12. توكل به خدا
در عين حال كه عمل مبلّغ در هدايت انسان ها بسيار مؤ ثر است ولى بايد توجه داشت كه مؤ
ثر واقعى خداست و مبلّغ ابزارى بيش نيست ؛
(انّك لا تهدى من اَحبَبتَ ولكنّ اللّه يهدى من يشاء)(279)
(( (اى رسول ما) تو نمى توانى هر كس را بخواهى هدايت كنى امّا خدا هر كس را بخواهد
هدايت مى كند.))
(و لو شاء اللّه ما اشركوا)(280)
اگر خدا مى خواست مشركان را از شرك باز مى داشت (تا همه خداشناس شوند).))
خداوند متعال به رسول گراميش عليهم السلام مى فرمايد:
تو نگاهبان و وكيل مردم نيستى ؛
(و ما جعناك عليهم حفيظاً وما انت عليهم بوكيل )(281)
تو مسلط و توانا بر تبديل كفر آنان نيستى ؛
(فذكّر انّما انت مذكّر لست عليهم بمصيطرٍ)(282)
تو جبار و اجبار كننده مردم نيستى ؛
(ماانت عليهم بجبّار)(283)
و هيچ چيز به دست تو نيست ؛
(ليس لك من الامر شى ء)(284)
اگر خداوند بخواهد يك پرنده يعنى ((هدهد)) با بردن نامه اى از سليمان عليه السلام
به سوى ملكه سبا وسيله ايمان يك منطقه قرار مى گيرد.
بنابراين مبلّغ ، نه از ايمان مردم ، بايد دچار عُجب شود و نه از كفر آنان دچار ياءس و
نااميدى بلكه بايد در لحظه لحظه حركت ، به خداى بزرگ
توكل كند؛
(فاذا عزمت فتوكّل على اللّه )(285)
((پس هنگامى كه تصميم گرفتى به خداى بزرگ
توكل كن .))
13. نرمخو ، مهربان و دلسوز
نرمى ، تنها صفت سخن نيست بلكه در برخوردها نيز لازم است چرا كه با نرمى و
مهربانى ، مردم به دين خدا كشيده مى شوند و به تجربه ثابت شده است كه با زور و
اكراه نمى توان كسى را هدايت نمود.
(افانت تكره الّناس حتّى يكونوا مؤ منين )(286)
((اى رسول ! آيا تو مى توانى همه را با جبر و اكراه مؤ من گردانى ؟))
مهربانى با مردم ، آنان را جذب مى كند و تندخويى و سخت
دل بودن آنها را از دين خدا، دور مى سازد.
اين كلام خداى متعال است كه خطاب به رسول گراميش مى فرمايد:
(فبما رحمة من اللّه لنت لهم و لو كنت فظّاً غليظ القلب لانفضّوا من حولك )(287)
((اى رسول ، رحمت خدا تو را مهربان و خوش خلق گردانيد و اگر تندخو و سخت
دل مى بودى ، مردم از گرد تو پراكنده مى شدند.))
(و ما ارسلناك الاّ رحمة للعالمين )(288)
((ماتو را مايه ((رحمت )) بر جهانيان فرستاديم .))
پس با آنان به نيكى سخن بگو؛
(قولوا لهم قولاً معروفاً)(289)
كه نيك سخن گفتن و مهربانى با مردم برازنده توست ؛
(لقد جاءكم رسول من انفسكم عزيز عليه ما عنتم حريص عليكم بالمؤ منين رؤ ف رحيم
)(290)
((رسولى از خودتان به سوى شما آمد كه ناراحتى شما برايش سخت و بر آسايش شما
حريص و نسبت به مؤ منان رؤ ف و مهربان است .))
(و يدرؤ ن بالحسنة السّيئة اولئك لهم عقبى الدّار)(291)
((و كسانى كه بدى را با خوبى پاسخ مى گويند پاداش آنان منزلگاه نيكو (بهشت
جاويدان ) است .))
دين اسلام ، دين سختگيرى نيست ؛
(يريد اللّه بكم اليُسر و لا يريد بكم العُسر)(292)
((خداوند براى شما آسان خواسته و براى شما سختى نخواسته است .))
طرد انسان هاى بى تفاوت با تنگ نظرى ها و بى محبتى ها، شيوه
رسول خدا عليهم السلام نيست كه ايشان پس از فتح مكه ، همه دشمنان را بخشيد و فرمود:
((انتم الّطلقاء)) ((شما آزاديد.))
در آن روز فرمانده اى به نام سعدبن عبادة از لشكر
رسول خدا عليهم السلام فرياد زد: ((اليوم يوم المَلحمة )) ((امروز روز انتقام است .))
حضرت با شنيدن اين جمله ، پرچم را از او گرفت و به دست على عليه السلام
داد(293) و فرمود: ((اليوم يوم المَرحَمة )) ((امروز روز رحمت است .))
همين رسول عزيز، هنگام سفر معاذ به ((يمن )) به او سفارش مى كند كه : ((عليك بالرفق
و العفو))(294)
((با مردم مدارا كن و بدى هاى آنان را ببخش .))
و ما را مورد خطاب قرار مى دهد كه :
((لينّوا لمن تعلّمون ))(295)
((باكسانى كه به آنان دانش مى آموزيد نرمى كنيد.))
آرى از محبّت است كه خارها گل مى شود. انسان روح لطيفى دارد و غرق در احساس و عاطفه
است و با كمترين راءفت و مهربانى شيفته دين خدا مى شود.
(و لا تستوى الحسنة ولا السّيّئة ادفع بالّتى هى احسن فاذا الّذى بينك و بينه عداوة كانّه
ولى حميم )(296)
((هرگز نيكى و بدى در جهان يكسان نيست (اى
رسول ) بدى خلق را با خوبى پاسخ ده ، گويى همان كس كه با تو بر سر دشمنى
است دوست و خويش تو شده است .))
يكى ازعوامل طرد مردم از دين خدا، سخت گيرى هاى بى مورد است . دين اسلام دين موافق با
فطرت انسان هاست . و احكام آن آسان و بدون مشقت است ؛
(و ما جعل عليكم فى الّدين من حرج )(297)
((خداوند هيچگونه سختى در دين براى شما قرار نداد.))
اين دين مقدس بر خلاف بعضى از اديانِ ساختگى و تحريف شده ، بنايش بر سركوبى
خواسته هاى طبيعى انسان همچون خوردن طعام ، تفريح و غرايز جنسى نيست بلكه در صدد
كنترل اين غرايز است تا مانند سيلى بنيان كَن ريشه انسانيت را از بين نبرند.
در اديان سابق (دين يهود) در صورت ارتكاب بعضى از گناهان بايد يكديگر را مى
كشتند؛
(فتوبوا الى بارئكم فاقتلوا انفسكم )(298)
و چيزهاى زيادى بر آنها حرام بود؛
(و على الّذين هادوا حرّمنا كلّ ذى ظفر و من البقر و الغنم حرّمنا عليهم شحومهما الاّ ما حملت
ظهورهما او الحوايا او ما اختلط بعظم )(299)
((و بر يهوديان هر حيوانى كه سُم بدون شكاف دارد را حرام كرديم و از خوردن پى هاى
گاو و گوسفند منعشان نموديم مگر آنچه كه بر پشت ها و روده ها و آميخته با استخوان
باشد.))
اما هيچ حكمى در اسلام ، سخت و بيشتر از طاقت انسان نيست .
خداوند متعال مى فرمايد:
(ما انزلنا عليك القرآن لتشقى )(300)
((اى پيامبر ما قرآن را بر تو نازل نكرديم كه در سختى بيافتى .))
