۱۳۹۰/۷/۶   19:40  بازدید:1597     رویدادها


بیانات مقام معظم رهبری در اجلاس بین‌المللی بيدارى اسلامى‌

 


 بسم‌اللَّه‌الرّحمن‌الرّحيم‌

السّلام عليکم و رحمةاللَّه و برکاته‌

الحمدللَّه ربّ العالمين و الصّلوة والسّلام على سيّدنا محمّد و آله الطّيّبين و صحبة المنتجبين.

 قال اللَّه العزيز الحکيم: بسم‌اللَّه‌الرّحمن‌الرّحيم. «يا أيّها النّبىّ اتّق اللَّه و لا تطع الکافرين و المنافقين انّ اللَّه کان عليماً حکيماً. واتّبع ما يوحى اليک من ربّک انّ اللَّه کان بما تعملون خبيراً. و توکّل على‌اللَّه و کفى باللَّه وکيلاً».(1)

 به حضار گرامى و ميهمانان عزيز خوشامد ميگويم. آنچه ما را در اينجا گرد آورده، بيدارى اسلامى است؛ يعنى حالت برانگيختگى و آگاهى‌اى در امت اسلامى که اکنون به تحولى بزرگ در ميان ملتهاى اين منطقه انجاميده و قيامها و انقلابهائى را پديد آورده که هرگز در محاسبه‌ى شياطين مسلط منطقه‌اى و بين‌المللى نمى‌گنجيد؛ خيزشهاى عظيمى که حصارهاى استبداد و استکبار را ويران و قواى نگهبان آنها را مغلوب و مقهور ساخته است.

 شک نيست که تحولات بزرگ اجتماعى، همواره متکى به پشتوانه‌هاى تاريخى و تمدنى و محصول تراکم معرفتها و تجربه‌ها است. در صدوپنجاه سال اخير حضور شخصيتهاى فکرى و جهادى بزرگ جريانساز اسلامى در مصر و عراق و ايران و هند و کشورهاى ديگرى از آسيا و آفريقا، پيش‌زمينه‌هاى وضع کنونى دنياى اسلامند.

 همچنانکه تحولات دهه‌هاى پنجاه و شصت ميلادى در تعدادى از اين کشورها که به رژيمهاى غالباً متمايل به تفکرات و ايدئولوژيهاى  مادى منتهى شد و به اقتضاى طبيعت خود پس از چندى در دام قدرتهاى استکبارى و استعمارى غرب گرفتار آمد، تجربه‌هاى درس‌آموزى‌اند که سهم وافرى در شکل دادن به انديشه‌ى عمومى و عميق کنونى دنياى اسلام دارند.

 ماجراى انقلاب کبير اسلامى در ايران که در آن به تعبير امام خمينى عظيم، خون بر شمشير پيروز شد و تشکيل نظام ماندگار و مقتدر و شجاع و پيش‌رونده‌ى جمهورى اسلامى و تأثير آن در بيدارى اسلامى امروز، نيز خود داستان مفصل و در خور بحث و تحقيقى است که يقيناً فصل مشبعى در تحليل و تاريخ‌نگارى  وضعيت کنونى دنياى اسلام را به خود اختصاص خواهد داد.

 حاصل آنکه حقايق رو به افزايش کنونى در دنياى اسلام، حوادث بريده از ريشه‌هاى تاريخى و زمينه‌هاى اجتماعى و فکرى نيستند تا دشمنان يا سطحى‌نگران بتوانند آن را موجى گذرا و حادثه‌اى در سطح بينگارند و با تحليلهاى انحرافى و غرض‌آلود، مشعل اميد را در دل ملتها خاموش سازند.

 من در اين گفتار برادرانه ميخواهم بر روى سه نقطه‌ى اساسى درنگ کنم:

 1- نگاهى اجمالى به هويت اين قيامها و انقلابها.

 2- خطرات و آسيبهاى بزرگى که بر سر راه آن قرار دارد.

