مقدمه
پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله فرمود:
ربيعه پسر كعب مى گويد:
پيرزنى به حضور پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله رسيد، علاقه من بود كه
اهل بهشت باشد.
شخصى به پيغمبر صلى الله عليه و آله عرض كرد:
مردى به نام (ابو ايوب انصارى ) محضر پيغمبر صلى الله عليه و آله رسيد و عرض
كرد:
رسول خدا صلى الله عليه و آله روزى وارد مسجد شد و مشاهده فرمود دو جلسه
تشكيل يافته است .
خداوند به پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله وحى كرد كه من از جعفر بن ابى طالب به
خاطر چهار صفت قدر دانى مى كنم .
ثعلبه انصارى خدمت پيغمبر صلى الله عليه و آله آمد و گفت :
مردى از انصار قصد مسافرت داشت . به همسرش گفت : تا من ازمسافرت بر نگشته ام تو
نبايد از خانه بيرون بروى .
مردى خدمت رسول خدا صلى الله عليه و آله رسيد و عرض كرد:
سمرة پسر جندب درخت خرمايى در باغ مردى از انصار داشت . او گاهى به درخت خود سر
مى زد، بدون اجازه و اعلام اين كار را انجام مى داد. و ضمنا چشم چرانى هم مى كرد!
يكى از مسلمانان در بستر بيمارى افتاده بود. پيغمبر خدا با گروهى از اصحاب خود بر
بالين او حاضر شدند. وى در حال بى هوشى بود.
هنگامى كه ابراهيم پسر رسول خدا صلى الله عليه و آله چشم از جهان فرو بست . در
همان روز خورشيد گرفت .
وقتى كه رسول خدا صلى الله عليه و آله پيكر فرزندش ، ابراهيم ، را به خاك سپرد
چشمانش پر از اشك شد و فرمود:
جابر انصارى مى گويد:
مردى از انصار خدمت پيامبر خدا صلى الله عليه و آله آمد و عرض كرد:
مردى خدمت پيامبر صلى الله عليه و آله رسيد و عرض كرد:
مردى از انصار خدمت پيغمبر اسلام صلى الله عليه و آله آمد و عرض كرد: يا
رسول الله ! من طاقت فراق شما را ندارم . هنگامى كه به خانه مى روم به ياد شما مى
افتم ، از روى محبت و علاقه اى كه به شما دارم ، دست از كار و زندگى برداشته ، به
ديدارتان مى آيم ، تا شما را از نزديك ببينم ، آن گاه به ياد روز قيامت مى افتم كه شما
وارد بهشت مى شويد در والاترين جايگاه آن قرار مى گيريد و من آن روز از جدايى شما اى
رسول خدا چه كنم ؟
اميرالمؤ منين على عليه السلام پس از آن كه به دست ابن ملجم ضربت خورد، از شدت زخم
بى حال شده بود.
روزى امير المؤ منين على عليه السلام در دوران خلافتش در خارج كوفه با يك نفر ذمى
(يهودى يا مسيحى ) كه در پناه اسلام بود، همراه شدند.
على عليه السلام با سپاهيان اسلام براى سركوبى پيمان شكنان به سوى بصره
حركت مى كردند. در نزديكى بصره به محل (ذى قار) رسيدند. در آنجا براى رفع
خستگى و آماده سازى سپاه توقف نمودند. عبد الله بن عباس مى گويد:
امير المومنين عليه السلام براى مردم سخنرانى مى كرد، در ضمن سخنرانى فرمود:
علاء بن زياد يكى از ارادتمندان ثروتمند على عليه السلام در بصره ، بيمار بود
اميرالمؤ منين به عيادت او رفت ، زندگى وسيع و اتاقهاى
مجلل و بزرگ توجه امام را به خود جلب كرد، معلوم بود علاء در زندگى زياده روى
كرده است .
به امام على عليه السلام خبر رسيد معاويه تصميم دارد با لشكر مجهز به سرزمين هاى
اسلامى حمله كند.
كميل يكى از ياران مخلص اميرالمؤ منين است ، مى گويد:
پيامبر اسلام مى فرمايد:
حضرت على عليه السلام مى فرمايد:
بانوى بانوان فاطمه عليها السلام روزى نزد پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله آمد و
از برخى مشكلات زندگى شكايت كرد.
هنگامى كه پيغمبر اسلام صلى الله عليه و آله چشم از جهان فرو بست
بلال - اذان گوى پيغمبر صلى الله عليه و آله - از گفتن اذان خوددارى كرد و گفت :
جابربن عبدالله انصارى (صحابه ارزشمند پيامبر) مى گويد:
|