مبلّغ نبايد مردم را از اسلام و دستوراتش بترساند بلكه بايد سعيش در آسان جلوه دادن
آنها باشد.
بايد هدف دستوراتى مثل روزه ، كه بر حسب ظاهر از وظايف ديگر سخت تر است ، براى
مردم روشن شود تا بر ايشان شيرين و ساده جلوه كند. مردم بايد بدانند كه قصد خداوند
قرار دادن آنها در سختى نيست بلكه مى خواهد آنان را پاك كند و نعمتش را بر ايشان تمام
كند:
(ما يريد اللّه ليَجعَل عليكم من حَرجٍ ولكن يريد ليُطَهّرَكم وَ لِيُتمّ نعمته عليكم
)(301)
((خداوند نمى خواهد براى شما تنگناو رنج قرار دهد، ولى مى خواهد شما را پاك كند و
نعمتش را بر شما كامل سازد))
(فمن كان منكم مريضاً او على سفرٍ فَعِدّة من ايّام اُخَر)(302)
((پس هر كس از شما كه مريض يا مسافر باشد در ايام ديگر روزه گيرد.))
اشاره به وجوب روزه بر امت هاى قبل ، محدود بودن ايام روزه و تعيين ((فديه )) براى
كسانى كه مريض يا مسافرند، همه براى آسان جلوه دادن اين تكليف الهى است .
مبلّغ در انجام اعمال دينى مردم ، بايد حالت نشاط و بى نشاطى يا ضعف و قوت آنها را در
نظر بگيرد كه اين شيوه قرآن است .
بطور مثال پس از اينكه توان جنگيدن مسلمانان كم مى شود خداوند
متعال از آنان مى خواهد كه صد نفر در مقابل دويست نفر بايستند. در حالى كه حكم اوليه ،
ايستادگى بيست نفر در مقابل دويست نفر بود؛
(الا ن خَفَّفَ اللّه عنكم و عَلِمَ انّ فيكم ضَعفاً فان يَكنْ منكم ماءة صابرة يغلبوا ماءتين
)(303)
((اكنون خدا به شما تخفيف داد (و در حكم جهاد آسان گرفت ) و دانست كه شما ضعيف شده
ايد (و يك نفر با ده نفر تاب مقاومت نداريد) پس اگر صد نفر صبور باشيد بر دويست
نفر از كافران غلبه خواهيد كرد.))
و يا در جايى ديگر از مردم مى خواهد كه هر مقدار مى توانيد قرآن بخوانيد در حاليكه
حكم اوليه ، خواندن قرآن به اندازه ثلث شب بوده است . خداوند
متعال حكم را آسان مى كند زيرا مى داند كه مردم نمى توانند مقدار شب و روز را بطور دقيق
اندازه گيرى كنند؛
(عَلِمَ اَن لَن تُحصُوه فَتاب عليكم فَاقرَؤ ا ما تَيَسّر من القُران )(304)
در خاتمه اين بحث متذكر مى شويم كه برخورد نرم و محبت آميز مربوط به انسان هاى
پاك سرشت و غير لجوج است . بنابراين در برخورد با دشمنان قسم خورده دين خدا و
كافران لجوجى كه به هيچ وجه دست از دشمنى برنمى دارند نبايد هيچگونه راءفت و
مهربانى نشان داد.
همچون رسول خدا عليهم السلام و يارانش كه با يكديگر بسيار مهربان و با كافران
بسيار شديد بودند:
(محمد رسول اللّه والّذين معه اشدّاء على الكفّار رحماء بينهم )(305)
14. مردمى و درد آشنا
بزرگترين مبلّغ بشريّت رسول اكرم عليهم السلام از ميان خود مردم برخاست
(لقد جاءكم رسول من انفسكم )(306)
((به تحقيق رسولى از ميان خودتان به سوى شما آمد.))
و خداوند متعال تاءكيد مى كند كه اى رسول بگو من بشرى همانند خود شماهستم :
(قل انّما انا بشر مثلكم )(307)
رسولى كه از مردم است و در بين آنهاست : (فارسلنا فيهم رسولاً)(308) و با آنها
زندگى مى كند.
خداى بزرگ مى فرمايد: ما هيچ رسولى را براى مردم نفرستاده ايم مگر اينكه از بين
خودشان بوده است ، طبيعى است ، فرستاده اى كه از خود مردم باشد و با زبان و حالات
روحى ايشان آشنا باشد و همچون آنان زندگى كند بهتر مى تواند دستورات الهى را
برايشان روشن كند.
(و ما ارسلنا من رسول الاّ بلسان قومه ليبيّن لهم )(309)
مردمى بودن مبلغ لازمه توفيق اوست بطوريكه خداوند مى فرمايد:
(و لو جعلناه ملكاً لجعلناه رجلاً و للبسنا عليهم ما يلبسون )(310)
((اگر فرشته اى نيز به رسالت بفرستيم او را بصورت بشرى درمى آوريم و همان
لباسى را بر او مى پوشانيم كه مردم مى پوشند.))
او بايد مانند مردم زندگى كند همانگونه كه
رسول خدا عليهم السلام مثل آنان بر روى زمين مى نشستند و بر زمين طعام مى خوردند، شير
گوسفند را مى دوشيدند و دعوت غلامان را مى پذيرفتند.(311)
مبلغ مردمى كسى است كه براى خود امتيازى نسبت به مردم
قائل نيست و در زندگى اجتماعى مانند كمك كردن در كارها، استفاده از امكانات اجتماعى و
اقتصادى و انتخاب مكان نشستن با ديگران يكسان است . مى داند كه كاركردن و كمك كردن
به ديگران در كارهاى اجتماعى هيچگونه منافاتى با شاءن علمى و تبليغى او ندارد.
همانگونه كه حضرت داود عليه السلام يك مبلّغ بود و در عين
حال خداوند به او صنعت زره سازى را آموخته بود و زره مى ساخت : (و علّمناه صنعة لبوس
لكم )(312)
رسول خدا عليهم السلام در سفرى ، همانگونه كه اصحاب هر يك به كارى
مشغول شدند، تهيه هيزم را براى پختن غذا تقبّل فرمودند و متذكر شدند:
((انّ اللّه يكره من عبده ان يراه متميّزاً بين اصحابه ))(313)
((خداوند متعال زشت مى دارد كه بنده اى در بين دوستانش ، براى خودش امتيازى
قائل باشد.))
خداوند متعال نيز درقرآن ، امتياز طلبى را نهى فرموده و دستور مى دهد كه مسلمانان در
مراسم حج همه بايد در ((عرفات )) وقوف كنند و از آنجا به سوى ((مشعر)) بيايند و
حقى را كه قريش براى خود قائل بودند و در عرفات نمى ايستادند از بين برده است ؛
(ثمّ افيضوا من حيث افاض الناّس و استغفروا اللّه انّ اللّه غفور رحيم )(314)
((سپس از همانجا كه مردم (به سوى سرزمين منى ) كوچ مى كنند كوچ كنيد و از خداوند
آمرزش كنيد كه خدا آمرزنده مهربان است .))
