۱۳۹۲/۴/۵   4:13  بازدید:1916     شبهات و پاسخ ها


"و عترتي » صحيح است يا « و سنتي » ؟

 


"بسم الله الرحمن الرحیم"
"
و
عترتي » صحيح است يا « و سنتي » ؟
محدثان حديث ثقلين را که داراي شهرت بالايي است ، دوگونه نقل نموده و در مجامع حديثي آورده اند ، بايد ديد کدام يک از آن دو ، صحيح است :
الف : « کتاب اللّه و عترتي أهل بيتي "
ب : « کتاب اللّه و سنتي"
پاسخ : حديث صحيح و ثابت از پيامبر گرامي ( صلّي الله عليه وآله ) همان لفظ « و اهل بيتي » است . روايتي که در آن به جاي « اهل بيتي » ، « سنتي » آمده ، از نظر سند باطل و مردود است سند حديثِ « و اهل بيتي » از صحّت کامل برخوردار است .
سند حديث « و اهل بيتي " :
اين متن را دو محدث بزرگ نقل کرده اند :
1 ـ مسلم در صحيح خود از زيد بن ارقم نقل مي کند که : پيامبر خدا روزي در کنار آبي به نام « خم » ميان مکه و مدينه خطبه اي ايراد کرد و در آن خطبه خدا را ثنا گفت و مردم را نصيحت کرد آن گاه چنين فرمود :
« ألا أيها الناس ، فانّما أَنَا بشرٌ يوشک أن يأتي رسول ربّي
فأجيب ، و أنا تارک فيکم ثقلين : أولهما کتاب الله فيه الهدي و النور ، فخذوا بکتاب اللّه واستمسکوا به ـ فحث علي کتاب الله و رغّب فيه ثم قال : ـ وأهل بيتي ، أذکرکم اللّه في أهل بيتي ، أذکرکم الله في اهل بيتي ، أذکرکم الله في اهل بيتي "
ـ اي مردم من بشري بيش نيستم و نزديک است مأمور و فرستاده پروردگارم بيايد و من دعوت او را اجابت کنم و من در ميان شما دو چيز گرانبها مي گذارم و مي روم ؛ يکي کتاب خدا که در آن هدايت و نور است ، کتاب خدا را بگيريد و به آن چنگ زنيد ـ و پيامبر بر عمل به کتاب خدا تأکيد نمود آن گاه فرمود : ـ و اهل بيت من ، خدا را درباره اهل بيت خود متذکر مي شوم ، اين جمله را سه بار تکرار فرمود . ( 1 )
اين متن را دارمي  نيز در سنن ( 2 ) خويش آورده است . بايد گفت سند هر دو مثل آفتاب روشن و واضح است و کوچکترين خدشه اي در آن نيست .
2 ـ ترمذي اين متن را با لفظ « وعترتي اهل بيتي » نقل کرده است که متن حديث چنين است :
« انّي تارک فيکم ما ان تمسّکتم به لن تضلّوا بعدي ؛ أحدهما أعظم من الآخر : کتاب اللّه حبل ممدود من السماء الي الأرض و عترتي اهل بيتي ، لن يفترقا حتي يردا عَليَّ الحوض ، فانظروا کيف تخلفوني فيها " . ( 3 )
ـ من در ميان شما دو چيز به وديعت و امانت مي گذارم ، مادامي که به آن تمسک بجوييد ، هرگز گمراه نمي شويد ؛ يکي از ديگري بزرگتر است :
کتاب خدا که ريسمان رحمت آويزان از آسمان به سوي زمين است ، و ديگري عترت و اهل بيتم ، و اين دو هرگز از هم جدا نمي شوند تا در حوض به من مي پيوندند ، بنگريد چگونه با امانتهاي من رفتار مي کنيد .
مسلم و ترمذي ، که از مؤلفان صحاح و سنن مي باشند ، هر دو بر لفظ « اهل بيت » تأکيد دارند ، و اين بر اثبات نظر ما کافي است و سند هر دو در کمال اتقان و از اعتبار خاصي برخوردار است که نياز به بحث و گفتگو ندارد .
سند متن « و سنتي"
روايتي که به جاي « اهل بيتي » لفظ « سنتي » را آورده حديثي است مجعول که علاوه بر ضعف سند ، عوامل وابسته به امويها آن را ساخته و پرداخته اند :
1 ـ حاکم نيشابوري در مستدرک ، متن ياد شده را با اسناد زير نقل کرده است :
« عباس بن أبي اُويس » ، عن « ابي اويس » عن « ثور بن زيد الديلمي » ، عن « عکرمه » ، عن « ابن عباس » قال رسول الله :
« يا ايها الناس اني قد ترکت فيکم ، ان اعتصمتم به فلن تضلّوا ابدا کتاب الله و سنة نبيه ! » 4 )
ـ اي مردم من در ميان شما دو چيز را ترک کردم ، مادامي که به آن دو ، چنگ زنيد هرگز گمراه نمي شويد کتاب خدا و سنت پيامبر !
