پيشگفتار
بسم الله الرحمن الرحيم
(الحمد الله رب العالمين و صلى الله على محمد و آله الطاهرين و لعنه الله على
اعدائهم و غاصبى حقوقهم و منكرى فضائلهم و مناقبهم من الجن و الانس اجمعين الى قيام يوم
الدين .
قال الله العظيم فى كتابه الكريم : (يا ايها الذين آمنوا اتقوا الله و ابتغوا اليه
الوسيله ) (1)
(اى اهل ايمان از خدا بترسيد و وسيله اى براى تقرب به او بجوييد و در راه او جهاد كنيد
باشد كه رستگار شويد)
(اولئك الذين يدعون يبتغون الى ربهم الوسيله ) (2) بگو اى پيغمبر صلى
الله عليه و آله بخوانيد آنانى را كه گمان كرديد غير از خدا خدايانى هستند.
(فاستغفروا و الله و استغفر لهم الرسول لوجدوا الله توابا رحيما) (3)
خواستند از خدا و طلب مغفرت و تقاضاى آمرزش كرد پيغمبر صلى الله عليه و آله براى
آنها از گناهكارى ايشان خواهند يافت خدا را كه
قبول كننده است توبه آنها و مهربان است .
آيات فوق ، اشاره به مسئله توسل دارد. لهذا ما هم در اينجا
متوسل مى شويم به بزرگ پرچمدار عاشورا حضرت قمر بنى هاشم
ابوالفضل العباس عليه السلام در مقدمه جلد
اول كتاب حاضر، اشاره كرديم كه خداوند عالم قسم به قلم خورده و افزوديم كه قلم با
همه عظمتش از معرفى حضرت قمر بنى هاشم
ابوالفضل العباس عليه السلام در مقدمه جلد
اول كتاب حاضر، اشاره كرديم كه خداوند عالم قسم به قلم خورده و افزوديم كه قلم با
همه عظمتش از معرفى حضرت قمرى بنى هاشم
ابوالفضل العباس عليه السلام عاجز است .
نيز خاطر نشان ساختيم كه امامان شيعه عليهم السلام از حضرت
ابوالفضل العباس عليه السلام اين عبد صالح خدا با عظمت ياد كرده اند.
السلام عليك ايها العبد الصالح المطيع لله و لرسوله و لااميرالمومنين و الحسن و
الحسين صلى الله عليهم و سلم . (4) سلام بر تو اى بنده شايسته خدا، و مطيع
امر خدا و رسول او، و مطيع اميرالمومنين و حضرت حسن و حسين صلوات الله و سلامه عليهم .
توسل در روايات
در روايات نيز بر توسل به پيامبر صلى الله عليه و آله و اولياى دين تاكيد شده است
با توجه به مبانى اعتقادى اماميه ، توسل به معصومين عليهم السلام ملائكه مقرب ، قرآن
، شهدا علما و صالحين امت ، در اسلام توصيه شده است .
در بسيارى از اخبار و ادعيه آمده است : (خدايا تو را به حق پيامبر صلى الله عليه و آله و
ائمه معصومين عليه السلام كه تو آنها را شفيع امت قرار داده اى ، حاجات ما را روا بفرما)
نيز در برخى روايات آمده كه دعاى هيچ مسلمانى اجابت نخواهد شد، مگر آنكه در آغاز بر
محمد صلى الله عليه و آله و آل ايشان درود فرستاده شود. (5)
در زيارت نامه منسوب به حضرت بقيه الله الاعظم امام زمان
عجل الله تع الى فرجه الشريف نيز بر قمر بنى هاشم عليه السلام با اين كلمات
زرين درود فرستاده شده است :
(السلام على العباس بن امير المومنين المواسى اخاه بنفسه الاخذ لغده من امسه الفادى
له الواقى الساعى اليه بمائه المقطوعه يداه )
سلام بر عباس فرزند امير مومنان كه جانش را در راه مواسات با برادرش تقديم نمود،
دنيايش را در راه تحصيل آخرت صرف كرد و جانش را براى حفاظت از برادرش قربانى
ساخت .
آيت الله شاهرودى ، و حرم قمر بنى هاشم عليه السلام
آيت الله العظمى سيد محمود حسينى شاهرودى قدس سره هر وقت كه از نجف اشرف براى
زيارت به كربلاى معلى مى رفتند اول به حرم مطهر
ابوالفضل العباس عليه السلام مشرف مى شدند، و بعدا به حرم مطهر حضرت ابا
عبدالله امام حسين عليه السلام مى رفتند. ايشان درباره علت اين امر نيز مى فرمودند كه ،
اول بايد خدمت وزير و سفير رسيد، بعدا به خدمت مولا رفت . همچنين هر وقت كه وارد صحن
مطهر حضرت ابوالفضل العباس عليه السلام مشرف مى شدند، آن شعر معروف - (به ذره
گر نظر لطف بوتراب كند به آسمان رود و كار آفتاب كند) را به اين نحو زمزمه مى
كردند:
به ذره گر نظرى شبل بوتراب كند
|
به آسمان رود و كار آفتاب كند
|
يعنى اگر پسر على امير المومنين عليه السلام اشاره كند عالمى را دگرگون مى كند.