يكى از دلايل محبوبيّت رسول خدا عليهم السلام درد آشنا بودن ايشان بود. آن بزرگوار
درد مردم محروم و ستم كشيده را درك مى كرد و ياور يتيمان بود زيرا خود يتيمى بود كه
خداوند او را پناه داد؛
(اَلَم يَجِدك يَتيماً فاَّوى و وَجدك ضالاً فهَدى و وجدكَ عائلاً فاغنى )(315)
((آيا خدا تو را يتيم نيافت و پناه داد و تو را گم شده نيافت و راهنمايى كرد و تو را
فقير نيافت و غنى ساخت ؟))
15. دورى از جناح ها و احزاب
مبلّغ ، هيچگاه نبايد آلت دست ديگران شود. او به همه مردم تعلق دارد بنابراين نبايد
جذب گروه خاصى شود و در رفت و آمدها بايد از همراهى فرد يا افراد خاص بپرهيزد
مگر اينكه افراد سرشناس ، خوش سابقه و معتمد
محل باشند.
قبايل مختلف در اولين روز ورود حضرت رسول عليهم السلام به مدينه ، از ايشان دعوت
كردند تا به منزل آنان وارد شود ولى ايشان به خاطر جلوگيرى از سوء استفاده ها
فرمود: راه شتر را باز كنيد، خودش ماءمور است ، هر كجا نشست من همانجا وارد مى شوم و
بدينوسيله بى طرفى خود را نسبت به تمام مسلمانان و
اهل مدينه ثابت نمودند(316).
حضرت على عليه السلام در نامه 25 نهج البلاغه به
مسئول جمع آورى زكات كه به منطقه اى اعزام مى شد فرمود: به
منزل هاى افراد نرو، زيرا به خانه هر كس وارد شوى با او رفيق مى شوى و اگر فردا
به افرادى بگويى كه ماليات بدهند نسبت به تو سوءظن پيدا مى كنند و خواهند گفت :
حتماً شخص ميزبان از احوال ما به او خبر داده است . بنابراين براى حفظ بى طرفى خود
سر سفره كسى ننشين و بر لب چشمه يا قنات آبى كه مربوط به همه است وارد شو!:
((فاذا قدمت على الحّى فانزل بمائهم من غير ان تخالط ابياتهم ))(317)
مبلغ نبايد زود باور باشد و به هر خبرى بلافاصله ترتيب اثر دهد بدون آنكه درباره
آن تحقيق كند؛
(يا ايها الّذين امنوا ان جاءكم فاسق بنباء فتبيّنوا)(318)
((اى كسانى كه ايمان آورده ايد، اگر فاسقى براى شما خبرى آورد تحقيق كنيد.))
(اذا جاءكم المؤ منات مهاجرات فامتحنوهنّ اللّه اعلم بايمانهنّ)(319)
((زنانى كه به عنوان اسلام و ايمان از ديار خود هجرت كرده و به سوى شما آمده اند
خداوند به (صدق و كذب ) ايمانشان داناتر است . (اما ممكن است جاسوس باشند)
بنابراين شما از آنها تحقيق كرده و امتحانشان كنيد.))
رسول خدا عليهم السلام به همه سخنان گوش فرا مى دادند ولى ترتيب اثر نمى
دادند؛
(قل اُذن خير لكم يؤ من باللّه و يؤ من للمؤ منين )(320)
((پيامبر به سخنان شما (منافقان ) خوب گوش مى دهد، اما به خدا ايمان دارد و فقط
سخنان مؤ منان را تصديق مى كند.))
حضرت على عليه السلام يكى از صفات انسان هاى با تقوى را تيزهوشى مى داند و مبلّغ
دين بايد مصداقى از اين متقين باشد:
((يا همّام ، المؤ من هو الكيّس الفطن ))(321)
سخنان مبلّغ بايد آنقدر حساب شده و موضع گيرى هايش آنقدر دقيق باشد كه هيچگاه
مغلوب جوّسازى ها نشود. بايد در رفت و آمدها دقت كند و براى شناخت افراد و ايجاد
ارتباط با آنها مشورت كند كه على عليه السلام مى فرمايد: ((من
استقبل وجوه الاراء عرف مواقع الخطاء))(322)
كسى كه از خردمنان كمك فكرى بطلبد مواضع خطا و اشتباه را مى شناسد
انسان عاقل ناچار است اهل زمانش را بشناسد. كه شناخت
اهل زمان ، احتمال خطا را در تصميم گيرى ها كم مى كند.
البته بايد توجه داشت كه زيركى غير از حيله گرى است . حيله گرى يعنى انسان از هر
فرصتى به نفع خود استفاده كند، ولى زرنگى يعنى بتواند شرايط زمان و مكان را به
دقت بشناسد و در راه هدف خويش بكار گيرد.
16. خوش سابقه
سابقه خوب ، صفت همه اولياى الهى بوده است كه مسئوليت تبليغ دين را به عهده داشته
اند. قوم صالح به او گفتند:
(يا صالح قد كنت فينا مرجوّا قبل هذا)(323)
((اى صالح تو پيش از آنكه دعوى نبوت كنى در ميان ما مورد اعتماد و مايه اميدوارى بودى
.))
حضرت يونس عليه السلام به قوم خود مى گويد:
(فقد لبثت فيكم عمراً من قبله افلا تعقلون )(324)
((من پيش از اين ، عمرى را با شما زيستم (و سابقه من برايتان روشن است ) آيا تفكر نمى
كنيد؟))
در صورتى كه مبلغ شناخته شده باشد، كمتر مورد انكار قرار مى گيرد؛ (ام لم يعرفوا
رسولهم فهم له منكرون )(325)
و مردم به او روى مى آورند و همچون رفقاى زندانى يوسف عليه السلام به او مى
گويند كه ما تو را از نيكوكاران مى يابيم (انّا نريك من المحسنين )(326)
سابقه خانوادگى مبلغ نيز اهميّت دارد و اگر
رسول خدا عليهم السلام اجدادى موحّد همچون ابراهيم
خليل عليه السلام وپدرى همچون عبداللّه و مادرى مانند آمنه نمى داشت سرعت موفقيّتش
كمتر بود و حضرت مريم عليها السلام اگر پدر و مادرى صالح نمى داشت ، مردم ،
پاكى او را بهيچ وجه باور نمى كردند. از اين رو، اولين جمله اى كه به او گفتند اشاره
به همين نكته دارد؛ (يا اخت هرون ما كان ابوك امرء سوء و ما كانت امّك بغّياً)(327)
((اى مريم ، خواهر هارون ، نه پدرت ناصالح بود و نه مادرت بدكاره .))
17. با صداقت
صداقت از صفات ديگر مبلّغ است و مبلغ صادق ، جايگاه خاصى در بين مردم دارد. زيرا همه
، صداقت و راستى را دوست دارند.
پرده پوشى ها و نگفتن حقايق عاملى مؤ ثر در جدايى مبلغ و مردم است .
طبيعى است كه هر انسانى بر همه علوم مسلط نيست ، بسيارى از مطالب را نمى داند و نقص
ها و ضعف هايى در او وجود دارد. سعى در پوشاندن اين كمبودها بخاطر جلوگيرى از
لطمه دار شدنِ شخصيتِ اجتماعى ، نشانى از بى صداقتى است .
خداوند متعال از رسولش مى خواهد كه به مردم بگويد:
(قل انما انا بشر مثلكم )(328)
((من نيز بشرى مثل شما هستم .))
(قل انّما علمها عند ربّى )(329)
((من زمان فرا رسيدن قيامت را نمى دانم و علم آن نزد خداست .))
(قل لا املك لنفسى نفعاً و لا ضرّاً)(330)
((من مالك نفع و ضرر خويش نيستم .))
(قل لا اقول لكم عندى خزائن اللّه و لا اعلم الغيب و لا
اقول لكم انّى ملك )(331)
((من به شما نمى گويم كه گنج هاى خدا نزد من است و نه آنكه از غيب آگاهم و نمى
گويم كه من فرشته ام .))