در ميان راويان اين متن ، پدر و پسري است که آفت سندند و آن دو اسماعيل بن ابي اويس و ابو اويس هستند ، پدر و پسري که نه تنها توثيق نشده اند ، بلکه متهم به کذب و وضع و جعل هستند .
سخن علماي رجال در مورد آن دو :
حافظ مزِّي در کتاب تهذيب الکمال ، از محققان فنّ رجال درباره اسماعيل و پدرش نقل مي کند :
يحيي بن معين ( که از علماي بزرگ علم رجال است ) مي گويد : ابو اويس و فرزند او ضعيف اند ، و نيز از يحيي بن معين نقل شده که مي گفته : اين دو نفر حديث را مي دزدند . ابن معين همچنين درباره فرزند ابواويس گفته است : نمي توان به او اعتماد کرد .
نسائي درباره فرزند گفته : او ضعيف است وثقه نيست .
ابوالقاسم لالکائي گفته است : « نسائي » عليه او زياد سخن گفته ، تا آنجا که گفته است ، بايد حديث او را ترک کرد .
ابن عدي ( که از علماي رجال است ) مي گويد : ابن ابي اويس از دايي خود مالک ، احاديث غريبي را روايت مي کند که هيچ کس آن را نمي پذيرد . ( 5 )
ابن حجر در مقدمه فتح الباري آورده است : هرگز با حديث ابن ابي اويس نمي توان احتجاج نمود ، به خاطر قدحي که نسايي درباره او انجام داده است . ( 6 )
حافظ سيد احمد بن صديق در کتاب فتح الملک العلي از سلمة بن شيب نقل مي کند : از اسماعيل بن ابي اويس شنيده که مي گفت : آنگاه که اهل مدينه درباره موضوعي ، دو گروه مي شوند ، من حديث جعل مي کنم . 7 )
بنابر اين ، پسر ( اسماعيل بن ابي اويس ) متهم به جعل حديث است و ابن معين به او نسبت دروغگويي داده است . گذشته از اين ، حديث او در هيچ يک از دو صحيح مسلم و ترمذي و ديگر کتب صحاح نقل نشده است .
درباره ابو اويس همين بس که ابوحاتم رازي در کتاب « جرح و تعديل » مي گويد : حديث او نوشته مي شود ولي با آن احتجاج نمي شود ، و حديث او قوي و محکم نيست . 8 )
و نيز ابوحاتم از ابن معين نقل کرده که ابو اويس ، مورد اعتماد نيست .
روايتي که در سندهاي اين دو نفر باشد ، هرگز صحيح نيست . گذشته از اين ، با روايت صحيح و ثابت مخالف مي باشد .
نکته قابل توجه اين است که ناقل حديث ؛ يعني حاکم نيشابوري بر ضعف حديث اعتراف کرده و لذا به تصحيح سند آن نپرداخته است ، ليکن بر صحت مفاد آن ، شاهدي آورده که آن نيز از نظر سند سست و از درجه اعتبار ساقط است . از اين جهت به جاي تقويت حديث ، بر ضعف آن مي افزايد . اينک شاهد واهي او :
سند دوم روايت « وسنتي »
حاکم نيشابوري با سندي که خواهد آمد ، از ابوهريره بطور مرفوع ( 9) نقل مي کند :
« اني قد ترکت فيکم شيئين لن تضلّوا بعدهما : کتاب الله و سنتي ولن يفترقا حتي يردا عليَّ الحوض » ( 10 )
اين متن را حاکم با چنين سندي نقل کرده است :  الضبي » ، عن : « صالح بن موسي الطلحي » عن « عبدالعزيز بن رفيع » ، عن « أبي صالح » عن « أبي هريره » .
اين حديث بسان حديث پيشين مجعول است و در ميان رجال سند ، صالح بن موسي الطلحي آمده که سخنان بزرگان علم رجال را درباره او مي آوريم :
يحيي بن معين مي گويد : صالح بن موسي قابل اعتماد نيست . ابوحاتم رازي مي گويد : حديث او ضعيف و منکر است ، بسياري از احاديث او منکر را ، از افراد ثقه نقل مي کند . نسائي مي گويد : حديث او نوشته نمي شود . در مورد ديگر مي گويد : حديث او متروک است . ( 11 )
ابن حجر در « تهذيب التهذيب » مي نويسد : ابن حِبَّان مي گويد : صالح بن موسي به افراد ثقه چيزهايي را نسبت مي دهد که شبيه سخنان آنان نيست . سرانجام مي گويد : حديث او حجت نيست و ابو نعيم مي گويد : حديث او متروک است و پيوسته حديث منکر نقل مي کند . (1 2 )
باز ابن حجر در تقريب ( 13 ) مي گويد : حديث او متروک است و ذهبي در کاشف ( 14 ) مي گويد : حديث او سست است . تا آنجا که ذهبي در « ميزان الإعتدال » ( 15 ) حديث مورد بحث را از او نقل کرده و گفته است که از احاديث منکر اوست .