(6)
علامه امينى صاحب الغدير، و قمر بنى هاشم عليه السلام
مرحوم سيد محمد حسين حسينى داستان زير را از علامه امينى (ره )
نقل مى كند:
از شخص موثقى شنيدم كه مى گفت : روزى يك شخص معمم براى عيادت مرحوم علامه امينى
به منزل موقت ايشان (كه در تهران پيچ شميران قرار داشت ) رفته بود. صاحب الغدير
سخت مريض و به پشت خوابيده بود. شخص مزبور در ضمن سخنان خود به علامه گفته
بود كه ، آقا! مثلا اگر كسى به حضرت عباس عليه السلام علاقه و محبت نداشته باشد
به كجاى ايمان او لطمه مى خورد؟ علامه امينى سخت متغير شده ، با آن حالت كسالت
نشسته و گفته بودند: حضرت ابوالفضل العباس عليه السلام كه
سهل است ، اگر به بند كفش من هم كه نوكرى از نوكران حضرت ابوالفضلم علاقه
نداشته باشد، از اين جهت كه نوكرم ، و الله به رو در آتش خواهد افتاد؟ (7)
عرض ارادت آيه الله العظمى گلپايگانى به قمر بنى
هاشم ابوالفضل العباس عليه السلام
نويسنده توانا و فاضل ارجمند، جناب حجه الاسلام و المسلمين آقاى شيخ ناصر الدين
انصارى قمى ، طى نامه اى مورخ 15 خرداد 1377 شمسى برابر صفر الخير 1419
قمرى به مولف كتاب حاضر چنين نوشته اند:
حضور محترم صديق معظم حضرت حجه الاسلام و المسلمين جناب آقاى شيخ على ربانى
خلخالى زيد عزه العالى به عرض عالى مى رساند:
روزى پس از خواندن فريضه صبح ، كتاب وزين و ارزنده (چهره درخشان قمر بنى هاشم
اباالفضل العباس عليه السلام ) را برداشتم و صفحاتى از آن را به ديده دقت
نگريستم و سخت تحت تاثير مطالب آن قرار گرفتم . پس از گذشت زمانى چند، در همان
جاى نماز خواب چشمانم را در ربود. در عالم رويا ديدم :
نماز جماعت به امامت مرحوم آيت الله العظمى حاج سيد محمد رضا گلپايگانى برپا شده
است و من هم در صف نخستين آن ، شركت دارم . پس از اتمام نماز، مرجع فقيد رو به صفوف
نماز كرد و فرمود: به آقاى انصارى بگوييد به منبر رود و ذكر مصيبت بنمايد. من
برخاستم و پا بر روى پله اول نهادم كه آقا، بار ديگر فرمود: روضه حضرت ابا
الفضل عليه السلام را بخوانيد.
من بر فراز منبر، همان مطالبى را كه از كتاب شما فرا گرفته بودم ، باز گفتم و
نماز گزاران گريستند و پس از لحظاتى از خواب بيدار شدم .
روز بعد اين خواب را براى فرزندان محترم معظم له باز گفتم . ايشان گفتند: مرحوم آيه
الله گلپايگانى به حضرت اباالفضل العباس عليه السلام علاقه عجيبى داشت و در
سختيها و گرفتاريها به آن حضرت متوسل مى شد و چاره كار را مى نمود. همچنين به
روضه خوانان ، بسيار سفارش خواندن مصائب ايشان را مى فرمود.
خداوند متعال جناب عالى را در راه احياى مفاخر و ماثر خاندان عصمت و طهارت عليهم السلام
بيش از پيش توفيق عطا فرمايد. والسلام عليكم و على عبادالله الصالحين . ناصر الدين
انصارى
ارادت آيه الله حاج شيخ محمد كوهستانى به حضرت عباس عليه
السلام
حجه الاسلام و المسلمين آقاى حاج شيخ اسماعيل كوهستانى فرزند آيه الله كوهستانى
ارادت پدرشان را به حضرت قمر بنى هاشم
ابوالفضل العباس عليه السلام براى نگارنده چنين بيان فرمودند: فقيه وارسته و
صاحبدل مازندران ، علاقه زيادى به حضرت
ابوالفضل العباس عليه السلام داشت و حتى گاهى كه روضه مى خواند فقط روضه
حضرت ابوالفضل العباس عليه السلام را مى خواند. به گونه اى كه بعضى از افراد
مزاح مى كردند و مى گفتند: آيه الله كوهستانى
مثل اينكه فقط روضه حضرت اباالفضل العباس عليه السلام را مى داند. مرحوم آيه الله
كوهستانى مى گفت : خداى تعالى يك على عليه السلام داشت ، الحمد لله آن هم امام ما شد.
پدرم روز تاسوعا و عاشورا جورابها را از پا در مى آورد و پا برهنه راه مى افتاد و در
عزادارى شركت مى كرد.
نيز مى فرمود: روضه هفتگى منزل را بعد از من ترك نكنيد و در وفيات هم روضه
بگيريد و در جشنها چراغانى كنيد و تولى و تبرى را كاملا رعايت نماييد
كتاب حاضر در پنج بخش عظيم تنظيم شده است :
بخش اول : آشنايى با جد، جده پدر و مادر قمر بنى هاشم
ابوالفضل العباس عليه السلام
بخش دوم : فرزندان حضرت قمر بنى هاشم
ابوالفضل العباس عليه السلام
بخش سوم : بيت العباسها و قدمگاهها و نظر گاهها و موسسات مذهبى
بخش چهارم : ناگفته ها درباره قمر بنى هاشم
ابوالفضل العباس عليه السلام
بخش پنجم : كرامات حضرت قمر بنى هاشم
ابوالفضل العباس عليه السلام نسبت به شيعيان ،
اهل سنت ، مسيحيان ، يهوديان و زردشتيان ، شامل 240 كرامت .
براى حفظ وحدت و يكپارچگى نثر كتاب ، مطالب
منقول از ماخذ گوناگون (جز آنچه در گيومه قرار دارد) با حفظ
كامل معنا و مضمون ، تلخيص يا ويرايش شده است .
