14. شيوه مقايسه كردن
يكى از روش هاى مفيد در تبليغ روش مقايسه كردن بين حق و
باطل است كه قرآن نيز در مواردى از اين شيوه استفاده نموده است . به بعضى از آنها
اشاره مى شود:
مقايسه بين قدرت خداى يگانه و بت هاى ناتوان در آفريدن و زنده كردن مردگان پس از
مرگ :
(قل هل من شركائكم من يبداء الخلق ثّم يعيده قل اللّه يبداء الخلق ثّم يعيده )(506)
(( (اى رسول ) بگو كه آيا هيچيك از بتان و خدايان
باطل شما توانايى دارد كه خلق را بيافريند، آنگاه همه را بسوى خود برگرداند؟ بگو
تنها خداست كه خلق را مى آفريند و سپس او را (به سوى خود) باز مى گرداند.))
مقايسه بين يگانگى خدا و تعدّد خدايان دروغين :
(ءاءرباب متفرّقون خير ام اللّه الواحد القهّار)(507)
((آيا خدايان پراكنده بى حقيقت بهتر (و در نظام آفرينش مؤ ثرترند) يا خداى يكتاى
قاهر؟))
مقايسه بين هدايت خداى متعال به حق و گمراه كنندگى غير خدا:
(قل
هل من شركائكم من يهدى الى الحقّ قل اللّه يهدى للحقّ افمن يهدى الى الحقّ احقّ ان يتّبع
امّن لا يهدّى الاّ ان يهدى )(508)
(( (اى رسول ) بگو آيا هيچيك از شريكان شما مشركان مى تواند كسى را به راه راست
هدايت كند؟ بگو تنها خداست كه خلق را به راه راست هدايت مى كند آيا كسى كه خلق را به
راه راست هدايت مى كند براى پيروى سزاوارتر است يا كسى كه هدايت نمى كند، مگر
اينكه خودش هدايت شده باشد.))
مقايسه بين مالى كه بعنوان ربا و مالى كه بعنوان زكات داده مى شود:
(و ما اتيتم من ربا ليربوا فى اموال النّاس فلا يربوا عنداللّه و ما اتيتم من زكوة
تريدون وجه اللّه فاولئك هم المضعفون )(509)
((و آن سودى كه شما بعنوان ربا (يا هديه ) داديد تا بر
اموال مردم ربا خوار بيفزايد نزد خداوند هرگز زياد نمى شود و آن زكاتى كه (بدون
ريا) از روى شوق و اخلاص به فقيران داديد ثوابش چندين برابر مى شود. و همين
زكات دهندگان هستند كه بر دارايى خود مى افزايند.))
و مقايسه بين تاريكى ها و نور و مقام كافر و مؤ من :
(و مايستوى الاعمى و البصير و لا الظلّمات و لا النّور و لا الظّلّ و لا الحرور)(510)
((و هرگز (كافر تاريك دل ) كور و (مؤ من روشن روان ) بينا يكسان نيستند و هيچ ظلمتى
با نور مساوى نخواهد بود و هرگز آفتاب و سايه هم رتبه نباشند.))
آرى زندگانى با علم و ايمان هرگز با مردگان
جهل و عصيان برابر نيستند:
(و مايستوى الاحياء و لا الاموات )(511)
مبلغ با مقايسه بين امتيازات پيروى از خدا و بدبختى هاى ناشى از گمراهى مى تواند
مردم را به راه راست هدايت كند.
15. شيوه فرض مخالف
انسان وقتى ارزش نعمت را مى داند كه از او گرفته شود. مثلاً اگر چند روز بخاطر يك
ضربه ، انگشت شصت ما از كار بيفتد متوجه خواهيم شد كه در بسيارى از كارها فلج هستيم
در نوشتن و حتى در بستن دگمه يقه . اگر چند لحظه ، چشم خود را ببنديم ، خواهيم فهميد
كه چشم چه نعمت بزرگى است .
بهر حال خداوند متعال براى اينكه مردم را از خواب غفلت بيرون آورد و آنان را به سوى
خودش متوجه سازد از شيوه خاصى استفاده كرده و آن فرض مخالف يا ((باز پس
گرفتن نعمت ها)) است و مى گويد اگر آب ها تلخ باشد چه مى كنى ؟ اگر درختان سبز
نشوند چه ميكنى ؟ آيات زيادى است كه با اين شيوه انسان را بهوش مى آورد. خداوند
درباره كفار مى فرمايد: گمان نكنند زندگانى آنان جاودان است بلكه اگر، بخواهيم
زمين ، آنان را فرو برد يا قطعه اى از آسمان بر آنان فرو باريم :
(ان نشا نخسف بهم الارض او نسقط عليهم كسفاً من السماء)(512)
يا اينكه صورت آنان را مسخ كنيم تا به شكل سگان و بوزينه ها در آيند:
(و لو نشاء لمسخناهم على مكانتهم )(513)
و خلقى جديد را به جاى آنها بياوريم كه اهل كفر و ظلم نباشند:
(ان يشا يذهبكم و يات بخلق جديد)(514)
منظور از فرض مخالف ، تنها فرض انسان هاى جديد نيست بلكه فرض از بين رفتن
نعمت ها و جايگزينى چيزهاى بد به جاى آنها نيز هست :
خداوند متعال در مورد نعمت آب مى فرمايد:
(و لو نشاء جعلناه اجاجاً فلولا تشكرون )(515)
((و اگر مى خواستيم (به جاى آنكه آب را خوش و گوارا گردانيم ) آن را تلخ (و شور)
قرار مى داديم پس چرا شكر نمى كنيد؟))
(و لو نشاء لجعلناه حطاماً فظلتم تفكهّون )(516)
((و اگر بخواهيم (كشت و زرع شما را) خشك و تباه مى سازيم تا با حسرت به سخنان
بيهوده بپردازيد.))