اين گونه برخوردها گرچه در ظاهر از ارزش انسان مى كاهد و در نظر ديگران فردى
عادى جلوه مى كند، اما فاصله ها را از بين مى برد و مردم شيفته مبلغ مى شوند.
خداوند، خطاب به رسولش مى فرمايد:
(ليس لك من الامر شى ء او يتوب عليهم او يعذّبهم فانّهم ظالمون )(332)
((اى پيامبر به دست تو نيست . اگر خدا بخواهد به لطف خود از كافران درمى گذرد و
اگر بخواهد به جرم اينكه مردمى ستمگرند عذابشان مى كند.))
هنگامى كه رسول اللّه عليهم السلام معاذ را راهى يمن مى كنند بر صداقت در گفتار
تاءكيد مى فرمايند چرا كه عامل مهم در موفقيت مبلغ است ؛
((يا معاذ ... و اوصيك بتقوى اللّه و صدق الحديث ))(333)
سخنان مبلغ بايد بر اساس علم و صداقت باشد و آنچه را نمى داند
دنبال نكند كه گوش و چشم و دل ها همه در مقابل اين سخنان مسئولند:
(و لا تقف ما ليس لك به علم انّ السّمع و البصر و الفؤ اد كلّ اولئك كان عنه
مسئولاً)(334)
حتى در نقل تاريخ كربلا اگر مطلبى را بدون مدرك بگويد خطر آن هست كه به امام
حسين عليه السلام و اهل بيت عزيزش عليهم السلام تهمت زده باشد. فراموش نكنيم كه
قرآن مى فرمايد:
(انّما يفترى الكذب الّذين لا يؤ منون بايات اللّه )(335)
((تنها انسان هايى كه به آيات خدا ايمان ندارند دروغ مى گويند.))
18. منظم و وقت شناس
يكى از وصيت هاى حضرت على عليه السلام به فرزندانش و تمامى جهانيان سفارش به
نظم در كارهاست ؛
((اوصيكما و جميع ولدى و اهلى و من بلغه كتابى بتقوى اللّه و نظم امركم ))(336)
مبلغ با نظم خود، به ديگران نيز درس مى دهد. حضور بموقع در مسجد و اتمام بموقع
سخنرانى يا كلاس مورد توجه مردم است . اين شيوه اولياى الهى است و نمونه روشن آن
در عصر حاضر امام خمينى قدس سره بودند.
19. ساده زيست و بى تكلف
مبلغى كه در همه ابعاد تبليغى خود رسول اللّه عليهم السلام را الگو قرار مى دهد، ساده
زيستى ايشان برايش قابل توجه است . رسولى كه هيچگونه تمايلى به تشريفات و
زندگى تجمّلاتى نداشت و پيروان خويش را پيوسته به زندگى ساده و بدور از
تكلّف ترغيب مى فرمود.
به حضرت على عليه السلام در حالى كه پيراهنش را وصله مى كرد، گفته شد:
((لم ترقع قميصك ؟ قال : يخشع القلب و يقتدى به المؤ منون ))(337)
((چرا پيراهنت را وصله مى كنى ؟ فرمود: قلب را خاشع مى كند و مؤ منان از آن الگو مى
گيرند.))
به نمونه هايى از ساده زيستى رسول خدا عليهم السلام توجه كنيد.
((كان رسول اللّه ياكل
كل الاصناف من الطّعام و كان ياءكل ما احلّ اللّه له ))(338)
((رسول خدا عليهم السلام همه نوع غذا را تناول مى كرد و هر چه را خدا برايش
حلال كرده بود مى خورد.))
هيچگاه خود را از انسان هاى بى چيز و مستضعف جدا نمى كرد و از معاشرت با آنان اكراه
نداشت . در مسابقات شتردوانى شركت مى كرد(339). شوخى مى كرد و با آنان غذا مى
خورد.
((كان رسول اللّه يحبّ الرّكوب على الحمار مؤ كفاً و
الاكل على الحضيض مع العبيد و مناولة السائل بيديه ))(340)
((رسول خدا عليهم السلام سوار شدن بر الاغ را در حاليكه پارچه اى به جاى زين بر
آن مى انداخت و غذا خوردن با غلامان را در مكان هاى پائين و بخشش به فقيران را با دست
خويش دوست مى داشت .))
به كسى كه از هيبت حضرت مى لرزيد فرمود: ((چرا از من مى ترسى ؟ من پادشاه نيستم
.))(341)
آن بزرگوار در صورتى كه به خانه شخصى دعوت مى شد ميزبان را به زحمت نمى
انداخت و مى فرمود: (ما انا من المتكلفين )(342)
مبلغ نيز نبايد با خواسته هاى غير معقول و غير عرفى ، مردم را دچار زحمت كند، بطور
مثال ، اگر در سفرهاى تبليغى ، خانه مستقلى براى او ندارند، اطاق كوچكى در جوار
ميزبان را بپذيرد.
در مورد خوردن غذا، زمان خوابيدن و ديگر امور آداب و رسوم مردم را به هم نريزد و با
ايشان همراهى كند.
حضرت على عليه السلام به فرزند خود فرمود:
((بنّى اذا كنت فى بلدة فعاشر بآداب اربابها))
((هرگاه در شهرى بودى بر طبق آداب مردم آن شهر زندگى كن .))
البته منظور امام آداب و رسومى است كه رعايت آن از نظر مذهب اشكالى ندارد.
20. متواضع و باگذشت
خداوند سبحان به پيامبرش دستور مى دهد كه :
(واخفض جناحك لمن اتّبعك من المؤ منين )(343)
((مؤ منانى را كه از تو پيروى مى كنند زير
بال محبّت خود بگيرو نسبت به آنها متواضع باش .))
و خطاب به عموم انسان ها مى فرمايد:
(و لا تمش فى الارض مرحاً انّك لن تخرق الارض و لن تبلغ
الجبال طولاً)(344)
((اى انسان هرگز در زمين با كبر و غرور راه مرو كه هر قدر پا را محكم به زمين بكوبى
آن را نمى توانى بشكافى و هر چه گردن برافرازى به بلندى كوه ها نخواهى
رسيد.))
لقمان عليه السلام به فرزندش سفارش مى كند كه در رفتارش ميانه رو باشد، به
آرامى سخن بگويد و صدايش را بلند نكند كه زشت ترين صداها، صداى الاغ است :
(واقصد فى مَشيك و اغضُض من صَوتك اِنّ اَنكر الاصوات لَصوت الحَمير)(345)
يكى از نشانه هاى تواضع ، اقرار به كمال ديگران است كه حضرت موسى عليه
السلام از اين راه به ما، درس فروتنى مى دهد؛
(و اخى هرون هو اَفصَح منّى لساناً)(346)
با توجه به اينكه برخى از مخاطبان ، انسان هاى ناآگاه در مورد
مسائل دينى و احيانا دشمن هستند، ممكن است زير بار سخن حق نروند و مبلغ را مورد اذيّت و
آزار قرار دهند كه مناسب ترين برخورد با آنان عفو و بخشش است و اينگونه برخورد
آنان را متنبه كرده و در مورد برخورد با دين خدا نرم مى شوند. نمونه هاى اين برخورد
در زندگى پيامبر عليهم السلام و امامان معصوم عليهم السلام زياد بوده است .