(ان اريد الا الاصلاح ما استطعت و ما توفيقى الا بالله عليه توكلت و اليه انيب )
(8)
اول ذيقعده الحرام 1419 هجرى قمرى مطابق بهمن ماه 1377 شمسى سالروز تولد
كريمه اهل بيت حضرت فاطمه معصومه عليه السلام
قم - حرم اهل بيت عليهم السلام
على ربانى خلخالى
فصل اول : سيرى در زندگانى حضرت ابوطالب عليه السلام نياى بزرگوار
حضرت ابوالفضل العباس عليه السلام
بخش اول : آشنايى با جد، جده ، پدر و مادر قمر بنى
هاشم ابوالفضل العباس عليه السلام
حضرت ابوطالب عليه السلام جد قمر بنى هاشم ،نام و نسب
ابوطالب عليه السلام
در نام ابوطالب عليه السلام و نسب او تختلاف كرده اند. در نام ابى طالب بعضى
گفته اند نام او عمران است ، و اين روايتى به غايت ضعيف است ، و بعضى گفته اند نام او
كنيت اوست ، و احتجاج بر آن كرده اند، بلكه خط حضرت اميرالمومنين على عليه السلام را
يافته اند كه نوشته (على بن ابوطالب عليهاالسلام ) و اين نيز
محل بحث است ، چه و او مشتبه مى شود در خط كوفى به ياء و يا آنكه امير المومنين عليه
السلام چون نمى خواست كه نام او را بنويسند لهذا كنيت او را علم ساخته است .
و صحيح آنكه نام او عبد مناف است ، و شعر عبدالمطلب عليه السلام صريح است در اين
معنا، چه در وصيت خود مى گويد:
اوصيك يا عبد مناف بعدى بواحد بعد ابيه فرد
و ديگر مى گويد:
وصيت من كنيته بطالب عبد مناف و هو ذو تجارب
و او پسر عبدالمطلب شيبه ، و او را شيبه الحمد مى خوانند، و او را عبدالمطلب گفتند از
بهر آنكه عمش المطلب بن عبد مناف او را از مدينه آورد به مكه ، و چون قريش او را ديدند
گفتند: كه اين كيست ؟ المطلب گفت : عبد من است ، او را خريده ام . روز ديگر جامه هاى خوب
او را پوشانيده به مجلس پرسور بنى عبد مناف آورده ، گفت : اين برادر زاده من است .
پسر هاشم پسر قريش است ، به اين جهت او را عبدالمطلب خواندند، و جلالت قدر او
مشهور است .
و او پسر هاشم است ، و نام هاشم عمرو است ، و او را عمرو العلى خوانند، و هاشمش خواندند
از بهر آنكه هشم ثريد در سالهاى قحط از بهر قريش و حاجيان مى كرد.
و او پسر عبد مناف است ، و نام عبد مناف المغيره بن قصى است . و نام قصى زيد است ، و او
را نيز مجمع مى خوانند از بهر آنكه قبائل قريش را جمع كرد و در مكه فرود آورد، و قصى
مى گفتندش از بهر آنكه مادرش بعد از پدرش شوهرى كرد از بنى عدوه ، و همراه او از
مكه برفت ، و چون قصى در آن وقت طفل بود او را همراه خودش برد.
و نام پدر قصى كلاب بن مره بن كعب بن لوى بن غالب بن فهد مالك بن النضر است ،
كه قريش همه از نسل النضرند.
و اقوال بسيار در جهت اين تسميه هست ، اصح اينكه اين قبيله به غايت قوى و مسلط بودند
بر قبايل عرب و در دريا جانورى است بغايت قوى و مسلط بر حيوانات دريا، او را قريش
مى خوانند، پس اين قبيله را به نام او خواندند به اين جهت .
و نام پدر النضر كنانه بن خزيمه بن مدركه - نام او عمرو است - بن الياس بن نضر بن
نزار بن معدبن عدنان است . در عدنان بحث است كه از
نسل ابراهيم الخليل عليه السلام مى باشد، امام در عدد آباء از ميان عدنان تا ابراهيم
عليه السلام خلاف بسيار است و رسول الله صلى الله عليه و آله تا عدنان نسب شريف
خود را خوانده و فرمود: كذب النسابون .
و ابوطالب عليه السلام را چهار پسر بود: طالب ،
عقيل ، جعفر و على عليهم السلام و هر يكى از ايشان ده
سال بزرگتر از ديگرى بودند، چنانچه طالب از حضرت على عليه السلام به سى
سال بزرگتر بوده است ، و طالب نسل نداشت . در آن وقت كه قريش به جنگ بدر آمده
بودند او را بزور با خود آوردند و چون در راه گم شده لذا بعضى گفتند: خود را در دريا
غرق كرد. (9)
جناب ابوطالب عليه السلام را باحضرت رسول صلى الله عليه و آله محبتى تمام بود،
چندانكه هيچگاه از تقويت و نصرت آن حضرت غفلت نداشت و از اشعار آن بزرگوار و
اخبار ائمه اطهار عليهم السلام فهميده مى شود كه نبوت آن حضرت را تصديق داشته است
. (10)
مشركين به ابوطالب عليه السلام عرض كردند: برادر زاده ات هرچه بخواهد به او مى
دهيم ، بگو از دعوت به توحيد دست بردارد و به خدايان ما بد نگويد. آن جناب سخنان
آنان را به حضرت رسانيد، و رسول اكرم صلى الله عليه و آله فرمود: اى عم گرامى ،
من از دعوت خود به توحيد دست بر نخواهم داشت ، اگر بر جناب شما زحمت شده بفرماييد
تا از حمايت شما بيرون آيم .
جناب ابوطالب عليه السلام از اين بيان بسيار افسرده گشت و اين اشعار را فرمود:
والله لن يصلوا اليك بجمعهم
|
حتى او سد فى التراب دفينا
|
و لقد صدقت و كنت ثم امينا
|
به خدا قسم ، تا من زنده ام هرگز به تو دست نيابند. تو ناصح و صادق و امينى و دين
تو بهترين اديان است . فورا آمد و فرمايش پيغمبر صلى الله عليه و آله را به مشركين
رسانيد و فداكارى و يارى خود را اظهار داشت .
