در اخبار آمده كه نسبت بحضرت فاطمه زهرا سلام الله عليها مظهر
جمال رب متعال كه در حسب و نسب و فضائل و كمالات شخصى شهره ملك و ملكوت بود و
بحد بلوغ رسيده بود براى خواستگارى آن نابغه روزگار اشخا(ص )بزرگى از
حضرات مهاجر و انصار محضر انور پيامبر بزرگوار شرفياب شده خواستار ازدواج با
دختر والاگهر پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم شدند ولى از آنجا كه حضرت
ختمى مرتبت جز با اراده و مشيت ذات احديت مبادرت به هيچ كارى نمى كند. تقاضاى
خواستگاران را نپذيرفت و دست رد بر سينه آنان زده و فرمود من در انجام اين كار منتطر
امر و فرمان پروردگارم هستم تا فرمان خدا چه باشد و چه دستورى بدهد من بفرمانش
عمل خواهم كرد و دخترم فاطمه را باو تزويج خواهم نمود.
دارد كه حضرت نبى خاتم منتظر امر الهى بود كه
جبرئيل حامل وحى بر آنحضرت نازل گرديد و پس از ابلاغ سلام خدا به آن حضرت گفت
ذات احديت مى فرمايد لو لم اخلق عليا لها لما كان لفاطمه ابنتك كفو على وجه
الارض آدم فمن دونه :
يعنى اگر من على مرتضى را نيافريده بودم براى دخترت فاطمه بر روى زمين از آدم و
بعد از او تا قيامت كفو و همتائى نبود: از بحار الانوار محدث عاليقدر مجلسى : و لنعم ما
قيل :
حق چو نديد همسرش در همه ممكنات از آن
|
واجب و لازم آمدش خلقت حيدر آورد)
|
جبرئيل عرض كرد خدمت حضرت ختمى مرتبت كه خداوند
متعال امر فرموده كه دخترت فاطمه را به ازدواج حضرت على مرتضى در آورى زيرا
احدى در نظام وجود از غيب و شهود لياقت و شايستگى همسرى با او را جز على عليه
السلام ندارد بلكه آنكه كفويت در تمام شئون كماليه با فاطمه (س ) دارد منحصرا على
(ع )است لذا حسب الامر و فرمان صادر از صقع الوهى پيغمبر اكرم (ص ) فاطمه (ع
)دخترش را بعنوان همسرى بعلى (ع ) داد (و اين ازدواج مباركباد).
پس ولايت اين ازدواج با خدا بود و خطبه خوان عقد ازدواج
جبرئيل و ندا كننده ميكائيل و دعوت كننده اسرافيل و پخش كننده
نقل و شيرينى و حلويات ملكوتى عزرائيل (كه اين چهار نفر حاملين عرش ربوبى ) هستند
و شهود اين واقعه مباركه ملائكه عوالم عاليه و سافله بوده است :
و ضمنا دستور از صقع ربوبى صادر گرديد كه شجره طوبى ميوه هاى خود را نثار
نمايد درخت طوبى هم به نثار در ابيض و سفيد و ياقوت احمر و سرخ و زبرجد اخضر و
سبز و لولو تازه پرداخت و حور العين آنها را جمع نموده و بيكديگر هديه ميدادند اين
گفتار درر بار از كتاب بحار الانوار علامه مجلسى متخذ است :
و نيز در روايت ديگر از جابربن عبدالله نقل شده است كه هنگاميكه حضرت
رسول الله صلى الله عليه و آله فاطمه زهرا (س ) را بامير
اهل ايمان على مرتضى (ع )تزويج فرمود ذات اقدس حقتعالى و مبدء اعلى از فوق العرش
خود آندو بزرگوار را با يكديگر تزويج نموده و
جبرئيل خطبه خوان و ميكائيل به معيت هفتاد هزار فرشته شهود عقد بوده اند: از بحار
مجلسى :
مطابق مستفاد از اخبار معتبره عقد ازدواج فاطمه زهرا با على مرتضى (ع )با چندين خطبه
واقع گرديده كه بعضى سماوى و بعضى ارضى و برخى در عرش و برخى در فرش
انجام گرفته است كه ما بلحاظ رعايت اختصار بيكى از آن خطب تبركا در اين مقام اكتفاء مى
نمائيم : در حديث طويلى آمده است :
اوحى الله الى الامين جبرئيل ان ارق منبر الكرامته فرقى حتى استوى على المنبر و
اقفا فقال خطيبا: الحمدالله الذى خلق الارواح و فلق الاصباح و صور على عرشه خمسه
الاشباح محى الاموات
جامع الشتات و مخرج النبات و منزل البركات بارى الانام و منشى الغمام لا تشتبه
عليه الاصوات و لا تخفى عليه اللغات لا تاخذه نوم لا نسيان و نشهد ان لا اله الا الله
وحده لا شريك له :
و نشهد ان محمدا عبده و رسوله و نشهد ان على بن ابيطالب خليفته نبيه و اشهدوا يا
ملائكته المقربين و الملائكته الراكعين و الملائكته المسبحين و جميع
اهل السماوات و الارضين بانى زوجت سيده نساء العالمين بنت محمد الامين فاطمه الزهراء
بعلى بن ابى طالب سيده الوصين الا ان لها بامر رب العالمين خمس الدنيا ارضها و
سمائها و برها و بحرها و جبالها و سهلها و اوحى الله تعالى اليهم انى قد زوجت ولى و
وصى رسولى عليا ابن ابى طالب بسيده نساء العالمين فاطمه الزهراء : (از جنبه
العاصمه صفحه 100)
مفاد اين حديث شريف نورانى اين است كه ذات اقدس الوهى بملك مقرب دربار خود وحى
نمود كه بر منبر عرشى كرامت قرار گيرد و با خواندن خطبه اى تزويج حضرت فاطمه
(ع )را بحضرت ولى الله اعظم على عليه السلام اعلام نمايد.