 3- پيشنهادهائى در علاج‌جوئى و پيشگيرى از آسيبها و خطرها.

 1- در موضوع اول، به نظر من مهمترين عنصر در اين انقلابها، حضور واقعى و عمومى مردم در ميدان عمل و صحنه‌ى مبارزه و جهاد است، نه فقط با دل و خواست و ايمانشان، بلکه علاوه بر آن، با جسم و تنشان. فاصله‌ى عميقى است ميان چنين حضورى با قيامى که به وسيله‌ى يک جمع نظامى يا حتى يک گروه مبارز مسلح در برابر چشمان بى‌تفاوت مردم يا حتى مورد رضايت آنان انجام ميگيرد.

 در حوادث دهه‌ى پنجاه و شصت در تعدادى از کشورهاى آفريقا و آسيا، بار سنگين انقلاب را نه قشرهاى گوناگون مردم و جوانان از همه جاى کشورها، که دستجات کودتاگر يا هسته‌هاى کوچک و محدود مسلح بر دوش داشتند. آنها تصميم گرفتند و عمل کردند و آنگاه که خودشان يا نسل پس از آنها بر اثر انگيزه‌ها و عوامل قابل شمارش، راه خود را عوض کردند، انقلابها به ضد خود تبديل شد و دشمن بار ديگر بر آن کشورها تسلط يافت. اين بکلى متفاوت است با تحولى که بر دوش توده‌ى مردم است و آنهايند که جسم و جان خود را به ميدان مى‌آورند و با مجاهدت و فداکارى، دشمن را از صحنه بيرون ميرانند.

 در اينجا اين مردم‌اند که شعارها را ميسازند، هدفها را معين ميکنند، دشمن را شناسائى و معرفى و تعقيب ميکنند، آينده‌ى مطلوب را، اگر چه به اجمال، ترسيم ميکنند و در نتيجه اجازه‌ى انحراف و سازش با دشمن و تغيير مسير را به خواص سازشکار و آلوده و به طريق اولى به عوامل نفوذى دشمن نميدهند.

 در حرکت مردمى ممکن است کار انقلاب با تأخير انجام گيرد، ولى از سطحى‌گرى و ناپايدارى به دور است؛ کلمه‌ى طيبه‌اى است مصداق کلام خداوند که فرمود:

 «ألم تر کيف ضرب اللَّه مثلاً کلمة طيّبة کشجرة طيّبة اصلها ثابت و فرعها فى السّماء».(2) من وقتى پيکر دلاور ملت پر افتخار مصر را از تلويزيون در ميدان تحرير ديدم، يقين کردم که اين انقلاب پيروز خواهد شد. حقيقتى را بگويم: پس از پيروزى انقلاب اسلامى و تشکيل نظام اسلامى در ايران که زلزله‌ى عظيمى را در حکومتهاى دنياطلبان شرق و غرب پديد آورد و ملتهاى مسلمان را در جوش و خروشى بى‌سابقه انداخت، ما غالباً انتظار داشتيم که مصر پيش از همه جا به پا خيزد. سابقه‌ى جهاد و روشنفکرى و تربيت شخصيتهاى بزرگ مجاهد و متفکر در مصر، اين توقع را در دل ما برمى‌انگيخت. اما از مصر صداى واضحى شنيده نميشد. من در دل، خطاب به ملت مصر اين شعر ابوفراس را زمزمه ميکردم: اَراکَ عَصِيَّ الدَّمعِ شيُمتُک الصبر/اَما لِلهوى نهىٌ عليک و لا امرٌ

 وقتى ملت مصر را در ميدان تحرير و ميادين ديگر شهرهاى مصر ديدم، پاسخ خود را شنيدم. ملت مصر با همان زبان دل به من ميگفت:

 بَلى اَنَا مُشتاقٌ و عِندِىَ لَوعةٌ/ولکنَّ مِثلى لايُذاعُ لهُ سِرٌّ

 اين سرّ مقدس؛ يعنى انگيزه و عزم قيام، بتدريج در ذهنيت ملت مصر قوام يافت و شکل گرفت و در لحظه‌ى مناسب تاريخى، عريان در صحنه‌اى پرشکوه به ميدان آمد.