رسول خدا عليهم السلام پس از آن همه زجر و شكنجه از سوى قريشيان ، در زمانى كه مى
توانستند آنان را مجازات كنند، فرمودند:
((لا تَثريب عليكم اليوم اِذهَبوا اءَنتم الطُّلقاء))(347)
((امروز ملامت توبيخى بر شما نيست برويد شما آزاديد.))
و حتى ((وحشى )) قاتل عموى خود ((حمزه )) را بخشيدند.
امام حسين عليه السلام در يك لحظه ((حرّ)) را عفو كرد.
و برخورد حضرت يوسف عليه السلام با برادرانش اينگونه بود:
(قال لا تثريب عليكم اليوم يغفراللّه لكم و هو ارحم الراحمين )(348)
((يوسف (چون برادران را شرمگين يافت از روى مهربانى ) گفت : امروز من شما را بخشيدم
خداوند نيز شما را مى بخشد كه او مهربان ترين مهربانان است .))
21. تميز، خوشبو، آراسته ظاهر
يكى از عوامل موفقيّت رسول اللّه عليهم السلام در گسترش اسلام تميزى ، خوشبويى و
آراستگى ظاهر ايشان بوده است .
آن بزرگوار، هرگاه مى خواست از خانه خارج شود بعنوان آينه به آب نگاه مى كرد:
((فنظر الى الماء))(349)
هنگامى كه مردم داخل مسجد پيامبر مى شدند مكان امام زين العابدين عليه السلام را از شدت
بوى خوش آن مى شناختند!.
اين بزرگان مصداق واقعى اين آيه قرآن هستند كه :
(خذوا زينتكم عند كلّ مسجد)(350)
((در هر مسجدى با زينت هاى خود حضور يابيد.))
پاكيزگى لباس از مهمترين نشانه هاى شخصيّت و تربيت و فرهنگ انسان است و انسان
ها بطور فطرى زيبايى وتميزى را دوست دارند. به همين
دليل است كه رسول خدا عليهم السلام به نظافت لباس ، بدن و دندان توجه زيادى
داشتند و خوشبويى حضرت زبانزد همه مردم بود.
امام صادق عليه السلام مى فرمايد:
((كان رسول اللّه عليهم السلام ينفق على الطيّب اكثر ممّا ينفق على الطّعام ))(351)
((رسول خدا عليهم السلام براى بوى خوش بيشتر از غذا خرج مى كردند.))
از آنجا كه مبلغ بيشتر از راه سخن تبليغ مى كند علاوه بر نظافت لباس و بدن به
نظافت دهان و دندان ها نيز بايد توجه زيادى داشته باشد علاوه بر آنكه در روايات ،
بيان آيات قرآن و روايات معصومين عليهم السلام با دهان خوشبو و دندان هاى تميز
سفارش شده است .
امام صادق عليه السلام مى فرمايد:
((قال النبّى ما زال جبرئيل يوصينى بالسّواك حتى خفت ان اخفى او اُدرد))(352)
((رسول خدا عليهم السلام فرمود: جبرئيل هميشه مرا به مسواك زدن سفارش مى كرد
بطوريكه ترسيدم از مسواك زدن زياد، پوشش دندان هايم از بين برود يا دندان هايم
بريزد.))
مسئله نظافت و آراستگى ظاهر آنقدر مهم است كه پيامبران نبايد مرض هايى داشته باشند
كه تنفّر عمومى ايجاد كند.
به همين دليل در جريان بيمارى حضرت ايوب عليه السلام اينكه گفته شده است بدن
ايشان متعفن و بدبو شده بود و او را از شهر اخراج كردند، تكذيب شده است .(353)
رعايت نظافت و پوشيدن لباس تميز و استعمال بوى خوش ، هم احترام به مسجد و مردم
است و هم دعوت عملى براى حضور مردم در مساجد.
يكى از دلايل اينكه بچه ها مجالس عروسى را دوست دارند بوى خوش و لباس هاى تميز
و زيباست كه در اينگونه مجالس فراوان به چشم مى خورد و اسلام از مسلمانان خواسته
است كه در مساجد نيز اينگونه حاضر شوند.
شيوه هاى تبليغ
1. يادآورى نعمت ها و رحمت هاى الهى
تبليغ در صورتى مؤ ثر است كه علاوه بر اينكه مردم ، مبلغ را بخاطر علم و تقوى ،
نظافت و نظم و اخلاقش بپسندند خداوند را نيز دوست داشته باشند تا به دستوراتى كه
مبلغ مى دهد بخاطر عشق به خدا عمل كنند.
براى ايجاد اين حبّ بايد عظمت نعمت هاى او براى مردم يادآورى شود. گاهى نعمت هاى كلى
مانند نعمت سلامتى و حيات ، نعمت علم و ايمان و گاهى نعمت هاى جزئى مانند نعمت چشم و
لب و دهان .
قرآن كريم در صدها آيه نعمت هاى الهى را برشمرده تا بدينوسيله عشق خداوند در
دل مردم زنده شود و دستوراتش را با جان و دل بپذيرند.
(يا ايها النّاس اعبدوا ربّكم الذّى خلقكم و الّذين من قبلكم لعلكم تتقون الّذى
جعل لكم الارض فراشاً و السّماء بناءً و انزل من السّماء ماءً فاخرج به من الثمرات
رزقاً لكم فلا تجعلوا اللّه انداداً و انتم تعلمون )(354)
((اى مردم خدايى را بپرستيد كه آفريننده شما و پيشينيان شماست ، اميد است كه پارسا و
منزه شويد. خدايى كه زمين را فرش و آسمان را سقف قرار داد و بوسيله باران ميوه هاى
گوناگون براى روزى شما از زمين روياند پس براى او نظير و مانندى قرار ندهيد در
حاليكه آگاهيد.))
به نمونه هايى از نعمت هاى ذكر شده در قرآن توجه كنيد:
نعمت استقلال و آزادى
(و اذكروا اذ انتم قليل مستضعفون فى الارض تخافون ان يتخطّفكم النّاس فاواكم و
ايّدكم بنصره و رزقكم من الطّيّبات لعلّكم تشكرون )(355)
((اى مؤ منان بيادآريد زمانى را كه در بين دشمنان بسيار، عده كمى بوديد، شما را در
سرزمين مكه خوار و ذليل مى شمردند و از هجوم مشركان بر خود ترسان بوديد. پس
خداوند شما را در پناه خود آورد و بيارى خود، نيرومندى و نصرت به شما عطا فرمود و
از بهترين طعام ها روزى كرد، باشد كه شكر نعمتش بجاى آريد.))
نعمت پيروزى بر دشمن
(يا ايها الذّين امنوا اذكروا نعمة اللّه عليكم اذ جاءتكم جنود فارسلنا عليهم ريحاً و جنوداً
لم تروها)(356)
((اى مؤ منان ، نعمت خدا را بياد آريد آنگاه كه لشكرى بر ضد شما جمع شدند، پس ما
بادى تند و سپاهى كه با چشم نمى ديديد بر آنها فرستاديم .))
نعمت رزق و روزى
(يا ايّها النّاس اذكروا نعمة اللّه عليكم هل من خالق غيراللّه يرزقكم من السّماء والارض
)(357)
((اى مردم ، نعمت خدا را بيادآريد. آيا جز خداوند، آفريننده اى هست كه از آسمان و زمين به
شما روزى دهد؟.))
نعمت وحدت
(و اذكروا نعمة اللّه عليكم اذ كنتم اعداءً فالّف بين قلوبكم )(358)
((نعمت خدا را بياد آريد كه بين قلب هاى شما الفت و دوستى بر قرار كرد هنگامى كه با
يكديگر دشمن بوديد.))