16. آماده سازى و ايجاد زمينه
از آنجا كه دين مقدس اسلام مخالفتى با امور فطرى و غريزى انسان ندارد، در
دستوراتش نيازهاى غريزى انسان را در نظر مى گيرد و هيچگاه او را بر كارى كه از عهده
اش خارج است وادار نمى كند. بعنوان نمونه آنجا كه مى خواهد آدم و حوّا عليهما السلام را
از نزديك شدن به درختى در بهشت باز دارد، ابتدا اجازه مى دهد، از هر چه مى خواهند
بخورندو سپس آنها را از خوردن گياهى خاص منع مى كند. و اين شيوه آماده سازى و ايجاد
زمينه است ؛
(و يا ادم اسكن انت و زوجك الجنّة فكلا من حيث شئتما و لا تقربا هذه الشّجرة )(517)
((اى آدم تو و همسرت در بهشت جاى گيريد و هر چه مى خواهيد بخوريد ولى نزديك اين
درخت نشويد.))
دستور زكات زمانى از سوى مردم پذيرفته مى شود كه مالى نيز براى خودشان بماند
به همين دليل خداوند اجازه مى دهد كه صاحبان باغ ابتدا خود از ميوه هاى درختان بخورند و
در وقت مناسب حق فقيران را بدهند كه اگر امكان استفاده از
حلال نباشد دورى نمودن از حرام و عمل به دستورات خداوند بزرگ ،
مشكل است ؛
(كلوا من ثمره اذا اثمر و اتوا حقّه يوم حصاده )(518)
((هنگامى كه درخت ، ميوه داد از آن بخوريد و روز جمع آورى ميوه ها حق فقيران (زكات ) را
بدهيد.))
در وجود انسان غريزه هايى نهفته است كه پاسخگويى به آنها نياز به استفاده از دنيا و
نعمت هاى مادى دارد، اينچنين است كه خداوند نصيبى را از دنيا برايش قرار داده است . و تنها
كسب معنويّات و انجام اعمال اخروى را از او نخواسته است ؛
(و ابتغ فيما اتيك اللّه الدّار الاخرة و لا تنس نصيبك من الدّنيا)(519)
((در آنچه كه خداوند به تو داده است ، خانه آخرت را طلب كن و بهره ات را هم از (لذّت ها
و نعمت هاى حلال ) دنيا فراموش مكن .))
از آنجا كه خداوند مى داند انسان نياز به خواب و استراحت دارد از او نمى خواهد كه بيشتر
شب را به خواندن قرآن بگذارند؛
(علم ان لم تحصوه فتاب عليكم فاقرؤ ا ما تيسّر من القرآن )(520)
((خدا مى داند كه شما هرگز بيشتر ساعات شب را به عبادت نخواهيد گذراند بنابراين
از شما در گذشت . پس هر مقدار از شب را كه ميسّر است قرآن بخوانيد.))
آرى خداوند متعال در دستوراتى كه مى دهد ابتدا زمينه را براى پذيرش آنها ايجاد مى
كند و از رسول گراميش عليهم السلام نيز مى خواهد كه براى
تمايل كافران و مشركان به دين اسلام زمينه را فراهم سازد تا امكان شنيدن كلام خدا را
داشته باشند؛
(و ان احد من المشركين استجارك فاءجره حتّى يسمع كلام اللّه )(521)
((و اگر يكى از مشركان به تو (اى رسول ما) پناه آورد (كه از دين آگاه شود) به او
پناه ده تا كلام خدا را بشنود.))
براى همين يكى از مصارف زكات ، (المؤ لفة قلوبهم ) است . يعنى براى جلب محبّت كفار
و براى تمايل به دين اسلام ، از زكات مصرف مى شود.
قبلاً در بحث تناسبِ سخنِ مبلّغ با اقتضاى حال ، نوشتيم كه مبلّغ بايد وضعيت مخاطبان خود
را در نظر بگيرد كه معنايش در نظر گرفتن آمادگى فرد و جامعه است . و آمادگى ها
معمولاً متفاوت است گاهى زمينه تبليغ تهاجمى فراهم است كه
رسول خدا عليهم السلام حاكمان كشورها و غير مسلمانان را به اسلام دعوت مى كردند. و
گاهى بايد به تبليغ تدافعى روى آورد، مانند پاسخ به سؤالات .
وضع دستورات و قوانين مشكل و مخالف طبع انسان آمادگى مى خواهد. به همين
دليل است كه فرمان جهاد براى مسلمانان ، پس از گذشت پانزده
سال از بعثت رسول اكرم عليهم السلام صادر مى شود(522).
شخصى از امام رضا عليه السلام سؤالى كرد. امام مدتى سر مباركشان را پايين انداخته
و بعد جواب دادند. آن شخص پرسيد: آيا جوابش را در ذهن نداشتيد و براى پاسخ من فكر
مى كرديد؟! امام عليه السلام فرمودند: نه ، اين كار براى اين است كه جواب حكيمانه را
ساده و سريع به تو ندهم بلكه مدتى طول دادم تا براى كلام حكيمانه خود احترامى
قايل شده باشم و همچنين با تشنه تر كردن تو زمينه سازى كرده باشم .
آيا مى دانيد كه چرا وقتى دو رفيق حضرت يوسف عليه السلام در زندان خوابشان را
براى وى نقل كردند، يوسف عليه السلام بلافاصله خواب آنان را تعبير نكرد؟ و فرمود:
(قال لا ياتيكم طعام ترزقانه الاّ نبّاءتكما بتاويله
قبل ان ياتيكما)(523)
(( (يوسف ) گفت پيش از آنكه جيره غذايى شما برسد، شما را از تعبير خوابتان آگاه
خواهيم ساخت .))
علت اين برخورد چيزى نبود به جز ايجاد آمادگى . زيرا مى خواست به آنان اطمينان دهد
كه وقت غذا خوردن آنها را نخواهد گرفت و قبل از رسيدن غذا خوابشان را تعبير خواهد كرد
تا خيالشان راحت شود و با آمادگى بيشتر به سخنان وى گوش دهند.