 تونس و يمن و ليبى و بحرين هم دقيقاً محکوم به همين حکمند؛ «و منهم من ينتظر و ما بدّلوا تبديلاً.»(3)

 در چنين انقلابهائى، اصول و ارزشها و هدفها، نه در مانيفستهاى پيش‌ساخته‌ى گروهها و حزبها، بلکه در ذهن و دل و خواست آحاد مردمِ حاضر در صحنه، نگاشته و در قالب شعارها و رفتارهاى آنان اعلام و تثبيت ميشود.

 با اين محاسبه بروشنى ميتوان تشخيص داد که اصول انقلابهاى کنونى منطقه، مصر و ديگر کشورها، در درجه‌ى اول اينها است:

 احياء و تجديد عزت و کرامت ملى که در طول زمان با ديکتاتورى حاکمان فاسد و با سلطه‌ى سياسى آمريکا و غرب، در هم شکسته و پايمال شده است.

 برافراشتن پرچم اسلام که عقيده‌ى عميق و دلبستگى ديرين مردم است و برخوردارى از امنيت روانى و عدالت و پيشرفت و شکوفائى‌اى که جز در سايه‌ى شريعت اسلامى به دست نخواهد آمد.

  ايستادگى در برابر نفوذ و سلطه‌ى آمريکا و اروپا که در طول دو قرن بيشترين لطمه و خسارت و تحقير را بر مردم اين کشورها وارد آورده‌اند.

 مبارزه با رژيم غاصب و دولت جعلى صهيونيست که استعمار چون خنجرى در پهلوى کشورهاى منطقه فرو برده و وسيله‌اى براى ادامه‌ى سلطه‌ى اهريمنى خود ساخته و ملتى را از سرزمين تاريخى خود بيرون رانده است.

 بى‌شک اين حقيقت که انقلابهاى منطقه متکى به اين اصول و خواستار تحقق آنها است، مورد پسند آمريکا و غرب و صهيونيسم نيست و آنها همه‌ى تلاش خود را به کار ميبرند تا آن  را انکار کنند، ولى واقعيت با انکار آن دگرگون نميشود.

 مردمى بودن اين انقلابها مهمترين عنصر در تشکيل هويت آنها است. قدرتهاى خارجى که با آخرين توانائيها و شگردهاى خود سعى ميکردند حکام مستبد و فاسد و وابسته را در اين کشورها حفظ کنند و تنها هنگامى از حمايت آنها دست برداشتند که قيام و عزم مردم، هيچگونه اميدى براى آنها باقى نگذاشت، حق ندارند خود را در پيروزى اين انقلابها سهيم بدانند. در جائى مانند ليبى هم، ورود و دخالت آمريکا و ناتو نميتواند حقيقت را مشوب کند. در ليبى، ناتو ضايعه‌هاى بى‌جبران آفريده است. اگر دخالت نظامى ناتو و آمريکا نبود، ممکن بود مردم اندکى ديرتر پيروز شوند، ولى در عوض اين همه زيرساخت نابود نميشد؛ اين همه نفوس بى‌گناه از زنان و کودکان کشته نميشدند و آنگاه دشمنانى که خود سالها همراه و همدست قذافى بوده‌اند، مدعى حق دخالت در اين کشور مظلوم و جنگ‌زده، نميشدند.

 مردم و نخبگان مردمى و کسانى که از مردم برآمده‌اند، خود صاحبان اين انقلابها و متعهد به حراست از آن و ترسيم‌کننده‌ى مسير آينده و رو به تکامل آن ميباشند و خواهند بود ان‌شاءاللَّه.

