521- شايسته دانشمند نيست !
اميرالمؤمنين على (ع ) فرمود:
لا يكون العالم عالما حتى يحسد من فوقه ، و لا يحتقر من دونه ، و لا ياءخذ عن علمه
شيئا من حطام الدنيا ؛ (589)عالم را نبايد عالم حقيقى دانست ، الا آن كس كه بر
مافوق خود در علم حسد نبرد، و به مادون خود از تكبر و نخوت اهانت نكند، و از علم خود اخذ
مال دنيا نكند و علم و دين را به حطام دنيا نفروشد.(590)
522- با سعادت ترين مردم
اميرالمؤمنين على (ع ) فرمود:
اسعد الناس العقل ؛
خردمند و عاقل با سعادت ترين مردم عالم است
شرح
عاقل آن كس است كه در طلب علم و ايمان و معرفت خداست ، در مقام
عقل نظرى و به كار تزكيه و تربيت و تهذيب نفس است در
عقل عملى و در تكميل قوه دانش و كنش خود تا آن جا كه بتواند سعى مى كند و چنين كش به
مراتب كمال سعادت البته خواهد رسيد و در دنيا و عقبى مسعود و محبوب است و به عكس
فرمود:
الجاهل اشقى الناس ؛ مرد نادان ، محروم ترين خلق است . (591)
523- بهترين دلها
ارزش انسان به معارف است ، پس بهترين ظرفهاى علم - يعنى نفوس انسانى - آن
ظرفى است كه گنجايش آن بيشتر است ، چنان كه به شاگرد نامدارش
كميل - رضوان الله تعالى عليه - فرمود: يا
كميل ! ان هذه اوعيه ، فخيرها اوعاها ؛ يعنى اى
كميل ! اين دلها ظرفها هستند، پس بهترين آنها آن دلى است كه ظرفيت و گنجايش او
بيشتر است .(592)
524- ظالم ترين مردم
بدان ، كسى كه خويش را در سفاهت نگاه دارد، ظالم ترين و جفاكارترين مردم است به
خويشتن . احياى نفوس از مرگ و نيستى جهل و بيدار نمودن آنها از خواب غفلت و بى خبرى
و خارج كردنشان از ظلمات بهتور، از شؤ ون سفراى الهى و پيروان آنان است .
خداوند - علت كلمته - مى فرمايد: يا ايها الذين اامنوا استجيبوا لله و
للرسول اذا دعاكم لما يحييكم ؛ (593)و حضرت وصى ، امام على بن ابى طالب
عليه السلام ، آل محمد صلى الله عليه وآله را وصف فرموده كه : آنان حيات و زندگى
علم و مرگ و نيستى جهلند.(594)و علم حياب ارواح است ؛ همان طور كه آب ، حيات اشباح
است . آيات و روايان در اين مرصد اءسنى و مقصد اهلى به ترتيب و نظم خاصى در جوامع
روايى و صحف علمى ، بيش از آن است كه به شمارش آيد.
عالم ، اگر قدر علم بداند، از طور الهى اش خارج نشده ، از زى روحانى اش بيرون
نرود، پس او در راه عيساى روح الله عليه السلام است ؛ يعنى در حقيقت مشهد و مشربش
عيسوى است ، چرا كه عمل صالحش ، احياى مردگان است به اذن الله تعالى .
خوشم مى آيد نقل كلام شيخ اكبر، در فص عيسوى از كتاب فصوص الحكم و نيز سخن
علامه قيصرى ، در شرحش . شيخ مى گويد:
و اما احياى معنوى ، به علم است ؛ پس اين ، حيات الهيه ذاتيه نوريه است كه خداوند
درباره اش گويد: او من كان ميتا فاحييناه و جعلنا له نورا يمشى به فى الناس
.(595)بنابر اين ، هر كس كه نفسى مرده را به حيات علميه ، در مساءله اى خاص
كه متعلق به علم الله باشد، حيات بخشد، او را زنده كردهاست ، و آن حيات ، براى او
نورى خواهد بود كه به واسطه اش در ميان مردم يعنى در ميان
اشكال و اشباهش در صورت راه برود.(596)
525- بر نفس خود جاهل مباش !
در غرر آمدى است كه على عليه السلام فرمود:
بر نفس خويش جاهل مباش ؛ چه چنين كسى بر هر چيزى
جاهل است .(597)
526- نزديكى باران به عرش
از اميرالمؤمنين (ع ) روايت است كه : آب باران قريب العهد به عرش است ، و در ابتداى
ريزش باران در باران مى ايستاد كه سرو روى ايشان تر مى شد.
اين باران طاهر طهور و دواء و شفاء چون به زمين خاكى رسيده تيره مى گردد، و به
پليد رسد پليد مى گردد، و رودها به فراخور گنجايش خودشان آب مى گيرند:
انزل من اسماء فسالت اوديه بقدرها (رعد: 17) و رستنى ها از وى مى رويند و
هو الذى انزل من السماء ماء فاخرجنا به نبات
كل شى ء (انعام :99)و زمين مرده بدان زنده و سرسبز و خرم مى شود. والله
انزل من السمآئ ماء فاحيا به الارض بعد موتها
(نحل : 65) الم تر ان الله انزل من السماء ماء فتصبح الارض مخضره (حج :
63) همچنين است آب حيات علم كه از آسمان عالم آخرت فرو مى ريزد و ان الدار الاخره
لهى الحيوان (عنكبوت : 64) با محل آن كه نفوس بشرى است .(598)
527- شش حالت جسم
اميرالمؤمنين عليه السلام فرمود: جسم را شش
حال است : صحت ؛ مرض ؛ مرگ ؛ حيات ؛ خواب ؛ و بيدارى . و روح را نيز چنين است ؛ پس
حياتش علم اوست ، و مرگش جهلش ، و مرضش شك است ، و صحتش يقين ، و خوابش غفلت
اوست ، و بيدارى اش حفظ او.(599)
528- احاطه بر علم ساليان قمرى و شمسى
در تفسير مجمع البيان طبرسى آمده است : يهودى از على بن ابى طالب عليه السلام از
مدت ماندن ايشان (اصحاب كهف ) پرسيد، حضرت از آن چه در قرآن بود به وى خبر داد،
يهودى گفت : ما در كتاب خويش سيصد سال مى يابيم .
حضرت عليه السلام فرمود: آن به سال هاى شمسى است و اين به سالهاى قمرى
.