خداوند متعال يكباره خوردن شراب را حرام نفرمود. بلكه اينكار، مرحله به مرحله با ايجاد
زمينه و آمادگى اجتماعى صورت گرفت ، به اين ترتيب كه
اول آن را يك نوشيدنى غير نيكو معرفى مى كند و از مسلمانان مى خواهد كه از درختان خرما
و انگور رزق حلال نيكو بدست آورند؛
(و من ثمرات النّخيل و الاعناب تتّخذون منه سكراً و رزقاً حسناً انّ فى ذلك لاية لقوم
يعقلون )(524)
(( (و براى شما مؤ منان ) در ميوه هاى درخت خرما و انگور كه از آن مايع مست كننده و رزق
نيكو بدست مى آوريد (نيز) نشانه قدرت حق ، براى خردمندان آشكار است .))
و بدين وسيله به ما مى فهماند كه مايه مستى ، رزق نيكو نيست .
و در مرحله بعد كه زمينه ، تا حدودى فراهم شده است از آنان مى خواهد كه در
حال مستى نزديك نماز نشوند:
(يا ايّها الّذين امنوا لا تقربوا الصّلاة و انتم سكارى حتّى تعلموا ما تقولون )(525)
((اى كسانى كه ايمان آورده ايد در حال مستى ، نزديك نماز نشويد تا بدانيد چه مى
گوييد.))
پس از اين مرحله ، فايده هاى آن را با ضررهايش مقايسه نموده و بيان شده ، كه زيان هاى
آن بيشتر است :
(يساءلونك عن الخمر والميسر قل فيهما اثم كبير و منافع للناس و اثمهما اكبر من
نفعهما)(526)
((درباره شراب و قمار از تو سؤال مى كنند، بگو: در آنها گناه بزرگى است و منافعى
(از نظر مادى ) براى مردم در بردارند (ولى ) گناه آنها از نفعشان بيشتر است .))
و در مرحله آخر كه زمينه بطور كامل آماده شد از خوردن آن قاطعانه و با روشنى تمام نهى
فرموده است :
(يا ايّها الّذين امنوا انّما الخمر و الميسر و الانصاب و الازلام رجس من
عمل الشيطان فاجتنبوه لعلّكم تفلحون )(527)
((اى كسانى كه ايمان آورده ايد شراب و قمار و بت ها و ازلام (كه يك نوع بخت آزمايى
بوده ) پليد و از عمل شيطانند. از آنها دورى كنيد تا رستگار شويد.))
17. معرفى الگوهاى خوب و بد
مردم براى حركت در راه خدا و عمل به دستورات او نياز به الگو دارند كه معرفى الگو
بعنوان يك شيوه تبليغ ، مى تواند مورد استفاده مبلّغ قرار گيرد.
بهترين الگو، براى عمل به اين شيوه ، خود قرآن است كه در بعضى از آيات به
معرفى اسوه و نمونه مى پردازد. و بهترين اسوه اى كه براى مسلمانان معرفى ميكند
رسول خدا عليهم السلام است آنجا كه مى فرمايد:
(لقد كان لكم فى رسول اللّه اسوة حسنه لمن كان يرجوا اللّه و اليوم الاخر)(528)
((براى شما در زندگى رسول خدا سرمشق نيكويى بود، براى آنها كه اميد به رحمت خدا
و روز قيامت دارند.))
معرفى الگو در قرآن كريم منحصر به رسول اكرم عليهم السلام نيست بلكه خداى
بزرگ پيامبران و اولياى قبل از رسول خدا عليهم السلام را نيز بعنوان الگوى خوب
معرفى مى كند؛
(قد كانت لكم اسوة حسنة فى ابراهيم و الّذين معه )(529)
((براى شما مؤ منان ، ابراهيم و يارانش الگوى خوبى هستند.))
حتى كسانى كه عمرى در محيط فساد بوده و در
مقابل فساد ايستادگى كرده اند و تسليم نشده اند، به عنوان الگو به ديگران معرفى
مى شوند مانند همسر فرعون ؛
(ضرب اللّه مثلاً للّذين امنوا امراءت فرعون )(530)
قرآن افرادى را بعنوان اسوه و الگو مطرح مى كند. در عفت و پاكدامنى حضرت يوسف
عليه السلام را. در صبر حضرت ايوب عليه السلام را. و بعنوان كسانى كه دنيا آنان را
غافل نكرد حضرت سليمان و يوسف عليهما السلام را. و در شهامت حضرت داوود عليه
السلام را و در ايثار على بن ابى طالب عليهما السلام را، كه در شب هجرت در بستر
رسول خدا عليهم السلام خوابيد.
معرفى الگو در قرآن ، اختصاصى به نمونه هاى خوب ندارد. بلكه افراد بدعاقبت را
نيز معرفى ميكند تا عبرتى براى مردم باشند. بطور
مثال ، اشاره به زن لوط و زن نوح مى كند كه در خانه پيامبر خدا زندگى مى كردند، امّا
راه فسق و فجور و خيانت را پيش گرفتند:
(ضرب اللّه مثلاً للّذين كفروا امرات نوح و امرات لوط كانتا تحت عبدين من عبادنا صالحين
فخانتاهما)(531)
((خداوند براى كسانيكه كفر ورزيدند، زن لوط و زن نوح را
مثال آورده كه تحت فرمان دو بنده صالح ما بودند ولى به آنها خيانت كردند.))
و گاهى نمونه ها، كسانى هستند كه مرتكب اشتباهى شده و بعد توبه كرده اند، مانند
حضرت يونس عليه السلام كه خداوند متعال درباره او مى فرمايد:
(فاصبر لحكم ربّك و لا تكن كصاحب الحوت )(532)
(( (اى رسول ) بر حكم پروردگارت صبر كن و همچون حضرت يونس مباش (كه بر قوم
خود غضب كرد).))
18. تداوم و تكرار
براى افرادى كه از نظر روحى پذيراى حق هستند، گاهى يكبار ارائه آن كافى است مانند
جادوگران فرعون . ولى غالباً انذار بايد بطور مكرر و متنوع صورت پذيرد تا در
عمق جان مخاطب نفوذ كند همانگونه كه آيات قرآن
نازل شده است ؛
(و لقد وصّلنا لهم القول لعلهم يتذكّرون )(533)
((و ما (براى هدايت مردم ) سخن الهى را پيوسته آورديم كه يادآور حقايق آن شوند.))