 2- در موضوع آسيبها و خطرها. نخست بايد تأکيد کنم که خطر هست، ولى راه مصونيت از آن نيز هست. توجه به خطر نبايد ملتها را بترساند. بگذاريد دشمنانتان از شما بترسند و بدانيد که : «انّ کيد الشّيطان کان ضعيفا».(4) خداوند درباره‌ى گروهى از مجاهدان صدر اسلام ميفرمايد: «الّذين قال لهم النّاس انّ النّاس قد جمعوا لکم فاخشوهم فزادهم ايماناً و قالوا حسبنا اللَّه و نعم الوکيل. فانقلبوا بنعمة من اللَّه و فضل لّم يمسسهم سوء و اتّبعوا رضوان اللَّه و اللَّه ذو فضل عظيم».(5)

 خطرها را بايد شناخت تا در مواجهه با آن حيرت و ترديد پيش نيايد و چاره و علاج، شناخته شده باشد.

 ما با اين خطرها پس از پيروزى انقلاب اسلامى روبه‌رو شديم و آنها را شناختيم و تجربه کرديم و به خواست خدا و رهبرى امام خمينى و بصيرت و فداکارى مردممان، از بيشتر آنها بسلامت گذشتيم. البته توطئه‌ها از سوى دشمن و عزم راسخ از سوى ملت ما همچنان ادامه دارد.

 من اين آسيبها را به دو قسم ميکنم: آنها که در درون خود ما ريشه دارد و از ضعفهاى ما بر ميخيزد، و آنها که دشمن به طور مستقيم آن را برنامه‌ريزى ميکند.

 دسته‌ى اول، چيزهائى از اين قبيل است: احساس و گمان اينکه با سقوط حاکم وابسته و فاسد و ديکتاتور، کار تمام شد. راحتىِ خيالِ ناشى از احساس پيروزى و به دنبال آن کم شدن انگيزه‌ها و سست شدن عزمها، نخستين خطر است. و آنگاه اين خطر مهيبتر ميشود که اشخاص در صدد تصاحب سهم ويژه در غنيمتِ به دست آمده باشند.

 ماجراى جنگ اُحد و غنيمت‌جوئى مدافعان تنگه که به شکست مسلمانان انجاميد و مجاهدان از سوى خداوند متعال سرزنش شدند، يک نمونه‌ى نمادين است که هرگز نبايد از يادها برد. مرعوب شدن از هيمنه ظاهرى مستکبران و احساس ترس از آمريکا و ديگر قدرتهاى مداخله‌گر، آسيب ديگرى از اين دسته است که بايد از آن پرهيز کرد. نخبگان شجاع و جوانها بايد اين ترس را از دلها بيرون کنند. اعتماد به دشمن و در دام لبخندها و وعده‌ها و حمايتهاى آنها افتادن نيز آسيب بزرگ ديگرى است که به طور ويژه بايد پيشروان و نخبگان از آن بر حذر باشند. دشمن را با علاماتش در هر لباس بايد شناخت و از کيد او که در مواردى در پسِ ظاهرِ دوستى و کمک پنهان ميشود، بايد ملت و انقلاب را مصون ساخت. روى ديگر اين صفحه، مغرور شدن و دشمن را غافل دانستن است؛ شجاعت را بايد با تدبير و حزم در هم آميخت. در مقابل شيطان جن و انس، بايد همه‌ى ذخائر الهى در وجود خود را به کار گرفت. ايجاد اختلاف و به جان هم انداختن انقلابيون و رخنه در پشت جبهه‌ى مبارزه، نيز آفتى بزرگ است که با همه‌ى توان بايد از آن گريخت.