فخر رازى در تفسير مفاتيح الغيب خود گفت : برخى گفتند، مدت سيصد
سال از سالهاى شمسى و سيصد و نه سال از سالهاى قمرى است و اين مورد
اشكال است ؛ زيرا اين قول با حساب نمى سازد. (600)
529- علم امام على
امام الكل فى الكل حضرت اميرالمؤمنين على عليه السلام در بيان سرى از اسرار
تكوينى فرموده است : ليس شى ء تغيب ادناه الا و هو يبيض ، و ليس شى ء تطهر
ادناه الا و هو يلد (601)هر جاندارى كه گوشهاى او بر آمده نيست ، تخم مى
گذارد، و هر جاندارى كه گوشهاى او بر آمده است بچه مى زايد.(602)
530- بپرسيد قبل از آنكه نيابيد!
صدوق به اسنادش (603)از اصبغ بن نباته
نقل مى كند:
وقتى اميرالمؤمنين عليه السلام به خلافت نشست و مردم با او بيعت كردند، عمامه
رسول خدا صلى الله عليه وآله را بر سر بست و برد آن حضرت را بر تن و نعلين
ايشان را به پا كرد و شمشير پيامبر را بر كمر بست و به سوى مسجد روانه شد و
بالاى منبر رفت و نشست و دستانش را بر هم گره زد و فرمود:
اى مردم ! پيش از اين كه مرا از دست بدهيد، از من بپرسيد! اين انبوه علم است و لعاب
رسول خدا صلى الله عليه وآله كه به من تزريق كرده است ، بپرسيد، پس همانا نزد من
علم اولين و آخرين است .
به خدا سوگند! اگر كرسى براى من گذاشته شود، بر آن مى نشينم و به
اهل تورات با تورات شان فتوا مى دهم و تا آن جا كه تورات به نطق آيد و بگويد:
راست مى گويد؛ با آن چه كه خدا در من نازل كرده فتوا داد. و به
اهل انجيل به انجيل شان فتوا مى دهم تا اين كه
انجيل به سخن آيد و بگويد: راست مى گويد و با آن چه در من
نازل شده فتوا داد و به اهل قرآن با قرآن شان فتوا مى دهم تا اين كه
انجيل به سخن آيد و بگويد: راست گفت و با آن چه در من
نازل شده فتوا داد.
باز حضرت فرمود: پيش از اين كه از دستم بدهيد، بپرسيد!
اى اين هنگام مردى عصا به دست از گوشه مسجد برخاست و مردم را
پامال كرد و جلو آمد تا به نزديكى آن حضرت رسيد و گفت : اى اميرالمؤمنين ! مرا بر
عملى راهنمايى كن كه اگر انجام دهم ، از آتش نجات يابم .
حضرت به او فرمود: اى مرد! بشنو و بفهم و سپس يقين پيدا كن كه دنيا بر سه چيز
استوار است : به عالم ناطقى كه به علمش عمل مى كند، و به ثروتمندى كه در
مال خود نسبت به اهل دين بخل نمى ورزد و به فقير صابر. پس وقتى كه عالم ، علمش را
پوشيده دارد و ثروتمند بخل ورزد و فقير صبر نكند، واى به
حال دنيا! در اين هنگام است كه عارفان به خدا مى فهمند كه دنيا به ابتدايش برگشته
است ؛ يعنى : كفر بعد از ايمان آغاز شده است .
اى سائل ! فريب زيادى مساجد و گردهمايى مردى كه جسدهاى شان مجتمع است و قلوبشان
متفرق ، را نخور!
بعد به امام حسن عليه السلام فرمود: برخيز و به منبر برو و طورى سخن بگو كه
قريش بعد از من به تو ايراد نگيرند: حسن بن على نتوانست نيكو سخن گويد.
امام حسن عليه السلام فرمود: اى پدر! چگونه به منبر بروم و سخن بگويم ، در حالى
كه تو در ميان مجلس هستى و مى شنوى و مى بينى ؟!
على عليه السلام فرمود: پدر و مادرت فدايت ! خود را از تو پوشيده مى دارم و مى
شنوم و مى بينم ، ولى تو مرا نمى بينى .
آنگاه امام حسن عليه السلام به منبر رفت و حمد و ثناى خدا را به شيوه بليغ و شريفى
به جا آورد و درود مختصرى بر پيامبر فرستاد و شروع به سخن كرد و فرمود:
اى مردم ! از جدم رسول خدا صلى الله عليه وآله شنيدم كه فرمود:
من شهر علمم و على (ع ) دروازه آن است ؛ هر كس بخواهد وارد شهرى شود، بايد از
دروازه آن وارد گردد.
سپس از منبر پايين آمد، اميرالمؤمنين او را در آغوش گرفت و به سينه چسباند.
بعد به امام حسين عليه السلام فرمود: پسر! برخيز و به منبر برو و طورى سخن
بگو كه قريش بعد از من بر تو ايراد نگيرند و نگويند: حسين بن على عليه السلام
چيزى نمى داند، و بايد سخنت ادامه سخن برادرت باشد.
امام حسين عليه السلام بالاى منبر رفت و حمد و ثناى خدا را به جا آورد و بر پيامبر درود
مختصرى فرستاد و شروع به سخن كرد و فرمود:
اى مردم ! از رسول خدا صلى الله عليه وآله شنيدم كه فرمود: على (ع ) شهر هدايت
است ؛ هر كس داخل آن شود، نجات مى يابد و هر كس از آن تخلف ورزد، هلاك مى گردد.
اميرالمؤمنين او را هم به سينه چسباند و بوسيد و فرمود: اى مردم ! شاهر باشيد كه
اين دو فرزندان رسول خدا و امانتهاى او هستند كه به من سپرده و من هم به شما مى سپارم
، اى مردم ! رسول خدا صلى الله عليه وآله در مورد آنها از شما خواهد پرسيد.
(604)
531- زندانى كه زندانى اش را سير داد!
شخصى يهودى ، اميرالمؤمنين (ع ) را راجع به زندانى كه زندانى اش را به اطراف زمين
گردانيد، مورد سوال قرار داد.