مبلّغ بايد از تكرار كلمات ، جملات و بطور كلى مطالب پرهيز كند به جز مواردى كه
تكرار در آنها موضوعيت دارد همچون مسايل اخلاقى كه هميشه بايد تذكر داده شود. گرچه
مردم مطالب اخلاقى را بارها و بارها شنيده باشند.
مسايل مورد ابتلاى مردم و عبرت انگيز بايد زياد تكرار شود همانگونه كه قرآن آنها را
زياد تكرار مى كند. بطور مثال داستان حضرت موسى عليه السلام و سرگذشت قومش
بيشترين تكرار را از بين قصه هاى قرآن به خود اختصاص داده است و بيش از 900 آيه ،
مربوط به حضرت موسى عليه السلام و امتش مى باشد.
آگاهى خداوند از اعمال و نيّات ما، حدود ((100)) بار با عناوين مختلف تكرار شده است كه
به نمونه هايى از آنها اشاره مى كنيم :
(و ما اللّه بغافل عمّا تعملون )(534)
((خداوند از اعمال شما غافل نيست .))
(و اللّه بما تعملون بصير)(535)
((خداوند به آنچه انجام مى دهيد آگاه است .))
(و اللّه بما تعملون خبير)(536)
((خداوند به آنچه كه انجام مى دهيد داناست .))
(انّ ربّك لبالمرصاد)(537)
((اى پيامبر خدايت در كمين ستمكاران است .))
(يعلم مابين ايديهم و ماخلفهم )(538)
((او بر آينده و گذشته مردم آگاه است ))
(يعلم ما تسرون و ما تعلنون )(539)
((خداوند آنچه را پنهان مى داريد و آنچه را آشكار مى كنيد مى داند.))
بنابراين هر تكرارى ناپسند نيست بلكه تكرار مفيد مطلوب است ؛
(اللّه نزّل احسن الحديث كتاباً متشابها مثانى تقشعرّ منه جلود الّذين يخشون ربّهم
)(540)
((خداوند بهترين سخن را نازل كرده ، كتابى كه آياتش (از نظر لطف و زيبايى و عمق )
همانند يكديگر است . آياتى تكرارى دارد (تكرارى شوق انگيز) كه از شنيدن آياتش بر
اندام كسانى كه از پروردگارشان خاشعند لرزه مى افتد.))
در قرآن كريم آيات متعددى تكرار شده است :
آيه : (فباىّ الاء ربّكما تكذّبان ) 31 بار در سوره الرحمن .
آيه : (ويل يومئذ للمكذّبين ) 11 بار در سوره مرسلات .
آيه : (فاتّقوا اللّه و اطيعون ) 7 بار
و آيه : (و ما اءساءلكم عليه من اجر ان اجرى الاّ على ربّ العالمين ) 5 بار در سوره شعرا،
تكرار شده است .
اين تكرارها به خاطر نفوذ مطلب در عمق جان است مانند تكرار سفارش به تقوا توسط
خطيب نماز جمعه .
همچنين در قرآن كريم گاهى يك مطلب با بيان هاى مختلف و متنوع آمده است كه تكرار آن
مفيد است :
(و لقد صرّفنا فى هذا القرآن ليذّكّروا)(541)
((و ما در اين قرآن (حقايق را) به انواع سخنان فصيح و بليغ بيان كرديم تا خلق متذكر
شوند.))
سخن خدا و دستورات او بطور مكرر و پيوسته بايد به بندگان رسانده شود به همين
دليل است كه رسولان زيادى از سوى خداوند بزرگ به همين منظور فرستاده شده اند؛
(ثمّ ارسلنا رسلنا تترا)(542)
((سپس پيامبرانى پى در پى بر خلق فرستاديم .))
(اذ ارسلنا اليهم اثنين فكذبوهما فعزّزنا بثالث )(543)
((هنگامى كه دو تن از رسولان را فرستاديم و چون تكذيب كردند
رسول سومى را به ياريشان فرستاديم .))
19. دعوت به مشتركات
كاملاً روشن است كه اديان الهى مشتركات فراوانى با هم دارند. يكى از روش هاى مؤ ثر
در جذب پيروان دين هاى ديگر به دين مقدس اسلام ، بيان مشتركات است ، كه اين
عمل فاصله ها را كمتر مى كند و حالت عناد و دشمنى
اهل كتاب را از بين مى برد.
خداوند روى نكات مشترك بين مؤ منان و اهل كتاب تاءكيد مى كند؛
(قل يا اهل الكتاب تعالوا الى كلمة سواء بيننا و بينكم الاّ نعبد الاّ اللّه )(544)
((بگو اى اهل كتاب بياييد به سوى كلمه اى كه بين ما و شما يكسان است ، كه جز خداى
يكتا را نپرستيم .))
تاءكيد بر بندگى خداى يكتا:
(الهنا و الهكم واحد)(545). ((خداى ما و خداى شما يكى است .))
تاءكيد بر آسمانى بودن كتاب :
(امنّا بالّذى انزل الينا و اليكم )(546)
((ما به كتاب خود قرآن و كتاب آسمانى شما ايمان داريم .))
كتاب هاى آسمانى در مسايل زيادى با هم مشترك هستند بطور
مثال :
در هدايت :
(انّا انزلنا الّتورية فيها هدى و نور)(547)
((ما تورات را كه در آن روشنى و هدايت است فرستاديم .))
در رهبرى و رحمت :
(من قبله كتاب موسى اماماً و رحمة )(548)
((و پيش از قرآن كتاب موسى كه امام و رحمت بود
نازل گرديد.))
در وعده بهشت به رزمندگان و شهيدان راه خدا:
(وعداً عليه حقاً فى التّورية والانجيل والقرآن )(549)
(( (وعده بهشت براى شهيدان ) وعده حقى است كه در سه كتاب آسمانى ، تورات و
انجيل و قرآن در آن ياد شده است .))
به همين دليل است كه قرآن كتاب هاى آسمانى را تصديق مى كند:
(و انزلنا اليك الكتاب بالحقّ مصدّقاً لما بين يديه من الكتاب )(550)
((و ما اين كتاب (قرآن عظيم ) را به حقّ بر تو فرستاديم كه همه كتاب هاى پيشين را
تصديق مى كند.))