 آسيبهاى دسته‌ى دوم را غالباً ملتهاى اين منطقه در حوادث گوناگون آزموده‌اند. نخستين آسيب، بر روى کار آوردن عناصرى است که خود را متعهد به آمريکا و غرب ميدانند. غرب ميکوشد پس از سقوط ناگزير مهره‌هاى وابسته، اصل سيستم و اهرمهاى اصلى قدرت را حفظ کند و سر ديگرى را بر روى اين بدن بگذارد و بدين وسيله سلطه‌ى خود را همچنان ادامه دهد. اين به معناى هدر رفتن همه‌ى تلاشها و مجاهدتها است. در اين مرحله اگر با مقاومت و هشيارى  مردم مواجه شوند، ميکوشند تا بديلهاى انحرافى گوناگون در پيش پاى نهضت و مردم بگذارند. اين سناريو ميتواند پيشنهاد مدلهاى حکومتى و قانون اساسى‌هائى باشد  که کشورهاى اسلامى را بار ديگر در دام وابستگى فرهنگى و سياسى و اقتصادى به غرب بيفکند، و ميتواند نفوذ ميان انقلابيون و تقويت مالى و رسانه‌اى يک جريانِ نامطمئن و به حاشيه راندن جريانهاى اصيل در انقلاب باشد. اين نيز به معنى بازگرداندن سلطه‌ى غرب و تثبيت مدلهاى نوسازى شده‌ى غربى و بيگانه از اصول انقلاب و در نهايت، تسلط آن‌ها بر اوضاع است.

 اگر اين تاکتيک نيز به نتيجه نرسد، تجربه‌ها به ما ميگويد که آنگاه روشهائى چون هرج و مرج و تروريزم و جنگ داخلى ميان پيروان اديان يا قوميتها يا قبائل و احزاب و يا حتى ميان ملتها و دولتهاى همسايه، و همراه با آن، حصر اقتصادى و تحريم و بلوکه کردن سرمايه‌هاى ملى و نيز هجوم همه جانبه‌ى تبليغاتى و رسانه‌اى را در پيش خواهند گرفت. مقصود آنان از اين همه، خسته و نوميد کردن مردم و مردد و پشيمان کردن مبارزان است، که ميدانند در اين صورت، شکست دادن انقلاب، ممکن و آسان خواهد شد. ترور نخبگان صالح و مؤثر يا بدنام کردن برخى از آنان و از سوئى خريدن کسانى از سست‌عنصران، نيز در شمار روشهاى متداول قدرتهاى غربى و مدعيان تمدن و اخلاق است.

 در ايران اسلامى، اسناد لانه‌ى جاسوسى که به دست انقلاب افتاد، نشان داد که همه‌ى اين توطئه‌ها، بدقت از سوى رژيم ايالات متحده‌ى آمريکا براى ملت ايران برنامه‌ريزى شده بود. براى آنان بازگرداندن ارتجاع و استبداد و حاکميت وابسته در کشورهاى انقلابى، اصلى است که همه‌ى اين روشهاى کثيف را تجويز ميکند.

 3- در آخرين بخشِ سخنانم، توصيه‌هائى را بر اساس تجربه‌ى عينى خودمان در ايران و آنچه از مطالعه‌ى دقيق ديگر کشورها به دست آمده است، در معرض ديد و تشخيص و انتخاب شما ميگذارم. شک نيست که شرائط ملتها و کشورها در همه چيز يکسان نيست، ولى بيناتى وجود دارد که ميتواند براى همه مفيد باشد.

 اولين سخن آن است که با توکل به خداوند و اعتماد و حسن ظن به وعده‌هاى مؤکد نصرت الهى در قرآن و به کارگيرى خرد و عزم و شجاعت، ميتوان بر همه‌ى اين موانع فائق آمد و پيروزمندانه از آنها عبور کرد. البته کارى که شما بدان همت گماشته‌ايد، بسى بزرگ و سرنوشت‌ساز است. پس بايد زحمات بزرگ را هم به خاطر آن تحمل کرد. اميرالمؤمنين على (عليه السّلام) در خطبه‌ای فرموده است: فانّ اللَّه لم يقصم جبّارى دهر قطّ الّا بعد تمهيل و رخاء و لم يجبر عظم أحد من الامم الّا بعد أزل و بلاء و فى دون ما استقبلتم من عتب و ما استدبرتم من خطب معتبر.(6)

 توصيه‌ى مهم آن است که خود را همواره در ميدان بدانيد: «فاذا فرغت فانصب».(7) هميشه خداوند را حاضر و کمک‌کار خود بدانيد: «و الى ربّک فارغب».(8) و پيروزيها ما را دچار غرور و غفلت نکند: «اذا جاء نصراللَّه و الفتح و رأيت النّاس يدخلون فى دين اللَّه افواجاً فسبّح بحمد ربّک واستغفره انه کان توابا».(9) اينها پشتوانه‌هاى حقيقى‌يک ملت مؤمن است.