نعمت رهبرى و هدايت
(يا قوم اذكروا نعمة اللّه عليكم اذ جعل فيكم انبياء)(359)
((اى قوم ، نعمت خدا را برخودتان بياد آريد هنگامى كه بين شما رسولانى را قرار داد.))
همچنين مبلغ بايد بر اين نكته تاكيد كند كه دين اسلام ، دين رحمت است و هيچگاه درِ رحمت
بر روى بندگان بسته نيست . چه بسا بندگان گناهكارى كه بخواهند توبه كنند و به
سوى پروردگارشان بازگردند كه بايد راه را برايشان باز گذاشت ؛
(الم يعلموا انّ اللّه هو يقبل التّوبة عن عباده )(360)
((آيا ندانسته اند كه خداوند توبه بندگانش را مى پذيرد؟))
(غافر الذّنب و قابل التّوب )(361)
((خداوند بخشنده گناه و توبه پذير ا ست .))
اوصاف ديگر خداوند متعال همچون ((غفور))، ((غفّار))، ((رئوف ))، ((ودود))، نيز حاكى از
باز بودن در رحمت است .
رحمت خداوند تنها به پذيرش توبه محدود نمى شود بلكه علاوه بر آن بدى ها و
گناهان را نيز تبديل به خوبى و ثواب مى كند؛
(يبدّل اللّه سيّئاتهم حسنات )(362)
(انّ الحسنات يذهبن السّيئات )(363)
2. تحريك عواطف
خداوند متعال از اين شيوه براى تربيت انسان ها استفاده مى كند بطور
مثال براى دور نمودن مردم از غيبت كردن ، آن را به خوردن گوشت برادر مرده تشبيه مى
كند كه با توجه به نفرت انسان از مرده خوارى عواطف و احساسات را برمى انگيزد:
(ايحبّ احدكم ان ياءكل لحم اخيه ميتاً)(364)
حضرت ابراهيم عليه السلام عموى خود آزر را با لفظ ((يا اَبَت )) ((اى پدرم ))، خطاب
مى فرمود، تا شايد از اين راه دلش نرم شده ، عاطفه اش برانگيخته و به راه راست
هدايت شود(365).
بخاطر حفظ عواطف و احساسات مردم در سوره حجرات به ما سفارش شده كه از يكديگر
به زشتى ياد نكنيد. اسلام به ما سفارش كرده است كه حتى كودكان را با نام خوب و
كنيه صدا بزنيد، اگر كودكى در جايى نشست او را بلند نكنيد. اگر سخنى گفت گوش
دهيد، اگر به او قولى داديد عمل كنيد. در سلام كردن ميان فقير و ثروتمند فرقى
نگذاريد. در ميهمانى ها هم فقيران را دعوت كنيد وهم ثروتمندان را. در امر به معروف و
نهى از منكر، كلام نرم بكار ببريد. هرگز خود را يكطرفه ، بر حق ندانيد و انصاف را
رعايت كنيد. اينها همه براى حفظ عواطف و احساسات است .
قرآن براى ترساندن مردم از تقسيم ناعادلانه ارث عواطف پدرى را تحريك كرده و
فرزندان يتيمش را در مقابل چشمان او مجسم مى سازد؛
(وليخش الذين لو تركوا من خلفهم ذرية ضعافا خافوا عليهم )(366)
((بايد از خداى بترسند كسانى كه اگر پس از مرگ خويش فرزندانى ناتوان بر جاى
گذارند از سرنوشت آنها بيمناكند.))
و براى ترغيب فرزندان به احترام والدين و توهين نكردن به آنها پيرى و ناتوانى آنها
را مطرح كرده و مى فرمايد:
(و بالوالدين احسانا امّا يبلغنّ عندك الكبر احدهما او كلاهما فلا
تقل لهما افّ و لا تنهر هما و قل لهما قولاً كريماً)(367)
براى دور نمودن مردم از انفاق ريايى يا انفاق با منت و آزار قرآن كريم چنين تمثيلى را
بيان مى فرمايد:
((آيا مى خواهيد يكى از شما باغى داشته باشد از درخت خرما و انگور كه در زير آن
درختان ، جوى هاى روان و در آن هرگونه ميوه موجود باشد ناگاه ضعف و پيرى براى او
فرا رسد (كه هيچ كارى نتواند انجام دهد) و او، فرزندان كوچك و ناتوانى داشته باشد
(كه به كارى قادر نيستند) و در باغ او بادى آتش بار افتد و همه را بسوزاند و تنها
منبع در آمد كودكان ضعيفش نابود شود؟(حالِ كسى كه به ريا و منت يا اذيت انفاق كند
اينگونه است .))(368)
در اين مثال ، مسايل پيرى ، كودك ، ضعف ، آتش سوزى و فقر مطرح است كه همه براى
برانگيختن عواطف و احساسات است .
و براى ترغيب مردم به يارى يتيمان ، روحيه برادرى را زنده مى كند؛
(و يسئلونك عن اليتامى قل اصلاح لهم خير و ان تخالطوهم فاخوانكم )(369)
((و از تو سؤال مى كنند كه با يتيمان چگونه رفتار كنند. در جواب بگو اصلاح
كارشان بهتر است واگر با آنها رفت وآمد كنيد رواست چرا كه برادران دينى شما هستند.))
حضرت عيسى عليه السلام براى برداشتن عذاب از مردم ، در هنگام دعا با جمله اى عاطفى
از خداوند مى خواهد؛ خدايا اگر بنى اسرائيل را عذاب كنى همه بندگان تواند: (ان
تعذّبهم فانّهم عبادك )(370)
3. سؤال كردن از مخاطب
از آنجا كه انسان بطور فطرى و طبيعى مسايلى را بدون تلقين و تبليغ درمى يابد،
بايد در تبليغ از همان يافته هاى عقل و فطرت و وجدان افراد استفاده كرد.
لذا بعضى مطالب را بايد با سؤال از فطرت انسان ها به آنان رساند كه اگر
فطرت انسانى نمرده باشد حتماً قضاوت صحيح خواهد كرد.
قرآن در پايان بعضى از آيات مى فرمايد:
(و انتم تعلمون ) ((شما خودتان هم مى دانيد.))
تمام آيات ذكر و تذكر نشان دهنده آن است كه انسان از درون مطالبى را مى داند ولى
فراموش مى كند كه نياز به تذكر دارد. مانند آياتى كه مى فرمايد:
(فاين تذهبون )(371) ((كجا مى رويد؟))
(مالكم كيف تحكمون )(372) ((چگونه حكم مى كنيد؟))
(الم يعلم ) ((آيا انسان نمى دانست ؟))
به هر حال ، مبلغ بايد از وجدان و يافته هاى مردم و باورهاى طبيعى آنان استفاده كند.