و دليل اين تصديق آن است كه از سوى خدا هستند و بر رسالت
رسول خدا عليهم السلام در آنها تاءكيد شده است ؛
(الّذين يتّبعون الرّسول النّبى الامّى الّذى يجدونه مكتوباً عندهم فى التورية و
الانجيل ياءمرهم بالمعروف و ينهيهم عن المنكر)(551)
((كسانى كه از رسول پيامبر امّى كه (نامش ) در تورات و
انجيل نوشته شده است پيروى مى كنند آن رسول ايشان را به نيكى فرمان مى دهد و از
زشتى باز مى دارد.))
مبلّغ بايد اهل كتاب را به مشتركات دعوت كند و بگويد: اى
اهل كتاب ! رسول ما حضرت محمد مصطفى عليهم السلام آمد تا حقايق و دستورات زيادى از
تورات و انجيل را كه شما پنهان مى كنيد برايتان بيان كند؛
(يا اهل الكتاب قد جاءكم رسولنا يبيّن لكم كثيراً ممّا كنتم تخفون )(552)
و افرادى كه حق را مى پوشانند و مشتركات را مخفى مى كنند افشا كند؛ (يا
اهل الكتاب لم تكفرون بايات اللّه و انتم تشهدون )(553)
((اى اهل كتاب (حالا كه رسول ما كتاب شما را تاءييد مى كند) چرا به آيات خدا كفر مى
ورزيد در حاليكه به درستى آن شهادت مى دهيد.))
(يا اهل الكتاب لا تغلوا فى دينكم و لا تقولوا على اللّه الاّ الحقّ انّما المسيح عيسى بن
مريم رسول اللّه )(554)
((پس در دينتان زياده گويى نكنيد و در باره خدا به جز سخن حق مگوييد همانا مسيح عيسى
بن مريم رسول خداست .))
آگاه باشيد افرادى كه كاسه داغ تر از آش هستند، براى دامن زدن به اختلافات ، چيزهاى
ساختگى در دينتان ايجاد مى كنند؛
(و لو آمن اهل الكتاب لكان خيراً لهم )(555)
((اى اهل كتاب به دين حق ايمان بياوريد كه برايتان بهتر است .))
البته بايد توجه داشت كه بيان مشتركات اختصاص به مشتركات اسلام و
اهل كتاب ندارد بلكه بيان مشتركات شيعه و سنى ، دو جناح سياسى مسلمان ، دو نژاد
مسلمان مثل كرد و ترك و... قدم مؤ ثرى در ايجاد اتّحاد و يگانگى است .
20. القاء غير مستقيم
شيوه القاى غير مستقيم كه قبلاً در بحث استفاده از هنر مطرح شد منحصر در نمايش ،
مسابقه ، معمّا و ... نيست بلكه در سخن نيز مى توان از آن استفاده كرد به اين صورت كه
مطالب ، مستقيماً گفته نشود و دستورات الهى را در قالب داستان و
مثال مطرح نمود. يا گروهى را مورد خطاب قرار داد تا گروه ديگر بشنوند يعنى ((به
در بگو تا ديوار بشنود)) كه بنا به فرموده امام صادق عليه السلام قرآن به همين
صورت نازل شده است و خطاب هاى قرآن گرچه به پيامبر است امّا به مؤ منان است .
((نَزل القرآن بايّاك اعنى و اسمعى يا جاره ))(556)
((قرآن مانند اين ضرب المثل عربى نازل شده كه مى گويند: به تو مى گويم ولى اى
همسايه تو گوش كن .))
امام صادق عليه السلام در روايت ديگرى مى فرمايد:
هر جا كه خداوند عزوجل پيامبرش عليهم السلام را سرزنش كرده مقصودش ديگران است
مانند آيه 74 سوره اسراء كه مى فرمايد: اگر ما تو را ثابت قدم نمى كرديم نزديك
بود كه به سوى آنان (كافران ) متمايل شوى .(557)
در جاى ديگر خداوند حضرت عيسى عليه السلام را خطاب مى كند كه اى عيسى آيا تو به
مردم گفتى كه من و مادرم را، دو خداى ديگر بجز خداى عالم اختيار كنيد؟:
(و اذ قال اللّه يا عيسى ابن مريم ءانت قلت للنّاس اتّخذونى و امّى الهين من دون اللّه
)(558)
خداوند با اين خطاب بطور غير مستقيم مى خواهد به پيروان حضرت عيسى عليه السلام
بفهماند كه اعتقادشان بر خدا بودن عيسى عليه السلام و مادرش شرك است .
مبلّغ در استفاده از تعبيرات بايد دقت فراوانى داشته باشد و براى بيان
مسايل و مطالبى كه به نحوى (مستقيم يا غير مستقيم ) مربوط به امور جنسى مى شود از
تعبيرات كنايه اى استفاده كند تا ذهن مخاطبان خصوصاً جوانان را معطوف اين
مسايل نكند. و اين درسى است كه قرآن كريم به ما مى دهد.
بطور مثال آن جايى كه مى خواهد از عمل زناشويى سخن گويد از لفظ (لامستم ) ((لمس
كرديد)) استفاده مى كند؛
(او لامستم النّساء فلم تجدوا ماء فتيمّموا صعيداً طيّباً)(559)
((يا اگر با زنان مباشرت كرديد و آب نيافتيد، در اين صورت بر خاك پاك و پاكيزه
تيمم كنيد.))
و يا در جاى ديگر از لفظ (الرفث ) يعنى ((سخن عاشقانه )) استفاده مى فرمايد كه
كنايه از عمل زناشويى است ؛
(احلّ لكم ليلة الصيام الرّفث الى نسائكم )(560)
((در شب روزه ، گفتن سخن عاشقانه به زنانتان (آميزش جنسى )
حلال است .))