لذا جبرئيل در خطبه اش چنين گفت حمد و سپاس خداوندى را كه خالق ارواح و فالق اصباح
و مصور صور پنجگانه اشباح و محيى اموات و جامع الشتات و گرد آورنده پراكنده ها و
بيرون آورنده نبات و گياهان و نازل كننده بركات و هستى بخش انان و مردمان و پديد
آوردنده قمام و ابرهااست .
آن خدائى كه اصوات بر او مشتبه و لغات بر او پوشيده و مخفى نشود و او را خواب و
فراموشى فرا نگيرد.
و شهادت و گواهى ميدهم بيگانگى و يكتائى او باينكه جز او خدائى نيست و شريكى در
كشور هستى براى او نيست و نيز شهادت و گواهى ميدهم كه حضرت ختمى مرتبت محمد بنده
مقرب و رسول او است و نيز شهادت و گواهى مى دهم كه حضرت على بن ابى طالب (ع )
خليفه و جانشين نبى اكرم (ص ) است :
شما اى فرشتگان مقرب دربار ربوبى و اى ملائكه راكعين و مسبحين و شما اى جميع
ساكنين سماوات و ارضين همه تان شاهد و گواه باشيد كه من بانوى زنان جهانيان و سيده
نساء عالمين كه دختر والاگهر حضرت خاتم النبين كه مشتهر به محمد امين مى باشد
حضرت ملكه ملك و ملكوت عليا مكرمه فاطمه زهرا را بحضرت على بن ابيطالب سيد و
سالار اوصياء تزويج نمودم آگاه باشيد و بدانيد كه حسب الامر حضرت رب العالمين خمس
دنيا اعم از زمين و آسمان و بر و بحر و جبال و دشت به او متعلق است و از آن اوست .
و ذات اقدس ذوالجلال و الاكرام به آنان وحى فرمود كه من كه مالك الملك و الملكوت
و صاحب العز و الجبرئتم اينك من ولى و وصى رسولم على ابن ابيطالب را بسيده نساء
عالمين فاطمه زهرا تزويج كردم .
وقوع عقد نكاح و ازدواج ملكه دو سرا و سيده نساء عالمين حضرت فاطمه زهرا سلام
الله عليها با سلطان العارفين و اميرالمؤ منين ولى الله الاعظم على مرتضى عليه السلام
در زمين
و نيز از حضرت رسول الله خاتم انبياء محمد مصطفى عليه و آله
افضل التحيته و الثناء نقل شده است كه فرمود فرشته اى از صقع ربوبى و پيشگاه
الوهى نزد من آمد و گفت يا محمد ان الله يقرا عليك السلام و
يقول انى قد زوجت ابنتك من على ابن ابى طالب فى الملاء االاعلى فزوجها منه فى
الارض اى محمد بدرستيكه ذات قدوسى جهات الوهى بتو سلام مى رساند و مى
فرمايد من كه خدايم و صاحب ولايت كليه مطلقه ام دختر والاگهر تو فاطمه زهرا را د ملاء
اعلى در بين كاخ نشينان عرشى و ملكوتيان به عقد ازدواج امير
اهل ايمان على بن ابى طالب در آوردم و براى او تزويج كردم اينك تو هم او را در زمين به
عقد زوجيت دائميه على مرتضى در آور.
مطابق نقل روايات معتبره و احاديث متواتزه مراسم عقد ازدواج ملكه ملك و ملكوت فاطمه
لاهوتى صفات قبل از اينكه در زمين برگذار شود بفاصله
چهل يوم پيشتر در عالم بالا و آسمان الوهى تحقق يافته و سپس بفرمان ربوبى در عالم
سفلى اين مراسم بموقع اجرا گذارده شده و انجام يافته است .
و خلاصه مطلب در اين رابطه برابر روايات وارده اين است : حسب الامر الهى و فرمان
ربوبى نسبت به تزويج فاطمه عليهماالسلام پيغمبر اكرم (ص )دستور بعلى (ع )داد
بمسجد رفته مردم را احضار و جريان امر را بآنان اعلام نمايد على مرتضى (ع )با
حال فرح و شادى روانه بطرف مسجد گرديد در بين راه ابوبكر و عمر با على روبر و
شده و على را مسرور و شادمان ملاقات نموده سبب شادى از وى پرسيدند على (ع )فرمود
پيغمبر اكرم (ص ) با ازدواج من و فاطمه (ع )موافقت فرموده و به : خبر داده كه خدا خود
مراسم ازدواج فيما بين من و فاطمه را در آسمان و عرش اعلى اجرا نموده است و اينك
حضرت رسول الله به دنبال من وارد مسجد خواهد شد تا اين مطلب را در حضور مردم به
آنان ابلاغ فرمايد آن دو نفر كه بر جريان امر متحضر شدند ابراز فرح و خوشحالى
نموده با من بمسجد آمدند.
