آمرزش گناهان
است ؛ چون در اين آيه خداوند مى فرمايد، علاوه بر بخشش گناهان ، آنها را نيز به
خوبيها تبديل مى كنيم . و اين (تبديل ) واقعا معجزه و عنايت بزرگى است كه در توبه
به سوى خداوند وجود دارد؛ يعنى نه تنها سابقه سياه انسان ، پاك مى شود بلكه به
يك سابقه نورانى تبديل مى گردد و اين ((تبديل )) را انسان در تمام ابعاد روحى ،
اخلاقى ، اجتماعى و خلاصه در ابعاد دنيوى و اخروى ، با تمام وجود احساس خواهد كرد.
خداوند بخشنده است
(64) ((يا غافِرَ الخَطاَّءِ!)).
((اى بخشنده خطا!)).
(7) ((يا غافِرَ الْخَطايا!)).
((اى آمرزنده گناهان !)).
(2) ((يا غافِرَ الْخَطيئاتِ!)).
((اى بخشنده گناهان (يا اثرات گناهان )!)).
(20) ((يا غافِرَ الذَّنْبِ!)).
((اى بخشنده گناه !)).
(12) ((يا غَفّارَ الذُّنُوبِ!)).
((اى بسيار بخشنده گناهان !)).
(14) ((يا غافِرَ الْمُذْنِبينَ!)).
((اى آمرزنده گنهكاران !)).
(90) ((يا مَنْ لا يَغْفِرُ الذَّنْبَ اِلاّ هُوَ!)).
((اى كسى كه جز او گناه را نمى آمرزد!)).
(22) ((يا واسِعَ المَغْفِرَةِ!)).
((اى آنكه دارنده مغفرت گسترده و فراگير است !)).
(30) ((يا غافِرَ مَنِ اسْتَغْفَرَهُ!)).
((اى آمرزنده كسى كه طلب آمرزش نمايد!)).
(88) ((يا مَنْ عُصِىَ فَغَفَرَ!)).
((اى كسى كه نافرمانى شد، پس بخشيد!)).
(79) ((يا جابِرَ الْعَظْمِ الْكَسِيرِ!)).
((اى ترميم كننده استخوان شكسته !)).
(40) ((يا غافِرُ!)).
((اى آمرزنده !)).
(57) ((يا غَفُورُ!)).
((اى هميشه بخشنده !)).
(65) ((يا غَفّارُ!)).
((اى بسيار آمرزنده !)).
(5) ((يا غُفْرانُ!)).
((اى عين آمرزش !)).
معناى غفران
((غفران )) به معناى ((ستر)) و ((پوشاندن )) است و در اصطلاح به معناى آمرزش گناه
است ؛ چه اينكه پوشش گناه به منزله بخشش و آمرزش آن است .
مغفرت و آمرزش گناه ، از نعمتها و رحمتهاى بزرگ الهى براى انسان است .
مغفرت الهى ، موجب مى شود كه گناه و اثرات آن از زندگى دنيوى و اخروى انسان پاك
شوند.
مغفرت ، موجب پاكى و طهارت قلب و درون آدمى مى شود و در نتيجه راه را براى حركت به
سوى كمالات و خيرات باز مى كند.
و اساسا مى توان گفت كه ((مغفرت )) به ((توبه ))، معنا و فايده مى بخشد؛ چه اينكه
اگر مغفرت الهى نبود، توبه كردن چه سودى داشت ؟ انسان با توبه كردن مى خواهد از
گذشته خود به سوى خداوند بازگردد، اما اگر قرار باشد گذشته همچنان باقى
باشد، مگر مى توان به سوى خداوند حركت كرد؟ بنابراين ، ملاحظه مى كنيم كه همان
خدايى كه امر به توبه نموده و انسان را به سوى آن تشويق كرده است ، ((غفور))
بودن خود را هم تذكر داده تا انسان بداند با توبه مى تواند گناهان خود را پاك كند.
در سوره مباركه طه ،مى فرمايد:
(وَاِنّى لَغَفّارٌ لِمَنْ تابَ وَامَنَ وَعَمِلَ صالِحاً ثُمَّ اهْتَدى ).(125)
((و به درستى كه من آمرزنده ام براى كسى كه توبه نمايد و ايمان آورد و
عمل صالح انجام بدهد و سپس هدايت جويد)).
