سْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیم
ذوالقرنين که خداوند تبارک و تعالى در قرآن نام برده است:
قالوا يا ذاالقرنين ان ياجوج و ماجوج مفسدون فى الارض(1)
شيخ صدوق داستانى جالبى را حکايت مىکند که ذوالقرنين با لشگر فراوانى از بيابان عبور مىکرد مردى را ديد مشغول نماز است و به عظمت ذوالقرنين توجهى نکرد ذوالقرنين از بزرگى روح او تعجب کرد پس از تمام شدن نمازش به او گفت: چگونه با ديدن بزرگى دستگاه من نترسيدى و به حال تو تغيير پيدا نشد.
عرضه داشت: با کسى مشغول مناجات بودم که قدرت و لشگرش بينهايت است ترسيدم از او منصرف شوم و به تو متوجه گردم از عنايتش محروم گردم و ديگر دعايم را اجابت ننمايد.
ذوالقرنين فرمود: اگر همراه من بيايى تمام خواستههايت را اجابت مىکنم پير مرد گفت: من حاضرم همه جا با تو باشم به شرط آن که چهار چيز براى من ضمانت کنى:
اول: سلامتى که دارم هيچ وقت مريض نشوم.
دوم: نعمتى که دارم هميشه باشد زوال نداشته باشد.
سوم: قدرتى که دارم پيرى در او ديده نشود.
چهارم: حياتى که دارم مرگ نداشته باشد.
مرد گفت: پس من از کسى که تمام امور در تحت قدرت او است دست بر نمىدارم و به شخص مثل خودم عاجز و محتاج است تکيه نمايم.
ذوالقرنين گفت: کدام مخلوق بر اينها توانا است
پير مرد گفت: پس من همراه آنم که توانا است يعنى پيروى خدا مىروم(2).
ايمان هر چه قوى باشد بخدا نزديکتر مىشود گناه از ضعف ايمان است انسانى هست براى هزار تومان يک دروغ مىگويد انسان ديگرى است براى ده هزار تومان يک دروغ مىگويد...
اما شخصى هم پيدا مى شود يک ميليون هم بدهيد بلکه ميليونها نفع داشته باشد خلاف نمىگويد و مخالف امر خدا انجام نمىدهد يعنى: امر خدا را مهمتر از همه چيز مىداند مثل: ابوذر (رضى الله عنه) که درباره آن گفته شده آسمان سايه نيفکند و زمين سنگينى را برنداشته از ابوذر راستگوتر اين عمل نيست مگر ايمان در حد اعلاء نسبت بخداوند تبارک و تعالى. .
1- سوره 18 آيه 94
2- آمالى شيخ صدوق ص 170