آنگاه طولى نكشيد كه رسل الله در حاليكه چهره مباركش از شادى و سرور مى درخشيد وارد
مسجد گرديد و نظر كرد ديد مسجد مملو از جمعيت شده است بلافاصله بالاى منبر قرار
گرفته و سر پا ايستاده خطبه عرشيه اى مفصلا ايراد فرمود و سپس ماموريت خود را به
استحضار مردم حاضر در مسجد رسانيد.
فرمود مردم بدانيد و آگاه باشيد خداوند متعال ذات اقدس
ذوالجلال و الاكرام به من امر كرده و دستور داده كه فاطمه دختر گرامى خود را به على
بن ابيطالب (ع )تزويج نمايم حقتعالى خود در عالم بالا و آسمان الوهى آندو را به عقد
ازدواج يكديگر در آورده و فرشتگان را شاهد و گواه گرفته و به من دستور داده و امر
فرموده است كه او را در زمين بعلى تزويج نمايم و اينك من شما را بر اين مطلب شاهد و
گواه مى گيرم (ثم جلس و قال قم يا على و اخطب لنفسك ). بعد از خواندن خطبه اش از
منبر پائين آمده و نشست و آنگاه بعلى فرمود برخيز با على و براى خود خطبه بخوان
على هم حسب الامر پيغمبر اكرم (ص ) از جاى برخاسته و بخطبه خواندن پرداخت و پس از
حمد و سپاس الهى و شكر نعم نامتناهى و درود بر حضرت خاتم انبيا و سرور اصفياء محمد
مصطفى (ص ) فرمود ان النكاح مما امر الله تعالى به و اذن فيه و مجلسنا هذا مما
قضاه الله تعالى و رضيه و هذا محمدبن عبدالله
رسول الله (ص ) زوجنى ابنته فاطمه به صداق اربعتمائته درهم و دينار و قد رضيت
بذالك فاسلوه و اشهدوا. فقال المسلمون زوجته يا
رسول الله . قال نعم قال المسلمون بارك الله لهما و عليهما و جمع شملهمها يعنى
محقق و مسلم است كه نكاح از جمله چيزهايى است كه خداوند
متعال دستور داده و در نظام تشريع آنرا تجويز و اجازه نسبت باين سنت سنيه صادر
فرموده است .
و مجلس ما اكنون از مجالسى است كه قضاء الهى
تشكيل آنرا خواسته و رضايت بانجام مراسم آن مرحمت و عنايت فرموده است .
اين حضرت ختمى مرتبت محمد بن عبدالله صلى عليه و آله است كه دختر گراميش حضرت
فاطمه را به عقد مزاوجت و زناشوئى من در آورده است بصداق و مهريه اى كه عبارت از
چهارصد درهم و دينارى باشد و من از اين وصلت و ازدواج بى نهايت راضى و خوشنود و
خوشحالم شما مراتب مذكوره را از آن حضرت سئوال و پرسش كنيد و بر اين واقعيت
شهادت و گواهى دهيد.
مسلمانان حاضر در آن محفل اجماعا از حضرت نبى اكرم پرسيدند يا
رسول الله آيا شما حضرت فاطمه را به عقد مزاوجت حضرت على مرتضى در آوردى
حضرت فرمود بلى آن جماعت همگى گفتند خداوند براى آن دو اين ازدواج را مبارك فرمايد
و امورشان را به سامن برساند (اين مضامين بر
سبيل اجمال و اختصار از كتاب دلائل الامامته طبرى متخذ است .)
در بيان شب زفاف حضرت فاطمه زهرا سلام الله عليها
در كتاب امالى شيخ عليه الرحمه در حديثى آمده چون شب زفاف فاطمه ع فرا رسيد
حضرت پيغمبر اكرم صلى عليه و آله و سلم شتر شهباء خود را در حاليكه آنرا مجهز بر
و پوشى نموده بود آورده و بدخترش فاطمه فرمود بر ناقه نامبرده سوار شود پيغمبر
زمام مهار ناقه را بدست سلمان داد و خود حضرتش از پشت سر ناقه را مى راند در بين راه
صداى افتادن چيزى را شنيد مشاهده فرمود ديد
جبرائيل و ميكائيل با گروه بسيارى از فرشتگان هبوط به زمين نمودند پس پيغمبر از سر
فرود آنان بزمين پرسيد چه باعث شده كه شما بزمين فرود آمديد عرض نمودند آمديم تا
بعنوان همراهى عروس عاليه مقام را به خانه داماد عاليقدر حضت على بن ابيطالب به
بريم آنگاه جبرائيل و ميكائيل با جمع ملائك و فرشتگان با خاتم پيغمبران حضرت محمد
صلى الله عليه و آله تكبير گويان بخانه امير
اهل ايمان على مرتضى عليه السلام آمدند و از آن زمان تكبير گفتن در عروسى ها رايج و
مرسوم گرديده است .
و نيز در كتاب تاريخ بغداد از اين عباس روايت شده كه گفته است در شب عروسى عليا
مكرمه حضرت فاطمه عليهاالسلام موقعيكه او را به خانه حضرت على مرتضى عليه
السلام مى بردند. حضرت رسول الله صلوات الله عليه در جلو و
جبرئيل در طرف چپ و هفتاد هزار فرشته پشت سرش تسبيح گويان حركت و تا طلوع
فجر به تسبيح و تقديس رب متعال اشتغال داشتند (در شب عروسى حضرت ملكه ملك و
ملكوت فاطمه زهرا سلام الله عليها در حاليكه عروس عاليه مقام را بخانه شوهرش
حضرت على بن ابيطالب مى بردند شش زن رجز خوانى نمودند.