پس آن گاه حضرت فرمود: اى يهودى ! زندانى كه زندانى اش را به اطراف زمين
سير داد، عبارت است از ماهى معروفى كه يونس عليه السلام در شكمش محبوس گشته بود
تا اين كه يونس عليه السلام در دل تاريكى ها ندا در داد و گفت :
لا اله الا انت سبحانك انى كنت من الظالمين
كه در اين هنگام خداوند دعايش را اجابت كرد و به ماهى فرمان داد تا او را از شكم خود
بيرون افكند.سپس ماهى وى را بر ساحل دريا انداخت .(605)
بخش هفتم : ياد قيامت
532- از مرگ بترسيد!
امام متقين ، قائد غر محجلين و اميرالمؤمنين ميفرمايد: اى بندگان خدا! از مرگ و
نزول آن بترسيد و آماده شويد! زيرا مرگ امرى است بس عظيم ؛ چرا كه همراه مرگ يا شر
ابدى است و يا خير ابدى . هيچ كس از شخص نيكوكار به بهشت ، و از بدكار به جهنم
نزديك تر نيست . روح هيچ انسانى از بدنش جدا نمى شود، مگر آن كه خود مى داند به
كجا مى رود؛ به سوى بهشت و يا به جهنم و آتش ؟ دشمن خداست و يا دوست او؟
اگر دوست خدا باشد، درهاى بهشت بر روى او گشوده مى شود و راهش براى او هموار مى
گردد و به آنچه براى دوستانش ، از فراغت
بال و خلاصى از هر گونه سخنى و رنج فراهم نموده است ، مى نگرد، و اگر دشمن خدا
باشد، درهاى جهنم به روى او گشوده مى شود و راهش براى او هموار مى گردد و همه
زشتيهاى آن را در برابر چشمان خود مى بيند. اى بندگان خدا! بدانيد كه در پشت اين
روز، روز سخت و بزرگى است ؛ كه قعر آتش آن بس عميق و حرارت آن بسيار شديد و
عذابش هميشه تازه و نازيانه هايش از آهن و نوشيدنى آن از خون چرك آلوده است . عذاب آن
آرام نگيرد و ساكنان آن نميرند. خانه اى است كه رحمت خدا در آن ؛ جاى ندارد و هيچ دعايى
در آن اجابت نشود.(606)
533- ره توشه سفر آخرت
اميرالمؤمنين على عليه السلام فرمود:
طوبى لمن احسن الى العباد و تزود للمعاد ؛ (607) خوشا بر
حال آنان كه به بندگان خدا احسان كنند و به آن احسان زاد و توشه سفر آخرت
مهيا گردانند.
در كلمه ديگر فرمود: نعم المعاد الاحسان الى العباد ؛ براى سفر آخرت احسان
به خلق توشه اى نيكو است .
در كلمه ديگر فرمود:
الايثار افضل الاحسان ؛ بهترين احسان آن است كه انسان چيزى را كه خود بدان محتاج
است به محتاجان بذل كند. و آنرا بر خود مقدم دارد مستعنى از شرح است .(608)
534- بترسيد از آنش آخرت
حضرت وصى عليه السلام فرمود: اتقوا نارا حرها شديد و قعرها بعيد ؛ از
آتشى بپرهيزيد كه گرمايش شديد و گودى آن زياد است . علت اين كه آتش آنجا چنين
است ؛ زيرا، آتش آخرت عارى از ماده و احكام طبيعى آن است و آتش طبيعت عايق مادى دارد كه از
آن جلوگيرى مى كند تا اين كه به اوصاف نار اخروى نرسد.(609)
535- توشه آخرت
اميرالمؤمنين على عليه السلام فرمود: حق على
العقل العمل للمعاد و الاستكثار من الزاد ؛ (610)خردمند را سزد كه در دنيا به كار
آخرت پردازد و توشه و ذخيره براى آن جهان بسيار بردارد.
شرح
چون مرگ انسان يعنى انتقال و سفر او به جهان ديگر حتمى است ، پس
عاقل غافل از اين معنى نباشد و دائم به فكر روز مراجعتش به وطن اصلى است كه آن جا
ملك باقى و سرا ابدى است ؛ لذا به كار عمل و معرفت و
عمل صالح و احسان به خلق كه ذخيره و توشه سفر آخرت است مى پردازد و در كلمه
ديگر فرمودند: ثواب العلم يخلدك ولا يبلى و يبقك و لا يفنى ؛ لباس علم و
تقوى هميشه نو و مخلد و ابدى است و كهنه نشود و در عالم بقا بر تن توست و هرگز
فانى نگردد.
معاد آخرت :
آخرت : يعنى سراى ديگرى كه پس از مرگ بدان
منزل مى رويم و آن جا را تمام انبياء و اولياء و حكماى الهى با
دليل و برهان واضح بر خلق ثابت كرده اند و آيات قرآن و سخنان على عليه السلام در
نهج البلاغه و ساير اخبار و ادله حكماى اسلام و غيره همه بر آن متفقند، انبياء و اولياء
ديده اند و حكماى الهى و علماى ربانى به مقام علم اليقين و عين اليقين رسيده اند .(611)
536- سزاوارى بهشت
از عهد حضرت على عليه السلام به محمد بن ابى بكر به هنگامى كه حكومت مصر را به
او داد و از كلام آن حضرت در عهد اين است كه : چه كسى از
عامل براى بهشت به بهشت نزديك تر است ، و چه كسى از
عامل براى نار به نار نزديك تر است . تا اين كه فرمود: از آتشى بهراسيد كه
تك آن بسيار عميق و آتش آن شديد و عذاب آن تازه است . (612)
537- حد حكمت
اميرالمؤمنين على عليه السلام فرمود:
حد الحكمه الاعراض عن دار الفناء والتوله بدار البقاء ؛ حد حكمت و معنى حقيقى
آن ، اعراض از سراى فانى و اشتياق به عالم بقاء است .