 توصيه‌ى ديگر، بازخوانى دائمى اصول انقلاب است. شعارها و اصول بايد تنقيح و با مبانى و محکمات اسلام تطبيق داده شوند. استقلال، آزادى، عدالتخواهى، تسليم نشدن در برابر استبداد و استعمار، نفى تبعيضهاى قومى و نژادى و مذهبى، نفى صريح صهيونيزم؛ اينها ارکان نهضتهاى امروز کشورهاى اسلامى است و همه برگرفته از اسلام و قرآن است.

 اصولتان را روى کاغذ بنويسيد؛ اصالتهاى خود را با حساسيت بالا حفظ کنيد؛ نگذاريد اصول نظام آينده‌ى شما را دشمنان شما بنويسند؛ نگذاريد اصول اسلامى در پاى منافع زودگذر قربانى شود. انحراف در انقلابها، از انحراف در شعارها و هدفها آغاز ميشود. هرگز به آمريکا و ناتو و به رژيمهاى جنايتکارى چون انگليس و فرانسه و ايتاليا که زمانى دراز سرزمين شما را ميان خود تقسيم و غارت کردند، اعتماد نکنيد؛ به آنها سوء ظن داشته باشيد و لبخند آنها را باور نکنيد؛ پشت اين لبخندها و وعده‌ها، توطئه و خيانت نهفته است. راه حل خود را خود با بهره‌گيرى از سرچشمه‌ى فياض اسلام به دست آوريد و نسخه‌هاى بيگانه را به خودشان پس دهيد.

 توصيه‌ى مهم ديگر پرهيز از اختلافات مذهبى، قومى، نژادى، قبيله‌اى و مرزى است. تفاوتها را به رسميت بشناسيد و آن را مديريت کنيد. تفاهم ميان مذاهب اسلامى کليد نجات است. آنها که آتش تفرقه‌ى مذهبى را با تکفير اين و آن دامن ميزنند، اگر خودشان هم ندانند، مزدور و عمله‌ى شيطانند.

 نظام‌سازى کار بزرگ و اصلى شما است. اين کارى پيچيده و دشوار است. نگذاريد الگوهاى لائيک يا ليبراليسم غربى، يا ناسيوناليسم افراطى، يا گرايشهاى چپ مارکسيستى، خود را بر شما تحميل کند.

 اردوگاه شرق چپ فرو ريخت و بلوک غرب فقط با خشونت و جنگ و خدعه بر سر پا مانده و عاقبت خيرى براى آن متصور نيست. گذشت زمان به زيان آنها و به سود جريان اسلام است. هدف نهائى را بايد امت واحده‌ى اسلامى و ايجاد تمدن اسلامى  جديد بر پايه‌ى دين و عقلانيت و علم و اخلاق، قرار داد.

 آزادى فلسطين از چنگال درنده‌ى صهيونيستها نيز هدفى بزرگ است. کشورهاى بالکان و قفقاز و آسياى غربى پس از هشتاد سال از چنگال شوروى سابق نجات يافتند؛ چرا فلسطين مظلوم نتواند پس از هفتاد سال از اسارت صهيونيستهاى ظالم نجات يابد؟

 نسل امروزِ کشورهاى اسلامى اين ظرفيت را دارد که به چنين کارهاى بزرگى بپردازد. نسل جوان امروز مايه‌ى افتخار نسلهاى پيشين خويش است. به قول شاعر عرب:

