مقدّمه
امام صادق (ع ) فرمود: روزى رسول خدا(ص ) با ((حارثة بن مالك انصارى )) روبرو
شد و پرسيد: (( حالت چطور است ؟))
در دوران جاهليت ، مردم معتقد بودند: مردى به نام ((اساف )) در يمن عاشق زنى به نام
((نائله )) شد، هر دو به عنوان زيارت به مكه رفتند هنگامى كه
داخل كعبه شدند همين كه خلوت شد باهم عمل منافى عفت انجام دادند، روز بعد، زائران
ديدند كه آن دو نفر، مسخ شده اند و به صورت مجسمه بى روح در آمده اند، براى اينكه
مردم ، عبرت بگيرند، آن دو را در ميان كعبه گذاشتند و پس از مدّتى ، آن دو نفر ((خداى
معبود)) شدند و مورد پرستش مردم جاهليت گشتند.
حضرت آيت اللّه العظمى شيخ فضل اللّه نورى به
سال 1259 قمرى در قريه نور مازندران به دنيا آمد مرحوم حاج آقا ميرزا حسين نورى
صاحب مستدرك الوسايل ، دايى او بود، توسط او به نجف اشرف براى
تحصيل رفت ، و بعدها داماد دائى خود حاج ميرزا حسين نورى گرديد، استعداد كافى و رشد
سريع او در فقه و علوم مذهبى او را از شاگردان طراز
اول ميرزاى بزرگ (ميرزا محمد حسن شيرازى ، صاحب فتواى معروف تحريم تنباكو)
گرداند و سپس به نمايندگى از او به تهران آمد و در تهران به عنوان مجتهدى عالى
قدر، مورد توجّه مردم قرار گرفت و خانه اش مركز فتق و رتق امور مردم گرديد.
مرحوم آيت اللّه شهيد شيخ فضل اللّه نورى (قدس سره ) پسر ناخلفى داشت به نام
ميرزا مهدى (كه همين شخص پدر كيانورى رئيس حزب توده ايران است ). ميرزا مهدى
فرزند ارشد شهيد شيخ فضل اللّه ، پاى دار پدر، كف مى زد و از همه بيشتر اظهار
خرسندى مى كرد.
عبداللّه ذوالبجادين درسال هشم هجرت ، مسلمان شد، و مدتى به آموختن قرآن پرداخت ، تا
جريان جنگ تبوك (بين سپاه اسلام و سپاه روم در
سال نهم هجرت ) پيش آمد، او در ميان سپاه اسلام ، همراه
رسول خدا (ص ) به سوى تبوك حركت نمود.
پس از پيروزى انقلاب اسلامى در 22 بهمن 1357 شمسى به بعد نام بعضى از شهرها
كه نامناسب بود، عوض گرديد مثلا ((شاهى ))، در استان مازنداران به ((قائم شهر))
تبديل شد. مردم شاهرود، پيش خود نام اين شهر را به نام ((امام شهر)) عوض نمودند،
روزى چند نفر از علماى شاهرود به حضور امام امّت حضرت امام خمينى (مدظلّه العالى )
رسيدند و درضمن گفتگو به عرض رساندند كه نام شهر ما نيز عوض شده و بجاى
شاهرود، ((امام شهر)) شده است .
اسماء بنت عميس ، در آغاز، همسر (جعفر بن ابى طالب ) برادر على (ع ) بود و از او چند
كودك داشت ، جعفر طيار در جنگ موته كه در سال هشتم هجرت در سرزمين شام واقع شد،
به شهادت رسيد.
از گفتنى ها اينكه : پيامبر (ص ) در جنگ حنين (كه
درسال هشتم هجرت در اطراف مكه واقع شد) به مسلمين فرمود: هر كس از شما شخصى از
مشركان متجاوز را كشت ، لباس و آنچه كه همراه دارد،
مال او باشد، در اين ميان ابو طلحه انصارى ، بسيارى از مشركان را كشت و مالك
اموال همراه كشته هايش گرديد.
انس بن مالك گويد: رسول خدا (ص ) آنقدر عبادت و شب زنده دارى كرد كه بر اثر آن ،
بدنش همچون مشك خشكيده شد.
روزى حواريون (ياران مخصوص ) عيسى (ع ) به حضور آنحضرت آمده و عرض كردند: ((
آى آموزگار ارشاد، ما را از پندهاى خود بهره مند فرما)).