حمايت ابوطالب عليه السلام از پيغمبر صلى الله عليه و آله در شعب
جناب ابوطالب عليه السلام ، بنى هاشم و اولاد عبدالمطلب را، تاكيد زياد بر لزوم
محافظت از رسول اكرم صلى الله عليه و آله ، همراه
عيال و اولاد خويش در ملازمت آن حضرت صلى الله عليه و آله و جناب خديجه عليهاالسلام
به شعب ابى طالب (كه دره اى بود بين دو كوه ) كوچ داد و اطراف شعب را محكم كرد و
ديده بان گذاشت ، آنگاه به اتفاق خويشان ، شب و روز به پاسدارى از وجود شريف
رسول اكرم صلى الله عليه و آله پرداخت . وى فرزند خود حضرت على عليه السلام را
در شبهاى بسيارى به جاى پيغمبر صلى الله عليه و آله مى خوابانيد و
محل پيغمبر صلى الله عليه و آله را مخفى مى كرد. نيز وى و جناب حمزه همه شب با
شمشير اطراف سيد عالم پروانه وار مى گشتند. كفار قريش كه اين وضع را ديدند
دانستند كه به پيغمبر صلى الله عليه و آله دست نمى يابند. لذا متفقا با بنى هاشم و
آل عبد المطلب قطع رابطه كردند و خريد و فروش با آنها را قدغن نموده ، عهد نامه
نوشتند و امضا كرده و در كعبه آويختند.
درنتيجه اين پيمان آنها، بنى هاشم محاصره اقتصادى شده ، در ضيق و فشار قرار
گرفتند و سختيهاى بيشمار كشيدند. طعامى به آنها نمى رسد و خارج شونده از شعب را
نيز آزار و شكنجه مى دادند. تنها، گاه حكيم بن حزام و ابوالعاص بن ربيع به طور
مخفيانه گندم و خرما بار شتران كرده ، و آنها را به شعب مى بردند و رها مى كردند.
اجمالا همه گونه فشار وارد مى ساختند تا پيغمبر را به آنان تسليم كنند.
سه يا چهار سال به اين وضع گذشت ، خداوند موريانه را بر كاغذ عهدنامه مشركين
مسلط ساخت و وى همه سطور و كلمات عهد نامه را خورد و تنها نامه خدا را بر جاى گذاشت
.
جبرئيل امين قضيه را به خاتم النبيين صلى الله عليه و آله خبر داد و حضرت صلى الله
عليه و آله هم به ابوطالب عليه السلام فرمود. جناب عليه السلام با جمعى از بنى
هاشم از شعب بيرون آمده ، و به مجمع قريش در مسجد الحرام رفتند كه با آنها مكالمه
كنند.
قريش در برابر ابوطالب تعظيم و تكريم نمودند، گمان كردند كه آن جناب از رنج و
مشقت به ستوه آمده ، مى خواهد پيغمبر را تسليم كند. ولى او به آنان گفت : اى مردمان ،
سخنى مى گويم كه خير شما در آن است . برادر زاده ام محمد صلى الله عليه و آله مرا
خبر داده - و او صادق است - كه : موريانه به امر خداوند مندرجات صحيفه را از بين برده
و تنها نام (خدا) را باقى گذاشته است ، اينك بنگريد اگر محمد صلى الله عليه و آله
راست گفته است از ظلم و كينه خود نسبت به وى دست برداريد، اگر دروغ گفته اكنون او
را به شما تسليم مى كنم . همه تصديق كردند. صحيفه را كه آوردند و گشودند، ديدند
تمام آن را موريانه خورده ، جز لفظ (بسمك اللهم ) كه در جاهليت بر سر نامه ها مى
نوشتند چيزى باقى نمانده است . مردم شرمسار شدند و ابوطالب فرمود: از خدا بترسيد
و دست از اين ظلم و ستم برداريد. چند نفر از بزرگان گفتند ما از اين صحيفه ظالمه
قاطعه بيزاريم و پس از آن ابوطالب به شعب مراجعت فرمود.
روز ديگر جمعى از بزرگان قريش به شعب رفتند و آنان را از شعب به مكه آورده و در
منازل خود جادادند.
اين خبر در بين قبايل منتشر شد و عده كثيرى دين اسلام را
قبول كردند، زمانى كه رسول اكرم صلى الله عليه و آله از شعب خارج شد، باز مشركين
به عقيده نخستين با پيغمبر صلى الله عليه و آله خصومت كردند و به اذيت و آزار آن
حضرت كوشيدند و ابوطالب عليه السلام نيز در حمايتش كوتاهى نورزيد. پس از مدت
كمى جناب ابوطالب عليه السلام مريض شد.
ايمان ابوطالب عليه السلام
امام صادق عليه السلام فرمود:
اگر ايمان ابوطالب را در يك كفه ترازو و ايمان اين مردم را در كفه ديگر قرار دهند
ايمان ابوطالب فزونى خواهد داشت .
اصحاب كهف ايمان خود را پنهان كردند و كفر را ظاهر ساختند. خداوند به آنان دوباره
پاداش مى دهد. (11)
على عليه السلام فرمودند:
(و الذى بعث محمدا صلى الله عليه و آله بالحق نبيا لو شفع ابى فى
كل مذنب على وجه الارض لشفعه الله )
قسم به كسى كه محمد صلى الله عليه و آله را به حق به پيامبرى برگزيد اگر
پدرم در حق تمام گناهكاران روى زمين شفاعت كند، خداوند مى پذيرد. (12)
غرض ورزى عناصرى كه خود اصل و نسب پاك نداشته از جمله معاويه بن ابوسفيان از
دلايل عمده طرح شبه در ايمان ابوطالب عليه السلام و اسلام است .