شرح
يعنى حكيم كسى است كه از همت بلند و روح بزرگ دنيا و لذات فانى آن را ناچيز داند و
تمام توجهش به عالم بقاء باشد و شوق به وطن اصلى و سراى ابدى دائم او را به
ياد آن عالم و به كار مناسب آن سراى جاويد بدارد تا به علم و
عمل صالح و احسان و خدمت به خلق پردازد. چنان كه حكماء اغلب و خصوص حكيم قدوسى
محقق طوسى چنين بود و عمرى همه را به علم و
عمل و خدمت به خلق صرف مى كرد و مى فرمود:
لذات دنيوى همه هيچ است نزد من
|
در خاطر از تغير آن هيچ ترس نيست
|
روز تنعم و شب عيش و طرب مرا
|
همچون شب مطالعه و روز درس نيست (613)
|
538- مژده على (ع ) به حارث همدانى
حديث اميرالمؤمنين عليه السلام با حارث همدانى كه حديث سوم مجلس
اول امالى جناب شيخ مفيد است كه امير عليه السلام به حارث (رضوان الله عليه )
گويد:
وابشرك يا حارث ! لتعرفنى عند الممات و عند الصراط و عند الحوض و عند
المقاسمه الحديث .(614)
539- شادى روز قيامت
اميرالمؤمنين على عليه السلام فرمود:
من سر مسلما سره الله يوم القيامه ؛
هر كس دل مسلمانى را به چيزى شاد كند، خدا در قيامت او را شاد مى گرداند.(615)
540- علائم اهل يقين
اميرالمؤمنين على عليه السلام فرمود: يستدل على اليقين بقصر
الامل و اخلاص العمل و الزهد فى الدنيا ؛
استدلال مى شود بر مقام يقين شخص به خدا و به عالم آخرت به اين كه
آمال و آرزوى دور و دراز در دنيا نداشته و عملش خالص براى رضاى خدا باشد و از دنيا
و امور دنيوى زهد و اعراض كند.
شرح
حضرت اين جا علائم اهل يقين به خدا و عالم آخرت را سه چيز فرمود: يكى نداشتن آرزوها و
خيالات باطل دنيوى از مال و جاه و اعتبار، و يكى خلوص
عمل ؛ يعنى همه كارش براى رضاى خدا و خالص لوجه الله باشد انما نطعمكم لوجه
الله (616)
زيرا عملى كه خالص براى خدا نباشد در آن مرض قلب و غرض دنيوى است و آن
دليل عدم يقين به خداست و سوم زهد، يعنى بى رغبتى به لذات و شهوات و مقامات دنيوى
زايد بر ضرورت و اين سه صفت بهترين دليل يقين به خدا و قيامت و واضح ترين
برهان بر درجه استيقان اهل ايمان است و لازمه اين اوصاف مقام كشف و شهود عالم برزخ و
ديدن جهان ارواح است ، چنان كه زيد خدمت رسول اكرم صلى الله عليه وآله رسيد، حضرت
فرمود: كيف اصبحت يا زيد؟ فقال : اصبحت مؤمنا حقه ؛ در چه حالى ؟ عرض
كرد: در ايمان به مقام يقين و به درجه شهود رسيده ام .حضرت فرمود: علامت و
دليل اين دعوى چيست ؟
عرض كرد: آن است كه زهد و اعراض از لذات و نعمتهاى دنيا دارم و شب به قيام نماز و
عبادت و روز به روز و فكر و ذكر مى گذارانم . حضرت فرمود: خوشا بر
حال تو. (617)
541- يار معاد
اميرالمؤمنين على عليه السلام فرمود:
طوبى لمن ذكر المعاد فاستكثر من الزاد ؛
خوشا بر حال آن كس كه به ياد معاد و عالم آخرت باشد و زاد و توشه بر اين سفر دراز
بسيار بردارد.(618)
542- انا عملك الصالح
در كافى از اميرالمؤمنين روايت شده كه :
مؤمن پس از ارتحال از اين نشاه قرين خود را به بهترين منظر و بوى و لباس خوش
مى بيند كه او را به روح و ريحان و جنت نعيم بشارت مى دهد. مؤمن او او مى پرسد كه :
تو كيستى ؟
در جواب مى گويد: انا عملك الصالح . (619)
543- بخوان و بالا برو
وجود مقدس اميرالمؤمنين عليه السلام در وصيت به فرزند بزرگوارش محمد فرمود:
بدان كه درجات بهشت به تعداد آيات قرآن است ، در روز قيامت به قارى قرآن گفته
مى شود: قرآن بخوان و بالا برو. (620)
544- باز بودن چشم برزخى
انسان در عرفات عملى به جايى مى رسد كه چشم برزخيش باز مى شود، يعنى انسانها
را مطابق سريره و ملكات آنها مشاهده مى كند، مثلا حشر ما در قيامت براى انسانهاى معمولى
از مسائل ماوراى طبيعت به شمار مى آيد، ولى براى اهلش ، الان قيامتشان قيام كرده است ،
براى مردان بزرگ و اولياى حق قيامت در اين دنيا قيام كرده است .
همين طور پله به پله بالا برويد تا مى رسيد به امام عادفين و متقين ، امام موحدين ،
حضرت وصى ، جناب اميرالمؤمنين على عليه السلام كه مى فرمايد: لو كشف الغطاء،
لما ازددت يقينا .(621)دنيا و آخرت به آن صورتى كه بر ما حجاب است براى
آن حضرت حجاب نيست .(622)
545- درجه بندى بهشت
حضرت وصى ، امام على عليه السلام فرمود: بدانكه درجات بهشت بر تعداد آيات
قرآن است پس روز قيامت به قارى قرآن گفته مى شود: بخوان و بالا برو .و
آيات قرآنى داراى بطون بى شمارند.(623)
546- احاطه آخرت بر دنيا
از حضرت وصى اميرالمؤمنين على عليه السلام
نقل شده كه فرمود: ان الدنيا فى الاخره والاخره محيطه بالدنيا و سر سخن آن
حضرت بيان شد كه : جنت در آسمان و نار در زمين ، به چه معناست ، بر شما پوشيده
نيست كه محل اوساف اجسام مادى است و آخرت از زمان و مكان منعالى و برتر مى باشد؛
زيرا آخرت كامل بوده و از جنس دنيا نيست تا لوازم موجودات دنيوى
مثل زمان و مكان و غير آنها بر آن متفرع شود، و اما در مكان مثالى يعنى صورت مكان مضايقه
اى نداريم ، بلكه لازم است .(624)
547- با بصيرت باش !
حضرت امام على عليه السلام فرمود: فمن اقرب الى الجنه من
عامل الجنه ؟ و نيز و من اقرب الى النار من
عامل النار؟ پس هر كس كارهاى نيك كرد پس او سازنده بهشت و هر كس بدى ها را
مرتكب شد، او سازنده جهنم اين ، و نفرمود: فمن اقرب الى الجنه ممن
عمل ما بجره الى الجنه او من اقرب الى النار ممن الى النار ممن
عمل ما يدخله النار ؛ چه كسى به بهشت نرديك تر از آن كس كه كارى مى كند كه
به بهشت بكشاند و يا چه كسى نزديك تر به نار است از كسى كه آن كارى بكند كه آن
كار او را داخل جهنم نمايد.