همانگونه كه قرآن استفاده كرده است ؛
خداوند مى فرمايد اگر از كافران و مشركان سؤ
ال كنى كه چه كسى آسمان ها و زمين را آفريده است و خورشيد و ماه فرمانبردار چه كسى
هستند؟ بطور يقين جواب مى دهند خدا آفريده است . زيرا وجدان آنها اجازه نمى دهد كه غير
از اين جواب دهند:
(ولئن ساءلتهم من خلق السّموات و الارض و سخّر الّشمس والقمر ليقولن اللّه
)(373)
و نيز اگر از آنها سؤال كنى كه چه كسى از آسمانها آب باران مى فرستد و زمين را پس
از مرگش زنده مى كند جواب ميدهند خدا؛
(و لئن ساءلتهم من نزّل من السّماء ماء فاحيا به الارض بعد موتها ليقولنّ اللّه
)(374)
قرآن كريم با يادآورى پديده هاى طبيعى ، مردم را به تفكر وامى دارد؛
(افرايتم ما تحرثون . اءانتم تزرعونه ام نحن الزارعون ... افراءيتم الماء الّذى
تشربون اءانتم انزلتموه من المزن ام نحن المنزلون ... افرايتم النّار الّتى تورون
اءانتم انشاءتم شجرتها ام نحن المنشئون )(375)
((آيا نمى انديشيد دانه اى را كه در زمين كشت كرديد شما آن را از خاك مى رويانيد يا ما مى
رويانيم ؟ آيا آبى را كه (هر روز) مى نوشيد توجه داريد كه شما آن را از ابر فرو
ريختيد يا ما نازل ساختيم ؟ آيا در آتشى كه روشن مى كنيد مى نگريد؟ آيا شما درخت آن را
آفريديد يا ما آفريديم ؟))
(اءمَّن خلق السّموات والارض )(376)
((چه كسى آسمان ها و زمين را خلق كرده است ؟))
(هل من شركائكم من يهدى الى الحقّ)(377)
((آيا از شريكان شما مشركان كسى مى تواند به راه راست هدايت كند؟))
درباره معاد مى پرسد؛
(افحسبتم انّما خلقناكم عبثاً و انّكم الينا لا ترجعون )(378)
((آيا گمان كرديد كه شما را بيهوده آفريديم و به سوى ما باز نمى گرديد؟))
(افعيينا بالخلق الاوّل )(379)
((آيا در آفرينش اول عاجز بوديم (كه در برگرداندن دوباره شما عاجز باشيم ؟))
درباره امامت مى پرسد؛
(افمن يهدى الى الحقّ احقّ ان يتبع امّن لايهدّى )(380)
((آيا آنكس كه مردم را به سوى حق هدايت مى كند براى پيروى كردن سزاورتر است يا
آنكس كه هدايت نمى كند؟))
پيامبر لوط به قوم خود كه عمل زشت همجنس بازى را پيش گرفته بودند گفت :
(اتاتون الفاحشة ما سبقكم بها من احد من العالمين )(381)
((آيا عمل زشتى انجام مى دهيد كه هيچكس پيش از شما آن را انجام نداده است ؟))
به اين آيه بنگريد كه خداوند متعال چگونه وجدان انسان ها را به قضاوت مى طلبد؛ (و
كيف تاءخذونه و قد افضى بعضكم الى بعض و اخذن منكم ميثاقاً غليظا)(382)
((چگونه مهر زنان را از آنان مى گيريد در حاليكه هر يك از شما از ديگرى كام گرفته
است و آنان از شما پيمانى محكم گرفته اند؟))
و آيا وجدان خود را قاضى نمى كنيد كه اين عمل پسنديده نيست ؟
4. بيان تاريخ و سرنوشت پيشينيان
يادآورى سرنوشت ملت هاى گذشته و تاريخ آنان و تجربه هايى كه داشته اند در انذار
افراد موجود و آيندگان بسيار مؤ ثر است .
حضرت على عليه السلام مى فرمايد:
(و ان لم اكن عمّرت عمر من كان قبلى فقد نظرت فى اعمالهم )(383)
((اگرچه من همچون گذشتگان عمر نكردم ولى چنان در كارهاى ايشان نگريستم كه مايه
عبرت است .))
در آيات زيادى ، خدا حالات افراد و اقوام گذشته را متذكر مى شود:
(و اذكر فى الكتاب مريم )(384)
(واذكر فى الكتاب ابراهيم )(385)
(واذكر فى الكتاب موسى )(386)
سير و حركت در زمين نيز در واقع استفاده از تاريخ و تجربه ديگران است و آثار خوبى
دارد؛
(قد خلت من قبلكم سنن فسيروا فى الارض فانظروا كيف كان عاقبة المكذبين )(387)
((پيش از شما ملت هايى بودند و رفتند. بنابراين در زمين گردش كنيد تا ببينيد كه
تكذيب كنندگان وعده هاى خدا چگونه نابود شدند.))
(او لم يسيروا فى الارض فينظروا كيف كان عاقبة الذّين من قبلهم كانوا اشدّ منهم قوّة و
اثاروا الارض و عمروها اكثر ممّا عمروها و جاءتهم رسلهم بالبينّات )(388)
((آيا در زمين حركت نكردند تا عاقبت كار پيشينيان خود (چون عاد و ثمود) را ببينند ك از
اينها بسيار تواناتر بودند و بيش از اينها در زمين ، كشاورزى كردند و كاخ و عمارت
برافراشتند و رسولان خدا با آيات و معجزات ، براى هدايت آنها آمدند؟ اما چون
نپذيرفتند نابود شدند.))
خداى بزرگ براى عبرت بنى آدم داستان پدر و مادرش يعنى آدم و حوّا را بيان مى
فرمايد و ايشان را متوجه فريب شيطان مى سازد.
(يا بنى ادم لايفتننّكم الشّيطان كما اخرج ابويكم من الجّنة )(389)
((اى فرزند آدم ، مبادا شيطان شما را فريب دهد آنگونه كه پدر و مادر شما را از بهشت
بيرون كرد.))
5. تشويق و تهديد
حضرت على عليه السلام بر استفاده از روش تشويق تاءكيد مى فرمايد آنجا كه به
مالك اشتر مى نويسد:
((و لا يكوننّ المحسن و المسى عندك بمنزلة سواء فانّ فى ذلك تزهيداً
لاهل الاحسان فى الاحسان و تدريباً لا هل الاساءة على الاساءة ))(390)
((اى مالك ، نيكوكار و بدكار نزد تو يكسان نباشد كه سبب بى رغبت شدن نيكوكار بر
انجام كارهاى نيك و وادار نمودن بدكار به بدى است .))
خداوند متعال از بندگانش مى خواهد كه بياد او باشند تا او نيز بيادشان باشد و چه
تشويقى بالاتر از اينكه ولى نعمت انسان به ياد او باشد. (فاذكرونى اذكركم
)(391)
خداوند با قول رحمت بر بندگان ، آنان را به استغفار و توبه تشويق مى كند. و از
رسولش مى خواهد كه بخشنده بودن و مهربان بودن او را به بندگانش اطلاع دهد:
(نبِّى ء عبادى انّى انا الغفور الرحيم )(392)
خداوند كسانى را كه از رسولش تبعيّت كنند دوست دارد:
(فاتّبعونى يحببكم اللّه )(393)
و بر آنان كه صبح و شام به ياد او هستند و تسبيحش مى كنند درود مى فرستد: (هو الّذى
يصّلى عليكم و ملائكته )(394)
و از رسول گراميش مى خواهد كه بر زكات دهندگان كه كار نسبتاً دشوارى را انجام مى
دهند درود فرستد:
(خذ من اموالهم صدقةً تطهّرهم و تزكيّهم بها و صلّ عليهم انّ صلوتك سكن لهم )(395)
و درود و رحمت خدا بر كسانى است كه هنگام مصيبت صبر پيشه كنند: (اولئك عليهم صلوات
من ربهم و رحمة )(396)
خداى بزرگ با يكسان ندانستن مقام عالم و غير عالم ، دانشمندان را تشويق مى كند:
(هل يستوى الّذين يعلمون و الذين لا يعلمون )(397)
اينكه نگاه كردن به عالم و درب خانه او ثواب دارد تشكر از مقام عالم و تشويق به علم
آموزى است .