 قالوا: ابوالصَّخر مِن شَيبان قُلتُ لَهُم/کلاّ لَعمَرى ولکن منهُ شيبانٌ‌

 وَ کَم اَبٍ قد عَلاَ بِابنٍ ذُرى شَرَفٍ/کما عَلا برسول اللَّه عدنانٌ‌

 به نسل جوان خود اعتماد کنيد، روح اعتماد به نفس را در آنان زنده کنيد، و از تجربه‌هاى مجربان و پيران، آنها را بهره‌مند سازيد. دو نکته‌ى مهم در اينجا وجود دارد:

 اول آنکه ملتهاى انقلاب کرده و آزاد شده، يکى از مهمترين خواسته‌هايشان حضور و نقش قاطع مردم و آرائشان در مديريت کشور است، و چون مؤمن به اسلامند، پس مطلوب آنان «نظام مردمسالارى اسلامى» است؛ يعنى حاکمان با رأى مردم برگزيده ميشوند و ارزشها و اصول حاکم بر جامعه، اصول مبتنى بر معرفت و شريعت اسلامى است. اين خود ميتواند در کشورهاى گوناگون به اقتضاى شرائط، با شيوه‌ها و شکلهاى گوناگون تحقق يابد، ولى با حساسيت کامل بايد مراقب بود که اين با دموکراسى ليبرال غربى اشتباه نشود. دموکراسى لائيک و در مواردى ضد مذهب غربى با مردمسالارى اسلامى که متعهد به ارزشها و خطوط اصلى اسلامى در نظام کشور است، هيچ نسبتى ندارد.

 نکته‌ى دوم آن است که اسلامگرائى نبايد با تحجر و قشرى‌گرى و تعصبهاى جاهلانه و افراطى مشتبه گردد. مرز ميان اين دو نيز بايد پر رنگ باشد. افراطهاى  مذهبى که غالباً با خشونت کور همراه است، عامل عقب‌ماندگى و دور شدن از هدفهاى والاى انقلاب است، و اين به نوبه‌ى خود مايه‌ى جدا شدن مردم و در نتيجه شکست انقلاب خواهد بود. خلاصه کنم:

 سخن از بيدارى اسلامى، سخن از يک مفهوم نامشخص و مبهم و قابل تأويل و تفسير نيست؛ سخن از يک واقعيت خارجىِ مشهود و محسوس است که فضا را انباشته و قيامها و انقلابهاى بزرگى  را پديد آورده و مهره‌هاى خطرناکى از جبهه‌ى دشمن را ساقط کرده و از صحنه بيرون رانده است. با اين حال، صحنه همچنان سيال و نيازمند شکل دادن و به سرانجام رساندن است. آياتى که در طليعه‌ى سخن تلاوت شد، دستورالعمل کامل و کارسازى است؛ براى هميشه و بويژه در اين برهه‌ى حساس و سرنوشت‌ساز. خطاب به پيامبر اکرم (صلّى اللَّه عليه و آله و سلم) است، ولى در واقع ما همگى بدان مخاطب و مکلفيم. در اين آيات، تقوا با همان معنى  بلند و گسترده‌اش، اولين توصيه است، و سپس سرپيچيدن از فرمانبرى کافران و منافقان، و پيروى از وحى الهى، و سرانجام توکل و اعتماد به خداوند.

 بار ديگر اين آيات را مرور کنيم: بسم‌اللَّه‌الرّحمن‌الرّحيم. «يا أيها النّبىّ اتّق اللَّه و لا تطع الکافرين و المنافقين انّ اللَّه کان عليماً حکيماً. واتّبع ما يوحى اليک من ربّک انّ اللَّه کان بما تعملون خبيراً. و توکّل على اللَّه و کفى باللَّه وکيلاً».

    والسّلام عليکم و رحمةاللَّه‌

1) احزاب: 3 - 1
2) ابراهيم: 24
3) احزاب: 23
4) نساء: 76
5) آل‌عمران: 174 - 173
6) نهج‌البلاغه: خطبه‌ى 88
7) شرح: 7
8) شرح: 8
9) نصر: 3 - 1

انتهای پیام