و نظاير اين عبارات ، پس هر كس كارهاى حسنه كند،
عامل جنت خويش است و هر كس كارهاى بد كند، سازنده دوزخ خويش است ، پس با بصيرت
باش ! (625)
548- اصلاح باطن
اميرالمؤمنين على عليه السلام فرمود: من كان الاخره همه ، كفاه الله همه من الدنيا، و من
اصلح شريته اصلح الله علانيته ، و من اصلح فيما بينه و بين الله اصلح الله ما بينه
و بين الناس ؛
هر كه همت و توجهش به كار آخرت باشد، خدا كفايت مهمات دنياى او را خواهد كرد و هر كس
باطن خود را اصلاح كند، خدا ظاهرش را بين خلق نيك و صالح كى گرداند تا همه او را
به نيكويى ياد كنند و زبان به ذكر خيرش گشايند.(626)
549- خوشا به حال مشتاقان آخرت
اميرالمؤمنين عليه السلام فرمود:
طوبى للزاهدين فى الدنيا الراغبين فى الاخره ؛ (627)
خوشا بر حال زاهدان در دنيا و راغبان و مشتاقان به عالم آخرت .
شرح
يعنى سعادتمند و سرافراز ابد كسى است كه عالم دنيا را شناخت و لذات
زايل و ناقابل او را از نظر انداخت و پرده موهومات و خيالات
عامل پست مادى را بردريد تا حجاب توجهش به عالم اعلاى آخرت نگرديد و به حكم
فطرت روح كه از عالم امر و نشاه تجرد است و وطنش آنجاست كه
قل الروح من امر ربى (628)
دائم به دل مشتاق وطن اصلى خويش است و ذكر و فكرش در جهان مافوق طبيعت
مشغول است .
حضرت فرمود: خوشا به حال چنين نفس قدسى كه با زهد و تقوى حقيقى مشتاق جهان
جاودانى و عاشق بهشت لقاى الهى است .(629)
550- فروختن آخرت به دنيا
اميرالمؤمنين عليه السلام فرمود:
لا تبيعوا الاخره بالدنيا و لاتستبدلوا البقاء بالفناء ؛ (630)
عالم آخرت را به دنيا نفروشيد و سراى بقا را به دار فنا
مبدل نكنيد.
شرح
هر كه زايد بر شرورت و از مقدار حاجت آن هم از طريق
حلال مال دنيا را جمع آرد و از راه حرام تحصيل
مال و جاه كند و با حرص و آز و طمع و با هر جنايت و خيانت و كار ناشايست در طلب
مال و مقام بر آيد در حقيقت آخرت را فروخته تا به دنيا رسيده است و هالم بقا و سراى
ابدى بهشت و لذات بى پايان آخرت را از جهل و سفاهت به خانه چند روزه دنيا
تبديل كرده است .(631)
551- رفيق خوب
اميرالمؤمنين عليه السلام فرمود:
خير من صحبت من ولهك بالاخرى ، وزهدك فى الدنيا، و اعانك على الطاعه ؛
(632)
بهترين كسى كه با او مصاحبت و رفاقت مى كنى آن كس كه تو را مشتاق آخرت و متنفر از
دنيا گرداند.
شرح
رفيق حقيقى و هم صحبت گرامى آن است كه به روح انسان كه از عالم بقاست مساعدت كند
و به علم معرفت انسان بيافزايد و گرد و زنگار دنيا را كه منشاء هر خطا و شقاوت است و
باطبع همه مردم عارى مشتاق آن اند از دل پاك كند و اشتياق و عشق عالم آخرت را كه اغلب
مردم از آن تا دم مرگ غافل اند در آينه دل منعكس گرداند، چنان كس به حقيقت رفيق انسان
است ، اين گونه رفيق است كه فرمود: الرفيق ، ثم الطريق
حافظ فرمايد:
دريغ و درد كه تا اين زمان ندانستم
|
كه كيمياى سعادت رفيق بود رفيق (633)
|
552- رسيدن به آخرت
اميرالمؤمنين عليه السلام فرمود:
لا تدك ما تريد (من - ظ) الاخره الا بترك ما تشتهى من الدنيا ؛
هرگز به آن چه در عالم آخرت مى خواهى نمى رسى الا به ترك شهوت عالم دنيا.
شرح
عالم دنيا، سراى بدن حيوانى و آخرت ، منزل جان قدسى است و دنيا؛ يعنى جهان پست و
بى ثبات و آخرت عالم بلند رتبه باقى و دايم و آن دو
مقابل يكديگرند و شرط وصول انسان به نعمتهاى ابدى و لذات حقيقى عالم آخرت آن است
كه از سر شهوات حرام دنيا بگذرد؛ بلكه در
حلال آن هم تا بتواند خوددارى كند كه فرمود:
حلاوه الدنيا توجب مراره الاخره ؛ شيرينى لذات دنيا موجب تلخى عالم آخرت است .
كس به مقامات عالى آخرت و درجات منيع بهشتى نرسد جز با ترك حظوظ نفسانى و
شهوات هاى حيوانى در عالم دنيا. و در كلمه ديگر فرمود:
افضل الطاعات هجر اللذات ؛ نيكوترين طاعت ها، دورى از لذات دنياست .(634)
553- بهشت قيمت وجود آدمى
اميرالمؤمنين عليه السلام فرمود:
الا انه ليس لانفسكم ثمن الا الجنه فلا تبيعوها الا بها ؛
الا اى مردم ! محققا بدانيد كه قيمت نفوس شما جر بهشت بهشت رضوان و بهشت لقاى خدا
و بهشت شهود چيزى نخواهد بود پس قيمت خود را بدانيد و جز به بهشت برين
نفروشيد.