21. القاء تدريجى
آيات قرآن كه بهترين پيام هاى تبليغى است در زمان هاى مختلف و به تدريج بر
رسول خدا عليهم السلام نازل شده است كه به اين صورت مطالب به خوبى در ذهن و
قلب جاى مى گيرد. مثل كسى كه يك كتاب علمى را يك شَبه بخواند و كسى كه همان را
پيش استاد كم كم درس بگيرد، اوّلى فراموش مى كند ولى دومى در عمق جانش جاى مى
گيرد؛
(و قال الذّين كفروا لولا نزّل عليه القرآن جملة واحدة كذلك لنثّبت به فؤ ادك و رتّلناه
ترتيلاً)(561)
((و كسانى كه كفر ورزيدند گفتند: چرا اين قرآن يكجا بر
رسول نازل نشد؟ به خاطر اينكه دل تو را به آن آرام كنيم و آيات خود را بر تو بطور
مرتّب به ترتيبى روشن فرستاديم .))
خداوند قرآن را در زمان هاى مختلف فرستاده است و از
رسول گراميش نيز مى خواهد كه آياتش را به تدريج بر مردم قرائت كند؛
(و قراناً فرقناه لتقراه على النّاس على مكث )(562)
((و قرآن را جزء جزء بر تو فرستاديم كه بتدريج بر امت قرائت كنى .))
يك علت اساسى براى تقسيم مطالب بر زمان همان ايجاد زمينه و آمادگى است كه در شيوه
آماده سازى فرد و جامعه به آن پرداخته شد و چگونگى تحريم تدريجى شراب را
توضيح داديم .
و اينك نمونه اى ديگر از تحريم تدريجى مورد ربا:
در مرحله اول حكم اخلاقى آن بيان مى شود؛
(و ما اتيتم من رباً ليربوا فى اموال النّاس فلا يربوا عنداللّه (563)
((و آن سودى كه شما بعنوان ربا داديد كه بر
اموال مردم رباخوار بيفزايد نزد خدا افزايش نيست .))
در مرحله بعد آن را از عادات زشت و ممنوع يهوديان مى داند؛
(و اخذهم الرّبوا و قد نهوا عنه )(564)
(( (ما پاكيزه ها را بر آنان حرام كرديم ) به خاطر ربا گرفتنشان در حاليكه از آن نهى
شده بودند.))
و در مرحله بعد از ربا، نهى شده است ؛
(يا ايّها الذّين آمنوا لاتاءكلوا الرّبوا اضعافاً مضاعفة )(565)
((اى كسانى كه ايمان آورده ايد، چند برابر ربا نخوريد.))
و در آخرين مرحله آن را دشمنى با خدا مى داند؛
(فاءذنوا بحرب من اللّه و رسوله )(566)
(( (اگر از رباخوارى دست نكشيد) با خدا و رسولش به جنگ پرداخته ايد.))
بنابراين در آموزش نبايد تمام ابعاد يك مسئله براى افراد غير محقق يكجا بيان شود يا
تمام مسايل دينى در يك قسمت از كتاب آورده شود.
22. پرسش و پاسخ
يكى از شيوه هاى تبليغ سؤال و جواب است كه كتاب هايى همچون احتجاج مرحوم طبرسى
شامل احتجاجات پيامبر عليهم السلام و امامان معصوم ،
علل الشرايع ، المراجعات ، توحيد مفضّل ، استفتائات و... نمونه اى از اين نوع تبليغ
است .
گاهى مبلغ در قالب سؤال مطلبى رااز مخاطب مى پرسد كه هدف اثبات همان مطلب است ؛
(افمن كان مؤ مناً كمن كان فاسقاً لا يستون )(567)
((آيا انسان مؤ من و فاسق برابرند؟ آن دو يكسان نيستند.))
(هل يستوى الّذين يعلمون و الذّين لا يعلمون )(568)
((آيا كسانى كه مى دانند و كسانى كه نمى دانند برابرند.))
(ءارباب متفرقون خير ام اللّه الواحد القهّار)(569)
((آيا بت هاى پراكنده بهترند يا خداى يكتاى قهار؟.))
اما گاهى مخاطب سؤال مى كند و جواب مى خواهد.
رسول خدا عليهم السلام و امامان عليهم السلام از جمله حضرت على عليه السلام بر سؤ
ال كردن مردم تاءكيد داشتند تا از اين طريق پاسخگوى نيازهاى فكرى و اعتقادى شان
باشند؛
(فاساءلونى قبل ان تفقدونى )(570)
سؤال و جواب هر يك نكاتى دارد كه رعايت آنها لازم است .
سؤال بايد از چيزى باشد كه سبب ناراحتى سؤ
ال كننده نشود؛
(يا ايّهاالذّين امنوا لاتسئلوا عن اشياء ان تبدلكم تسؤ كم )(571)
((اى كسانى كه ايمان آورده ايد، از مسايلى سؤ
ال نكنيد كه اگر براى شما آشكار شود شما را ناراحت مى كند.))
گاهى سؤال ها بى ربط يا مربوط به مسايل جزيى هستند كه در جواب آنها بايد
مسايل مهمتر را بيان كرد؛
(يساءلونك عن الشّهر الحرام قتال فيه قل قتال فيه كبير و صد عن
سبيل اللّه و كفر به و المسجد الحرام و اخراج اهله منه اكبر عنداللّه و الفتنة اكبر من
القتل )(572)
(( (اى پيامبر) مردم از تو درباره جنگ در ماه حرام سؤ
ال مى كنند بگو گناهى بزرگ است ولى بازداشتن خلق از راه خدا و كفر ورزيدن به خدا
و پايمال كردن خانه او و بيرون كردن اهل حرم ، گناه بزرگترى است و فتنه گرى از
قتل فساد انگيزتر است .))
(يساءلونك عن الاهلّة قل هى مواقيت للنّاس و الحّج )(573)
(( (اى پيامبر) از تو درباره هلال ماه سؤال مى كنند بگو كه براى تعيين اوقات عبادات حج
و معاملات مردم است .))
و گاهى سؤال ها مغرضانه است كه بايد با زيركى از كنار آن گذشت .
در جنگ صفين مردى مرتب نظر امام را درباره خلفا مى پرسيد و امام عليه السلام از پاسخ
دادن خوددارى مى فرمود.