دارد كه اول آنان ام السلمه بود كه چنين سرود:
بارك لنا و احفظ محبيها غدا
|
حر اللضلى يا قاضى الحاجات
|
واها لهذا العيش واها واها
|
دوم ام هانى بود كه چنين سرود
واها لهذا لعيش واها واها)
|
سيم فاطمه بنت زبيرابن عبدالمطلب بود كه چنين سرود
واها لهذا العيش واها واها
|
چهار حفصه بود كه در رجز خود چنين سرود
يا اخوتى انظرن مصباح الدجى
|
ليس لها فى الدهر كفوير تحبى
|
واها لهذا العيش واها واها
|
در بعضى نسخ آمده كه حفصه چنين سروده است
واها لهذا العيش واها واها
|
پنجم عايشه بود كه در رجز خود چنين سرود
(و اها لهذا العيش و اها واها)
|
ششم ام ايمن بود كه در رجز خود چنين سرود
(و اها لهذاالعيش واها واها)
|
دارد كه هنگام سرودن اين اشعار در ربار بانوان
اول هر بيت را تكرار مى نمودند و تكبير گويان وارد خانه گرديدند.
و در خبر آمده كه حضرت رسول الله صلى الله عليه و آله حضرت على مرتضى داماد
بزرگوار خود را احضار و سپس دختر والاگهرش فاطمه را فرا خواند آنگاه دست او را
گرفته در دست على عليه السلام گذارده فرمود بارك الله فى ابنته
رسول الله ) يعنى خداوند متعال بركت و خير به تو در دختر
رسول خدا قرار دهد.
و در خبر ديگر آمده حضرت ، دست فاطمه را در دست على گذارده و
قال يا اباالحسن هذه وديعته اله و وديعته رسوله عندك يعنى اى ابوالحسن اين وديعه و
امانت خدا و رسول اوست در نزد تو و در خبر ديگر آمده كه حضرت
رسول الله فرمود (مرحبا ببحرين يلتقيان و نجمين يقترنان يعنى خوش آمدند دو دريائى
كه با يكديگر بهم اتصال و ملاقات حاصل كرده و دو ستاره اى كه قرين يكديگر شده
اند (بحار الانوار)
در اين مقام مناسب ديدم اشعار در ربار ذيل را كه از اختر طوسى است و الحق عالى است ذكر
نمايم :
اين شنيدستم كه روزى خواجه والاتبار
|
احمد مختار يكتا گوهر درج فخار
|
بود مشغول عبادت در سراى خويشتن
|
با دلى خالى ز حب عالم بى اعتبار
|
ناگهان جبرئيل از دربار دادار جليل
|
گشت نازل پيش آن مهر سپهر اقتدار
|
گفت يا احمد ترا بادا بشارت كز كرم
|
مالك دنيا و عقبى حضرت پروردگار
|
عقد زهرا و لى را بست در عرش مجيد
|
پيش از آن كان امر اندر فرش يابد اشتهار
|
گفت من تزويج بنمودم كنيز خويش را
|
با گرامى بنده خود قاسم فرودوس و نار
|
در زمين اكنون تو هم اى آسمان مكرمت
|
مجلسى آورد فراهم خوشتر از دار القرار
|
نور را با نور كن تزويج با صد اهتمام
|
تا كه گردد معنى نو على نور آشكار
|
اين بشارت را نبى چون از بشير حق شنيد
|
روى او بشكفت چون گل از نسيم نو بهار
|
ابن عم خود على را خواند پيش خويش
|
ز آنكه در هر كار بودش مستشير و مستشار
|
مجلسى آراست مانند بهشت جاودان
|
ونداران مجلس كه خالى بود از عيب و عوار
|
ابنياء بنشسته از هر سو رديف اندر رديف
|
اوليا استاده از هر سو قطار اندر قطار
|
آدم و حوا از عشرت چون غلام و چون كنيز
|
حيدر و صديقه را گشته ز جان خدمتگذار
|
موسى از يكسو بكف بگرفته ابريق بلور
|
عيسى از يكسو يكف بگرفته طشت زرنگار
|
يكطرف يعقوب با صد شوق مى پاشيد آب
|
يكطرف ايوب با صد شوق مى افروخت نار
|
نوح و ابراهيم و داود و سليمان و شعيب
|
لوط و اسماعيل و هود و صالح پرهيزكار
|
هر يكى در پيش روى حضرت خير البشر
|
از پى اظهار خدمت كرده شغلى اختيار
|
در فلكها اختران از شور آن فرخنده سور
|
با سرور و عيش شادى گشته از هر سو بكار
|
در چنين مجلس كه وصفش را شنيدى مصطفى (ص )
|
از پى صرف طعام و آبهاى خوشگوار
|
خطبه عرا بخواند و بست با صد خرمى
|
عقد مهر و ماه را چون حكم يزدان استوار
|
ز آن سپس بنمود آن شاهنشه كون و مكان
|
حضرت صديقه را بر ناقه شبها سوار
|
ز آن همايون ناقه فرخنده پى با صد سرور
|
داشت سلمان از پى فخريه بر دوشش مهار
|
بود جبريلش بصد عزت روان اندر يمين
|
بود ميكالش بصد شوكت روان اندر يسار
|
با دل خرم عقيل و حمزه و جعفر ز پى
|
