(29) الگوى زندگى براى همه
دو همسر مهربان ، على و فاطمه عليهماالسلام ، كارهاى خانه را بين خود تقسيم كردند.
اميرالمؤمنين على عليه السلام مى فرمايد:
پنج كس بسيار گريسته اند: آدم يعقوب ، يوسف ، فاطمه زهرا و على بن حسين عليه
السلام .
پيامبر خدا صلى الله عليه و آله روزى نزد دختر گرامى اش فاطمه آمد، او را اندوهگين
ديد. از او پرسيد:
اسماء بنت عميس مى گويد:
روزى حسن مجتبى عليه السلام پس از شستشو، لباسهاى نو و پاكيزه اى پوشيد و عطر
زد. در كمال عظمت و وقار از منزل خارج شد. به طورى كه سيماى جذابش هر بيننده را به
خود متوجه مى ساخت ، در حالى كه گروهى از ياران و غلامان آن حضرت در اطرافش
بودند. از كوچه هاى مدينه مى گذشت ، ناگاه با پيرمرد يهودى كه فقر او را از پاى در
آورده و پوست به استخوانش چسبيده ، تابش خورشيد چهره اش را سوزانده بود. مشك آبى
به دوش داشت و ناتوانى اجازه راه رفتن به او نمى داد، فقر و نيازمندى شربت مرگ را
در گامش گوارا نموده بود، حالش هر بيننده را دگرگون مى ساخت ، حضرت را در آن
جلال و جمال كه ديد گفت :
هنگامى كه وفات امام حسن عليه السلام فرا رسيد، ديدند گريه مى كند. گفتند: يابن
رسول الله ! گريه مى كنى ؟ با اينكه فرزند پيامبر خدا هستى و آن حضرت در شاءن
مقام تو سخن بسيار فرموده است ، و بيست و پنج بار پياده از مدينه تا مكه به زيارت
خانه خدا رفته اى و سه مرتبه مال خود را در راه خدا بين فقرا تقسيم نموده اى ، حتى كفش
هاى خود را به مستمندان داده اى در عين حال گريه مى كنى . (تو بايد
خوشحال باشى كه با آن همه مقام از دنيا مى روى .)
اسماء مى گويد:
عبدالله بن قيس مى گويد:
مردى از انصار محضر امام حسين عليه السلام رسيد، خواست نياز خود را مطرح كند، امام
فرمود:
روزى حسين عليه السلام به عيادت اسامة بن زيد كه در بستر بيمارى افتاده بود، رفت .
شنيد اسامه مى گويد:
امام حسين عليه السلام روز عاشورا براى اتمام حجت در برابر لشكر دشمن قرار گرفت
و بر شمشير خود تكيه داد و با صداى بلند فرمود:
امام سجاد عليه السلام هر جمعه در مسجد پيامبر صلى الله عليه و آله مردم را با اين
كلمات موعظه مى كرد:
ابراهيم پسر ادهم و فتح موصلى هر دو نقل مى كنند:
منهال مى گويد:
روزى يك نفر نصرانى به امام باقر عليه السلام جسارت كرد و گفت :
يك سال هشام (خليفه وقت ) به مكه رفت . در همان
سال امام محمد باقر عليه السلام و فرزندش حضرت صادق عليه السلام نيز به مكه
مشرف شدند.
حمران بن اعين خدمت امام باقر عليه السلام رسيد، مطالبى را پرسيد. هنگامى كه خواست
حركت كند، عرض كرد:
امام محمد باقر عليه السلام به جعفر جعفى فرمود:
جميل پسر دراج مى گويد:
امام صادق عليه السلام مى فرمايد:
عبدالاعلى مى گويد:
داود رقى مى گويد:
زرعه پسر محمد مى گويد:
عبدالله بن سليمان مى گويد:
|