ابوطالب عليه السلام به حضرت رسول خدا صلى الله عليه و آله گفت : به خدا قسم
از حمايت تو دست بر نمى دارم و تو ماموريت خود را به پايان برسان . (13)
رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود:
لذا تا ابوطالب زنده بود، قريش نتوانست مرا به سختى آزار دهد. بنابراين اگر
ابوطالب عليه السلام از موضع تغيير بيرون مى آمد مانند ديگر مسلمانان حرمتش نزد
قريشيان از بين مى رفت . برخى از اين احاديث عبارتند از پيامبر اكرم صلى الله عليه و
آله فرمود:
1 - يا عم ربيت صغيرا و كفلت يتيما و نصرت كبيرا فجزاك الله عنى خيرا. (14)
ابوطالب عليه السلام بعد از چهل و چند سال تلاش در بستر مرگ افتاد و با هشتاد و
اندى سال درگذشت او را در سال 10 بعثت در كنار قبر پدرش عبدالمطلب در قبرستان
حجون به خاك سپردند. (15)
ابوطالب عليه السلام در واپسين لحظه هاى عمر خود نيز دست از يارى حضرت
رسول صلى الله عليه و آله برنداشت بزرگان خانواده را مخاطب ساخته چنين فرمود:
چهار تن را به يارى پيامبر صلى الله عليه و آله سفارش مى كن فرزند على عليه
السلام و بزرگ قبيله عباس و شير خدا كه هماره از پيامبر صلى الله عليه و آله حمايت
كرده و فرزندم جعفر تا او را ياور باشيد و شما كه عزيزان من به فدايتان باد هميشه
براى رسول خدا صلى الله عليه و آله در برابر دشمنان چون سپرها محافظ باشيد.
(16)
ابوطالب عليه السلام فرزندش على عليه السلام را بارها در بستر پيامبر صلى الله
عليه و آله مى خواباند تا پيامبر صلى الله عليه و آله از دسيسه قريش در امان بماند و
روزى به على عليه السلام گفت : فرزندم بردبارى پيشه كن كه از نشانه هاى
خردمندى است .
هر زنده اى بسوى مرگ مى رود من بردبارى تو را آزموده ام و بلاها سخت و دشوارند تو
را فداى زنده ماندن نجيب فرزند نجيب كرده ام . (17)
و آنگاه كه پيامبر صلى الله عليه و آله گروهى را به حبشه فرستاد حضرت ابوطالب
عليه السلام سيزده نفر را به سوى نجاشى
گسيل داشت تا از وى بخواهند با مسلمانان خوشرفتارى كند مشركان در
سال هفتم بعثت از حربه اى ديگر استفاده كردند. آنان با هم پيمان بستند تا هر نوع
رابطه با بنى هاشم را قطع كنند. (18)
وفات و جلالت جناب ابوطالب عليه السلام
در سال دهم بعثت بود كه جناب ابوطالب عليه السلام عم مكرم حضرت
رسول صلى الله عليه و آله از دنيا رفت . پيش از وفات وصايا و ودايع و كتب ابراهيم و
اسماعيل و ساير انبيا كه نزد او بود به حضرت
رسول صلى الله عليه و آله تسليم نمود. وى در احاديث از جمله صديقان محسوب است ،
كه ايمان خود را مصلحتا مخفى مى داشت .
در تفسير صافى و غيره آمده است اسرالايمان ليكون اقدر على نصره النبى صلى الله
عليه و آله يعنى : ايمان خود را (روى مصلحت اسلام و مسلمين ) پنهان مى داشت تا بتواند از
پيغمبر صلى الله عليه و آله بيشتر حمايت نمايد. دقيقه اى از نصرت و يارى آن حضرت
كوتاهى نورزيد، چنانكه از روايت معصومين عليهم السلام و از اشعار خود آنجناب اين
مطلب معلوم مى شود، و قبلا اشاره شد.
بعضى از مخالفين اهل بيت عليهم السلام ، به جهت بغض و عداوت با امير المومنين عليه
السلام ايمان ابى طالب عليه السلام را انكار مى نمايند. به حضرت امام صادق عليه
السلام عرض شد: بعضى از مخالفين اهل بيت عليهم السلام ، به جهت بغض و عداوت با
اميرالمومنين عليه السلام ايمان ابى طالب عليه السلام را انكار مى نمايند. به حضرت
امام صادق عليه السلام عرض شد: بعضى از مخالفين گمان دارند كه ابوطالب عليه
السلام مسلمان نبود، حضرت عليه السلام فرمود: دروغ مى گويند. چگونه مسلمان نباشد،
در حاليكه گفته است :
الهم تعلموا انا وجدنا محمدا
|
نبيا كموسى خط فى اول الكتب
|
و ابيض يستسقى الغمام لوجهه
|
ثمال اليتامى عصمه للارامل
|
وى رسول اكرم صلى الله عليه و آله را مدح نموده ، و به نبوتش اقرا كرده است . در
قصيده اى گويد:
نقل از كتاب (الفصول المختاره ، ص 80 ط عراق ) سيد
جليل ، سيد مرتضى علم الهدى مى نگارد كه و سمعت الشيخ ادام الله عزه (الشيخ المفيد)
يقول مما يدل على ايمان ابى طالب رضى الله عنه اخلاصه فى الود
لرسول الله و النصره له بقلبه و يده و لسانه و امره ولديه عليا عليه السلام و
جعفرا رضى الله باتباعه .
يعنى : از شيخ مفيد شنيدم كه مى فرمود: اخلاص ابوطالب عليه السلام در راه محبت
رسول خدا صلى الله عليه و آله ، كه با دل و دست و زبان خود به او يارى مى كرد و
فرزندانش على و جعفر را به يارى و پشتيبانى آن حضرت وامى داشت ،
دليل بزرگ بر ايمان آن جناب است .