در جلسه سخنرانى براى دخترها و پسرها، پسرى براى خجالت دادن دخترها از سخنران
سؤال كرد استحاضه يعنى چه ؟. سخنران به جاى جواب استحاضه ، استعاذه يعنى پناه
بردن به خدا را توضيح داد.
قبل از پاسخ دادن ، ايجاد آمادگى در شنونده لازم است .
امام رضا عليه السلام در گفتن حديثى كه مردم نيشابور از ايشان تقاضا كرده بودند
بعد از اتمام حديث جمله ((انا من شروطها)) را پس ازمدتى سكوت و كمى جلو رفتن
محمل و كاروان ، فرمود. تا شنوندگان كاملاً كنجكاو شوند و آمادگى پيدا كنند.
ندانستن جواب يك مسئله براى مبلّغ گناه نيست و اگر پاسخ را نمى داند بايد با صراحت
بگويد: نمى دانم .
از علامه طباطبايى سؤالى كردند. فرمود:نمى دانم .
حديثى از رسول اكرم عليهم السلام داريم كه فرمود:
((من افتى بغير علم كان ما يفسده من الّدين اكثر ممّا يصلحه ))(574)
((كسى كه بدون علم و آگاهى فتوا بدهد، فسادش در دين بيشتر از اصلاح اوست .))
به آيات قرآن بنگريد كه رسول اكرم عليهم السلام در پاسخ بعضى از سؤالات مى
فرمودند:
(لا اعلم )(575) (نمى دانم )
(ان ادرى )(576) (نمى دانم )
(قل انّما علمها عند ربّى )(577) (بگو علم آن نزد پروردگار من است )
در پاسخ ، گاهى لازم است از هنر نمايش و مثال استفاده شود؛
(كيف تحيى الموتى قال : فخذ اربعة من الطّير ...)(578)
((چگونه مردگان را زنده مى كنى ؟ گفت : چهار تا پرنده بگير و ...))
امام در پاسخ كسى كه سؤال كرد چرا قيام نمى كنيد. فرمود: برو و
داخل تنور بنشين . آن شخص به التماس افتاد و حضرت از او گذشت و اين اشاره بود كه
افراد مطيع نداريم تا قيام كنيم (579).
يا در جاى ديگر در پاسخ همان سؤال فرمود به صحرا برويم و بعد فرمود اگر به
تعداد اين گله گوسفندان يار واقعى داشتم ، قيام مى كردم . شمارش شد (17) راءس
بود.(580)
از حضرت سؤال شد پنير خوردنش حرام است يا
حلال ؟ حضرت به جاى پاسخ به غلام پول دادند و گفتند: پنير بخر. و سپس حضرت ،
همراه با سؤال كننده آن را خوردند(581).
وظايف مبلّغ
1. خودسازى و تبليغ عملى
از آنجا كه دعوت مردم به راستى و درستى و به تقواى الهى ، دلِ پاك مى خواهد و كلامِ
انسان بى تقوا نمى تواند چندان اثرى بر مردم داشته باشد، مبلّغ بايد در راه
خودسازى و زدودن زنگارهاى قلبِ خويش ، تلاش فراوان داشته باشد و لحظه اى از
حركت در مسير كمال انسانى خويش باز نايستد.
آيينه ، زمانى مى تواند عيب ديگران را بازگو كند كه خودش غبار آلود و زنگارزده
نباشد.
قرآن مى فرمايد: (اتامرون النّاس بالبّر و تنسون انفسكم )(582)
((آيا مردم را به نيكى دستور مى دهيد و خودتان را فراموش كرده ايد.))
در جاى ديگر مى فرمايد: (لِمَ تقولون ما لاتفعلون )(583)
((چرا آنچه را انجام نمى دهيد، مى گوييد؟))
توجه به عبادت و شب زنده دارى عامل مؤ ثرى در خودسازى است ؛
(و من اللّيل فتهجّد به نافلة لك عسى ان يبعثك ربّك مقاماً محموداً)(584)
((پاسى از شب را از خواب برخيز و قرآن (و نماز) بخوان . اين يك وظيفه اضافى براى
توست ، تا پروردگارت تو را به مقامى در خور ستايش برانگيزد.))
(قم اللّيل الاّ قليلاً ... و رتّل القرآن ترتيلاً)(585)
((شب را به جز كمى از آن برخيز... و قرآن را با دقت و
تاءمل بخوان .))
آرى ، كسى مخاطبِ (قم فانذر) مى شود كه (قم
اللّيل ) بر او نازل شده باشد.
مبلغى كه مى خواهد انذار كند، بايد آثار انذار در وجودش ظاهر شود به اينكه شب ها به
خاطر ترس از عاقبت گناهان ، به درگاه خدا گريه و زارى كند؛
(انّ ناشئة اللّيل هى اشدّ وطاً و اقوم قيلاً)(586)
((مسلماً برنامه (عبادت ) شبانه پابرجاتر و با استقامت تر است .))
مبلغى كه همنشين دنياطلبان باشد، نمى تواند در راه خودسازى خويش قدم بردارد. به
همين دليل است كه خداوند متعال دستور به اعراض از دنياپرستان مى دهد و مى فرمايد:
(فاعرض عن مّن تولّى عن ذكرنا و لم يرد الاّ الحيوة الدّنيا)(587)
((پس ، از كسى كه از ياد ما روى برمى گرداند و چيزى به جز زندگى دنيايى نمى
خواهد دورى كن .))
براى دلنشين بودن كلام نياز به محبوبيت اجتماعى است و اين محبوبيت در سايه ايمان و
عمل صالح بدست مى آيد؛
(انّ الذين امنوا و عملوا الصّالحات سيجعل لهم الرّحمن ودّاً)(588)
((كسانى كه ايمان آوردند و عمل صالح انجام دادند، خداوند رحمان محبت آنها را در
دل ها مى افكند.))
امام سجاد عليه السلام در خطبه مسجد شام ، قرار دادن محبّت
اهل بيت عليهم السلام را در دل مؤ منين توسط خداوند تفضلى از سوى خدا مى داند(589).