سند سوم حديث « وسنتي "
ابن عبدالبرّ در کتاب « تمهيد » ( 16 ) اين متن را با سند ياد شده در زير نقل کرده است :
« عبدالرحمان بن يحيي » عن « احمد بن سعيد » عن « محمد بن ابراهيم الدبيلي » عن « علي بن زيد الفرائضي » عن « الحنيني » عن « کثير بن عبداللّه بن عمرو بن عوف » عن « ابيه » عن « جده » .
امام شافعي در مورد کثير بن عبدالله مي گويد : او يکي از ارکان دروغ است . ( 17 ) ابو داود مي گويد : او يکي از کذابين و دروغگوهاست . ( 18) ابن حبان مي گويد : عبدالله بن کثير از پدر و جدش کتاب حديث را نقل مي کند که اساس آن جعل است . که هرگز نقل از آن کتاب و روايت از عبدالله حرام است مگر به عنوان تعجيب و نقد . ( 19 )
نسائي و دارقطني مي گويند : حديث او متروک است . امام احمد مي گويد : او منکر الحديث است و قابل اعتماد نيست و ابن معين نيز همين نظر را دارد .
شگفت از ابن حجر در کتاب « التقريب » است که در ترجمه او تنها به لفظ « ضعيف » اکتفا کرده و کساني را که او را متهم به کذب کرده اند افراط گر خوانده است ، در حالي که پيشوايان علم رجال او را به کذب و جعل متهم کرده اند و حتي ذهبي مي گويد : گفتار او واهي و سست است .
نقل بدون سند
مالک در « الموطأ » آن را بدون سند و به صورت مرسل نقل کرده و همگي مي دانيم چنين حديثي فاقد ارزش است . ( 20 )
اين بررسي به روشني ثابت کرده که حديث « وسنتي » ساخته و پرداخته راويان دروغگو و وابستگان به دربار امويان است که آن را در مقابل حديث صحيحِ « وعترتي » جعل کرده اند . از اين جهت بر خطيبان مساجد و گويندگان ديني و امامان لازم است ، حديثي را که از رسول خدا وارد نشده ، ترک کنند و به جاي آن مردم را با حديث صحيح آشنا سازند ، حديثي که آن را مسلم در « صحيح » خود به صورت « اهل بيتي » و ترمذي به لفظ « عترتي و اهل بيتي » آورده ، نقل نمايند . بر جويندگان دانش است که بر آموزش علم حديث روي آورند و حديث صحيح را از ضعيف بازشناسند .
در پايان يادآور مي شويم که مقصود پيامبر از لفظ « اهل بيتي » ذريه او است ؛ مانند حضرت فاطمه و حسن و حسين ـ سلام الله عليهم ـ زيرا مسلم در صحيح ( 21 ) و ترمذي در سنن ( 22 ) از عايشه نقل کرده اند :
« نزلت هذه الآية علي النبي ـ صلي الله عليه ] وآله [ وسلّم ـ اِنَّما يُريدُ الله لِيُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجسَ أهلَ الْبَيْت و يُطَهِّرَکُمْ تطهيراً » في بيت امّ سلمة ، فدعا النبي ـ صلي الله عليه ] وآله [ وسلّم ـ فاطمة و حسناً و حسيناً فجلّلهم بکساء و علي خلف ظهره فجلّله بکساء ثم قال : الّلهم هولاء أهل بيتي فاذهب عنهم الرّجس و طَهَّرهم تطهيراً . قالت أُمّ سلمة : و انا معهم يا نبي اللّه ؟ قال : أنت علي مکانک و أنت الي الخير » .
