24- قطره هاى اشك امام حسن عليه السلام
امام حسن عليه السلام در زمان خويش عابدترين ، زاهدترين و برترين مردم به شمار مى
رفت . وقتى حج بجاى مى آورد بسيارى از اوقات پاى برهنه مى رفت . هر وقت به ياد
مرگ مى افتاد، مى گريست و اگر در حضورش از قبر سخن به ميان مى آمد گريان مى شد
و چون به ياد قيامت و برانگيخته شدن در محشر مى افتاد اشك مى ريخت و هر وقت به ياد
عبور از صراط مى افتاد گريه مى كرد و هرگاه به ياد حضور مردم براى حساب در
پيشگاه خداوند مى افتاد ناگهان فرياد مى كشيد و از شدت بيم و هراس از هوش مى رفت
و غش مى كرد، هرگاه براى نماز آماده مى شد اعضايش از خوف خدا مى لرزيد، هر وقت از
بهشت و دوزخ سخن مى گفت چون شخص مارگزيده مضطرب مى شد آنگاه از خدا خواستار
بهشت مى شد و از آتش جهنم به او پناه مى برد و چون آيه يا ايها الذين امنوا را
تلاوت مى كرد، مى فرمود:
امام حسن عليه السلام در هفت سالگى در مجلس
رسول خدا شركت مى كرد، آيات قرآنى را مى شنيد و حفظ مى كرد. وقتى محضر مادرش
مى آمد آنچه را كه حفظ كرده بود بيان مى نمود.
روزى معاويه به امام حسن گفت :
يكى از فرزندان امام حسن عليه السلام به نام عمرو با كاروان امام حسين به كربلا آمد و
چون كودك بود (11) سال داشت كشته نشد و با كاروان اسرا به مدينه بازگشت .
مرد لطيفه گويى از دوستان امام حسن عليه السلام بود. مدتى نزد آن حضرت نيامده بود.
روزى خدمت امام عليه السلام رسيد. حضرت پرسيد:
عرب بيابانى نيازمند وارد مدينه شد و پرسيد سخيترين و بخشنده ترين شخص در اين
شهر كيست ؟
هنگامى كه كاروان امام حسين عليه السلام در مسير خود به سوى كوفه به منزلگاه حاجز
رسيد، اين نامه را به مردم كوفه نوشت :
احمد پسر داود مى گويد:
در مدينه مرد دلقكى بود كه با رفتار خود مردم را مى خندانيد، ولى خودش مى گفت :
شخصى محضر امام زين العابدين رسيد و از وضع زندگيش شكايت نمود.
راوى مى گويد:
ابوبصير از ارادتمندان خاص امام باقر عليه السلام بود و از هر دو چشم نابينا شده
بود. مى گويد:
ابوبصير مى گويد:
سعد اسكافى مى گويد:
محمدبن مسلم راوى معتبر مى گويد:
زراره صحابه مورد اعتماد امام باقر عليه السلام مى گويد:
مسمع نقل مى كند:
امام صادق عليه السلام مى فرمايد:
امام صادق عليه السلام مى فرمايد:
مرد دهاتى پيوسته خدمت امام صادق عليه السلام رفت و آمد مى كرد. مدتى امام عليه
السلام او را نديد. حضرت از حال او جويا شد.
ابوحازم مى گويد:
شيبانى مى گويد:
روزى منصور دوانيقى - خليفه عباسى كسى را به سراغ امام صادق عليه السلام فرستاد.
هنگامى كه حضرت نزد وى آمد، او را در كنار خود نشانيد.
مفضل مى گويد:
شخصى محضر امام صادق رسيد عرض كرد:
ابراهيم پسر مهزم مى گويد:
شقرانى آزاد كرده پيغمبر اسلام صلى الله عليه و آله مى گويد:
عمروبن حريث مى گويد:
|