تيغها بگرفته بر كف با هزاران اقتدار
|
دختران پاك عبدالمطلب خرد و بزرگ
|
تهنيت گويان بدند اندر قفايش رهسپار
|
عترت عبدالمناف از وجد آن خرم زفاف
|
با زنان مصطفى بودند شاد و شادخوار
|
حور و غلان و ملك از هر طرف با صد شعف
|
گرد او صف بسته بودندى هزار اندر هزار
|
با چنين عزت بياوردند آن صديقه را
|
تا در دولت سراى والدهشت و چهار
|
دست هزار را نبى بگرفت و در دست على
|
داد و آنكه دادشان در حجله شادى قرار
|
شاد شد خورشيد گردون نبوت را روان
|
زهره زهرا چو آمد مشترى را در كنار
|
عن ابى ايوب الانصارى قال ان النبى (ص ) مرض فاتته فاطمه سلام الله عليها و
بكت فقال يا فاطمه ان لكرامته الله اياك زوجك من هو اقدمهم سلما و اكثرهم علما ان الله
تعالى اطلع الى اهل الارض اطلاعته فاختارنى منهم فجعلنى نبيا مرسلا ثم اطلع اطلاعته
فاختار منهم بعلك فاوحى الى ان ازوجه اياك و اتخذه وصيا يا فاطمه منا خير الانبياء و
هو ابوك و منا خير االاوصياء و هو بعلك و منا خير الشهداء و هو حمزه علم ابيك و منا من له
جناحان يطير بهما فى الجنته حيث شاء و هو جعفر ابن عم ابيك و منا سبطا هذه الامته و سيدى
شباب اهل الجنته الحسن و الحسين و هما ابناك والذى نفسى بيده منا مهدى هذه الامته و هو ولدك
(از نيابيع الموده صفحه 436)
اين حديث نورانى معتبر در كتاب منتخب الاثر و هم در نيابيع الموده مندرج است از ابو ايوب
انصارى روايت شده كه هنگاميكه مريض شد حضرت نبى خاتم صلى الله عليه و آله و
سلم حضرت فاطمه دختر والاگهرش بعيادت پدر بزرگوار آمده و بر عارضه بيمارى
آنحضرت گريست .
حضرت ختمى مرتبت بدختر گراميش فرمود بلحاظ كرامت و ارزش و رفعت مقام و احترامى كه
ذات احديت عنايته بتو داشته بدين جهت تو را بزوجيت و همسرى كسى در آورد كه در اسلام
از ديگران اقدم و اسبق و جلوتر و از حيث علم و عرفان و دانش مقامش از همه خلايق بالاتر و
بيشتر است و آن على مرتضى است .
همانا ذات قدوسى جهات الوهى توجه و عنايت و تجلى خاصى بر
اهل ارض عالم امكان فرمود و از ميان كل ماسوا مرا اختيار كرد و برگزيد و مقام نبوت ختميه
و رسالت مطلقه را به من عنايت و عطا كرد سپس تجلى ديگر فرمود
باهل ارض و از ميان همه آنان شوهر عاليقدر تو را كه شخص على مرتضى است مختار و
برگزيده خود قرار داد و به من وحى فرمود تا تو را به عقد ازدواج او درآورم و او را
وصى خود قرار دهم دخترم فاطمه بدان كه خير الانبياء كه از تمام انان اشرف و
افضل و مقام و مرتبه اش از همه عاليتر و بهتر است از ما است و آنكس منحصرا پدر تو مى
باشد (تو چنين پدرى دارى ) كه اشرف ما فى الوجود در تمام عوالم غيب و شهود است .)
و بعد از پدرت از حيث اشرفيت و افضليت بهترين اوصيا در نظام
كل از ما است و او منحصرا شوهر عاليمرتبه تو شخص على مرتضى است .
و نيز بهترين و شريفترين شهيدان از ما است و آن بزرگوار حمزه عموى پدرت مى باشد
و از ما است كسى كه خداوند متعال دو بال ملكوتى باو عطا فرموده است كه بوسيله آن در
بهشت بهرجا خواهد در طيران است و آن بزرگوار جعفر پسر عموى پدرت مى باشد.
و نيز از ما است دو سبط اين امت و دو سيد و آقاى جوانان
اهل جهت و آن دو بزرگوار دو فرزند دلبند تو مى باشند كه حسن و حسين نام دارند. آنگاه
فرمود پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم و الذى نفسى بيده منا مهدى هذه الامته
و هو من ولدك : قسم و سوگند به آن كسى كه جانم در دست قدرت مطلقه اوست كه
از ما است مهدى اين امت و آن بزرگوار از فرزندان معصومين تو مى باشد.
در اين مقام نسبت بمدح بانوى ملك و ملكوت فاطمه زهرا سلام الله عليها و فرزندان
گراميش قصيده طيبه از استاد عاليمقام حجه الاسلام علام قمقام عارف سبحانى آبته الله
حكيم الهى قمشه اى مرحوم حاج شيح مهدى اعلى الله مقامه الشريف بخاطر رسيد كه ذكر
آن را اينجا مناسب ديدم و آن اشعار در ربار اين است .