و در سوره مباركه اعراف ، مى فرمايد:
(وَالَّذينَ عَمِلُوا السَّيِّئاتِ ثُمَّ تابُوا مِنْ بَعْدِها وَامَنُوا اِنَّ رَبَّكَ مِنْ بَعْدِها لَغَفُورٌ رَحيمٌ
).(126)
((و آنانكه اعمال زشت انجام داده و سپس توبه كرده و ايمان آوردند، به درستى كه
پروردگارت بعد از اين مراحل ، آمرزنده و مهربان است )).
حال كه انسان در برابر چنين خداى آمرزنده و مهربانى قرار گرفته است ، چرا در
گناهان خود باقى بماند؟ آيا اين شقاوت و جهالت و غفلت نيست ؟
O ((يا غافِرَ الْخَطاءِ!)).
((اى بخشنده خطا و گناه !)).
O ((يا غافِرَ الْخَطايا!)).
((اى بخشنده گناهان !)).
O ((يا غافِرَ الْخَطيئاتِ!)).
((اى بخشنده گناهان (يا اثرات گناهان )!)).
((خطا)) در اصل لغت ، به كارى گفته مى شود كه بدون قصد، انجام شده باشد، مانند
اينكه كسى اشتباها ديگرى را به قتل برساند كه به آن
((قتل خطئى )) گفته مى شود.
واضح است كه چنين خطايى گناه به حساب نمى آيد. در واقع اينگونه خطا ناشى از
جهالت انسان است . و اما در مورد گناه ، از آنجايى كه اگر انسان به خداوند
متعال و عواقب اعمال خود، معرفت كامل داشته باشد، هيچگاه مرتكب گناه و معصيت نمى شود،
بنابراين ، ارتكاب گناه هم از يك نوع جهالت ناشى مى شود، و به آن هم خطا، اطلاق مى
شود.
حال ببينيم چرا خداوند متعال غافر و بخشنده است و آيا اين بخشودگى حق بنده گنهكار
است يا خير؟ در پاسخ بايد گفت شخص گنهكار هيچگونه حقى براى بخشش ندارد، بلكه
بايد به نتايج و عواقب گناه خويش برسد، اما از سوى ديگر درياى بى كران رحمت
الهى چنين اقتضا مى كند كه بندگان ضعيف و
جاهل خود را كه مرتكب معصيت شده اند، با شرايط خاصى ببخشايد.
توجه به اين ((شرايط خاص ))، خود نكته مهمى است ؛ يعنى مغفرت الهى هم مانند بقيه
افعال الهى ضوابط و شرايط خاص خود را دارد و اين اقتضاى حكمت الهى است . بنابراين
، انسان بايد خود را در شرايطى قرار داده و از خداوند بطلبد كه او را داراى شرايطى
نمايد كه ((قابليت و لياقت )) مغفرت الهى را داشته باشد.
نكته ديگر آنكه : حتى در خطاهاى غير عمدى هم جاى طلب غفران باقى است . و يكى از
فوايد مهم آن اين است كه انسان را در برابر خداوند
متعال ، مؤ دب بار مى آورد. و موجب مى شود انسان از نتايج سوء دنيوى و اخروى آن در امان
بماند. و اين نكته در روابط عرفى بين مردم نيز رعايت مى شود. و هنگام خطاى غيرعمد، از
يكديگر عذرخواهى مى كنند.
مساءله ديگر آنكه : ((خطا)) در اول بحث يك بار به صورت مفرد و دوبار به صورت
جمع آمده بود. جمع بودن خطا را مى توان به اين معنا دانست كه خداوند
متعال خطاى آدمى را به هر مقدار كه باشد، مى بخشد. البته
احتمال دارد كه ((خطا)) به معناى ((گناه غيرعمدى )) و ((خطايا و خطيئات )) به معناى
((گناهان عمدى باشند)). و يا اينكه ((خطيئات )) به معناى ((اثرات گناه )) باشد.
در قرآن كريم نيز غفران همراه خطا ذكر شده است . در سوره مباركه طه ، از
قول ساحرانى كه به حضرت موسى ايمان آورده بودند، چنين مى فرمايد:
(اِنّا امَنّا بِرَبِّنا لِيَغْفِرَ لَنا خَطايانا ... ).(127)
((همانا ما به پروردگار خود ايمان آورديم تا خطاهاى ما را ببخشايد ...)).
و در سوره مباركه بقره ، مى فرمايد:(... رَبَّنا لا تُؤ اخِذْنا اِنْ نَسِيْنا اَوْ اَخْطَاءْنا ...
