۱۳۸۹/۹/۲۲   ۱:۵۷  بازدید:1272     فرهنگی ، اعتقادی


اگر می دانستم کجایی.....

 


... ستاره‏هاى آسمان را برايت گلچين و گونه‏هايم را فرش راه تو مى‏کردم.

سرخس ـ سحر جاويد

... به همه اقيانوسها، به همه درياها، به همه صحراها و به همه کهکشانها پلى مى‏بستم تا اولين باغبان گلچين گل وجود تو کردم.

مشهد ـ سميه شريف

... به شوق ديدارت پاى در راه مى‏نهادم تا اگر شده يک لحظه چهره نورانى تو را زيارت کنم و دردهاى ناگفته خود را به تو بازگو کنم.

بجستان ـ سيدمحمد مدنى بجستان

... دل از دنيا و ظواهر زودگذرش مى‏کندم و به سوى تو مى‏آمدم و سختيهاى راه را به جان و دل پذيرا مى‏شدم.

بجستان ـ سيدمحمد مدنى‏بجستان

... از ناکجاى وجود بى‏مقدارم تا آستان بى‏کران کوى تو، در ميان سيلاب اشک پلى از نياز مى‏زدم. پلى از انتظار، از غيبت تا ظهور.

اهواز ـ مژگان مصطفوى

... با شقايقها به ميهمانى‏ات مى‏آمدم و آنقدر بر در منزلت مى‏کوفتم تا رخسار پر مهرت را بر من ظاهر سازى.

اسدآبادهمدان ـ فاطمه فلاحى‏زوار

... تمام مسير رسيدن به تو را با عطر گلهاى صلوات و شبنمهاى عشق مى‏پوشاندم.

تکتم با دوست

... خويشتن خويش را به رداى سبز و آسمانى‏ات مى‏آويختم، از ديده سرشک شادى مى‏ريختم، الماس مهر تو را با بوسه‏هايم مى‏آميختم و به هيچ روى دامنت را از دست نمى‏دادم.

جواد نعيمى

... با پاى دل به سويت مى‏آمدم و خاک پايت را توتياى ديدگان مى‏کردم تا چشمهايم که سالها انتظار مقدمت را کشيده‏اند نور بگيرند.

شهرکرد ـ حميرا رضا پوريان

... بى‏درنگ و عاشقانه به سويت مى‏دويدم.

تبريز ـ پنبه‏چى

... مى‏آمدم و کنيز درگاهت مى‏شدم.

فارسان ـ فرشته رياحى

... براى رسيدن به سر کويت مسير صعب‏العبور انتظار را با پاى پياده طى مى‏کردم تا به کوچه‏هاى سبز وصال برسم.

آرزو صديقى‏پور

... به سر تپه معراج شقايق مى‏شتافتم و بر هر رد پايت نرگسى مى‏کاشتم و پاى هر پنجره‏اى شعرى مى‏خواندم که بيايى.

تهران ـ نرگس تاراج مسگرآباد

... باد را صدا مى‏زدم تا بوزد و جهانيان را آگاه کند؛ برگ را ورق کرده و خبر خوش يافتنت را بر آن اعلام مى‏کردم. به خورشيد مى‏گفتم، تا نورش را پنهان دارد که در سايه شما نور او جلوه‏اى ندارد.

شاهرود ـ مريم‏السادات اقوامى

... آرزوهايم ثمر داده بود.

شاهرود ـ مريم‏السادات اقوامى

... سپيدترين ياسها را سنگفرش قدوم مبارکت مى‏کردم و گلگون‏ترين شقايقها را بر سينه سفيد کاغذ به تصوير مى‏کشيدم تا کوچه کوچه‏هاى شهر را به يمن آمدنت آذين بندم.

بوشهر ـ خديجه کيامنش

... آنقدر مى‏ايستادم تا بر من بگذرى و آشفتگى‏ام را افزون گردانى.

کرمانشاه ـ روناک محمدى

... سراسيمه به سويت مى‏شتافتم اگر نمى‏پذيرفتى، پناهنده‏ات مى‏شدم و اگر پناهم نمى‏دادى ميهمانت، که تو کريمى و پدرانت نيز.

کاشان ـ زهره مجيدى‏مرقى

... اگر بر دوش باد مى‏نشستم و گستره آسمانها را مى‏پيمودم و ستارگان را چراغ راهم مى‏ساختم تا بدانجا رسم که تو هستى. آن‏گاه سجاده را مى‏گشودم و در آن سحرگاهى که هستى در سکوت فرو رفته تا زمزمه دعايت را بشنود همراه با فرشتگان به تو اقتدا مى‏کردم.

قم ـ ليلا گائينى

... درخششهاى فجر اميد را مشعل راه مى‏کردم و به آفاق نور بار مطلع انوار خيره مى‏شدم و عاشقانه به کويت مى‏آمدم تا خاک راهت را توتياى چشم بيمارم کنم.

حسينى

... ديگر دليلى براى ماندن و فرصتى براى تفکر نداشتم. با کوله‏بارى از عشق به ميهمانى شب چشمانت مى‏آمدم و زير نور مهتاب امنيت، خستگى از تن مى‏زدودم.

سيرجان ـ ليلا يزديانى








 


انتهای پیام