پس از دستور خداوند به ابراهيم عليه السلام در مورد قربانى كردن فرزندش ،
اسماعيل عليه السلام گفت :
(يا ابت افعل ما تؤ مر ستجدنى ان شاءاللّه من الصّابرين )(398)
((اى پدر، آنچه را كه به آن دستور داده شده اى انجام بده . اگر خدا بخواهد مرا از صبر
كنندگان خواهى يافت .))
اينگونه انسانى بايد تشويق شود و چه تشويقى بالاتر از اينكه پيامبر عليهم السلام
از نسل اوست و قبرش در كنار كعبه قرار گرفت تا مسلمانان بدورش بچرخند و طواف
كنند!. آرى مردم بايد بدور قبرى بچرخند كه صاحب آن تسليم امر خداست .
اينها نمونه هايى از تشويق هاى خداوند است . او او شاكر است و با تشكر از انسان هاى
خوب آنان را تشويق مى كند: (انّ اللّه شاكر)(399)
رسول گرامى عليهم السلام نيز افراد شايسته را تشويق مى نمود:
به جعفر طيّار بنيانگذار اسلام در افريقا كه 12
سال زجر كشيد نماز جعفر هديه نمود(400).
اسامه هيجده ساله را فرمانده نظامى كرد(401).
عمامه مبارك خود را بر سر حضرت على عليه السلام قرار داد(402).
به خواهر رضاعى خود احترام بيشترى مى گذاشت زيرا به پدر و مادرش بيشتر نيكى
مى كرد(403).
امام حسين عليه السلام هزار درهم به معلم فرزندش جايزه داد(404).
امام رضا عليه السلام پيراهن خود و سى هزار درهم به
دِعبِل شاعر داد(405).
امام كاظم عليه السلام قسمتى از كفن خود و چهل درهم ، براى شطيطه پيرزن با تقواى
نيشابورى فرستاد(406).
امام صادق عليه السلام هشام هفده ساله را بر پيرمردها مقدم مى داشت و وقتى كه وارد مى
شد او را در صدر مجلس مى نشاند و مى فرمود:
((هذا ناصرنا بقلبه و لسانه و يده ))(407)
اين تشويق ها نه تنها سبب رشد افراد خوب و ترغيب ديگران به خوب بودن مى شود
بلكه شكنجه اى براى انسان هاى فاسد نيز هست .
حضرت على عليه السلام مى فرمايد:
((ازجر المسى بثواب المحسن ))(408)
((با خوبى كردن به نيكوكار، انسان بد را زجر بده .))
آيا مستحب بودن سجده بر تربت امام حسين عليه السلام براى تشويق به شهادت و زجر
دادن دشمنان حسين عليه السلام نيست ؟
و آيا مراسم حج كه تشويقى براى ابراهيم عليه السلام و زجرى براى بت پرستان و
مشركان نيست ؟
در قرآن تشويق هاى مضاعف نيز وجود دارد كه خداوند
متعال به هدايت يافتگان وعده مى دهد بر هدايتشان بيفزايد و بدين صورت آنان را به
تقواى بيشتر و حركت سريعتر در راه خودش تشويق مى كند.
(و يزيد اللّه الذّين اهتدوا هدىً)(409)
((خداوند بر هدايتِ هدايت يافتگان مى افزايد.))
و آياتى كه در باره پاداش الهى مى فرمايد: (ضعف )، (اضعاف ) ((چند برابر))، (فله
عشر امثالها) ((ده برابر))، (فى كل سنبلة ماءة حبة ) ((صد برابر))، (بغير حساب ) و ده ها
آيه ديگر در مورد پاداش از همين باب مى باشند.
استفاده از ((تهديد))در كنار ((تشويق ))، سبب
تعادل ((خوف و رجاء)) يعنى حالت اميد و ترس مردم است . بيشترين تهديد قرآن با آيات
برزخ و قيامت است . تمام آيات جهنم ، حسابرسى ، اعتراف ها، استمدادهاى روز قيامت ، عبور
از صراط، روسياهى ، نامه به دست چپ دادن و صدها آيه ديگر همه به خاطر تهديد است ؛
(اذا وقعت الواقعة ليس لوقعتها كاذبة خافضة رافعة )(410)
((هنگامى كه آن واقعه بزرگ (قيامت ) واقع شود كه در وقوعش هيچ دروغ (جاى شك و
ترديد) نيست . گروهى را پايين و جمعى را بالا مى برد.))
گاهى با بيان آيات خسارت ، تهديد مى كند؛
(و من يتخذ الشّيطان ولياً من دون اللّه فقد خسر خسراناً مبيناً)(411)
((و كسى كه به جاى خدا، شيطان را دوست گيرد به تحقيق زيان كرده است زيانى روشن
.))
و گاهى با اين بيان كه گناه بد معامله اى با خود است ؛
(بئسما اشتروا به انفسهم )(412)
و چرا خليفه خدا در زمين بايد به دنياى پست
دل بندد:
(ارضيتم بالحيوة الدّنيا)(413)
و گاهى با بيان سرگذشت اقوامى مثل قوم عاد، ثمود، اصحاب
فيل كه در همين دنيا دچار قهر الهى شدند ديگران را تهديد مى كند.
و گاهى با لحنى تند به گنهكاران وعده عذاب مى دهد و تهديد مى كند:
(ويل للمطففين )(414) ((واى بر كم فروشان .))
(ويل يومئذ للمكذبين )(415) ((در آن هنگام واى بر تكذيب كنندگان .))
(ويل
لكل همزة لمزة )(416) ((واى بر هر عيب جوى هرزه زبان .))
قرآن از رسول خدا عليهم السلام مى خواهد كه همسرانش را اينگونه تهديد كند: (يا ايها
النبى قل لازواجك ان كنتنّ تردن الحيوة الدّنيا و زينتها فتعالين امتعكنّ و اسرّحكنّ سراحاً
جميلاً)(417)
((اى پيامبر به همسرانت بگو كه اگر شما زندگى با زيور دنيا را طالبيد بياييد تا
من مهر شما را پرداخته و همه را به خوبى و خرسندى طلاق دهم .))
حتما تاكنون ديده و شنيده ايد كه وقتى پدرى مى خواهد فرزند شرورش را تهديد به
مجازات كند مى گويد: هر كارى مى خواهى بكن ! و اين معنايش ترغيب به
اعمال ناپسند نيست بلكه بطور غير مستقيم او را تهديد به مجازات مى كند. در قرآن نيز
نمونه هاى اينچنين مشاهده مى شود: (اعملوا ما شئتم انّه بما تعملون بصير)(418)
((هرچه مى خواهيد انجام دهيد، خداوند به اعمال شما بيناست .))
همانگونه كه خداوند تشويق هاى مضاعف (دو چندان ) دارد، بعضى تهديدهايش نيز اينگونه
است . يعنى به گناهكاران وعده مى دهد كه بر عذابشان بيفزايد؛
(يا نساء النبى من ياءت منكنّ بفاحشة مبينّة يضاعف لها العذاب ضعفين )(419)
((اى زنان پيامبر هر يك از شما كه مرتكب فحشاى روشنى شود، خداوند عذاب او را دو
برابر خواهد كرد.))
و اين بخاطر انتسابى است كه اين زنان به
رسول خدا دارند.
استفاده از روش تشويق و تهديد باهم و در كنار هم اثرش بيشتر است و اين درسى است
كه بسيارى از آيات قرآن به ما مى دهد كه وعده عذاب را با وعده بهشت همراه كرده است .
|