به برج معرفت گردون درخشان اخترى دارد
|
به جيب خود سپهر عشق تابان گوهرى دارد
|
به باغ وحى و بستان نبوت گلبنى باشد
|
كه آن گلبن هزاران باغ گل در هر پرى دارد
|
به بستان ولايت تازه سرو قامتى يابى
|
كه آن قامت چو غوغاى قيامت محشرى دارد
|
به چشم از كحل ادراك حقايق سرمه بينش
|
بگوش از گوشوار علم و ايمان گوهرى دارد
|
فلك ز آن حلقه گيسوى مشكين چنبرى گيرد
|
ملك ز آن نرگس شهلاى رضوان ساغرى دارد
|
از آن مشكين گيسو ليلته القدر آيتى باشد
|
وز آن خندان لب لعل آب حيوان مظهرى دارد
|
زمين هر محفل از اشراق رويش شاهدى بيند
|
فلك هر جانب از انوار حسنش اخترى دارد
|
جحيم از قهر او بر دشمنانش شعله افروزد
|
بهشت از لطف او بر دوستانش كوثرى دارد
|
وقارش بر قد و بالاى عصمت زيورى بندد
|
شكوهش بر سر از سلطان عزت افسرى دارد
|
به براز اطلس زيباى جنت حله ديبا
|
به سر از فاق لولاك نبوت معجرى دارد
|
در آفاق حقيقت اخترش را بهترين طالع
|
كه چون شاه ولايت شام وصلش همسرى دارد
|
سزد گر آفتاب و مه ز مهرش رخ بيفروزد
|
كه در جيب فلك رفعت شبير و شبرى دارد
|
امير دين از آن برج ولاى آسمان رفعت
|
به از مه يازده تابنده مهر انورى دارد
|
حسن خلق و حسين افسر على قدر و محمد فر
|
كه او چون شاه صادق ماه مذهب جعفرى دارد
|
دگر موسى كاظم پس على فرزند دلبندش
|
كه در ملك رضا آن والى حق كشورى دارد
|
دگر سلطان تقوى خسرو يكتا تقى ديگر
|
نقى پاك جان آن كو حسن فر عسكرى دارد
|
دگر غوث زمان قطب جهان آن معنى قرآن
|
امام انس و جان قائم ولى داورى دارد
|
بلى دخت پيغمبر طهر اطهر شافع محشر
|
به طالع يازده رخشنده ماه و اخترى دارد
|
ز غوغاى قيامت كى هراسد شيعه پاكش
|
كه چونان عصمت كبرى شفيع محشرى دارد
|
عجب نبود (الهى ) را گر ايمن باشد از دوزخ
|
كه از مهرش دلى روشن چو مهر خاورى دارد
|
بيان اينكه مودت و محبت نسبت بحضرت فاطمه زهرا سلام الله عليها علامت
كمال ايمان و موجب سعادت دنيا و آخرت و بسيار و بى نهايت
قابل اهميت است .
قال الله تعالى : قل لا اسئلكم عليه اجرا الا الموده فى القربى آيه 23
سوره شورى .
بگو اى پيغمبر گرامى من اجر و مزدى از شما در برابر رسالت خود جز مودت و محبت
آنان كه به من قرابت دارند نمى طلبم .
منظور حضرت ختمى مرتبت محمد صلى الله عليه و آله از ذوى القربى و نزديكان خود
همانا در درجه اولى حضرت على مرتضى و فاطمه زهرا و دو فرزند اين دو بزرگوار مى
باشند چنانكه در روايات معتبره نقل شده (لمانزلت هذه الايته :
قل لا اسئلكم عليه اجرا الا الموده فى القربى قالو يا
رسول الله : من قرابتك : من هولاء الذين وجبت علينا مودتهم .
قال : على و فاطمه و ابناهما (عليهم السلام ) و قالها ثلاثا . دارد كه هنگاميكه آيه
شريفه مزبوره نازل شد اصحاب عرض كردند يا
رسول الله خويشاوندان و اقرباء شما كه مودت و محبت آنها بر ما فرض و واجب است
كيانند؟ پيغمبر اكرم فرمود آنها على و فاطمه و دو فرزند آن دو هستند و اين جمله را سه
بار تكرار فرمود: از احقاق الحق جلد 3 ص 2 و نيز از حضرت امام چهارم على بن الحسين
عليهماالسلام نقل شده كه هنگاميكه امير اهل ايمان على عليه السلام به شهادت رسيد حسن
بن على عليهماالسلام در ميان خطبه اى خواند كه بخشى از آن اين بود:
انا من اهل البيت افترض الله مودتهم على
كل مسلم فقال تبارك و تعالى لنبيه (قل لا اسئلكم عليه اجرا الا الموده فى القربى
فرمود من از خاندانى هستم كه خداوند تبارك و تعالى مودت آنها را بر هر مسلمانى واجب
كرده است و به پيامبرش فرموده قل لا اسئلكم الايه منظور مائيم و مقصود خدا را
اكتساب حسنه مودت ما اهل بيت است .
اين حديث در مستدرك الصحيحين جلد 3 صفحه 172 و در ذخاير محب الدين طبرى صفحه
137 و در صواعق ابن حجر صفحه 101 نقل شده است .