انسان خودساخته اى كه اعمال خوب ، در وجودش ملكه شده است تك تك اعمالش تبليغ دين
خداست و مردم از رفتار و كردار او درس مى گيرند چرا كه تبليغ عملى از تبليغ گفتارى
مؤ ثرتر است .
امام صادق عليه السلام مى فرمايد:
((كونوا دعاة النّاس بغير السنتكم ))(590)
((مردم را با غير زبانتان (يعنى با اعمال و رفتار خود) به راه خدا دعوت كنيد.))
2. تعليم و تربيت
يكى از مهمترين وظايف مبلغ ، تعليم مردم است . همان چيزى كه از اولين و مهمترين وظايف
رسولان الهى بوده است .
(لقد منّ اللّه على المؤ منين اذ بعث فيهم رسولاً من انفسهم ... يعلّمهم الكتاب و الحكمة
)(591)
((خداوند بر مؤ منان منّت نهاد و رسولى را از بين خودشان برانگيخت تا به آنان
دستورات دين و حكمت را بياموزد.))
مبلغ بايد حقايق دينى را كه دشمنان خدا، سعى در پوشاندن آنها دارند، به مردم بياموزد
زيرا مردم ، با علم و آگاهى نسبت به دستورات الهى دچار انحراف نمى شوند.
در مناجات مى خوانيم : ((... تجرّات بجهلى ))(592)
((خدايا به خاطر نادانى ام بر تو جراءت پيدا كرده (و گناه كردم ).))
و انبيا عليهم السلام به مجرمين مى گفتند: (بل انتم قوم تجهلون )(593)
((بلكه شما قومى هستيد كه در جهل قرار داريد.))
البته بايد توجه داشت كه تعليم بدون تربيت سودى ندارد بلكه تربيت در مرحله
قبل از تعليم قرار دارد. به همين دليل است كه معمولاً در آيات قرآن ،
قبل از تعليم بر تزكيه و تربيت تاءكيد مى شود؛
(هو الّذى بعث فى الاميّيّن رسولاً منهم يتلوا عليهم اياته و يزكّيهم و يعلمهم الكتاب و
الحكمة )(594)
((او خدايى است كه در بين مردم درس نخوانده رسولى از خودشان برانگيخت تا آيات
خداوند را بر آنان تلاوت كند و آنها را پاك سازد و دستورات كتاب و حكمت را به ايشان
بياموزد.))
3. تبليغ ولايت و رهبرى
وظيفه مبلغ ، تنها ((انذار)) نيست بلكه بايد، در زمينه هاى مختلف سياسى ، اجتماعى ،
فرهنگى ، خانوادگى و ... نيز خط دهنده باشد. و بايد مردم را با معيارهايى آشنا كند كه
در راستاى خط رهبرى است .
حركت رسول خدا عليهم السلام در معرفى حضرت على عليه السلام بعنوان رهبر ، در
واقع معرفى خطِ رهبرى اسلام بود. و بقدرى مهم بود كه با تمام تبليغ حضرت
برابرى مى كرد؛
(يا ايهّا الرّسول بلّغ ما انزل اليك من ربّك و ان لم
تفعل فما بلّغت رسالته )(595)
((اى رسول ! آنچه از سوى خدا بر تو نازل شده است به مردم برسان كه اگر
نرسانى رسالت خويش را تبليغ نكرده اى .))
مبلغ بايد حركات مخالف خط رهبرى را به مردم معرفى كند او بايد افشاگرى كند تا
هيچگاه مردم ، كافران را رهبران خود نگيرند و از آنان پيروى نكنند؛
(لا يتّخذ المؤ منون الكافرين اولياء من دون المؤ منين و من
يفعل ذلك فليس من اللّه فى شى ء)(596)
((انسان هاى مؤ من نبايد كافران را بجاى مؤ منان ، دوست گيرند و كسى كه چنين كند
رابطه اش با خدا قطع است .))
4. مبارزه با طاغوت
بايد با طاغوت و طاغوتيان مبارزه كرد، آنگونه كه موسى عليه السلام براى مبارزه با
فرعون ، قدم پيش نهاد؛
(اذهب الى فرعون انّه طغى )(597)
(( (اى موسى !) به سوى فرعون برو، كه طغيان كرده است .))
آرى ، دورى و مبارزه با طاغوت پيام تمامى رسولان الهى بوده است ؛
(و لقد بعثنا فى كلّ امّة رسولاً ان اعبدوا اللّه و اجتنبوا الّطاغوت )(598)
((همانا در ميان هر امتى رسولى را فرستاديم تا به خلق بگويد: خداى يگانه را
بپرستيد و از طاغوت دورى كنيد.))
و اين دستورى است كه در ابتدا، خود نيز ماءمور به انجام آن بوده اند؛
(فاصدع بما تؤ مر و اعرض عن المشركين )(599)
(( (اى رسول !) آنچه را كه به آن ماءمور شده اى به خلق برسان و از مشركان دورى كن
.))
5. مبارزه با خرافات
مبلغ بايد با خرافات يا سنت هاى غلط جامعه مبارزه كند و راه درست زندگى را به مردم
بياموزد؛
(زوجناكها لكى لايكون على المؤ منين حرج فى ازواج ادعيائهم )(600)
(( (اى رسول ما! چون پسر خوانده تو همسرش را طلاق داد) او را به ازدواج تو در آوريم ،
تا براى مؤ منان در ازدواج با همسران پسرخوانده حرجى نباشد (و آن را گناه نپندارند و
بدين ترتيب يك سنت غلط جاهلى شكسته شود).))
لازم به توضيح است كه در بين عرب ها، پسرخوانده ، تمام احكام پسر را داشت از جمله
اينكه ازدواج با همسر مطلّقه پسرخوانده را حرام مى پنداشتند لذا خداوند به پيامبرش
دستور مى دهد با اين سنت غلط مبارزه كن .
رسول خدا به معاذ دستور مى دهد كه :
((و امت امر الجاهليّة الاّ ما سنّه الاسلام ))(601)
((اى معاذ! سنت هاى جاهليّت را بميران مگر آنچه را كه اسلام سنت كرده است .))
|