يعنى جان را به قيمت ارزن كه متاع پست فانى دنياى دو روزه است نفروشيد كه ارزان
فروخته ايد .(635)
بخش هشتم : شهادت
554- شوق على به شهادت
امام همام و شجاع قمقام امير المؤمنين عليه السلام فرمود: والله لابن ابى طالب انس
بامؤن من الطفل بثدى امه و به همين خاطر در هنگام شهادت فرمود: فزت و رب
الكعبه . و ابى فارض - قدس سره - به وى تاءسى كرد در آنجايى از تائيه خود
كه گفت :
و انى الى التهديد بالموت راكن
|
من به تهديد به مرگ ميل دارم و از ترس وى اركان ديگران مى لرزد (نه من ).(636)
555- تقاضاى مرگ
خداى تعالى فرمود: فتمتوا الموت ؛ پس تقاضاى مرگ كنيد. و حضرت امام على
عليه السلام فرمود: والله لابت ابى طالب آنس بالموت من
الطقل بثدى امه ؛ قسم به خداى ، پسر ابوطالب از
طفل به پستان مادرش به مرگ ماءنوس تر است .(637)
556- يك ضربت ، قصاص يك ضربت
در نهج البلاغه و در بسيارى از جوامع و مصادر روايى فرقين در
ذيل وصيت حضرت امام على عليه السلام به فرزندانش امام حسن و امام حسين عليه السلام
پس از ضربت خوردنش از اين ملجم آمده است كه : الا لايقتلن بى الا قاتلى . انظروا اذا
انا مت من ضربته هذه فاضربوه ضربه . و لا
بمثل بالرجل فانى سمعت رسول الله صلى الله عليه وآله
يقول : اياكم والمصله و لو كان بالكلب العقور ؛ (638)آگاه باشيد كه به
كشته شدن من نبايد كسى - جز كشنده من - كشته شود. پس بزنيد او را
(قاتل مرا) يك بار زدنى در ازاى يك بار زدنش (يك ضربت شمشير در
مقابل يك ضربت شمشير) . و آن مرد (يعنى اين ملجم ) نبايد مثله بشود؛ زيرا كه از
رسول الله صلى الله عليه وآله شنيدم كه فرمود: از مثله حذر كنيد، اگر چه به سگ
گزنده باشد.
ابن ابى الحديد در پايان شرح همين وصيت از
رسول الله صلى الله عليه وآله روايت نقل كرده است كه فرمود: لا مثله حرام
(639)
557- مرگ اگر مرد است گو نزد من آى !
حجت كبراى حق ولى الله اعظم ، امام اول است كه در اوان
ارتحال فرموده است : والله ما فجانى من الموت وارد كرهته ، و لا ظالع انكرته و ما
كتب الا كقارب ورد و طالب وجد و ما عند الله خير للابرار ؛ سوگند به خدا از اجانب
مرگ فرود آمده اى ناگهانى كه آن را ناخوش بدارم ، و ظهور كننده اى كه آنرا زشت
بشمارم ، به من روى ننمود. من در اشتياق به مرگ چنانم كه خواهنده آبى به آب فرود
آيد، و جوينده اى كه خواسته خود را بيابد و آنچه در نزد خدا است ، براى نيكوكاران
بهتر است .
مرگ اگر مرد است گو نزد من آى
|
تا در آغوشش بگيرم تنگ تنگ
|
من از او عمرى ستانم جاودان
|
او زمن دلقى ستاند رنگ رنگ (640)
|
558- بى پناهى حسين (ع )
جناب سيد الشهداء عليه السلام به برادرش فرمود: كه اگر من به لانه حيوانات
پناه ببرم ، بنى اميه بر من دست پيدا مى كنند.مى داند كه او را مى كشند و جناب اميرالمؤ
منين عليه السلام مى دانست او را شهيد مى كنند، من عالم مى دانم كه من را مى كشند، حالا كه
مى داند خوب چرا توى خانه ؟ چرا توى دهليز؟ چرا توى يك بيابانى بى اطلاع ؟ خوب
، حالا كه مرا مى كشند، طورى كشته و شهيد شوم كه خون من هدر نرود، مظلوميت من بر ملا
بشود، آنها كه بالاخره على عليه السلام را مى كشتند، لذا مى رود به مسجد. اگر مسجد هم
مى رفت آن شب او را مى كشتند، به يك وجه ديگر. چه بهتر كه حقانيتشان را بر مردم
معلوم كنند، در مسجد سر نماز (مسجد ماءمن مردم است ) كه قساوت و شقاوت را خوب
برساند.
اين را اختيار كرده ، اين مسير را برگزيده است ، نبايد گفت : چرا على اميرالمؤمنين عليه
السلام تن به تهلكه داده ؟ چرا؟ قرآن كه مى فرمايد: لا بلقوا بايدكم الى
التهلكه (641)
ايشان بالاتر از اين حرفها است . امام اختيار مى كند آن طريق شهادت را كه حقانيتش پياده
بشود و بر ملا بشود. فرمايش آقاى قزوينى با سخن جناب آقاى شعرانى هر دو يكى
است كه فرمود: ائمه تقيه نمى كردند؛ چون عالم بودند به وقت و كيفيت وفات خود، بله
امر به تقيه مى نمودند.(642)
559- شوق معصومين به مرگ
شاگرد: چرا معصومين در گفتار و كلمات خود، در موارد بسيارى ، سخن از وحشت و هراس
زمان مفارقت روح از بدن و لحظات موت و حالت احتضار گفته اند و از خداوند در اين موارد،
امداد طلبيده اند؟
استاد: البته گريه هاى بزرگان و خصوصا معصومين در آستانه مرگ گريه شوق است
، همچنان كه فرمودند: فزت و رب الكعبه و نيز فرموده اند كه : آنچه را در
سالها به دنبالش بودم بدان رسيدم .
و رواياتى هم كه در آنها، معصومين سخن از خوف و وحشت مرگ و قبر و... گفته اند، در
حقيقت تعليم ديگران بوده است .(643)
560- غبطه انبياء به امام على (ع )
خداى تعالى بندگانى دارد كه از انبياء نيستند؛ ولى پيامبران به مقامات و نزديكى آنها
به خداى تعالى ، غبطه مى خورند.