و نيز در كتاب نفس المهموم محدث قمى دارد كه وقتى حضرت على بن الحسين (ع ) را به
اسارت آوردند و بر دروازه دمشق نگهداشتن پير مردى شامى نزد آنحضرت آمد و بر
اسارت آن بزرگوار و ساير اسراء اظهار شادى نمود و شكر خدا كرد حضرت سيد سجاد
(ع ) كه سخن آن پيرمرد غافل را شنيد وى را خواست و بدو فرمود اى شيخ تو كه بر
اسيرى ما شكر كردى ما را شناختى ؟ آيا تو در قرآن اين آيت را نخوانده اى
قل لا اسئلكم عليه اجرا الا الموده فى القربى يعنى من از شما مزد رسالت نخواهم
مگر خويشاوندان و نزديكان مرا دوست داريد پيرمرد گفت خوانده ام امام عليه السلام
فرمود ما همانهائيم كه اين آيه در حق ما نازل شده است و چند آيه ديگر در اين رابطه از
ناحيه آنحضرت از آن پيرمرد سئوال شد و جواب داد كه تمام آيات را كه فرموده ايد
تلاوت نموده ام آيا اين آيات در مورد شماست و شما همانها هستيد كه در آيات نامبرده
اشارت به آن گرديده است فرمود آرى فورا آن پيرمرد معذرت خواست و از جسارت نسبت
باهل بيت عصمت كه عدم شناخت او باعث شده بود توبه كرد و از كشندگان دشمنان
آل محمد (ص )در نزد خدا بيزارى جست و معلوم شد كه تبليغات دشمن امر را بر او مشتبه
ساخته است .
در اين مورد اشعارى استاد حكيم الهى قمشه اى رضوان الله تعالى عليه در كتاب نغمه
حسينى سروده است كه ذكر ان در اين مقام مناسب است .
مردى از آن خاك كه ويرانه باد
|
چشم چو بر فوج اسيران گشاد
|
آنكه عطا كرد به تن روح را
|
زين عباد اين سخن اصغا نمود
|
خوانده اى اى شيخ ز قرآن حق
|
آيه تطهير و خمس خوانده اى
|
از چه در آئين به غلط مانده اى
|
گفت عجب در غلط افتاده ايم
|
بر سر باطل عبث استاده ائيم
|
واى بر اين مهر من و كين من
|
گفت عجب كرده يزيد ابن دون
|
سخت پشيمان شد و فرياد كرد
|
گفت كه بيزارم از اين روزگار
|
اشك همى ريخت كه اى ذوالجلال
|
زارم و بيزارم از اين بدسكال
|
بودمى از جهل ز دين بى خبر
|
يا رب از اين پس به يزيد جهول
|
زشتى اين پير دل افكار بخش
|
تو به ام از لطف و كرامت پذير
|
اى به دو عالم تو مرا دستگير
|
گفت خدايار و رسول از تو شاد
|
مفسر عاليقدر مرحوم طبرسى از كتاب (شواهد
التنزيل ) حاكم حكانى كه از محدثين و مفسرين معروف
اهل سنت است از (ابى امامه باهلى ) چنين نقل مى نمايد حضرت
رسول خاتم صلى الله عليه و آله و سلم فرمود: ان الله خلق الانبياء من اشجار شتى
و انا و على (ع ) من شجرة واحدة فانا اصلها و على (ع ) فرعها و فاطمه (ع ) لقاحها و
الحسن و الحسين (ع ) ثمارها و اشياعنا اوراقها الى ان
قال (ص )لو ان عبدالله بين الصفا و المروه الف عام : ثم الف عام : ثم الف عام حتى
يصير كالشن البالى ثم لم يدرك محبتنا كبه الله على منخريه فى النار ثم تلا (
قل اسئلكم عليه اجرا الخ
حضرت نبى اكرم (ص )فرمود ذات حقتعالى و مبدء اعلى سلسله انبيا راا از اشجار مختلفى
آفريد ولى من و على (ع ) را شجره واحده خلق فرمود من
اصل آن شجره ام و على فرع و شاخه آن فاطمه (ع ) موجب بارورى آن است و حسن و حسين
(ع )ميوه ها و ثمره آن و شيعيان ما اوراق و برگهاى آنند تا آنجا كه فرمود اگر كسى خدا
را بين صفا و مروره هزار سال و سپس هزار سال و بعد از آن نيز كهنه و پوسيده گردد
اما حب و عشق ما را نداشته باشد خدا او را بصور در آتش افكند سپس اين آيه مباركه را
تلاوت فرمود (قل لا اسئلكم اليه اجرا الموده فى القربى ) آيه 23 سوره شورى
قال الز محشرى فى تفسير المسمى بالكشاف : آنها لما نزلت
قل لا اسئلكم عليه اجرا الا الموده فى القربى )
قيل يا رسول الله من قرابتك هولاء الذين وجبت علينا مودتهم .
قال : على و فاطمه و ابناهما: و قال (ص ) يعنى
رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم :
من مات على حب آل محمد مات شهيدا: الا و من مات على حب
آل محمد مات مغفورا له الا و من مات عل حب حب آل محمد مات تائبا: الا و من مات على حب
آل محمد مات مستكمل الايمان .
الا و من مات على حب آل محمد بشره ملك الموت بالجنته ثم منكر و نكير الا و من مات على
حب آل محمد يزف الى الجنته كما تزف العروس الى بيت زوجها.
الا و من مات على حب آل محمد فتح له فى قبره بابان الى الجنته الا و من مات على حب
آل محمد جعل الله قبره مزار ملائكته الرحمه الا و من مات على حب
آل محمد مات على السنته و الجماعته الا و من مات على بغض
آل محمد جاء يوم القيامته مكتوب بين عينيه آيس من رحمته الله .
الا و من مات على بغض آل محمد مات كافرا: الا و من مات على بغض
آل محمد لم يشم رائحته الجنته : الكشاف ج 3 (ص )467.
