مقدمه
داستانهاى بحارالانوار را در واقع بايد جز خواندنى ترين و آموزنده ترين بخش هاى
كتاب ارزشمند و معتبر بحارالانوار علامه بزرگوار مجلسى قلمداد نمود. محتواى معنوى و
علمى كتاب به راستى تداعى گر معناى عميق نام آن ((درياهاى نور)) است .
روزى پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله ، به طرف آسمان نگاه مى كرد، تبسمى نمود.
شخصى به حضرت گفت :
روزى پيامبر صلى الله عليه و آله در حال استراحت بود، فرزندشان امام حسن عليه
السلام آب خواست ، حضرت نيز قدرى شير دوشيد و كاسه شير را به دست وى داد، در اين
حال ، حسين عليه السلام از جاى خود بلند شد تا شير را بگيرد، اما
رسول خدا صلى الله عليه و آله شير را به حسن عليه السلام داد.
رسول خدا صلى الله عليه و آله شبى در خانه همسرشان امّ سلمه بود. نيمه شب از خواب
برخاست و در گوشه تاريكى مشغول دعا و گريه زارى شد.
امّ سلمه نقل مى كند:
به رسول خدا صلى الله عليه و آله خبر دادند كه سعد بن معاذ فوت كرده . پيغمبر
صلى الله عليه و آله با اصحابشان از جاى برخاسته ، حركت كردند. با دستور حضرت
- در حالى كه خود نظارت مى فرمودند - سعد را
غسل دادند.
شخصى محضر رسول خدا صلى الله عليه و آله رسيد ديد لباس كهنه به تن دارد.
دوازده درهم به حضرت تقديم نمود و عرض كرد:
شخصى محضر رسول خدا صلى الله عليه و آله وارد شد و از ايشان درخواست نمود تا
به او توصيه اى بنمايند.
در جنگ احد بسيارى از رزمندگان اسلام ، از جمله ، حضرت حمزه عليه السلام به شهادت
رسيدند. به طورى كه شايع شد كه شخص پيامبر صلى الله عليه و آله نيز شهيد شده
اند.
رسول خدا صلى الله عليه و آله در حالى كه نشسته بودند، ناگهان لبخندى بر
لبانشان نقش بست ، به طورى كه دندان هايشان نمايان شد! از ايشان علت خنده را
پرسيدند، فرمود:
شخصى محضر رسول خدا صلى الله عليه و آله رسيد تا چيزى درخواست كند. شنيد كه
پيامبر صلى الله عليه و آله مى فرمايد:
يكى از خصوصيات حضرت على عليه السلام اين بود كه بيت
المال را به طور مساوى ميان مردم تقسيم مى كرد و بين مسلمانان تبعيض
قايل نمى شد؛ اين امر باعث شده بود، برخى از طرفداران تبعيض و انحصار طلب ها به
معاويه بپيوندند.
ابوبصير مى گويد:
روزى عليه السلام در شدت گرما بيرون از
منزل بود سعد پسر قيس حضرت را ديد و پرسيد:
زاذان نقل مى كند:
روزى حضرت على عليه السلام مشاهده نمود زنى مشك آبى به دوش گرفته و مى رود.
مشك آب را از او گرفت و به مقصد رساند؛ ضمنا از وضع او پرسش نمود.
ابووائل نقل مى كند، روزى همراه عمربن خطاب بودم ، عمر برگشت ترسناك به عقب نگاه
كرد.
على عليه السلام مى فرمايد:
هنگامى كه پيغمبر صلى الله عليه و آله وسلم قصد داشت حضرت زهرا عليهاالسلام را
براى على تزويج كند، فرمود:
اميرالمؤ منين عليه السلام به يكى از اصحاب فرمود:
زنى خدمت حضرت فاطمه عليهاالسلام رسيد و گفت : |