در مجالس المومنين قاضى نورالله قدس سره مسطور است كه امام صادق عليه السلام
فرمود: اولين نماز جماعت را كه در اسلام به جا آوردند اميرالمومنين على عليه السلام تنها
به پيغمبر صلى الله عليه و آله اقتدا كرد. جناب ابوطالب عليه السلام با فرزندش
جعفر از آنجا عبور مى كردند، به جعفر فرمود
(صل على جناح ابن عمك ) جعفر آمد و در سمت چپ پيغمبر صلى الله عليه و آله بايستاد و
با او نماز گذاشت و ابوطالب اين بيتها را فرمود:
يعنى : على و جعفر هر دو معتمد منند در بليات و شدايد، و به خدا قسم كه پيغمبر صلى
الله عليه و آله را خوار ننمايم .
اظخار علاقه به آن حضرت و خدمات آن جناب در دين مبين و جانفشانيهاى آن بزرگوار در
حق خاتم النبيين صلى الله عليه و آله به وصف نيايد. چنانكه پس از جناب عبدالمطلب با
كمال شفقت و اكرام كفيل آن حضرت بود، و وى را همراه خود به شام برد. پس از بعثت
پيغمبر صلى الله عليه و آله نيز كه حضرت قوم و خويشان خود را به اسلام دعوت كرد،
همه خويشان پيامبر صلى الله عليه و آله ازاو تبرى كردند، لكن ابوطالب كمر نصرت
آن جناب در ميان بست و تا دم مرگ شر كفار را از آن حضرت دفع نمود، حتى در حين وفات
، پسران و اقرباى خود را به يارى سيد انام صلى الله عليه و آله وصيت كرد چنانكه
سخنان رسول اكرم صلى الله عليه و آله خطاب به جنازه آن جناب اقوى شاهد بر اين معنا
است .
چون جناب ابى طالب عليه السلام دنيا را وداع نمود، حضرت
رسول صلى الله عليه و آله در مصيبت آن بزرگوار بسيار متاثر و محزون شد، چندانكه
در تشيع جنازه آن جناب اشك از ديده فرو مى ريخت و مى فرمود: ياعم ، صله رحم نمودى و
در هيچ امرى مرا تنها نگذاشتى . چقدر با وفا بودى و دين خدا را نصرت دادى ؟ مصيبت تو
دنيا را بر من تاريك ساخته است . چه تو يگانه حامى و پناه من بودى (جزاك الله خير
الجزاء)
فضايل و خدمات آن جناب به حضرت رسول صلى الله عليه و آله در اين مختصر نمى
گنجد.
و لله در الشيخ عزالدين ابن ابى الحديد المعتزلى ، كه در مدح آن جناب و فرزند معظمش
على بن ابيطالب عليهماالسلام درشرح نهج البلاغه گفته است :
يعنى : اگر ابوطالب و فرزند مكرمش على عليه السلام نبودند، دين الهى استوار و
قائم نمى شد. ابوطالب عليه السلام در مكه به پيغمبر صلى الله عليه و آله پناه داد
و حمايت نمود، و على عليه السلام نيز در مدينه خود را در يارى پيغمبر صلى الله عليه
و آله به مهالك انداخت .
وفات جناب خديجه عليهماالسلام
سى (يا چهل ) و پنج روز بعد از وفات جناب ابوطالب عليه السلام ، در روز دهم رمضان
المبارك مخدره جليله و عالمه عابده زاهده ، اصل العز و المجد، محبوبه خدا و حليله
رسول صلى الله عليه و آله ، جناب خديجه ام المومنين سلام الله عليها دنيا را وداع نمود.
در وصف آن مكرمه همين بس كه اول اجابت كننده دعوت توحيد، او بود. لذا
رسول اكرم صلى الله عليه و آله سبقت ايمان و فضيلت او را هميشه منظور داشته و به
شكر و خير ياد مى فرمود. با ثروت آن مخدره دين الهى محكم شد، چنانكه پيغمبر صلى
الله عليه و آله فرمود: دين من با مال خديجه و شمشير على قائم و استوار شد.
جبرئيل غالبا اسلام را به محضر پيغمبر صلى الله عليه و آله و خديجه عليهماالسلام
مى رساند.
در وقت وفات خود به پيغمبر صلى الله عليه و آله عرض كرد: يا
رسول الله اگر در خدمت به شما تقصيرى از من سر زده معفوم داريد. حضرت
رسول صلى الله عليه و آله فرمود: من هميشه از او راضى بودم و غير از نيكويى و
هوادارى از تو چيزى نديدم و افزود كه : بهشت مشتاق ديدار توست .
پس آن مكرمه اشك ريزان ، فاطمه عليهماالسلام را به پيغمبر صلى الله عليه و آله
توصيه و تاكيد كرد و براى خود از شفيع محشر، طلب شفاعت نمود. سپس عرض كرد:
تقاضايى دارم ولى حيا مانع است ، به توسط فاطمه عليهماالسلام آن را به عرض شما
مى رسانم . حضرت با ديده گريان از جاى برخاست . پس آن مجلله به فاطمه عليه
السلام فرمود: به پدر بزرگوارت عرض كن تقاضا دارم عبايى را كه در وقت
نزول وحى بر سر مبارك خود مى افكند كفن من قرار دهد كه شايد خداوند عالم به بركت
آن بر من رحم كرده و مرا بيامرزد. حضرت گريست ورداى خويش را توسط حضرت زهرا
عليه السلام نزد آن مكرمه فرستاد تا خوشدل شود.
در آن حال
جبرئيل امين نازل شد و كفن آن مجلله را از بهشت آورد و عرض كرد: يا
رسول الله ، ان الله يقرئك السلام و يخصك بالتحيه و الاكرام و
يقول : ان كفن خديجه من عندنا فانها بذلت مالها فى سبيلنا. يعنى خداوند
متعال سلام و تحيت رسانده و مى فرمايد: كفن خديجه از طرف ما است ، زيرا او تمام
اموال خود را در راه ما بذل كرد، پيغمبر او را با آن كفن نمود و با دست خود در (حجون ) به
خاك سپرد.