).(128)
((... پروردگارا! ما را به نسيان و خطاى مان مواءخذه نكن ...)).
و اين نشان مى دهد كه انسان نبايد به خاطر فراموشى يا غير عمدى بودن ، خود را بى
گناه بداند.
O ((يا غافِرَ الذَّنْبِ!)).
((اى بخشاينده گناه !)).
O ((يا غَفّارَ الذُّنُوبِ!)).
((اى بسيار بخشاينده گناهان !)).
اين دو عبارت با عبارات قبلى ، قريب المعنى مى باشند.
در اينجا عبارت دوّم داراى تاءكيد بيشترى از عبارت
اوّل است ؛ چه اينكه ((غفار)) با صيغه مبالغه ذكر شده است ؛ يعنى ((بسيار)) آمرزنده و
((ذنوب )) هم به صورت جمع آمده است كه شامل همه گناهان مى شود در سوره مباركه زمر،
مى فرمايد:
(... لا تَقْنَطُوا مِنْ رَحْمَةِاللّهِ اِنَّ اللّهَ يَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَميعاً ... ).(129)
((... از رحمت خداوند نوميد نشويد، خداوند بخشنده تمامى گناهان است ...)).
O ((يا غافِرَ الْمُذْنِبينَ!)).
((اى بخشنده گنهكاران !)).
در اينجا گناه با توجه به انجام دهنده آن در نظر گرفته شده است ؛ چون در واقع اين
گنهكار است كه ضرر گناه يا فايده بخشش آن را مى بيند.
O ((يا مَنْ لا يَغْفِرُ الذَّنْبَ اِلاّ هُوَ!)).
((اى كسى كه بجز او گناه را نمى بخشد!)).
در اين عبارت ، انحصار بخشش گناه به خداوند بيان شده است ؛ يعنى خداوند
متعال نه تنها آمرزنده گناه است بلكه ((تنها آمرزنده )) گناه هم او مى باشد و اين حقيقت ،
انسان را مطمئن مى كند تا به سراغ آمرزنده ديگرى نرود.
گاه انسان به خود مغرور مى شود و با خود مى گويد كه من فلان كار نيك را انجام مى
دهم تا گناه خود را جبران كنم ، البته اگر اين كار با اتكا و توجه به خداوند
متعال باشد كاملاً بجاست ، اما اگر متكى به خود و
مستقل از خداوند باشد، غرورى بيش نيست كه هرگز به نتيجه نخواهد رسيد.
نكته ديگر آنكه : ديگران حتى ائمه معصومين و انبيا (عليهم السّلام ) هم قادر به بخشش
گناه نيستند، بلكه آنان مى توانند براى انسان از خداوند
متعال طلب مغفرت نمايند. و اما چرا فقط خداوند بخشنده گناه است ؟ براى اينكه گناه در
واقع نافرمانى بارى تعالى است و اين سركشى را تنها كسى مى تواند ببخشد كه
نسبت به او انجام شده است ، كمااينكه در عرف نيز چنين است . در مورد انحصار بخشندگى
گناه به خداوند متعال ، در سوره مباركه آل عمران ، مى فرمايد:
(... وَمَنْ يَغْفِرُ الذُّنُوبَ اِلاّ اللّهُ ... ).(130)
((... و چه كسى غير از خداوند، گناهان را مى بخشد ...)).
و در ((دعاى كميل ))، حضرت مى فرمايند:
((اَللّهُمَّ لا اَجِدُ لِذُنُوبى غافِراً ... غَيْرَك )).
((بارالها! براى گناهانم آمرزنده اى جز تو نمى يابم )).
O ((يا واسِعَ الْمَغْفِرَةِ!)).
((اى آنكه مغفرتش فراگير است !)).
و اين تذكرى است براى انسان كه گمان نكند مغفرت الهى به او نمى رسد، بلكه غفران
الهى در هر زمان و مكانى با شرايط خاص خود مى تواند
شامل آدمى شود.
در ((اعمال روز جمعه )) آمده است :
((وَلَمَغْفِرَتُكَ وَرَحْمَتُكَ اَوْسَعُ مِنْ ذُنُوبى )).
((خدايا! آمرزش و بخشش تو وسيعتر از گناهان من است )).
O ((يا غافِرَ مَنِ اسْتَغْفَرَهُ!)).
((اى بخشاينده كسى كه از او طلب بخشش نمايد!)).