ـ آيه « انّما يريد الله ليذهب عنکم الرجس اهل البيت و يطهرکم تطهيراً » در خانه امّ سلمه نازل گرديد ، پيامبر ، فاطمه ، حسن و حسين را در زير عبا قرار داد و علي پشت سر او قرار داشت . او را با کسايي پوشانيد و چنين گفت : پروردگارا ! آنان اهل بيت من هستند ، پليديها را از آنان دور کن و آنان را پاکيزه گردان . ام سلمه گفت : اي پيامبر خدا ! من نيز از آنان هستم ( و از اهل بيت وارد در آيه به شمار مي روم ) ؟ فرمود : تو در جاي خود باش ، ( تحت عبا وارد مشو ) و تو در طريق خير هستي . ( 1 )
مفهوم حديث ثقلين
از اين که پيامبر گرامي ، عترت را در کنار قرآن ياد فرموده و هر دو را حجت خدا در ميان امت توصيف نموده اند ، مي توان از آن ، دو نتيجه گرفت :
1 ـ گفتار عترت پيامبر ، بسان خود قرآن حجت است و در امور ديني ؛ اعم از عقيدتي و فقهي ، بايد به گفتار آنان تمسک جست و با وجود دليل از جانب آنان ، نبايد به ديگري عدول نمود . (23)
مسلمانان پس از درگذشت پيامبر ، هر چند در مسأله خلافت و اداره امور سياسي امت ، به دو گروه تقسيم شدند و هر يک براي خود منطق و دليل دارند اگر آنان در موضوع اختلاف دارند ، ديگر در مرجع علمي بودن اهل بيت نبايد اختلاف کنند ؛ زيرا همگان بر صحّت حديث ثقلين اتفاق دارند و اين حديث مرجع علمي را در عقايد و احکام ، قرآن و عترت مي داند و اگر امت اسلامي بر اين حديث عمل کند ، دايره اختلاف کوتاهتر شده و وحدت فراگير مي گردد .
2 ـ قرآن به حکم اين که کلام خدا است ، مصون از خطا و اشتباه است ، چگونه مي توان در آن احتمال خطا داد در صورتي که خدا آن را چنين توصيف مي کند : « لايأتيه الباطل من بين يديه و لا من خلفه تزيل من حکيم حميد » ( 24 ) ؛ باطل به آن از پيش رو و از پشت سر راه ندارد . کتابي است که از جانب خداي حکيم و حميد نازل گرديده است .
اگر قرآن مصون از خطا است ، طبعاً قرين و عدل آن نيز مصون از خطا مي باشد ؛ زيرا صحيح نيست که فرد يا افراد خطا کار ، عديل ، و هم سنگ قرآن شوند .
و اين حديث گواه بر عصمت آنان از هر نوع لغزش است ، البته بايد دقت دقّت کرد که عصمت ملازم يا نبوّت نيست ، چه بسا ممکن است فردي معصوم از گناه باشد ولي در عين حال پيامبر نباشد . حضرت مريم به حکم آيه « إن اللّه اصطفاکِ و طَهَّرَکِ وَاصْطَفاکِ عَلي نِساءِ الْعالَمِين » . (25 ) پيراسته از گناه است ، ولي پيامبر نيست .
===============================================
1 ـ مسلم ، صحيح ، ج 4 ، ص 1803 ، شماره 2408 ، چاپ عبدالباقي .
2 ـ دارمي ، سنن ، ج 2 ، ص 432 ـ 431 .
3 ـ ترمذي ، سنن ، ج 5 ، ص 663 ، شماره 37788 .
4 ـ حاکم ، مستدرک ، ج 1 ، ص 93
5ـ حافظ مزي ، تهذيب الکمال ، ج 3 ، ص 127 .
6ـ ابن حجر عسقلاني ، مقدمه فتح الباري ، ص 391 ، چاپ دارالمعرفه .
7ـ حافظ سيد احمد ، فتح الملک العلي ، ص 15 .
8ـ ابوحاتم رازي ، الجرح والتعديل ، ج 5 ، ص 92 .
9ـ حديثي که رواي ، آن را به معصوم نسبت ندهد ، مرفوع مي نامند .
10 ـ حاکم ، مستدرک ، ج 1 ، ص 93 .
11ـ حافظ مزي ، تهذيب الکمال ، ج 13 ، ص 96 .
12 ـ ابن حجر ، تهذيب التهذيب ، ج 4 ، ص 355 .
13 ـ ابن حجر ، تقريب ، ترجمه ، شماره 2891 .
14ـ ذهبي ، الکاشف ، ترجمه ، شماره 2412 .
15ـ ذهبي ، ميزان الاعتدال ، ج 2 ، ص 302
16 ـ التمهيد ، ج 24 ، ص 331 .
17 ـ ابن حجر ، تهذيب التهذيب ، ج 8 ، ص 377 ، ط دارالفکر ؛ تهذيب الکمال ، ج 24 ، ص 138 .
18 ـ همان .
19ـ ابن حبان ، المجروحين ، ج 2 ، ص 221 .
20 ـ مالک ، الموطأ ، ص 889 ، ح 3 .
21 ـ مسلم ، صحيح ، ج 4 ، ص 1883 ، ح 2424 .
22ـ ترمذي ، ج 5 ، ص 663 .
23ـ برگرفته از حسن بن علي السقاف ، صحيح صفة صلاة النبي ( صلّي الله عليه وآله ) ، ص 294 ـ 289 .
24 ـ فصلت : 42
25ـ آل عمران : 42
 

انتهای پیام