بعد از وفات جناب ابوطالب و خديجه عليهما السلام حضرت رسلو اكرم صلى الله
عليه و آله به اندازه اى محزون و متاثر شد كه مدتى مديد از خلق متحجب گشت ، و آن
سال را (عالم الحزن ) يعنى سال اندوه و مصيبت ناميدند.
مشركين نيز بعد از وفات جناب ابوطالب عليه السلام بر عناد خود افزوده ، جرئت پيدا
كردند و روز به روز اذيتشان را زياد كرده و در صدد
قتل آن حضرت بر آمدند، ولى خدايش خفظ نمود.
فاطمه بنت اسد عليهماالسلام جده قمر بنى
هاشم ابوالفضل العباس عليه السلام
فاطمه عليهاالسلام دختر اسد بن هاشم بن عبد مناف ، كه پس از ايمان آوردن به
رسول خدا صلى الله عليه و آله همچون قهرمانى نستوه با هر گونه شرك و بت
پرستى جنگيد.
وى اولين زنى بود كه پس از خديجه كبرى عليهماالسلام با پيامبر صلى الله عليه و
آله بيعت كرد، و نخستين بانويى بود كه پياده از مكه راهى مدينه گرديد. با پيامبر
صلى الله عليه و آله بسيار مهربان ، بلكه براى وى همانند مادر بود، تا آنجا كه پس
از مرگش ، رسول خدا صلى الله عليه و آله دستور داد با پيراهن خود وى ، او را كفن كنند.
(19)
پاسخ امام زمان عليه السلام به سخنان بيهوده در مورد حضرت
ابوطالب عليه السلام
از مواردى كه صديق ارجمند آيه الله آقاى حاج شيخ علامت آيت اللهى برايم
نقل نمودند، جريان زير است :
در همان سفر اولى كه بيش از سى سال پيش از اين ، همراه با پدر بزرگوارم ، به حج
مشرف شده بودم (حدود سال 1343 هجرى شمسى )، يك روز براى انجام طواف به مسجد
الحرام رفته بودم ، عده اى را ديدم كه در گوشه اى از مسجد الحرام نشسته و يكى از
وعاظ اهل سنت براى آنها سخن مى گويد، نزديك آنها رفتم تا ببينم درباره چه موضوعى
صحبت مى كند
وقتى گوش كردم متوجه شدم كه درباره حضرت ابوطالب عليه السلام سخن مى گويد
و چنين ادعا مى كند كه او به پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله ايمان نياورده بود و اگر
پشتيبانى و حمايتى از پيامبر داشته است به
دليل عدم ايمانش به حال او سود و منفعتى نداشته است . از سخنان بيهوده و گمراه كنند او
بسيار ناراحت شدم و چون نمى توانستم عليه او سخنانش كارى انجام دهم به حضرت حجت
عليه السلام متوسل شدم و با چشمانى اشكبار به حضرت عرض كردم : آقا من كه از دستم
كارى بر نمى آيد و چاره اى ندارم ، خودت جواب اين نادان و سخنان بيهوده اش را بده
پس از انجام اعمال حج براى زيارت پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله و ائمه بقيع
عليهم السلام به مدينه منوره رفتيم ، صبح روز سوم ورود به مدينه در مسجدالنبى
صلى الله عليه و آله پس از انجام نماز جماعت صبح ، ناگهان ديدم كنار ستونى كه
نشسته بودم در جلوى من مردى نورانى به هيئت عربها، در حاليكه لباس و عباى بسيار
تميز و سفيدى پوشيده و عمامه سفيدى نيز به سر داشت ، ايستاد و با زبان عربى
بسيار فصيح مشغول سخنرانى شد.
معمولا هر روز پس از نماز صبح جمعيت نماز گزاران متفرق مى شدند و عده اى نيز مسجد را
ترك مى كردند، ولى در آن روز همگى ساكت نشستند و به سخنان آن مرد عرب گوش
دادند. در ابتداى سخنرانى فكر كردم ايشان نهج البلاغه مى خواند ولى وقتى خوب
گوش كردم چون به زبان عربى آشنا بودم متوجه شدم كه انشاى خودش مى باشد.
مدتى سخنرانى نمود و مردم را به تقوا و پرهيزگارى و اجتناب از گناه سفارش نمود.
پيش خود گفتم : وقتى سخنانش تمام شد نزد او مى روم و با او آشنا مى شودم . پس از
پايان سخنرانى به طرفش حركت كرده ولى موفق نشدم به او دسترسى پيدا نمايم و از
نظرم غايب شد.
وقتى به محل اقامت و استراحت كاروانمان برگشتم جريان را براى پدرم تعريف نمودم .
پدرم كه با عده اى از اهل كاروان نماز جماعت را در همان
محل اقامتان برگزار مى كردند، شب به افراد اعلام كردند كه فردا صبح در نماز جماعت
مسجد النبى صلى الله عليه و آله شركت مى كنيم .
فردا صبح به اتفاق پدرم به طرف مسجد النبى صلى الله عليه و آله حركت كرديم .
پدرم براى شركت در نماز نزديك قبر پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله رفتن ولى من در
همان جاى ديروزى و كنار همان ستون نشستم . پس از انجام نماز جماعت صبح مجدد ديدم همان
آقا كنار ستون ايستاد و شروع به سخنرانى نمود. جمعيت نيز ساكت نشسته و بدون اينكه
كسى از جايش بلند شود مشغول گوش دادن شدند. من آنقدر به ايشان نزديك بودم كه
عباى ايشان روى زانوى من قرار مى گرفت . آن روز درباره
اصل ديانت و عظمت اسلام سخن گفت و به سلاطين روى زمين بد گفت و از عملكرد آنها انتقاد
نمود و همگى آنها را ظالم و جائر خواند. براى نگهدارى و حفظ دين اسلام نيز سفارش
هايى نمود. پيش خود گفتم : امروز عباى ايشان را مى گيرم و از او
سوال مى كنم كه كيست ، ولى به محض اينكه سخنرانيش تمام شد ديگر او را نديدم .