زمخشرى كه از اعاظم مفسرين است در تفسير خود بنام كشاف چنين گويد هنگاميكه اين آيه
شريفه قل لا اسئلكم عليه اجرا الا الموده فى القرى ،
نازل شد گفته گرديد اى رسول خدا خويشاوندان تو كه مودت و محبت به آنها بر ما واجب
شده چه كسانى مى باشند فرمود على و فاطمه و دو فرزندان آنها هستند. آنگاه فرمود.
هر كس بر محبت ال محمد بميرد شهيد از دنيا رفته است (يعنى مقام و درجه شهيد را داراست
).
آگاه باشيد هر كس بر محبت آل محمد از دنيا برود آمرزيده شده و بخشوده از دنيا رفته
است .
آگاه باشيد هر كس بر محبت آل محمد از دنيا رود مؤ من
كامل الايمان از دنيا رفته .
آگاه باشيد هر كس بر محبت آل محمد از دنيا رود ملك الموت (يعنى فرشته مرگ او را
بشارت و مژده به بهشت مى دهد و نيز دو فرشته ديگر كه ماموران
سئول در قبر همين بشارت را به او مى دهند)
آگاه باشيد هر كس بر محبت آل محمد از دنيا برود او را با عزت و احترام و اكرام بسوى
بهشت مى برند آن چنانكه تازه عروس را به خانه داماد برند.
آگاه باشيد هر كس بر محبت آل محمد از دنيا رود در قبر او دو در بسوى بهشت بروى او
گشوده مى شود.
آگاه باشيد هر كس بر محبت آل محمد از دنيا برودخدا قبر او را زيارتگاه فرشتگان رحمت
قرار ميدهد
آگاه باشيد هر كس بر محبت آل محمد از دنيا برود بر طبق سنت و جماعت اسلام از دنيا رفته
.
آگاه باشيد هر كس بر محبت آل محمد از دنيا برود روز قيامت در حالى وارد عرصه مى شود
كه در پيشانى او نوشته شده (مايوس از رحمت خدا).
آگاه باشيد هر كس بر دشمنى و بغض آل محمد (ص ) از دنيا رود كافر از دنيا رفته .
آگاه باشيد هر كس با عداوت و دشمنى بر آل محمد (ص ) از دنيا برود هرگز رائحه و
بوى بهشت را استشمام نخواهد نمود.
جالب توجه اينكه فخر رازى كه از اكابر مفسرين
اهل تسنن است بعد از ذكر اين حديث شريف نورانى كه صاحب تفسير كشاف آن را بصورت
ارسال مسلم ذكر نموده است اضافه ميكند كه آل محمد صلى اله عليه و آله كسانى هستند كه
بازگشت امرشان به اوست كسانى كه ارتباطشان محكمتر و كاملتر باشد آنها
آل محمد محسوب مى شوند و شك نيست كه فاطمه و على و حسن و حسين محكمترين پيوند را
با حضرت رسول الله داشتند و اين از مسلمات و مستفاد از احاديث متواتره است بنابراين
لازم است كه آنها را آل
پيغمبر اكرم صلى الله عليه و سلم بدانيم .
آنگاه ميگويد بنابراين ثابت و مسلم و محرز است كه اين چهار تن ذوى القربى پيغمبر
خاتم هستند و بايست از احترام فوق العاده برخوردار باشند فخر رازى دلائلى بر اثبات
اين مسئله دارد و ميگويد شك و شبهه اى نيست كه پيغمبر اكرم (ص ) بسيار فاطمه را دوست
ميداشت و درباره او فرمود فاطمه بضعته منى يوذينى مايوذيها فاطمه پاره تن
من است آنكه او را آزار دهد مرا آزار داده و اذيت نموده است و نيز با احاديث متواتره صادر از
لسان رسول الله صلى الله عليه و آله ثابت و محقق شده كه آنحضرت على مرتضى و
حسن و حسين را دوست ميداشته پس محبت آنها بر تمام امت واجب است و به آياتى چند از قرآن
اشاره ميكند و نتيجه ميگيرد كه مودت و محبت آل محمد صلى الله عليه و آله بر كافه مسلمين
و اهل ايمان واجب است اين بود خلاصه از گفتار فخر رازى در تفسيرش مجلد 27/صفحه
166/165
مولف گويد اينكه اين همه در آيات قرآنيه و احاديث معتبره تاكيد بر مودت و محبت شده
مخصوصا درباره خاندان عصمت و معادن حكمت و
آل اطهار حضرت محمد صلوات الله عليهم فائده و نفع اين مودت و محبت
بحال خود امت است وگرنه پيغمبر اسلام اجر و مزدى براى رسالت خود از امت انتظار
ندارد و نيازى هم بدان ندارد بلكه اين مودت و محبت به نفع و سود امت است و اثبات كننده
ولايت است كه توام با توحيد است و در واقع محبت
اهل بيت عصمت محبت بخداست چنانكه اطاعت از ايشان اطاعت از خداست و در اشراقات سابق
باين واقعيت تصريح نموديم كه (حب محبوب خدا حب خدا است ).
پس بر ما است كه مظهر حب خدا شويم و از محبت بخلق خدا دريغ نداريم بالاخص محبت آنها
كه بنص قرآن بر ما واجب است و اين محبت است كه
مكمل ايمان و دين ما است و نفعش در نظام ملكى و ملكوتى عائد خودمان مى شود.
اللهم اجعلنا من المحجبين بمحمد حبيبك خاتم النبيين و رحمه للعالمين و محبى آله
الطاهرين و عترته المعصومين سيما فاطمه و ابيها و بعلها و بنيها). آمين .