۱۳۸۹/۱۰/۲۸    ۱:۲۴     بازدید:۱۶۰۸       کد مطلب:۹۱۱۳۶۸          ارسال این مطلب به دیگران

رویدادها »
  ،   جنازه‌اي که هرگز نپوسيد ...

روزي چند نوبت بايد براي سيدالشهدا گريه مي‌کرد؛ محمدرضا شفيعي را مي‌گويم ... . صبح‌ها زيارت عاشورا که مي‌خوانديم،گريه و ناله‌هايش، جانسوز و شنيدني بود. ساعت نه که کلاس عقيدتي داشتيم، استاد، بعد از درس روضه مي‌خواند و او باز هم مي‌گريست. نماز جماعت هر نوبت هم با ذکر مصيبت حسين(ع) شروع مي شد و خاتمه مي‌يافت و محمدرضا همچنان دوشادوش ديگران گريه مي‌کرد.
غروب که مي‌شد، کتابچه زيارت عاشورايش را برمي‌داشت و مي‌رفت «موقعيت صفا» قبري که با دستان خودش کنده بود، بچه‌ها اين اسم را رويش گذاشته بودند. روضه‌خوان خودش بود.
بعد از هر گريه، اشک‌هايش را پاک مي‌کرد و به صورت و بدنش مي‌ماليد! سرّ اين عملش را نمي دانستم، اما سال‌ها بعد فهميدم. محمدرضا جزء نيروهاي تخريب بود و در عمليات کربلاي چهار مجروح شد و به دست عراقي‌ها افتاد. پيکر مجروحش را به بيمارستان بغداد منتقل کردند و آنجا به فيض شهادت رسيد. همان جا دفنش کردند. پودرهايي روي بدنش ريخته بودند که متلاشي شود و از بين برود، اما اثر نکرده بود. پيکر مطهرش را سه روز در معرض نور شديد آفتاب قراردادند تا بپوسد، اما بعد از شانزده سال، خاک را که کنار زدند، ‌هنوز جنازه محمدرضا مثل روز اول بود... او را با ديگر هم رزمانش در قالب «کاروان شهدا» به ايران برمي‌گردانند. نامش در ميان هفت شهيدي که پيکرشان سالم است، ثبت شده. توفيق دفن جسم از سفر برگشته‌اش، نصيب من مي شود. راستي که فيض عظيمي است ... .
مادر محمدرضا، عقيقي به من مي‌دهد و سفارش مي کند آن را زير زبانش بگذارم، لب، زبان و دندان‌هايش هيچ تغيير نکرده‌اند!
شانه‌هايش را که براي تلقين خواندن، در دست مي‌گيرم، تمام گوشت‌هايش را حس مي‌کنم. بعد از شانزده سال! گويي تازه، روح از بدنش جدا شده است.
محمدرضا از «موقعيت صفا» و اشک‌هايي که بعد از هر گريه براي سيدالشهدا به صورت و بدنش مي‌ماليد، ارث زيبا و ماندگاري برد.








انتهای پیام

ضمائم:
نظرات بازدیدکنندگان

نظر شما درباره این مطلب

     
امنیت اطلاعات و ارتباطات ناجی ممیزی امنیت Security Audits سنجش آسیب پذیری ها Vulnerability Assesment تست نفوذ Penetration Test امنیت منابع انسانی هک و نفوذ آموزش هک