روز دوم آن چنان تصرفى در من ايجاد شده بود كه اصلا در مورد سخنان اين مرد عرب به
پدرم چيزى نگفتم و ايشان هم در اين مورد با من صحبتى نكردند. فقط از ايشان پرسيدم :
فردا چه كنيم ؟ گفتند: حتما به مسجد النبى صلى الله عليه و آله بياييم .
روز سوم نيز به مسجد النبى صلى الله عليه و آله آمديم و من مجددا در همان محلى كه
روزهاى قبل مى نشستم جا گرفتم ، پس از نماز جماعت صبح مجددا همان آقا كنار ستون
ايستاد و شروع به سخنرانى نمود. امروز راجع به حضرت ابوطالب عليه السلام و
ايمان او صحبتهاى زيادى كرد و فرمود: حضرت ابوطالب عليه السلام از اوصياى
حضرت عيسى عليه السلام بوده و پيش از ولادت خاتم النبيين صلى الله عليه و آله به
حضرت ايمان داشته است ، فردى پاك و مطهر بوده است . حتى در اين باره عبارتى از
زيارت ششم حضرت اميرالمومنين عليه السلام كه در مفاتيخ هم وجود دارد آورد كه عبارت
چنين است : (...اشهد انك طهر طاهر مطهر من طهر طاهر مطهر...) (20)
يعنى :...شهادت مى دهم كه ذات پاك تو از هر آلايش پاكيزه و از آباى پاك گوهر و
پاكيزه جان به وجود آمده اى ...
همچنين درباره خلافت حضرت اميرالمومنين على عليه السلام سخن گفت و به طور آشكار
شيخين را مورد انتقاد قرار داده و به آنها ايراد گرفت . تعجب كردم كه چگونه او در ميان
اهل سنت چنين جرئتى پيدا نموده و اين چنين سخن مى گويد! شروع كردم به لرزيدن و پيش
خود گفتم نكند كسى آقا را بگيرد و به او آزار و اذيتى برساند.
امروز نيز با وجود اينكه خيلى به ايشان نزديك بودم و گاهى حتى دامان قبايشان را مى
گرفتم ولى پس از پايان سخنرانى از نظرم ناپديد شد و نتوانستم به ايشان
دسترسى پيدا نمايم .
پس از اينكه جمعيت متفرق شدند با چند نفر از دوستان كه در اين مورد صحبت كردم ، معلوم
شد هر كس در هر كجاى مسجد النبى صلى الله عليه و آله نشسته بوده صداى ايشان را
طورى مى شنيده كه انگار در كنارش صحبت مى كرده اند. حتى آنها كه بيرون از مسجد
النبى صلى الله عليه و آله بودند صدا را به طور واضح شنيده بودند و مهمتر اينكه
عربها به زبان عربى سخنرانى را شنيده بودند و ايرانيها اكثرا به زبان فارسى و
ظاهرا هر كس به زبان خودش متوجه سخنان ايشان شده بودند. در اينجا بود كه به فكر
فرو رفتم و به ياد توسلم در مسجد الحرام به آقا و همچنين اين سخن حضرت افتادم كه
در سرزمين منى به من گفته بودند انشاء الله در مدينه مرا خواهيد ديد. در نتيجه يقين
برايم حاصل شد كه ايشان خود حضرت يعنى امام زمان عليه السلام بوده اند. (21)
فصل دوم : اجمالى از فضايل و عظمت حضرت اميرالمومنين على عليه السلام
پدر بزرگوار حضرت ابوالفضل العباس عليه السلام
علت مخفى بودن قبر حضرت على عليه السلام
در اين بخش از كتاب لازم است از مظلوم تاريخ اجمالى براى دوستان
اهل بيت عليهم السلام تيمنا و تبركا براى نمونه از عظمت و فضيلت حضرت امير المومنين
على بن ابيطالب عليه السلام آورده شود.
كتاب فضل ترا آب بحر كافى نيست
|
كه تركنم سر انگشت و صفحه بشمارم
|
آستانه اميرالمومنين على بن ابيطالب عليه السلام (يعنى آستانه حيدريه يعنى آستانه
علويه )، مدفن مطهر حضرت امير المومنين على بن ابيطالب عليه السلام اولين امام شيعيان
جهان .
مخفى بودن محل قبر مطهر: حضرت امير عليه السلام در مسجد اعظم كوفه به دست
عبدالرحمن بن ملجم مرادى هنگام نماز صبح 19 رمضان با شمشير زخمى گشت و در شب
جمعه 21 رمضان سال 40 هجرى به شهادت رسيد.
بر اساس وصيت آن حضرت قبر او را مخفى نگاه داشتند و به جز ائمه اطهار عليهم
السلام واخص خواص شيعيان اين خاندان هيچكس از
محل دفن حضرت امير المومنين اطلاعى نداشت . سيد بن طاووس در فرحه الغرى (17 -
129) و شيخ جعفر آل محبوبه در ماضى النجف (1/37 - 95)
بتفصيل سبب مخفى بودن قبر مطهر را شرح داده اند. سيد بن طاووس مى نويسد: (...پيكر
مطهر حضرت امير المومنين عليه السلام را شبانه خارج كرده و امام حسن و امام حسين عليه
السلام و محمد بن حنفيه و عبدالله بن جعفر وعده اى از خاندان وى همراه جسد شريف بودند
و آن را پشت كوفه دفن نمودند، موقعى كه سوال شد چرا قبر را مخفى كرديد در پاسخ
فرمودند جهت ترس از خوارج چون قبر او را نبش مى نمودند) ولى پس از سقوط دولت
بنى اميه و متفرق گشتن خوارج در قرن دوم هجرى ، در عصر هارون الرشيد،
محل قبر حضرت اميرالمومنين عليه السلام علنى شد.
|