مردى كر بود و شغلش بنائى بود، در جائى
اشتغال به بنائى داشت ، يك نفر به آنجا آمد و به او گفت خدا قوت بده ، او
خيال كرد مى گويد: ديوار كج است ، ناراحت شد و كارش را رها كرد و با اوقات تلخ به
خانه آمد و به زنش گفت : ((فلان فلان شده زود غذا را بياور خسته ام )).
مرحوم عارف وارسته و فيلسوف صمدانى حاج ميرزا على آقا قاضى در
سال 1285 هجرى قمرى ديده به جهان گشود، و در
سال 1366 در سن 81 سالگى در نجف اشرف ، در گذشت .
روايت شده : هنگامى كه آيه 27 و 28 سوره (تكوير)
نازل شده :
سميه كنيز ابو جهل بود، او حقانيت اسلام را در يافت ، و در همان آغاز بعثت ،
قبول اسلام كرد، ابوجهل آنقدر به او تازيانه زد كه از اسلام برگردد، او همچنان
استوار و راسخ در عقيده اسلام باقى ماند.
نقل شده : حضرت موسى (ع ) در مجلسى نشسته بود ناگهان ابليس به محضر آن حضرت
رسيد، درحالى كه كلاه رنگارنگ درازى بر سر داشت ، وقتى نزديك شد از روى احترام ،
كلاه خود را از سر برداشت و سپس به سر گذاشت وگفت : السّلام عليك .
مى دانيم كه قرآن داراى 6666 آيه و 114 سوره دارد، در اين كه كدام آيه بهترين آيات و
كدام آيه سخت ترين آيات است ؟ پاسخ اين سؤ
ال را جز معصومين نمى دانند.
حضرت على (ع ) با اينكه القاب بسيار پر معنى داشت ، ولى دوست مى داشت كه به او
((ابوتراب )) بگويند، مطابق گفتار بعضى از علما، آنحضرت اين لقب را از اين جهت
دوست داشت كه او متواضع بود و روى خاك مى نشست و اين لقب را كه به معنى پدر خاك
است ، براى خود مى پسنديد چراكه بيانگر خاكى بودن او بود.
ابو بصير گويد: از امام صادق (ع ) پرسيدم ماجراى وادى يابس (بيابان شنزار) كه
سوره عاديات در مورد ستودن جنگاوران قهرمان اسلام
نازل شده كه در اين وادى ، (در سال هشتم هجرت ) جنگيدند چيست ؟
يكى از علماء وارسته ، داراى جلسات درس بود، شاگردان از خرد و كلان در آن جلسات
شركت مينمودند، و از آموزشهاى او بهره مند مى شدند، او در ميان شاگردان ، به يكى از
شاگردانش كه نوجوان بود، احترام بيشتر مى كرد و او را ديگران مقدم مى داشت .
، در جنگ تحميلى ايران و عراق ، يكى از رزمندگان سپاه جمهورى اسلامى ايران مى گفت :
خاطره پرشور و سوزى دارم و آن اينكه : شب جمعه بود، رزمندگان در مسجد جزيره مجنون
براى دعاى كميل اجتماع كرده بودند، مسجد تاريك بود، فقط خواننده دعا از نور شعله
فانوسى كه در كنارش بود، استفاده مى كرد، در اين ميان برادر رزمنده اى كنار من نشسته
بود و آنچنان زار زار مى گريست وهمراه دعاى عرفانى
كميل ، با خدا راز و نياز مى كرد، كه گوئى عزيزترين افراد خود را از دست داده است ،
مقام عالى شهادت را با اين گريه اش از خدا مى خواست .
انس بن مالك گويد: رسول خدا (ص ) نماز صبح را با جماعت خواند و پس از نماز به
جمعيت رو كرد و فرمود: ((اى گروه مردم ! كسى كه خورشيد بر او ناپديد شد، به ماه
تمسّك كند، و هرگاه ماه ناپديد شد به ستاره زهره ، متمسك شود، و اگر ستاره زهره
ناپديد شد، به ستاره فرقدان (دوستاره درخشنده اى كه نزديك قطب شمالى ديده مى
شوند و در فارسى به آن دو برادر گويند) متمسك گردد)).
|