در مروج الذهب مسعودى آمده است : امام مجتبى عليه السلام فرمود: به خدا قسم امشب مردى
(يعنى حضرت وصى ، امام اميرالمؤمنين على عليه السلام ) در بين شما قبض روح گرديد
كه پيشينيان از او پيشى نگرفتند جز در فضل نبوت و آيندگان به او نخواهند
رسيد.(644)
بخش نهم : سخنانى گرانسنگ و نغز از امير بيان (ع )
561- انواع گياهان
حضرت وصى عليه السلام فرمود: بدانكه هر كارى گياهى است ، و هر گياهى از آب
بى نياز نيست و آبها گوناگونند.هر گياهى كه با آبى خوش سيراب شود، رشدش
زيبا شود و ميوه اش شيرين گردد و هر گياهى كه از آبى ناخوش سيراب شود، رشدش
كم و ميوه اش تلخ شود. (645)
562- حق فرزند بر پدر
على عليه السلام فرمود: ان للولد على الوالد حقا وان للوالد حقا، فحق الوالد على
الولد، ان يطيعه فى كل شى ء الا فى معصيه الله سبحانه ، و حق الولد على الوالد ان
يحسن اسمه و يحسن ادبه و يعلمه القرآن ؛
فرزند بر پدر حقى و پدر بر فرزند حقى دارد: حق پدر بر فرزند اين است كه پدر
را در هر چيز جز در نافرمانى خداوند سبحان فرمان برد و حق فرزند بر پدر اين است
كه نام نيكو بر وى گذارد و نيكو ادبش كند، و قرآن يادش دهد. (646)
563- توصيف زاهدان
آن حضرت در وصف زاهدان فرموده است :
آنان مردمى از اهل دنيايند، ولى اهل آن نيستند. در آن هستند؛ ولى از آن نيستند. و به
كميل بن زياد فرمود: آنان با دنيا همراه اند؛ ولى تنها بدنهاى شان ؛ چرا كه
ارواحشان متعلق به محل اعلاست . (647)
564- محروميت از نماز شب
جناب صدوق ابن بابويه رضوان الله تعالى عليه ، در باب معنى توحيد، از كتاب
توحيد، روايت فرموده است : جاء رجل الى اميرالمؤمنين (ع )
فقال : يا اميرالمؤمنين انى قد حرمن الصلوه
بالليل ، فقال له اميرالمؤمنين (ع ): انت رجل قد قيدتك ذنويك (648)اين شخص
به اميرالمؤمنين (ع ) مى گويد: من در شب گذشته از نماز محروم شدم .
امام فرمود: گناهان تو پايبند تو شد. (649)
565- تاءثير شير
حضرت وصى عليه السلام فرمود: انظروا من ترضع اولادكم ؛ فان الولد يشب
عليه . يعنى : بنگريد كه چه كسى فرزندان شما را شير مى دهد؛ زيرا فرزند
بر همان رشد مى كند.(650)
566- شرافت انسان
اميرالمؤمنين على (ع ) فرمود:
الشرف بالهمم العاليه ، لا بالرمم الباليه ؛ (651)
شرافت و فخر به همت بلند تست نه با نسب پدران مرده پوسيده .(652)
567- بزرگ ترين حجت الهى
در كلام وصى عليه السلام است ، چنانكه در ديباچه كتاب بيان شد كه : الصوره
الانسانيه هى اكبر حجج الله على خلقه الحديث يعنى صورت انسانى بزرگ
ترين حجتهاى الهى است .(653)
568- وجود چيست ؟
از شاه اولياء اميرالمؤمنين (ع ) سوال كردند كه : وجود چيست ؟
گفت : به غير وجود چيست ؟! (654)
569- بهره گيرى از عمر
مرحوم آقاى طباطبايى يك مقدار تبرى مى جست از بعضى از درسها و
محافل و آمد و شدها و مى فرمود: مثل اين كه مردم قدر عمر خود را نمى دانند؛ عمر خيلى
ارزشمند است ، خيلى گرانقدر است . همين طور آناتش مندرجا با چه سرعتى دارد مى گذرد.
جناب وصى حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام فرمود: همين طور كه روز و شب از شما
مى گيرند، طناب عمرتان را قيچى مى كنند.؛ خوب شما هم سعى كنيد كه از روز و
شب چيزى بگيريد، يك چيزى داشته باشيد. آنها كه دارند مى گيرند، شما هم از روز و
شب چيزى داشته باشيد كه :
روزها رفت ، گو رو باك نيست
|
تو نمان اى آنكه چون تو پاك نيست (655)
|
570- بيوگرافى استاد
بنده تاكنون درباره بيوگرافى و شرح حال خودم به نظم و نثر، سخن به ميان آورده و
مكرر به انحاى گوناگون ، پاره اى از زندگى ، و نحوه درس و بحث خود و همچنين اخلاق
و روش تعليم و تدريس و روحانيت اساتيد بزرگوارمان را در مصاحبه ها بيان كرده ام .
حقيقت امر اين است كه بنده از شش سالگى وارد مكتب شده و بعد به دبشتان رفتن و پس از
آن تاكنون به درس و بحث طلبگى اشتغال پيدا كردم ، و حالا پير مردى شده ام كه در
شرف ارتحال از اين نشاه ات و به سوى ابد مى روم و بايد هم همين طور باشد، اين نظام
احسن عالم است .
به تعبير امام اول ما، حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام : هر شب و روز سه طايفه و
گروه در آمد و شد هستند، گروهى از اصلاب آباء به ارحام امهات ، گروهى از ارحام امهات
به دامن از نشاه و گروهى از دامن اين نشاه به عالم ديگر.
و لذا ما ابد در پيش داريم و خداوند سبحان در قرآن كريم ما را به دارالسلام وعده داده و
ان شاءالله ، دارالسلام در انتظار ماست .(656)
571- كلمات قصار درباره معرفت نفس
عبدالواحد آمدى در حدود يك قرن بعد از سيد رضى ، جامع نهج البلاغه ، بسيارى از
كلمات قصار اميرالمؤمنين على عليه السلام را به ترتيب حروف تهجى با روش خاصى
به نام غررالحكم و دررالحكم جمع آورى كرده كه اين كلمات قصار در معرفت نفس از آن
جمله است :
1- اعظم الجهل جهل الانسان امر نفسه
بزرگترين نادانى ، نادانى انسان در كار نفس خودش است .
2- اعظم الحكمه معرفه الانسان نفسه
بزرگترين دانش ، خودشناسى است .
3- افضل العقل معرفه المرء بنفسه ، فمن عرف نفسه
عقل و من جهلها ضل
برترين خرد، شناسايى آدمى به نفس خود است ؛ پس هر كه خود را شناخت به خود است ،
و آن كه خود را نشناخت گمراه است
4- الكيس من عرف نفسه و اخلص اعماله
زيرك ، كسى است كه خود را شناخت و كارهايش را خالص گردانيد
5- العارف من عرف نفسه فاعتقها و نزهها عن
كل ما يبعدها
عارف كسى است كه نفس خود را شناخت و آنرا آزاد كرد و از هر چه كه دورش مى كند پاك
گردانيد.