اين عبارت ، بيانگر يكى از مهمترين شروط مغفرت الهى است ؛ يعنى :((خواستن و طلبيدن
))؛ چرا كه نمى توان چيزى را به كسى داد كه خواهان آن نيست پس براى ((رسيدن و
داشتن ))، بايد ((خواستار)) بود. براى همين ، ملاحظه مى كنيم كه خداوند
متعال در قرآن كريم ، كرارا به انسان سفارش استغفار (يعنى طلب مغفرت ) مى فرمايد.
در سوره مباركه مائده ، مى فرمايد:(اَفَلا يَتُوبُونَ اِلَى اللّهِ وَيَسْتَغْفِرُونَهُ وَاللّهُ
غَفُورٌ رَحيمٌ ).(131)
((چرا به سوى خدا بازنمى گردند و از او طلب مغفرت نمى كنند در حالى كه خداوند
آمرزنده مهربان است )).
و در سوره نساء، آمده است :(وَاسْتَغْفِرِ اللّهَ اِنَّ اللّهَ كانَ غَفُوراً رَحيماً ).(132)
((از خداوند طلب مغفرت كن ؛ (چون ) خداوند آمرزنده مهربان است )).
انسان علاوه بر خود، براى ديگران هم مى تواند طلب مغفرت نمايد، در سوره مباركه
آل عمران ، خداوند به پيامبر امر مى كند تا براى ديگران استغفار نمايد.
(... فَاعْفُ عَنْهُم وَاسْتَغْفِرْ لَهُمْ ... ).(133)
((... از آنان بگذر و برايشان طلب مغفرت نما ...)).
در واقع بايد گفت :((استغفار))، شرايط و احوال انسان را به گونه اى تغيير مى دهد كه
او را سزاوار غفران الهى مى كند؛ يعنى انسان قابليت
شمول مغفرت الهى را پيدا مى كند.
O ((يا مَنْ عُصِىَ فَغَفَرَ!)).
((اى كسى كه مورد نافرمانى و عصيان قرار گرفتى ، پس بخشيدى !)).
يعنى مقتضاى عصيان آن بود كه تو عذاب كنى ، اما به خاطر بزرگى و رحمتت ، از
عصيان گذشتى .
((يا جابِرَ الْعَظْمِ الْكَسير!)).
((اى ترميم كننده استخوان شكسته !)).
استخوان در صورتى شكسته مى شود كه صدمه اى جدى بر پيكر انسان وارد شده باشد
و پس از شكسته شدن نيز، آدمى ، ناتوان و دردمند مى شود. ((گناه )) نيز چنين معامله اى با
دل و جان آدمى مى كند، لذا احتياج به مرمت و معالجه دارد و براى همين ملاحظه مى كنيم كه
اين عبارت در ادعيه همراه عبارت : ((يا غافِرَ الذَّنْبِ الْكَبير!)) مى آيد؛ مثلاً در ((مناجاة
التائبين )) مى فرمايد:
((اَسْئَلُكَ يا غافِرَ الذَّنْبِ الْكَبير! وَيا جابِرَ الْعَظْمِ الْكَسِير! اَنْ تَهَبَ لى مُوبِقاتِ
الْجَرائِرِ)).
((اى بخشنده گناه بزرگ و اى مرمت كننده استخوان شكسته ، از تو مى خواهم كه گناهان
سنگين و مهلكم را بر من ببخشايى )).
و در جاى ديگر مى فرمايد:
((ما اَجِدُ لِذُنُوبى سِواكَ غافِراً وَلا اَرى لِكَسْرى غَيْرَكَ جابِراً)).
((جز تو براى بخشش گناه خود و جبران شكستگى خويش ، كسى را نمى يابم )).
O ((يا غافِرُ!)).
((اى آمرزنده !)).
O ((يا غَفُورُ!)).
((اى هميشه آمرزنده !)).
O ((يا غَفّارُ!)).
((اى بسيار آمرزنده !)).
O ((يا غُفْرانُ!)).
((اى نمونه آمرزش !)).
اين اسامى ، هريك با تعبيرى ، مغفرت الهى را بيان مى كنند.
از ميان اين اسامى ، كلمه ((غفور)) بيش از بقيه اسامى در قرآن كريم آمده و معمولاً همراه
صفت ((رحيم )) ذكر شده است و اين شايد بدان خاطر باشد كه مغفرت الهى ، با رحمت
الهى تناسب دارد و از آن ، سرچشمه گرفته است . اطلاق مصدر ((غفران )) بر خداوند
متعال نيز نشانه نهايت مغفرت الهى است .
|