6- المعرفه بالنفس انفع المعرفتين
معرفت نفس نافع ترين دو معرفت است (معرفت آفاق و معرفت انفس - سنريهم آياتنا
فى الافاق و فى انفسهم ).
7- عجبت لمن ينشد ضالته ، و قد اضل نفسه فلا يطلبها
در شگفتم از كسى كه گمشده خود را مى جويد و خودش را گم كرده و نمى جويد!
8- غايه المعرفه ان يعرف المرء نفسه
غايت معرفت اين است كه آدمى خود را بشناسد.
9- كيف يعرف غيره من يجعل نفسه ؟
كسى كه از خود آگاهى ندارد، چگونه از ديگرى آگاهى مى يابد.
10- من عرف نفسه فقد انتهى الى غايه
كل معرفه و علم
آن كه خود را شناخت به نهايت هر آگاهى و دانش رسيد.
11- من عرف نفسه جاهدها و من جهل نفسه اهملها
هر كه نفس خود را شناخت با آن مجاهده مى كند، و آن كه نشناخت آنرا
مهمل مى گذارد.
12- معرفه النفس انفع المعارف
خودشناسى سودمندترين شناسايى هاست .
13- نال الفوز الاكبر من ظفر بمعرفه النفس
آن كس كه به خودشناسى دست يافت به رستگارى بزرگ رسيده است .
14- من عرف نفسه عرف ربه
هر كس خود را شناخت پروردگارش را شناخت .
15- عجبت لمن يجهل نفسه كيف يعرف ربه ؟
در شگفتم از كسى كه جاهل به خود است ، چگونه مى خواهد عارف به ربش شود؟ (657)
572- اميدوارى به خدا
اميرالمؤمنين على عليه السلام فرمود:
ينبغى لمن عرف الله سبحانه ان لا يخلو قلبه من رجائه و خوفه ؛ (658)
هر كسى خدا را شناخت ؛ دلش از اميدوارى به خدا و ترس او خالى نباشد.
شرح هر كه خدا را شناخت ، دل او از خدا هراسان و به او اميدوار باشد. يا كسى
كه خدا را شناخت ، تنها به خدا اميدوار و تنها از خدا مى ترسد و از هيچ كس ديگر نمى
ترسد و تنها به خدا چشم اميد دارد و به غير او ابدا اميدوار نيست .(659)
573- آثار صله رحم
اميرالمؤمنين عليه السلام فرمود:
صله الرحام من افضل شيم الكرام (660)
صله رحم موجب زيادى مال و درازى عمر است .(661)
574- آفات حسد
اميرالمؤمنين عليه السلام فرمود:
الحسد شر الامراض ؛ حسد برترين مرض است .
كه اين مرض نفسانى ايجاد امراض جسمانى مانند
سل و تب و سوء هاضمه و غيره مى كند.(662)
575- سوال از خدا
اميرالمؤمنين عليه السلام فرمود:
لا تسئلوا الا الله فانه ان اعطاكم اكرمكم و ان منعكم خازنكم ؛
از غير خدا سوال نكنيد و هر چه مى خواهيد از خدا
سوال كنيد كه خدا اگر عطا كرد با اكرام عطا مى كند، و اگر منع كرد ذخيره براى شما
حفظ مى كند به خلاق خلق .(663)
576- آثار نشستن با علماء
اميرالمؤمنين عليه السلام فرمود:
جالى العلماء تسعد .
با علماء بنشين تا به سعادت رسى .(664)
577- باطن مريض
اميرالمؤمنين عليه السلام فرمود:
ما اقبح بالانسان باطنا عليلا و ظاهرا جميلا ؛ (665)
چه زشت است و قبيح كه انسان باطنش مريض و بد سيرت ، و ظاهرش زيبا و آراسته
باشد.
شرح بد باطن و خوش ظاهر باشد كه منافق است و منافق در
اسفل السافلين جهنم است .(666)
578- آفت حب دنيا
اميرالمؤمنين (ع ) فرمود: حب الدنيا يفسد
العقل و يصم القلب عن سماع الحكمه ؛ (667)
حب دنيا عقل را فاسد مى كند و گوش قلب را از شنيدن سخن حكمت كر مى سازد.
شرح هر كه دوست دنيا و عاشق مال و جاه دنياست ،
عقل فطرى و هوش حقيقى او فاسد شود و ديگر به سخن حكمت و الهيات
مايل نباشد و گوش به گفتار انبياء و اولياء و حكماى الهى كه دنيا را در نظرش حقير
كند ابدا ندهد، مبادا از دنياى موهوم كه معشوق است دور شود و اما
عاقل گويد:
دنيا بتى است عشوه گر و بى وفا
|
زين بى وفا چه تمنا كنى ؟!
|
مجو درستى عهد از جهان سست نهاد
|
كه اين عجوزه عروس هزار داماد است (668)
|
579- آثار صدقه
اميرالمؤمنين عليه السلام فرمود:
حصنوا انفسكم باصدقه ؛ (669)
به صدقه دادن از شرور عالم خود را در حصار محكم خدا حفظ كنيد.
فصل چهارم : امام دوم ، سيماى امام حسن مجتبى (ع )
580- وسعت قلب نبوى (ص )
امام حسن مجتبى عليه السلام فرمود، چون خداوند قلب پيغمبر را از قلابهاى ديگر
بزرگ تر ديد، او را به مرتبت رسالت ختمى بر انگيخت .
اين قلب قابل مستفيض است كه خداوند در باره آن فرمود:
نزل به الروح الامين على قلبك .(670)
581- وسعت قلب خاتم (ص )
از سبط اكبر پيغمبر، حضرت امام حسن مجتبى عليه السلام (ع ) در بيان وسعت قلب خاتم
صلى الله عليه وآله ، حديثى به اين مضمون مروى است كه : چون خداوند
متعال ، قلب پيغمبر اكرم صلى الله عليه وآله را وسيع ترين قلب يافت ، قرآن كريم را
بر او نازل فرمود،
(و انه لتنزيل رب العالمين ، نزل به الروح الامين على قلبك ، لتكون من المنذرين
)،(الم نشرح لك صدرك ) .(671)
|